دز صورتى که راستگویى موجب بنا حق کشته شدن کسى شود. پس مى گوییم : سخن وسیله رسیدن به هدف هاست و هر هدفى ستوده است و مى توان با راست و دروغ به آن رسید امّا دروغگویى حرام است ، ولى اگر تنها با دروغ مى توان به آن رسید، دروغ مباح است اگر به دست آوردن هدف مباح باشد و اگر رسیدن به هدف واجب باشد دروغ واجب است مانند حفظ خون مسلمان ؛ و هرگاه راستگویى موجب ریختن خون مسلمانى شود که از ظالمى مخفى شده است دروغگویى در آن جا واجب است ؛ و هرگاه رسیدن به هدف در جنگ یا آشتى دادن دو مسلمان یا دلجویى از شخص ستم رسیده جز با دروغ ممکن نشود دروغ مباح است ؛ در عین حال تا آنجا که ممکن است انسان باید از دروغ بپرهیزد، زیرا هرگاه باب دروغ بر او گشود شود بیم آن مى رود در جایى هم که نیاز به دروغ نیست دروغ بگوید و در آن جا که دروغ واجب است به اندازه واجب اکتفا نکند. بنابراین دروغ اساسا حرام است مگر ضرورتى پیش آید. آنچه دلالت مى کند که در دروغ موارد استثنا وجود دارد روایتى است از امّ کلثوم که گفت : ((شنیدم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جز در سه مورد اجازه دروغ گفتن بدهد: در اصلاح میان دو طرف ، در جنگ ، در وقتى که مردى با زنى سخن بگوید و آن زن به شوهرش بگوید.))(656)
و نیز ام کلثوم گفت : پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((کسى که میان دو نفر آشتى دهد که کذاب نیست . پس به قصد اصلاح سخن خیر بگوید یا بر سخن خیر چیزى بیفزاید.))(657)
اسماء دختر یزید گفت : پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر دروغى براى پسر آدم نوشته مى شود، مگر مردى که به قصد آشتى دادن دو نفر به آن دو دروغ بگوید.))(658)
از ابوکاهل روایت شده که گوید: میان دو مرد از یاران پیامبر سخنى در گرفت تا آنجا که با یکدیگر برخورد و نزاع کردند، من به یکى از آنها برخوردم و گفتم چرا با فلانى خوب نیستى شنیدم که تو را به نیکى مى ستود و دیگرى را دیدم و به او نیز همان سخن را گفتم تا آشتى کردند، آنگاه گفتم : خود را هلاک کردم آنها را آشتى دادم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آگاه شد و فرمود: ((اى ابوکاهل میان مردم آشتى برقرار کن .)) (659) یعنى اگر چه با سخن دروغ باشد مردم را آشتى بده .
عطاء بن یسار گوید: مردى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: به خانواده ام مى توانم دروغ بگویم ؟ فرمود: ((خیرى در دروغ نیست ، گفت : به خانواده ام وعده دروغ مى دهم ؟ فرمود: بر تو باکى نیست .))(660)
از نواس بن سمعان کلابى روایت شده که گوید: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((شما را چه شده که مى بینم خود را همانند پروانه ها در آتش مى افکنید، تمام دروغ ها ناگزیر در نامه عمل نوشته مى شود مگر این که شخص در جنگ دروغ بگوید، چرا که جنگ نیرنگ است ، یا میان دو نفر کینه باشد و شخصى میانشان آشتى دهد، یا به زنش سخن دروغى بگوید که او را خشنود سازد.))(661)
على علیه السّلام فرمود: ((هرگاه راجع به رسول خدا با شما سخن مى گویم ، اگر از آسمان به زمین سقوط کنم در نظرم محبوب تر از آن است که بر او دروغ ببندم ؛ و هرگاه با شما سخن بگویم جنگ نیرنگ است (یعنى دروغ در جنگ مجاز است ))) این سه مورد بروشنى (در روایات ) از دروغ استثنا شده است و نیز مواردى جز اینها که انسان براى خودش یا دیگرى هدف صحیحى داشته باشد استثناست ، امّا در مورد مال و ثروتش وقتى مى تواند دروغ بگوید که ظالمى او را دستگیر کند و راجع به مالش سؤ ال کند یا اگر سلطان او را بگیرد و از یک گناه زشت که میان او و خداست بپرسد، مى تواند انکار کند و بگوید: زنا نکرده ام ، شراب نخورده ام (اگر به دروغ بگوید). پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر که از این کثافت کارى ها بکند باید بپوشاند.)) (662) چرا که آشکار ساختن گناه گناهى دیگر است . بنابراین بر انسان لازم است که خون و مالش را که در معرض غارت ظالمانه است و نیز آبروى خود را با زبانش حفظ کند اگر چه دروغ بگوید.
امّا آبروى دیگران مثل این که از او راز برادرش را بپرسند لازم است منکر شود، و نیز میان دو نفر آشتى برقرار سازد و نیز میان زنان خود که هوو هستند اصلاح کند و به دروغ به هر کدام بگوید که تو عزیزترین همسر منى ، و اگر همسرش جز با وعده اى که توان وفاى آن را ندارد از او اطاعت نمى کند براى دلخوشى او مى تواند وعده دروغ بدهد و نیز مى تواند با سخن دروغ از کسى پوزش بخواهد که جز با انکار گناه یا بسیار دوستى ورزیدن دلخوش نمى شود؛ ولى مرز این موارد مجاز دروغگویى این است که دروغ ممنوع است ولى اگر راست بگوید مفسده اى از آن پدید مى آید. از این رو سزاوار است که مفسده دروغ با مصلحت آن با ترازوى عدالت سنجیده شود، و چون دریابد که مفسده راستگویى از نظر دین بیش از دروغ است مى تواند دروغ بگوید و اگر هدف از دروغگویى بى ارج تر از هدف راستگویى است واجب است راست بگوید، و گاه این دو عامل در برابر یکدیگر قرار مى گیرند بطورى که انسان نسبت به آنها تردید مى کند؛ در این صورت گرایش به راستگویى سزاوارتر است ، زیرا دروغگویى در هنگام ضرورت یا نیاز مهم مباح مى شود و در حالت شک به اصل تحریم دروغ رجوع مى کنیم .
چون درک درجات هدف ها پیچیده است بر آدمى لازم است تا آنجا که امکان دارد از دروغ بپرهیزد. همچنین هرگاه نیاز به دروغ داشته باشد بر او مستحب است که از اهدافش بگذرد و دروغ را کنار بگذارد، امّا در مورد اهداف دیگران ، بى تفاوت به حق آنها و ضرر زدن جایز نیست . مردم بیشترین دروغ را براى منافع شخصى خودشان مى گویند آنگاه براى افزونى مال و مقام و از دست دادن چیزهایى که از دست رفتن آنها چندان اهمیت ندارد، تا آنجا که اگر زن از شوهرش سخنانى دروغ نقل کند تا بر علیه هووهاى خود به آن ببالد، حرام است . اسماء گوید: شنیدم زنى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سؤ ال کرد و گفت : من یک هوو دارم و من از شوهرم و کارهایى را که انجام نداده بسیار نقل مى کنم تا او را بیازارم . آیا گنهکارم ؟ حضرت فرمود: کسى که کارهاى انجام نشده را بسیار بگوید همانند کسى است که لباس ریا بپوشد.))(663)
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((کسى که بگوید خورده ام و نخورده است یا بگوید: دارم و نداشته باشد یا بگوید بخشیده ام و نبخشیده باشد در روز قیامت مانند کسى است که لباس ریا پوشیده باشد.))(664) از این قبیل است فتوا دادن به چیزى که یقین ندارد یا نقل حدیثى که برایش ثابت نشده است ، زیرا هدف او اظهار دانش خویش مى باشد؛ و از این رو از گفتن نمى دانم امتناع مى کند، و این کار حرام است . امّا در دروغ گفتن به کودکان در حکم دروغ گفتن به زنان است ، زیرا هرگاه کودک جز با وعده یا تهدید و ترساندن به دروغ میل به مکتب رفت نکند، این کارها مباح است . آرى در روایات نقل شده که این گونه دروغ ها در نامه عمل ثبت مى شود و انسان بر آن بازخواست مى شود آنگاه اگر در مؤ اخذه روشن شود که قصد صحیح داشته مورد عفو قرار مى گیرد، زیرا دروغ فقط به قصد اصلاح مباح شده است ، و فریب بسیار در آن راه مى یابد چرا که گاه انگیزه دروغ بهره و غرضى است که انسان از آن بى نیاز است و بر حسب ظاهر اظهار اصلاح مى کند، از این رو چنین دروغى در نامه عمل ثبت مى شود؛ و هر که دروغى بگوید در مقام اجتهاد قرار مى گیرد که بداند آیا آنچه براى آن دروغ گفته است در دین از راستگویى مهم تر است یا نه ؛ و کسب این آگاهى دشوار است ، بنابراین دوراندیشى در ترک دروغ است مگر به حد وجوب برسد، مثل این که به خونریزى یا ارتکاب گناه بینجامد. بعضى چنان پنداشته اند که جعل خبرهاى دروغ در کارهاى خوب و سخت گیرى در گناهان جایز است و گمان کرده اند که چنین قصد صحیح است و این پندار اشتباه محض است زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر کس به عمد بر من دروغ ببندد جایگاهش پر از آتش شود.))(665) دروغ جز در مورد ضرورت گفته نمى شود و دروغ بستن بر پیامبر ضرورت نیست ، زیرا سخنان راست پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ما را از دروغ بستن به آن حضرت بى نیاز مى کند، و اگر کسى بگوید: سخنان پیامبر بر اثر تکرار جاذبه خود را از دست داده و سخن نو جاذبه دیگرى دارد این سخن هوسى بیش نیست و جزء اهدافى نیست که بتواند در برابر مفسده دروغ بر پیامبر و خدا مقاومت کند و اگر این در گشوده شود به کارهایى مى انجامد که موجب پریشانى در دین مى شود و خیر آن (به پندار گوینده ) در برابر شرّ آن ناچیز است ؛ از این رو دروغ بستن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از گناهان کبیره اى است که هیچ چیز نمى تواند با آن معاوضه و در برابر آن مقاومت کند.))
شرح پرهیز از دروغ با توریه ها
از علماى گذشته نقل شده که وجود توریه ها چاره اى براى فرار از دروغ است . از ابن عباس و دیگران روایت شده : ((در توریه ها وسعتى است که انسان را از دروغ بى نیاز مى کند.)) مقصود بزرگان این است که هرگاه آدمى مجبور به دروغگویى شود باید از توریه استفاده کند، امّا در صورت بى نیاز بودن نه دروغ آشکار جایز است نه پنهان (توریه )، ولى توریه آسان تر است .
نمونه اى از توریه روایتى است که نقل شده : مطرف بر زیاد وارد شد. زیاد گفت : چرا دیر آمدى ؟ وى بیمارى خود را دلیل تاءخیر قرار داد و گفت : از وقتى که از امیر جدا شده ام از زمین برنخاستم جز این که خدا مرا برخیزاند.
ابراهیم گفت : هرگاه از طرف تو چیزى به کسى برسد و نخواهى دروغ بگویى بگو: خدا مى داند (( ما قلت من ذلک من شى ، )) ((در آن مورد چیزى نگفته ام )) و در نظر شنونده که (ما) نافیه است همین معنى که گفته شد استفاده مى شود، در حالى که (ما) در نیت گوینده براى ابهام است یعنى آنچه در این مورد گفته ام مهم نیست .
نخعى به دخترش نمى گفت برایت شکر مى خرم بلکه مى گفت : اگر برایت شکر بخرم دوست دارى و بسا که خریدنى هم روى نمى داد.
هرگاه کسى در خانه به سارغ ابراهیم مى آمد که از او بدش مى آمد به کنیز خود مى گفت : بگو: ابراهیم را در مسجد بجوى ، و نمى گفت این جا نیست تا دروغگو نشود. نمى خواست با او ملاقات کند دایره اى مى کشید و به کنیز خود مى گفت انگشت را در این دایره بگذار و بگو شعبى این جا نیست .
تمام این توریه ها در جایى است که انسان نیاز به توریه داشته باشد، امّا در موردى که نیاز نیست نباید توریه کند، زیرا توریه اگر چه در لفظ دروغ نیست ، در معنى دروغ است و آن در پاره اى از موارد است چنان که از عبداللّه بن عتبه روایت شده که گوید: همراه ابوعلى بر عمر بن عبدالعزیز وارد شدم و از آن جا بیرون مى آمدم در حالى که جامه اى بر تن داشتم مردم مى گفتند: این جامه را امیرالمؤ منین بر تن تو پوشانیده و من مى گفتم : خدا به امیر پاداش خیر دهد، پدرم به من گفت : پسرکم خود را از دروغ نگاه دار و از دروغ و آنچه به دروغ شبیه است بپرهیز. علت منع پدرش این بود که گمان مردم را در مورد جامه با گفتار خود تاءیید مى کرد و هدفش مباهات بود که هدفى باطل بود و فایده اى نداشت . آرى توریه براى اهدافى مانند خوشدل ساختن دیگران با شوخى مباح است مانند فرموده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که : ((پیرزن وارد بهشت نمى شود، یا در چشم شوهرت سفیدى است ، و تو را بر فرزند شتر سوار مى کنم .))(666) امّا دروغ آشکار چنان که عادت مردم است تا با نادانان شوخى کنند و فریبشان دهند که زنى به ازدواج با تو مایل است و اگر در این دروغ ضررى باشد که به آزردن دلى بینجامد حرام است ؛ و اگر فقط به قصد شوخى باشد موجب فسق طرف نمى شود ولى از درجه ایمان او کاسته مى شود. پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((ایمان شخص کامل نمى شود تا براى برادرش دوست بدارد آنچه را براى خود دوست مى دارد و در شوخى خود از دروغ بپرهیزد.))(667)
امّا مقصود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از این سخن : ((مرد براى خندیدن مردم سخنى مى گوید و به سبب آن سقوط مى کند بیش از فاصله زمین با ثریا)) (668) منظور این است که اگر کسى در شوخى خود غیبت مسلمانى کند یا دلى در بیازارد چنین است نه شوخى تنها.
از جمله دروغ هایى که موجب فسق نمى شود، دروغى است که در مبالغه رایج است ؛ مانند این سخن که صد بار به تو چنین گفتم و صد بار به سراغت آمدم ، چرا که در این نوع محاوره قصد صد بار را ندارد بلکه مى خواهد مبالغه کند. بنابراین اگر تنها یک بار به سراغ او رفته باشد دروغگوست و اگر چند بار به سراغش رفته باشد که معمول نیست گنهکار نیست اگر چه به صد بار هم نرسد و در میان آن درجاتى هست انسانى که زبانش آزاد است با مبالغه در آن در معرض خطر دروغ گفتن قرار مى گیرد و از جمله مواردى که دروغگویى در آن معمول است و به آسانى انجام مى شود موردى است که گفته شود: غذا بخورید و طرف بگوید میل ندارم و این دروغ ممنوع و حرام است ، در صورتى که هدف درستى در آن نباشد.
مجاهد گوید: اسماء بنت عمیس گفت : همدم عایشه بودم در شبى که که او را آماده کردم و به همراه چند زن او را به خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بردیم . به خدا در خانه رسول خدا جز یک جام شیر نبود. پیامبر نوشید سپس آن را به عایشه داد و او شرم کرد. من گفتم : دست رسول خدا را در نکن ، بگیر! عایشه گفت : با حالت شرم شیر را از پیامبر گرفتم و نوشیدم ، آنگاه فرمود: به رفقایت بده آنها گفتند میل نداریم . پیامبر فرمود: گرسنگى با دروغ جمع نمى شود. اسماء گوید: به پیامبر عرض کردم : اى رسول خدا اگر یکى از ما در جایى که به چیزى مایلیم بگوید میل ندارم آیا دروغ به حساب مى آید فرمود: دروغ (در نامه عمل ) نوشته مى شود تا آنجا که دروغ کوچک ، دروغ کوچک نوشته مى شود.(669)
دینداران از چنین دروغ هایى نیز پرهیز مى کردند. لیث بن سعد گوید: چشمان سعید بن مسیب چرک مى داد به حدى که چرک به بیرون چشمانش مى رسید. به او مى گفتند: این چرک را پاک کن ؛ مى گفت : پزشک به من گفته است : دست به چشمانت نزن و اگر دست به چشمانم بزنم چگونه بگویم دست نزده ام (دروغ بگویم )؟ این نمونه اى از مواظبت دینداران بر راستگویى است ، و هر کس مواظبت نکند زبانش در دروغگویى از اختیارش بیرون مى رود و ندانسته دروغ مى گوید. از خوّات تیمى روایت شده که گوید: خواهر ربیع بن خیثم عائده نزد پسرکم آمد و خود را بر روى او انداخت و گفت : پسرکم حالت چطور است ؟ پس ربیع نشست و گفت : خواهرم آیا او را شیر داده اى ؟ گفت : نه . ربیع گفت : چه مى شد اگر مى گفتى پسر برادرم و راست مى گفتى .
از جمله عادت هاست که انسان بگوید: خدا مى داند، در جایى که خود نمى داند. عیسى علیه السّلام گوید: ((از بزرگترین گناهان در پیشگاه خداست که بنده بگوید: خدا مى داند در حالى که خود نمى داند. و بسا که در نقل کردن خواب دروغ بگوید که گناهش بزرگ است ، زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((از بزرگترین دروغ هاست که شخصى به کسى غیر از پدرش نسبت داده شود یا آنچه در خواب ندیده ادعا کند که دیده است یا سخنى را که من نگفته ام به من نسبت دهد.))(670)