چکیده
این مقاله اشاره میکند که نارضایتی از سیستم های مدیریت دانش بازتاب مشکلات اساسی از جمله نقص تحلیل سیستم هاست. طیفی از نرم افزارهایی که بعنوان سیستمهای مدیریت دانش عرضه شده اند مورد بررسی قرار گرفته و استدلال میشود که بیشتر آنها بواقع ابزار های مدیریت اطلاعات هستند که هرگز برای برآوردن نیازهای سازمانهای معروف به سازمانهای یادگیرنده طراحی نشده اند. در خاتمه نتیجه گیری میشود که خطر توسعه های تکنولوژیکی کاملا" در این حیطه محسوس است که در آن دریافت نادرست تئوری ها بطور مداوم رخ میدهد و رهیافت کلی برای سرمایه فکری سازمان جانشنین رهیافت بالا به پایین طراحی سیستم های سنتی میشود.
مقدمه
مدیریت دانش در شکل کنونی اش تقریبا" یک دهه با ما بوده است و تاکنون بیش از آنی عمر کرده است که بگوییم تبی زودگذر است. گرچه در کنار ادعاهای بزرگی که برای مدیریت دانش و سیستمهای مدیریت دانش اظهار شده، برخی نارضایتی ها نیز مبنی بر اینکه سیستمها همیشه با نیازها منطبق نیستند، وجود داشته است. این مسأله تا حدی باید قابل انتظار باشد. در کنفرانس 2004 آلیا[3] گارتنر باب هیوارد[4] ادعا کرد که فن آوریهای جدید چرخه محبوبیت[5] را طی میکنند. در ابتدا فن آوری راه میافتد و استفاده از آن در پروژه ها افزایش می یابد بعد واقعیت خودش را نشان میدهد و با توجه به این نکته که فنآوری مورد نظر در زمان اوج خود نمیتواند پاسخگوی کلیه انتظارات موجود از آن باشد، به سرعت از میزان علاقه بدان کاسته میشود و سرانجام مزایای فنآوری در دنیای واقعی شناخته و پذیرفته میشود. فنآوری جایگاه واقعی خود را یافته و به سمت تولید سومین و چهارمین نسل خود پیش میروند(2004). [6]
در این مقاله ما برخی از ادعاهایی را که درباره سیستمهای مدیریت دانش شده می آزماییم. مخصوصا" نظریه اغراق آمیزی که ادعا میکند این سیستمها موجبات ارتقای سرمایه فکری کل سازمان را فراهم می آورند. سپس اجزای اصلی یک سیستم دانش را شناسایی می کنیم و بحث میکنیم که ایا یک بازار خاص سیستم های مدیریت دانش تاکنون پدید آمده است یا اینکه بسیاری سیستمهای معروف به مدیریت دانش همچنانکه تام ویلسون در سال 2002 ادعا نمود همان سیستمهای مدیریت اطلاعات هستند که تغییر نام داده اند. سرانجام بررسی می کنیم که چرا از سیستمها اظهار نارضایتی شده است. بطور خاص، ما بر این عقیده ایم که اگر واقعا" نارضایتی از سیستمهای مدیریت دانش وجود داشته است، منبع نارضایتی عمدتا" بدلیل نقص بکارگیری یک رهیافت مناسب برای توسعه سیستم هاست و نه خود سیستمها. منابع عمده ما در این بررسی، متون، وب سایتها و مخصوصا" فروشندگان سیستمهای مدیریت دانش و اجزای اصلی سیستمهای مدیریت دانش بوده اند.
مدیریت دانش و کاوش برای تمامیت
در ابتدا باید چند کلامی درباره مدیریت دانش بگوییم. گرچه بعد از گذشت یک دهه از عمر مدیریت دانش، لازم نمی بینیم که مثل خیلی ها با تعریف مدیریت دانش آغاز کنیم. هدف ما در این مقاله ارائه بحث مختصری درباره مدیریت دانش و ادعاهای وارد بر آن است تا رهیافت تمامیت را که ما عقیده داریم آفت مدیریت دانش شده است نشان دهیم.
بخشی از ادعاهای اغراق آمیز که گهگاه برای مدیریت دانش مطرح میشود اینست که مدیریت دانش یک رهیافت یکپارچه به مدیریت کل سرمایه فکری سازمان است- نه تنها دانش عیان مورد استفاده یک سازمان مثل مدارک خط مشی، مندرجات بانکهای اطلاعاتی یا رکوردهای سازمان (بعبارت بهتر آنچه ما اطلاعات می نامیم.)، بلکه دانشی که در اذهان افراد محبوس است، بخشی عمده ای از آنرا ما " دانش چگونه میتوان"[7] می نامیم. اگر کسی از شما بپرسد که آیا سازمان شما مشکلی در مدیریت دانش دارد، اولین چیزی که به ذهن میرسد مسأله ترک افراد از سازمانها با اذهانی پر از تجربیات است که بنابراین سازمان از دست میدهد. بیشتر نویسندگان مدیریت دانش از مثال نوناکا[8] پیروی میکنند که در مقاله مشترکش با کنو از اصطلاح دانش نهان[9] برای بیان هم ابعاد شناختی دانش مثل طرحها و مدلهای ذهنی که عمیقا" در ما نهادینه شده اند و به زبان آوردن آنها دشوار است و نیزابعاد تکنیکی ؛ شامل انواع مهارتهای فردی که به" دانش چگونه میتوان" معروف اند و به زبان آوردنشان راحتتر و درنتیجه تبدیل آنها به دانش عیان آسانتر است؛ استفاده کرده اند. ما از بحث معنایی که راجع به استفاده یا سواستفاده از اصطلاح دانش نهان مایکل پولانی[10] شده صرفنظر می کنیم و به آنچه که برخی بعنوان رده سوم دانش در نظر میگیرند یعنی دانش ساختاری[11]یا چنانچه توماس داونپورت و لاری پروساک [12] نوشته اند: ”جریان مرکبی از تجربیات، ارزشها، اطلاعات زمینه ای و بینش متخصص که نوعا" نه تنها در مدارک یا مخازن اطلاعاتی گنجانده شده بلکه در امور روزمره سازمانی، فرایندها، عملیات و هنجارها نیز وجود دارد."
ما میتوانستیم به بسیاری تلاشهای دیگر در توصیف دانش سازمانی بپردازیم اما نکته اینست که: دانش سازمانی اشکال گوناگون به خود میگیرد. اعم از دانش، مهارتها و صفات کارکنان یا آنچه ما اطلاعات (در اشکال گوناگون) می نامیم و نیز دانش موجود در ساختارها، سیستم ها و روند های سازمان. توسعه یک سیستم جامع که از همه فازها در چرخه مدیریت دانش پشتیبانی کند: از تولید دانش جدید با ثبت و ضبط کردنش تا اشاعه آن نه تنها به یک راه حل تکنولوژیکی؛ بلکه همچنانکه مارک سلیسبوری[13] مینویسد به یک راه حل خاص سازمانی نیاز دارد. آیا چنین سیستمهایی وجود دارند؟ بعید بنظر میرسد. اما طرفداران مدیریت دانش چنین رهیافت یکپارچه ای برای ارتقای کل سرمایه فکری سازمان قائلند. از یک نظر، جای تعجب نیست. مدیریت دانش هنوز یک انگاره[14] مدیریتی دیگر است که بر روی نظریه های مدیریتی پیشین مثل مدیریت کیفیت جامع، باز مهندسی فرایند های تجاری و سازمان یادگیرنده ایجاد شده است [15] و از طرفدارانش انتظار میرود تا موضعی کامل و درست نسبت به آن اتخاد کنند. هیچ مشاور مدیریتی با گفتن این جمله که : "ما فقط میتوانیم به شما بگوییم چگونه بخشی از سرمایه فکری تان را مدیریت کنید. برای مدیریت بقیه سرمایه فکری تان مشاورانی دیگر بیابید." خودش را از ضایع نمی کند.
انتقادات وارد بر مدیریت دانش
قبل از اینکه به اصلی ترین اجزای مدیریت دانش و مسائل خاص تر آن بپردازیم جا دارد برخی از انتقادات وارد بر مدیریت دانش را بطور خلاصه مرور کنیم. برخی از مسائل مطرح شده؛ مانند مورد توصیف شده بوسیله لیغ دونوگو [16] و همکارانش که در آن روسای یک شرکت دریافتند که تکنولوژی جدید اینترانت بطور عمده توسط کارکنان برای چک کردن منوی کافه تریا استفاده شده است؛ تبدیل به ضرب المثل شده است. ساندرا موفت و ردنی مکادم[17] به سناریوی آشنایی اشاره می کنند که در آن مدیران میلیونها دلار صرف تکنولوژیهای جدید می کنند فقط برای اینکه دریابند که بازگشت سرمایه ها اندک بوده است. آنان همچنین به یک هراس مشترک در تبدیل دانش نهان به عیان اشاره می کنند؛ که ، سازمانها عینیت بخشیدن و تثبیت دانش را؛ با غفلت کامل از عنصر انسانی مدیریت دانش؛ سرانجام به اطلاعات ساکن و ناکارآمد ختم کنند. ریچارد مکدرموت[18] مورد بزرگتری از عدم انعطاف پذیری را توصیف میکند که در آن یک کمپانی تولیدات پرمشتری تلاش کرد تا یک سپارشگاه دانش ایجاد کند اما نتیجه اش ایجاد یک بنجل اطلاعاتی بود. کارمندان میدانستند که کار آنها بسیار متنوع تر از آنست که بتوان آن را در یک بانک اطلاعاتی گردآوری نمود، با این همه رئیس شرکت فقط برای اینکه دریابد که بانک اطلاعاتی فاقد اطلاعات مثمر ثمر برای آنها در ارتقاء فرایندهای کاری و یادگیری مشارکتی است؛ آنان را به انجام آن مجبور کرد . مجموعه مقالات سال گذشته ایفلا تحت عنوان مدیریت دانش، کتابداران و کتابخانه ها در طلب حق خود[19] به شکست بسیاری از سیستمهای مدیریت دانش در انطباقشان با نیازها و انتظارات شرکتها اشاره میکند و در یک نتیجه گیری بحث برانگیز اظهار میکند که این شکستها بخاطر ضعف آموزش استفاده کننده است و اعلام میکند که راه حل واضح برای حل این مشکل وارد کردن کتابداران؛ که البته همه چیز را درباره آموزش استفاده کننده می دانند؛ است.[20] ما این نتیجه گیری را بحث بر انگیز میخوانیم، چرا که بخاطر عدم شواهد عملی، فرض عمومی بر این است که شکست به استفاده کنندگان مربوط میشود؛ نه سیستم های جدید و واقعیت این است که توجهی به دیگر عوامل احتمالی مثل مسائل توسعه سیستم ها نمی شود.