مقدمه : ازدواج و تشکیل خانواده یکی از حساس ترین تصمیمات دوران زندگی است که اقدام آن نیاز به بررسی و دقت , هوشیاری و مشورت با افراد با تجربه دارد , چرا که غفلت و اشتباه در این زمینه یک عمر پشیمانی را به دنبال خواهد داشت .
برخی از پشیمانی ها زود گذر ند و پس از چندی به دست فراموشی سپرده می شوند اما گاه این پشیمانی با رنج و درد همراه می شوند که تا پایان عمر ناچا ر به تحمل آن خواهیم بود .
این را همه می دانند و همه می گویند که ازدواج به این معنی است که دختر و پسری که پیوند زناشویی می بندند می باید تا پایان عمر در کنار هم باشند , در غم و شادی یکدیگر شریک گردند و از زندگی با یکدیگر لذت ببرند تا بتوانند بهره لازم را از زندگی بر گیرند و فرزندانی شاد , سالم و مفید برای خود و خانواده و جامعه تربیت کنند .
متاسفانه دستیابی به این اهداف چندان هم آسان نیست .و ازدواج و زندگی زنا شویی جزئیات بسیاری را در بر دارد که تعداد معدودی از پسران و دختران از آنها آگاهی دارند .
در بیشتر موارد پسرها و دخترها از درخواست و هدف خود از ازدواج آگاهی لازم را ندارند و تنها بعد از ازدواج است که به بسیاری از جزئیات زندگی و اهمیت آن پی می برند و گرفتار مشکلاتی می شوند که حل آنها به سادگی امکان پذیر نیست .
روابط بین زن و شوهر بسیار حساس و دارای جزئیاتی است که بسیاری از معیار ها ناتوان از تشخیص مشکل و یا حل آن است و قانون نیز نمی تواند بدرستی در این زمینه قضاوت کند , چون عمر و انرژی روانی از دست رفته بر گشت نا پذیر است .
ازدواج نا موفق و یا طلاق برای اکثر زن و شوهر ها شکستی غیر قابل جبران محسوب می شود .
ینا براین برای جلوگیری از هر شکستی بهتر است تا آگاهی افراد نسبت به این امر مهم ( ازدواج ) افزایش پیدا کند .
کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته شده است و نویسندگان بسیاری تلاش کرده اند تا حاصل تحقیقات و تجربیات خود را در اختیار ما قرار دهند .زمانی که اطلاعات و سطح آگاهی افراد بالا رود می توانند زندگی بهتر و با نشاطی را بوجود آورند .
این تحقیق شامل سه بخش کلی است , بخش اول مربوط به تعدادی از کتابها و گزیده ای از داستانهایی که در مجله بیان شده است .
بخش دوم شامل مطالب سه جلد کتاب “ آیا تو گمشده ام هستی “ است , در این سه کتاب به مسائلی اشاره شده است که تصمیم گرفتم آنها را در بخش جداگانه ای بیاورم .
بخش سوم شامل پرسشنامه هایی است که افراد مختلف آنها را پاسخ دادند .
در اینجا لازم است از همکاری کلیه استادان گرامی و دوستان عزیزم که تجربیات خود را در اختیار اینجانب قرار دادند تشکر کنم .
مطالب کلی این تحقق شامل : مشکلات دوران کودکی مشکلات در انتخاب همسر ( قبل از ازدواج ) مشکلات بعد از ازدواج در این تحقیق سعی بر آن شده تا یک سلسله مباحث مهم و سرنوشت ساز رفتار و کردار روزهای جوا نی را که در روند زندگی سعادتمند در طول زندگی تاثیر گذار بوده و عدم اطلاع آن قطعاُ در سیر آنان به سوی کمال بازدارنده است به شما عزیزان یادآ ور شوم مشکلات دوران کودکی کودکی یکی از مهمترین دوران مراحل زندگی هر فردی است و مشکلات در آن دوران تاثیر بسزایی در مراحل دیگر زندگی دارد.
جالب است که بدانیم که اکثر مشکلات قبل و بعد از ازدواج ریشه در دوران کودکی هر شخص دارد .
یعنی مشکلات دوران کودکی مشکلات قبل از ازدواج مشکلات بعد از ازدواج پس اگر خوب دقت کنیم متوجه می شویم که دوران کودکی هر شخص تا چه اندازه در مراحل دیگر زندگی اثر گذار است .
بنا براین وظیفه هر پدر و مادری است که با تربیت صحیح آینده فرزندان خود را تضمین کنند .
پدران و مادران عزیز همیشه تلاش می کنند تا فرزندانشان در آسایش و آرامش زندگی کنند , اما متاسفانه به علت ا طلاعات کم والدین و کوتاهی در بعضی مسائل مشکلاتی برای فرزندانشان بوجود می آید که در آینده آنها بسیار تاثیر گذار است .
عامل اصلی مشکلات : کمبود محبت عدم امنیت ترس فکر انسان , عمل انسان اعم از نگاه , سخن گفتن , دست زدن , راه دفتن و سایر اعمالی که ار اعضاء و جوارح انسانی سر می زند در یک مرکز از بدن او به نام مغز ثبت و ضبط می گردد.رفتار و کردار او در گذشته بدون اینکه از خاطر او رفته باشد او را در مسیر زندگی امید وار یا نا امید قرار می دهد و از آنجایی که رفتار , به تناسب خوبی و زشتی , در امید واری زیاد و ناامیدی زیاد تاثیر دارد ما ابتدا به بررسی روان شناسی رشد و سپس رشد از نظر اسلام می پردازیم تا اول اینکه بدانیم بهترین دوران زندگی انسان چه موقعی است و دوم اینکه بعد از شناخت از موقعیت خود از فرصت های از دست نرفته برای خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت گام برداریم .
از آنجایی که انسان موقعیت خود را نمی شناسد دست به کارهای ناشایست می زند .
اگر انسان قدر و منزلت خود را از آفرینش بداند , همانگونه که مولای ما حضرت علی (ع) فرمودند : هرکس خود را شناحت به تحقیق پروردگار خود را شناحته است .
برا ی حفظ ارزشهای نهفته و والای خود تلاش می کند .
تمام بدبختی های انسان از جهل او سرچشمه می گیرد.
در این تحقیق تصمیم داریم انشاء ا..
.
ضمن بررسی مراحل رشد و نیز خود شناسی به مسائل مربوط به ازدواج هم بپردازیم .
نظریه لورنس کلبرگ در باره رشد : لورنس کلبرگ روان شناس امریکایی با اینکه معتقد است هیجگونه پیشگویی در باره ارتباط بین سن و رشد اخلاقی صحیح نیست و نیز افراد وقتی به یک مرحله معین از رشد می رسند به طور قابل قبولی ملاحظه ای با یکدیگر متفاوت اند , ولی در حین حال در مطالعات او می توان حد و سنی را در طول مراحل رشد اخلاقی مشاهده کرد .
رفتار اخلاقی کودکان در بین سالهای زیر هفت سال دورویه تنبیه یا پاداش است .
اما از سنین هفت تا دوازده سالگی یعنی مرحله اخلاق « پسر خوب » و « دختر خوب » بودن در رفتار اخلاقی این سنین مشاهده شده است .
مرحله دیگر 12 تا 15 سالگی یعنی دوران نوجوانی است که در این دوران مرحله اخلاق بر پایه قانون و نظم می شود که ما این دوران را دوران « ممیزی یا دوران تشخیص » می نامیم , و بالاخره مراحل نهایی رشد از سنین 15 سال به بالا که افراد , توانایی کافی برای تفکر انتزاعی و مجرد را پیدا کرده و به آخرین مرحله رشد ذهنی نائل می شوند .[1] نظریه اریکسون در مورد رشد : هشت مرحله رشد شخصیت و هویت انسان در نظریه اریکسون به این شرح است : مرحله اول : از تولد تا یک سالگی ( امنیت و اعتماد در مقابل احساس نا امنی و عدم اعتماد ) مرحله دوم : از یک سالگی تا سه سالگی ( تکیه کردن بر خود در مقابل شرم و تردید ) مرحله سوم : سه تا پنج سالگی ( ابتکار در مقابل احساس گناه ) در این دوره اگر در کودک ابتکار و کفایت برآورده نشود احساس گناه و کم ارزشی و گوشه گیری پیدا می شود .
مرحله چهارم : از شش تا یازده سالگی ( کار آیی در مقابل حقارت ) از نظر زیست در این دوره تغییرات مهمی در کودک دیده نمی شود, حالت سکون و آرامش این دوره مقدمه طوفانهای دوره نوجوانی است , با وجود این در این دوره پسران پرخاشجو تر و معمولاً دختران پذیرا تر و مراقبت کننده تر هستند.
دنیای کودک در این دوره وسیع تر و پیچیده تر می شود, مدرسه و نظام اجتماعی آن بصورت یک جهان تازه برای او مطرح می شود و برای او دنیای همسالان به اندازه جهان بزرگسالان اهمیت پیدا می گند, بویژه آنکه کودک می خواهد در چشم همسالان خود بهترین , زیرک ترین , مودب ترین و محبوب ترین فرد باشد .
در اواخر این دوره بازی اهمیت خود را از دست می دهد .
مرحله پنجم : ( از دوازده تا هیجده سالگی ) در این مرحله که مرحله نوجوانی است فرد نسبت به شخصیت خود , آگا هی پیدا می کند ویک « من » که وحدت بزرگتری از گذشته دارد و در ارتباط با یک گروه , شغل , جنس , فرهنگ و مذهب است در نوجوانان شکل می گیرد .احساس هویت جنبه های گوناگونی دارد , جنبه روانی آن باعث شکل گیری « من درونی » نوجوان می شود .
او در این دوره باید بتواند زندگی گذشته و شخصیت دوره قبل خویش با وضع کنونی و جدیدش , پیوند مناسبی ایجاد کند .
همچنین در این تلاشها او باید به سئوالهای مهمی در باره خویش , نظیر : من کیستم ؟
جای من در هستی کجاست ؟
پاسخ دهد .
چگونگی شکل گیری شخصیت نوجوان به وضعیت رشد روانی – اجتماعی قبلی او نیز مربوط می شود اگر او در اولین مرحله از رشد به امنیت پایه ای دست یافته باشد , در دوره نوجوانی به دنبال انسانها و عقایدی خواهد رفت که به آنها ایمان پیدا کند و در جستجوی کسانی خواهد بود که دارای اعتقاد و استحکام شخصیتی هستند.(2) رشد از نظر اسلام طبق فرمایش پیشوایان اسلام کودک تا هفت سالگی آزاد و بدون قید و بند حکمرانی می کند ( فقط به بازی فکر می کند و بس , اگر چه در این زمان آموزش زبان مادری و آشنا ساختن کودک با محیط و اطرافیان بطور سریع انجام می گیرد ) کودک فقط اجرای فرمان را می خواهد و دیگر فکر نمی کند که آیا اجرای تقاضای او ممکن است یا نه ؟
مرحله دوم : از 7 سالگی تا 15 سالگی : طبق فر مایش حضرت رسول در هفت سال دوم کودک آمادگی کامل جهت حرف شنیدن و اطاعت کردن پیدا می کند .
لذا والدین باید در این مرحله نهایت کوشش را برای تربیت صحیح کودکان بکار ببندند , در این مرحله کودک خواندن و نوشتن را فرا می گیرد و برای یادگیری احکام آمادگی پیدا می کند .
در این سنین الزام فرزندان به چگونگی پاکی و نظافت , نحوه وضو گرفتن , نحوه نماز خواندن و سایر تعلیمات اخلاقی و دینی در حد و توان کودک آموزش داده می شود .
نحوه برخورد والدین با کودکان در این سنین بسیار سرنوشت ساز است .
کودک صداقت , امانت داری , محبت , صفا و ….
را از والدین به ارث می برد و بر عکس خدای نا کرده اگر چنین نبودند درغگویی , خیانت , دزدی و … را یاد خواهد گرفت .
مرحله سوم : از 15 سالگی الی 21 سالگی : در این مر حله که سن « تکلیف » به آن گفته می شود دیگر دوران کودکی سپری شده و بلوغ و به تبعیت آن تکلیف جانشین آن می گردد .
در این دوره باید حرام و حلال خدا یاد داده شود , باید نوجوانان محرمات ( یعنی آنچه خدا اجتناب و دوری از آن را برای بندگانش واجب دانست ) یاد بگیرد و حلالهای خداوند را نیز یاد بگیرد از قبیل کجا ها می تواند برود و کجا ها نمی تواند برود .و غیره .
در این مر حله که سن « تکلیف » به آن گفته می شود دیگر دوران کودکی سپری شده و بلوغ و به تبعیت آن تکلیف جانشین آن می گردد .
امام صادق (ع) فرمودند : دوست ندارم جوان را غیر از این دو کار ببینم یا عالم باشد یا دانشجو , پس اگر جوان چنین نبود از حد تجاوز کند و اگر افراط کند خود را ضایع می کند و اگر خود را ضایع کند پس گناه می کند و اگر گناه کند « قسم به کسی که محمد را به حق مبعوث فرمود » جهنمی می شود پس مطابق فرمایش امام صادق (ع) جوان نباید بیکار باشد یا باید مشغول کار مفید و یا کسب علم و دانش باشد و یا دانشمندی باشد که جامعه از وجودش بهره مند گردد در غیر اینصورت بیکاری او را وادار به معصیت می کند و عاقبت کمالات او را گرفته و به یک انسان بی هویت تبدیل می کند .
همه دختر ها و پسسر ها و حتی یک کودک ممیز نیز می داند روزی در صورتی که عمر باقی باشد ازدواج خواهد کرد و این سنت از اول خلقت بوده و بقای نسل وابسته به آن است .پس مساله مهم این نیست که برای تحصیل آنچه که روزی گریبانگیر که خواهد شد, عمرمان را تلف کنیم بلکه مهم این است که به اهداف لازم و ضروری از قبیل تحصیل دانش , اخذ مدارج عالیه و اشتغال سالم فکر کنیم و برای رسیدن به آن اهداف نهایت تلاش را بنمایم .
وقتی تلاش ما به ثمر رسید یعنی وقتی در حد و توان خودمان زحمت کشیدیم و به نتیجه قابل قبولی که سر زنش بر انگیز نباشد رسیدیم آنوقت دوران فکر ازدواج سر می رسد و در این دوران باید به فکر زندگی مشترک افتاد و از این به بعد نحوه ازدواج و اینکه از زندگی مشترک چه می خواهیم دغدغه خاطر خواهد شد و باید جوان در این سن یعنی « سن ازدواج » مسائل مربوط به ازدواج را کاملاً یاد بگیرد .
تقریباً هر جوانی از سن بیست سالگی به بعد باید به فکر ازدواج باشد .
و زمانی که از نظر مالی و تحصیلی به حدی رسید که بتواند زندگی مستقلی تشکیل دهد آنگاه اقدام به ازدواج کند .
مشکلات دوران کودکی کمبود محبت , عدم امنیت و ترس از جمله مهمترین مشکلاتی است که در دوران کودکی بوجود می آید .
و این مشکلات در خانواده هایی که پد رو مادر ناسازگار هستند بیشتر است .
البته در ادامه و در میان مبحث های مختلف به این نکات اشاره خواهیم کرد .
بنا براین والدین می بایست با این مشکلات بطور جدی برخورد کرده و نسبت به مشکلات فرزندانشان بی تفاوت نباشند .
آزادی بیش از حد وسخت گیریهای زیاد تاثیر بسیار زیادی در رفتار فرزندان خواهد گذاشت .در خانواده هایی که فرزندان محبت کافی از والدین خود نمی بینند و یا خانواده هایی که از امنیت کافی برخوردار نیستند( مثلاً پدر و مادر از هم طلاق گرفته اند ) معضلاتی برای فرزندان بوجود می آورد که در تحصیل , روابط اجتماعی و شغلی افراد ظاهر می شود .
اغلب کسانی که اعتماد به نفس پائینی دارند افرادی هستند که در خانواده ای بزرگ شده اند که از والدین خود می ترسند و این اعتماد به نفس پایین موجب بروز مشکلات فراوانی می شود , در ادامه مسائلی در مورد خود شناسی و به امور مربوط به قبل از ازدواج خواهیم پرداخت .
مسائل مربوط به قبل از ازدواج : ( خود شناسی ) هر یک از ما از ابتدای جوانی می داند که « افسانه شخصی اش » چیست (منظور آن چیزی است که تو همیشه آرزو داری که انجام دهی ) .
در آن سن و سال ( جوانی ) همه چیز روشن و واضح است , همه چیز امکان پذیر است و آدم نمی ترسد که خیالبافی کند و هر آچه را که در زندگی دوست دارد مجسم کند و آرزو کند .
معذالک با گذشت زمان , نیروی اسرار آمیز شروع به مداخله می کند تا ثابت کند که تحقق « افسانه شخصی » محال است .
نیروهایی هستند که به نظر شر می آیند ولی در واقع به تو می آموزند که چگونه « افسانه شخصی » ات را متحقق کنی .
آنها هستند که ذهن و اراده تو را آماده می کنند .چون یک حقیقت بزرگ در این جهان وجود دارد , توهر که باشی و هر چه بکنی , وقتی واقعاً چیزی را بخواهی این خواست در « روح جهان » متولد می شود و این ماموریت تو در روی زمین است و وقتی تو چیزی را می خواهی همه جهان دست به یکی می کند تا تو آرزویت را متحقق کنی .
انسانها خیلی زود از علت زندگی خویش آگاه می شوند .
… و شاید برای همین هست که خیلی زود از آن چشم می پوشند .
خداوند مسیری را که هر یک از ما باید طی کند در دنیا نوشته است .
باید آنچه را که برای تو نوشته است بخوانی به خاطر داشته باش که همیشه باید بدانی که چه می خواهی , همه چیز در زندگی نشانه است .
تنها ترس ما این است که آنچه را داریم از دست بدهیم , خواه زندگیمان باشد و خواه شغلمان اما این ترس زمانی از بین می رود که بفهمیم که داستان زندگی ما و داستان جهان هر دو را یک دست واحد رقم زده است .
اگر در زمان حال باشی زندگی تبدیل به جشن دائمی می شود , به عید بزرگ چون همیشه در لحظه ای که در آن زندگی می کنیم جریان دارد و فقط در آن لحظه .
وقتی آدم عاشق می شود همه چیز بیشتر معنا دارد .
بدون اینکه فهمیده باشی که عشق در هیچ شرایطی مانع از تحقق « افسانه شخصی » یک مرد نیست .
و اگر اینطور باشد یعنی آن عشق واقعی نبوده است .
عشق حقیقی به زبان جهانی سخن می گوید.
اگر آنچه یافته ای خالص باشد( منظور عشق) هرگز فاسد نخواهد شد و می توان به سوی آن باز گردی ,ولی اگر خشتی نا پایدار باشد مثل انفجار یک ستاره آنوقت در باز گشت چیزیی نخواهی یافت .
فقط یک انفجار نور دیده ایم خود ایم هم ارزش تجربه کردن داشته است .
آنچه بتوانی تغییر دهی آینده تو نبوده است .
خردمندان فهمیداه اند که این جهان طبیعی تصویر یا تقلیدی از بهشت است , وجود این جهان خود دلیلی بر وجود جهانی کاملتر است.
خدا آن را آفریده است تا از طریق اشیاء قابل رویت انسانها بتوانند از آموزشهای معنوی و گوهر های خرد او را ادراک کنند و به این ادراک عمل می گوئیم .
قلب تو هر جا باشد , گنج تو هم همان جاست و چون هیچ وقت موفق نمی شوی او را ساکت کنی .
حتی اگر وانمود کنی که به حرفهایش گوش نمیکنی , او آنجا در سینه توخواهد بود و مدام آنچه را در باره زندگی و دنیا فکر می کند تکرار خواهد کرد .
خیانت ضربه ای است که تو منتظر ش نیستی , اگر قلبت را خوب بشناسی هیچ وقت تو را غافلگیر نخواهد کرد , چون تو آرزوها و رویاهایش را خواهی شناحت و می توانی آنها را به حساب آوری , هیچ کس نمی تواند از دلش بگریزد , برای همین است که بهتر است به حرفش گوش بدهی تا یک وقت ضربه ای به تو نزند که هیچ انتظارش را نداری.
به قلب خود بگو هیچ گاه از رنج کشیدن نترسد , به او بگو که ترس از رنج از خود رنج بدتر است و بگو که هیچ قلبی وقتی بدنبال رویاهایش بوده است , هرگز رنج نکشیده , چون هر لحظه این جستجو , لحظه ملاقات با خدا و ابدیت است .
اندیشیدن به محبت , موجب رویارویی با افراد و تجربه های تازه زندگی می شود .
همچنین آرامش و هماهنگی بیش یه ارمغان می آورد .
مردم از طریق عشق می هراسند زیرا می پندارند باید احساساتی و عاطفی باشند یا محبت خود را ابراز کنند و احساساتشان را نشان بدهند وانگهی شاید دیگران ظرفیت دریافت این محبت را نداشته باشند.
محبت عملی صمیمانه و درونی است نه عملی ظاهری و سطحی و بیرونی .
محبت , وجود خودتان را پاک و معصوم و بی آلایش می کند با ابراز محبتی که صادقانه نباشد , نمی توانید برای مدتی مدید دیگران را بفریبید.
عاطفی و احساساتی بودن عشق راستین نیست .
عشق راستین با احساس مسوولیت و انجام وظیفه همراه است .اریش فروم روانشناس مشهور می گوید : عشق یعنی گرایش هماهنگ نسبت به زندگی .
طریق محبت بیش از هر شیوه ذهنی دیگر می تواند شما را به آرزوها و هدفهایتان برساند.
عشق سالم مستلزم این است که شما به طرف مقابل همه آنچه که نیاز دارد ارزانی نماید نه همه چیز هایی که او می خواهد , آنچه ما می خواهیم رضایت جسمانی و داشتن سقفی بالای سرمان است اما انواع دیگری از نیازها نیز وجود دارد : نیاز به قاطع بودن در برابر مشکلات و رویارویی با آن .
نیاز به قاطع بودن در برابر دیگران نیاز به تجربه کردن سختی ها و نیاز به خطر کردن نیاز به رویارویی با زندگی به ابتکار خودمان بی شک بخشش عملی عاشقانه محسوب می شوداما گاه نبخشیدن , البته بدون انتقام و کینه قبلی نیز می تواند عملی کاملاً عاشقانه باشد .
سعی کنید همواره به خاطر داشته باشید که دلسوزی بیش از حد برای دیگران می تواند به آنهایی که دوستشان می دارید صدمه بزند این نظریه را بپذیرید : « آنقدر تو را دوست می دارم که می خواهم از داشتن رفتاری که من قادر به تحمل آن نیستم دست برداری » حقایق پیرامون عشق و ازدواج : عشق احساسی قوی است که فرد نسبت به اشخاص , حیوانات و چیزهایی دارد که عمیق ترین امیال و نیازهای او را ارضاء نموده , می نماید و خواهد نمود .
این افراد نیستند که نسبت به آنها عشق می ورزیم بلکه ما بیشتر به آنچه افراد , حیوانات و یا اشیاء برای ما انجام می دهند عشق می ورزیم .
اگر شخصی که بدو عشق می ورزید نیاز های کاملاً عمیق و اساسی شما را برآورده نسازد, به راحتی از عشق ورزیدن به او دست می دارید.
اگر هیچ رضایت , استفاده و شادی از آن شخص متوجه شما نگردد, عشق شما از بین می رود و بر عکس این امر نیز صحیح است .
هر چقدر شخصی بیشتر تمایلات و نیاز های عمیق شما را ارضاء نماید بیشتر به عشق وی مبتلا خواهید گشت , اما باز هم به این امر توجه کنید , شما خود فرد را دوست ندارید , بلکه آن چیزی که او برایتا ن انجام می دهد را دوست دارید و اگر این حقیقت ساده را بفهمید و بپذیرید , آنگاه ایجاد عشق نسبت به خویش در دیگران را , امری بسیار آسان خواهید یافت .
اگر خصوصیات ویژه ای برای شما مهم باشد در اینصورت طبعاً عاشق افرادی می شوید که آن خصوصیات را دارند .
باقی افراد شاید واجد تمام خصوصیات جالب دیگر باشند , اما به آسانی توجه شما را جلب نخواهند کرد ,زیرا آنها برای شخص خاص شما چندان حائز اهمیت نمی باشد یعنی امنیت مالی برای شما مهم باشد عاشق شخصی می شوید که ثروتمند است .شاید اعتراض کنید و بگوئید این عشق نیست .بلکه علاقه به پول است .
باید بگویم که هیچ کس بی جون و چرا نسبت به دیگری علاقمند نمی شود , بلکه به آنچه که برای او انجام می دهند علاقمند می شود .
چنین چیزی را شما نسبت به تمام امیال خویش دارید, هرچه ارضاکننده تر باشند شما بیشتر در عشق آن ها گرفتار می آئید , هرچه ارضاءکننده تر باشند کمتر احساس خواهید داشت .
شاید اعتراض کنید که مطمئناً افراد همیشه به خاطر اینکه در آن لحظه رفتار خوبی ببینند دیگران را دوست نمیدارند به یقین گاهی اوقات می شود که ما بدون هیچ چشم داشتی دیگران را دوست می داریم.
و به آنها عشق می ورزیم .
من با این امر مخالفم زیرا در اینجا از عشق خصوصی سخن به میان آورده ایم نه از عشق برادرانه و نوعدوست نه یا عشق به نوع بشر احساسات شریف انسانی است که در پاسخ مستلزم هیچگونه عشق مشابه ای نمی باشد مثل کمک به افراد سیل زده , بی خانمان و …..
در ک این نکته که شما از دو رنج شخصی دیگر کاسته اید پاداش عملتان بوده است.
این عشق صمیمیت نیست عشقی است که یک شخص نسبت به هم نوع خویش دارد .نمی توانم شما را مطمئن سازم که اگر آنه بطور دائم و یا تقریباً هر روز به ما نیاز داشتند دیگر ما آنها را به مثابه افرادی در دور دستها که می خواهیم بر آنها لطف کنیم نمی پنداشتیم و از آنها نیز انتظار جبران کردن داشتیم .
بنا براین بر طبق نظریه تایید می کنم که وقتی رابطه صمیمانه ای در زندگیتان رخ می دهد تا آن هنگام که احساس راحتی می نمایید و احساس می کنید متقابلاً میزان معقولی از خود گذشتگی نصیب تان خواهد شد خویش را وقف طرف مقابل خواهید ساخت .
در مورد والدین مان که اکنون پیر شده اند چگونه است ؟گفتیم , عشق احساسی است که ما نسبت به افرادی داریم که عمیق ترین امیال و نیاز های ما را ارضاء نموده اند ( در گذشته ) , می نمایند .
( در حال حاضر ) و یا خواهند نمود ( در زمان آینده ), زمانی که بیاد از خود گذشتگی والدین و زحمات آنها در طول عمر خویش می افتیم بنا براین آنها را دوست می داریم و به آنها در زمان پیری کمک می کنیم و این رابطه نیز حالت پاسخ متقابل و جبران کردن را دارد .
اما در مورد فرزندانتان چظور ؟
بچه ها ما را کاملاً خرسند می سازند و عمیق ترین امیال و نیازها را با شیوه های زیر بر آورده می سازند : ثابت می کنند که ما پدر و مادر شده ایم گونه ما را زنده نگه می دارند.
نام خانوادگی ما را با خود دارند .
اغلب سرخوشی کاملی را برایمان ارزانی میدارند , موجودات کوچک و عجیبی که علیرغم آشفتگی و اضطراب موقتی , شادی فراوانی را در زندگیمان به ارمغان می آورند .
عشق نوجوانی : این واژه معمولاً به احساسات قویی که بچه ها نسبت به یکدیگر و یا بزرگسالان دارند اشاره می کند.
این عشق جدی نیست , زیباست اما مداوم و عمیق نمی باشد و فقط بر اساس ضعیف ترین عوامل بنا نهاده می شود, عشق نوجوانی احساسی قدرتمند است که از توقعات و تجربیات یک شخص از دیگری ناشی می شود عشق نوجوانی می تواند به شیوه ای بی نظیر , عمیق و صادقانه باشد و هنگامی که از بین می رود می تواند دقیقاً به اندازه هر ماجرای عاشقانه مربوط به بزرگسالان دردناک باشد.
پس از گذشت دوران کودکی از سن یازده تا سیزده سالگی دوران بلوغ شروع می شود و بعد از آن به مرحله نوجوانی و جوانی می رسد .
در دوران بلوغ ترشح هورمون های جنسی و تغییرات جسمی و جنسی از یک سو و تغییرات روانی مانند هیجان احساسی , عاطفی و انگیزه های جنسی از سوی دیگر موجب می شود که در فرد دگرگونی های خاصی بوجود آید .
از جمله این دگرگونی ها تفکر و اندیشیدن به خود در قالب زن و مرد کامل و واقعی است به این ترتیب انگیزه ها و کشش های جنسی و احساس نیاز به جنس مخالف او را به کنجکاوی ترغیب می کند و میل به ایجاد داشتن رابطه با جنس مخالف را در او بر می انگیزد و با رفتارهای خود سعی در بر انگیختن احساسات و جلب نظر جنس مخالف دارد که با توجه به نوع شخصیت و عقیده و دیدگاههایی که دارد , فردی را مورد پسند قرار می دهد و شبانه روز به او فکر می کند که این حالات شدت و ضعف دارد .
نوجوان این حال و احساس خود را عشق می داند و به شدت به آن پایبند است و در برابر اظهار نظر های مخالف و معترضانه مقاومت می کند و اگر به او گفته شود که حالت او عشق نیست با عصبانیت و پرخاشگری واکنش نشان می دهد .
نوجوان عاشق چنین تصور می کند که معشوق از حالات او آگاهی دارد , در حالی که در بسیاری از موارد معشوق او در بی خبری است .
اینگونه حالات عشقی معمولاَ بی دوام و بی ثبات است و بعد از مدت زمان کوتاهی از این معشوق دل می کند و مجدداً عاشق فرد دیگری می شود و عشق قبلی خود را واقعی نمی داند .
در حقیقت زیر بنای این قبیل دلبستگی ها جاذبه ها و کشش های جنسی است که آن را نمیتوان عشق نامید .
معمولاً اینگونه احساسات عشق روندی را طی می کنند که نهایت آن نرسیدن به واقعیت است و ممکن است تا سن جوانی نیز ادامه داشته باشد.
عاشق شدن با یک نگاه : درجه خاصی از شیدایی است , یک یک احساس قوی است که بعضی وقتها در مورد فردی که حتی از روی مهر و محبت نیز معرفی نشده است احساس می شود.وقتی شما با یک نگاه عاشق فردی می شوید آشکارا اقدام به یک ریسک نموده اید و تنها با ضعیف ترین شواهد به این نتیجه رسیده اید .
البته گاهی این علاقه به طرز شگفت انگیزی نتیجه بخش است.
اما گاهی هم با شکست کامل روبروست که نتیجه دوم اغلب بیشتر از موارد اول رخ می دهد .
عشق یک طرفه : این نوع عشق بر اساس خود شیفتگی ثانویه است .
فرد عاشق ( مرد یا زن ) با تئجه به نوع خود شیفتگی ثانویه که در ضمیر نا خود آگاه او است و در شرایطی خاص , معشوق خود را به عنوان جانشینی برای پدر و یا مادر انتخاب می کند و انرژی روانی خود شیفتگی ثانویه به فرد مورد عشق و علاقه منتقل می شود .
انتظارات روانی و درونی عاشق از معشوق با نیاز های وا پس زده شده ارتباط دارد , فردی که عاشق است به این دلیل معشوق خود را دوست دارد و به او عشق می ورزد تا نیاز های وا پس زده اش از سوی معشوق برآورده شود و مورد محبت او قرار گیرد .عاشق از هر گونه فداکاری و از خود گذشتگی در تصاحب معشوق خود دریغ نمی کند و بیشتر انرژی روانی او به تفکر به فرد مورد علاقه و رفتارهای عاشقانه اختصاص می یابد و در حقیقت این یک واقعیت روانی و نا خود آگاه است که در چنین شرایطی جایگزین کردن فرد دیگری به جای فرد مورد عشق امکان پذیر نیست و این احساس وجود دراد که ادامه زندگی بدون معشوق امر محال است .
عاشق چنین می پندارد و بر این باور و عقیده است که به همان اندازه که وی به معشوق عشق می ورزد معشوق نیز او را دوست دارد و بطور متقابل باید پاسخگوی ابراز های عاطفی و احساسی او باشد .
معشوق چون عاشق نیست از کیفیت عشق بی خبر است و نمی تواند واکنش های متناسب از خود بروز دهد , او از نیاز های وا پس زده شده عاشق خود آگاهی ندارد و تنها به بر آورده شدن نیاز های خود می اندیشد .
در این میان چون عاشق به موازات حالات احساسی و عاطفی خود رفتارهای عاشقانه را از سوی معشوق نمی بیند چنین تصور می کند که معشوق او را دوست ندارد و خود را شکست خورده می پندارد و فرد عاشق دچار یاس , نا امیدی و افسردگی می شود و معشوق خود را مورد ملامت قرار می دهد که او را بازیچه خود قرار داده است .