چکیده:
در این متن به بررسی ماهیت هنر اسلامی در زمینه خانه ایرانی از منظر حکمت ابن سینا می پردازیم. در این راستا با اشاره به ویژگی های معماری ایرانی اسلامی براساس رویکرد حکمت ابن سینا، از جمله مباحث معنای ادراک ، لذت از اثر هنری ،رابطه عشق و ادراک ، تفسیر و تبیین جامعه و دین از دیدگاه ابن سینا، گزینش مسکن از دید ابن سینا با استناد به اثار ابن سینا می پردازیم.
حکمت ابن سینا:
ابن سینا سال 370 هجری (980 میلادی) در بخارا به دنیا آمد.او فیلسوف اسلامی، دانشمند وپزشک بود. بوعلی در خانواده ای که دوست دار علم و دانش بودند متولد شد و رشد و استعداد باور نکردنی از خود نشان داد و در دوران کودکی بر قرآن و علوم دینی تسلط یافت. بدون شک او مهمترین استاد خود آموخته در فلسفه اسلامی و طب است.
اساس تفکر ابن سینا، نور ازلی است. همان نوری که در ایران باستان مطرح بوده است. ابن سینا متوجه این حکمت بوده است. به این ترتیب او یک حکیم خسروانی است . حکمت خسروانی یا حکمت خالده همان است که در ایران باستان بوده است و ابن سینا متوجه این حکمت بوده است. این حکمت مقابل حکمت یونان قرار دارد.
سفیر یونان درسخنانی که در مراسمی از مراسم های روز جهانی فلسفه در انجمن حکمت و فلسفه ایراد نمود در روشن کردن جایگاه ایران و ابن سینا گفته است مسیحیت از یونان در جهان پراکنده شد واسلام بواسطه اندیشه های ابن سینا از ایران.
فلسفه ابن سینا:
ابن سینا بیانگر نقطه اوج فلسفه مشائی است. او جنبشی را که با کندی، فارابی، عامری و دیگران برای هماهنگ ساختن فلسفه های ارسطو و نو افلاطونی شروع شده بود، به کمال رساند. او به حق اولین فیلسوف وجودی شناخته شد زیرا او بود که مطالعه وجود را در قالب فلسفه قرار داد نه فیلسوفان یونان.
در فلسفه او ، خدا واجب الوجود است و موجودات ممکن الوجود و وابسته به واجب الوجود.
ابن سینا همچنین تمایز آشکاری بین وجود و ماهیت پدید می آورد که به همراه وجوب، امکان و امتناع ، استخوان بندی و ستون فقرات وجود شناسی او را تشکیل می دهند.
در تمامی موجودات ، وجود به ماهیت یا جوهر آنها افزوده می شود. فقط در واجب الوجود است که ماهیت و وجود یکی هستند.
همچنین ابن سینا ، علاوه بر تاکید به وحدت وجود واجب، مطابق با تفکر توحیدی اسلام، بر ضرورت این وجود واحد تصریح می کند تا نشان دهد که از آن واحد، مظاهر و تجلیات بی شماری صادر شده و به وجود می آیند.
او خالق عالم را نه فقط بر اراده الهی ، بلکه همچنین بر طبیعت و ذات خداوند مبتنی می کند. چون خداوند مطلق و لایتناهی است ، کاری جز خلق عالم نمی تواند انجام دهد، چرا که در غیر اینصورت، او آن گونه که در قرآن توصیف شده، خالق و آفریننده جهان نخواهد بود.
از این رو اولین خلقت یا تجلی واحد صادر می شود که ابن سینا آن را با عقل کل یکی می داند. این عقل به تامل در واحد به مثابه وجود واجب می پردازد، اما خود ممکن الوجود است و وجود او از واحد، وجوب یافته است. از این سه حالت تفکر عقل دوم ، نفس اول و فلک اول صادر می شود و این روند ادامه می یابد تا زمانی که جهان به وجود می آید. بنابراین خلق با تفکر و اندیشه و وجود با علم و معرفت، پیوند دارد.
در حقیقت فلسفه سینوی یک جریان عقلانی پایدار در عالم اسلامی است که حتی در جنبه مشائی اش کاملا به صورت تفکر اسلامی درآمد و بیش از اندازه با الهیات ارتباط یافت.
فلسفه ابن سینا همانند تمامی فلسفه های اسلامی ، فلسفه نبوی است و تمامی جوانب آن مملو از مفهوم و مفاد دینی است.
انواع ادراکات از نظر ابن سینا[1]
اﻧﻮاع ادراک
اﻧﻮاع ادراک در ﻧﻈﺮ اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ ﻋﺒﺎرتاﻧﺪ از: ادراک ﺣﺴﻰ، ﺧﻴﺎﻟﻰ، وﻫﻤﻰ
ﻣﻌﻨﺎی ادراک ﺣﺴﻰ:
دراک ﺣﺴﻰ از ﻣﻨﻈﺮ اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از اﺧﺬ و درﻳﺎﻓﺖ ﺻﻮرت ﺷﻰء ﻣﺎدی ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﻳﺪ از اﺻﻞ ﻣﺎده و ﺑﻘﺎء ﺟﻤﻴﻊ ﻋﻮارض ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻰﺷﻮد. و از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺗﺠﺮﻳﺪ از اﺻﻞ ﻣﺎده اﺳﺖ ﻧﻪ ﻋﻮارض، ﺑﺎ ﻏﺎﻳﺐ ﺷﺪن ﺷﻰء مدرک از مقابل حس، این ادراک هم باطل می شود.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، ادراک ﺣﺴﻰ دو ﺷﺮط دارد: 1. برﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺎ ﺷﻰء مدرک 2. ﺗﺠﺮﻳﺪ از اﺻﻞ ﻣﺎده و ﺑﻘﺎء ﺟﻤﻴﻊ ﻋﻮارض.[2]
ﻣﺎدﻳﺖ ادراک ﺣﺴﻰ:
ﻣﺎدی ﺑﻮدن ادراک ﺣﺴﻰ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﻮرت ادراﻛﻰ در ﻳﻜﻰ از ﻗﻮای ﻧﻔﺲ، ﻣﻨﻄﺒﻊ ﻣﻰ ﺷﻮد ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﻛﻪ ﺧﻮاص و وﻳﮋﮔﻰﻫﺎی ﻣﺎده را دارا ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻗﺎﺑﻞ اﺷﺎرۀ ﺣﺴﻰ ﺑﺎﺷﺪ، اﻧﻘﺴﺎم ﺑﭙﺬﻳﺮد، و ﺑﺎ زوال آن ﻗﻮه، ﺻﻮرت ﻫﻢ از ﺑﻴﻦ ﺑﺮود. در ﻣﻘﺎﺑﻞ، اﮔﺮ ذات ﻧﻔﺲ، ﺑﺪون ﻗﻮی و آﻻت، ﺻﻮرﺗﻰ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﺻﻮرت در ﻗﻮه ای ﻣﻨﻄﺒﻊ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ادراک ﻣﺠﺮد اﺳﺖ. ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس، اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ در رد ﻧﻈﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻧﻔﺲ ﻣﻰ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻰواﺳﻄﻪ و ﺑﺪون اﺳﺘﻔﺎده از آﻻت، ﻣﺤﺴﻮﺳﺎت را ادراک ﻛﻨﺪ ﭼﻨﺪ دﻟﻴﻞ ذﻛﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ادﻟﮥ ﻟﺰوم واﺳﻄﻪ و آﻻت، در واﻗﻊ، ادﻟﮥ ﻣﺎدی ﺑﻮدن اﻳﻦ ﻧﻮع ادراک اﺳﺖ. ﻣﻨﻈﻮر اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ از واﺳﻄﻪ، اﻣﻮری ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻮا و ﻧﻮر اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ آﻻت ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ.
رابطه ی عشق و ادراک :
خواجه نصیر طوسی در شرح سخنان ابن سینا توضیح می دهد که هر چیزی که خیر در اوست مختار و برگزیده است و ادراک آن چه برگزیده است ، از آن جهت که برگزیده است حب نام دارد ، باید افزود ” شدت حب ” را عشق می نامند.
هر چه ادراک کاملتر باشد و مدرک خیریت بیشتری داشته باشد ، عشق شدیدتر خواهد بود. ادراک تام و کامل صورت نمی پذیرد ، مگر با وصول تام و کامل.
مراتب عشق :
سخن از مراتب عشق را در مباحث ابن سینا می توان در باب مراتب لذت یافت . لذت مراتبی دارد و در مورد هر لذت برنده و لذت دهنده یی مطابق عالم و حالاتش است. از آنجا که رابطه عاشق و معشوق، رابطه لذت برنده ( لاذ ) و لذت دهنده ( ملتذ) نیز هست ، مراتب لذت، مراتب عشق نیز می باشد.
الف) عشق خداوند به خود : این عشق ، بالاترین مرتبه از مراتب عشق است . دلیل این امر از نظر ابن سینا آن است که خداوند متعال بالاترین مرتبه ادراک را داراست هم چنین او بالاترین درجه کمال را دارد تا آن حد که از عدم و امکان که منبع شر هستند به دور است بر اساس نظر خواجه نصیر شدت عشق بر اساس همین دو معیار ادراک و کمال مشخص می شود. بنابراین ، خداوند لذاته بزرگترین عاشق و معشوق و هم چنین بزرگترین لاذ و ملتذ است.
ابن سینا برای توضیح بیشتر خود به تفاوت عشق ( به معنای حقیقی ) و شوق پرداخته است . عشق حقیقی عبارت است از :" شادمانی و بهجتی که از تصور حضور داشتن یک ذات ایجاد می شود ".
هر چه ادراک کاملتر باشد و مدرک خیریت بیشتری داشته باشد ، عشق شدیدتر خواهد بود . ادراک تام و کامل صورت نمی پذیرد ، مگر با وصول تام و کامل .
اما معنای شوق ، حرکت برای تمام کردن آن ابتهاج است ، هنگامی که صورت از یک جهت تحقق و تمثل یابد . به گونه یی که در قوه خیال تمثل یافته است و از جهت دیگر تمثل نیافته باشد . چنان که پیش می آید که در حس تمثل نیابد تا به سبب شوق تمثل حسی برای یک امر حسی کامل و تمام گردد . پس هر مشتاق به چیزی دست یافته و به چیز دیگری هم دست نیافته است ، ولی عشق چیز دیگری است . بر این اساس خداوند تعالی منزه از شوق است ، زیرا ممکن نیست چیزی از او غایب باشد
ب ) عشق جواهر عقلی به ذات خداوند و به ذات خود : این عشق دومین مرتبه از مراتب عشق است .
ج ) عشق عاشقان مشتاق : ایشان از آن روی که عاشقند ، چیزهایی یافته اند و از آن لذت می برند و از آن لحاظ که مشتاق ، دچار رنجه هستند. اگر چه چون این رنجه ها از جانب معشوق است برای آنها رنجه هایی لذت بخش است
د) عشق نفوس بشری در تردد میان جهان ربوی و جهت فرودین
ه) عشق نفوسی که طبیعت بر آن ها حاکم است
ابن سینا معتقد است عشق در همه ی موجودات جاری است .وی در رساله فی ماهیه العشق آشکارا به این نظر اشاره می کند و یاد آور می شود که عشق به نوع انسان اختصاص ندارد ، بلکه در جمیع موجودات اعم از افلاکیان و عناصر و موالید ثلاث معدن ، نبات و حیوان و دیگر هویات و موجودات جاری و ساری است [3].
ابن سینا معتقد است که وقتی با یک اثر هنری مواجه می شویم تخیل ما بر انگیخته می شود. اثر هنری با خیال و تخیل ما ارتباط دارد و ما را به شگفت وا می دارد . وقتی که حواس ما از امور مادی جدا شود ناخوداگاه به امور بالاتر توجه می کنیم و بنابراین تخیل ما به جای این که به امور توهمی و مادون بپردازد به جانب تعلق ما متوجه می شود و مرتبط به قوه ناطقه و قوه تعلق ما می شود. بنابراین آنچه که عقل حکم می کند به تخیل ما هم سرایت می کند.
این که تخیل نقش زیادی در ایجاد هنر دارد. تخیل یکی از قوای ادراکی است. اگر از رویکرد معرفت شناسی به زیبا شناسی ابن سینا نگاه کنیم می بینیم که تخیل خیلی نقش اساسی دارد و می توان به بررسی آن پرداخت.
قوای ادراکی از دیدگاه ابن سینا چند تا هستند:
حواس ظاهری و حواس باطنی. حواس ظاهری مثل حواس پنج گانه اند مثل دیدن شنیدن که هر انسان و هر هنرمندی این ها را دارد. حواس باطنی هم حواس پنج گانه ای هستند که این ها ادراک حسی به آن معنا نیستند. ابن سینا معتقد است وقتی می بینیم و می شنویم اداراکاتی که از این ها حاصل می شود درون ذهن ما و توسط توسط قوه ای به نام حس مشترک یا «بنتاسیا» جمع می شود . مثلا وقتی که گل سرخ را نگاه می کنیم آن قرمزیش را می بینیم و نرمیش را لمس می کنیم و بوی خوش آن را حس می کنیم همه این ها در ذهن ما و توسط آن حس مشترک جمع میشوند و به شما تصور واحدی از آن گل می دهد.
راجع به اثر هنری هم می توان این صحبت را کرد که اثری هنری این ویژگی ها را داد این ها در حس مشترک ما جمع می شود و قوه ای بنام خیال این را نگه می دارد و می شود مخزن این ها چون باید حفظ شوند در ذهن که وقتی گل را دیدید و چشمتان را بستید می توانید آن را تصور کنید حتی بوی خوش و رنگ آن را هم می توانید تصور کنید بدون آنکه وجود داشته باشد. این به این دلیل است که در قوه خیال شما یک قوه دیگری هم هست که از آن می گذریم برای اداراک معانی جزئی و یک قوه دیگری هم داریم بنام متخیله که خیلی مهم است ولی با قوه خیال فرق دارد، از قوه متخیله می آید و تمام تصوراتی که از امور محسوس دارید این ها را گاه با هم ترکیب و یا از هم تجزیه می کند مثلا شما یک کوه را قبلا دیده اید ولی الان تصورش در خیال شما وجود دارد یعنی به راحتی می توانید کوه را برای خودتان تصور کنید بدون اینکه الان در این اتاق کوهی وجود داشته باشد. مفهوم طلا را هم همه شما می توانید تصور کنید وقتی این دو مفهوم را با هم ترکیب کنید و کوه طلا را درست کنید، این قوه ویژه انسان ها و بویژه هنرمندان است. به مفهوم دقیق تر هنرمند از این قوه اش خوب استفاده می کند و صورت های مختلف را با هم ترکیب و یا از هم جدا می کند و صورتهای جدیدی را پدید می آورد که ممکن است پیش از این اصلا در دنیا وجود نداشته باشد .