نگاه اجمالی
مکارم اخلاقی وجه امتیاز و شرافت انسان است. ارزش هر انسان بستگی به انصاف و آراستگی او به سجایا و اخلاق حسنه دارد. هدف و فلسفه بعثت پیامبران الهی نیز تکامل اخلاقی بشری بوده است. حاکمیت اخلاق کریمه در جوامع انسانی نیز نشانه تعالی و تمدن واقعی آن جامعه تلقی میشود.
پیشرفتهای علمی بشری زمانی برای نوع بشر مفید و ثمربخش است که از پشتوانه اخلاقی برخوردار باشد. علم و تخصص بدون بهرهمندی از اخلاقیات پاسخگوی نیازهای فطری بشر نبوده و گاهی نقض غرض است، زیرا هر نوع پیشرفت باید دارای جهت و هدف باشد و اخلاق به پیشرفت علمی جهت و هدف میبخشد. پیشرفت علمی عاری از مکارم و سجایای اخلاقی حرکت در تاریکی است. اخلاق چراغ هدایت هر حرکت محسوب میشود.
اخلاق در پزشکی
در عرصه پزشکی نیز این حکم صادق است و اساسا حرکت طب بر محور اخلاق بوده و پایههای آن بر مبانی اخلاقی استوار است. کوشش برای نجات جان انسانها و اعاده حیات و سلامت به آنان و درمان بیماریها و تشقی و تسکین آلام دردمندان و تلاش در بقای نسل و سالم سازی محیط انسانی خود از ارزشهای اخلاقی است.
اگر تکاپو و مساعی متصدیان امور پزشکی برای دستیابی و نیل به اهداف مقدس فوق باشد، خدمات ارزنده آنان جنبه عبادی به خود میگیرد و زیباترین کمالات اخلاقی به منصه ظهور میرسد، زیرا عالیترین تظاهر عواطف بشری ، چون تعهد ، علم و تخصص ، فداکاری و ایثار ، نجات ، التیام و آرام بخشی و عشق و دلسوزی در این نوع خدمات پزشکی متبلور است.
جلوهگاه اخلاق در منظر پزشکی
جلوهگاه این کرامت اخلاقی در دنیای پزشکی در مرحله حساس و سرنوشتساز برخورد پزشک با بیمار است. هر قدر این برخورد انسانی ، اخلاقی ، عاطفی و صمیمانه ، شکوهمند و شرافتمندانه و احترام آمیز باشد، حصول آرمانهای مقدس پزشکی و امنیت روانی و جسمی بیمار و رضایت خاطر او و اطرافیانش قطعیتر خواهد بود.
عواقب عدم مراعات جنبههای اخلاقی
ممکن است پزشک از دیدگاه علمی و فنی به وظیفه خود عمل و حتی بیمار را معالجه نماید. لیکن عدم مراعات جنبههای اخلاقی و انسانی در برخورد با بیمار او را از هدف عالی پزشکی دور کند و کوچکترین غفلت ، مسامحه و لغزش از موازین اخلاقی و وجدانی و بیحرمتی نسبت به شخصیت بیمار و اطرافیان او سبب عدم امنیت خاطر ، دلشکستگی ، آشفتگی و تکدر روحی بیمار و سلب اعتماد او از پزشک معالج گردد.
به نظر میرسد این مهم ، یعنی نحوه برخورد پزشکان با بیماران ، میبایست سرلوحه خدمات پزشکی قرار گیرد تا از رهگذر این اصول به اهداف متعالی پزشکی که نجات جان و مداوا و حفظ حیات و سلامت آنان و ایجاد امنیت جسمی و روانی افراد جامعه و جلب رضایت مردم و لازمه رضایت خالق است، محقق گردد.
اخلاق پزشکی در ایران
این مقدمه بر شما روشن می شود که من طرفدار اخلاق نوع سوم هستم. به نظر می آید خدمتی که فلاسفه اخلاق می توانند به پزشکی بکنند کمتر است تا خدمتی که پزشکان و البته بیماران می توانند به فلسفه اخلاق بکنند.
یکی از جنبه های اصلی اخلاق پزشکی این است که ما عاقبت می توانیم بر مسأله حساسی انگشت بگذاریم که به زندگی کردن و زیستن در این جهان مربوط می شود. بنا به اخلاق من که چنین زندگی می کنم و در این شرایط تاریخی زندگی می کنم، آگاهی از مرگ، امر حیاتی است.
من نمی توانم به زندگی ام معنی بدهم مگر آنکه مرگ آگاه باشم، مگر اینکه بدانم خواهم مرد، مگر اینکه تا حدودی نوعش را هم انتخاب کنم. در نتیجه برای یک آدم حتی خودکشی می تواند موجه باشد. از نظر یک آدم، اگر پزشک به او دروغ بگوید، یا بیمار را آگاه نکند که در معرض مرگ فوری است، عمل غیر اخلاقی انجام داده است، ولی از نظر یک آدم دیگر شاید چنین نباشد.
او ممکن است از پزشکش حتی انتظار شنیدن حقیقت را نداشته باشد. پزشک نمی تواند از یک اصل همگانی حقیقت گویی تبعیت کند و نمی کند. پزشک نمی داند که به بیمارش می تواند راست بگوید یا نه.
بسیاری از آدم ها مثل من ادعا می کنند که از مرگ نمی ترسند و دلشان می خواهد بدانند که کی می میرند، اما وقتی به آنها می گویی که سرطان داری و بزودی خواهی مرد، از هم می پاشند. این باعث می شود که پزشکان خود به خود جنبه های خاص را در نظر بگیرند و عام بودن فلسفه اخلاق نزد آنها کم رنگ شود.
در عرض چهار پنج سال گذشته دعوایی بین نویسندگان فلسفه اخلاق و کسانی که در پزشکی کار می کنند درگیر شده که کدام اینها بر دیگری حاکم است؛ زیست اخلاق یعنی بایوایتک ( Bioethics ) یا اخلاق پزشکی؟
اصل داستان این است که ما با هر دو رو بروییم و باید بتوانیم هم اینها را از هم متمایز کنیم و هم حلقه های ارتباطی شان را پیدا کنیم. در دو سه دهه اخیر مسائل عظیمی در زمینه زیست اخلاق یا اخلاق علوم زیستی، اخلاقی که به خاطر پیشرفت علوم زیستی پدید آمده، پیش روی ما قرار گرفته است.
به نظر می آید ما دو انقلاب بزرگ زیست شناسی را در قرن بیستم از سر گذرانده ایم. یکی در دهه ۳۰ که به کشف پنی سیلین منجر شد که انبوهی از بیماری های عفونی را درمان کرد.
انقلاب دوم که خیلی وسیع تر است در دهه ۸۰ و ۹۰ اتفاق افتاد و آن پیشرفت عظیم ژنتیک بود. پیشرفتی که تأثیر آن بر زندگی تک تک آدم ها محسوس است. از ساده ترین امور مثل یک عمل جراحی زیبایی، تا پیچیده ترین امور مثل انتخاب جنسیت جنینی که قرار است متولد شود؛ و دست بردن در ژن ها، که به نظر می آید در یکی دو دهه بعد انجام خواهد شد.
انقلاب بیولوژیک در واقع با ژن درمانی مشکلات عظیم اخلاقی می سازد. یکی این است که وقتی ما جنینی را در رحم مادر ژن درمانی می کنیم، نمی دانیم چه عواملی دیگر را بر می انگیزیم. در شش ماه گذشته این بحث میان بسیاری از کسانی که در ژن درمانی درگیرند پدید آمد که امکان دارد با این کار بیماری های دیگری برای جنین ایجاد کنیم.
این باعث شده که در مورد چند کاری که تا حالا انجام داده اند، سردرگم بشوند. من تا اینجا به جنبه های اجتماعی آن کاری ندارم، فقط به خود پژوهش پزشکی – علمی آن کار دارم و سوال من این است که ما تا کجا حق داریم پیش برویم؟
اما اشکال جنبه های اجتماعی آن خیلی آشکار است. اگر ما بتوانیم جنسیت جنین را تعیین بکنیم با مشکل اجتماعی بزرگی رو به رو می شویم و آن این است که در کشورهای عقب افتاده، حتی در بعضی کشورهای در حال پیشرفت مثل چین هنوز فرهنگ اجتماع چنان است که پسر می خواهند. در نتیجه انتخابشان پسر خواهد بود. این امر مسائل اجتماعی عظیم ساخته است. می روند دخترهاشان را می اندازند.
می توانید تصور کنید آن اصل آماری که بطور طبیعی نسبت بیش و کم نزدیک بین دو جنس را نگه می دارد به هم خواهد خورد و زندگی اجتماعی بخصوص در جوامع بسته نسل بعد دشوار خواهد شد و هزار مشکل دیگر پدید خواهد آورد. همین مسائل در مورد شبیه سازی اتفاق می افتد.
از آن بدتر کشف نورونهای آینه ای در علوم ژنتیک مسائل عظیمی را باعث شده است. چون کم و بیش می توان در میزان یادگیری آدم ها دخالت کرد. می توان کاری کرد که جنین بیشتر یا کمتر یاد بگیرد. بیشتر یاد گرفتن را کسی مانع نمی شود، اما کمتر را خیلی ها می خواهند برای اینکه قرن هاست که سعی دارند آدم ها چیزی نفهمند. و من نمی دانم واقعا چه نتایج اجتماعی از آن پدید خواهد آمد.
به هر حال بحث من امروز مربوط به مسائلی است که در اخلاق پزشکی مطرح می شود. برخی از مسائل بیش و کم حل شده مثل مرگ مغزی و دیگر مشکل زیادی از نظر اجتماعی با آن نداریم.
از قانون گذارها گرفته تا هیات حاکمه همه پذیرفته اند که مرگ مغزی به معنی مرگ است. ولی دو مسأله هست که برای ما ایرانی ها مهم است. یکی مسأله اتانازی است و دیگر سقط جنین. این دو تا برای ما الان مهم است و باید روی آنها بیشتر بحث بکنیم.