تاثیر شرایط جغرافیایی، خاص هر منطقه و ناحیه جغرافیایی تاثیر غیرقابل انکاری در مسیر تکامل زندگی و توسعه اجتماعات و گروههای مختلف، از نژاد انسان به جای گذاشته است. با توجه به این ویژگی خاص، مشاهده می شود به علت متفاوت بودن شرایط طبیعی در مناطق و نواحی مختلف جغرافیایی، گروههای متفاوت انسان، با سطح فرهنگ گوناگون و جدا از هم بوجود آمده است. امروزه با توجه به تفاوتهای فرهنگی می توان ابنای بشر را از جلگه های بسیار حاصلخیز رسوبی گرفته، تا صحاری لم یرزع و از قلل کوهها تا خط زیر برفهای دایمی سراغ گرفت. پس این واقع و حادثه مهم روشن می سازد که چه گونه بشر با همه تفاوتهای موجود در شرایط گوناگون جغرافیایی، توانسته برای ادامه زندگی در تمام سطح کره زمین ماوا و مسکن برای خود بوجود آورد.ص27
می توان گفت ساخت و ساز مسکن و سایر تاسیسات ضروری برای سکونت نژادهای مختلف، در مناطق و نواحی جغرافیایی از 20000 سال قبل بدست انسان آغاز شده است. لکن با توجه به گذشت یک میلیون سال از ظهور و پیدایش انسان در سطح زمین، توان گفت تسلط او به معنا و مفهوم واقعی کلمه شاید از 2500 سال قبل شروع شده است. به هر حال از آغاز این واقع تا به امروز، آثار و یادمانهای بجا مانده از او نشان می دهد؛ تغییرات و جابجایی های انسان در سطح زمین، در مقیاس وسیع صورت گرفته است. بطوریکه در طول 2000 سال اخیر گروههای مختلف اسنان با داشتن تکنولوژی مهم توانسته با شجاعت و جسارت بی نظیر خود به تمامی قاره ها نفوذ کند. متعاقباً در مناطق و نواحی جغرافیایی جدید، دست به ایجاد یک سلسله از تاسیسات زند، که نتایج حاصل به روشنی مهارت و کنترل هوشمندانه او را ثابت می کند.
نا همواری ها:
در صورت فراهم بودن شرایط مناسب آب و هوایی جهت اسکان، تاثیر ناهمواریها بویژه کوهها را می توان درمعماری مشاهده نمود. در کوهها، عامل ناهمواری بیش از عامل آب و هوا مانع رشد سکونتگاهها است. کوهها، خواه در امتداد جلگه ها قرار می گیرند و خواه به موازات فلات ها واقع شوند، سکونتگاههای موجود در آن مناطق پیوسته به سمت دره های وسیع گسترش خواهند یافت.بنابراین، پراکندگی سکونتگاهها بصورت رشته های باریک و یا گسترده خواهدبود. به طور کلی، سکونتگاهها دورتر ازاعماق دره ها واقع شده و ا غلب در تراسها و یا مخروط افکنه های کوچک استقرار می یابند. در صورت قرارگیری سطوح فرسایشی بر روی یکدیگر، همانند دره هایی که توسط یخچالهای طبیعی تغییر شکل یافته اند ردیف سکونتگاهها به طرف ارتفاعات عقب نشینی می کنند. لیکن در دره های عمیق غالب سکونتگاهها بر روی دامنه های با شیب ملایم و یا در سطوح فرسایشی به صورت پراکنده قرار می گیرند.
دشتهای مرتفع و یا فلاتها به جهت قرار گیری در مناطق آب و هوایی متفاوت، بالطبع دارای تاثیرات متفاوتی خواهند بود. در بعضی از مناطق معتدله، وجود نقاط مرتفع و شرایط نامناسب آب و هوایی به موازات افزایش ارتفاع، سبب کاهش سکونتگاهها گردیده است. به عنوان مثال، کمی جمعیت وجه تمایز فلات مرکزی فرانسه از سایر نقاط اطراف می باشد. به همین ترتیب به استثنای آلپ ها، شوابیش آلمان جنوبی با دارا بودن سکونتگاههای نامتراکم و دور از هم، یکی از کم جمعیت تربن مناطق این کشور را تشکیل می دهد. در منطقه گرمسیری زمینهای مرتفع به شکل متفاوتی مورد بهره برداری قرار می گیرند، بدین صورت که سیاه پوستان آفریقایی تا حد امکان از ارتفاعات دوری جسته ون بندرت در «منطقه جنگلهای مه آلود» اسکان می یابند. آنها اغلب فلاتهای داخلی را که ارتفاع آنها بین 1000-1500 متر می باشد، ترجیح می د هند.
در مکزیک مرکزی و جنوبی، آمریکای مرکزی و منطقه کوههای آند آمریکای جنوبی، بخش عمده ای از سکونتگاهها در فلات داخلی قرار دارند. از آنجاییکه در دامه های غربی و شرقی کردیلرا بخشی را کویری و بخش دیگر را جنگلهای بکر فرا گرفته است، لذا از طرف ایندیوها بعلت دارا بودن شرایط نامساعد آّب و هوایی ترجیح داده نمی شوند؛ مضاف بر اینکه ایندویوها به خاطر سلامتی خود آب و هوای کوهستانی را ترجیح می دهند. در مقابل هندو چین، جلگه های حاصلخیز واقع در امتداد مدارات،نسبت به مناطق مجاور از تراکم جمعیت بیشتری برخوردار می باشند.
به همین ترتیب سفید پوستان مهاجر به منطقه گرمسیری، با علم به اینکه جلگه های ساحلی امتیاز اقتصادی برای آنها تامین نموده و دارای شرایط مناسب ارتباطی نیز می باشند، با این حال سکونت در مناطق مرتفع را به لحاظ بالا بودن قابلیت تطابق آنها با آب و هوای این مناطق ترجیح داده اند. بدین جهت، استراحتگاههای اروپائیان در مناطق گرمسیری کشورهائی از قبیل هندوستان و اندونزی در ارتفاعات بالا قرار دارد. در آفریقای گرمسیری نیز سکونتگاههایی که سفید پوستان با اهداف تجاری و اداری برپا نموده اند در فلاتهای مرتفع قرار گرفته اند. به استثنای موارد فوق الذکر، جلگه ها با هر منشأیی که دارند، مطلوبترین مناطق سکونتگاهی را تشکیل می دهند، بویژه جلگه های رسوبی محصور توسط کوهها که پیوسته انسانها را به خود جذب نموده اند. با این حال، در این نواحی عمدتاً برای مقابله با خطر سیلاب اتخاذ تدابیرلازم ضروری می نماید، تدابیری همانند موانع طبیعی ساحلی، سدها و غیر، عامل تعیین کننده ای در پراکندگی سکونتگاه ها بشمار می آیند. با این وجود جمعیت در این مناطق و بویژه در کنار رودخانه ها از تراکم بالاتری برخوردار می باشد. مثل جلگه گسترده پو در ایتالیا که تراکم جمعیت در آن بین 200-150 نفر می باشد. در حوضه گنگ و براهماپوترا تراکم جمعیت در هر کیلومتر مربع 250 نفر است. در زمینهای رسوبی جوان بنگال نیز تراکم جمعیت به 500 نفر افزایش می یابد. به همین شکل در جلگه های دیگر مثل آیراودی- منام، مکونگ و یا در جلگه های چین و یا در دره هاو دلتای یانگ چویانگ سکونتگاهها پیوسته از تراکم بالایی برخوردار می باشند. جلگه ها، به دلیل ساخت آنها اگر زمینه های مساعدی را برای پراکندگی یکنواخت سکونتگاهها فراهم نمایند( همانند فلات های هموار و بدون بریدگی) در یک منطقه وسیع بندرت چنین تراکمی به چشم می خورد. تنوع خاکها، سطوح متفاوت آبهای زیرزمینی و محیط متفاوت، در شکل گیری مختلف سکونتگاهها اهمیت بسزایی دارند.جلگه پورسا در این مورد مثال خوبی است. تراکم سکونت در شمال و جنوب این جلگه بسیار متفاوت می باشد. آهکی بودن زمینها و پایین بودن سطح آبهای زیرزمینی در نیمه شمالی جلگه در مقایسه با نیمه جنوبی آن، سبب کاهش تعدد سکونتگاهها در شمال و برعکس، افزایش آن در جنوب گردیده است. این اختلاف در نوع کشت به طور کلی در فعالیتهای زراعی نیز به خوبی مشهود است. با وجود اینکه در پراکندگی جمعیت و سکونتگاه، آب و هوا و اشکال زمین عومل تعیین کننده ای بشمار می روند، ولی نقش اساسی را در این میان انسان ایفا می کند. وجود شرایط نامساعد طبیعی در بسیاری از مناطق کره زمین عوامل بازدارنده ای در تجمع و اسکان انسانها به صورت متراکم به شمار می روند. در مقابل، مناطقی نیز وجود دارند که با دارا بودن شرایط مناسب جهت اسکان، به مفهوم واقعی مسکون نگردیده اند. این نکته بیانگر آن است که در پراکندگی جمعیت و سکونتگاه در اصل باید عوامل انسانی مورد توجه قرار گیرند.(کتاب جغرافیای سکونت )
موقعیت و مکان
مفهوم موقعیت و مکان در برگیرنده ی شرایط جغرافیایی بسترانواع معماری است، بهمراه تمامی جنبه های فیزیکی که درارزیابی و تفسیر مکان بعنوان زمینه فعالیت تاثیر داشته یا تاثیرمی گذارد. در توضیح معماری بومی زمینه یا سایت بعنوان عاملی مستقیم در زندگی روزمره مردم اثر می گذارد،وعلاوه براین کلیدی برای دستیابی به فهم عمیق تری از سکونتگاه ها و ساختمان سازی می باشد. زمین بطور طبیعی نتیجه ی تغییر تدریجی بلند مدت فرایندهای وابسته به زمین شناسی، اقلیمی و زیست شناسی است انسان از این دسته مواد منظره فرهنگی ای را بوسیله ی کشت و کار و بهره برداری از طبیعت بوجود آورده است. این منظر به جود آمده تا حدودی منبع مهم تغذیه و رزق روزانه مردم و به طور کلی مکانی برای خانه سازی و زندگی است. خانه های بنا شده در این منظرنشان دهنده راه های مستقیم و غیرمستقیم چگونگی ارتباط مردم با طبیعت و ایجاد انواع مختلف زندگی در آنجا است. برای ایجاد پیش زمینه ای برای مطالب بعدی که با انواع مختلف موقعیت های مکانی در جزئیات سر و کار دارد، باید دقت کرد که این مطالب جنبه های مفهومی موقعیت و مکان را بعنوان اهداف، تفسیر، ارزیابی و مورد تاکید قرار دهد. برای تفسیر سکونتگاه در زمینه اش( بافت پیرامونش) ممکن است روش ها زیادی به کار رود. در اینجا سه گروه از این روشها ذکر می شوند
اولین نظریه به عنوان یک فرضیه اساسی به این مفهوم است که یک سکونتگاه یک ماهیت وجودی دارد که ، برای مردم عادی وجهانی است.
فرضیه این روش است که این ماهیت می تواند بوسیله ایده ها و نظریه های مشخص و روش های توصیفی متفاوتی اظهار شده باشد، که بطور مثال، هدف نورنبرگ شولتنر بود.
دومین روش به عنوان پایه استدلالی بکار می رود که اگر چنانچه این ماهیت وجودی ،که ممکن است به طور رایج وهمگانی درک شود ،وجود داشته باشد ،غیرممکن است که بتوان آنرا به وسیله عقاید معین وراههای توصیفی مختلف اظهار داشت .این روش تا حد امکان در مدت زمان بسیار کوتاهی در خلال تفسیر پدیده های محلی درفضا وزمان ظاهر می شود.برای مثال می توان به روشی که Taoists [1]در متقاعد کردن وتوصیف دنیای جامدات بکاربرده اشاره کرد.سومین روش زمانی بکار می رود که هیچ ماهیتی وجودی و همگانی وجود نداشته باشد ویا حداقل جستجوی آن کاری عبث وبیهوده باشد.
ماهیت وجودی به دو روش مورد توجه قرار می گیرد :از طریق توصیف آن توسط مفاهیم نیروهای بیرونی خود انسان وتلاش وی برای آن نیروها (خدا ،طبیعت وغیره )وهم از طریق توصیف آن توسط مفاهیم ساختارهای خود انسانها ،مانند آهنگ (ترکیب ) مغز انسان واجزاء کاربردی آن وهمچنین ساختارهای زبان شناسی .(Levi Strauss)
[1]