مقدمه اگر معنای عام وکلی نوشهر ها یا شهر های جدید همانا ساختن شهری از اساس وبر پایه نقشه ای آگاهانه واز پیش طراحی شده آن هم در زمینی ناساخته وبدون سابقه سکونت باشد ، چنین پدیده ای کهنسال به حساب می آید ( پیران ، 124، 1370) اما ساخت شهرهای جدید به معنای خاص آنها و آنچه امروزه این عبارت مدنظر است ، تالی انقلاب صنعتی است در بدو امر ، توسعه شهرها به عنوان مراکز صنعت ونیاز روز افزون به جذب نیروی انسانی ، سبب گردید که جمعیت شهرنشین به واسطه مهاجرت توده های انسانی به مراکز تولید درمقطع زمانی کوتاه سیر روز افزون سرسام آوری را طی کند طبیعی است که این جمعیت تحمیل شده به مجتمع های زیستی آن زمان نیازمند سرپناه بود واین امر به رواج سرپناه سازی به صورت درون زا و برون زا در شهرها دامن زد .
در واقع در اواخر قرن نوزدهم محیط های مسکونی خیل جمعیت شهری ، یا محله های قدیمی شهرها بودند که به دلیل تحمیل جمعیت فراتر ازظرفیت بر آنها با مشکلات عدیده ای دست وپنجه نرم می کردند ؛ ویا با بافت هایی تازه ساز بودند که به سرعت وبرای اسکان این جمعیت در حد رفع ابتدایی ترین نیاز آنها به سر پناه ساخته شده بودند .
درهر دوی این حالت ها مبرم بودن مباحث کمی سبب گردید که مسائل کیفی دست دوم تلقی شوند ومورد بی توجهی قرار گیرند .
اما از اواخر قرن نوزدهم در کشورهای درحال توسعه آن زمان وتوسعه یافته امروز – توجه برخی از اندیشمندان به فقدان کیفیت زندگی وتبعات آن د رجوامع شهری معطوف گردید وتلاش آنها متوجه ارائه جایگزین هایی برای محیط شهری آن زمان شد .
راهکارهای پیش شهر سازان اغلب جنبه آرمانگرایانه داشت واینان هر یک در قالب طرح مجتمع های جدید آرمانی سعی داشتند به طریقی با تبعات زیان بار زندگی صنعتی آن روز به مقابله برخیزند .
اکثر این طرح ها در هیئت شهر جدیدی ظاهر می شدند وخود راگرفتار سازماندهی بافت های شهری موجود نمی کردند لذا شاید بتوان آنها را هسته اولیه شهرهای جدید قلمداد کرد این شهرها اغلب حکم واحدهای زیستی خود کفا را داشتند که دستیابی به کیفیت زندگی در سرلوح اهداف شان قرار داشت .
از زمانی که پای اقتصاد جدید به ایران گشوده شد ، ایجاد مجتمع های زیستی جدید در کشور ما نیز باب گردید .
اکثر این مجتمع ها مرتبط با بزرگترین منبع اقتصاد جدید ایران – یعنی نفت – شکل گرفتند مسجد سلیمان وحتی آبادان نمونه هایی از شهرهایی هستند که به واسطه رونق صنایع وفعالیت های مربوط به این صنعت نو پا توانستند جمعیت لازم را به خود جذب کنند ودر طول زمان حالت شهر به خود بگیرند .
به این ترتیب ایران نیز به جرگه کشورهای در حال توسعه پیوست ود رراهی که غرب از مدت ها قبل آغاز کرده بود گام نهاد یکی از ابتدایی ترین تبعات این امر مواجهه با تمرکز گرایی شدید در شهرهای بزرگ بود .
این بار نیز مانند غرب هدف ساخت وساز مجتمع های زیستی جدید – که از شهرک هایی درحومه شهرهای بزرگ شروع شد معطوف به کاستن ازبار تحمیل شده برشهرهای بزرگ گردید وبه تدریج بار شدانواع معضلات ناشی از افزایش جمعیت شهرنشین ، مجتمع های زیستی جدید از حالت شهرهای اقماری وحومه ای به سمت شهرهای جدید سوق یافتند با ادامه این روند ، در نیمه دوم دهه 1360 هجری شمسی با تشکیل شرکت عمران شهرهای جدید این اقدام شهر سازانه ابعاد ودامنه ای ملی یافت ودر اطراف اکثر شهرهای بزرگ ایران مجتمع های زیستی با عنوان شهر جدید شروع به شکل گیری کردند که ابتدایی ترین هدف آنها جذب سر ریز جمعیت شهرهای بزرگ بود .
متاسفانه این شهرهای جدید حتی در مقایسه با آبادی های کوچک نزدیک آنها نتوانستند جمعیت کافی را به خود جذب کنندوشکل کانونی برای زندگی به خود بگیرند گرچه براساس طرح ازپیش تهیه شده اقدام به ساخت وساز شهرهای جدید گردید ، اما در اکثر آنها برخورد کمیت گرا مانع حصول کیفیت زندگی شد هر چند این طرح ها تقلیدی از حرکت غرب دراین زمینه بودند ولی از اساس وبنیاد هدف اندیشمندان غربی را که دستیابی به کیفیت درجامعه بود به فراموشی سپردند ، یا به قرائتی صرفا ظاهری و فاقد پشتوانه فکری از آن اکتفا کردند ماحصل این امر ظهور مجتمع های خوابگاهی در مقیاس بسیار بزرگ در اطراف کلانشهرهاست که ساکنان شان از آنها گریزان اند وهر لحظه به دنبال فرصتی برای ترک این محل های فاقد روح می گردند .
به همین دلیل شهرهای مذکور حتی درنیل به اهداف کمی خود در رسیدن به سقف جمعیتی پیش بینی شده با مشکل مواجه اند .
از طرف دیگر ضعف آنها در جذب جمعیت مقیم ماندگار ، فرصت اقامت دراز مدت رااز ساکنان سلب می کند وامکان انس گرفتن با مکان را ،که مستلزم صرف زمان طولانی است ، منتفی می سازد امروزه شهرهای جدید ، درواقع چونان کارگاه های ساختمانی نیمه تمامی هستند که به احساس موقتی بودن ساکنان شان بیشتر دامن می زنند ، زیرا درجریان ساختن آنها نیز به جای زنده فرض کردن ارگانیسم شهری به دید نوعی معماری کلان به آنها نگاه شده است همین امر راه مشارکت شهروندان را در شکل گیری محیط زندگی شان ودستیابی به نوعی تعلق خاطر از این مجرا سدکرده است آنها نه خود راسهیم درحیات محل سکونت شان می دانندونه درحیات خود برای زیستگاه شان نقشی قائل هستندساکنان این شهرهای جدید بیشتر دغدغه حفظ اتصال خود با مادرشهری را دارندکه آنها را نپذیرفته است .
بعد فاصله از مادر شهر معمولا نه اجازه استقلال کامل را به این شهرها می دهد ونه آنها را به طور کامل وابسته مادر شهر می سازد .
بدین ترتیب شهرهای جدید فعلی موجوداتی بلاتکلیف اند که این بلاتکلیفی را به ساکنان شان هم سرایت داده اند درصد اندکی از این ساکنان خودرا آنقدر متعلق به محل سکونت شان می دانند که فعالیت معیشتی خود را به آن وابسته سازند اینان هم اساسا اقشار کم درآمدی هستند که به محض اندکی ارتقا در شرایط اقتصادی شان بی تردید رها کردن این مسکن موقت را درپس ذهن دارند وبه همین خاطر به شهر جدید به چشم سکوی پرتابی برای خانه دار شدن یا تشکیل زندگی ونظایر آن می نگرند حتی امکاناتی همچون خیابان های عریض ، تاسیسات وخدمات شهری ، فضاهای سبز ونظایر اینها نیز آنقدر تصنعی به نظر می رسند که نمی توانند برای مدتی هر چند کوتاه این ساکنان آماده فرار را فریب دهند چنین امکاناتی عمدتا به صورت فرمایشی به شهرهای جدید تزریق شده اند واساسا از ابتدا امتزاج انواع فعالیت های عمده انسانی در حیات این شهرها مدنظر نبوده است دراین شرایط ، خواه وناخواه مراجعه به شهرهای جدید محدود به ساکنان شان ، آن هم از سر اجبار ، می گردد از این روست که این شهرها تبدیل به بن بست های اجتماعی فاقد پویایی وسرزندگی لازم برای زندگی سالم می شوند درهر حال شهروندی را که با زندگی روزمره ومشکلات آن دراین شهرها دست به گریبان است ، نمی توان با چنین رنگ ولعاب هایی ازواقعیت دور نگاه داشت .
چنین شهروندی خود را متعلق به این فضا نمی داند وهیچ گونه حس مکانی به آن ندارد ، چرا که پیوندی با آنها در خود احساس نمی کند شباهت اعجاب آور تمامی این شهرهای جدید به یکدیگر نیز بی مکانی آنها راتشدید وتکثیر می کندشهرهای جدید ما به جای آرمانشهر ، ناکجا آبادهایی هستند که مفهوم مکان به تعبیری که درنباله نوشتار حاضر مطرح می گردد به هیچ وجه برازنده آنها نیست .
فقدان حس مکان چه بسا تنها یکی از مشکلات عدیده این شهرها باشد ، اما مسلماً مشکلی است که هر چند به بیان اکثر ساکنان این شهرها نمی آید لیکن تمامی آنها را به شدت می آزارد واحساس بی ریشگی وبی هویتی را درآنها مزمن می سازد تبعات روانی این احساس در روابط انسان ها با یکدیگر وبا محیط زندگی شان وبی قیدی نهفته دراین زمینه به وضوح محسوس است واگر چاره ای برای آن اندیشیده نشود ، شهرهای جدید ازمرکز ناموفق شهری امروز تبدیل به کانون مصائب شهری فردا می گردند .
به هر صورت برای آنکه دستیابی به حس مکان از حد شعار فراتر رود ، به پایگاه نظری مستحکمی نیاز است که ضمن تبیین مفهوم مکان بالحاظ داشتن جمیع وجوه آن بتواند معیارهای لازم را برای ارزیابی مکان بودگی دریک محل نیز ارائه دهد وازاین مجرا زمینه را برای تدوین راهکارهای لازم به منظور حل معضل بی مکانی فراهم آورد درغیر این صورت هر اقدامی ، به جای درمان جنبه مسکن پیدا می کند .
چارچوب نظری در حالی که فضا به مثابه گسترده ای باز وحتی تاحدودی انتزاعی مدنظر قرار می گیرد ،مکان وجهی از فضاست که به وسیله شخص یا چیزی اشغال شده است ودارای بار معنایی وارزشی است ( مدنی پور ، 32- 1379) اهمیت واقعی مکان رامی توان در کنش های افراد وگروه های که در برابر نیروهای خارجی از مکان خود دفاع می کنندویا دچار بیماری دوری از وطن ویا حسرت ونوستالژی نسبت به مکان های خاص می شوند ، فهمید درواقع انسان بودن به معنای زیستن در دنیایی سرشار از مکان های با اهمیت است .
انسان بودن به معنای بهره مند شدن از مکان وشناخت نسبت به این بهره مندی است به تعبیر مارتین هایدگر ، مکان جنبه عمیق و پیچیده تجربه انسان از دنیاست ( افروغ 1 -50 ، 1377) رابطه میان انسان ومکان دو طرفه است زیرا کنش وخواست انسانی معنی را به فضا مترتب می سازد وفضای خالی را به مکانی تجربه شده تبدیل می کند وبه همین ترتیب مکان می تواند برانسان تاثیر متقابل بگذارد ، چرا که به واسطه معنایش به ارزش ها وکنش های انسان سمت وسو می دهد ( Walmsley .
1988 .64) به همین خاطر هویت مکان بخشی از هویت شخصی است هویت مکان دراثرتجربه مستقیم محیط فیزیکی رشدمی یابد بنابراین بازتابی از وجوه اجتماعی وفرهنگی مکان است ودرعین حال در غنای شخصیت فردی نقش محوری دارد 59 Walmsley .
1988) .
چرا که بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی اورا می سازد ، مکانی است که خود را با آن می شناسد وبه دیگران می شناساند نیزهنگامی که راجع به خود فکر می کند خود را متصل به آن مکان می داند و آن مکان را بخشی از خود بر می شمارد.
در حالی که فضا به مثابه گسترده ای باز وحتی تا حدودی انتزاعی مدنظر قرار می گیرد ، مکان وجهی از فضاست که به وسیله شخص یا چیزی اشغال شده است ودارای بار معنایی وارزشی است ( مدنی پور ، 32 ، 1379) اهمیت واقعی مکان را می توان در کنش های افراد وگروه هایی که در برابر نیروهای خارجی از امکان خوددفاع می کنندویا دچار بیماری دوری از وطن ویا حسرت ونوستالژی نسبت به مکان های خاص می شوند ، فهمید در واقع انسان بودن به معنای زیستن دردنیایی سرشار از مکان های با اهمیت است .
انسان بودن به معنای بهره مند شدن از مکان وشناخت نسبت به این بهره مندی است به تعبیر مارتین هایدگر ، مکان جنبه عمیق و پیچیده تجربه انسان ازدنیاست ( افروغ 1- 50 1377) رابطه میان انسان ومکان دوطرفه است زیرا کنش وخواست انسانی معنی را به فضا مترتب می سازد وفضای خالی را به مکانی تجربه شده تبدیل می کند وبه همین ترتیب مکان می تواند برانسان تاثیر متقابل بگذارد ، چرا که به واسطه معنایش به ارزش ها وکنش های انسان سمت وسو می دهد .64 Walmsley .
1988 به همین خاطر هویت مکان بخشی از هویت شخصی است هویت مکان در اثر تجربه مستقیم محیط فیزیکی رشدمی یابد بنابراین بازتابی از وجوه اجتماعی وفرهنگی مکان است ودر عین حال در غنای شخصیت فردی نقش محوری دارد Walmsley .
1988.
59 .
چراکه بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی او را می سازد ، مکانی است که خود را با آن می شناسد وبه دیگران می شناساند نیز هنگامی که راجع ، به خود فکر می کند خودرامتصل به آن مکان می داند و آن مکان را بخشی از خود بر می شمارد به علاوه میان فرد و آن مکان رابطه ای عمیق وجوددارد عمیق تر از صرف بودن وتجربه کردن آن مکان ( رضا زاده ، 5، 1380) به همین دلیل شهرنشینانی که مکان سکونت خودراترک می کنند بخشی از حس تعلق خودرا ازدست می دهند زیرا حس مکان آنها خدشه دار شده است حتی برای فعال ترین قشر جامعه نیز ضرورت تحرک سبب نمی شود که اهمیت وابستگی به یک محل مشخص رنگ ببازد .
برای بسیاری از مردم لذت نهفته در تحرک هیچ گاه نمی تواند جای ارضای نیاز انسان به تعلق به یک مکان خاص را بگیرد Walmsley .
63 به همین سبب است که ازنظر استفان دانیلز تقلیل دادن مکان به یک جا وانسان به یک موجود اقتصادی منطقی مونث یامذکر باعث می شود که بسیاری از ابعاد پر اهمیت ارتباط میان انسان ها ومکان هانادید ه گرفته شود (Holloway , 2001,64) برای هر کس پیوند و آگاهی عمیق نسبت به مکان هایی که در آن تولد یافته ورشد کرده یاهم اکنون در حال زندگی وتردد است وجود دارد این پیوندمنبع اصلی هویت وامنیت فردی وجمعی است به نظر گابریل مارسل ، فرد جدای از مکان خود نیست ، واو همان مکان است واگنر معتقد است که زمان ومکان ، انسان وعمل هویتی تفکیک ناشدنی را می سازند بنابراین معنا وعمل عناصری درهم تنبیده اند که درفهم هویت مکان بایددرنظر گرفته شوند در مجموع هویت مکان به نحوی به عناصر سه گانه محیط فیزیکی کالبد فعالیت ومعنا بر می گردد سه عنصر مذکور رانمی توان به یکدیگر تقلیل داد ،واینها به گونه ای تفکیک ناپذیر درفهم ما ازمکان های مختلف به هم پیوند خورده اند سیمای فیزیکی ، فعالیت ها ومعنای مواد خام هویت مکان اند ودیالتیک بین آنهاروابط ساختاری این هویت است ( افروغ 3- 25 1377) این سه عنصر همان مولفه های مدل حس ومکان جان پانتر هستند این مدل را می توان روایت فرعی مدل دیوید کانتر محسوب کرد درمدل اخیر ، که به مدل مکان شهرت دارد ، محیط شهری به منزله مکانی متشکل از سه بعددرهم تنیده کالبد ، فعالیت وتصورات است ( گلکار ، 53 ، 1380) « گرچه نظریه مکان پیشنهادی کانتر بنیان نظری کار آمد وشایان توجهی برای طراحی شهری است با وجود این در پرتو پیشرفت های دانش طراحی شهری در دهه های اخیر لازم است که برخی نارسایی های نظریه مذکور که دردهه 1970 میلادی تدوین گردیده بود ، مرتفع شود مبحث « پایداری مبتنی بر بوم شناسی » وتوجه به محیط وقرار گاه طبیعی شهرها ازجمله مباحثی است که دردهه 1980 طرح گردیده وبرخی ازمهمترین نظریه های طراحی شهری به واسطه درنظر گرفتن آن مورد چالش قرار داشته اند به نظرمی رسد که مدل مکان کانتر نیز می تواند با افزودن بعد بوم شناسی به آن همچنان به مثابه ابزار نظری مناسبی مورد استفاده قرار گیرد ...
مدل چهار بعدی « مکان پایدار » می تواند مبنای نظری بازشناسی مولفه های سازنده کیفیت طراحی شهری قرار گیرد از ترکیب ابعاد چهارگانه محیط [ کالبد فعالیت تصورات واکوسیستم ] سه مولفه « کیفیت عملکردی » « کیفیت تجربی – زیباشناختی » و« کیفیت زیست محیطی » به مثابه نیروهای شکل دهنده کیفیت کلی طراحی شهری یک مکان استنتاج می شوند » [ گلکار 5-54 ، 1380) .
مولفه عملکردی « این مولفه از یک سو در بر گیرنده تامین حرکت ودسترسی سهل ومناسب پیاده ها و سواره ها به مراکز جاذب جمعیت است واز سوی دیگر ، برخلاف آموزه های مدرنیسم که نقش عملکردی فضاهای شهری را به کانال ساده ای برای رفت و آمد تقلیل می دهند ، در برگیرنده عملکردهای دیگر همچون تفریح غیر فعال ، تماشای مردم مراسم گوناگون ، غذا خوردن وگفت وگو ،ملاقات با دوستان ونظایر اینها نیزهست تا ضامن سرزندگی وغنای تجربه فضایی شهر گردند » ( گلکار ، 55.
1380) به طور خلاصه وبا جمع بندی آن دسته از عناصر مربوط به تئوری های موجود که تحت لوای مولفه عملکردی قرار می گیرند ، می توان کیفیت های زیر را در مکان پایدار شناسایی کرد ووجود آنها راملاکی برای احراز حس مکان دانست : « - کیفیت قرار گاه های رفتاری ( سازگاری فعالیت ، زمان ، فضا ) کیفیت سازگاری فرم شهری باکاربری ها ، شبکه پیاده ، سواره ، شبکه اطلاع رسانی وجز آن .
کیفیت ایمنی محیط برای فعالیت ها و کیفیت امنیت محیط برای فعالیت ها » ( گلکار ، 61 ، 1380) مولفه تجربی – زیبایی شناختی « این مولفه بادریافت های ادراکی ، شناختی و ترجیحات محیطی افراد در قبال فضاهای شهری سروکار دارد » ( گلکار ، 55 ، 1380) باجمع بندی تئوری های موجودبه روشی که درموردمولفه قبلی ذکر گردید ، کیفیات زیر به عنوان شرط لازم برای دستیابی به حس مکان درمدل مکان پایدار قابل شناسایی هستند : « -( کیفیت محیط کالبدی – فضایی شامل استخوان بندی فضایی ، سازمان کالبدی ، جایگشت توده – فضا ، نقشه نولی ، مواد ومصالح و ...
کیفیت محیط ادراکی ، حسی شامل کیفیت منظر عینی ، تحلیل ساختاری نمای شهری و ...
کیفیت محیط ادراکی – ذهنی شامل کیفیت منظر ذهنی ( فضایی وزمانی ) منظر ذهنی ارزیابانه ، معانی انضمامی ، سر زندگی و ..» گلکار، 61 ، 1380) مولفه زیست محیطی « این مولفه دربعدخرد دربر گیرنده مقولاتی همچون تنظیم اقلیم خرد فضاهای شهری( آفتاب ، جریان هوا ، سایه گیری وجز آن ) است ودر بعد کلان دغدغه پایداری زیست محیطی را دارد وباکیفیت تعادل مبتنی بر بوم شناسی محیط شهری و چگونگی استفاده ازمنابع طبیعی اعم از زمین ، آب ونظایر اینها باتوجه به طرح های شهری سروکار دارد » ( گلکار 55 ، 1380) ماحصل جمع بندی تئوری های موجود در این زمینه به شرح زیر است : «- کیفیت اقلیم خرد فضاهای شهری شامل آفتابگیری ، سایه اندازی ، باد ، رطوبت و ....
کیفیت اصوات ، بوورایحه محیط ؛ و کیفیت طراحی شهری پایدار شامل بازدهی مصرف منابع طبیعی ، تعادل اکوسیستم ها و تقلیل آلودگی هوا ، زمین و آب » ( گلکار، 61، 1380) درهر حال در روند جهانی شدن هر قدر انتخاب های بیشتری برای جا یاموقعیت فرار وی بشر قرار می گیرد ، حساسیت او نسبت به محیط افزایش پیدا می کند ( Dovey , 1999, 47) وبه صورت آگاهانه تر وبا وسواس بیشتری دست به گزینش مکانی می زند که می خواهد به آن احساس تعلق کند مگر درمواردی که اجبار وی را به استقرار در مکانی مغایر با کیفیات پیش گفته بکشاند دراین صورت یا دچار آشفتگی می شود ویا همواره در صدد یافتن راه فراری برای ترک محل است و این دقیقار همان عارضه ای که مبتلا به ساکنان شهرهای جدید گردیده است احراز حس مکان از طریق برقراری مولفه های پیش گفته چنان اهمیتی دارد که برخی محققان نقش طراحی شهری را مدیریت حس مکان تعریف کرده اند ( گلکار ، 8-37: 1378) در ادامه این نوشتار یکی از شهرهای جدید – یعنی شهر جدید هشتگرد نمونه موردی برای بررسی درچارچوب نظری مذکور انتخاب گردیده است تامطالب مطرح شده ابعاد ملموس تری به خود گیرد از آنجا که درهر تحقیقی برایند دامنه کار وعمق آن مقداری است ثابت ، کاهش یکی مستلزم افزایش دیگری ، برعکس ،خواهد بود از طرف دیگر مسئله مکان پایدار ، امری چند بعدی است که پرداختن بیش ازحد به هر یک از مولفه های آن طبیعتاً فراموشی ابعاد دیگر را به همراه خواهد داشت وتبعات همین فراموشی می تواند بستر ایجاد مشکلات جدید گردد لذا نگارنده با در نظر گرفتن این دوفرض ترجیح می دهد کیفیات مطرح شده در سه مولفه دخیل درمکان پایدار را به صورت اجمالی مورد بررسی قرار دهد وجامع نگری لازم را در برخورد با چنین پدیده ای قربانی تعمق وسواس گونه در برخی مولفه ها نگرداند ، تا درهم تنبیدگی میان مباحث مرتبط با مکان پایدار واحراز حس مکان از دست نرود .
یعنی درحیطه نظری دامنه برعمق رجحان دارد اما درعرصه عملی در مورد نمونه انتخابی برای آنکه عوامل مداخله گر قابل کنترل گردند وامکان شناسایی وتعمق بر روی محل به وسیله نگارنده مهیا باشد ، عمق بردامنه پیشی گرفته است ولذا دامنه کار محدود به ناحیه یک شهر جدید اندیشه می گردد ودر عوض جمیع کیفیاتی که در قالب سه مولفه عملکردی تجربی ، - زیباشناختی وزیست محیطی دراین محدوده قابل بحث هستند ، دراین نوشتار مورد اشاره قرار می گیرند البته بدیهی است که برخی از این کیفیات اصولا درشهر جدید اندیشه ممکن است موضوعیت نداشته باشند که خواه وناخواه حذف می گردند روش جمع آوری اطلاعات مبتنی بر برداشت میدانی به صورت عکاسی ومصاحبه آزاد با ساکنان وبرداشت کتابخانه ای با استفاده از اسناد موجود درشرکت عمران شهر جدید اندیشه بوده است تحلیل صورت پذیرفته درجهت شناسایی وارزیابی کیفی عواملی است که تولید مکان را درشهر جدید اندیشه با دشواری مواجه ساخته اند البته شایان ذکر است که وقوف براین عوامل به معنای در دست داشتن ابزار کافی برای ایجاد حس مکان یا طراحی یک مکان پایدار نیست چرا که اصولا مکان رانمی توان طراحی یا ایجاد کرد بلکه همواره سخن از خلق مکان درمیان است یعنی بافراهم آوردن شرایط لازم می توان زمینه را برای تکوین فضا به سمت مکان شدن مهیا ساخت لذا نخستین گام دراین راه شناخت وتحلیل این شرایط ( هدف نوشتار حاضر ) است ونه کار بست مقلدانه آنها بر پایه این شناخت وتحلیل می توان به راهکارهایی برای بستر سازی خلق حس مکان دست یازید که البته مورداخیر از حوصله این نوشتار خارج است .
بررسی مولفه عملکردی کیفیت قرار گاه های رفتاری : درمصاحبه های انجام شده با ساکنان ، پاتوقی که میان انواع اقشار اجتماعی مشترک باشد شناسایی نشد تنها بانوان به بازار روز اندیشه به عنوان محلی که آشنایان شان راملاقات می کنند یابا آنها قرار می گذارند اشاره کردند پسران جوان نیز از سینمای شهرک به عنوان عمده ترین کانونی که بضعا گرد هم جمع می شوند یاد کردند دختران جوان با اتفاق نظر کمتر یکی از دو مرکز خرید موجوددر اطراف محور اصلی را گردشگاه خودمعرفی کردند ( عکس 1) اما اصولا در فضاهای شهری ازنیمه خصوصی تا عمومی پاتوق شناخته شده یا قرار گاه رفتاری قابل تعرفی وجود ندارد رفتارهای اجتماعی نیز محدود به برخوردهای اتفاقی ورد وبدل کردن چند کلمه به صورت گذر است وکمیت وکیفیت آن منجر به ایجاد قرار گاه رفتاری خاصی نشد هاست ؛ مگر درمواردی که بخشی ازفضا در انحصار گروه خاصی نظیر مردان جوان قرار گرفته است که این امر برای سایر گروه های اجتماعی آزارنده تلقی می شود .
کیفیت سازگاری فرم شهری یا کاربری ها ، شبکه پیاده ، شبکه سواره ، شبکه اطلاع رسانی وجز اینها : درشهر جدید اندیشه تفکیک فعالیت ها به وضوح مشهود است در اصل ، شش ( به اصلاح ) محله صرفا مسکونی در اطراف یک محور اصلی شکل گرفته اند لایه بلافصل این محور نیز با جای دادن کاربری های خدماتی حکم مرکز ناحیه را پیدا کرده است به این ترتیب در اثر جدا سازی فعالیت های عمده ، سر زندگی از محله ها رخت بربسته ومحور اصلی نیز دچار اغتشاش شده است این نوع استقرار کاربری ها سبب گردیده است که دسترسی به آنها برای ساکنان محله ها به دلیل افزایش بعد فاصله دشوار گرددوخواه وناخواه استفاده از خودروی شخصی تشویق شود ، که این خود به تنهایی معضل زا است همچنین وضعیت اقتصادی اکثر ساکنان این ناحیه اجازه تملک خودروی شخصی را به آنهانمی دهد واین امر به نوبه خود آسایش آنها را بیشتر خدشه دار کرده است .
البته در طرح پیشنهادی ، مراکز پراکنده ای درمیان محله های ناحیه به چشم می خورد که هنوز به اجرا در نیامده اند درشرایط فعلی فرم شهری مشتمل بر یک مرکز خطی ومحله های اطراف آن با نحوه استقرار کاربری ها به صورت کاملا تفکیک شده سازگاری چندانی ندارد .
درزمان حاضر به رغم وجود فضاهای باز عمومی فراوان در این ناحیه از شهر جدید اندیشه ، عمده ترین عامل ارتباطی بین این کاربری ها ونیز میان محله ها ، معابر هستند این معابر د رحقیقت کانال های عبوری سواره و دربهترین حالت مجاری دسترسی سواره به نقاط مختلف اند ولذا برای تردد خودرو طراحی واجرا شده اند بدون آنکه عنایت چندانی به پیاده ها داشته باشند سلسله مراتب راه ها تنها از طریق عرض شان ، ونه کیفیت فضایی وفعالیت جاری در آنها قابل بازشناسی است معابر نه تنها معنای خاص خود را ندارند بلکه حتی از نظر کالبدی نیز با حال وهوای مورد انتظار از آنها سازگار نیستند حد اعلای این امر را می توان در محور اصلی مشاهده کرد که عرض وشکل هندسی آن سواره راتشویق به سرعت گرفتن می کند اما به دلیل استقرار کاربری های خدماتی در اطرافش گذر عرضی پیاده اجتناب ناپذیر می گردد این امر درروان بودن شبکه اختلال ایجاد می کند وایمنی شهروندان را به خطر می اندازد که در جای خود از آن سخن ، به میان خواهد آمد .
البته سعی شده است مشکل توقف های گاه وبیگاه سواره ها برای دسترسی به خدما ت اطراف محور اصلی وسوار وپیاده کردن مسافر از طریق احداث کنار گذرهایی تا حدی تعدیل شود ، ولی معضل درمحل تقاطع ها همچنان با شدت بیشتری به جای خود باقی است ( عکس 2) این تقاطع ها درواقع گره های ترافیکی هستند که هم سواره در آنها سردرگم می شود وهم پیاده .
کیفیت سازگاری فرم شهری با کاربری ها ، شبکه پیاده ، شبکه سواره ، شبکه اطلاع رسانی وجز اینها : در شهر جدید اندیشه تفکیک فعالیت ها به وضوح مشهود است در اصل ، شش ( به اصلاح ) محله صرفا مسکونی در اطراف یک محور اصلی شکل گرفته اند لایه بلافصل این محور نیز با جای دادن کاربری های خدماتی حکم مرکز ناحیه را پیدا کرده است .
به این ترتیب دراثر جد اسازی فعالیت های عمده سر زندگی از محله ها رخت بربسته ومحور اصلی نیز دچار اغتشاش شده است این نوع استقرار کاربری ها سبب گردیده است که دسترسی به آنها برای ساکنان محله ها به دلیل افزایش بعد فاصله دشوار گردد وخواه وناخواه استفاده از خودروی شخصی تشویق شود که این خود به تنهایی معضل زا است همچنین وضعیت اقتصادی اکثر ساکنان این ناحیه اجازه تملک خودروی شخصی را به آنها نمی دهد واین امر به نوبه خود آسایش آنها را بیشتر خدشه دار کرده است .
البته در طرح پیشنهادی ، مراکز پراکنده ای در میان محله های ناحیه به چشم می خورد که هنوز به اجرا در نیامده اند و درشرایط فعلی فرم شهری مشتمل بر یک مرکز خطی ومحله های اطراف آن با نحوه استقرار کاربری ها به صورت کاملا تفکیک شده سازگاری چندانی ندارد .
در زمان حاضر به رغم وجود فضاهای باز عمومی فراوان در این ناحیه از شهر جدید اندیشه ، عمده ترین عامل ارتباطی بین این کاربری ها ونیز میان محله ها ، معابر هستند این معابر درحقیقت کانال های عبوری سواره ودر بهترین حالت مجاری دسترسی سواره به نقاط مختلف اند ولذا برای تردد خودرو طراحی واجرا شده اند ، بدون آنکه عنایت چندانی به پیاده ها داشته باشند سلسله مراتب راه هاتنها از طریق عرض شان ، ونه کیفیت فضایی وفعالیت جاری در آنها ، قابل بازشناسی است معابر نه تنها معنای خاص خود را ندارند بلکه حتی ازنظر کالبدی نیز با حال وهوای مورد انتظار از آنها سازگار نیستند .
حد اعلای این امر را می توان در محور اصلی مشاهده که عرض وشکل هندسی آن سواره را تشویق به سرعت گرفتن می کند اما به دلیل استقرار کاربری های خدماتی در اطرافش گذر عرضی پیاده اجتناب ناپذیر می گردد .
این امر در روان بودن شبکه اختلال ایجاد می کند وایمنی شهروندان را به خطر می اندازد که درجای خود از آن سخن به میان خواهد آمد ، البته سعی شده است مشکل توقف های گاه وبیگاه سواره ها برای دسترسی به خدمات اطراف محور اصلی وسوار وپیاده کردن مسافر از طریق احداث کنارگذرهایی تا حدی تعدیل شود ، ولی معضل در محل تقاطع ها همچنان با شدت بیشتری به جای خود باقی است ( عکس 2) این تقاطع ها در واقع گره های ترافیکی هستند که هم سواره در آنها سردرگم می شود وهم پیاده شاخص ترین این گره های ترافیکی دو فلکه بزرگ وخارج ازمقیاس انسانی است در ابتدا وانتهای محور اصلی در ناحیه مورد بررسی احداث گردیده اند فلکه اول حکم ورودی شهر جدید اندیشه را دارد اما جز یادمان نصب شده در آن هیچ ویژگی دیگری معرف آن به عنوان ورودی نیست ، زیراساسا اختلاط انواع حرکت های سواره ودشواری راهیابی ، خوانایی فلکه مذکور را به شدت بامشکل مواجه ساخته است ( عکس 3) فلکه دوم نیز عملا فضای باز بی مصرف ورها شده ای است که به رغم وسعت خود نه در شبکه سواره نقش مهمی را ایفا می کند ونه برای پیاده ها تعریف خاصی دارد اصولا ناحیه یک درشهر ، جدید اندیشه فاقد شبکه پیاده است وبه نظر می رسد در طرح آن پیاده چندان مدنظر نبوده است .
درفقدان چنین شبکه ای ، به دلیل عدم پیوستگی میان فضاهای عمومی وبی توجهی به کیفیت شان ، به گفته خود ساکنان ، تمایل آنها به تردد به صورت پیاده در امتداد محورهای شبکه سواره بیشتر است عده ای نیز به این نکته اشاره کرده اند که به امید یافتن وسیله نقلیه ای برای رسیدن به نقطه مورد نظر در مجاورت این مسیرها حرکت می کنند این درحالی است که اکثر معابر مذکور حتی فاقد پیاده رویی با حداقل قابلیت رهواری هستند فرم کالبدی وابعاد وطول این معابر هم اصولا تناسبی با حرکت پیاه ندارند وهیچ تلاشی نیز در جهت جذاب تر کردن آنها برای پیاده هایی که ناگزیر ا زطی کردن این مسیرهای طولانی هستند ، صورت نگرفته است .
حتی سعی نشده است که مشکل آنها از طریق طراحی شبکه حمل ونقل عمومی ومکان یابی صحیح ایستگاه های آن تا حدودی برطرف گردد ( عکس 4) در زمینه سایر شبکه ها نیز اقدام خاصی دراین ناحیه انجام نپذیرفته است حتی آب های سطحی نیز به ساده ترین روش ممکن یعنی احداث جوی های متداول دفع می شوند ،که به علت عدم دقت در جزئیات اجرایی آنها وکف معابر بعضاً به درستی عمل نمی کنند .
کیفیت ایمنی محیط برای فعالیت ها : صرفنظر اززلزله های شدید ، که گمان نمی رود اکثر ساخت وسازهای موجود درشهر جدید اندیشه توان ایستادگی در برابر آن را داشته باشند سانحه طبیعی دیگری شهر را چند ان تهدید نمی کند وطبیعتاً لزومی به اتخاذ تمهیدی در برابر این دسته از حوادث غیر مترقبه احساس نشده است ضعف های موجود در زمینه مقابله با زلزله نیز بیشتر به کیفیت طراحی وساخت ابنیه بر می گردد که ازمحدوده بحث این نوشتار خارج است اما عمده مسائلی که ایمنی ساکنان شهر جدید اندیشه رابه خطر می اندازد حوادث غیر طبیعی ومهمترین آنها تصادف اتومبیل است .
کوچه های عریض وعمدتا مستقیم الخط با طول های نسبتا زیاد ، سواره را به شدت تشویق به سرعت گرفتن می کند .
طراحی مهندسی پیچ ها حتی در خم های 90 درجه نیز برای تسهیل حرکت سواره است که این امر مسئله مذکور راتشدید می کند این نکته در کنار وجود تقاطع های متعامد که کالبد آنها هیچ تذکری در زمینه رعایت حق تقدم نمی دهد ، ایمنی پیاده ها در برابر سواره ها را به شدت به مخاطره می اندازد ودرعین حال سبب می گردد که سواره ها نیز برای یکدیگر خطر آفرین شوند این مسئله در تقاطع خیابان های فرعی با محور اصلی ، به ویژه درجاهایی که کنار گذر منقطع یاناپدید می گردد ، شدت بیشتری می یابد عامل خطر زای دیگر در محور اصلی گذر عرضی پیاده هاست این گذر در محل هایی که کاربریهای دو طرف محور تا حدودی با هم مرتبط هستند ویا دسترسی به یکی از کانون های جذب جمعیت نظیر مدرسه وبازار روزمطرح است .
جنبه جدی تری پیدا می کند ومحمل خطر بیشتر می شود این در حالی است که هیچ گونه تمهید کالبدی حتی در حد خط کشی عابر پیاده برای محدود ساختن این نا امنی اندیشیده نشده است ، پوشش گیاهی میان محور اصلی نیز نه تنها مانع از عبور پیاده ها وجلوگیری از عبور عرضی خارج ازقاعده آنها نمی شود بلکه پیاده رااز چشم سواره مخفی می سازد وبه نا امنی متقابل آنها دامن می زند به تمامی این کاستی ها می بایست فقدان وضعف پیاده روها وشبکه پیاده را نیز که شهروندان رابه استفاده از شبکه سواره ومحدوده سواره رو برای تردد پیاده تشویق می کند افزود ( عکس 5) البته ایمنی شهروندان در داخل محدود ه مجتمع های مسکونی به صورت نسبی تامین است .