خود بزرگ بینی را تکبّر گویند. کبر یکی از صفات رذیله میباشد که شخص دارای آن خود را برتر و بزرگتر از دیگران میپندارد و دیگر افراد را خوار و حقیر میشمارد.
جایگاه در فقه
از این عنوان به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج و جهاد سخن رفته است.
معنای لغوی
تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است. [۱]
برخی، کبر و استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار بردهاند، [۲] [۳] ولی برخی میان کبر و تکبر فرق گذاشتهاند؛ کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانستهاند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر میشود، اطلاق کردهاند. [۴] [۵] [۶] [۷]
معنای اصطلاحی
کبر از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن- که متکبّر نامیده میشود- خود را در برابر دیگران بزرگ میبیند و دیگران را خوار و حقیر میشمارد.
تکبر در آیات و روایات
در آیات و روایات متعدّد از تکبّر به شدّت نکوهش و جایگاه متکبّر، دوزخ دانسته شده است. ضمن آنکه روایات، متکبّران را دورترین مردم به خداوند و بیشترین ساکنان دوزخ برشمردهاند.
← در قرآن کریم
در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است.
در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکند، [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] از این جمله است.
در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر [۱۲] و استکبار [۱۳] و خرامنده فخرفروش (مُختالٍ فَخور) [۱۴] [۱۵] به این معنا اشاره شده است.
در آیه ۷۲ سوره زمر ، فرشتگانِ عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته میتوان دریافت که سرچشمه اصلی گناهان، تکبر و تسلیم نشدن به حق است.
در برابر، به قرینه آیه ۵۰ سوره نحل میتوان نشانه نفی استکبار را عمل به اوامر الاهی بدون چون و چرا دانست.
← در روایات
روایات در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر میگیرد.
از جمله، روایاتی که به تکبر شیطان اشاره دارد [۱۶] [۱۷] [۱۸] روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار میشمرد [۱۹] [۲۰] [۲۱] و سبب وجوب نماز را غلبه عرب جاهلی بر کبر میخواند [۲۲] [۲۳] [۲۴] روایاتی که به عاقبت متکبران در روز قیامت میپردازد [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] و روایاتی در بیان سیره پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام در تقبیح کبر و مدح تواضع . [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳]
آنچه از فحوای این روایات بر میآید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه هماهنگ با قرآن کریم تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خواندهاند. [۳۴] [۳۵]
در علم اخلاق
در علم اخلاق، تکبر از رذایل اخلاقی و یکی از اسباب غضب الاهی به شمار میآید. [۳۶]
حتی برخی آن را منشأ سایر رذایل دانسته [۳۷] [۳۸] [۳۹] و با شرک در یک مرتبه نهادهاند. [۴۰] [۴۱]
← تعریف
تعریف تکبر در علم اخلاق برتر دانستن خود از دیگران و خوار دیدن و تحقیر آنان است. [۴۲] [۴۳] [۴۴]
← تفاوت با عجب
بخش اول این تعریف با تعریف عجب مشترک است و این امر از ارتباط مفهومی کبر و عجب حکایت دارد، چنانکه کبر را از نتایج عجب و در معنا شبیه آن دانستهاند. [۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸]
تفاوت کبر و عجب در آن است که کبر، بر خلاف عجب، صرفِ برتر دانستن و بزرگ پنداشتن خود نیست و مستلزم خوار دیدن دیگران هم هست. [۴۹] [۵۰]
← مراتب
تکبر خصلتی ذومراتب است: یکی آنکه کبر در دل باشد و در گفتار و کردار نیز ظاهر شود؛ دیگر آنکه به زبان نیاید اما در کردار معلوم باشد، که این از مرتبه اول خفیفتر است؛ مرتبه سوم وقتی است که کبر در دل مستقر باشد و فرد نتواند خود را از این عیب خالی کند، اما سعی کند تا در رفتار و گفتار تکبر نکند.
در چنین وضعی گناه فرد بسیار کمتر است و چه بسا همین مجاهده در دفع تکبر منجر به رفع کامل آن به توفیق الاهی شود. [۵۱] [۵۲]
تکبر مذموم
برای تکبر اقسامی نیز ذکر کردهاند، شامل تکبر در برابر خدا ؛ تکبر نسبت به پیامبران؛ تکبر در برابر دیگر انسانها. [۵۳] [۵۴] [۵۵]
کبرورزی و غرور در برابر خداوند، آیات او، انبیا، جانشینان ایشان، عالمان ربّانی و مؤمنان، حرام و از گناهان بزرگ است. [۵۶] [۵۷] [۵۸]
← در برابر خدا
تکبر در برابر خدا را بدترین قسم تکبر خواندهاند که منشأ آن نادانی و گمراهی است، همچون تکبر نمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان. [۵۹] [۶۰]
← در برابر پیامبران
تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسانهاست، چنانکه کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن به سبب غلبه تکبر نمیتوانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند. [۶۱]
← در برابر انسانها
تکبر در برابر دیگر انسانها نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک را جایز ندانستهاند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سر ایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمیتواند با اتکا به خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و بر این اساس به دیگری فخر بفروشد. [۶۲]
قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران میشود و به معصیت میانجامد [۶۳] [۶۴] [۶۵] و انسان را از طلب کمال باز میدارد. [۶۶]
مهمتر از این، بزرگی، صفتِ خاص خداست و کسی که تکبر و دعوی بزرگی میکند، در صفت خاص خدا با وی منازعه کرده است. [۶۷] [۶۸] [۶۹]
تکبر ممدوح
تکبّر در برابر جبّاران و زورگویان، کافران و بدعتگذاران، عملی پسندیده است و فروتنی در برابر آنان کراهت شدید دارد. [۷۰] [۷۱]
اظهار کبر در میدان جنگ با دشمن، جایز و مطلوب است؛ ازاینرو پوشیدن لباس فخر، مانند حریر و دیباج در جنگ جایز میباشد. [۷۲] [۷۳]
علت تکبر
در واقع آنچه موجب زشتی تکبر انسان میشود، آن است که وی از حد خود تجاوز کرده و وارد محدوده صفات خاص خدا شده است. [۷۴]
به عبارت دیگر، اصل و علت تکبر، جهل انسان نسبت به مرتبه حقیقی خویش [۷۵] و منسوب کردن صفات کمالی به خویش است. [۷۶]
← حب نفس
این انتساب از افراط در حب نفس ناشی میشود [۷۷] و اسبابی دارد، از جمله مغرور شدن به علم یا عمل و عبادت یا نَسَب یا جمال یا توانگری مالی و جسمی یا فراوانی اَتباع. [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲]
← حسد و کینه
یکی از بدترین آثار چنین غروری، بازماندن از کمالِ اموری است که فرد به آنها مغرور میشود؛ مثلاً مغرور شدن به علم مانع از کوشش برای کسب علم بیشتر میگردد. [۸۳]
سبب آشکار شدن تکبر را عواملی چون حسد و کینه و عجب و ریا ذکر کردهاند. [۸۴] [۸۵] [۸۶]
شیوه درمان
برای درمان تکبر شیوههایی، هم در مقام علم هم در مقام عمل، ذکر کردهاند.
← شناخت خداوند
در مقام علم، راه درمان تکبر شناخت عظمت خدا و وقوف به اختصاص این صفت به اوست.
فرد با چنین شناختی، به دوری خود از عظمت هم پی میبرد.
تفصیلِ این شناخت وقتی است که فرد اسباب تکبر را بررسی میکند تا بی اساس بودن تکبر به چنین اموری معلوم شود، چرا که تمامی این امور یا خارج از ذات انسان یا فانی و تباه شدنی است.
← دقت در رفتار
در مقام عمل، توصیه کردهاند که انسان در گفتار و کردار دقیق شود تا آنچه از او پدید میآید از سر تواضع و به دور از خودپسندی باشد. [۸۷] [۸۸] [۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲]
← توصیههای فقهی
در این باره در فقه توصیههای بسیاری در موارد مختلف وجود دارد، مثلاً یکی از علل تحریم ظرف طلا و نقره را اظهار تکبر در استفاده از چنین ظرفهایی دانستهاند یا به
همین سبب بعضی لباسها را برای نمازگزار مکروه شمردهاند. [۹۳] [۹۴] [۹۵] [۹۶] [۹۷]