دانلود مقاله اهمیت جنگ های سیاسی و اقتصادی

Word 38 KB 3794 26
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • اگر جنگها مهمتر از آنند که صرفاً به دست ژنرالها سپرده شوند پس مطالعه جنگها هم با اهمیت تر از آنست که صرفاً به دست تاریخ نویسان سپرده شود.

    تاریخ نویسان نظامی با تمرکز روی جنبه‌های تکنیکی جنگ لشکرکشیها نبردها و تکنولوژی تمایل کمتری به بررسی جنبه‌های سیاسی اقتصادی و اجتماعی جنگ نشان داده‌اند.

    فقط اخیراً و به شکلی آزمایش تغییراتی در اینگونه بررسیها صورت گرفته است این موضوع اهمیت چندانی نخواهد داشت مگر اینکه همزمان و در کنار آن جنگها ارتشها و سیاستها شکی نیست که جنگها تأثیر مستقل و شدیدی بر سیاست بین‌الملل و موقعیت ملتها دارند.

    نابودی رایش سوم (رایش عنوانی بود که آلمانها به کشور خود داده بودند و رایش سوم با آلمان هیتلری گفته می‌شد) در جنگ جهانی دوم توسط اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده واقعه‌ای را رقم زد که قسمتی از تاریخ جهان را به خود اختصاص داد این همکاری نظامی موقتی و کم نظیر بین دو ابر قدرت آینده پیامدهایی به دنبال داشت که بر نظام بین‌المللی تأثیر گذاشت.

    فروپاشی آلمان نازی و متعاقب آن تسلط سیاسی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بر نظام موازنه قدرت اروپا که از زمان عهدنامه ‌ وستفالی (پیمان صلحی بود که بین دول اروپا منعقد شد) بمدت 300 سال ساختار سیاست بین‌الملل را تحت تأثیر خود قرار داده بود.

    ضربه مهلکی وارد آورد این اتحاد پیش‌بینی نشده قدرت آلمان را که پس از اتحاد نهایی دو آلمان در سال 1870 بمدت 75 سال بی‌رقیب مانده بود نابود کرد و به دوران حکومت 12 ساله ‌رایش سوم که تا ژوئن 1944 بر قاره اروپا مسلط بود پایان داد.

    قدرت آلمان در جنگ جهانی اول بقدری بود که حتی در نوامبر 1918 ارتش این کشور در خاک کشورهای اروپایی باقی مانده بود.

    در جنگ جهانی دوم اتحاد جماهیر شوروی ایالات متحده و امپراتوری بریتانیا در یک جنگ چهار ساله آلمان نازی را نابود کردند.

    حذف قدرت آلمان از قلب اروپا همزمان با سقوط امپراتوری ژاپن از پا درآمدن بریتانیا و فلج شدن فرانسه بعد از یک دوره ‌ چهار ساله اشغال توسط آلمانها خبر از پیدایش نظم نوین بین‌المللی می‌داد این مسئله از امکان ادامه حیات ارتش آلمان که باعث واماندگی اروپا در دهه 1930 شد ارتشی که در جنگ جهانی اول به طور کامل سرکوب نشده بود جلوگیری کرد عملکرد مطلوب نظامی اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده باعث شد که نیروهای این دو کشور در سال 1945 در آلپ (رودخانه ای مهم در شمال آلمان) در خاک آلمان به هم ملحق شوند و این خود سبب شد که این ابر قدرتهای در حال تولد که تا قبل از آن زمان نیروهایی حاشیه‌ای بودند، بر ویرانه‌های نظام جهانی به جلو رانده شوند و سرنوشت تازه ای را برای جهان رقم بزنند.

    بطور عجیبی پس از پایان جنگ این دو دولت به نیروهایی مسلط تبدیل شدند بنابراین چنین به نظر می‌رسد که وقایع جنگ جهانی دوم نتیجه جنگ جهانی اول را دگرگون ساخت و باعث آن شد که روسیه فعال از نظر سیاسی و ضعیف از نظر نظامی و ایالات متحده منزوی از نظر سیاسی و آزمایشی نشده از نظر نظامی در نظام جهانی مطرح شوند در سال 1945 هر دو قدرت هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ نظامی حداقل در ظاهر قدرتمند به نظر می‌آمدند.

    بدون نابودی نظامی و اشغال آلمان و ژاپن و همچنین تصرف اروپایی شرقی و شرق آلمان توسط شوروی در پایان جنگ جهانی دوم ظهور شوروی به عنوان یکی از دو ابر قدرت دوران پس از جنگ مطمئناً ناممکن بود.

    بدون از پای درآمدن بریتانیای کبیر فلج شدن فرانسه و انهدام آلمان نقش قدرتمندانه ایالات متحده در غرب نیز بعد از سال 1945 غیر قابل تصور بود تو بجورن تاتسن در کتاب جدیدش در مورد تاریخ نظامی این گونه نوشته است: «تحرکات داخلی کشورها که به شکل رقابتهای نظامی بین ملت- کشورها نمایان می‌شود بیشتر از آنچه تصور می‌شد در ظهور و پیشرفت نظامی مترقی جهان دخالت داشته است.

    بجای تمرکز صرف بر امکانات تولید برای مسیر پیدایش جهان جدید ما باید تأثیر عوامل تخریبی را نیز به همان اندازه در نظر بگیریم.» جنگها همچنین تأثیر شدیدی بر سرنوشت و ماهیت ملتها و کشورها دارند.

    در جنگ جهانی اول هنگامی که روسیه تزاری در معرض جنگ قرار گرفت شکست خورد و از هم پاشید در طول 20 ماه از حضور این کشور در جنگ ارتش نتوانست هیچ حمله موفقیت آمیزی علیه آلمان انجام دهد جالب اینجاست که ارتش امپراتوری آلمان بیشتر درگیر جبهه غرب بود و فقط نیروهای فرعی این کشور در جبهه شرق حضور داشتند سرانجام انقلاب فوریه رژیم تزاری را سرنگون کرد و به مشارکت روسیه در جنگ پایان داد.

    معاهده شرم‌آور «برست- لیتوفسک» در مارس 1918 باعث افول ستاره ‌ اقبال روسیه شد درست در نقطه مقابل شوروی در جنگ جهانی دوم توانست در مقابل حملات غافلگیرانه نیروهای آلمان نازی مقاومت کند این در حالی بود که آلمان این بار ارتشی سه برابر بزرگتر از نیروهایشان در جبهه شرق در جنگ جهانی اول به این منطقه گسیل کرده بودند.

    شوروی در طول بیش از 1000 روز از ژوئن 1941 تا ژوئن 1944 در مواجهه با بیش از سه میلیون نفر از نیروهای آلمان و متحدانش که با سر سختی تمام برای از بین بردن «تهدید بلشویکها» می‌جنگیدند متحمل سنگین‌ترین تلفات شد.

    با وجود کمکهای مختلف متفقین از کمک جنگی آمریکا گرفته تا حمله به مناطق پیرامون رایش سوم و حملات هوایی به آلمان ارتش سرخ باز هم به تنهایی در مقابل بخش عمده نیروی زمینی آلمان ایستادگی کرد تا ژوئن 1944 هنگامی که بالاخره جبهه دوم گشوده شد ارتش سرخ نقش مهمی در انهدام رایش سوم داشت.

    بنابراین جنگ جهانی دوم یک نکته را ثابت کرد.

    با وجود تنفر و بیزاری اکثر غریبها از استالینیسم شوروی جنگ را با موفقیت پشت سر گذاشت و کارآیی و توانایی نظام سیاسی و اجتماعی خود را به نمایش گذاشت.

    بلاخره در پایان جنگ هنگامی که ارتش سرخ به رغم تمام مشکلات و مصائب در برلین، وین، پراگ و بوداپست مستقر شد چه کسی می‌توانست با یادآوری سرنوشت غم انگیز روسیه تزاری موفقیتها و کامیابیهای نظام شوروی را انکار کند؟

    علاوه بر این تواناییهایی نظامی بازتاب چیزی بیش از تدارکات اقتصادی است.

    پیروزیهای اسرائیل بر اعراب پیروزیهای شوروی بر آلمان در جنگ جهانی دوم موفقیتهای چینی‌ها در جنگ کره در سال 1950 و اوایل 1951 و پیشرفتی نیروهای ویتنام شمالی در سایگون در سال 1975 با هیچ گونه برتری اقتصادی دول پیروز همراه نبود البته نظم و برتری اقتصادی در کسب موفقیتهای نظامی مهم است اما نباید به عوامل سیاسی و اجتماعی و همچنین عوامل نظامی محض بی‌توجهی کرد از اینرو پیروزیهای ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم نه تنها نشان دهنده توانمندی اقتصادی این دو کشور بلکه بیانگر نظم ترتیبات سیاسی و اجتماعی و سازماندهی نظامی عالی آنها بود جنگ جهانی دوم نکاتی را درباره جوامع ایالات متحده و شوروی بر ملا کرد توانایی فوق العاده تهاجمی ارتشهای آمریکا و شوروی نشان دهنده روحیه قوی جوامع این دو کشور بود این نکته بویژه در مورد شوروی با توجه به لطمه های غیرقابل باوری که آلمان زده بود بیشتر صدق می‌کرد اتکای بیشتر بر زور و اجبار در ارتش سرخ در قیاس ارتش آمریکا بازتاب نظام سیاسی متفاوت دو کشور بود.

    افزایش شدید افسران تازه استخدام شده در ارتش نشان دهنده تغییرات زیاد در جامعه پس از انقلاب شوروی بود در همین زمان رهبری دلیرانه کمونیستها در ارتش سرخ مبین برخورداری این ارتش از قدرتی مستحکم بود که نمونه ‌آن در غرب دیده نمی‌شد.

    جنگ جهانی دوم و ظهور ابر قدرتها ایالات متحده بعد از مشارکت دیر هنگام و محدودش در جنگ بین المللی اول بدنبال فروپاشی جامعه ملل خود را عمدتاً از عرصه بین الملل کنار کشیده بود.

    دلایل عدم دخالت ایالات متحده: سرخوردگی از پیامدهای جنگ جهانی اول، اجتناب سنتی از دخالت در کشمکشهای دولتهای اروپایی نگرانی توانفرسای ناشی از بحران اقتصادی ایمنی طبیعی به واسطه وجود اقیانوسهای اطلس و‌ آرام و فقدان هر گونه تهدید جدی از سوی دولتهای محور علیه ایالات متحده تا سال 1940 همگی موجبات عدم دخالت ایالت متحده را فراهم آورده بود و البته عموم غربیها قدرت نازی‌ها را دست کم گرفته بودند ایالات متحده با داشتن ارتشی کوچک که بیشتر مناسب کشورهایی مانند بلغارستان یا رومانی بود تا یک قدرت بزرگ.

    نه تنها علاقه‌مند به جنگ نبود بلکه توانایی دخالت جدی در اروپا را هم در سالهای آغازین جنگ جهانی دوم نداشت فاصله زیاد جغرافیایی از اروپا و کمبود تولید جنگ افزار تا سال 1943 که با عدم آمادگی نظامی همراه شده بود زنگ خطر در اوایل جنگ برای آمریکا به صدا درآمد تا ژانویه 1944 تقریباً 5 سال بعد از شروع جنگ جهانی دوم آمریکا برای مشغول کردن تعداد قابل توجه سربازان آلمانی مستقر در اروپا یا تهدید منابع حیاتی آلمان حتی نتوانست عمل نظامی مناسبی انجام دهد.

    تا آن زمان حرکات نظامی ارتش آمریکا مربوط به هدفهای هوایی، دریایی و یک رشته عملیات محدود جنگی در شمال آفریقا و ایتالیا و قانون وام و اجاره (یعنی به دولت آمریکا اجازه می‌داد تا مقدار متنابهی کالاهای متنوع در اختیار کشورهای در حال جنگ بخصوص بریتانیا بگذارد بدون اینکه این کشورها مجبور باشند بلافاصله پول این کالاها را بپردازند) بود و بناچار بیشتر بار جنگ بر دوش نیروهای بریتانیا و شوروی بود از اینرو به نظر نمی‌آمد که با چنین شرایطی ابر قدرتی پدید‌آید.

    برای کاندیدای بعدی مقام ابر قدرتی هم یعنی اتحاد جماهیر شوروی شرایط بهتری وجود نداشت در حقیقت مسکو در مقایسه با واشنگتن وضعیت نامناسبتری داشت مدتها بود که یک رشته شکستهای سالهای ابتدایی جنگ جهانی اول جایگزین پیشروی درخشان 1814 ارتش سلطنتی روسیه در پاریس شده بود ارتش تزاری در جنگ جهانی اول شکستهای سنگینی نظیر شکست تانینبرگ در سال 1914 متحمل شد و عملکرد بسیار ضعیف این ارتش موجب شتاب دادن به تجزیه تزاریسم انقلاب سال 1917 و انعقاد قرارداد موهن برست لیتوفسک (بین آلمان و شوروی که اوکراین و قسمتهایی از اراضی روسیه را به آلمانها می‌داد) در سال 1918 شد روسیه به دنبال انقلاب اکتبر 1917 که در زیر فشارهای جنگ جهانی اول 1914 تا 1917 و جنگ داخلی (1918 – 1920) خرد شده بود و به شدت تضعیف شد و فنلاند و لهستان و سرزمینهای مهمی در غرب مانند کشورهای حوزه بالتیک را هم از دست داد.

    (اتحاد جماهیر شوروی در فاصله بین دو جنگ سیاست انزوا گرایانه‌ای را تعقیب می‌کرد و بازیگر سیاسی غیر مؤثری در اروپا بود فعالیتهای کمنیترن (نام چند مجمع بین‌المللی) که در مسکو متمرکز بود حتی در طول دوران بحران اقتصادی غرب در جهت ترویج انقلاب در همه جا با شکستهای فاحش مواجه شده بود در دیپلماسی معمول اتحاد جماهیر شوروی بغیر از رسمیت دیپلماتیک این کشور و برقراری روابط محدود اقتصادی با غرب به ندرت پیشرفتی حاصل شد.

    ارتباط گسترده سیاسی و نظامی با آلمان که بعنوان نمونه می‌توان از قراردادهای «راپالو» و «برلین» و روابط نظامی مخفی بین دو کشور نام برد با به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 قطع شد اتحاد متزلزل آن کشور با فرانسه که اگر به همکاری همه جانبه نظامی منجر می‌شد و ممکن بود در جنگ آینده تأثیر گذار باشد هرگز به شکوفایی لازم نرسید ورود دیر هنگام اتحاد جماهیر شوروی به جامعه ملل در سال 1934 و سرانجام اخراج آن کشور بدنبال جنگ زمستانی فنلاند در سال 1940 سبب ناتوانی بیش از پیش شوروی شد حمایت این کشور از نیروهایی جمهوری خواه در طول جنگ داخلی اسپانیا قبل از سال 1939 هنگامی که پیروزی فاشیستهای تحت امر ژنرال فرانکو مسلم شد بسیار محدود گشت محروم شدن اتحاد جماهیر شوروی از کنفرانس مونیخ منزوی شدن این کشور را از سیستم سیاسی اروپا به دنبال داشت و این کشور نظاره‌گر تضعیف خود توسط قدرتهای دیگر شد.

    در آخرین سال جنگ هنگامی که ارتشهای آمریکا و شوروی بسوی قلب اروپا حرکت می‌کردند موارد تشابه و اختلاف بین این دو قدرت جالب توجه بود هر دو کشور دارای نیروی زمینی بزرگ و با استعداد بالا منابع طبیعی عظیم و اقتصادی قدرتمند بودند هر دوی آنها به منزله وارثان انقلابهای بزرگ از نظام قدیمی اروپا انتقاد می‌کردند و خود را الگوی جهان مترقی و جدیدی می‌دانستند که جایگزین جهان قدیمی و رو به زوال خواهد گشت هر دو کشور گرایشی شدید به نظام نوین متمرکز خود داشتند.

    ایالات متحده به نظم بین‌المللی لیبرال کاپتیالیستی و شوروی به نظام بین‌المللی سوسیالیستی هر دو کشور در سیاست خارجی نسبتاً بی تجربه و نقش قدرتهای بزرگ امیدهای زیادی به آینده داشتند.

    اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در سال 1941 با حمله غافلگیرانه دولتهای محور که خسارتهای جدی بر بهترین ساز و برگ نیروی دریایی ایالات متحده و ارتش جماهیر شوروی وارد آورده بودند و به ناچار وارد جنگ جهانی دوم شدند.

    اما موارد اختلاف بین دو ابر قدرت نوظهور مخصوصاً در زمینه‌های سیاسی نظامی و اقتصاد جنگی بسیار بیشتر از تشابهاتشان بود.

    در سال 1944 ایالات متحده از نظر اقتصادی با برخورداری از اقتصادی چهار برابر بزرگتر از اقتصاد شوروی، بسیار قدرتمندتر از این کشور بود از نظر سیاسی ایالات متحده در جهان نفوذ بیشتری داشت و از حمایت اکثر قدرتهای جهان بمنزله متحدان خود سود می‌برد.

    از نظر نظامی ایالات متحده دارای نیروی دریایی قدرتمندی بود و اتحاد جماهیر شوروی نیروی زمینی بسیار بزرگی در اختیار داشت در ژوئن 1944 هنگامی که ارتش سرخ در نبرد با آلمان با 5 میلیون نفر اسیر و تقریباً 6 میلیون نفر کشته توان نظامی خود را تا حدودی از دست داده بود ارتش آمریکا متحمل کمتر از 000/100 نفر تلفات شده بود.

    هنگامی که ایالات متحده دارای متحدان قدرتمندی در بریتانیای مشترک المنافع و بعد از آن در فرانسه بود اتحاد جماهیر شوروی تنها بود.

    راه منتهی به ابر قدرت شدن برای دو ملت طولانی و متمایز از هم بود.

    اهمیت ارتشها و جنگها مطالعه ارتشها و جنگها و ارتباط آنها با سیاست و اقتصاد برای سرنوشت ملتها امری واجب و حیاتی است سرنوشتهای بزرگ در عرصه‌های جنگ مشخص می‌شود بعنوان مثال انقلابهای بزرگ را در نظر بگیرید آثار و نتایج انقلابهای انگلستان روسیه و چین فقط در یک رشته جنگهای داخلی طولانی و خونین مشخص شد.

    انقلاب فرانسه عامل یک رشته درگیری‌های نظامی بود، که تا قبل از اینکه شکست نهایی‌ اش‌ در واتر لو (آخرین جنگی که بین ناپلئون بناپارت و نیروهای دو دولت پروس و انگلستان واقع شد) سرنوشت بدی را برای این انقلاب رقم بزند بیش از دو دهه به طول انجامید.

    همچنین جنگ جهانی اول عامل تجزیه چهار سلسله سلطنتی (پادشاهی آلمان، روسیه تزاری، امپراتوری عثمانی و اتریش، مجارستان) و تشکیل گروهی از کشورهای جدید اروپایی بود.

    جنگ جهانی دوم فاشیسم را در آلمان و ایتالیا و میلیتاریسم را در ژاپن از بین برد و باعث ظهوری نظمی نو شد که دو ابر قدرت جدید آن را دیکته می‌کردند.

    جنگها باعث تسریع تغییرات اجتماعی می‌شوند.

    همانطور که جنگ جهانی اول در برانگیختن انقلابهای فوریه و اکتبر روسیه نقش بسزایی داشت، و جنگ جهانی دوم عامل ایجاد سوسیالیزم در شرق اروپا و بعداً در چین و ویتنام شد.

    جنگ جهانی اول بطور عمده تغییرات مهمی در جامعه انگلستان در دوره بعد از جنگ ایجاد کرد در حالی که جنگ جهانی دوم تغییرات عمده‌ای را در جامعه امریکا در دوره بعد از جنگ فراهم کرد.

    قدرت نظامی عامل اصلی تعیین سرنوشت جهان بعد از جنگ بود.

    جنگها در سطح جهانی ممکن است کل نظم سیاسی بین‌المللی و حتی نظم اقتصادی بین‌المللی را بسرعت تغییر دهند.

    جنگها در بعد داخلی قدرت و ضعف جامعه را آشکار می‌سازند و ممکن است باعث دگرگونی‌های بنیادی با نابودی جامعه‌ها و کشورها شوند.

    آرتور اشتاین اثر جنگها را بر جامعه‌ها اینگونه تجزیه تحلیل می‌کند: « جنگ شاخص اصلی دگرگونی است، در تمام جنبه‌های زندگی داخلی یک ملت تأثیر می‌گذارد و شیوه حکومت، نظام اجتماعی و اقتصادی را تغییر می‌دهد .

    .

    جنگ شیوه‌های زندگی داخلی ملتها را دگرگون می‌سازد.

    در نهایت، جنگ ممکن است بافت زندگی ملتها را از هم بگسلد.

    توازن قدرت حکومت را دستخوش تغییر و تحول سازد و شکاف بین فقرا و اغنیا را کم کند.» جنگها و قدرتهای نظامی یگانه عامل ایجاد نظم بین المللی نیستند.

    اهمیت عاملهای اقتصادی، سیاسی، تکنولوژی، فرهنگی و دیپلماتیکی را در دوره معاصر نمی‌توان نادیده گرفت.

    اما نکته‌‌ای که ما در اینجا بر آن تأکید داریم این است که قدرت نظامی، که بیشتر دست کم گرفته میشود یا نادیده انگاشته می‌شود، باید به نوبه خود.

    بعنوان یک عامل اصلی در نظر گرفته شود.

    ارتشها به خودی خود از جامعه‌ها جدا نیستند بطور کلی ساختار و تواناییهای ارتشها نمایانگر ساختار و تواناییهای ملتهاست.

    ارتشها گروه کوچکی از جامعه را تشکیل می‌دهند و آنها را دولتها برای محافظت از کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایجاد کرده‌اند.

    روابط انسانی در ارتش، نشان دهنده سطح روابط اجتماعی جامعه است.

    طبیعت زور و اجبار در محیط نظامی شکل بسط یافته از محیط غیرنظامی موجود و در نهایت سبک و شیوه‌های جنگ، تقریباً روحیه و ارزشهای اجتماعی را نشان می‌دهد.

    از لحاظ تاریخی، جنگها و نیروهای نظامی، از عوامل مهمی هستند که در شکل‌گیری نظم سیاسی بین‌المللی و داخلی جوامع محسوب می‌شوند.

    نیروهای نظامی را نیز طیف وسیعی از عوامل اقتصادی و غیر اقتصادی شکل می‌دهند که همگی بازتابی از تواناییهای اجتماعی هستند.

    در جنگ جهانی اول برتری نظامی آلمان در بیشتر طول جنگ، بر پایه برتری اقتصادی اتفاق مثلث ایجاد نشده بود.

    در جنگ جهانی دوم پیروزی‌های بزرگ نظامی آلمان در سالهای 1939 تا 1942 با برتری اقتصادی آلمان همراه نبود، در حقیقت در سال 1940 آلمان از نظر نیروی انسانی و ماشین‌آلات فقط با فرانسه برابر بود، اما در سال 1941 شوروی از این نظر بر این کشور برتری داشت.

    همچنین پیروزیهای بزرگ اتحاد جماهیر شوروی در سالهای 1943 تا 1945 در جبهه شرق نمایانگر هیچگونه برتری اقتصادی چشمگیری بر رایش سوم نبود.

    در حقیقت پیروزیها بر پایه‌های متزلزلی بنا شده بود.

    آخرین مثال.

    جنگ سرد است.

    با وجود اینکه درآمد ناخالص ملی آمریکا در سال 1945 چهار برابر درآمد ناخالص ملی اتحاد جماهیر شوروی بود با توجه به اینکه اختلاف بین قدرت دو کشور در این زمان بسیار بیشتر از زمانی بود که بعنوان متحد محسوب می‌شدند و اگر فقط قدرت اقتصادی و سیاسی را در نظر بگیریم هیچ دلیلی برای بن بست مداوم جنگ سرد وجود نداشت.

    ریشه‌های جنگ سرد تمام طرفهای درگیر در بحثهای ریشه‌های جنگ سرد معمولاً با تکیه بر عوامل اقتصادی و سیاسی عوامل نظامی را نادیده می‌گیرند.

    جالب است که طرفداران سه گروه مخالف اغلب در بحثهایشان، مفروضات مشکوک نظامی را مطرح می کنند.

    سنت گرایان برای مقصر قلمداد کردن شوروی در آغاز جنگ سرد بر قدرت نظامی بزرگ این کشور در مقایسه با قدرت نظامی ضعیفتر ایالات متحده تأکید می کنند.

    آنها از ارتش سرخ بعنوان تهدیدی برای تجاوز به اروپای غربی و تسلط بر اقیانوس اطلس نام می‌برند.

    تجدید نظر طلبان در موضعی کاملاً مخالف با سنتگرایان، ایالات متحده را مقصر اصلی آغاز جنگ سرد می‌دانند.

    آنها بر قدرت نظامی عظیم ایالات متحده و مخصوصاً قدرت اتمی این کشور در مقایسه با قدرت ضعیفتر نظامی شوروی انگشت می‌گذارند.

    بلاخره نسل جدید فرا تجدید نظر طلب، که هر دو طرف را در آغاز جنگ سرد مقصر قلمداد می کنند، گرایش به تأکید بیشتر بر قدرت نظامی ایالات متحده دارند.

    دو دیدگاه نظامی عمده‌این گروههای مختلف، تا اندازه‌ای درست است، زیرا تنها یک جنبه از واقعیتهای پیچیده نظامی سال 1945 را منعکس می‌کند.

    این مساله چندان تعجب‌آور نیست به این دلیل که حتی یک نفر از طرفهای اصلی شرکت کننده در مباحثات سه گروه.

    مورخ نظامی، یا محقق سیاسی علاقه‌مند به پژوهش در زمینه جنگها و ارتشها نیست.

    همچنین در بین شرکتها کنندگان در این مباحث، تعداد اندکی کارشناس مسائل شوروی وجود دارد.

    علاوه بر این واقعیتهای نظامی و رخدادهای جنگ، پیچیده است و بسادگی قابل درک نیست.

    کمکهای جنگی ایالات متحده در طول این دوره سه ساله تأکید زیادی بر برنامه کمکهای جنگی داشت این برنامه بخوبی نقش ایالات متحده را در جهان بعنوان (زراد خانه دموکراسی) و تأمین کننده سلاحهای سایر ملل برای جنگ با نازی ها نشان داد تأمین چنین کمکهایی فقط در حیطه قدرت ایالات متحده بود، زیرا این کشور دارای عظیم‌ترین و قویترین اقتصاد شوروی در دهه 1930 یک اقتصاد در زمان صلح بود، اقتصاد امریکا در زمان جنگ جهانی دوم از بسیاری جهات یک اقتصاد زمان صلح در هنگام جنگ محسوب می‌شد.

    در طول جنگ هیچ بمبی در ایالات متحده نافتاد.

    مشکلات و مصایب جنگ از امریکا کاملاً دور بود و تقریباً دور از ذهن به نظر می‌رسید.

    جنگ جهانی دوم برای بیشتر مردم امریکا یک جنگ خوب بود.

    برنامه کمکهای جنگی برای ایالات متحده موقعیتی را فراهم کرد تا بتواند بدون ارسال نیرو، در درگیری‌ها بریتانیا و شوروی با آلمان سهمی داشته باشد.

    این برنامه به ایالات متحده فرصت داد تا از بزرگترین نیروی خود ( اقتصادش ) استفاده کند و نیز بزرگترین مشکل خود را که بی‌تجربگی نیروی نظامی، بخصوص نیروی زمینی را حل کند.

    آمریکا از طریق این برنامه بیش از 48 میلیارد دلار تجهیزات جنگی برای متفقین خود فراهم کرد که بیشترین آن به بریتانیا (7/31 میلیارد دلار) و مقداری از آن به شوروی (11 میلیارد دلار) اختصاص یافت.

    در مجموع ایالات متحده از طریق برنامه کمکهای جنگی حجم عمده‌ای از تجهیزات جنگی را که تقریباً 15 درصد هزینه‌های جنگی این کشور بود برای متفقین ارسال کرد.

    اهمیت این کمکها برای بریتانیا که در اواخر سال 1943 و اوایل 1944 با کمبود شدید منابع مواجه شده بود انکار ناپذیر است.

    آمریکا در طول این دو سال برنامه اجرای کمکهای جنگی 8/19 میلیارد دلار از تجهیزات جنگی بریتانیا را فراهم کرد، که برابر با 40 درصد تولیدات تسلیحاتی این کشور بود.

    در سال 1944، 5/13 در صد از هواپیما ها و 5/29 درصد از تانکهای تولید شده در ایالات متحده به بریتانیا ارسال شد.

    اهمیت بریتانیا به منزله پایگاه مقدم و اصلی جنگی در اروپا در آمار منعکس شده است: در زمان حمله به نرماندی در ژوئن 1944 بریتانیا 31 درصد از تجهیزات جنگی ایالات متحده را تامین کرد بنابراین ایالات متحده در حالی که تامین کننده بخش عمده ای از تجهیزات جنگی بریتانیا بود، مقادیر زیادی تجهیزات نیز از این کشور دریافت می‌کرد.

    بررسی میزان تاثیر کمکهای بسیار کمتر آمریکا به شوروی کار مشکلی است.

    روسها اعتقاد برنامه کمکهای جنگی فقط 4 درصد کل سلاحهای این کشور را تامین کرده است، در حالی که آمریکایی‌ها ادعا می‌کنند که این میزان 15 درصد است.

    تخمین منطقی چیزی حدود 10 درصد یعنی رقم بسیار کمتری نسبت به بریتانیا است.

    کمکهای ایالات متحده در زمینه سلاحهای کلیدی مهم و چشمگیر نبود، ولی در بعضی زمینه های دیگر بسیار مهم و حیاتی بود.

    به عنوان مثال، کمک کلیدی امریکا در ارسال 427000 دستگاه کامیون به ارتش سرخ قابلیت تحرک داد و این چیزی بود که این ارتش شدیداً به آن نیاز داشت.

    محصولاتی اختصاصی مانند سوخت هواپیما، فولاد آلیاژی، تلفنهای صحرایی و فرآورده‌های نفتی عمده دیگر باعث آزادی عمل بیشتر صنایع شوروی برای تولید محصولات اساسی‌تر شد.

    سایر کمکها از قبیل مواد غذایی، پوشاک و مواد منفجره نیز اهمیت زیادی داشت.

    با توجه به تمام جوانب امر کمکهای ایالات متحده در عین مهم بودنش از عوامل تعیین کننده در تلاشهای جنگی شوروی به شمار نمی‌آمد.

    به عبارت بهتر کمکهای جنگی آمریکا برای تلاشهای بریتانیا بخصوص در سالهای 1943 و 1944 بسیار حیاتی بود در حالی که در مورد شوروی مکمل مهمی برای اقتصاد تحت فشار این کشور محسوب می‌شد.

    برای آمریکا جنگ جهانی دوم تقریباً جنگی بدون دردسر بود.

    این کشور تا ژوئن 1944 با کمترین تلفات شاهد عقب نشینی نیروهای آلمان در شرق و جنوب بود.

    در این زمان بخش عمده‌ای از توان جنگی آلمان غالباً توسط نیروهای شوروی از بین رفته بود.

    مشکلات و مصایبی که مردم شوروی و تا حدود کمتر مردم انگلستان متحمل شدند باور کردنی نبوده ایالات متحده در سال 1944 در حالی که حتی یکبار هم مورد اصابت بمب قرار نگرفته بود و اقتصاد جنگی خود را در اوج شکوفایی می‌دید آماده برداشت ثمره تلاش مشترک متفقین بود.

    ایالات متحده در آن هنگام احساس می‌کرد که می‌تواند جهان را به سوی دوران جدید پس از جنگ هدایت کند.

    برای اتحاد جماهیر شوروی موقعیت متفاوت بود.

    انهدام ماشین جنگی رایش سوم به بهای سنگینی بدست آمده بود.

    ارتش سرخ تا ژوئن 1944 در نبرد با نیروی زمینی آلمان متحمل بیش از 11 میلیون نفر کشته و اسیر شده بود.

    مناطق غربی این کشور به صورت ویرانه‌ای در آمده بود میلیونها نفر بی‌خانمان و میلیونها نفر غیر نظامی بدست آلمانی ها قتل عام شده بودند.

    مناطق پیشرفته صنعتی و کشاورزی که در دهه 1930 با زحمت فراوان ایجاد شده بود.

    در جریان عقب نشینی آلمانی ها به کلی نابود شده بود.

    در ژوئن 1944 هیچ چیز برای اتحاد جماهیر شوروی بهتر از فتح برلین و شروع بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ نبود.

    اما در ژوئن 1944 مردم شوروی و استالین از یک چیز مطمئن بودند: آنها تقریباً تنها عامل نابودی رایش سوم محسوب می‌شدند.

    بریتانیا، سومین ضلع مثلث نابودی رایش سوم قدرت بزرگی که در آن وقت رو به زوال گذاشته بود مانند شوروی طعم شیرین پیروزی را چشید اما بهای پیروزی برای این کشور نیز بسیار سنگین بود.

    افت شدید در سرمایه و تجارت.

    افزایش شدید بدهی‌های خارجی و کاهش تولید ناخالص ملی به میزان یک چهارم نسبت به زمان قبل از جنگ نشان دهنده و ضعیت وخیم بریتانیا در آن دوران بود.

    ویرانیهای جنگ بریتانیا را در دوران پس از جنگ با مشکلات زیادی مواجه کرد و قدرت این کشور و روابطش را با ایالات متحده در آخرین سال جنگ به شدت کاهش داد.

    ضرورت‌های نظامی این سه کشور را برای شکست آلمان نازی متحد کرد.

    ولی همچنان که دورنمای پیروزی نزدیک و نزدیکتر می‌شد این سه کشور در مورد جهان پس از جنگ و نقش هر یک در دوران جدید دچار تضادها و اختلافات روز افزونی شدند.

    حمله نهایی به آلمان در شرق و غرب متفقین همان طور که در کنفرانس یالتا (کنفرانسی بود که از چهار تا یازدهم فوریه 1945 بین استالین، چرچیل و روزولت برگزار شد) در اوایل فوریه سال 1945 دیده شد با اطمینان کامل از رسیدن به پیروزی نهایی وارد سال جدید شدند.

    دفع حمله نیروهای آلمان در جنگل آردن توسط آمریکاییها تجمع نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در بخش مرکزی جبهه شرق از ماه اوت تا آن زمان و پیشرویهای ارتش سرخ در بالکان همگی خبر از نابودی سریع رایش سوم می داد در اوایل سال 1945 دیگر صحبت از امکان نابودی آلمان نازی نبود بلکه صحبت از زمان آن بود با فرا رسیدن ژانویه 1945 متفقین یکبار دیگر برای آغاز مجدد تهاجماتشان آماده شدند.

    ارتش سرخ نیروهای خود را برای یک عملیات گسترده دیگر و نفوذ در خاک آلمان جمع آوری کرده بود.

    استالین 372 لشکر را در نزدیک جبهه مستقر ساخت و 67 لشکر دیگر را ذخیره کرده بود که جمعاً تعدادشان به 439 لشکر می رسید.

    این نیروی عظیم و فعال 6700000 نفری که توسط 107300 اراده توپ 12000 دستگاه تانک و 14700 فروند هواپیما حمایت می شدند آماده اشغال آلمان بودند با مشخص شدن زمان برگزاری کنفرانس یالتا در فوریه و با توجه به متوقف شدن نیروهای انگلو – آمریکایی در آردن استالین تصمیمی گرفت با وارد کردن یک ضربه سنگین به آلمانیها برتری اتحاد شوروی را در نابودی رایش سوم به اثبات برساند به علت متوقف شدن ارتش سرخ در مقابل آلمانیها در جبهه بوداپست استالین استراتژی خود را تغییر داد و تصمیم گرفت از طریق پروس شرقی و لهستان به برلین حمله کند.

    این عملیات در جبهه مرکزی متمرکز شده بود جبهه ای که از 5 ماه پیش در خارج از ورشو ساکن مانده بود.

    در این منطقه ژنرال گئورگی ژوکف ژنرال ایوان کونف نیروی متشکل از 103 لشکر پیاده نظام شامل 2200000 نفر 32100 اراده توپ و خمپاره 6500 دستگاه تانک و توپ خود کششی و 4800 فروند هواپیما جمع آوری کرده بودند این نیروی عظیم که فقط از چهار ارتش اتحاد جماهیر شوروی بود به دلیل منحرف شدن توجه آلمانها به غرب در حالی وارد جنگ شد که از برتری 5/5 به یک در نفرات، 7/5 به یک در تانک، 8/7 به یک در توپ، 6/17 به یک در هواپیما برخوردار بود.

    نیروی مزبور را ارتشهای بزرگ چرنیا خوفسکی در شمال و مالینوفسکی و تالبوفین در جنوب که آنها نیز برای آغاز جمله آماده شده بودند تکمیل می کرد.

    حمله ارتش سرخ در ژانویه بسیار موفقیت آمیز بود در این حمله تقریباً 300 لشکر ارتش سرخ در سر راه خود همه چیز را با خاک یکسان کردند طی 4 روز حملات بی امان ارتش سرخ یک شکاف 350 مایلی در خطوط دفاعی آلمان در پروس شرقی تا کوه های کارپات ایجاد شد.

    ارتش سرخ با پیشروی برابر 10 الی 20 مایل در روز در عرض فقط سه هفته موفق شد 200 مایل در جنوب و 300 مایل در مرکز پیشروی کند در هفته سوم فوریه زمانی که به علت کمبود سوخت و مهمات این حمله متوقف شد.

    ارتش سرخ فقط 40 مایل تا برلین فاصله داشت.

    ورشو و سایر نقاط لهستان و بیشتر پروس شرقی کاملاً به تصرف شوروی درآمد ارتش سرخ نه تنها بیشتر نقاط مهم سوق الجیشی را تصرف کرد بلکه مهمتر از آن 45 لشکر آلمان را از بین برد 350000 نفر از نیروهای آلمان را به اسارت گرفت و تقریباً 800000 نفر تلفات به ارتش آلمان وارد کرد.

    جان اریکسون بخوبی سرعت، آشفتگی، و خشونتی که از این پیشروی به همراه خود داشت توصیف کرده است " پس از یک هفته جنگ سیستم دفاعی آلمان درهم ریخت و نابود شد ارتشهای نهم و چهارم زرهی که به توده ای از افراد سرگردان و ماشینهای از کار افتاده تبدیل شده بودند.

    صحنه را ترک کرده و آهسته در حال عقب نشینی به سوی مرزهای خود بودند." پس از این بخش مرکزی جبهه به مدت 2 ماه ساکن و بی فعالیت باقی ماند.

    حمله 6 هفته ای ارتش سرخ باعث تحلیل رفتن تدارکات و ذخایر این ارتش و دادن تلفات سنگین شده بود تعداد نفرات برخی از لشکرهای ارتش سرخ در پورس شرقی بعد از جنگهای سخت و سنگین به سه تا چهار هزار نفر رسیده بود.

    ارتش سرخ فقط در فوریه 4600 دستگاه تانک از دست داد در همان هنگام آلمانیها برای تقویت خطوط دفاعی خود 20 لشکر به شرق اعزام کردند با تثبیت موقعیت ارتش سرخ در خاک آلمان و تهدید برلین هیتلر توانست برای آخرین بار احساسات آلمانیها را برای دفاع از میهن در مقابل بلشوسیم تحریک کند.

    واحدهای جدیدی از آوارگان فراریان و افراد مسن تشکیل شد تا به باقی مانده نیروها ملحق شوند.

    کاهش شدید طول جبهه های آلمان فقط به 200 مایل کمک بزرگی برای تلاشهای دفاعی این کشور بود.

    در فوریه و مارس جنگ به امپراتوری قدیمی اتریش، مجارستان، کشیده شد.

    در اواسط فوریه بعد از یک نبرد طولانی چهار ماهه سرانجام ارتش سرخ بوداپست را اشغال کرد.

    در این نبرد 50000 سرباز آلمانی و مجارستانی کشته و 110000نفر از نیروهای دول محور اسیر شدند.

    با این همه هیتلر بسادگی راضی به از دست دادن مجارستان نشد که جناح جنوبی حیاتی وی به شمار می رفت و تصمیم گرفت تا برای آخرین بار متفقین را غافلگیر کند هیتلر با دقت آخرین نیروهای خود را جمع آوری کرد و نیروی متشکل از 31 لشکر آلمانی و مجارستانی با 5600 قبضه سلاح سنگین و خمپاره انداز و 850 فروند هواپیما برای حمله در منطقه دریاچه بالتون در غرب مجارستان تدارک دید.

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

اگر جنگها مهمتر از آنند که صرفاً به دست ژنرالها سپرده شوند پس مطالعه جنگها هم با اهميت تر از آنست که صرفاً به دست تاريخ نويسان سپرده شود. تاريخ نويسان نظامي با تمرکز روي جنبه‌هاي تکنيکي جنگ لشکرکشيها نبردها و تکنولوژي تمايل کمتري به بررسي جنبه‌هاي س

دلايل آغاز جنگ جنگ جهاني دوم به دلايل بسياري آغاز شد. بعضي از اصلي تربن آن ها، بحران اقتصادي و تورم، درخواست غرامت جنگي از جمهوري وايمار آلمان پس از جنگ جهاني اول. رکود اقتصادي و نياز ژاپن به مواد اوليه بود که باعث ظهور و رواج انديشه فاشيسم و ملي گر

جنگ جهاني دوم يکي از بزرگ‌ترين و پرهزينه‌ترين جنگ‌ها در تاريخ جهان است. آلمان در ? سپتامبر، ???? به لهستان حمله کرد، اين تاريخ متداول آغاز جنگ جهاني دوم در غرب است. منابع ديگر حمله ژاپن به چين را در ? ژوئيه، ????، آغاز جنگ مي‌دانند، و همچنين حمله ژا

جنگ جهانی دوم یکی از بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ترین جنگ‌ها در تاریخ جهان است. آلمان در ۱ سپتامبر، ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد، این تاریخ متداول آغاز جنگ جهانی دوم در غرب است. منابع دیگر حمله ژاپن به چین را در ۷ ژوئیه، ۱۹۳۷، آغاز جنگ می‌دانند، و همچنین حمله ژاپن به منچوری را در ۱۹۳۱ را نیز در این میان ذکر کرده‌اند. [ویرایش] دلایل آغاز جنگ جنگ جهانی دوم به دلایل بسیاری آغاز شد. بعضی از اصلی ...

جنگ جهانی دوم به دلایل بسیاری آغاز شد. بعضی از اصلی تربن آن ها، بحران اقتصادی و تورم، درخواست غرامت جنگی از جمهوری وایمار آلمان پس از جنگ جهانی اول. رکود اقتصادی و نیاز ژاپن به مواد اولیه بود که باعث ظهور و رواج اندیشه فاشیسم و ملی گرایی، ظهور اندیشه دیکتاتوری و محدود کردن فکر و اندیشه شد. جنگ جهانی اول به پایان رسید، اما نظام سرمایه‎داری اروپا جنگ دیگری را آبستن بود. ...

جنگ عراق با ايران که در ايران با نام‌هاي دفاع مقدس ، جنگ تحميلي، و جنگ هشت‌ساله، و نزد اعراب با نام‌هاي قادسيه صدام و جنگ اول خليج فارس (به عربي: قادسيّه صدّام، حرب الخليج الأولي) شناخته مي‌شود، جنگي است که از شهريور ???? تا مرداد ???? ميان نيروها

جنگ تحمیلی بین ایران و عراق مقدمه جنگ عراق با ایران که در ایران با نام‌های دفاع مقدس، جنگ تحمیلی، و جنگ هشت‌ساله، و نزد اعراب با نام‌های قادسیه صدام و جنگ اول خلیج فارس (به عربی: قادسیّه صدّام، حرب الخلیج الأولی) شناخته می‌شود، جنگی است که از شهریور ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۷ میان نیروهای مسلح دو کشور ایران و عراق جریان داشت. جنگ ۸ساله ایران و عراق یکی از فاجعه‌های تاریخ بشری در قرن ...

مفهوم تبلیغات از ریشه لاتینی propagane گرفته شده و از نظر لغوی به معنای (پخش کردن) ، (منتشر ساختن) و (چیزی را شناسانیدن) است، زیرا در تبلیغات سعی بر این است تا یک عقیده و یک کردار بطور منظم و جهت‌دار قبولانده شود. نمونه ای از تبلیغات علیه نازی ها نگاه اجمالی در اهمیت و ضرورت تبلیغ کافی است فکر کنیم که موفقیت در بسیاری از برنامه‌های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی و نظامی مرهون در ...

جنگ جهاني دوم (به انگليسي: World War II) يک جنگ فراگير بين سال‌هاي ???? تا ???? بود. اين جنگ بسياري از کشورهاي جهان را درگير کرد تا جايي که دو دسته از کشورهاي مختلف به نام‌هاي متحدين و متفقين به وجود آمد. اين گسترده‌ترين جنگ جهان است که در آن بيش از

جنگ جهانی دوم World War II) یک جنگ فراگیر بین سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ بود. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرد تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف به نام‌های متحدین و متفقین به وجود آمد. این گسترده‌ترین جنگ جهان است که در آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفر جنگیدند. در طول این جنگ کشورهای مختلف تمام توان اقتصادی و علمی خود را بر محور ساخت تسلیحات جنگی متمرکز کردند. این جنگ همچنین باعث ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول