بخش اول
مشکل پنجم
سربازی
این مشکل و مانع، شامل دختران که اصلاً نمیشود. البته شامل عدهای از پسرها نمیشود کسانی که در دانشسرای تربیت معلم هستند و نیز کسانی که بعد از دروس متوسطه، درس را ادامه می دهند و لازم نیست به سربازی بروند، بلکه پس از اتمام دروس، در قالب تعهدهایی که همراه با انجام شغلشان است- خدمت سربازی را انجام می دهند و هیچ وقفه ای در زندگی شان بوجود نمیآید.
البته مسئولین نظام باید قانون سربازی را طوری تنظیم کنند که سربازی به عنوان مانع و مشکل بر سر راه ازدواج نباشد و حقوق و مزایای برای سربازان قرار داده شود که مخارج خود و همسرشان تأمین شود و . . .
راه حل:
نامزدی شرعی و قانونی: نامزدی در دوران سربازی، خیلی شیرین و زیباست. دو نامزد در طول این دوران، نامه نگاری دارند و برای همدیگر مطالب امید بخش دو دلگرم کننده مینویسند. و در هنگام مرخصیهای این دوران، با یکدیگر دیدار و ملاقات می کنند.
سکونت در منزل والدین زن یا مرد:
اگر ازدواج کرده باشند، زن، در دوران سربازی شوهرش ، در منزل یکی از والدین سکونت داشته باشد (والدین مرد یا زن) که تنها نباشد و مرد بتواند با خیال راحت، خدمتش را به انجام برساند و هر گاه به مرخصی آمد، با هم باشند.
کمک پدران و مادران:
در مورد مخارج زن و امور دیگر (همان مطلبی که در بخش «ادامه تحصیلات علمی» گفته شد) قابل انجام است.
مشکل ششم:
(6) وجود برادان و خواهران بزرگتر:
البته این مشکل در بعضی از خانوادهها که این مسئله برایشان مهم است وجود دارد. و اگر نه این مشکل و عقیده، به هیچ وجه پایه و اساس شرعی و عقلی ندارد. بر جوانان لازم است که: سنتهای غلط را بشکنند و خود را بدبخت آداب و رسوم غلط نکند. در اینجا باید توجه کرد که میبایست احترام برادر و خواهر بزرگتر کاملاً حفظ شود.
(مظاهری/ جوانان و انتخاب همسر)
مشکل هفتم:
(7) مسکن:
لازم است طرحهایی وسیع و فراگیر در سطح کل جامعه اجرا گردد. تا این معضل بزرگ حل شود.
راه حل:
سکومت موقت در منزل والدین: در صورت امکان، عروس و داماد برای مدتی در منزل والدین یکی از آنان ساکن شوند تا منزل جداگانهای تهیه کنند. اما باید توجه داشت که: اگر بداند این سکونت، باعث دعوا و نزاع و توهین و تحقیر میشود، به هیچ وجه صلاح نیست در آن خانه ساکن شوند یا بمانند.
اجاره نشینی:
یک امر رایج و معمول در کل جهان است. جوانان یک منزل ارزان و ساده ای اجاره کنند و مقداری سختی اجاره نشینی را تحمل نمایند تا ان شاء الله خانهدار شوند.
مشکل هشتم:
(8) ناتوانی جوانان در اداره زندگی: در ادامه به آن خواهیم پرداخت
(مظاهری/ جوانان و انتخاب همسر)
نظرات شخصی محقق:
همانطور که گفته شد مشکلات ازدواج دو دسته هستند: (1) حقیقی. (2) ساختگی.
حال به مورد دوم یعنی مشکلات ساختگی میپردازیم که البته از جمله مواردی است که من در تحقیقات خود با آن مواجه شدم ممکن است عدهای بر این عقیده باشند که ازدواج کردن اسیری است و بهتر است انسان، مجرد زندگی کند، چرا که با مسایل و مشکلاتی که در خانوادهها مشاهده می کنیم. به این نتیجه میرسیم که «بهتر است مجرد مانده و ازدواج نکنیم.»
و از سویی احتمال دارد کسی بگوید: «ازدواج بهتر است و انسان مجرد صاحب زندگی نمیشود، زیرا اغلب افرادی که مجرد زندگی میکنند اینگونه دیدهایم که دور از زندگی بوده و صاحب خانه امکانات زندگی نشده اند».
ازدواج امر مقدسی است و به خاط تقدسش در اسلام انجام آن مستجب بوده و ثواب دارد. اما اسلام الزامی برای این امر ندارد و آنرا واجب نکرده است.
گاهی اوقات ازدواج نکردن بهتر از این است که فرد بدون آمادگی لازم ازدواج کند و زندگی خود و فرد دیگری را دچار مشکل کند.
عدهای به خاطر والدین خود ازدواج نمیکنند و یا زمانی که تصمیم به ازدواج میگیرند با مشکلاتی مواجه میشوند (پدر و مادر با بهانههای مختلف مانع از ازدواج فرزند میشوند). اکثراً این مسئله در خانوادههایی رخ میدهد که پدر خانواده فوت شده یا پدر فرد بی مسئولیتی است. و در اینجا یکی از فرزندان خود را موظف میکند که تا آخر عمر از خانواده خود به خصوص مادرش حمایت کند. در ادامه داستانی در این مورد میخوانیم.)
داستان محله مربوط به مجله راه زندگی شماره 185 پانزدهم دی ماه 1383 است).
خلاصه داستان:
من کوچکترین فرزند خانواده هفت نفری بودم.
همه فامیل میدانستند پدرم بداخلاق ترین مرد روی زمین است. مادرم که در سن سیزده سالگی به زور همسر پدرم شده بود، در طی تمام این سالها حتی حالا که پیر شده ست از پدرم میترسد. خواهر و برادرهایم خیلی زود ازدواج کردند و رفتند و در سن چهارده سالگی من و پدر و مادرم تنها شدیم. همیشه دلم برای مادر میسوخت. نمیخواستم باور کنم که او تا آخر عمرش باید این وضع را تحمل کند تمام رویاهایم حول محور تصویری میگشت که من مادرم را با خودم به سفر بردهام، برایش خانهای زیبا خریدهام، خوشحالش میکنم، او را به خانه خودم میبرم و نمیگذارم ذرهای اذیت شود و . . . در طی آن سالها خوب درس میخواندم، چون مادر از بچههای درسخوان خوشش میآمد، کم حرف بودم، تو کارهای خانه مثل یک زن به مادرم کمک میکردم، خلاصه هر کاری میکردم تا مادر از من خشنود باشد. در دانشگاه رشته وکالت خواندم آنهم چون مادر دوست داشت ولی توانست پز آنرا به دیگران بدهد. تمام وظایف مذهبی ام را به نحو احسن انجام میدادم چون این کار شوقی را در چشم مادر میآورد که بیشترین ارزش را در زندگیام داشت. توی دانشکده با دختری آشنا شدم، دختر سادهای بود و هرگز رفتار زنندهای از او نمیدیدم. در مورد او با مادر صحبت کردم اما مادر در حالی که هنوز او را ندیده بود به شدت مخالفت کردن و سرانجام کاری کرد که من دیگر به آن دختر فکر نکنم. بعد از آن به سربازی رفتم و در طی آن مدت مادر برای من به دنبال دختری مناسب میگشت. بعد از اتمام سربازی در امتحان کانون وکلا شرکت کردن و قبول شدم و کم کم زندگیام داشت سر و سامان میگرفت و معیارهای من در طی این سالها بسیار تغییر کرد و این معیارها با معیارهای مادرم متفاوت بود. اما چطور میتوانستم این مسئله را به او القاء کنم؟ او عادت کرده بود که من را در هر شرایطی به نحو کامل داشته باشد. هیچ وقت با کوچکترین عقیده و خواست او مخالفت نکرده بودم. اولین پس اندازم را کنار گذاشتم و او را فرستادم مکه. خواهرم و بردادرهایم به او هیچ اهمیتی نمیدادند و پدرم مدام به من غر میزد که چرا اینقدر به مادرم چسبیدهام و به جای آن نمیروم سراغ زندگی خودم؟! خلاصه مادر از مکه که برگشت عزمش را جزم کرده میبرد که هر طور شده برای من دختر مناسبی پیدا کند. مدام مرا به خواستگاری دخترهای کم سن و سال و زیبا برد. اما من که حال تقریباً سی و دو سال سن داشتم، و دلم میخواست با دختری ازدواج کنم که بتوانم چند کلمهای با او حرف مشترک داشته باشم مادرم دختری را پسندید اما او اصلاً کسی نبود که من بتوانم سالها با او زندگی سعادتمندی داشته باشم. اما مادرم عاشق چشمهای رنگی و زیبایی چهره او شده بود، میتوانست حسابی به همه پز بدهد که عروسش مهندس میشود و چقدر هم زیباست. اینجا بود که برای اولین بار به مادرم نه گفتم، باورش نمی شد، همیشه فکر میکرد من در هر شرایطی مطیع او خواهم بود، سکوت می کنم و میگویم هر چه شما بگویید. . . . اما حالا موضوع یک عمر زندگی بود، حالا فهمیدم چرا خواهر و برادرهایم به سراغ زندگی خود رفتند. متوجه شدم که هر انسانی باید زندگی مخصوص به خود داشته باشد.)
دلایل پنهان دیگری که وجود داد این است که بعضی از جوانها شرطیاند ، یعنی به دلیل اتفاق ناگواری که برای خواهر، برادر یا یکی از فامیل آنها افتاده و ازدواجشان با مشکل رو برو شده، شرطی شدهاند، یعنی از ازدواج میترسند. همانطور که گفتیم عدهای از جوانان از مسوولیت پذیری میترسند و به محض اینکه حرف ازدواج پیش میآید، دچار دلشوره می شوند و دست آخر به دلیل عدم آگاهی از معیارهای ازدواج دچار ترسی پنهانی هستند که اقدام به ازدواج نمیکنند.
حال راهکاریهایی را بیان میکنیم: کسانی که شرطیاند باید شرطی زدایی کنند و این تفکر غلط را که همه ازدواجها با دشواریهایی روبرو هستند، از خود دور سازند. کسانی که دلشوره ازدواج دارند باید بدانند که این دلشوره طبیعی است و پس از اینکه ازدواج کردند خود به خود از بین میرود و کسانی که به دلیل عدم آگاهی از چگونگی ازدودج بیمناکاند، و باید بدانند که با خواندن کتابهای مختلف در این زمینه آنقدر میزان آگاهی شان بالا میرود که خود را برای ازدواج آماده میبینند.
شاید خیلیها بگویند ازدواج به درد سرش نمیارزد و مجردی هم عالمی دارد . چرا ازدواج کنیم و با اختلاف عقیده هایی که پیدا میکنیم روبروی هم قرار بگیریم و نیروی خود را صرف جر و بحث دائمی بکنیم؟
زن و مرد دو نیری متخاصم و رودروی یکدیگر نیستند که بخواهند برضد هم باشند. آنان دو نیروی مکمل برای تولید نسل هستند. پایهریز اساس خانواده و شادی بخش زندگیاند. آنها با پیوند با یکدیگر آفریننده حیات موجودی تازه به نام انسان و برآورنده نیاز آینده جهان و هستیاند.
پس لزومی ندارد که زن ستیزی یا مرد ستیزی که تفکری است بیمارگونه، (و امروز خیلی عنوان میشود) مطرح شود.
ازدواج در سنین بالا( بیش از سی سال) دارای معایب و محاسنی است. محاسن ازدواج در سن بالا این است که فرد در این سن با تجربهتر است و تصمیمات او بیشتر از روی عقل و منطق است تا احساس. بنابراین احتمال اینکه اشتباه کند بسیار کم است در این زمان افراد، مسئولیت پذیرتر و فهمیدهتر هستند در نتیجه بهتر میتوانند مسائل و مشکلات زندگی را حل و فصل کنند.
معایب ازدواج در سن بالا این است که: هر چه سن افراد بالاتر میرود احتمال ریسک آنها در زندگی کاهش پیدا میکند همچنین تحرک آنها کم تر میشود. زمانی که احتمال ریسک افراد پائین میآید انتخاب کردن برای آنها دشوار میشود در نتیجه ممکن است بسیار مشکل پسند و کمالگرا باشند و توقعات زیادی از همسر آینده خود داشته باشند و چون در این سن اکثراً از نظر مالی و موقعیت شغلی و اجتماعی، در سطح بالای هستند ترجیح می دهند با کسانی که شریط بسیار مطلوبی دارند ازدواج کنند. شاید در ظاهر این طور به نظر برسد که داشتن شرایط بسیار مطلوب، امتیاز خوبی است و ایرادی در آن وجود ندارد اما مشکل زمانی حاصل میشود که ما بعد از مدتی متوجه شویم آن شرایط در ظاهر عالی است و برای یک زندگی کافی نیست. مشکل دیگری که ایجاد میشود این است که چون فرد کم تحرک میشود بنابراین نمیتواند همانند زمانی که جوانتر بود آن شور و هیجان اول زندگی را داشته باشد. و این مسئله زمانی حاد میشود که فرد با کسی ازدواج کند که نسبت به خودش بسیار جوانتر، است فرد جوانتر از همسرش انتظاراتی دارد و چون او نمیتواند این شور و هیجان را برای او به ارمغان بیاورد دچار ناراحتی میشود. مسئله دیگر زمانی بوجود میآید که فرد در سن بالا ازدواج کرده مثلاً آقایی در سن 50 سالگی ازدواج میکند زمانی که او صاحب فرزندی میشود تقریباً به اندازه یک نسل با فرزندش اختلاف سنی دارد و در نتیجه وقتی که فرزندش بزرگ میشود نمیتواند با او ارتباط خوبی برقرار کند. مسئله دیگر این است که کوچکترین اشتباه در ازدواج ممکن است در این سن غیر قابل جبران باشد و فرد دیگر فرصت نکند ازدواج مناسب انجام دهد است. البته مواردی که اشاره شد، مسائلی است که در جامعه امروز ما وجود دارد و اگر نه ممکن است استثنا نیز وجود داشته باشد. ازدواج در سن بالا و مشکلات آن با توجه به اینکه آن فرد زن یا مرد باشد فرق میکند. مشکلاتی که در بالا به آن اشاره شد می تواند بین مردها و زنها مشترک باشد. اما مشکلی که برای خانمها بیش تر از آقایان پیش میآید این است که هر چه سن خانمها بالاتر میرود قدرت باروری آنها رفته رفته کاهش پیدا میکند بنابراین ممکن است مثلاً بعد از سن 35 سالکی یک خانم نتواند باردار شود یا بارداری او در این سنین بسیار خطرناک باشد (بارداری در سن بالا امکان ایجاد فرزندان عقب مانده ذهنی را افزایش میدهد).
البته مسائل مختلفی وجود دارد که افراد تمایلی به ازدواج ندارند. به عنوان مثال: شکست عشقی یک مرحله از زندگی ممکن است باعث شود تا فرد تصمیم گیرد تا دیگر ازدواج نکند یا در سنین بسیار بالا ازدواج کند. البته این شکست ممکن است به دلایل مختلف بوجود آمده باشد:
از جمله:
خیانت طرف مقابل: که در این صورت فرد نسبت به جنس مخالف خود بیاعتماد میشود.
پاسخ منفی طرف مقابل: ممکن است به غرور شخص لطمه وارد شود و دیگر اقدامی نکند.
مخالفت بیش از اندازه والدین: فرد نسبت به والدین خود بی اعتماد میشود و یا اگر این مخالفت از طرف خانواده طرف مقابل باشد بعد از مدتی مأیوس شود.
اقدام نکردن به موقع: (با مثال توضیح میدهیم) فرض کنید آقایی به خانمی علاقمند شود در طی چند ماه یا شاید چند سال سعی در شناخت او و خانوادهاش میکند. خانم از علاقه این فرد نسبت به خودآگاه میشود، و اما اقدامی از طرف آقا صورت نمی گیرد و خانم از او مأیوس شده و با فرد دیگری ازدواج میکند و آن زمان شخص به خود میآید و میبیند شاید بهترین فرصت زندگیاش را از دست داده، فرصتی که شاید دیگر برایش پیش نیاید. و همه این اتفاقات به علت عدم تصمیمگیری به موقع است.
البته برعکس این اتفاق نیز امکان دارد: چه بسیار دختر خانمهایی که از فرصت خود اسنفاده نکرده و پشت به بخت خود کردهاند. و بعدها حسرت خوردهاند.
متأسفانه این تجربهای است که قیمت بسیارگرانی دارد. نتیجه اخلاقی این است: زمانی که تصمیمی میگیریم و میدانیم که تصمیم ما درست است حتماً آنرا انجام دهیم. حتی اگر بعدها متوجه شویم که اشتباه میکردیم بهتر از این است که یک عمر حسرت بخوریم که جرا از فرصتی که داشتیم استفاده نکردیم. فرصتی که دیگر قابل جبران نیست.
گاهی اوقات افراد به علت بیماری یا نقص عضوی که دارند حاضر به ازدواج نیستند.
زمانی که از این افراد علت ازدواج نکردنشان را میپرسیم اینگونه پاسخ میدهند: نمیخواهم فرد دیگری را در گیر مشکلاتم کنم. در صورتی که واقعیت چیز دیگری است. همانطور که در قسمتهای قبل (دلایل نادرست ازدواج) گفتیم که نباید از روی ترحم ازدواج کرد.
در واقع این افراد دوست ندارند که دیگران از روی ترحم و دلسوزی با آنها ازدواج کنند. این افراد خود را با کار یا تحصیل علم یا هنر مشغول می کنند و اکثراً در این زمینهها انسانهای موفقی هستند. در پاسخ به اینگونه افراد باید گفت: که افراد زیادی هستند که داوطلب ازدواج با آنها هستند. بنابراین باید واقعیت را بپذیرند. اگر اطراف خود را با دقت نگاه کنیم کسانی را خواهیم یافت که با داشتن بیماری یا نقص عضو زندگی خوبی دارند. مثلاً بعد از جنگ تحمیلی افراد بسیاری دچار آسیب جسمانی شدند ( این جانبازان نزد مردم کشور ما قابل احترام و با ارزش هستند) و دختران با ایمانی با این افراد ازدواج کردند. و زندگی شاد و سالمی دارند. توصیه من به افرادی که نقص جسمانی را مانع ازدواجشان میدانند، این است که: شما پیشنهاد ازدواج خود را به فرد موردنظر بدهید آنگاه به او اجازه دهید تا در این مورد فکر کند اگر پاسخ او منفی بود شما چیزی از دست ندادهاید و باز فرصت دارید تا انتخاب کنید و اگر پاسخ مثبت بود برای اینکه مطمئن شوید آیا آن فرد از روی احساسات یا ترحم و دلسوزی پیشنهاد شما را پذیرفته است یا خیر، بهتر است برای چند ماه با او در ارتباط باشید و او را با مشکلات و مسائلی که بیماری یا نقص عضو شما بوجود میآورد آشنا کنید تا او بداند در آینده با چه مسائلی روبرو خواهد بود و پس از پایان (مثلاً سه ماه یا بیشتر) نظر قطعی او را بخواهید. البته در طی این مدت نه تنها مشکلات بلکه توانمندیهای خود را نیز به او نشان دهید و در پایان تصمیمگیری را به عهده او بگذارید. در هر صورت هیچ کس نمیتواند ضمانت کند که همسرش تا پایان عمر با او خواهد بود. حتی کسانی که از لحاظ جسمی سالم هستند ممکن است بعد از مدتی از هم جدا شوند.
من فکر می کنم حتی کسانی که به بیمار ایدز (HIV) مبتلا هستند با مشورت پزشک خود میتوانند با کسانی که همین بیماری را دارند ازدواج کنند. زندگی یعنی حرکت، بنابراین نباید هیچ گاه نا امید بود. شاد باشیم و از لحظات خود به بهترین نحوه، استفاده کنیم. اگر از کسی کینهای به دل داریم آن فرد را ببخشم .چون زمانی که ما از کسی نفرت داریم این کینه همچون طناب نامرئی بین ما و آن فرد است بنابراین با گذشت میتوان این طناب را پاره کرد و آسوده زیست. و راز شاد زیستن در امنیت و آرامش خاطر است.
ملاکهای انتخاب همسر:
تدین
اخلاق نیک
شرافت خانوادگی
عقل
سلامت جسم و روح
زیبایی
علم و سواد
کفو همدیگر بودن
چه کسی را به همسری برگزینیم؟
بیشترین مشکلاتی که در «زندگی خانوادگی» به وجود میآید، به خاطر این است که دختر و پسر در اینجا به خطا رفتهاند و همسر متناسب با خود را انتخاب نکردهاند.
معیارها و ملاکها و خصوصیات و صفاتی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است:
الف) آنهایی که رکن و اساسند و برای یک زندگی سعادتمند حتماً لازمند.
ب) آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگیاند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارند.
اول- تدین ( از ارکان اساسی و حتمی)
انسانی که دین ندارد، هیچ ندارد، هر چه هم داشته باشد، هیچ محسوب میشود. انسان دیندار، هرگز نمیتواند با همسر بیدین، کنار بیاید و با هم زندگی سعادتمندانهای داشته باشند. انسان متدین، ممکن است بتواند نقصهای دیگر همسرش را تحمل کند اما بی دینی او را هرگز نمی تواند تحمل نماید.
از ثمرههای تدین می توان به موارد زیر اشاره کرد.
الف) عفت، ب) حجاب، ج) نجابت، د) حیا
انسان به هر اندازه که عفیف و نجیب و پاک باشد، به همان اندازه «متدین» است. هر چند که خودش متوجه نبوده و متعقد به دین نباشد. عفت و نجابت و پاکی و اصولاً هر صفت و خصوصیتی که کمال محسوب شود، جزئی از دین است.
دوم- اخلاق نیک (ویژگی اساسی و حتمی برای طرفین)
منظور از «اخلاق نیک» تنها «خندهرویی و خوش خلقی اصطلاحی» نیست، زیرا خندیدن و . . . . در بعضی از مواقع ، نه تنها مطابق اخلاق نیست، بلکه ضد اخلاق است. بلکه منظور از اخلاق نیک، «صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع» میباشد.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید: با کسی که اخلاق و دینش مورد پسند باشد، ازدواج انجام دهید و اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین بوجود خواهد آمد.
بدزبانی، زبان درازی، نیش زدن با زبان، بی ادبانه و بی پروا سخن گفتن و فحش دادن از نمونههای برجسته «بداخلاقی» است. و خوش زبانی، نرم خوی در سخن و مؤدبانه سخن گفتن، از نشانه بارز «خوش اخلاقی» میباشد.
«حسادت» از نشانههای مهم « اخلاق بد» است و «بزرگواری» از نمونههای برجسته «اخلاق پسندیده» است.
زندگی با انسان «کج خلق» بسار مشکل است و زندگی با افراد «خوش خلق» و «خوش برخورد» به انسان نشاط و امید میدهد. خوش خلقی یکی از نشانههای «ایمان» است بدخلقی، از نمونههای «ضعف ایمان».
لجاجت و دورنگی، لطمههای سنگینی به زندگی خانوادگی وارد میکند.
(مظاهری/ جوانان و انتخاب همسر)
از حضرت محمد (ص) در مور نشانههای مؤمن سؤال کردند حضرت فرمود: نشانههای مؤمن این است که رئوف است و می فهمد و حیا دارد. از حضرت علی (ع) پرسیدند. نشانههای مؤمن چیست؟ حضرت فرمودند: نشانه مؤمن این است که نگاه میکند آنچه خدا از حق و حقیقت به او واجب کرده، دنباله رو آن میشود و نگاه میکند به آنچه با حق مخالف است، از آن دوری می جوید اگر چه باطل با او فامیل نزدیک باشد بنابراین فرد مؤمن مهربان رئوف و با معرفت است، شرم و حیا دارد وحق جو است و نسبت به باطل بیزار است. اگر فردی را که ما برای زندگی مشترک در نظر گرفتیم دارای این صفات باشد.
دیگر حق همسر را پایمان نخواهد کرد.
نسبت به همسر، دلسوز خواهد بود.
در اختلافهای خانوادگی هنگامی که متوجه اشتباهش شد عذرخواهی خواهد کرد چرا که قرار است دنباله رو حق و حقیقت باشد.
دیگر زحمات همسر را نایده نمیگیرد زیرا که فهم و شعور و معرفت دارد.
از حرفهای رکیک و زننده و همچنین کارهای بد و ناپسند دوری خواهد کرد چون شخص با حیایی است.
اصولاً شخص بد اخلاق، حداقل یک کمبود در خود احساس میکند. و به همین علت، خود را نسبت به دیگران ناقص تلقی کرده و به مرور زمان و با فکرهای ناصحیحی که در مقایسه خود با دیگران می نماید اعصاب و روانش دچار تزلزل شدید شده تاجایی که تحمل شنیدن و یا دیدن کوچکترین رفتار متضاد با ایده و روش خود ندارد و به همین خاطر ظرفیتاش پرگشته و عکس العمل نشان میدهد و این عکس العمل حربهای است که در حقیقت برای پیرو نمودن دیگران به کار می بندد و از این رو شما تا از او اطاعت می کنید، داد و فریادی از او نمیشنوید اما هنگامی که کارها بر خلاف آنچه او می خواهد اتفاق افتاده باشد و یا بخواهد اتفاق بیفتد، این قشقرق را به پا خواهد کرد.
(اسداللهی فرد/ گفتنی های ازدواج)
سوم- شرافت خانوادگی (شرط اساسی و حتمی برای طرفین)
منظور از «شرافیت خانوادگی» شهرت و ثروت و موقعیت اجتماعی نیست، بلکه منظور «نجابت و پاکی و تدین و . . . . » است.
ازدواج با یک فرد، مساوی است با پیوند با یک خانواده و فامیل و نسل!
در مسأله « انتخاب همسر» معقول نیست که انسان بگوید: « من میخواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و فامیل او ندارم. . . . »زیرا ؛ این فرد جزئی از همان خانواده و فامیل است و مسلم است که بسیاری از صفات اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده و فامیل، از راه وراثت و تربیت و محیط عادات به این فرد منتقل شده است. اگر تو با آنان کار نداشته باشی، آنان با تو کار دارند! هرگز نمیتوانی همسرت را از آنان و آنان را از همسرت جدا کنی. خودت هم نمی توانی رابطهات را با آنان قطع کنی. یک عمر باید با آنها معاشرت و زندگی نمایی. اگر خانواده و خویشان همسر، ناباب و فاسد باشند، انسان را «زجر کش» می کنند و از دخالتهای آنان در زندگی و از ارتباط با آنان نمیشود بکلی جلوگیری کرد.
بدنامی یا خوشنامی آنان، تا آخر عمر همراه انسان است و در زندگی تأثیر می گذارد، تحمل بدنامی آنان، بسیار مشکل خواهد بود. صفات و خصوصیات آنان، در فرزندان آینده، تأثیر دارد. البته «استثناء» نیز وجود دارد یعنی از خانواده بد، گاهی فرزندان شایسته و خوب بیرون می آیند اما بدون تردید او آثاری از آن ریشه مشترک، را در وجودش دارد. که ممکن است در مواقع و حالا «عادی» ظاهر نشود.
(مظاهری/ جوانان و انتخاب همسر)
چهارم- عقل( شرط اساسی برای طرفین)
برای ایجاد «زندگی سعادتمندانه» ، به «عقل و فهم سالم » نیاز است.
امام علی (ع) میفرماید: بپرهیزید از ازدواج با احمق! زیرا مصاحبت و زندگی با او بلا است و فرزندانش نیز تباه می شوند.