بحران عدم اعتماد و مشروعیت انسان الگوی مطلوب سرمایه داری، انسان مصرف کننده ای است که تا تخریب کامل خود مصرف می کند، بدون این که سیر شود .
و در همان حال، بعنوان نیروی کار مصرف می شود تا زمانی که کارفرمائی به او بگوید دیگر مصرف شدنی نیست.
اقتصاد مسلط، منجمله اقتصاد آمریکا تبعیضی بسود خود و به ضرر اقتصادهای های زیر سلطه بر قرار کرده است و خود محل تمرکز سرمایه ها و استعدادها در مقیاس جهان گشته است.
با ﺁنکه بخش بزرگی از نیروهای محرکه (بخصوص سرمایه ) را از جریان تولید خارج و در انواع قمار ها (سوداگریها در بازارهای بورس) بکار انداخته است و یا تخریب می کند، ناگزیر می شود میزان مصرف خود را، به زیان بقیه انسانها، به حداکثر رساند.
زیرا نیروهای محرکه ای را که نزد خود متمرکز می کند، جز از راه مصرف نمی تواند بکار گیرد.
بدین گونه است که اقلیت ثروتمند جهان از راه تبعیض در مصرف، موقعیت مسلط خویش را حفظ می کند.
اکنون اما بعد از دینامیک ادغام، نوبت دینامیک تلاشی فرا رسیده است و این موقیعت مسلط، هم در درون مرزها و هم خارج از مرزهای این کشورها در حال فروپاشی است.در آمریکا که زمانی منابع مالی بخش مسکن به مثابه آهن و سنگ محکم تلقی می شد، تنها طی ١٠ روز شروع به فرو ریختن کردند و آنچه زمانی بزرگ ترین شرکت بیمه جهان با دارایی یک تریلیون دلار، ٢ بانک سرمایه عظیم جهانی با سرمایه ٥/١ تریلیون دلار و ٢ بازار رهن عظیم با دارایی ٨/١ تریلیون دلار محسوب می شدند ، به یکباره ورشکست شدنددینامیک بحران که ابتدا در بخش املاک بود، به موسسات مالی و بانکها کشید و اکنون در حال انتقال به شرکتهای بیمه است که خط رابط میان تولید و خدمات تولیدی است و در آینده نزدیک، این مسیر به مرکز اصلی عصب اقتصادی که بخش تولید است، نیز سرایت خواهد کرد.
بدین صورت، بزرگترین دولت سرمایه داری جهان در گرداب سرمایه داری فرو رفت و اقتصادهای سایر کشور ها را نیز با خود فرو خواهد برد.اما قربانیان اصلی این بحرانها در واقع طبقات فقیر و زحمتکش و متوسط است.
تبعیضی که در بالا از آن نام بردیم که موجب تسلط اقلیت ثروتمند در بخش ملی و جهانی بر فقرا میشود،روز بروز با شدت گرفتن این بحرانها نیز شدت می یابد.بحران اخیر مالی جهانی نیز همانند بحران ۱۹۲۹، ثروتمندها را ثروتمند تر میکند .
به این علت ساده که در دوران رکود شدید، قیمت ها سقوط می کنند.
و تنها ثروتمندانی که سرمایه در اختیار دارند و نیز رانت خواران با استفاده از فرصت، اموال ورشکسته ها را می خرند و به انتظار عادی شدن وضعیت و فروش خریده های خود به قیمت بالا می نشینند، تا باز سودهای کلان به جیب زنند.
بانکهای آمریکایی دست به قمارهای بزرگی می زنند که اگر در این قمارها پیروز شوند، سود کلانی حاصل آنها خواهد شد و اگر در این قمارها بازنده باشند، مالیات دهندگان آمریکایی باید تاوان آن را بپردازند.
بازار اقتصادی مجازی وخودکامه ای که این اقلیت در کنار اقتصاد واقعی (شامل بخشهای صنعت و کشاورزی و خدمات)، ایجاد کرده است عامل بزرگ تخریب نیروهای محرکه، بخصوص سرمایه است.
چرا که از هر ۷ دلار سرمایه، ۱ دلار به اقتصاد واقعی و ۶ دلار به اقتصاد مجازی راه میجوید که سرمایه را از دست طبقات فقیر خارج میسازد.
از اینرو حداقل ۳۰ درصد از جمعیت امریکا و در سطح جهان بنا بر گزارش جدید سازمان ملل ۹۳۵ میلیون نفرگرفتارفقر شده اند.با هم به اظهار نظرات اقتصاددانان و مسئولان اقتصادی اقتصاد مسلط جهانی و نیز تیتر روزنامه ها و مجلات این کشورها در ماه اخیر در شکل گیری این روند نگاهی بیفکنیم: بر روی جلد «اشپیگل» مجسمه آزادی را میبینیم که مشعلش خاموش شده و از آن دود بلند میشود.
تیتر «اشپیگل»: بهای خودخواهی- بحران اقتصادی در حال تغییر جهان.سرمقاله «اشپیگل»: بحران سرمایهداری، اعتماد به دموکراسی و اقتصاد بازار و مشروعیت اینها را زیر سوال برده است.
کلمات هشدار دهنده «وحشت»، «بحران اقتصادی»، « عملیات نجات»، «حمایت گرائی اقتصادی»: سرمقاله های «فینشال تایمز» ، این نماد تجارت آزاد در اروپا را در می نوردند.«واشنگتن پست» (آنتونی فایولا):بدترین بحران مالی از هنگام دوران رکود اقتصادی تلفات دیگری را می طلبد و این تلفات چیزی نیست جز از بین رفتن نظام سرمایه داری به سبک آمریکائی آن.مدیر «دویچه بانک» آلمان، «ژوزف آکرمن»و چهره نمادین سرمایه داری اروپا: «من دیگر به توانائی خود- اصلاح بازارها باور ندارم» مجله «اشترن»: «هورست کوهلر»، مسئول سابق صندوق بین المللی پول و رئیس جمهور آلمان: «بازار های بین المللی خود را به یک هیولا تبدیل کرده اند که می باید به هر قیمتی به لانه اش پس رانده شوند» رییس (صندوق بین المللی پول)، «دومینیک استراوس» در اجلاس سالیانه بودجه در واشنگتن : «روشن است که این بحران ناشی از یک شکست مهم در امر نظارت و قانونگذاری در کشورهای پیشرفته و همچنین شکست در ساز و کار انضباطی بازار است.» «روبرت زولیک» رئیس بانک جهانی در پاسخ به این سوال که آیا با وجود آشفتگی و نابسامانی موجود در دنیا باید به اعمال نفوذ در الگوی بازار آزاد ادامه داد یا نه؟: «با وجود این حوادث تکان دهنده، تصور من بر این است که نه تنها کشورهای در حال توسعه، بلکه کشورهای توسعه یافته نیز دچار آشفتگی و نابسامانی شده اند.» «ژوزف استیگلیتز» اقتصاددان و برنده جایزه نوبل اقتصاد در مصاحبه با «هرالد تریبون»:بحران اقتصادی کشورهای توسعه یافته از راههای مختلفی بر کشورهای در حال توسعه تاثیر منفی می گذارد که عبارتند از کاهش تجارت، کاهش قیمت کالاها، کاهش سرمایه گذاری، افزایش ریسک سرمایه گذاری، افزایش هزینه سرمایه گذاری.
علاوه بر این، برخی از کشورهای در حال توسعه از همان مشکلاتی که به اقتصاد امریکا ضربه زد، متحمل زیان و ضرر می شوند.» «ژوزف استیگلیتز» در دانشگاه کلمبیا: «زمانی مردم سراسر جهان ما را بخاطر اقتصادمان مورد تحسین قرار می دادند و ما نیز به آنها می گفتیم درصورتیکه میخواهند مانند ما باشند، تنها کاری که باید انجام دهند سپردن قدرت به دستان بازار است.
در حال حاضر و با توجه به بحران ایجاد شده، دیگر هیچکس برای آن نوع از الگوسازی احترام قائل نیست و البته این بحران به طرح سوالاتی در مورد قابلیت اعتماد و اطمینان نسبت به ما منجر شده است.
در زمان حاضر همه کشورها فکر می کنند که بخاطر ما دچار بحران شده اند.» وزیر دارائی کره، «کانگ مان-سو»: " ارزش پول رایج کشور کره یعنی ون طی روزهای اخیر، بشدت سقوط کرده است وصندوقهای سرمایه گذاری تامینی شبیه شرطبندی در قمارخانه ها شده اند و سوال بسیاری از مردم کره این است که چگونه ایالات متحده تا این حد ضعیف شده است؟" ◄میشیو ناکاموتو خبرنگار فایناشنال تایمز در ژاپن در پی شورش کشاورزان ژاپنی : « در زمانی بسیار کوتاه ، جامعه بهم پیوسته و هماهنگ دومین اقتصاد جهان یعنی ژاپن به جامعه ای بیماراز عارضه های مدل لیبرال تبدیل شده است: رشد طبقه محروم ، نابودی پیوندهای اجتماعی ، فاصله فزاینده بین در آمدها و نارضایتی که گوش شنوا ندارد.
بین سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٧ ، اقتصاد کشورهای به اصطلاح « پیشرفته تر » ( منطقه یورو، ژاپن، ایالات متحده، انگلستان و کانادا) در خیابانی یک طرفه حرکت کرده اند : سهم دستمزدها در درآمد ملی از ٥٦ درصد به ٥٣.٣ درصد کاهش داشته در حالیکه میزان سود شرکت ها از ١٠ به ١٦ درصد صعود کرده است." ژان کلود جونکر ، رئیس یوروگروپ( که وزیران اقتصاد منطقه یورو را گرد هم می آورد ) : «گرایش به افراط حقوق مدیران شرکتها را عمیقا مایه رسوائی » ارزیابی می کند.
روزنامه له اشوز: «آلمان شاهد پیدایش ٢٢ درصد کارگر فقیر است» نشریه فیگارو: «حقوق متوسط کارفرمایان ٣٠ شرکت اول در دکسشاخص بورس آلمان) در فاصله ٥ سال ٦٢ درصد افزایش داشته در حالیکه دستمزد یک حقوق بگیر معمولی در همان فاصله تنها ٨.٢ درصد ترقی کرده است.» حتی کارفرمایان متوسط نیز از زمانی که هشت مدیر کانورت تیم پس از فروش شرکت در ژوئن ٢٠٠٨ ، ٧٠٠ میلیون یورو را بین خود تقسیم کردند ، فریادشان بلند شده است و یا زمانیکه مدیر شرکت پورشه ٦٠ میلیون یورو در سال ٢٠٠٧ دریافت می کند و مدیر هلندی شرکت نومیکو٨.٦٦ میلیون یورو اضافه بر حقوق بعنوان تشویق کاری می گیرد ، شکاف اختلاف در آمد بین کارگران و کارفرمایان بیش از اندازه عظیم میشود.
بحران مالی جهانی، بحران عدم اعتماد و مشروعیت انسان الگوی مطلوب سرمایه داری، انسان مصرف کننده ای است که تا تخریب کامل خود مصرف می کند، بدون این که سیر شود .
◄دبیر اول سندیکاهای انگلستان، برندان باربر :« کارگران معمولی احساس می کنند که هیچ گونه شانسی در کازینوی سرمایه داری ندارند.
آنها خشمگین اند چرا که در پرداخت خرج روزمره شان درمانده اند در حالیکه عده ای سوپر ثروتمند هیچ باری بر دوششان نیست.
دارائی هزار ثروتمند اول انگلستان از زمان به قدرت رسیدن حزب کارگر در سال ١٩٩٧ چهار برابر شده است." و بطور نمونه وقتی در منطق سرمایه داری دیگر ایجاد کارنه هدف و نه حتی مد نظر است وبرعکس اخراج کارکنان نشانه شجاعت است، گفتار و رفتار دو مدیر جنرال الکتریک،«جان فرانسیس (جک) ولش» مدیر این شرکت در سال های ۱۹۸۱ – ۲۰۰۱ و جانشینش «ایملت» انحطاط سرمایه داری را نوید میدهد.جنرال الکتریک شرکت چند ملیتی ای است با داشتن شعباتی در بیش از چهل کشور که با اختراع توستر تا فایبر اپتیک صنعت امریکا را بصورت عمیقی متحول ساخته است و با ۱۶۳ میلیارد دلار در آمد در سال ۲۰۰۶ با آرژانتین سی وچهارمین کشور ثروتمند جهان برابری می نماید.
در دوران جان فرانسیس (جک) ولش مدیر این شرکت که در نوامبر ٢٠٠٣ مجله اکونومیست اورا بعنوان «مدیر قرن بیستم» معرفی نمود،!
بسته شدن کارخانجات و واگذاری قراردادهای دست دوم افزایش و تعداد کارکنان از ٤٠٠ هزار به ٣٠٠ هزار نفر کاهش یافت .
معذالک در این محاسبه با در نظر گرفتن هزار شرکتی که بین سال های ٢٠٠١ - ١٩٨١ خریداری شدند ، تعداد پستهای حذف شده به ٥٠٠ هزار بالغ می گردد و وی در این مدت «جک نوترونی» لقب گرفت با تمثیل به خاصیت بمب نوترونی که انسان هارا از بین برده واشیا را بجای می گذارد.
وی در نظر داشت هرساله ١٠ % از تعداد کارکنانی که بازدهی کمتری دارند را اخراج کند .
از نظر ولش این بهترین درمان برای جلوگیری از گسترش بوروکراسی بود!همچنین در ژوئن ۲۰۰۶ در کنفرانسی در شهر بال در حضور قریب به ٨٠٠ تن از سرمایه گزاران جهانی ونمایندگان آژانسهای اروپایی توسعه ، ایملت جانشین جک ولش ،توسط وزیر اقتصاد فرانسه تی یری بروتون ، به دریافت نشان لژیون دونر نائل گردید .وی از سیاستمدارانی که بدون پرداختن به وظایف خود فقط« می آیند ومی روند» انتقاد نمود وگفت: « اگر تصمیمی در مورد الویت های جنرال الکتریک بگیرم ، از کارکنان نظر خواهی نمی کنم!!»(لوموند دیپلماتیک نوامبر ۲۰۰۶ )همانگونه که مشخص است انباشت سرمایه در دست شرکتهای چند ملیتی و نیز انحصار تصمیم و رهبری بنگاههای اقتصادی ، به قیمت برون رفت سرمایه از دست طبقات زحمتکش و کارگر و طبقات متوسط و نیز انتقال رهبری و حق تصمیم گیری از آنها صورت میگیرد.از نظر تاریخی، بحرانهای اقتصادی برای توزیع ثروت بیشتر بسود اقلیت ثروتمند و متمرکز شدن آن در دست های کمتری، پدید می آیند.
در نتیجه، پولدارها پولدار تر می شوند و توان مالی خود را در مالک دنیا شدن بکار می برند.
بحران اقتصادی کنونی نیز بر سر قشرهای میانه است که بلای سخت می آورد.
زیرا قشرهای فقیر فقیر می مانند و قشر ثروتمند ثروتمند تر می شود و قشرهای میانه فقیر می شوند.
اما امریکائی هایی که در زندگی اقتصادی خود به واردات فرآورده ها و سرمایه ها و استعدادها و بازار جهانی نفت متکی بوده اند، چگونه می توانند بار سلطه بر جهان را به تنهائی بردوش کشند؟
از یاد نبریم که پرتغال زمانی از ابرقدرتهای جهان بود و به همراه اسپانیا و همزمان با صفویان در ایران ، مستعمرههایی در شرق و غرب جهان داشت که واپسین آن ماکائو بود و بزرگترینش برزیل!
اما روحیه چپاولگری اموال کشورهای تصرف شده ، رفته رفته در بنیاد هویتی و اخلاقی پرتغالیان نفوذ کرد و آنان را از فعالیت و کوشش مستقل باز داشت و بدل به مردمانی مصرف گرا کرد .
به نحوی که اکنون کشور پرتغال یکی از فقیر ترین کشورهای اتحادیه اروپا است و اگراز سوی اتحادیه اروپا کمکهای بلاعوض مالی دریافت نکند قادر به ساماندهی اقتصاد خود نیست .
اکنون نیز امریکا در مرحله ای از جهانی شدن، آرام آرام، قدرت صنعتی خود را از دست داده است.
در طول ۳۰ سال گذشته، تصمیمهای سیاسی موجب کاسته شدن کار در صنعت و بسته شدن خیل عظیمی ازکارخانه ها شدند.
انتقال کارهای صنعتی آمریکا به کشورهای ماوراء بحار بخاطر کار ارزان و به حداکثر رساندن سود، برای امریکائیان جز پول مجازی که بانکهای خصوصی و جنرال رزرو آن را ایجاد و کنترل می کنند، باقی نگذاشته است و مصرف گرائی، آنهم مصرف فرآورده های ارزان، که آمریکائیان را ثروتمند و در پیشرفت جلوه می دهد، در واقع صنعت این کشور را است که از کار انداخته است.ساختمان و بنای رفاهی که سرمایه داری به مردم جهان نوید میداد ، همانند خانه های اوراق پاسور و مسکنهای آمریکائیان در هم فرو میریزند .
استحکام این بناهای نوید داده شده همه خیالی است.
چرا که از قرضه ساخته شده اند .
نیاز به داشتن نبوغ در علم اقتصاد نیست برای این که بدانیم اقتصادی که بر قرضه ها بنا گرفته است برای مدت درازی نمی تواند ادامه حیات بدهد .اکنون که در ابتد ا و آغاز نتایج دهشتناک و ابعاد متعدد بحران هستیم اشپیگل در گزارشی با عنوان «وال استریت می لرزد» مینویسد: وضعیت فاجعه بار است.
هم اکنون ۱۱۰۰۰شغل در وال استریت از دست رفته اند .پیش بینی می شود ۴۰هزار شغل دیگر تا پایان سال ۲۰۰۹ برچیده شود و این پیش بینی تنها برای بحران فعلی است، یعنی هفته ای که تا پایان آن هیچ بانک بزرگ سرمایه گذاری در معرض خطر قرار نداشته است.به گزارش شبکه خبری «سی ان ان»، وخامت اوضاع اقتصادی آمریکا و آثار زیانبار آن بر زندگی شهروندان آمریکایی آمار خودکشی و افسردگی را در میان مردم این کشور به مرز خطرناکی رسانده .به عقیده برخی روانشناسان این اوضاع نابسامان روحی که در چهره تک تک مردم آمریکا قابل مشاهده است به مراتب وخیم تر از حالت آمریکاییها پس از وقوع حادثه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ است.
میزان بدهی های دولت آمریکا به قدری بالا رفته که تابلوی شمارشگر قروض ملی این کشور که در نیویورک نصب شده وقتی میزان این بدهی از مرز ۱۰ تریلیون دلار گذشت، دیگر قادر نبود تمام ارقام را نشان دهد!
امریکای گرفتار بحران جنگ (ژوزف استیگلیتز معتقد است جنگ سه تریلیون دلاریی که امریکا با عراق براه انداخته است یکی از علل اصلی بروز این بحران است) اینک گرفتار بحران اقتصادی نیز شده است و این بحران را به جهان نیز تسری داده است.
بگزارش صندوق بین المللی پول زیان بحران مالی در مقطع کنونی در جهان به ۱۴۰۰ میلیارد دلار می رسدایرانیان بایستی توجه کنند که وقتی اقتصادی چون اقتصاد امریکا، به چنین سرنوشتی دچار می شود و پول دنیا، دلار، گرفتار نزع می شود، اقتصاد ایران که جز نفت خام برای فروختن ندارد و ریالی که روز به روز از ارزش آن کاسته می شود و قرضه های دولت که بر هم انباشته میشوند ، چه سرنوشتی می تواند داشته باشد؟
وقتی رکود جهانی در راه است و در کشور عربستان سعودی بزرگترین صادر کننده نفت اوپک، ارزش شاخص اصلی سهامش بیش از ۵۰ درصد کاهش یافته است و حتی بخش های مهم اقتصاد جزیره دور افتاده ایسلند با جمعیت ۳۰۱ هزار نفر را به ورطه سقوط و ورشکستگی کشانده است واین جزیره کوچک که عضو اتحادیه اروپا نیست، تلاش می کند با کمک انگلیس، هلند، بلژیک، لوکزامبورگ مشکلات اصلی ترین بانکهای خود در خارج را حل و فصل کند و با سقوط نظام بانکی ایسلند، مردم این کشور به بخش های سنتی اقتصادی از جمله ماهیگیری روی آورده اند، تا به چه اندازه بایستی فردی همانند احمدی نژاد فاقد چشم بصیرت برای دیدن و رویت واقعیت باشد که مدعی شود: "بحران مالی جهانی بر اقتصاد ما تاثیری ندارد و حتی اگر قیمت نفت به بشکه ای ۵ دلار نیز برسد، بدون پول نفت میتوانیم کشور را اداره کنیم!