بیان مسئله معضل اعتیاد را می توان مهمترین مسئله و آسیب اجتماعی سال های اخیر دانست.
ویژگی خزنده و پیش رونده اعتیاد بر امیت و حساسیت مسئله می افزاید.
به دلایل مختلف هر روز بر تعداد کسانی که به مصرف مواد مخدر وابسته می شوند، افزوده می گردد.
به نظر نمی رسد آمارهای رسمی بیانگر تمام واقعیتهای موجود باشند حتی اگر بپذیریم که آمارهای موجود تعداد واقعی معتادان را معین می کنند نیز ماهیت مسئله تغیر نخواهد کرد.
علیرغم اینکه در سراسر دنیا بسیاری با اعتیاد دست به گریبانند، هنوز شیوه ای که بتوان این بیماری را به طور دائمی و قطعی درمان کرد یافت نشده است.
حتی پس از اینکه معتاد مصرف مواد مخدر را برای مدت طولانی قطع نماید احتمال بازگشت به اعتیاد وجود دارد.
متأسفانه این روزها با تعداد فزاینده مراکز کلینیک هایی رو به رو هستیم که در مقابل دریافت وجوه و مبالغ قابل توجهی فقط نسبت به ترک فیزیکی معتادان اقدام می کنند.
در مقابل دریافت وجوه و مبالغ قابل توجهی فقط نسبت به ترک فیزیکی معتادان اقدام می کنند.
در میان معتادان بسیاری را می توان یافت که تمایل به قطع مصرف مواد مخدر دارند ولی تلاش های مکرر آنها برای قطع مصرف به شکست می انجامد.
آنها معمولاً دوره ترک جسمی را با موفقیت پشت سر می گذراند اما بعد از مدتی به شرایط گذشته باز می گردند.
هنوز علت قطعی و مشخصی برای بازگشت مجدد به اعتیاد معرفی نشده است.
پژوهشهای مختلف عوامل متعددی را درباره بازگشت ارائه کرده اند.
با توجه به اینکه طبق بررسی های انجام شده، دلایل قطعی و کامل برای این امر ارائه نشده است، در این پژوهش قصد بر آن بوده است که بدون هیچگونه پیش فرضی به شناسایی عواملی که به روی آوری مجدد به اعتیاد مؤثر هستند پرداخته شود و در صورت رسیدن به نتیجه راه حلی پیشنهاد گردد.
اهمیت موضوع اعتیاد به مواد مخدر فرایندی تکرار شونده برای بسیاری از کسانی است که به مصرف مواد مخدر وابسته می شوند.
آنها معمولاً به عنوان تفریح، راهی برای درمان بیماری و کنجکاوی تحریک، همسالان و … مصرف را آغاز می کنند و به تدریج میزان و دفعات مصرفشان افزایش می یابد.
تا زمانی که معتاد آنچه را مطلوب اوست، بدست می آورد، نمی توان امیدوار بود به قطع دائمی مصرف دست یابد.
در طی این فرایند.
بسته به شدت مصرف (سوء مصرف یا وابستگی) او به تدریج ناچار می شود برای ادامه مصرف از بسیاری از امور چشم پوشی کند و آنها را از دست دهد.
تزلزل موقعیت اجتماعی و شغلی، از هم پاغشیدگی سیستم خانواده و … از جمله تبعات فرایند پیش رونده اعتیاد هستند.
ممکن است معتاد برای به دست آوردن مجدد برخی موقعیت های از دست رفته و برای اینکه بتواند شرایط مناسب تری را برای مصرف مهیا کند، به صورت موقتی اقدام به قطع مصرف نماید.
اما بسیاری از اوقات قطع مصرف دائمی و حتی طولانی مدت هم نخواهد بود.
گاهی برای این فرایند پایانی نیز وجود دارد.
نقطه ای که دیگر هیچ نوع ماده مخدری قادر نیست نیاز فرد را تأمین کند و افزایش میزان مصرف نیز او را کمک نخواهد کرد پدیده تحمل در این شرایط عده کمی با قرار گرفتن در موقعیت مناسب بهبود خواهند یافت و عده بیشتری گرفتار زندان، بیماری های مختلف روانی، فرار از خانه و حتی مرگ خواهند شد.
با تمام این مشکلات شاهد هستیم که معتادانی که شانس بهبودی می یابند دارای مشلات زیادی هستند از یک طرف اطرافیان نسبت به آنها اعتماد ندارند که خود باعث کاهش اعتماد به نفس بیماران می شود و از طرفی جامعه آنها را نمی پذیرد و نگفته پیداست که بهبود در خلاء صورت نمی گیرد.
حتی اگر در این شرایط هم فرد بهبود پیدا کند در نهایت باید به جامعه باز گردد بنابر این بررسی شرایط و عوامل علل روی آوری مجدد معتاد به دامن اعتیاد می توان ارائه کند کننده راهکارهایی برای طریقه برخورد خانواده و جامعه با معتاد باشد.
بیشتر اوقات فرایند بهبودی در قالب یک فرایند ناقص مورد بررسی قرار گرفته است.
هیچ شیوه درمانی تاکنون نتوانسته است به این امر به صورت همه جانبه بپردازد.
جای تأسف است که بخصوص در ایران افق دید در بسیاری موارد به سم زدایی محدود شده است.
مراکز درمانی حتی اگر تا مدتی طولانی پذیرای معتاد باشند، پس از آنکه دوره درمان پایان یافت،برای معتادی که اکنون به زعم آنها بهبود یافته است، برنامه ای ندارند.
به طور مسلم این شیوه های درمانی عوامل مؤثری را دست کم یا نادیده گرفته اند و برنامه مناسبی برای رو به رو شدن با آنها ندارند و یا علمی در مورد مقابله با آن ندارند.
شاید علت اصلی عدم شناخت نسبت به این عوامل است که نهایتاً به ناتوانی در کنترل آنها منجر می شود.
پژوهش حاضر بر پایه این فرض صورت گرفته که در صورت انجام مداخله به موقع و موفق در فرایند اعتماد، می توان زمان رسیدن به نقطه ای را که دستیابی به بهبودی میسر می شود، کوتاه تر کرد و تأثیر عوامل تهدید کننده بهبودی را کاهش داد و شناخت بیشتری به علل بازگشت پیدا کرد در راستای تلاش برای تحقق مداخله مطلوب لازم است اطلاعات و تحلیل دقیقی در مورد علل روی آوری مجدد به اعتیاد در اختیار مداخله گر قرار گیرد.
به عبارتی مداخله گر باید بداند در چه شرایطی بهبودی فرد معتاد ثبات و دوام بیشتری برخوردار است و بالعکس.
با پاسخ به این سؤال مداخله به تنظیم طرح کمکی برای ایجاد شرایطی که معتاد بهبودی سریعتر و پایدارتر دست یابد، رهنمونه نخواهد شد.
اهداف کلی هدف کلی بررسی علل تعیین دستیابی عوامل موثر در بازگشت معتادان به اعتیاد بعد از ترک مصرف مواد.
اهداف جزئی تعیین نقش خانواده در بازگشت به اعتیاد.
تعیین نقش جامعه یا عوامل اجتماعی در بازگشت به اعتیاد.
تعیین نقش عوامل شخصیتی و فردی در بازگشت به اعتیاد.
هدف کاربردی ارائه راه حل هایی به منظور جلوگیری از بازگشت مجدد معتادان به اعتیاد پس از ترک و شناخت عواملی که به صورت آشکار و پنهان در این مسئله نقش دارند.
فرضیه ها بین بازگشت مجدد به اعتیاد و نحوه پذیرش خانواده رابطه ای وجود ندارد.
بین بازگشت مجدد به اعتیاد و نگرش خانواده نسبت به اعتیاد رابطه ای وجود ندارد.
بین بازگشت مجدد به اعتیاد و وجود فرد معتاد در خانواده رابطه ای وجود ندارد.
بین بازگشت مجدد به اعتیاد و رابطه با دوستان سابق رابطه ای وجود ندارد.
بین بازگشت مجدد به اعتیاد و موقعیت شغلی رابطه ای وجود ندارد.
بین بازگشت مجدد به اعتیاد و سطح درآمد رابطه ای وجود ندارد.
بین بازگشت مجدد به اعتیاد و مسائل روحی روانی رابطه ای وجود ندارد.
تعاریف عملیاتی مفاهیم 1-مسمومیت[1] : رفتار غیرانطباقی مربوط به مصرف اخیر دارو.
آثار مسمومیت هر دارو ممکن است در افراد مختلف متفاوت باشد و بستگی دارد به عوامل نظیر دوز با موقعیت، و شخصیت مصرف کننده به جدول 1-1 رجوع نمائید.
2-محرومیت یا ترک[2]: سندرم مختص به ماده روانگردان متعاقب قطع مصرف مرتب(تحمل داروئی را مطرح ساخته و حکایت از وابستگی دارد).
به جدول 1-1 رجوع نمائید.
3-تحمل[3] : نیاز به ماده بیشتر برای حصول مسمومیت یا کاهش تأثیر همان مقدار ماده با ادامه مصرف .
4-سوء مصرف[4]: الگوی مصرف غیرانطباقی مواد که به مسائل مکرر و پیامدهیا نامطلوب، مثلاً مصرف در موقعیتهای خطرناک، و مسائل قانونی اجتماعی و شغلی منجر می گردد.
5-وابستگی[5]: نیاز روانی یا جسمی برای ادامه مصرف ماده وابستگی به یک دارو ممکن است روانی، جسمی یا مرکب باشد.
وابستگی روانی، که یا عادات خوگیری[6] نیز نامیده می شود، با میل شدید مستمر یا متناوب برای مصرف ماده مشخص است.
وابستگی جسمی با نیاز به مصرف ماده به منظور پیشگیری از وقوع سندرم ترک ماده مشخص می باشد.
6-اعتیاد[7]: یک اصطلاح غیرعلمی عامیانه که هنوز علیرغم کنار گذاشته شدن رسمی آن از زبان طلبی، مورد استفاغده قرار می گیرد.
این اصطلاح تلویحاً وابستگی روانی، رفتار دارو جویانه، وابستگی جسمی و تحمل داروئی، و نیز تباهی جسمی و روانی وابسته به آنها را در بر می گیرد.
7-وابستگی به الکل: مصرف افراطی الکل که برای سلامت جسمی و روانی زیان بخش است سه نوع شایع دارد: (1)مصرف مستمر مقادیر زیاد الکل، (2) مصرف زیاد فقط در روزهای آخر هفته یا زمانی که امکان اختلال در عملکرد شغلی حداقل است و (3) دوره های میگساری مفرط (که چند روز تا هفته بطول می انجامد) با فاصله های طولانی پرهیز 8-سوء صرف الکل: مصرف مز مز الکل که در عملکرد کل شخص تداخل نموده و معمولاً بشکل وابستگی در می آید.
بطور کلی، این طبقه توصیف کننده شخص است که مسأله میخوارگی او هنوز به حدی نرسیده است که تشخیص وابستگی الکل را شامل گردد.
در این فصل پس از بررسی مفهوم بازگشت به دیدگاههای مطرح شده در خصوص عوامل و علائم بازگشت به اعتیاد پرداخته خواهد شد.
عود یا بازگشت Relapse بازگشت به رفتاری خاص پس از دوره های پرهیز از آن رفتار ویژه تعریف شده است.
پاتریشیا اون[8] سرپرست مرکز تحقیقی باتلر در هاز لندن، بازگشت یا عود را چنین تعریف می کند: ((بازگشت به مشکل مصرف مواد مخدر پس از قطع مصرف اطلاق می شود … در بازگشت معمولاً فرد به سطحی از مصرف باز می گردد که قبلاً وجود داشت یا به سطحی بدتر از آنچه قبلاً متوقف شده بود)) رحیمی موقر و همکاران (1376) چنین اظهار داشته اند: ((عود یعنی یک اتفاق یا فرایند منفی شامل بازگشت مجدد به مصرف مواد مخدر به صورت افزایش مقدار ماده مصرفی و یا شروع مجدد اعمال و رفتاری که حکایت از قریب الوقوع بودن عود دارد.)) ((مثلاً کسی که مصرف مواد را ترک می کند ولی مجدداً به خیابان هایی که از آنجا مواد را تهیه میکرده، سرمی زند یا مجدداً با دوستان معتاد خود ارتباط برقرار می کند و یا ارتباط درمانی خود را کاهش می دهد یا کسی که علیرغم ترک مصرف مواد، مصرف مواد جدید ولی ضعیف تر را شروع می کند، احتمالاً به سمت عود می رود.)) (رحیمی موقر و هماران 1376).
((بنابراین عود به چند حالت مختلف از سوید مصرف کننده مواد گفته می شود: I.بازگشت ناگهانی به مصرف موادی که قبلاً مصرف می شده است.
II.فرایندی که سرانجام به مصرف مجدد مواد منجر خواهد شد.
III.افزایش مصرف مواد نسبت به مقداری که قبلاً مصرف می شده است.
)) (همان منبع) در جای دیگر عود یا بازگشت چنین تعریف شده است: ((متخصصین به این نتیجه رسیده اند که زمانیکه الکلی ها اقدام به مصرف مجدد می نمایند، اغلب بیش از آنچه قبلاً مصرف می کردند، مصرف خواهند کرد.
کوب دریافته است هنگامی که مصرف الکل قطع می گردد و پس از 3 یا 4 روز مجدداً آغاز می شود، میزان مصرف 50 درصد بیش از پیش خواهد شد.)) (http://www.pbs.org/clse to home/science/html/relapse.html) اغلب متخصصین معتقدند روی آوری مجدد عادی است.
عود یک فرایند است نه یک حادثه که به ناگهانی رخ دهد.
ترنس گورسکی[9] اعتیاد شناس و عضو قدیمی یک انجمن ((بازیابی)) چنین تعریف می کند: (لغزش به معنای انجام ندادن یا توقف یا به طور مکرر و پی در پی تعلل در انجام یک سلسله اعمال و رفتارهایی است که شخص معتاد در ابتدای بهبودی اش به منظور بهبود یافتن انجام می داده است.)) تشخیص و علائم بالینی وابستگی به مواد در راهنمای تشخیص و آماری اختلال های روانی desm-iv بخشی به بهبودی و ترک اختصاص داده شده که در زیر آورده شده است: مشخصه اساسی مواد بروز تغییرات رفتاری ناسازگاری توأم با عوارض فیزیولوژیکی و شناختی ویژه یک ماده است که به علت قطع یا کاهش مصرف طولانی مدت و زیاد آن ماده ظاهر می شوند.
(ملاک الف) نشانگان ویژه ماده مصرفی ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در کارکردهای اجتماعی، شفغلی یا سایر حوزه های مهم را موجب می شود (ملاک ب) این نشانه ها ناشی از یک بیماری جسمانی نبوده و با یک اختلال روانی دیگر توجیه بهتری ندارد (ملاک ج) ترک مواد معمولاً ولی نه همیشه با وابستگی به مواد ارتباط دارد.
مشخصه اساسی مواد بروز تغییرات رفتاری ناسازگاری توأم با عوارض فیزیولوژیکی و شناختی ویژه یک ماده است که به علت قطع یا کاهش مصرف طولانی مدت و زیاد آن ماده ظاهر می شوند.
بیشتر افراد یا تقریباً همه افرادی که در حال ترک مواد هستند، برای کاهش نشانه های ناشی از ترک مواد برای دوباره از سر گرفتن مصرف اشتیاق پیدا می کنند.
تشخیص ترک مصرف برای گروهی مواد زیر مشخص و شناخته شده است: الکل-امفتامینها و سایر مواد مرتبط با آنها، کوکائی-نیکوتین-مواد افیونی-مواد آرامش بخش-خواب آور یا ضد اضطراب علائم و نشانه های ترک مواد بسته به ماده مصرف شده متفاوت بوده و بیشتر آنها مخالف نشانه هایی است که در مسمومیت با همان ماده مشاهده می شوند.
همچنین مقدار ماده مصرفی مدت مصرف عوالم دیگری مانند وجود یا فقدان یک بیماری اضافی ممکن است بر نشانه های ترک مصرف تذثر بگذارند.
نشانه های ترک مصرف زمانی بروز می کند که مقدار ماده مصرفی کاهش یافته یا قطع شود در حالی که علائم و نشانه های مسمومیت پس از قطع مصرف (و در بعضی از موارد به تدریج) از بین می روند (ترجمه نیکخو و دیگران –1374 – ص 322 و 333) ملاک های وابستگی به مواد الف:ظاهر شدن نهشانگان ویژه ماده مصرفی به علت قطع (کاهش) مصرف زیاد و طولانی مدت آن.
ب:نشانگان ویژه ماده مصرفی باعث ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در کارکردهای اجتماعی، شغلی یا سایر حوزه های مهم می شود.
ج: نشانه ها ناشی از یک بیماری جسمانی بنوده و با یک اختلال روای دیگر توجیه بهتری ندارد.
شاخص های بهبودی را تنها زمانی می توان بکار برد که هیچ کدا از ملاک های وابستگی به مواد یا سوید مصرف مواد حداقل برای مدت یک ماه دیده نشوند.
تعریف چهار نوع بهبودی بر مبنای فاصله زمانی طی شده پس از قطع وابستگی(بهبودی زودرس در برابر بهبودی کامل) به دلیل آنکه 12 ما اول پس از وابستگی دوره ای است که به خصوص احتمال خطر زیادی برای بازگشت یا عود مصرف وجود دارد آن را دوره بهبود زودرس نامگذاری می کنند.
بدون آنکه بازگشت به وابستگی رخ دهد شخص وارد دوره بهبود مداوم می شود.
چنانچه در دوره های بهبود زودرس و مدام هیچ یک از ملاک های وابستگی یا سوید مصرف مطابقت نداشته باشد، یک عنوان (کامل) هم اضافه می شود.
اگر طی دوره بهبود حداقل یکی از ملاک های وابستگی یا سوید مصرف به صورت پیوسته یا متناوب مطابقت کند، عنوان ((نسبی) به آن داده می شود.
تمایز بین تداوم بهبودی کامل از بهبود یافته (یعنی فقدان اختلال مصرف مواد در حال حاضر) مستلزم در نظر گرفتن طول مدت پس از آخرین دوره اختلال، کل مدت اختلال و ضرورت ارزیابی پیوسته آن است.
اگر فرد پس از یک دوره بهبودی دوباره وابستگی پیدا کند، استفاده از شاخص بهبود زودرس مستلزم آن است که بار دیگر دست کم با گذشت یک ماده هیچ کدام از ملاک های وابستگی یا سوید مصرف مطابقت نکنند.
(همان منبع-ص 324 و 325) عوامل خانوادگی برخی معتقدند عوامل مؤثر به اعتیاد عوامل زمینه ساز بازگشت (relapse) نیز هستند.
از آنجایی که عوامل مؤثر بر اعتیاد مواردی هستند که در کوتاه مدت تغییر نمی کنند می توان تا اندازه ای بر این نظر پافشاری نمود که عوامل مؤثر بر اعتیاد و بازگشت بسیاری از موارد مشترک هستند.
از این روست که بررسی عوامل بازگشت مجدداً به اعتیاد را با پرداختن به عوامل زمینه ساز اعتیاد آغاز می نماییم.
چیریلو و همکارانش (1996) معتقدند: در خانواده در مجموع علل و معلول های گوناگونی که در موضوع اعتیاد به مواد مخدر مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته اند، داغرای بدترین نقش می باشد.
به عبارت روشن تر سمئله اعتیاد مربوط به نوع خانواده، ارتباط عملکردای ویژه آن، تاریخچه منحصر به فرد آن و نیز ساختار ارتباطی و ارزش های حاکم بر آن می باشد.
خانواده هم در پیدایش و هم در تداوم اعتیاد به مواد مخدر دارای نقش اساسی است: یعنی خانواده خود جزئی اساسی از یان بیماری است و بدون آن این بیماری اساساً بروز نمی کند.
برای درمان این عارضه به هیچ وجه نباید روندهیا رشدی در خانواده را از نظر دور داشت(ص22) نتایج تحقیقات بسیاری مؤید این امر بوده اند ک معتادان به مواد مخدر تنها وابسته به مواد مخدر نبوده و به میزان وسیع تری به خانواده هسته ای خویش وابسته اند.
پدران معتادان به مواد مخدر معمولاً غایب و دارای گسستهای عاطفی با فرزندان خود هستند.
حال آنکه مادران آنها بصورت مبالغه آمیزی فعال، پرتحرک، با گذشت و با نشانه های چسبندگی انگلی توصیف می شوند.
اعتیاد بر اساس دیدگاه استانسون (1979) ابزاری است برای بازگرداندن روابط اعضای خانواده به حالت تعادل.
یک فرزند معتاد با بروز حالتهای بیمار گونه مانع از جلوه گر شدن روابط مختل الدین می گردد.
چرا که او در مرکز توجه قرار می گیرد و به عبارتی از والدین میخواهد که مسئولیت بیشتری را در حوزه نقش والدین خود به عهده بگیرند.
اما به مجرد تحت کنترل درآمدن اعتیاد، مشکلات بین والدین ظهور مینماید در حقیقت فرزند وظیفه تنظیم روابط و ایجاد تعادل در آنها را به دوش می گیرند.
(به نقل از چیرلو و همکاران 1996 ترجمه پیرمرادی، 13778) چارمت (1990) به نقش عملکردی مادری که بسیار برجسته می گردد اشاره می کند این در حالی است که عملکردهای مرسوم پدری دچار ضعف اند.
برجسته شدن مادر لزوماً به دلیل غیبت پدر رخ می دهد.
(به نقل از چیرلو و همکاران، 1996، ترجمه پیر مرادی، 1378) بابست و همکاران(1979) در بررسی که در مورد 8553 دانش آموز انجام دادند، مشاهده کردند که درجه بالای انس عاطفی و اطمینان خاطر بین والدین و فرزندان با موفقیت تحصیلی و کسب استقلال به موقع رابطه متقابل دارد.
در حالیکه فضای عاطفی سرد، بی تفاوت و بسته به ایجاد رفتارهای مخاطره آمیز و با استفاده از مواد مخدر ایجاد خواهد شد.
(به نقل از چیرلو و همکاران ، 1996، پیر مرادی، 1378) فریدمن و همکارانش (1980) با بررسی که در مورد 2750 معتاد به مواد مخدر که در دوران بلوغ تحت درمان قرار گرفته بودند، انجام دادند، رابطه مثبت متقابل بین مشکلات موجود بنی اعضای خانواده و اعتیاد فرزندان تأکید نمودند.
در ضمن آنها برخلاف بسیاری از حذف تحقیق ها نقش حاشیه ای پدر را در اعتیاد فرزند مورد توجه قرار داده بودند، بر نقش مهم مادر در تصمیم به استفاده از مواد مخدر تأکید می ورزند(به نقل از چیرلو و همکاران ، 1996،ترجمه پیر مرادی، 1378) سلنو (1987) نیز در پی بررسی پرسشنامه ای در گروه تقریباً 3000 نفری به این نتیجه دست یافت که خانواده های که تنها دارای یکی از والدین بوده اند(بخصوص آنهایی که پدر مسئولیت تربیت فرزندان را به عهده داشت است) بیشتر با اعتیاد دست به گریبان بوده اند در حالی که در خانواده هایی با روابط رضایت بخش و صمیمی، اعتیاد به مواد مخدر کمتر رخ می دهد.
(به نقل از چیرلو و همکاران، 1996، اترجمه پیر مرادی، 1378) کومبس و همکاران (1988) در بررسی که درباره روابط والدین و فرزندان از نظر مصرف مواد مخدر انجام دادند، با 433 دختر و پسر مصاحبه نمودند و پرسشنامه های استانداردی را تکمیل کردند.
آنها به این نتیجه دست یافتند؛ جوانانی که احساس می کنند مادر به آنها اعتماد کافی ندارد، بیشتر در معرض خطر اعتیاد قرار دارند به این ترتیب تأیید فرد در خانواده از سوی مادر دارای اهمیت فراوانی است.
((به نقل از چیرلو و همکاران، 1996، ترجمه پیر مرادی، 1378) چیرلو و همکارانش(1996) آورده اند؛ اعتیاد به مواد مخدر بیانگر مراقبت مبالغه آمیز و بیش از حد مادر نیست بلکه ناشی از کمبود مراقبت است که در کودک نوعی وابستگی بیمارگونه حد مادر نیست بلکه ناشی از کمبود راقبت است که در کودک نوعی وابستگی بیمارگونه بوجود می آورد.
در عین حال عدم حضور پدر نیز نقش مهمی دارد.
در کلیه بررسی ها پدران معتادان به عنوان افرادی حاشیه ای توصیف گشته؛ آنها در دوران کودکی هیچ گونه پشتیبانی و حمایتی از پدر خویش تجربه نکرده اند.
(چیرلو و دیگران، ترجمه پیر مرادی، 1378، ص 75) چیرلو و همکاران وی(1996) برای اعتیاد مراحل سبب شناسی مشخصی قائلند.
مراحل سبب شناسی بیماری 1-پدر بسیار زود هنگام و به ظاهر از منشاء خود مستقل می یابد.
2-مادر هرگز مستقل نمی گردد و از دیدگاه عینی و عاطفی به مادر خویش وابسته می ماند.
3-دشواری های مراحل استقلال طلبی در والدین به ایجاد نوعی زندگی زناشویی منجر می گردد که مسائل هر یک از خانواده های منشاء تکرار و در ضمن آن حل گردند.
4-تولد یک فرزند موقعیتی به وجود می اورد تا نقش های والدینی – فرزندی با خانواده های منشاء مجدد تعریف گردد.
مادری که به مادر خود وابسته باشد، از فرزندان خویش مراقبت هایی((نمایشی)) و نامطمئن به عمل می آورد.
5-دوران بلوغ یک پسر تأثیرات دردناکی بر روحیه والدین می گذارد زیرا آنها تنش های درونی در این سنین را به رسمیت نمی شناسند.
6-مصرف مواد مخدر تبدیل به خوددرمانی می گردد تا سر خوردگی ها و مرارت های دوران کودکی و نیز تربیت ناخواسته را پایان دهد.
مصرف مواد مخدر و همچنین به عنوان وسیله اعتراغضی علیه بسیاری از خواسته هایی که به واسطه وجود مکانیزه های کتمان سازی، آگاهانه تجربه نمی شوند، به کار گرفته می شود(چیرلو و دیگران، ترجمه پیر مرادی، 1378، ص 92) به این ترتیب فرایند رشدی مختلف در اعتیاد به مواد مخدر را تعریف نموده اند.
در اینجا به شرح فرایند (1) خواهیم پرداخت.
فرایند 1:کم توجهی کتمان شده فرایند 2: کم توجهی ناشناخته فرایند 3: کم توجهی آشکار .
کم توجهی کتمان شده مرحله اول: خانواده های مشاء به نظر می رسد که والدین یک معتاداتی در خانواده های منشاء خود بدون آنکه قادر به آگاهی یافتن درباره ضایعات متحمل شده باشند، به نحوی کمبودهای عاطفی را تجربه کرده اند.
پدر فرد معتاد معمولاً به طور زود هنگام وارد دوران بزرگسالی شده و پدر وی (پدر بزرگ معتاد) غایب، بی کفایت و یا به شدت سرد و خشک بوده است.
مادر نیز معمولاً کشمکشی با مادرش که او را دچار نوعی فلج رفتاری مینماید، بوده است.
مرحله دوم : زوجین هر یک از زوجین همچنان تحت تأثیر خانواده خود هستند و همسر خویش را ابزاری برای برآورده شدن نیاز خود تلقی میکنند.
حتی هنگامی که هر یک از زوجین نیاز دیگری برطرف مینماید، باز هم به خانواده های خود وابسته اند.
مرحله سوم: رابطه مادر و فرزند در ایام کودکی وینچی (1991) معتقد است فرزند تنها مراقبتی سطحی و نمایشی را از مادر دریافت می نماید.
به ظاهر مادر وظایف خود را بدون هیچ اشکالی انجام می دهد اما در واقع او تلاش می کند به وجهه اجتماعیش لطمه وارد نشود و در عین حال رضایت والدین خود را کسب نماید.
معمولاً لطمه های وارد شده به فرزندان ساده سازی می شوند و یا از طرف سایر اعضای خانواده انکار می گردد(کم توجهی کتمان شده) .
کم توجهی کتمان شده.
(به نقل از چیرلو و دیگران، ترجمه پیر مرادی، 1378) مرحله چهارم : بلوغ واکنش مادر در مقابل رفتارهای جدید فرزند که استقلال بیشتری را طلب می کند، محتوی تعابیر منفی است .
فرزند به تضادهای رفتاری مادر پی می برد که چگونه بی کفایتی خود را در عدم تطابق روشهای تربیتی با داده های جدید به نمایش می گذارد.
مرحله پنجم: ابزار علاقه به پدر از آنجایی که فرزند این امر را پذیرفته است که مادر او را با رفتار کودکانه دارد حال آنکه او حق دارد به عنوان یک فرد مستقل مسیر تکاملی خویش را ادامه دهد، سعی می کند خود را به پدر بیشتر نزدیک کند ولی تلاش او با ناکامی مواجه می شود.
پدر معمولاً فرزند خود را نمی پذیرد حتی زمانی که او را می پذیرد غالباً ماهیتی ابزاری دارد و به زودی او را رها خواهد نمود.
غیبت پدر و مداخلات نامطلوب او آخرین پیش شرط تماس با مواد مخدر خواهد بود.
مرحله ششم: تماس با مواد مخدر احساس تنهایی، اضطراب و احساس ناشی از بی ارزشی، احساس خشم و عذاب وجدان او را به آزمایش مواد مخدر سوق می دهد.
تأثیرات روان-دارویی هروئین(به طور کلی مواد مخدر) او را به این نتیجه میرساند که می تواند دردها و رجهایش را به کمک مواد مخدر تسکین دهد پس از آن است که تذثیرات روان- دارویی در ترکیب با تأثیرات رفتارهای عادت گونه به اعتیاد منجر می شود.
مرحله هفتم: واکنش های اطرافیان در برابر عارضه چیرلو و همکارانش (1996) معتقدند که رفتارهایی که هر یک از اعضای خانواده پس از کشف اعتیاد فرد به مواد مخدر در پیش می گیرند، سهم بسزایی در مزمن شدن اعتیاد دارد.
مادر همچنان با تشدید مراقبت های کودکانه خود را از افسردگی و بروز بحران محافظت می نماید و پدر مثل گذشته ضعیف و در حاشیه باقی می ماند.
هم وابستگی ((کسی که دقیقاً نمی داند مفهوم هم وابستگی کجا، چه وقت و توسط چه کسی یافته و ساخته شده است.
))لوینسون و همکاران، 1997، ص 672، به نقل از معصومیان 1378) عده ای معتقدند، هم وابستگی برخاسته از مفهوم هم الکلی است که برای اشاره به نوعی واکنش انضباطی بیمارگونه اعضای خانواده فرد الکلی استفاده شده است.
بررسی هایی که در مورد مفهوم هم ابستگی انجام گرفته است، نشان می دهد که فرزندان خانواده های الکلی گسترش دهندگان اولیهاین مفهئوم بوده اند.
در پی بررسی عوامل موثر بر اعضای خانواده ای که با فرد الکلی زندگی می کردند، تفکری در مورد سیستمی بودن خانواده شکل گرفت که بر اساس آن مصرف کننده الکل در بافت خانواده ومناسبات آن در نظر گرفته می شد و خانواده به عنوان عاملی تذثیر پذیر و تأثیرگذار در فرایند اعتیاد تلقی می گردید به این ترتیب که علاوه بر اینمه فرد به مصرف الکل وابسته می شود، خانواده وی نیز پس از مدتی نسبت به مصرف الکل واکنش در قالب فتارهای اجباری و وسواس گونه بروز می دهند و به تدریج کنترل رفتارهای خود را از دست داده و هم وابسته می شوند.
برخی واژه ها ((تواناساز)) را مترادف واژه هم وابسته می دانند.
این واژه خانواده ها و افرادی توصیف می کنند که با بی مبالاتی به فرد معتاد کم میکنند ولی عملاً این کمک ها فرد را بسوی مصرف بیشتر سوق میدهد.
تفاوت هم وابستگی و مفاهیم تواا ساز و وابستگی به یکدیگر برای توضیح مفهوم هم وابستگی باید تفاوتهای آن را با دو مفهوم دیگر یعنی ((تواناساز)) و ((وابستگی به یکدیگر)) مورد تأکید قرار داد.
مفهوم کلیدی در معنی تواناساز این است که فرد تواناساز به طور آگاهانه و به گونه ای رفتار میکند که مانع مواجه شدن با عواقب ناگوار رفتارهایش می شود.
در نتیجه فرد وابسته به مواد شیمیایی شرایط را برای ادامه مصرف مناسب می بیند.
اشتباهی که اغلب مردم مرتکب میشوند این است که اغلب تصور میکند که تنها اعضا خانواده هستند که معتاد را در ادامه اعتیادش توانا میسازند.
اگرچه اعضای خانواده نقش بسیار مهمی دارند، همکار، مدیر، همسایه، دوست ، مشاور، معلم، درمانگر و حتی فردی که در مرکز توانبخشی اعتیاد کار میکند، میتواند یک ((توانساز)) باشد.
هنگامی که همکار شخص معتاد به دلیل اینکه وی تحت تأثیر مواد مخدر است، کار او را انجام می دهد و یا زمانی که درمان گری مصرف مجدد مواد از سوی بیمار را به تصور اینکه بیمار شرمنده شده و درمان را ترک کند، با دیگر همکاران گروه یا خانواده بیمار در میان نمیگذارد، به عنوان افراد تواناساز تشخیص داده میشود.
اما تفاوت عمدهای که تواناساز با هم وابسته دارد، در نوع رابطه ای است که این افراد با شخص معتاد برقرار میکنند.
لازم نیست که تواناساز در یک رابطه پایدار و در جریان ارتباط مستمر با فرد معتاد قرار داشته باشد به عبارت دیگر یک فرد ممک ناست معتادی را در ادامه اعتیادش توانا سازد.
بدون آنکه به هم وابسته شود.
((تواناسازی)) اشاره به رفتارهای مشخص و خاصی دارد حال آنکه هم وابستگی بر الگویی از روابط دلالت دارد فرد هم وابسته در یک رابطه پایدار ادامه دار با معتاد بارها در توانا ساختن او به مصرف دخالت میکند ولی فرد تواناساز ممکن است تنها در یک ارتباط و تماس کوتاه بر معتاد اثر بگذارد.
هنگامی که یک عابر به یک متکدی با آگاهی به اینکه او احتمالاً معتاد است و در صدد تهیه مواد مخدر میباشد، پول میدهد، می توان گفت او را در ادامه مصرف توانا ساخته است و یا در مفهوم گسترده تر آن هنگامی که فردی به دلیل ترس با اجتناب از درگیر شدن از مسائل جنایی از دادن شهادت و افشا نمودن واقعیت در مورد وقوع جرم خودداری میکند، به نوعی فرد گناه کار را توانا می سازد تا از مجازات بگریزد، اما هم وابستگی و تواناسازی می توانند در یک فرد جمع باشند.
هنگامی که فردی با محل کار همسرش تماس میگیرد و علیرغم اینکه میداند همسرش در حالت خماری به سر می برد، می گوید او سرما خورده و نمی تواند سر کارش بیاید و یا زمانی که پدری با این تصور که فرزندش هنوز آمادگی پذیرفتن مسئولیت و رفتارهایش را ندارد، بدهی مربوط به مصرف مواد مخدرش را پرداخت می کند، حالتی از هم وابستگی و تواناسازی را توأمان به نمایش می گذارند (دویکو 1996، به نقل از معصومیان 1378) هم وابستگی ظاهراً مهربانی محبت و عشق به نظر میرسد.
یک فرد هم وابسته است تلاش می کند که همسر، پدر یا مادر خوبی برای فرد معتاد باشد.
به دقت نیازها و خواسته های وی را شناسایی کرده، در برآورده کردن آنها تمام تلاش خود را می کند.
فرد هم وابسته که دائماً به فکر حفظ تعادل حیاتی خانواده و مراقبت از معتاد می باشد.
او تنها زمانی احساس خوبی دارد که از طرف فرد وابسته به مواد مخدر مورد تأیید قرار بگیرد و از جانب او دوست داشته شود.
گاه افراد هم وابسته فرد را در مصرف همراهی می کنند تا بتواند مصرف او را کنترل نماید یا الگویی برای او باشند.
از نظرها این نشانه عشق و علاقه است برای درمان فرد معتاد حتی خود را قربانی کنند.
آنها در قالب محبت و عشق فرد معتاد را در ادامه مصرفش توانا می نمایند.
برای درک مفهوم هم وابستگی باید از زاویه ای دیگر نیز به آن نگریست، فرد هم وابسته محتاج این است که مورد نیاز سایرین واقع گردد او به وابستگی فرد معتاد به مواد مخدر وابسته است چون در حالت اعتیاد فرد معتاد به مراقبت های او نیاز دارد.
این امر زمانی که فرد معتاد بهبود می یابد، به خوبی نمایان می شود.
فرد هم وابسته در این زمان حس می کند دیگر مورد علاقه فرد معتاد نیست چرا که وی دیگر مشکلی ندارد که به فرد هم وابسته نیازمند باشد.
((هنگای که دو نفر در یک ارتباط هم وابسته قرار می گیرند، هر یک به دیگری قدرت برآوردن سلامتی و نیازهای رفاهی اش را می دهد چنین رابطه ای در شکل گسترده اش بین دو ملت می تواند روی دهد ولی هنگامی که دو نفر به همدیگر هم وابسته می شوند هر یک به دیگری قدرتی می دهد که حس اعتماد به نفس دیگری را تحت کنترل قرار دهد.
هنگامی که فردی در یک رابطه وابسته به یکدیگر در انجام رفتارهای مورد انتظار طرف مقابل کوتاهی می کند، او به خاطر از دست دادن پول، وقت و غیره رنج خواهد برد ولی هنگامی که فردی در یک رابطه هم وابسته انتظارات فرد دیگر را برآورده نمی کند، این فرد از صنایع شدن اعتماد به نفس خود رنج می برد.(سر مارک، 1985، به نقل از معصومیان، 1378)