معماری فقط نوعی فعالیت، رویداد یا مجموعه یی از دست سازها نیست. حتی هنر صرف هم نیست. معماری برای تمامی امور انسانی بنیادی و اساسی ست و از همان آغاز تمدن ایجاد شده است؛ چرا که بدون آن امکان به وجود آمدن تمدن یا فرهنگی وجود نمی داشت، معماری، اجتناب ناپذیر، جهانی، بی پایان و مستمر است. معماری همچنین [نیازی] ابتدایی است.
دامنه ی معماری از بدوی ترین شکل سکونت در غارها تا پیچیده ترین نوع ساختمان ها را دربر می گیرد. با این همه، در هر مقیاس و پیچیدگی که باشد، منظور و معنای اصلی آن « پناهگاه» است.
بنابراین، آغاز معماری را می توان از زمان تامین پناهگاه به حساب آورد. پناهگاه نه برای عده یی معدود، که برای همه. و ابتدایی ترین شکل آن خانه های اولیه است؛ اقامتگاه هایی برای انسان معمولی، یعنی برای همه و در همه جای دنیا. سرشت معماری، هنگامی به بهترین شکل درک می شود که مطالعه ی آن را به دست سازهای متداولی شروع کنیم که بر اثر نیاز ساخته شد؛ و به دست آوردهایی بپردازیم که « انتخاب» و « تخیل» خلق گردید.
تا آنجایی که می دانیم، از آغاز، برای ایجاد این پناهگاه های اولیه، تنها دو راه وجود داشته است: یا آن که اسکلت، یا چهارچوبی ساخته می شده و روی آن را با پوست می پوشانده اند، یا آن که با قرار دادن قطعه های خاک یا تکه های سنگ بر روی هم دیوار می ساخته اند.
سازه ی اسکلت و پوست در بسیاری از جاهای دنیا رواج یافت. زیرا این سازه به وضوح ایده یی معقول می نمود. بهترین نمونه ی شناخته شده ی این نوع سازه، خانه های مخروطی شکل سرخپوستان شمال آمریکاست. خانه هایی مخروطی شکل که تیرک های آن به هم تکیه دارد و در انتها، در حالی که قسمت هایی از آن [ تیرک] بیرون زده، به هم بسته شده است.دور تا دور این اسکلت یا پوست جانوران پوشانده شده است. این ساختار ساده، هنگامی که مهاجران اروپایی در شمال آمریکا با سرخپوستان بومی روبرو شدند، بسیار معروف شد. اما این، تنها نوع نمونه ی موجود نبود. چادرهای پوستی اسکاندیناوی ها، خانه های ساخته شده از چوب، رس، نی، و یا چوب و کاغذ ژاپنی ها، سازه های دیگری بودند. [البته] گسترش سازه های اخیر به اندازه ی نوع ابتدایی اول [ یعنی همان خانه های سرخپوستی] نبود؛ اما این سازه، پیش درآمد سازه های اسکلت بندی شده ی شیشه و آهن قرن نوزدهم و سازه های فولاد و شیشه ی امروزی بود. همچنان که اکنون نیز این ها منادی سازه هایی فضایی با استفاده از مصالح مصنوعی اند.
نوع ابتدایی دیگر از پناهگاه ها بسیار متداول تر بود. تقریباً در همه جای دنیا، مردم [ خانه هایشان را ] با جفت و جور کردن تکه های جامد- گل یا رس خشک، آجر یا سنگ- ساخته اند. سازه های اولیه تنها با قرار دادن یک تکه روی تکه ی دیگر ایجاد می گردید. مسائل در جاهای مختلف دنیا، راه حل های مختلفی داشت: شکل دادن گوشه ها، ایجاد روزنه هایی برای ورود و خروج افراد، و یا برای ورود نور و خروج دود. مشکل آخر چگونگی اتمام سقف خانه بود. سقف شیبدار باشد یا صاف؟ مصالح تقریبا ً هر چیزی میتوانست باشد: گاهی آجر ساخته شده از گل رس همراه با کاه و کلش برای چسبنده تر و بادوام تر کردن آن، آجرهای کوره پز و یا حتا یخ، مانند خانه های اسکیموها در مناطق قطبی. اما از این مصالح، انطباق پذیرتر، دائمی تر و پاسخ دهنده تر از همه، سنگ بود. از سنگ تقریباً در همه جای دنیا برای ساخت معماری از هر نوعش بهره برداری می شده است.[ماده یی] متواضع و بزرگ.
در اینجا باید به خانه های اولیه نگاهی بیندازیم.[ در این خانه ها] اهمیت اساسی، شیوه ی در کنار هم قرار گرفتن فضاهای مورد نیاز برای زندگی بود. به مجردی که انسان دیدش نسبت به خانه- به صورت واحدی مجزا- گسترده تر شد، دو راه برای در کنار هم قرار گرفتن اتاق ها پیش رو داشت. اولین راه، خانه یی چند بخشی بود. یعنی خانه یی متشکل از چند واحد جدا، هر یک دارای یک سقف مجزا، که این مجموعه یا به هم چسبیده بود یا از هم جدا.
«ترولو» در « آلبروبلو» ( Alberobello) جنوب ایتالیا بهترین نمونه ی زنده از این نوع است. این اتاق های تاق قوسی سنگی، ممکن است به صورت دوتایی، سه تایی یا چهارتایی وجود داشته باشد که سرانجام مجموعه یی دقیق و تماشایی را به دست می دهد. سیستم تجمع چادرهای عرب های بادیه نشین نیز مشابه همین حالت است. این حالت بویژه در « اسکارا برا» ( Skara Brae) در « ارکنی» ( Orkney) تماشایی ست. در سال 1850 طوفان بسیار شدیدی، اثر طوفان دیگری را در سه هزار سال پیش خنثی کرد و دهکده یی مربوط به عصر حجر، با خانه های سنگی که توسط دالان هایی به همه ارتباط داشت، سر از خاک برآورد. پیشکردگی دیوار این خانه ها به طرف داخل بود؛ طوی که در انتها روزنه ی خروج دود را تشکیل می داده است. این روزنه ها احتمالاً با خار و خاشاک پوشانده می شده است. این خانه ها دارای اجاق های سنگی، تخت خواب های سنگی و حتا اشکاف سنگی بود.
دومین راه، یا انتخاب، آن بود که مردم می توانستند یک خانه ی جمع و جور بسازند و تمام اتاق های زیر یک سقف باشد.
این معماری بنیادی همان چیزی بود که در قرن نوزدهم، [به عنوان] معماری محلی ( Vernacular architecture) گروه بندی شد.
کلمه Verna در زبان لاتین به معنای « برده ی خانه زاد» است و از همین رو معماری محلی ( Vernacular architecture)نیز مانند، هنر یا موسیقی محلی، کار عامه ی مردم، یعنی مردم کوچه و بازار است. اکنون این بحث باید دقیق تر بررسی شود. اگر کلید معماری محلی خانه ی معمولی ست. کلید معماری عالی ( Great architecture) آرامگاه و معبد است.
هیچ مکانی این پیشرفت را نمی تواند بهتر از « هلال حاصلخیز» خاورمیانه- مهد اولین تمدن ها- نشان دهد. در مصر باستان آرامگاههایی به شکل اهرام، و نیز معابدی در بین النهرین وجود داشت.به دلیل همین بومی بودن، ریشه ی این معابد را می توان به صورت پاسخی به چالش و تقاضا دید؛ اما از همان آغاز، معماری عالی آرامگاه و معبد، مفهوم یا بعدی انضمامی هم در بر داشت.
دیگر نیاز مردم فقط پناهگاه صرف نبود؛ بلکه به چیزی دائمی تر، جاویدتر و ستایش برانگیزتر نیاز بود. از این جنبه، داستان معماری عالی را می توان به صورت داستانی شگلفت آور دید. داستان این که چطور افراد و قبائل به ساختارها، اجتماع ها، طرح ها، شیوه ها دست یافتند؛ و اصولاً چگونه سازمان های خدماتی به عاملی در جهت تأمین نیازهای ضروری بشر متحول شد و آنها را به یکی از بزرگترین مظاهر روح بشری تبدیل کرد.
* Vernacular architecture : معماری اجرا شده با مصالح موجود در محل و بر حسب نیازمندی های محلی، بدون پیروی از شیوه ای خاص یا اصول حساب شده ی فنی ( فرهنگ هنرهای تجسمی- مرزبان/ معروف).
خلاصه کلام آن که، هدف معماری جاندار کردن فضا- و جذاب و به یادماندنی کردن مجموعه یی از فضاها- است. از این نظر، معماری متمایز ترین و بنیادی ترین هنرهاست. اما چگونه هنری؟ شاید بتوان آن را هنر مهارت به حساب آورد؛ مانند برداشتی که یونانی ها از آن داشتند. شاید بتوان آن را نمود قدرت و اعتبار دانست؛ مانند هنر در رم و دوره ی رنسانس. یا هنری که مفهومی معنوی داشته باشد؛ مثلاً معماری روحانی دوره ی گوتیک قرون وسطی. یا هنری که بیانگر چیزی شاعرانه یا رمانتیک باشد؛ مانند هنر قرن نوزدهم.[ با این همه] چیزی که آشکار است آن است که « معماری» همواره توان ساخت چیزی فراتر از بیان ساده ی کاربردش را دارد. معماری بیش از هر هنر دیگر مستعد بیان است. زیرا هم بسیار بنیادی و ابتدایی ست، و هم بسیار پیچیده.
در سال های اول قرن بیستم،« بندیتو کروچه» ( Bendedetto Croce) فیلسوف ایتالیایی، معماری را « بیان هنری» توصیف کرد. بی آنکه وارد جزئیات این نظریه شویم، آشکار است که معماری تا کنون غنی ترین و کامل ترین شیوه ی ارائه چنین بیانی بوده است. معماری بیانگر نیازهای انسانی ست و با بررسی تاریخ تجارب انسانها این نیازها را می یابد. معماری خالق فضاهایی ست که نه تنها تزیینی، بلکه مستعد استفاده است. از این رو معماری را می توان« بیان تجربه ی انسانی در قالب فضاهای قابل استفاده» تعریف کرد.
معماری بیش از هر هنر دیگری با انسان ها سر و کار دارد. معماری با طراح، استفاده کننده و مشاهده کننده سرو کار دارد و احتیاج های آن بیش از تمام هنرهای دیگر است. معماری باید هم کارآ باشد و هم خوب به نظر رسد. تما این نقش ها و تمام این عامل ها هر از گاهی دچار تحول می گردد. امروزه از هیچ ساختمان با عظمتی آن طور که هدف ابتدایی آن بوده است استفاده نمی شود؛ چه خانه ،چه معبد، چه آرامگاه و چه قصر. داستان تغییر در هر نوع معماری پایانی ندارد و همین طور بررسی مفهوم آن پایان ناپذیر است.
در تحلیل نهایی، کل معماری کاربرد خلاقیت انسان برای تأمین نیازهای انسانی را نشان می دهد؛ و در میان این نیازها، نه تنها پناهگاه، گرمی و جا و مکان؛ بلکه تأمین کننده ی نیازهایی ست که در هر لحظه و در هر جای دنیا به شیوه های متنوع و پایان ناپذیر وجود دارد. [ خلاقیت] برای نیازهای ژرف، خاطره انگیز و جهانی. برای زیبایی، پایندگی و فناناپذیری.