پس خداوند از میان فرشتگان عدّهای را برگزیده تا سفیر و واسطه بین حضرت او و مخلوقاتش بوده باشند، و آنها همان عدّهای هستند که خدا درباره آنها میفرماید: اللَهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَ'´نءِکَه ِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ. [135]
پس کسانیکه از اهل طاعت خدا باشند، متولّی و متصدّی قبض روح آنان ملائکه رحمت خواهند بود، و کسانیکه از اهل معصیت باشند متولّی قبض روح آنان ملائکه نقمت و عذاب خواهند بود.
و ملک الموت، اعوان و کمک کارانی دارد از ملائکه رحمت و از ملائکه نقمت که به امر او قبض روح میکنند، و فعل آنها فعل اوست و هر چه بجای آورند منسوب به اوست.
و بنابراین، فعل ملائکه فعل ملک الموت بوده و فعل ملکالموت فعل خداست.
چون خداست که میمیراند و قبض ارواح و نفوس میکند بدست هر کدام از فرشتگانی که بخواهد، و عطا میکند و منع میکند و ثواب میدهد و عذاب میکند بدست هر یک از بندگانش که بخواهد.
و بدرستیکه فعل اُمناء خدا عین فعل خداست، همچنانکه میفرماید: وَ مَا تَشآءُونَ إِلاَّ´ أَن یَشَآءَ اللَهُ [136]. «و هیچ چیز را اراده نمیکنید و اختیار نمینمائید مگر آنکه خدا او را اراده فرموده و اختیار مینماید.»[137]
کیفیّت قبض روح ملک الموت افراد کثیری را در یک لحظه
حال باید دید که قبض روح به چه کیفیّت صورت میگیرد ؟ و در آنِ واحد چگونه ملک الموت میتواند قبض روح افراد بسیاری را بنماید با آنکه بعضی از آنان در مشرق عالم و برخی در مغرب عالمند ؟
چون ممکن است جمعیّتهای بسیاری در دریا غرق شوند و در یک لحظه جان بسپرند، یا کوه بر سر آنان فرود آید یا بواسطه زلزله در کام زمین فرو روند یا به علّت وزش بادهای مسموم یا ورود صاعقه و برق از آسمان بمیرند.
چگونه ممکن است ملک الموت جان این همه نفوسی که أحیاناً از هزاران بلکه از میلیونها تجاوز میکند را برباید ؟
جوابش آنستکه اوّلاً:
ما در امور مادّی مشاهده میکنیم که در یک لحظه ممکن است افعال مختلفی از مبدأ واحد سرزند، بدون اندک تغییر و تفاوتی در زمان آنها.
مثلاً خورشید که بر فراز آسمان حرکت میکند، یک حرکت دارد، یک نور دارد، ولی در همان آنی که نور واحد خود را به زمین میفرستد هزاران خانه و لانه و آشیانه و کوچه و محلّه و قریه و شهر و بیابان و کوه و دریا را روشن میکند.
این روشنیها که در هر یک از این خانهها و لانهها آمده است، هر یک با دیگری مختلف است و به حدود و مشخّصاتی جداگانه متعیّن و محدود است. نوری که در این خانه آمده غیر از نوری است که در خانه دیگر است، این یک سهمیّه خاصّی است از شعاع خورشید و آن یک سهمیّه دیگری است.
ولی در عین حال خورشید یکی است و شعاعی که از آن به زمین میرسد یکی است.
تمثیل قبض روح ملک الموت :
داستان موج الکتریک و امواج نور این مسأله را بخوبی واضح و آشکار میسازد.
یک فرستنده در گوشهای از جهان با ضربه الکتریکی، نور و صوت را در جهان منتشر میکند. تمام افراد روی زمین در هر نقطه از آن در دریا در هوا در صحرا یا بر فراز کوهها باشند، بوسیله دستگاه خاصّی که بنام گیرنده با خود دارند میتوانند آن صدا را بشنوند و آن صورت را که در اثر ضربه الکتریک در هوا بصورت موج است در آن گیرنده متمرکز نموده و مشاهده نمایند.
سخنگو یکی است، فعل او واحد است، یک خطبه میخواند یک قرائت قرآن مجید مینماید؛ ولی میلیونها از نفوس بشر از آن استفاده میکنند.
یعنی آن یک فعل با وجود حفظ وحدت و یگانگی خود ممکن است در صدها میلیون مَجری طلوع و ظهور نموده، همه را متمتّع و بهرمند سازد.
کارخانه برق و تولید قوّه الکتروموتوری، یک نیروی واحد توسّط یک رشته کابل به شهر میدهد و این نیرو منشعب میگردد به دستگاههای مُبدِّل که آنرا ترانسفورماتور میگویند، و این دستگاهها آن نیروی قویّ را تبدیل میکند به نیروی ضعیفتر، و نیز دستگاههای مبدّل دیگری که در مسیر شهر قرار داده شده این نیروهای ضعیفتر شده را تبدیل میکند به نیروی ضعیفی که قابل استفاده خانهها و دستگاههای حرارتی و مکانیکی است؛ و بدینوسیله با این قبیل دستگاهها نیروی شگرف و عظیم کارخانه را که 63000 ولت است میتوان به 220 ولت یا 110 ولت یا در دستگاههای کوچک و چراغ خواب به 6 یا 4 یا 2 ولت تبدیل کرد.
آیا میتوان گفت: چگونه میتواند یک رشته سیم متّصل به کارخانه این همه منزلها و کارخانهها را روشن کند و در یک لحظه تمام دستگاههای موجوده در آنها را بحرکت در آورد ؟
چگونه ممکن است به یک اشاره و اتّصال کلیدِ جریان برق، تمام این امور صورت گیرد ؟
کسی نمیتواند بگوید: چرا ؟ چون فعل، فعل واحد است و بوسیله این دستگاههای مبدّل قویّ و ضعیف تبدیل شده و لباس کثرت به خود پوشیده و در قالبهای بسیاری ظهور نموده است.
بازگشت به فهرست
کیفیّت ظهورروح و نزول نور توحید در مظاهر عالم امکان
ملک أعظم پروردگار که وظیفه قبض ارواح را دارد و نامش عزرائیل است، او حکم معدن نیرو را دارد. آن حکم خورشید با تشعشع است که یکی است و بر فراز آسمان است. او اسم المُمیت و القابض خداست؛ همچنانکه حضرت اسرافیل که به بدنها جان میدهد و به موجودات افاضه روح میکند اسم المُحیی خداست، و حضرت جبرائیل که افاضه علوم میکند اسم العَلیم و البَصیر و الخَبیر خداست، و حضرت میکائیل که متصدّی رسانیدن ارزاق است اسم الرّزّاق و الرّازِق خداست.
و سپس بوسیله فرشتگان کوچکتر، آن اسم کلّی به وَحَداتی منشعب میگردد و سپس بوسیله فرشتگان کوچکتری، آن اسم کوچک و جزئی نیز به وحداتی منقسم میشود تا برسد به یک یک از ملائکه جزئیّه که برای امر خاصّی از إحیاء و إماته و تعلیم و رسانیدن روزی وظیفه خاصّی را به عهده دارند.
امروزه بوسیله اختراع این دستگاههای عجیب و فرستادن نور و صوت و غیرها به نقاط دوردست، فهمیدن کیفیّت عمل ملائکه برای أفهام ساده و بسیط، بسیار آسان است.
و اگر آن زمانی بود که بوسیله سنگ چخماق یا خصوص کبریت باید چراغ روشن کرد و بنابراین باید چراغها را یکی پس از دیگری شعله افروخت، تصوّر این معانی شاید مشکلتر بنظر میرسید.
امروزه میگویند: درصددند که دستگاههائی اختراع کنند تا نور خورشید را در هنگام شب از آن نصف کره زمین بدین نصف تاریک هدایت کنند و مردم را در شب ظلمانی از چراغ برق بینیاز ساخته و شب تاریک را مبدّل به روز روشن نمایند.
بدین طریق که در نقاط مختلفه زمین استاسیونهائی بنا کنند و بوسیله یکی از آنها نور خورشید را که در مجاورت آنست بگیرند و سپس این استاسیونها هر یکی به دیگری که نزدیک اوست تحویل داده تا بالاخره به نقاط دور دست هدایت کنند. و در این صورت هریک از استاسیونها که در هر یک از نقاط زمین با فاصلههای معیّن نصب شده است علاوه بر آنکه تا شعاع متّصل به شعاع استاسیونهای دیگر، اطراف خود را روشن میکند، نوری را که از خورشید بلاواسطه یا بواسطه استاسیونهای قبلی گرفته است به استاسیونهای بعدی منتقل مینماید.