دانلود مقاله مرجع اصلی داستان لیلی و مجنون

Word 35 KB 34570 15
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مرجع اصلی داستان لیلی و مجنون، در درجه ی اول کتابهای تاریخ ادبیات است.

    که از آن میان باید از کتاب «الشعر و الشعراء» از ابن قنیبه و کتاب الاغانی از ابولفرج اصفهانی نام برد.

    مجموعه ی دیگر از منابع عربی که در کنار الاغانی برای ما اهمیت نسبی دارد مجموعه ای است از آثار کاملاً متمایز و خاصی که به شرح احوال دلباختگان و تاریخ عشاق افسانه ای اختصاص داده شده اند.

    در میان این آثار می توان کتاب الزهره اثر محمد بن داود طاهره نام برد، حکایت قصری مجنون اثر ابوبکر والبی تنها زندگی نامه ی موجودی است که در شرق بسیار مشهور است.» (کراچکوفسکی، 1373، صص: 35-28) ارزش لیلی و مجنون: «این داستان در طول سالها الهام بخش دهها تن از شاعران بزرگ در آفرینش منظومه های خیال انگیز بوده است و هم اکنون نیز در آثار شاعران، نویسندگان، نمایش نامه نویسان، و موسیقی دانان ملل مختلف خاور نزدیک انعکاس دارد.» (همان، ص: 23) ارزش کار نظامی در لیلی و مجنون: 1- موضوع و ماده ی عربی را که درباره ی داستان لیلی و مجنون یافت، در چار چوب داستانی نظم بخشید.

    2- وی نخستین کسی است که به داستان صبغه ی صوفیانه بخشید.

    3- نظامی شاعری با فرهنگی وسیع است که در شعرش بسیاری از مسائل فرهنگی را آورده و به تعداد زیادی از عارف روزگارش اشاره کرده، وی در وارد کردن شعر تعلیمی در لا به لای داستان تردیدی به خود راه ندارد.» (کفافی، 1382، صص: 288 و 287) 4- هفت پیکر: «که شامل 5047 بیت شعر است.

    موضوع اصلی هفت پیکر زندگی خوش بهرام گور پادشاه ساسانی است.» (ثروتیان، 1382، ص: 101) 5- اسکندر نامه:«که شامل دو بخش است.

    مثنوی بخش نخستین را نظامی شرف نامه نامیده که 6758 بیت است و مربوط به جنگها و سفرهای اسکندر مقدونی است.

    بخش دوم اقبال نامه است که اثری فلسفی است.

    در این بخش اندیشه ها و خرد نامه های فلاسفه ی یونان باستان به نظم کشیده شده است.» (همان، ص:102) شخصیت پردازی در لیلی و مجنون شیوه های شخصیت پردازی توصیف: «جریانی که به یاری آن خواننده را با اشخاص داستان آشنا می کنیم توصیف نامیده می شود.

    (یونسی، 1384، ص:301) نظریه پردازان دو شیوه ی عمده برای شخصیت سازی عنوان کرده اند.

    شخصیت سازی مستقیم و غیر مستقیم..

    توصیف مستقیم: «انتخاب و به کار بستن شیوه هایی که نویسنده به یاری آنها بتواند تاثرات اشخاص داستان را به خواننده منتقل کند امری است به نهایت فهم.

    توصیف مستقیم، از آنجا که مستقیم است و خواننده را مستقیماً در جریان صحنه ی داستان و واکنش های اشخاص آن می گذارد ارزش خاص دارد.» (همان، ص:435) «در معرفی مستقیم شخصیت، نویسنده رک و صریح با شرح یا تجزیه و تحلیل، می گوید که شخصیت او چه جور آدمیست و یا به طور مستقیم از زبان کسی دیگر در داستان، شخصیت داستان را معرفی می کند.

    روش معرفی مستقیم این حسن را دارد که واضح است و مختصر؛ اما هیچ وقت نمی توان به تنهایی از این روش استفاده کرد.

    اگر می خواهیم داستانی در کار باشد شخصیتها باید عمل کنند و اگر شخصیتها دست به عمل نزنند و هیچ کاری انجام ندهند داستان شکل مقاله و گزارش پیدا می کند.» (سلیمانی، 1365، ص:48) الف) مجنون در ادبیات زیر نظامی با استفاده از توصیف مستقیم به ویژگیهای شخصیتی مجنون نیز اشاره می کند : 1-شیفتگی مجنون چون شیفته گشت قیس را کار در چنبر عشق شد گرفتار (نظامی، 1385، ص:56) 2- ناشکیبایی مجنون در صحبت آن نگار زیبا می بود و لیک ناشکیبا (همان، ص:56) 3-متواری بودن مجنون متواری راه دلنوازی زنجیری کوی عشقبازی (همان، ص:57) 4-دلشکسته بودن مجنون مجنون غریب دلشکسته دریای زجوش نانشسته (همان، ص:58) 5-سودا زدگی ودیوانه صفت بودن مجنون سودا زده ی زمانه گشته در رسوایی فسانه گشته دیوانه صفت شده به هر کوی لیلی، لیلی زنان به هر سوی (همان، صص:65-61) 6-بد اقبالی و بی بخت بودن مجنون برداشته دل زکار او بخت درمانده پدر به کار او سخت (همان، ص:70) در ادبیات زیر ویژگیهای شخصیتی مجنون از زبان دیگر شخصیتهای داستان بیان می شود: 7-داشتن خوی و منشی ناپاک آنان که ندیم خاص بودند با پیر در آن خلاص بودند کان شیفته خاطر هوسناک دارد منشی عظیم ناپاک (همان، ص:106) 8-شوریده دلی مجنون شوریده دلی چنین هوایی تن در ندهد به کدخدایی (همان، ص:106) 9-بی ثباتی مجنون بر هر چه دهیش اگر نجات است ثابت نبود که بی ثبات است (همان، ص:106) 10- خود کام بودن مجنون فرزند تو گرچه هست بد رام فرخ نبود چو هست خودکام (همان، ص:63) ب) لیلی ویژگیهای شخصیتی لیلی از طریق توصیف مستقیم 1-خوبی و زیبایی لیلی آفت نرسیده دختری خوب چون عقل به نام نیک منسوب لیلی که به خوبی آیتی بود وانگشت کش ولایتی بود (نظامی، 1385، صص:81 و 53) 2-محجوب بودن لیلی محجوبه ی بیت زندگانی شد بیت قصیده ی جوانی (همان، ص:54) 3-فصاحت و شیرین سخنی لیلی لیلی که چنان ملاحتی داشت در نظم سخن فصاحتی داشت شیرین سخنی که چون سخن گفت بر لفظ چو آبش آب می خفت (همان، صص: 160 و 84) 4-مهربانی لیلی بر سبزه نشسته خرمن گل نالید چو در بهار بلبل نالید و به ناله در نهانی می گفت ز روی مهربانی (همان، صص: 88 و 87) در ادبیات زیر، نظامی ویژگیهای شخصیتی لیلی را مستقیماً از زبان خود لیلی بیان می کند: 5-بی کس بودن و تنهایی لیلی مسکین من بی کسم که یکدم با کس نزنم دمی در این غم 6-بی دل و جرأت بودن لیلی نه دل که به شوی بر ستیزم نه زهره که از پدر گریزم (همان، ص:161) 7-در بند و حصار بودن لیلی کاین نامه که هست چون پرندی از غمزده ای به دردمندی یعنی ز من حصار بسته نزدیک تو، ای قفس شکسته (همان، ص: 164) ج) پدر مجنون 1- صاحب هنری، مالداری، درویش نواز و میهمان دوستی از ویژگیهای شخصیتی سید عامری است که نظامی مستقیماً به آن در ادبیات زیر اشاره می کند: صاحب هنری به مردمی طاق شایسته ترین جمله آفاق سلطان عرب به کامکاری قارون عجم به مالداری درویش نواز و میهمان دوست اقبال در او چو مغز در پوست (نظامی، 1385، ص:51) 2- رنجور دلی پدر مجنون مسکین پدرش بمانده در بند رنجور دل از برای فرزند (همان، ص: 62) 3- مهربان بودن پدر مجنون سرگشته پدر ز مهربانی بر جست به حالتی که دانی 4- صلابت پدر مجنون مجنون چو صلابت پدر دید دریای پدر چو سایه غلتید (همان، ص:75) 5- حشمت و شهرت پدر مجنون در بیت زیر نظامی از زبان پدر مجنون ویژگی شخصیتی او را بیان می کند: در بیت زیر نظامی از زبان پدر مجنون ویژگی شخصیتی او را بیان می کند: معروفترین این زمانه دانی که منم در این میانه هم حشمت و هم خزینه دارم هم آلت مهر و کینه دارم (همان، ص:63) د) نوفل 1- شجاعت نوفل نوفل نامی که از شجاعت بود آن طرفش به زیر طاعت (همان، ص:91) 2- حشمت و بزرگواری، دولتمندی و ثروتمندی نوفل هم حشمت گیر و هم حشم دار هم دولتمند و هم درم دار (همان، ص: 92) 3- چرب سخن بودن نوفل و آن چرب سخن به خوش جوابی می کرد عمارت خرابی (همان، ص: 93) ه) ابن سلام 1- صاحب تبع و بلند نامی ابن سلام صاحب تبع و بلند نام است اسباب بزرگیش تمام است (نظامی، 1385، ص:122) 2-خوش اقبال بودن ابن سلام گیتیش سلام نام کرده و اقبال بدو سلام کرده (همان، ص: 191) 3- ناز پرورده بودن ابن سلام مجنون چو هلال در رخ او زد خنده و داد پاسخ او کای خواجه ی خوب ناز پرورد ره پر خطر است برگرد (همان، ص: 193) و) سلیم عامری نظامی سلیم عامری، خال مجنون را در ادبیات زیر پیرمردی جهاندیده، صاحب هنر و حلال زاده، که از حال دنیا هم بهره ی کافی دارد، شخصیتی افتاده حال و گره گشای مشکلات مردم معرفی می کند: صراف سخن به لفظ چود زر زر رشته چنین کشید گوهر کز نقد کنان حال مجنون پیری سره بود، حال مجنون صاحب هنری حلال زاده هم خاسته و هم اوفتاده در نام سلیم عامری بود در چاره گری چو سامری بود (نظامی، 1385، صص:174 و 173) ز) زید نظامی در ادبیات زیر از طریق توصیف مستقیم زید را جوانی پاکیزه، هنرمند، خوب و بدون مال و دارایی معرفی می کند: پاکیزه جوانی از هنر پر گفتی غزل لطیف چون درّ نامش به نشان زید موصوف خوبیش چو عمر و زید معروف ز آن بیش نداشت عیب خویشی کز مال جهان نداشت بیشی (نظامی، 1385، صص: 199 و 198) ح) زینب نظامی زینب را دختری، زیبا، پاکیزه نهاد و بدرام معرفی می کند: و آن لعبت خو بروی زیبا ز آن دلشده بود ناشکیبا کافروخته روی بود و بدرام پاکیزه نهاد و نازک اندام (همان، ص:198) توصیف غیر مستقیم: «در شخصیت سازی غیر مستقیم نحوه ی بیان داستان نمایشی است در این روش نویسنده دوربینی جلو شخصیت می گذارد و از او فیلم می گیرد نه اینکه او را تعریف کند.

    و این شیوه بیشتر با جزنگری ها سر و کار دارد مثلاً از کشیدن انگشت به عصبی بودن شخصیت پی می بریم.» (اخوت، 1371، ص:142) می رفت نهفته بر سر بام نظاره کنان زصبح تا شام تا مجنون را چگونه بیند با او نفسی کجا نشیند؟

    جز سایه نبود پرده دارش جز پرده کسی نه غمگسارش (نظامی، 1385، ص:83) «با سایه راز گفتن دلیل نهایت تنهایی و بی همزبانی است.» (سیرجانی، 1388، ص:182) در ضمن این توصیفات نظامی عشق و دلدادگی لیلی و تنهایی و بی کسی لیلی را غیر مستقیم بیان می کند.

    تعصبات کور حاکم بر فضای چنین جوامعی معمولاً حفظ نام و ننگ را امری بسیار مهم جلوه می دهد به طوری که سایر امور را تحت الشعاع قرار می دهد به همین دلیل پدر لیلی با وجود آگاهی از عشق شدید لیلی و مجنون فقط برای حفظ ننگ و نام با ازدواج آنها مخالفت می کند.

    از طرفی لیلی هم که دست پرورده ی همین محیط است تمام همّ و غم خود را صرف حفظ این نیک نامی می کند و آن چنان در حفظ آن مبالغه می ورزد که هنگام مرگ راز عاشقی خود را با مادرش در میان می گذارد.

    پس در ادبیات زیر نظامی غیر مستقیم به دو ویژگی دیگر شخصیت لیلی، یعنی راز داری و تقیّد شدید او به حفظ نام و ننگ اشاره می کند: در واقع آن چه لیلی را به نشستن در خانه ی شوهر وادار می کند یکی بیم جان است و دیگری حشمت شوی و شرم خویشان: در دوست به جان امید بسته با شوی ز بیم جان نشسته از حشمت شوی و شرم خویشان می بود چو زلف خود پریشان (نظامی، 1385، صص: 204 – 160) توصیف غیر مستقیم به دو شیوه ی توصیف به یاری گفتگو و آکسیون صورت می گیرد.

    در شیوه ی اول «نویسنده اشخاص داستان را به حرف می آورد و کاری می کند که خود با بیان و گفتار خویش خواننده را در جریان خصوصیات خود بگذارند.» (یونسی، 1386، ص:301) بگشاد شکر به زهر خنده کی بر جگرم نمک فکنده لیلی بودم و لیکن اکنون مجنونترم از هزار مجنون ز آن شیفته ی سیه ستاره من شیفته تر هزار باره (نظامی، 1385، ص:161) گفتار فوق نشان دهنده ی اخلاص و صداقت لیلی در بیان عشقش به مجنون می باشد.

    در شیوه ی دوم «نویسنده اشخاص داستان را به جنبش در می آورد و به یاری اعمال و رفتارشان خواننده را با خصوصیاتشان آشنا می کند.» (یونسی، 1386، ص: 301) روزی که پدر لیلی توانست نوفل را به ترک جنگ و برگشت به قبیله ی خود راضی کند و از طرف نوفل خیالش راحت شد پیش لیلی آمد و گفت سیاستها و کیاستها به کار بردم تا از حمله ی نوفل رهایی یافتم مجنون هم چون بازگشت نوفل را دید به بیابان پناه برد.

    لیلی از سخنان پدر بسیار رنجید ولی از اظهار آن خودداری کرد و در تنهایی خود بسیار گریست و ناله و زاری کرد: لیلی ز پدر بدین حکایت رنجید چنان که بی نهایت در پرده نهفته آه می داشت پرده ز پدر نگاه می داشت چون رفت پدر ز پرده بیرون شد نرگس او ز گریه گلکون (نظامی، 1385، ص:120) این عمل و رفتار لیلی نشان از نهایت سکوت و تسلیم پذیر بودن او در برابر هر اتفاقی است.

    خرگاه نشین بت پریروی همچون پریان پرید از آن کوی ز آن سوتر یار خود به ده گام آرام گرفت و رفت از آرام (همان، ص:185) عاشق و معشوق به دلیل محدودیت های قبیله ای و اجتماعی مجال ارتباط نزدیک نمی یابند و در یکی دو دیدار هم جانب عفاف کاملاً رعایت می شود.

    چنانکه در نخستین دیدار لیلی در ده قدمی مجنون ایستاده و یارای جلو رفتن را در خود نمی بیند و در عمل فوق نظامی به طور غیر مستقیم به جنبه ای از شخصیت لیلی که همان عفاف و خویشتن داری اوست اشاره می کند.

    «بعد اصلی و زیر بنایی شخصیت اندیشه و روان است و طبیعی است که روان و خصوصیت درونی افراد قابل درک و لمس نیست ولی اعمال و رفتار و گفتار و حتی توصیف هایی که نویسنده از ظاهر شخصیت های داستانی می کند نشان دهنده ی ابعاد پنهانی و دورنی آنهاست.

    بنابراین ما با درون افراد و شخصیتها از طریق گفتار و رفتار و قیافه و توصیف ظاهری آنان آشنا می شویم.» (مختاری، 1387، ص:10) «مهارت نظامی بیشتر در توصیف محسوسات یا آن دسته از امور درونی که بروزات بیرونی دارند است، مثلاً گریه کردن، او این شیوه را برای توصیف برگزیده تا در ضمن ارائه تصویری مبالغه آمیز بیشترین شدت تاثر را نشان داده باشد.» (حمیدیان، 1373، ص:165) مثلاً گریستن مجنون در عشق لیلی که باعث آشکار شدن بعد پنهانی و درونی این شخصیت می باشد: از آتش عشق و دود اندوه ساکن نشدی مگر بر آن کوه و آنگه مژه را پر آب کردی با باد صبا خطاب کردی شد دلشده هر سویی شتابان بگرفته ره که و بیابان درّ از صدف دو دیده می سفت با خویشتن این قصیده می گفت (نظامی، 1385، صص: 65- 58) همچنین نظامی در ادبیات زیر با توصیف ظاهر و عمل شخصیت مجنون به نوعی بعد پنهانی و درونی او که همان جنون و پریشانی و بی ثباتی رفتاری اوست را نشان می دهد: مجنون چو حدیث عشق بشنید اول بگریست، پس بخندید (همان، ص: 71) هنگامی که مجنون همراه با نوفل به جنگ با قبیله ی لیلی رود این گونه رفتار می کند: هر کس به مصاف درسواری مجنون به حساب جانسپاری هر کس فرسی به جنگ می راند او جمله دعای صلح می خواند هر کس طللی به تیغ می کشت او خویشتن از دریغ می کشت (همان، ص: 98) گفتگو «گفت و گو به معنای مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادله افکار و عقاید است و در شعر، داستان، نمایشنامه و...

    به کار برده می شود، یا صحبتی را که میان دو شخص یا بیشتر رد و بدل می شود، یا آزادانه در ذهن شخصیت واحدی در اثر ادبی پیش می آید، گفت و گو می نامند.» (میر صادقی، 1385، ص: 466) «گفتگو نشان دهنده ی ذهنیات و خصوصیات شخص است.

    نویسنده چنانچه بخواهد داستانش با روح باشد، باید اشخاص زنده ای را در آن بیاورد.

    اشخاص زنده هم حرف می زنند و هم حرکت می کنند.

    در مثل، اگر شخصیت داستان لوطی عربده کشی باشد و بخواهید خصوصیات او را به خواننده منتقل کنید باید چندین صفحه بنویسید تا خواننده را با احوال او آشنا سازید و تازه اگر هم در این کار توفیق داشته باشید، رغبتی برای خواننده باقی نگذاشته اید.

    آیا بهتر نیست که او را وارد داستانتان کنید و بگذارید عربده های خود را بکشد و به زبان لاتی صحبت کنید و در قالب اصطلاحات خاص خود گفتنی های خود را بگوید.» (یونسی، 1386، ص:349) «گفتگو از جمله ابزارهایی است که رمان نویس در امر شخصیت پردازی به کار می برد و خود از این نظر یکی از دشوارترین فنون داستان به شمار می آید.

    رمان نویس برای آنکه در خواننده این حس را پدید آورد که قهرمان او از هویتی فردی برخوردار است بیش از هر چیز به توصیف ظواهر تکیه می کند؛ یعنی به حرکات و سکنات خصوصی قهرمان، و به لباس او، به اعمال او، به عادات او و به طرز رفتار او، می پردازد.

    ولی اگر از جمله داستان نویسانی باشد که به جریانهای درونی و حالات نهانی توجه دارد در آن صورت بیشتر خواهان آن است که به جنبشها و حرکات نهفته ی احساسات و اندیشه ها روی آورد، و آنها را ثبت و ضبط کند، و به تحلیل و بررسی آنها بپردازد.

    به هر حال این هر دو گروه از نویسندگان بیشتر از عنصر گفت و گو بهره می جویند.» (آلوت، 1368، ص: 507) «گفت و گو عنصر مهمی از داستان کوتاه یا رمان را تشکیل می دهد، زیرا جز مهمی از زندگی است.

    کار عمده نویسنده این است که پندار واقعیت را در خواننده ایجاد کند، یعنی موجباتی بیانگیزد که داستان چنان بنماید که با دوره ی کوتاهی از زندگی مردم واقعی سر و کار دارد، و اگر بخواهد این پندار را ایجاد کند و پس از اینکه ایجاد کرد حفظ کند، ناگزیر باید به اشخاص داستان خود زندگی بدهد.

    گفت و گو نیز جزئی از زندگی است.

    حذف این جزء مهم زندگی کاری است بس دشوار.

    مثل اینکه مردم زنده حرف می زنند، درد دل می کنند، بنابراین برای اینکه مردم داستان جالب باشند و در ضمن خواننده هم حضور داستان نویس را در داستان حس نکند، باید اجازه داد تا که شخصیتها خود سخنگوی خویش باشند و با واسطه با خواننده رو به رو نشوند.

    از نظر ادبی داستانی که فاقد گفتگو است با واقعیت زندگی سازگار نیست.» (یونسی، 1386، صص: 348 و 347) موارد کاربرد گفت و گو: 1- «مکشوف ساختن شخصیت و سرشت پرسناژ داستان.

    2- پیش بردن آکسیون (وقایع داستان).

    3- کاستن از سنگینی کار 4- وارد کردن حوادث در داستان 5- ارائه صحنه.

    6- دادن اطلاعات لازم به خواننده.» در کل تمام این وظایف در چند کلمه خلاصه می شود، کار گفت و گو افزون به راست نمایی داستان است.

    (همان، ص: 351) گفتگوی لیلی با مجنون این گفت و گویی که بین لیلی و مجنون صورت می گیرد از طریق نامه ایست که لیلی به مجنون می نویسد او در این نامه می گوید ای یاری که عهد و پیمان ما همچنان محکم و پایدار مانده و ای کسی که عشق از وجود تو روشنایی می گیرد، من اگر چه از تو دور هستم اما در شب های هجران و تنهایی همنشین مهر و محبت تو هستم و من همچنان در مصیبت از دست دادن پدرت به سوگ نشسته ام: مرگ پدر تو چون شنیدم بر مرده ی تن کفن دریدم با تو ز موافقی و یاری کردم همه شرط سوگواری گر زین که تن از تو هست مهجور جانم ز تو نیست یک زمان دور کم کن جزع و به صبر بیفزای در ره دگری است خرج کن جای در دلشدگی قرار میدار صبری به ستم به کار می دارد من نیز همان عیار دارم لیکن قدم استوار دارم بعد مجنون هم در جواب نامه ی لیلی این گونه بیان می کند که هر چند حصار عفت و عصمت تو آهنین و مانند مروارید نهفته در صدف به دور از دسترس دیگران هستی اما: دانی که ز دوستاری خویش باشد دل دوستان بد اندیش بر من زتو صد هوس نشیند گر بر تو یکی مگس نشیند (نظامی، 1385، ص: 172) در این گفت و گو که از طریق نامه صورت می گیرد شخصیت لیلی، شخصیتی دلسوز، همدرد، صبور و شخصیت مجنون شخصیتی بد اندیش، بد بین نشان داده شده است.

    گفتگوی لیلی با یکی از شخصیتهای فرعی داستان در طی این گفت و گو که بین لیلی با یکی از شخصیتهای فرعی داستان صورت می پذیرد لیلی شرح حیرت و درماندگی خود را این گونه بیان می کند: لیلی بودم و لیکن اکنون مجنون ترم از هزار مجنون او گر چه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است، مرد است چون من به شکنجه در نکاهد آنجا قدمش رود که خواهد مسکین من بی کسم که یکدم با کس نزنم دمی در این غم (نظامی، 1385، ص:161) از گفتگوی بالا می توان لیلی را شخصیتی محدود و در بند، درون گرا و بی ریا و همدم دانست.

    عمل درگاه نویسنده می خواهد صفات و خصایص و ما فی الضمیر قهرمانان داستان را به خواننده بشناساند اما می دانیم که معرفی شخصیت ها مطلوب نیست.

    مثلاً لطفی ندارد اگر نویسنده بخواهد اخلاق یکی یکی افراد داستان را برای ما بگوید.

    زیرا بدین طریق سطح سخن خود را پایین می آورد.

    برای این کار بهترین فرصت، هنگامی است که حوادث مختلف داستان به ویژه وقایع فرعی اتفاق می افتد.

    در این فرصت ها اعمالی که شخصیت ها انجام می دهند و سخنانی که می گویند، آنان را به ما می شناساند و این کار موجب می شود که رفتار و اعمال بعدی که از طرف نویسنده به شخصیت ها محول می شوند، در نظر ما طبیعی جلوه کنند، زیرا حال ما دیگر آنان را خوب می شناسیم.» ( وزین پور 1371 ص:299 ) «در این روش عرضه کردن شخصیت ها جز جدایی ناپذیر روش نمایشی است زیرا ما از طریق اعمال و رفتار شخصیت هاست که آن ها را می شناسیم.

    این ارائه شخصیت ها از طریق عمل آنان با کمی شرح و تفسیر یا بدون آنست.

    در این روش شخصیت های داستان در حین عمل نشان داده می شوند و ما از آن چه آن ها می گویند و از آن چه می کنند حدس می زنیم که چه نوع آدمی هستند.» (میر صادقی، 1385، صص: 90 و 89) جنون زدگی و دیوانگی مجنون یکی از ویژگیهای شخصیتی او در این داستان می باشد که در ادبیات زیر از طریق اعمالی که او انجام می دهد این بعد شخصیتی او نیز آشکار می شود.

    مجنون با آوای سرودها و غزلهای عاشقانه و پرسه زدن در کوی و برزن مردم را به دور خود جمع می کرد و مردم به او طعنه ها و سرکوفت ها می زدند و او را مجنون و دیوانه می خواندند می گشت بر گرد کوی و بازار در دیه سرشک و در دل آزار می گفت سرودهای کاری می خواند چو عاشقان به زاری او می شد و می زد تند هر کس مجنون، مجنون ز پیش از پس (نظامی، 1385، ص: 56) از آن پس همه ی مردم مجنون را دیوانه می دانستند، کودکان او را به مسخره می گرفتند و او را با سنگ ملامت می آزردنند قبیله ی لیلی نزدیک کوهی به نام نجد ساکن بودند.

    مجنون روزها و شبها را در دامن این کوه می آسود و مانند دیوانگان به اطراف می دوید و در غم دوری دلدار نغمه سرایی می کرد: می گشت به گرد خرمن دل می دوخت دریده دامن دل می رفت نوان چو مردم مست می زد به سر و به روی بر دست (همان، ص: 60) مجنون صبح گاه وقتی که رهسپار دیار یار می شود از دور پیرزنی را می بیند که رلنی در گردنی مردی کرده مجنون در پای پیرزن می افتد و از او می خواهد که این بند و زنجیر را بر گردن او نیز اندازد: او داده رضا به زخم خوردن زنجیر به پای و غل به گردن چون بر در خیمه ای رسیدی مستانه سرود بر کشیدی لیلی گفتی و سنگ خوردی در خوردن سنگ رقص کردی سر می زد بر زمین و می گفت کای من ز تو طاق و با غمت جفت - نام «ساده ترین شیوه ی شخصیت پردازی استفاده از اسم است.

    نویسنده متناسب با طرح و ساختار داستانش اسمی برای شخصیت های اثرش انتخاب می کند.

    این اسم به طور معمول خنثی و اتفاقی نیست و دارای بار عاطفی و اجتماعی است و نشان دهنده ی خاستگاه فکری نویسنده است.

    اسم برچسب ساده ای نیست که نویسنده بر شخصیتی بزند.

    نویسنده برای شخصیت مورد نظر نامی انتخاب می کند.

    خواننده با این اسم و توصیف های نویسنده مجموعه ای از مشخصه های معنایی در ذهنش مجسم می کند.

    و به تدریج که داستان شکل می یابد شخصیت هویت می یابد.» (اخوت، 1371، صص: 165 و 164) هر شخصیتی لاجرم باید نامی داشته باشد و نویسنده به راحتی می تواند برای القای هدف خود در شخصیت پردازی از نام استفاده کند.

    گذاشتن نام توسط نویسنده بر روی شخصیت به طریقی منعکس کننده ی صفات شخصی اوست.

    اصولاً انتخاب نام برای افراد داستان مطابق با عملکرد آنها و بسیار پر معناست.

    نویسندگان و شاعران بزرگ نامهای داستانی خود را از سر اتفاق انتخاب نمی کنند.

    نامی که نظامی برای شخصیت های این داستان انتخاب می کند به نوعی نشان دهنده ی ویژگیهای اصلی و رفتاری این شخصیت هاست.

    از جمله این نامهای انتخاب شده این داستان مجنون می باشد.

    مجنون به معنی جنون زده و شیفته است.

    نام او در طول داستان مناسب رفتار و کردار اوست.

    واکنش های رفتاری مجنون در جای جای قصه به صورتی متمایز شکل می گیرد جدایی از لیلی بر شور و اشتیاق قیس افزود طوریکه با خواندن آوازها و سرودها و پرسه زدن در کوی و برزن مردم را به دور خود جمع می کرد و مردم بر او طعنه ها و سرکوفت ها می زدند و او را مجنون و دیوانه نام می نهادند: می گفت سرودهای کاری می خواند چو عاشقان به زاری او می شد و می زد تند هر کس مجنون مجنون ز پیش و از پس او نیز فسار سست می کرد دیوانگیی درست می کرد رمز (نماد) «رمز کلمه ایست عربی که در زبان فارسی به کار می رود.

    نشانه ی مخصوصی است که از آن مطلبی درک شود، رمز عبارت از هر علامت، اشاره، کلمه، ترکیب و عبارتی که بر معنی و مفهوم ورای آن چه ظاهر آن می نماید دلالت دارد چیز نهفته میان دو یا چند کس که دیگری بر آن آگاه نباشد و بیان مقصود با نشانه ها و علایم قراردادی و معهود است.

    آن چه در معنی های فوق مشترک است عدم صراحت و پوشیدگی است.» (پورنامداریان، .......، صص: 4-1) «نماد یا رمز به عنوان چیزی تعریف می شود که به جای چیز دیگر قرار گرفته باشد.

    به عبارت دیگر چیزی است که معنای خود را بدهد و جانشین چیز دیگری نیز بشود یا چیزی دیگر را القا کند.

    مثلاً وقتی گل سرخ را با تاکید و تکرار توصیف کنیم چیزی بیشتر از سرخی گل است که ذهن ما را به خود جلب می کند؛ مثلاً ما را به یاد جوانی و زیبایی و عشق می اندازد، نماد می تواند به صورت نشانه ای بیاید، مثل پرچم که تکه پارچه ای است و در عین حال به عنوان نماد برای کشوری به کار می رود.» (میر صادقی، 1385، ص: 544) «توسل به نماد، گاه اختیاری است و گاه اجباری.

    وقتی اختیاری است که نویسنده در فکر غنی شدن اثر خود باشد، زیرا که نماد اغلب به غنا و عمق آثار هنری می افزاید، اما وقتی اجباری می شود که نویسنده نتواند مفاهیم فکری خود را راحت به قلم بیاورد، در چنین وضعیتی، نویسنده مفاهیم فکری و عقیدتی خود را با نمادها و تمثیل هایی نشان می دهد.

    خواننده نیز از طریق همین تمثیل ها و نمادها است که به منظور نویسنده پی می برد.» (همان، صص: 558 و 557) در این داستان جانوران را نیز نماد گونه می یابیم.

    نظامی از جانوران و حیوانات به عنوان رمز و نماد استفاده کرده است.

    حیواناتی چون آهو، گوزن، زاغ و...

    شخصیتهای اصلی در این داستان: مجنون: از شخصیت های اصلی این داستان است که تمامی محور قصه بر مدار رفتار، اعمال، کردار و گفتار او می چرخد نظامی هم بسیار دقیق در جای جای این داستان از طریق شیوه های مختلف حالات روحی و عاشقانه او را به تصویر کشیده است.

    او عاشق لیلی است و تمامی اهداف زندگیش به یک کل واحد یعنی عشق معطوف شده: سلطان سریر صبح خیزان سر خیل سپاه اشک ریزان بیرون ز حساب نام لیلی با هیچ سخن نداشت میلی هر کس که جز این سخن گشادی نشنودی و پاسخش ندادی (نظامی، 1385، صص: 58 و 57) لیلی: به عنوان معشوق مجنون از دیگر شخصیت های اصلی مطرح شده در این داستان می باشد.

    دختری در بند و حصار تعصبات قبیله ای که هیچ کس از درون پر سوز و عاشق او خبر نداشت و اطرافیان او نمی دانستند که این زیبا روی بی همتا که حتی ماه آسمان هم آرزوی دیدار او را داشت، همچون عاشق دلسوخته ی خود دلی سرگشته و آواره دارد.

    تنها بام خانه بود که شب و روز پنهانی به آنجا می رفت و به امید این که نشانی از محبوب بیابد اطراف را می نگریست و در دل تاریک شب در هجران مجنون به آه و فغان می پرداخت: می رفت نهفته بر سر بام نظّاره کنان ز صبح تا شام تا مجنون را چگونه بیند؟

    با او نفسی کجا نشیند چون شمع به زهر خنده می زیست شیرین خندید و تلخ بگریست (نظامی، 1385، ص:83) پدر لیلی: از دیگر شخصیت های اصلی داستان می باشد چرا که با تعصبات خشک و دست و پاگیرش مانع رسیدن لیلی و مجنون به همدیگر می شود و همین ممانعت او باعث پیشبرد حوادث داستان و رفتارهای جنون آمیز مجنون نیز می شود.

    هنگامی که پدر مجنون به خواستگاری لیلی رود و او را از پدرش خواستگاری می کند پدر لیلی آشفته حالی و بیقراری مجنون را بهانه می کند که: فرزند تو گر چه هست بدرام فرخ نبود چو هست خودکام دیوانگیی همی نماید دیوانه حریف ما نشاید اول به دعا عنایتی کن و آنگه ز وفا حکایتی کن تا او نشود درست گوهر این قصه نگفتنی است دیگر

  • فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

مختصري در احوال وآثار نظامي داستان سراي بزرگ زبان فارسي ، نظامي گنجه اي در قرن ششم و در شهر گنجه پاي به عرصه وجود گذاشت. نام او الياس، کنيه او ابومحمد و لقب او به گفته برخي نظام الدين و يا جمال الدين ذکر شده است. عوفي در لباب الالاب او را ‹‹ الحکيم

حکيم فرزانه نظامي گنجوي هنر آموز کز هنرمندي در گشايي کني نه در بندي هر که ز آموختن ندارد ننگ در برآرد ز آب و لعل از سنگ و آنکه دانش نباشدش روزي ننگ دارد ز دانش آموزي اي بسا تيغ طبع کاهل کوش که شد از کاهلي سفال فروش وي بسا کوردل که از تعليم گشت

جمال الدين ابومحمد الياس ابومحمد الياس بن يوسف نظامي گنجه يي ، استاد بزرگ در داستان سرايي و يکي از نتون هاي استوار شعر پارسي است . زندگي او بيشتر و نزديک بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از ميان سلاطين با اتابکان آذربايجان و پادشاهان محلي ار

مقدمه: ادبيات فارسي حضور زنان را چگونه در خود پذيرفته است؟ زنان چه فعاليت و تأثيري در ادب پارسي داشتهاند؟ و بالاخره تأثير زنان در پايهگذاري، پيشرفته و تحولات شعر فارسي، اين مهمترين جلوه ادبي زبان فارسي، چگونه بوده است؟ با يک ديد کلي بعد از

ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجه یی ، استاد بزرگ در داستان سرایی و یکی از نتون های استوار شعر پارسی است . زندگی او بیشتر و نزدیک بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از میان سلاطین با اتابکان آذربایجان و پادشاهان محلی ارزنگان و شروان و مراغه و اتابکان موصل رابطه داشت و منظوم های خود را به نام آنان ساخت .در باره و فاتش تاریخ قطعی درست نیست و آنرا تذکره ای از 576 تا 606 نوشته اند و گویا ...

ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجه یی ، استاد بزرگ در داستان سرایی و یکی از نتون های استوار شعر پارسی است . زندگی او بیشتر و نزدیک بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از میان سلاطین با اتابکان آذربایجان و پادشاهان محلی ارزنگان و شروان و مراغه و اتابکان موصل رابطه داشت و منظوم های خود را به نام آنان ساخت .در باره و فاتش تاریخ قطعی درست نیست و آنرا تذکره ای از 576 تا 606 نوشته اند و گویا ...

سخن از يمامه ازاده ي بلخ، رابعه است ، کبوتري بلند پرواز که ذؤيان و صيدان خونريز اهريمن خوي ، بال هاي ياقوتي جانش را با شمشير بريد ند و پيکر مهتابينه اش را در گرما به ً خونين ، به خون رنگين ساختند . از آن تاريخ تا به امروز که بيشتر از هزار سال ازآن م

طرح يک پرسش پيرامون ميزگرد تعامل دين و ادبيات داستاني مقدمه ميزگرد را مي توان از دو منظر به داوري نشست: الف) شيوه گفتگو و تعامل بين اعضا و چگونگي پيش رفت بحث ب) محتواي مباحث مطرح شده نگارنده قصد ورود به قضاوت پيرامون بند الف و چند و چون ورود

نظامي نام اين مثنوي را « مثنوي نامه خسروي» و درجاي ديگر « شرف نامه ي خسروان» ناميده و در ميان مردم به اسکندر نامه و شرفنامه يافته است شاعر در سرودي آن از عشق و علاقه که بدين کار داشته پيروي کرده و به خاطر زر وثروت نسروده است. شرف نامه چهارمين اثر

بخش اول درس اول : عصر حافظ ( دوران شکوه و شکست ) تاثير حمله مغول و تاتار درزمينه هاي فکري و فرهنگي 1. پريشاني انديشه 2. سستي بنيان هاي فلسفي 3. رواج خرافات 4. دل سپاري قضا و قدر 5. بي توجهي به دنيا تاثير حمله مغول درادبي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول