دانلود روش تحقیق ایدئولوژی خاورمیانه

Word 102 KB 34629 48
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • فصل اول استعمار خاورمیانه سخن نخست : منطقه ای را که غربیها خاورمیانه می نامند از دو دیدگاه می توان مطالعه کرد؛ یکی از دیدگاه غرب و دیگری از دیدگاه مردم این منطقه که ایرانیان، اعراب، ترکها و یهودیان هستند.

    قبل از فروپاشی بلوک شرق این منطقه از نظر قدرتهای بزرگ اروپایی و ابرقدرتها دارای اهمیت استراتژیکی و ژئوپولیتیکی ویژه ای بود و هنوز هم به رغم از میان رفتن شوروی از اهمیت آن کاسته نشده چرا که نفت خاورمیانه منبعی سهل الوصول و نسبتاً ارزان تر انرژی برای کشورهای اروپایی، ژاپن، هند، چین و تا حدودی ایالات متحده است.

    اگر چه امروز روسیه دیگر تهدیدی جدی برای صدور نفت خاورمیانه محسوب نمی شود ولی هر عامل دیگری که امنیت راههای دریایی از خلیج فارس تا اروپا و خاور دور را به خطر اندازد و انتقال نفت را متوقف یا مختل کند با واکنش شدید غرب مواجه خواهد شد.

    بنابراین از این نظر وضع خاورمیانه امروز و در آینده ی قابل پیش بینی به وضعی که در قرن نوزدهم آن را «مسئله شرق» می نامیدند نیست.

    اما دولتها و مردم خاورمیانه چه بخواهند و چه نخواهند نمی توانند از سیاست بازیها و رقابتهای قدرتهای بزرگ کنار بمانند.

    در گذشته برخی از دولتهای خاورمیانه با استفاده از درگیریها و تضادهای بین دو بلوک شرق و غرب توانستند رانتهای استراتژیکی به دست آورند و تا حدودی شکم مردم خود را سیر کنند.

    ولی امروز این وضعیت دگرگون شده است، نیروهای نظامی قدرتهای بزرگ به بهانه هایی سست این کشورها را اشغال می کنند.

    بنابراین امروز حتی ثروتمندترین و نیرومندترین کشور صادرکننده ی نفت نه از نظر جمعیت و نه از لحاظ منابع علمی، صنعتی، فنی یا قدرت نظامی توان رقابت با ایالات متحده یا حتی کشورهایی نظیر فرانسه، بریتانیا، آلمان و ژاپن را ندارد.

    درواقع، دولتهای خاورمیانه نه تنها سودبرندگان رقابتها و تضادهای بین المللی قدرتهای بزرگ نبوده و نیستند بلکه قربانیان اصلی این رقابتها هستند.

    اما اگر بخواهیم این منطقه را نه از دیدگاه استراتژیکی و ژئوپولیتیکی غرب بلکه از دیدگاه مردمان آنکه اکثراً مسلمان هستند بررسی کنیم، آن گاه مسائل و موضوعهای خاورمیانه برای ما متفاوت از دیدگاه غربیها خواهند بود.

    شاید ظاهراً نخستین مسئله مهم مناقشه فلسطین و اسراییل باشد.

    یکی از دلایل به درازا کشیده شدن این مناقشه این است که جهان عرب از مجموعه ی دولتهایی تشکیل شده که پس از تجزیه امپراتوری عثمانی توسط دول غربی به طور مصنوعی تأسیس شده اند و بنابراین دارای نقطه نظرها و منافع متفاوت و گاه متضاد هستند و هرگز نتوانسته اند بر سر یک راه حل مشترک توافق کنند.

    بدیهی است که منافع و دیدگاههای عربستان سعودی، یک دولت بسیار ثروتمند و به شدت ارتدکس اسلامی، نمی تواند با منافع و دیدگاههای یک دولت فقیر غیرمذهبی خاورمیانه ای یکسان باشد.

    با نگاهی سریع به روند مناقشه ی اعراب و اسراییل مشاهده می کنیم که مصر در ابتدا به علت موقعیت ژئوپولیتیک و نظامی اش از مهره های اصلی ائتلاف ضد اسراییلی بود ولی پس از توافق کمپ دیوید در 1978 از این ائتلاف کنار کشید.

    اکنون نیز پس از توافقهای اسراییل با سازمان آزادی بخش فلسطین و سپس با دولت خودگردان و نیز با اردن، سوریه عضو دیگر آن ائتلاف در موقعیتی نبوده و نیست که بتواند خطر یک جنگ تازه با اسراییل را به جان بخرد.

    بنابراین تضاد اعراب و اسراییل ممکن است با روی کار آمدن حماس به صورت کنونی باقی بماند یا حتی از طریق به اجرا درآوردن توافقهای اسلو و موافقتهای بعد از آن به یک راه حل قابل قبول طرفین بینجامد.

    اما اگر فرض کنیم آن ائتلاف بزرگ 1948 اعراب بر علیه اسراییل از نو زنده و یک جنگ تازه به نابودی اسراییل منجر شود باز هم مسئله مردم خاورمیانه حل نخواهد شد.

    مسئله اصلی چیز دیگری است، که با پایان گرفتن انزوای منطقه و ورود آن به صحنه سیاست و روابط بین الملل بروز کرد.

    این مسئله در واقع مسئله عدم توفیق یا عدم رغبت مردم منطقه برای نزدیک شدن به تمدن و فرهنگی دیگر یا جذب آن بود.

    تا شروع قرن بیستم نظامهای سیاسی خاورمیانه از نوعی بودند که در کتابهای سیاسی کلاسیک به عنوان استبداد شرقی توصیف می شوند.

    دراین نوع نظام، دولت در خدمت خلیفه یا سلطان و وظیفه عمده اش گرفتن مالیات و نگه داری نیروی نظامی بود، و هیچ اعتمادی بین فرمانروایان و مردم وجود نداشت.

    در اواخر قرن نوزدهم، برای روشنفکران منطقه که کم و بیش با نظامهای سیاسی غربی آشنا شده بودند این نوع نظام دیگر پذیرفتنی نبود.

    پس چه چیزی باید جانشین آن می شد؟

    یک نظام مشروطه، یعنی یک دولت ملی، که روابط فرمانروایان و مردم را تنظیم و تعریف کند.

    این نظام یعنی یکی از دستاوردهای سنت حقوقی و سیاسی اروپا، اگرچه در میان طبقات روشنفکر و تحصیل کرده ی منطقه از احترام و ارزش برخوردار بود ولی از نظر توده های مردم، به ویژه توده‌های عرب، مخلوق قدرتهای «کافر و منفور» غربی و توطئه ای برای در هم شکستن اتحاد اعراب و ایجاد تفرقه در امت اسلامی تلقی می شد و بنابراین مشروعیتی نداشت.

    به همین دلیل تلاشهای ترکهای جوان عثمانی، مشروطه خواهان ایرانی و مصری در جهت استقرار نظام مشروطه به هیچ انجامید و خیلی زود آشکار شد که دولتهای منطقه قادر به حفظ نظام پارلمانی آزاد نیستند.

    بنابراین، هر روز نظامی مستبدتر و خشن تر جایگزین نظام خودکامه ی پیش تر از خود شد و مردم منطقه مانند جانوران آزمایشگاهی در بوته ی آزمایش زورگویان ریز و درشت نظامی و غیرنظامی قرار گرفتند.

    آنچه در واقع روی داد این بود که نهادهای سیاسی سنتی خاورمیانه از میان رفتند ولی هیچ نهاد قابل دوامی نیز جای آنها را نگرفت.

    همین مسئله ریشه ی بی ثباتی امروز خاورمیانه است.

    در مورد مفاهیم و ایدئولوژیها نیز اتفاق مشابه روی داد و تنش فرهنگی و روشنفکری امروز منطقه نیز پیامد همان است.

    زمانی پان عربیسم محبوب ترین مفهوم و ایدئولوژی بود.

    این مفهوم با تجددگرایی منافات نداشت ضمن آنکه خواستار رهایی از گذشته و سنتهای قدیم نیز نبود.

    اما این حقیقت که عربها یک دولت واحد هستند در واقعیت منعکس نبود، چرا که پس از تجزیه امرپراتوری عثمانی عربها نه در یک دولت بلکه در دولتهای متعددی زندگی می کردند.

    بنابراین طبق ایدئولوژی پان عربیسم «واقعیت» باید به نحوی ساخته می شد که با «حقیقت» وفق دهد.

    اما تلاش برای تحقق بخشیدن به رؤیای پان عربیسم از معنویت به سیاست تبدیل شد، سیاستی که در آن رهبران دولتهای عربی علیه یکدیگر مبارزه و توطئه می کردند، سیاستی که در آن حکومت یک کشور می کوشید حکومت کشور همسایه اش را سرنگون کند، مبارزه ای که در آن میانه روی و امتناع وجود نداشت.

    جمال عبدالناصر سرشناس ترین رهبر جهان عرب بود که اصول معنوی پان عربیسم را به شعارهایی برای تحریک و انهدام تغییر داد.

    اما سرانجام این شعارها و سیاستها به هیچ انجامید و اگر امروز چیزی از پان عربیسم به عنوان ایدئولوژی رسمی باقی مانده همان است که در کتابهای درسی مدارس مشاهده می شود یا گهگاه عوام فریبان به آن متوسل می شوند.

    پان عربیسم جاذبه و نیروی الهام بخش خود را از دست داده است و وجود صوری آن پنهان کننده ی خلأیی روشنفکری و ایدئولوژیکی است که این امر هم دردناک است و هم خطرناک.

    اما مفهوم ملت گرایی (ناسیونالیسم) که با تأسیس دولتهای ملی در خاورمیانه طرفدارانی پیدا کرد از همان ابتدا با مخالفتهای فراوانی روبه رو شد.

    معترضان ادعا می کردند که ملت گرایی وفاداری به اسلام را که باید تنها عامل پیوند مسلمانان باشد نفی یا انکار می کند و اصولاً در اسلام مرزبندیهای جغرافیایی یا فرهنگی وجود ندارد.

    به علاوه تأکید ملت گرایی عمدتاً بر امور دنیوی بود و تأسیس نهادهای نوع غربی را برای رسیدن به توسعه و پیشرفت ملی تجویز می کرد که سرانجام ممکن بود به ایجاد دولتهای ملی مبتنی بر الگوهای غربی بینجامد.

    این جدایی بین اسلام و دکترینهای سیاسی سرانجام متفکران اسلامی را نگران ساخت.

    ابوالعلأ مؤدودی از مسلمانان هند و پاکستان و شیخ حسن البنا بنیان گذار اخوان المسلمین در مصر در زمره ی نخستین اندیشمندانی بودند که مبارزه با این روند را آغاز کردند.

    آنها می گفتند که برای مصون ماندن در برابر مکتبهای روشنفکری مرموز و خطرناک که غرب آنها را رواج داده است و خطر آنها کمتر از خطر تسلط سیاسی و نظامی غرب نیست، مسلمانان باید به اسلام پیامبر (ص) بازگردند و نظامی براساس دستورات قرآن مجید و سنت پیامبر (ص) تأسیس کنند، و قانون گذاری و امور سیاسی باید مطابق دستورات الهی باشد.

    بدیهی است که برای توده های مردم خاورمیانه که اسلام عمیقاً با جان و روحشان عجین شده و برایشان معنویت و آرامش روحی فراهم کرده است، گوش فرادادن به این سخنان دلنشین تر و پذیرفته تر از شنیدن بحثهای «روشنفکرانه مرموز» و نامأنوس است.

    اما واقعیت این است که آیا دولتها و مردم خاورمیانه امروز می توانند نهادها و ساختارهای سیاسی و فرهنگی، اجتماعی و اقتصادیِ الگوبرداری شده از غرب، پیچیده و متفاوت خود را رها کنند و در هیئتی واحد به نوع حکومت، سازمان، اصول و مدیریتی باز گردند که در آنها تجربه ای ندارند؟

    در جای دیگری نوشته بودم: «در خاورمیانه دنیای کهن نمی میرد و دنیای نو زاده نمی شود، آیا این برزخ تاریخی همیشگی خواهد بود؟

    استعمار فرانو و خاور میانه طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ چندی است که به طور جدی نقل محفل برجستگان سیاسی، اجتماعی و مذهبی منطقه و آن سوی آب های آتلانتیک گشته است.

    در این میان، ایالات متحده در رأس جبهه موسوم به غرب، طی نخستین سال های سده بیست و یکم میلادی به همراهی متحدان اروپایی خود، دم از لزوم اجرای این طرح در منطقه حساس و سرنوشت ساز خاورمیانه می زند.

    البته در این میان، از چاشنی اجبار استفاده کرده با برشمردن مزیت های اجرای این طرح برای کشورهای عرب و غیرعرب منطقه، نسخه ای عجولانه برایشان پیچیده است.

    به عقیده بسیاری از آگاهان و کارشناسان مسایل سیاسی و ژئوپلتیک در این که کشوری با مختصات و ویژگی های ایالات متحده با آن پیشینه استکباری و کشورهای همیشه استعمارگر اروپای غربی همچون انگلیس که به کفتار پیر جهان غرب معروف است، حامی و پشتیبان بلامنازع اجرای طرح خاورمیانه بزرگ شده اند، باید در پی کشف اغراض ناگوار آنها در پس این قضا بود با این وجود، بی گمان تبعات و تأثیرات نامطلوب سیاسی- اجتماعی به همراه این موضوع خواهد بود.

    تأثیراتی که در صورت اجرای این طرح ناپخته و نسنجیده، پیامدهای مخرب و ویران کننده ای برای کشورهای اسلامی منطقه خواهد داشت و چه بسا به مقدمه ای برای بازگشت استعمار فرانو به منطقه خاورمیانه مبدل گردد.

    با این مقدماتی که گفته شد بیش از پیش اهمیت تحولات اخیر در خاورمیانه مشخص شده و ذهن تحلیل گران را با ابعاد آشکار و پنهان این پروژه آشنا خواهد شد.

    دقت در این مسئله بسیار مهم که جهان غرب به سردرگمی آمریکا امروزه با جدیت خواستار پیاده شدن این طرح در منطقه بسیار حساس و پرمناقشه خاورمیانه است و کشورهای منطقه، به ویژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس را مجبور به تبعیت از این طرح و فراهم کردن مقدمات اجرای آن می کند، ما را به جواب بسیاری از معماهای پیچیده این قضیه نزدیک تر می کند.

    آن گونه که به نظر می رسد، هدف اصلی ایالات متحده و جامعه اروپایی از پیگیری اصلاحات در خاورمیانه و پافشاری نامعقول آن ها بر این امر چیزی نخواهد بود جز تأمین منافع خود در این منطقه ویژه جهان و در مرحله بعد حفظ امنیت و ثبات رژیم صهیونیستی و رفع نگرانی این رژیم غاصب.

    آن ها در این امر سعی دارند با استفاده از نمونه های رسانه ای خود زمینه اجرای این طرح را در منطقه و در ذهن ساکنان آن فراهم سازند.

    اصولا از اواسط قرن پرهیاهوی بیستم میلادی که جهان سرمایه داری(لیبرالیسم) از یکسو و جهان کمونیستی (شوروی سابق) از سویی دیگر، هر یک به دنبال تحقق گلوبالیسم (جهانی سازی) مطلوب خود بوده اند و از آن زمان و حتی سال های قبل تر نظر ویژه ای نسبت به منطقه استراتژیک خاورمیانه داشته اند هر یک از دو بلوک شرق و غرب، دست یابی به این نقطه از جهان را پیروزی حقیقی می دانستند و به حق نیز این چنین بود و چانه زنی ها و تکاپوهای بی امان این دو ابرقدرت طی سال های متمادی تا اوایل دهه 90 میلادی، خود مؤید این مطلب است پس از سقوط و فروپاشی قطب کمونیسم در اوایل این دهه که جهان غرب به ویژه ایالات متحده یک تاز عرصه جهانی شد، این آمریکایی ها بودند که با جدیت هر چه تمام، خواستار تحقق جهانی سازی مدل غربی با اتاق فرمان آمریکایی در سطح کره خاکی شدند و در این میان برای خاورمیانه طرح های ویژه ای در سرداشته و دارند و از هر فرصتی برای تحقق اهداف خود استفاده می کنند.

    ایالات متحده که خودمحوری و منفعت طلبی از خصایص جدایی ناپذیرش محسوب می شود، با تأکید بر لزوم اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و با استراتژی برقراری اصلاحات فرمایشی در این منطقه می خواهد ضمن حفظ منافع خود، تهدیدات بر سر راه سلطه خود در خاورمیانه را برطرف کرده و به عنوان سیاست اصولی خود، فضای امنیتی برای رژیم غاصب اسراییل فراهم سازد و از طریق اجرای اصلاحات آمریکایی در منطقه، بتواند صلح همیشگی برای اسراییل فراهم آورد.

    البته ناگفته نماند که اسراییل با وجود این فضای امنیتی خواهد توانست با حمایت مادی و معنوی غرب، حاکم بر منطقه شود و تز استعماری خود مبنی بر نیل تا فرات را جامه بپوشاند.

    اصلاحاتی که آمریکاییان در منطقه مسلمان نشین خاورمیانه در پی آن هستند، چیزی جز استحاله مبانی دینی و فرهنگی جهان اسلام و تغییر آن به فرهنگ لیبرال سرمایه داری نیست.

    حذف آیات جهادی از قرآن مسلمانان، حذف عنوان بسم الله الرحمن الرحیم از سخنرانی ها و مراسم های کشورهای اسلامی، حضور بی قید و شرط بانوان در تمام عرصه های حاکمیتی و اجتماعی این کشورها، و تاکید بر دموکراسی و آزادی غربی که باحه گری جزو لاینفک آن است، اگرچه به نظر غربی ها و عده ای روشنفکرنمای مسلمان، اصلاحات عنوان دارد، لیکن اگر واقع بینانه به آن بنگریم چیزی جز ارتجاع آشکار از اصالت آزادی و عدالت طلبی واقعی نیست.

    طرح اصلاحات غربی در خاورمیانه که شمه ای از آن توانست بلوک شرق را با مشکل روبه رو سازد و در نهایت به برچیده شدن اتحاد جماهیر شوروی منجر شود، چنانچه به طور کامل در کشورهای عربی- اسلامی منطقه اعمال شود، پس از گذشت یک نسل، چیزی به نام هویت دینی و اسلامی برای مردم جهان اسلام و شیخ نشین های عرب باقی نمی گذارد و این بزرگ ترین خطر است.

    اصلاحاتی که آمریکا می خواست در ایران هم پیاده شود، اما به دلیل ساختار نظام ایران و چینش ساختار فکری و اعتقادی ملت ایران عمل نشد و با بن بست روبه رو گشت.

    اگر طرح خاورمیانه بزرگ را حلقه کوچکی از سلسله طرح های جهانی سازی بدانیم، عنصر فرهنگ در آن مورد توجه جدی خواهد بود.

    فرهنگ و مذهب اسلامی در پروژه خاورمیانه بزرگ و اصلاحات تحمیل شده بر آن، یقینا دچار تغییر و تحولات شگرفی خواهد بود و ممکن است از لحاظ موضوع و یا محتوای کاملا دگرگون شود.

    به عبارت دیگر، در صورت تحقق این طرح و برآورده شدن آرزوی بزرگ آمریکا در منطقه خاورمیانه، از فرهنگ اسلامی کشورهای این منطقه چیزی جز یک سری عناوین اسلامی و ظواهر باقی نمانده و محتوای شریعت حاکم بر کشورها، به گونه ای غربی شده و اصالت خود را از دست می دهد و در عوض زمینه برای گستاخی رژیم اشغالگر قدس کاملا مهیا می شود و مسلمانان روز به روز ضعیف تر و حقیرتر می شوند.

    البته آمریکایی ها خود بهتر از هر کس می دانند که این اصلاحات نمی تواند به زور سرنیزه و با تحمیل یکطرفانه در منطقه خاورمیانه تحقق یابد و لذا می کوشند تا به طور غیرمستقیم و پنهانی و با کمک لایه های تبلیغاتی و فرهنگی، کشورهای منطقه را متقاعد به پذیرش اصول این اصلاحات و اجرای آن ها کنند و به همین دلیل است که مقامات آمریکایی از نارضایتی و خشم اعراب به دلیل تلاش آمریکا برای تحمیل اصلاحات مورد نظر خود به آنان مطلع شده و درصدد رفع آن برآمده اند طرح اصلاحات غربی در خاورمیانه که شمه ای از آن توانست بلوک شرق را با مشکل روبه رو سازد و در نهایت به برچیده شدن اتحاد جماهیر شوروی منجر شود، چنانچه به طور کامل در کشورهای عربی- اسلامی منطقه اعمال شود، پس از گذشت یک نسل، چیزی به نام هویت دینی و اسلامی برای مردم جهان اسلام و شیخ نشین های عرب باقی نمی گذارد و این بزرگ ترین خطر است.

    البته آمریکایی ها خود بهتر از هر کس می دانند که این اصلاحات نمی تواند به زور سرنیزه و با تحمیل یکطرفانه در منطقه خاورمیانه تحقق یابد و لذا می کوشند تا به طور غیرمستقیم و پنهانی و با کمک لایه های تبلیغاتی و فرهنگی، کشورهای منطقه را متقاعد به پذیرش اصول این اصلاحات و اجرای آن ها کنند و به همین دلیل است که مقامات آمریکایی از نارضایتی و خشم اعراب به دلیل تلاش آمریکا برای تحمیل اصلاحات مورد نظر خود به آنان مطلع شده و درصدد رفع آن برآمده اند.

    سخنان ژنرال پاول، وزیرخارجه مستعفی ایالات متحده در اجلاس موسوم به «خاورمیانه بزرگ» خود دلیل بر این مدعا است، در جایی که وی با هدف آرام کردن اعراب و کنترل جریانات اعتراضی می گوید: «مهم ترین چیز این است که اصلاحات از درون بجوشد، اصلاحات را نمی توان از بیرون تحمیل کرد».

    سخنان سران غیرآمریکایی در این اجلاس نیز قابل تأمل است.

    یوشکا فیشر، وزیر امورخارجه آلمان نیز گفته است: «بسیار مهم است که در کشورهای عربی جامعه مدنی به شکل سازمان های غیردولتی (NGO) و انجمن های گوناگونی که به ابتکار شهروندان تأسیس شده باشند، رشد کند.

    تأمل در سخنان اخیر مقامات غربی این نکته را بیش از پیش نمایان می سازد که کشورهای غربی برای عملی سازی اصلاح اصلاحات مورد نظر خود در خاورمیانه، نه از عامل سخت افزاری که از عامل نرم افزاری بهره می گیرند.

    فکر ایجاد NGOها و مؤسسات شهروندی که در لابلای سخنان غربی ها به گوش می رسد، گواه آن است که آنان با پیش کشیدن مطالبی چون جامعه مدنی، حقوق شهروندی، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و...

    در پی آن هستند تا با کاری تدریجی و مستمر، زمینه تحول جوامع اسلامی و هویت غربی پیدا کردن آن ها را ادامه دهند و زمینه نیل به مقاصد شوم خود را فراهم کنند.

    آن چه در این جا مهم و قابل تأمل است، این است که کشورهای عربی و اسلامی نباید با طناب فرهنگ غربی به چاه ضلالت و بی هویتی بیفتند و بدون جهت و نابخردانه مسخ فرهنگ توخالی جهان غرب شوند.

    «نه» جهان اسلام و جهان عرب به خواست نامعقول و خطرناک جهان کفر و استکبار در اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، علاوه بر آن که غربی ها را با ناکامی روبه رو می سازد، آن ها را در تسریع روند جهانی سازی مطلوب خود با مشکل اساسی و جدی مواجه می کند و چه بسا فکر غرب را در ایجاد جهان یکسان غرب زده خیالی ناممکن سازد.

    حفظ اصالت اسلامی و روحیه استکباری ستیزی و جهاد داروی مواجهه مسلمانان و اعراب در این جنگ سرد تمام عیار میان جهان اسلام و جهان الحاد خواهد بود.

    شکست طرح خاورمیانه بزرگ و آمریکا حادثه 11 سپتامبر که عوامل آن از کشورهای مورد حمایت آمریکا برخواسته بودند مشخص کرد که در حال حاضر کانون ضدیت با آمریکا در 25 کشور خاورمیانه ای قرار دارد این باعث شتاب در تغییر 4 دهه سیاست آمریکایی متکی بر حفظ وضع موجود در خاورمیانه و خلیج فارس، شد.

    طرح خاورمیانه بزرگ نیز بخشی از استراتژی امنیت ملی آمریکا و اسرائیل و دکترین نو محافظه کاران برای مقابله با تروریسم واسلام گرایی و رادیکالیسم در خاورمیانه مطرح شد.

    در همان ابتدا، افرادى نظیر «ریچارد بوچر» سخنگوى وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کردند همانگونه که اجلاس هلسینکى و معاهده آن که توسط چندین کشور امضا شد، به فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى انجامید، طرح خاورمیانه بزرگ نیز باعث فروپاشى دولت‌هاى خودکامه در منطقه خواهد شد و همگان شاهد رشد سریع دموکراسى در میان کشورهاى خاورمیانه و شمال آفریقا خواهند بود.

    سه هدف اصلى طرح آمریکا براى خاورمیانه، عبارت بودند از مبارزه با رادیکالیزم ، گسترش دموکراسى و برپایى حکومت‌هاى معتدل، ایجاد جامعه مدنى و دمکراسی و توسعه فرصت‌هاى اقتصادى.

    راهکارهای زیربرای محو رادیکالیسم اسلامی وگرایش بسوی آمریکا پیشنهادگردید: 1- منطقه به سوی دموکراسی و حکومت‌های منتخب و شایسته ترغیب شود.

    2- جامعه ای فرهیخته در این کشورها به وجود آید.

    3- فرصت‌های اقتصادی و ایجاد شغل توسعه یابد.

    4- اشتغال و آموزش در اولویت قرار گیرند.

    5- برای بهبود وضع مناطق فقیر نشین تلاش شود.

    برای تغییر ساختار قدرت، نهادهای دمکراسی رسانه‌های گروهی، کانون‌های فکری و دانشگاهیان و میانه رو‌ها مورد حمایت قرار می گیرند.

    در این راستا کارگاههای آموزشی ،سمینارها و فعالیتهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی زیادی تا کنون انجام گرفته است.

    پنج میلیارد دلار هزینه‌های دولت آمریکا برای اجرای این طرح است.

    دولت آمریکا اعلام نموده که در سال مالی 2005 بیش از 82 میلیارد دلار به بودجه شرایط اضطراری افزوده است در همین حال مبلغ 5 میلیارد دلار را نیز جهت کمک به پیشبرد اهداف آن کشور برای کشورهای خاور میانه اختصاص داده است.

    این غیر از5/1 میلیارد دلاری است که در قالب چالش هزاره برای گسترش دمکراسی در جهان هزینه خواهد شد.

    15 میلیارد دلار نیز برای یک دوره 5 ساله به قاره آفریقا اختصاص یافته است.

    کنگره بدون آن که مقدار هزینه را تصویب نماید پیشنهاد کرد که دست کم 4.5 میلیون دلار از سرمایه ابتکار مشارکت خاور میانه به طور مشخص به برنامه‌های کمک هزینه تحصیلی دانشجویان «کشورهایی با اکثریت جمعیت مسلمان در موسسات معتبر آموزش عالی آمریکایی» اختصاص یابد.

    بودجه بیش از 100 پروژه و برنامه مختلف در 14 کشور طرح خاورمیانه بزرگ را وزارت امور خارجه آمریکا تامین کرده تا این کشورها بتوانند به اهداف مورد نظر کاخ سفید دست یابند.

    طرح آمریکا با مخالفت شدید 5 طیف فکری مختلف در سراسر جهان روبرو شد دولتهای حاکم، اسلام گرایان، چپها، و مخالفان جهانی شدن هر کدام برای مخالفت خود دلایل خاصی داشتند آمریکا ناچار شد طرح را بطور کلی اصلاح و تغییر دهد و از شعارهای تند اولیه که خود نوعی رادیکالیسم بود عدول کند اما با این وجود و با این همه هزینه چرا طرح آمریکا شکست خورد؟

    پاسخ را دو مقاله مربوط به سه استاد دانشگاه و همچنین سخنان جان کری کاندید قبلی دمکراتها در سخنرانی این هفته خود در جمع رزمندگاه جنگ ویتنام ارایه نمود.

    وی گفت : دکترین بوش می خواهد چیزی را به منطقه تحمیل کند که مردمان منطقه آن چیزها را نمی خواهند چون عملکرد ما و استانداردهای دو گانه آنان را بدبین کرده است.

    دکترین چینی بوش رامسفیلد شکست خورد چون برپایه زور، زر و تزویر( و خرافات مسیحیان حیات دوباره یا نو انجیلی‌های صهیونیست ) قرار داشت.

    خط و مشی آنها بجای اینکه منافع آمریکا را تامین کند منافع لابی اسرائیلی را تامین می کند.

    او همچنین مطالب مقاله «جان میرشایمر» و «استفان والت» را بنوعی دیگر بازگویی کرد.

    آنچه در پی می آید خلاصه ای است از سه مقاله یکی به قلم «لویس کانتوری» استاد دانشگاه مریلند و مطلب مشترک دیگری از شایمر و والت اساتید دانشگاههای شیکاگو و‌هاروارد آمریکا که ترجمه عربی آنها در بیشتر روزنامه‌ها و رسانه‌های عربی منتشر و واکنش‌های زیادی در بر داشت و روزنامه‌هاآرتص اسرائیل آنها را گفته‌های احمدی نژاد معرفی نمود که البته فقط جمله محو اسرائیل از روی نقشه را سانسور کرده‌اند!

    به نظر این گروه از مخالفان خط و مشی نیوکان‌ها، منافع ملی آمریکا باید در اولویت نخست باشد؛ حال آنکه در خلال چندین دهه ی گذشته و بویژه پس از جنگ اعراب و اسرائیل در 1967، محوریت سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه بر پایه ی مناسباتش با اسرائیل بوده است.

    حمایت پایدار امریکا از اسرائیل و تلاش این کشور برای گسترش دموکراسی در منطقه، سبب برانگیخته شدن اسلامگرایی و باورهای افراطی عربی و تهدید امنیت و لطمه به منافع امریکا گردیده است.

    چرا حتی رژیم‌های متحد آمریکا هم جرات نکردند از طرح «خاورمیانه بزرگ» بوش ـ که با اشغال عراق آغاز گردید حمایت کنند؟

    پاسخ روشن است چون این طرح بیش از هر چیز در راستای تقویت جایگاه اسرائیل است.

    سخت بتوان تصور کرد کشوری تا این اندازه حمایت مادی و معنوی خویش را در اختیار کشوری دیگر بگذارد.

    چنین حمایت همه جانبه و چشمگیری، چنانچه اسرائیل سودمندی حیاتی استراتژیک برای امریکا داشت قابل درک بود، اما چنین نیست.

    پس از جنگ اکتبر 1973، اسرائیل بزرگترین دریافت کننده ی مستقیم کمک‌های اقتصادی و نظامی سالانه ی ایالات متحده بوده است.

    مجموع کمک‌های مستقیم امریکا به اسرائیل در سال 2003 به بیش از 140 میلیارد دلار رسید.

    اسرائیل سالانه 3 میلیارد دلار بطور مستقیم دریافت می دارد که تقریبا برابر است با یک پنجم کل بودجه ی کمک‌های خارجی ایالات متحده در یک سال.

    به سخن دیگر، هر اسرائیلی مبلغی در حدود 500 دلار در سال دریافت می کند.

    ابعاد گسترده ی چنین کمک‌هایی آنگاه آشکارتر می شود که در نظر آوریم، اکنون اسرائیل کشوری صنعتی و ثروتمند است که درآمد سالانه اش با کره ی جنوبی برابری می کند.

    و سرانجام این که امریکا اطلاعات امنیتی سری یی که حتی از متحدان خود در ناتو مخفی می دارد، با گشاده دستی در اختیار اسرائیل می گذارد و برنامه‌های تسلیحات اتمی این کشور را نادیده می گیرد.

    اسرائیل، جدای از کمک‌های اقتصادی، از حمایت دیپلماتیک ایالات متحده نیز بسیار برخوردار بوده است.

    از 1982، ایالات متحده بیش از 32 بیانه ی شورای امنیت سازمان ملل متحد را که علیه اسرائیل بوده، وتو کرده است.

    و این تعداد بیش از مجموع همه ی بیانیه‌های وتو شده از سوی دیگر اعضای این شورا است.

    دو استاد آمریکایی در ادامه به افشاگری بیشتر نسبت به این موضوع پرداخته و نوشته اند : « شاید بتوان گفت که اتحاد با اسرائیل در خلال جنگ سرد، بلحاظ استراتژیک برای ایالات متحده سودمند بود.

    اسرائیل بعنوان نماینده ی آمریکا در منطقه از نفوذ اتحاد شوروی کاست و شکست‌های تحقیرآمیزی به کشورهای متکی به شوروی یعنی مصر و سوریه وارد آورد.

    اما نباید اهمیت استراتژیک اسرائیل در این دوره زمانی را زیاده نمایاند.

    اتکا به اسرائیل به بهای پیچیده تر شدن روابط ایالات متحده با جهان عرب تمام شد.

    برای نمونه کمک 2.2 میلیارد دلاری آمریکا به اسرائیل، هنگام جنگ اکتبر، سبب تحریم نفتی از سوی اوپک و به تبع آن وارد آمدن زیان فراوانی به اقتصاد غرب گردید.

    نیز، اساسا ارتش اسرائیل نمی تواند پاسدار منافع آمریکا در منطقه باشد؛ برای نمونه، هنگام خیزش انقلاب 1357 ایران، آمریکا نگران از امنیت نفت خلیج فارس نتوانست به نیروی نظامی اسرائیل تکیه کند و ناچارا خود با اعزام "نیروهای واکنش سریع" وارد عمل شد.

    اگر اسرائیل متحد استراتژیک ایالات متحده در دوره ی جنگ سرد بود، جنگ نخستین خلیج فارس(1991-1990) چنین نمایاند که اسرائیل، پیش از آنکه یار آمریکا باشد، باری است بر دوش امریکا؛ ایالات متحده نمی توانست از پایگاههای اسرائیل استفاده کند، چنین کاری به مفهوم گسیختن ائتلاف جهانی برای حمله به عراق بود.

    تاریخ بار دیگر در سال 2003 تکرار شد؛ اگر چه اسرائیل خواهان حمله ی آمریکا به عراق بود ولی برای بوش ممکن نبود که از اسرائیل یاری بخواهد، زیرا سبب برانگیختن مخالفت اعراب می شد.

    اینچنین، اسرائیل بار دیگر ناظری در کنار باقی ماند.

    تروریسم فلسطینی پاسخی است به اشغال دراز مدت نوار غزه و کرانه ی باختری از سوی اسرائیل.

    روی نهادن به ترور و تروریسم ضد آمریکایی، خود محصول پیوند نزدیک ایالات متحده با اسرائیل است، از این روست که آمریکا با مشکل تروریسم مواجه گردیده است.

    حضور اسرائیل در اورشلیم و بی خانمانی فلسطینیان انگیزه اقدامات تروریستی بسیاری از رهبران القاعده چون بن لادن شده است».

    حامیان اسرائیل دیر زمانی در سودای کشاندن پای نیروهای نظامی ایالات متحده به خاورمیانه بودند؛ برای حفاظت از اسرائیل.

    در خلال جنگ سرد این استراتژی توفیقی نیافت و ایالات متحده نقش «متعادل کننده از دور» را اجرا کرد.

    بر این اساس، واشنگتن با درگیر کردن کشورهای خاورمیانه علیه یکدیگر چنین استراتژی‌ای را سامان می‌داد.

    هم از این روست که دولت ریگان از صدام حسین علیه ایران انقلابی در سال‌های جنگ ایران و عراق (88-1980) دفاع کرد.

    پس از جنگ نخستین خلیج فارس استراتژی «بازداشتن دوجانبه» دولت کلینتون جایگزین این سیاست شد.

    بر این اساس بجای درگیر کردن طرفین، نیروهای نظامی آمریکا در منطقه مستقر شده و عراق و ایران را از هر گونه عملی باز می داشتند.

    مغز متفکر چنین سیاستی کسی نبود مگر «مارتین ایندیک»، که برای نخستین بار این استراتژی را در قالب مقاله‌ای در می 1993 منتشر ساخت و خود در سمت رئیس امور آسیای جنوبی و خاور نزدیک شورای امنیت ملی ایالات متحده آن را پیاده کرد.

    در اواسط دهه ی 1990 بسیاری از سیاست «بازداشتن دوجانبه» خرسند نبودند.

    زیرا چنین سیاستی ایالات متحده را دشمن خونی ایران و عراق ـ که هر دو از یکدیگر بیزار بودند ـ نشان می داد.

    شگفت آور نیست که لابی اسرائیل همه ی کوشش خود را در کنگره برای نجات این سیاست و ادامه ی آن بکار گرفت.

    تحت فشار AIPAC و دیگر گروههای حامی اسرائیل کلینتون سیاست سختگیرانه تری را در بهار 1995 بتصویب رساند؛ تحریم اقتصادی ایران.

    اما AIPAC بیشتر می خواست، با ابن همه در اواخر دهه ی 1990 نو محافظه کاران این تحریم‌ها را کافی ندانستند و تغییر رژیم در عراق و ایران را ضرورت حال شمردند.

    تا سال 2002 زمانی که یورش به عراق مسئله روز بود، تغییر نظم خاورمیانه اساسنامه ی دایره ی نومحافظه کاران گردیده بود.

    باری، رهبران اسرائیل، نومحافظه کاران و دولت بوش، همگی حمله به عراق را گام نخست از طرح عالی تر دگرگون سازی خاورمیانه می دانستند، و با نخستین پیروزی، نگاهشان را بسوی دیگر دشمنان منطقه یی اسرائیل گرداندند.

    «کشورهای شرور» تهدیدی جدی برای منافع حیاتی ایالات متحده نیستند و از این رو واشنگتن با وجود اختلافاتی که با این کشورها دارد، اگر چنان پیوندهای نزدیکی با اسرائیل نداشت، نباید نگرانی یی از ایران، بعثی‌های عراقی یا سوریه می داشت.

    حتی اگر این کشورها به سلاح اتمی دست یابند فاجعه یی استراتژیک برای آمریکا نخواهد بود.

    این کشورها نمی توانند نه از آمریکا و نه از اسرائیل بابت داشتن سلاح اتمی باج بگیرند زیرا می دانند اجرای تهدیدشان با مقابله ی سخت جهانی روبروست.

    نیز، ادعای دستیابی تروریست‌ها به سلاح اتمی از سوی چنین کشورهایی دور از واقعیت می‌نماید، زیرا انتقال این گونه سلاح‌ها نمی‌تواند از دید جهان پنهان بماند.

    مسئله دیگری که اهمیت استراتژیک اسرائیل برای ایالات متحده را مخدوش می نماید، ناصادق بودن اسرائیل در این اتحاد است.

    شخصیت‌های اسرائیلی اغلب از درخواست‌های رهبران آمریکا چشم پوشیده، پیمان می شکنند.

    برای نمونه، اسرائیل تکنولوژی حساس نظامی آمریکا را در اختیار رقبای بالقوه آمریکا، از جمله چین می گذارد.

    این مساله ایست با پیشینه‌ها یی از این دست.

    اسرائیل در دهه ی 1980 نیز اطلاعات محرمانه ی ایالات متحده را در اختیار اتحاد شوروی گذاشت تا بدین وسیله شمار هر چه بیشتری ویزای خروج برای انتقال یهودیان شوروی به اسرائیل دریافت کند.

    اینچنین است که ارزش اتحاد استراتژیک این کشور و ایالات متحده ـ آن‌گونه که رهبران دو کشور مدعی‌اند ـ واقعی نمی‌نماید.

    اغلب اسرائیل به گونه یی تصویر شده که گویی کشوری است ناتوان؛ داوود یهودی در احاطه ی جالوت فلسطینی!

    رهبران و نویسندگان اسرائیلی نیز برای پروراندن و گستراندن چنین تصویری از اسرائیل می کوشند.

    اما واقعیت دیگرگونه است.

    امروز، اسرائیل نیرومندترین قدرت نظامی خاورمیانه است و هیچ تهدیدی متوجه قدرت نظامی آن نیست.

    اغلب پشتیبانی آمریکا از اسرائیل، چنین توجیه می شود که اسرائیل کشوری دموکراتیک در محاصره ی دیکتاتوریهایی ستیزه گراست.

    این استدلال اگر حتی درست هم باشد، اما دلیلی منطقی برای سطح بالای حمایت از اسرائیل بدست نمی دهد.

    گذشته از این، دموکراسی‌های بسیاری در این سو و آنسوی جهان، از چنان پشتیبانی فراوان ایالات متحده برخوردار نیستند.

    در گذشته، ایالات متحده –هرگاه آن را سودمند یافته - حکومت‌های دموکراتیک بسیاری را سرنگون، و از دیکتاتورها حمایت کرده است.

    نمودهای عینی دموکراسی اسرائیل نیز رفته رفته از شکل دموکراسی آمریکایی و ارزش‌های آن دور می شود و بیش از پیش داعیه ی دموکراتیک بودن اسرائیل را زیر سوال می برد.

    اسرائیل حکومتی برای یهودیان پدید آورده است که تابعیت این کشور بر پایه ی وابستگی قومی - نژادی قرار داده شده است، عجیب نیست که 1.3 میلیون عرب اسرائیلی ، شهروند درجه ی دوم انگاشته می شوند.

    حتی اسرائیل به فلسطینی‌هایی که با شهروندان اسرائیلی ازدواج می کنند تابعیت این کشور و نیز اجازه اقامت در اسرائیل نمی‌دهد.

  • فهرست:

    سخن نخست

    فصل اول

    استعمار خاورمیانه

    استعمار فرانو و خاور میانه

    شکست طرح خاورمیانه بزرگ و آمریکا

    فصل دوم

    صهیونیسم و خاورمیانه

    صهیونیسم، بستر تروریسم

    اسرائیل و جنگ عراق

    فصل سوم

    آمریکا در خاورمیانه

    نگاهی به ماهیت استراتژی‌ های امریکا در خاورمیانه

    پیشبرد فرآیند صلح خاورمیانه

    استراتژی امریکا در جنگ علیه تروریسم

    فصل چهارم

    خاورمیانه آرام

    دموکراتیزه‌کردن خاورمیانه و الزام به رعایت منشور حقوق بشر

    جلوگیری از گسترش تولید و تکثیر سلاحهای کشتارجمعی

    فصل پنجم

    خاورمیانه و نفت

    سناریوی سوم نفتی برای هزاره جدید

    سناریوی سوم

    همسازی با آرزوهای کشورهای در حال توسعه

    شیوه های جدید علمی

    فصل ششم

    ایران و آمریکا

    بررسی ریشه های مواضع خصمانه آمریکا علیه ایران

    چشم انداز تاریخی

    چهره ای مغرض

    پایان سخن

    فهرست منابع و مآخذ

     

    منبع:

    علی بیگدلی

    ماهنامه زمانه ، شماره 44

    سایت اینترنتی روزنامه های همشهری / کیهان / ماهنامه سیاسی اقتصادی نامه / اطلاعات / ماهنامه سیاسی – اجتماعی انصار

درآمد طرح خاورمیانه بزرگ واکنش های بسیار متفاوتی را برانگیخته است. کشورهای اروپایی نسبت به عملی بودن و موفقیت طرح خاورمیانه بزرگ به دیده شک می نگرند و نگرانند که سیاست جدید آمریکا موجب تشدید بی ثباتی و فروپاشی دولت های منطقه گردد. از سوی دیگر، اروپا نگران است که نومحافظه کاران آمریکا با استفاده از این طرح ابتکار عمل در منطقه خاورمیانه را از دست اروپائیان برباید. دولتهای منطقه که ...

تضمین امنیت صدور نفت: آنچه بیش از هر عامل دیگری خاورمیانه را به بحرانی‌ترین مناطق جهان تبدیل کرده، وجود منابع سرشار نفت و گاز به‌عنوان ارزان‌ترین و کم‌خطرترین منابع انرژی برای کشورهای صنعتی جهان است. عراق به‌عنوان چهارمین کشور تولیدکننده نفت جهان و صاحب بزرگترین ذخایر شناخته‌شده نفتی منطقه، اینک به دست امریکا افتاده است و هم‌اکنون کارشناسان امریکایی مشغول نوسازی تکنولوژی کشف و ...

حادثه 11 سپتامبر که عوامل آن از کشورهاي مورد حمايت آمريکا برخواسته بودند مشخص کرد که در حال حاضر کانون ضديت با آمريکا در 25 کشور خاورميانه اي قرار دارد اين باعث شتاب در تغيير 4 دهه سياست آمريکايي متکي بر حفظ وضع موجود در خاورميانه و خليج فارس، شد. ط

نفت خاورميانه: آفت يا موهبت نرجس‌خاتون براهويي دسترسي نفت، مهمترين هدف استراتژيک آمريکا پس از امنيت ملي است سه موضوع مبناي داستان تاريخي نفت را در قرن بيستم و سپس بيست و يکم تشکيل مي‌دهد: نخستين آنها ظهور کاپيتاليسم و بازرگاني مدرن و تبديل

حادثه 11 سپتامبر که عوامل آن از کشورهای مورد حمایت آمریکا برخواسته بودند مشخص کرد که در حال حاضر کانون ضدیت با آمریکا در 25 کشور خاورمیانه ای قرار دارد این باعث شتاب در تغییر 4 دهه سیاست آمریکایی متکی بر حفظ وضع موجود در خاورمیانه و خلیج فارس، شد. طرح خاورمیانه بزرگ نیز بخشی از استراتژی امنیت ملی آمریکا و اسرائیل و دکترین نو محافظه کاران برای مقابله با تروریسم واسلام گرایی و ...

جلوه های خشونت درمنطقه خاورمیانه بویژه فلسطین و عراق که منشأ آن را باید حرکت سیاسی صهیونیسم دانست جان ساکنان این منطقه را بی مقدار و روح آنان را بیمار کرده است. در روزها و هفته های گذشته مردم جهان و منطقه خاورمیانه شاهد بالا گرفتن دامنه خشونت و کشتار در این منطقه هستند و ظرف دو هفته گذشته بیش از 30 فلسطینی در مناطق خودگردان ونزدیک به 400 تن از مردم عراق در این کشور کشته شدند. ...

مروري بر عملکرد طرح خاورميانه بزرگ درآمد طرح خاورميانه بزرگ واکنش هاي بسيار متفاوتي را برانگيخته است. کشورهاي اروپايي نسبت به عملي بودن و موفقيت طرح خاورميانه بزرگ به ديده شک مي نگرند و نگرانند که سياست جديد آمريکا موجب تشديد بي ثباتي و فروپاشي دول

طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ چندی است که به طور جدی نقل محفل برجستگان سیاسی، اجتماعی و مذهبی منطقه و آن سوی آب های آتلانتیک گشته است. در این میان، ایالات متحده در رأس جبهه موسوم به غرب، طی نخستین سال های سده بیست و یکم میلادی به همراهی متحدان اروپایی خود، دم از لزوم اجرای این طرح در منطقه حساس و سرنوشت ساز خاورمیانه می زند. البته در این میان، از چاشنی اجبار استفاده کرده با برشمردن ...

اسرائیل و ترکیه به دلایل راهبردی با هم همکاری می کنند و عنوان مناسب رابطه آنها» رابطه راهبردی «است نه» ائتلاف «. هیچکدام از دو طرف ملزم نیست در صورتی که یکی از آنها مورد حمله قرار گرفت، وارد جنگ شود. ترکیه و اسرائیل از سالهای دهه ۱۹۵۰ با هم روابط غیررسمی داشتند اما این رابطه در سالهای دهه ۱۹۹۰ بعد علنی و جدیدی پیدا کرد که فرماندهان نظامی آنها یک رشته تمرین ها و موافقت نامه های ...

برخى معتقدند که سياست خاورميانه اى امريکا اساساً تحميل هژمونى خود بر منطقه و دستيابى به ثروت نفت و منابع غنى آن مى باشد. از نگاه سياست گذارى کلان بين المللى، مساله اصلى خاورميانه بر پايه ارزشمدارى طلاى سياه استوار است. از زمان جنگ جهانى اول که دنيا

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول