به عنوان مقدمه دانش زیست شناسی یکی از قدیمی ترین علومی بوده که بشر به آن توجه داشته است.
شواهد بسیار زیادی که طی کاوشهای باستان شناسی بدست آمده حکایت از آن دارد که انسانهای پیشین به دانش زیست شناسی توجه داشته اند و در این میان اصلاح نژاد دامها و پرورش گیاهان با باردهی بیشتر از دانش گذشتگان در مورد علم ژنتیک خبر می دهد.
اما از حدود یک قرن پیش دانش زیست شناسی وارد مرحله جدیدی شد که بعدا آن را ژنتیک نامیده اند و این امر انقلابی در علم زیست شناسی به وجود آورد.
در قرن هجدهم ، عده ای از پژوهشگران بر آن شدند که نحوه انتقال صفات ارثی را از نسلی به نسل دیگر بررسی کنند؛ این بررسی ها به نتیجه قابل ملاحضه ای ختم نشد.
دو دلیل مهم آن عبارت بودند از آگاهی نداشتن به ریاضیات و دلیل دوم انتخاب صفاتی بود که برای پژوهش های اولیه ژنتیک مناسب نبودند.
اولین کسی که توانست قوانین حاکم بر انتقال صفات ارثی را شناسایی کند، کشیشی اتریشی به نام گریگور مندل بود که در سال 1865 این قوانین را که حاصل آزمایشاتش روی گیاه نخود فرنگی بود، ارائه کرد.
این در حالی بودکه جامعه علمی آن دوران به دیدگاه ها و کشفیات او اهمیت چندانی نداد و نتایج کارهای مندل به دست فراموشی سپرده شد.
و به نظر می رسید ، پرونده این دانش رو به بسته شدن است.
در سال 1900 میلادی کشف مجدد قوانین ارائه شده از سوی مندل ، توسط درویس ، شرماک و کورنز باعث شد که نظریات او مورد توجه و قبول قرار گرفته و مندل به عنوان پدر علم ژنتیک شناخته شود.
در سال 1953 با کشف ساختمان جایگاه ژنها (DNA) از سوی جیمز واتسن و فرانسیس کریک ، رشته ای جدید در علم زیست شناسی به وجود آمد که زیست شناسی ملکولی نام گرفت .
با حدود گذشت یک قرن از کشفیات مندل در خلال سالهای 1971 و 1973 در رشته زیست شناسی ملکولی و ژنتیک که اولی به بررسی ساختمان و مکانیسم عمل ژنها و دومی به بررسی بیماری های ژنتیک و پیدا کردن درمانی برای آنها می پرداخت ، ادغام شدند و رشته ای به نام مهندسی ژنتیک را به وجود آوردند که طی اندک زمانی توانست رشته های مختلفی اعم از پزشکی ، صنعت و کشاورزی را تحت الشعاع خود قرار دهد و دیدگاه های مختلف عصر حاضر را به خود اختصاص دهد.
اساس مهندسی ژنتیک و بیوتکنولوژی انتقال یک یا تعدادی از ژنهای یک ارگانیسم به درون خزانه ژنتیکی یک ارگانیسم دیگر است.
به این ترتیب ارگانیسم جدید واجد ژنهایی خواهد شد که در گذشته فاقد آن بوده و اینک وادار می شود که در شرایط محیطی مناسب اقدام به بیان آن ژن نماید که محصول آن می تواند منجر به بروز صفت خاص و یا تولید فراورده ای شود.
مهندسی ژنتیک و بیوتکنولوژی در چند سال اخیر توانسته منشأ خدمات ارزنده ای برای نوع بشر باشد.
از مهمترین دستاوردهای این دانش می توان تأثیر آن را حیطه های مختلف از جمله صلاح نژادی حیوانات و گیاهان با هدف تولید فراورده های بیشتر، تهیه داروها و هورمون ها با درجه خلوص بالا و صرف هزینه های پایین ، درمان بیماری های ژنتیکی با ایجاد تغییرات در سلول تخم و موار متعدد دیگر اشاره کرد.
تشخیص قبل از بارداری بیماری های ژنتیکی ، تشخیص صحت رابطه فرزند با پدر و مادر و همچنین تکنیک شناسایی مجرمان از روی بقایای باقی مانده از بدن ، مو و یا خون آنها از جمله توانایی های دیگر ژنتیک مولکولی است.
در نگاهی دیگر دورنمای دانش ژنتیک و بیوتکنولوژی بسیار زیبا جلوه می کند.
تولید اعضای بدن از قلب گرفته تا چشم و دست و پا به صورت مجزا از طریق مهندسی ژنتیک و ارایه آنها به بانکهای اعضای بدن با هدف کمک به نیازمندان پیوند عضو ، یکی از این موارد است.
به این ترتیب مشکل دفع پیوند حل خواهد شد و مخصوصاً در صورتی که عضو پیوندی از دارای خزانه ژنتیک همان فرد باشد هیچ آنتی ژن بیگانه ای نمیتواند عامل دفع عضو باشد.
درمان بسیاری از بیماری های ژنتیکی مخصوصاً در دوره جنینی قابل درمان خواهد بود.
هویت افراد از روی کارتهای شناسایی که بر پایه وراثت و ژنتیک آنها عمل می کند ممکن خواهد شد و مجرمان با گذاشتن کوچکترین اثر بیولوژیکی از خود مثل یک تار مو بسرعت شناسایی خواهند شد.
دنیای آینده در تسخیر دانش ژنتیک خواهد بود و برای این علم نمیتوان پایانی قائل شد.
اگر چه به نظر می رسد مثل هر دانش دیگری، این علم هم می تواند ابزاری برای ارضاء حس قدرت طلبی بسیاری از سیاستمداران باشد و تا کنون شاهد جنجالهای بسیاری زیادی هم در این مورد بوده ایم.
یکی از مهمترین موارد آن تولید گیاهان تراریخت و کلونینگ و همسانه سازی انسان بوده است.
گریگور مندل گریگوری مندل که او را پدر ژنتیک می دانند در روستای برنو که اکنون جزوی از کشور چک است در خانواده ای تنگ دست و آلمانی زبان متولد شد.
پدر مندل، یک کشاورز بود که حداقل سه روز در هفته برای مالک زمین در شرایطی بسیار سخت و طاقت فرسا کار می کرد تا بالاخره روزی مالک یک زمین زراعی شد.
مندل هم به پرورش درختان میوه علاقه زیادی داشت و باغ میوه کوچک خود را با پیوندهایی بهبود می بخشید که کشیش شهر، پدر «شریبر»، در اختیارش می گذاشت.
یوهان جوان که پس از راهب شدن گرگور مندل نام گرفت، در این کار به پدرش کمک می کرد.
و به تدریج با باغبانی و پرورش گل آشنا شد.
پدر شریبر در مدرسه دهکده تدریس می کرد.
کودکان در آن مدرسه نه تنها خواندن و نوشتن می آموختند، بلکه با تاریخ طبیعی و علوم نیز آشنا می شدند.
مندل هم که شاگرد ممتازی بود ، درس را در همان مدرسه شرع کرد.
پدر مندل که مرد فقیری بود ، با وجود امکانات بسیار اندک، هر آنچه در توان داشت، به کار گرفت تا پسرش آینده بهتری داشته باشد.
یوهان، تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و برای رفتن به دبیرستان آماده شد.
هر چند که رفتن به دبرستان برای خانواده یوهان بسیار سخت بود و والدین او نمی توانستند از نظر مالی کمک زیادی به او بکنند.
به همین دلیل هم ، یوهان مجبور بود برای تأمین نیازهای مالی خود کار کند.
با وجود این، او با موفقیت به تحصیل ادامه داد تا این که در شانزده سالگی پدر مندل در یک تصادف به شدت صدمه دید و مجبور شد کار در مزرعه را رها کند.
به این ترتیب، یوهان باید کلیه مخارج تحصیل خود را به تنهایی فراهم می کرد.
او به خاطر کار زیاد و سوء تغذیه، مریض شد.
با وجود این، دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند و خود را برای رفتن به دانشگاه آماده کرد.
از آن جا که یوهان سرگرم تحصیل بود و نمی توانست در کار مزرعه به پدر کمک کند، آنتوان مندل ، پدر یوهان تصمیم گرفت سرپرستی مزرعه را به دامادش واگذار کند.
داماد نیز متعهد شد که هنگام ورود یوهان به صومعه، مبلغی را به او بپردازد.
تقریباً بلافاصله پس از این که قرارداد امضا شد، خواهر مندل سهم جهیزیه اش را به برادرش داد تا تحصیلات خود را تکمیل کند.
و در انتهای آن سال، تمام بودجه خانواده به اتمام رسید.
در چنان شرایطی، تنها امید خانواده، کشیش شدن یوهان بود!
مندل امیدوار بود به عنوان کشیش، شغلی همچون معلمی در مدرسه پیدا کند و در اوقات فراغت به مطالعات علمی بپردازد.
مندل در صومعه ای مشغول فعالیت شد که دارای یک زیست شناس، یک ستاره شناس، یک فیلسوف و یک آهنگساز بود.
طبق یک حکم سلطنتی، آنان مسئولیت تدریس مسائل دینی، فلسفی و ریاضیات را بر عهده داشتند.
در واقع صومعه بک دانشگاه کوچک بود.
این دانشگاه کوچک برای تکمیل گروه کوچک استادانش به شاگرد جوانی نیاز داشت که مایل به پیوستن به صومعه باشد.
ازاین رو، مندل به توصیه استاد فیزیکش که مندل را در رشته فیزیک بهترین می دانست، به صومعه پیوست.
چند سال بعد، مندل در یکی از یادداشتهایش چنین نوشت: «این قدم، تغییری اساسی در زندگی ام به وجود آورد.
احساس می کنم به نقطه ای از زندگی رسیده ام که دیگر به مبارزه تلخ برای زنده ماندن نیازی ندارم.» او دیگر نگران به دست آوردن لقمه نانی نبود و سرانجام می توانست از نظر مالی به خانواده اش کمک کند و بخشش سخاوتمندانه خواهرش را با تأمین مخارج تحصیل پسرانش جبران نماید.
مندل به عنوان کشیش ناحیه و کشیش بیمارستان به کار مشغول شد.
اما کار در بیمارستان برای مندل مناسب نبود و مجاورت با انواع بیماریها او را بیمار کرد.
به همین جهت، او برای تدریس به یکی از دبیرستان های ناحیه اعزام شد.
این شغل برای مندل بسیار مناسب بود.
او ریاضیات و ادبیات روم و یونان باستان تدریس می کرد و بین دانش آموزان و اعضای دبیرستان، شهرت و محبوبیت زیادی داشت.
مندل با کمک های صومعه توانست در دانشگاه وین تحصیل کند.
او در کلاس های فیزیک تجربی آموخت که چگونه می توان به کمک مشاهده و تجربه، فرضیه ها را آزمایش کرد و به قوانین عمومی دست یافت.
او به مطالعه آمار و احتمالات پرداخت و با نظریه اتمی در شیمی آشنا شد.
همچنین در کلاس های زیست شناسی و فیزیولوژی گیاهی شرکت کرد تا دانش خود را در این زمینه تکمیل کند.
در زمان مندل نظریه توارث آمیخته نظریه ای ببود افراد آن را پذبرفه بودند بر این اساس ، صفات فرزندان همیشه حد واسطی از صفات والدین است و طبق نظر لامارک محیط بر وراثت تاثیر می گذارد و ممکن است باعث تغییر صفات منتقل شده از والدین به فرزندان شود.
مندل هم که مطالعاتی در این مورد انجام داده بود بر روی اصول وراثت کار کرد و در نهایت نظریه لامارک را را رد کرد.
مندل در سال ۱۸۵۶، مطالعات معروفش را روی گیاه نخود فرنگی آغاز کرد و پس از هفت سال موفق به کشف اصول اولیه وراثت شد.
تمام فضایی که او برای انجام آزمایشاتش در اختیار داشت، قطعه کوچکی از باغ صومعه بود که ۳۵ متر طول و هفت متر عرض داشت.
او با این که به طور تمام وقت تدریس می کرد، هر گاه فرصتی می یافت، به کار و آزمایش در باغچه اش می پرداخت.
نتایج آزمایش های او در سال ۱۸۶۵ منتشر شد.
مندل گیاه نخود را انتخاب کرد و از طریق دگر لقاحی در نخود سعی کرد که نخود هایی با صفات متقابل را با یکدگر آمیزش دهد و گیاهانی با صفات جدید را به وجود آورد.
هر چند که هیچ گاه گیاهی با صفات جدید به وجود نیامد ، اما آزمایشات او به شناسایی اصول مهمی از وراثت ختم شد.
آزمایشگاه مندل همان باغچه کلیسا بود و او آزمایشات خود را از سال 1856 تا 1863 بر روی گیاه نخود انجام داد و با کمک دانش ریاضی احتمالات موفق شد نسبت های بیان صفات که به دو دسته غالب و مغلوب تقسیم بندی کرده بود را کشف کند که بعدها به قوانین وراثت مندل معروف شد.
از آنجا که در آن زمان بسیاری از افراد با نفوذ همچنان نظریات داروین و لامارک را صحیح می پنداشتند حاضر به پذیرش نظریات او نشدند.
و مندل در حالی که هنوز نتایج آزمایشات او در محفل علمی معتبری مطرح نشده بود درگذشت و این در حالی بود که حتی گروهی از فلاسفه علم اعتقاد داشتند که مندل به صورت غیر آگاهانه به نتایجی دست پیدا کرده و حتی میخواستند لقبی را که بعداً به عنوان پدر علم ژنتیک برای او انتخواب کردند را منکر شوند.
مندل تا سال 1900 همچنان ناشناخته ماند تا این که در این سالها سه دانشجو به صورت جداگانه کارهای مندل را دنبال کردند و قوانین او را به تأیید رساندند.
مندل قوانین حقیقی وراثت را کشف کرد، اما محیط فرهنگی اش مانع از آن شد که ارزش کارهایش شناخته شود.
کشف مجدد قوانین مندل تنها هنگامی ممکن شد که سلسله ای از تهاجم های غیرمستقیم علمی تصورات قدیمی را از اعتبار ساقط کرد.
پژوهش های مندل بر روی حدود 28000 بوته نخود و در مدت 7 سال دنبال شد.
گرگور مندل گرگور مندل کشیشی اتریشی که به عنوان پدر دانش ژنتیک شناخته میشود.
گرگور مندل در سال 1865 (میلادی) توانست قوانین حاکم بر انتقال صفات ارثی را که حاصل آزمایشاتش روی گیاه نخود فرنگی بود، شناسایی کند.
اما متاسفانه از آنجا که در جامعه علمی آن زمان بسیاری از افراد با نفوذ همچنان نظریات داروین و لامارک را صحیح میپنداشتند به دیدگاهها و کشفیات او اهمیت چندانی ندادند و نتایج کارهای مندل به دست فراموشی سپرده شد.
به نظر میرسید، پرونده این دانش رو به بسته شدن است.
در سال 1900 میلادی کشف مجدد قوانین ارائه شده از سوی مندل، توسط درویس، شرماک و کورنز باعث شد که نظریات او مورد توجه و قبول قرار گرفته و مندل به عنوان پدر علم ژنتیک شناخته شود.
زندگی نامه یوهان گریگور مندل ، با دقت و حوصله زیاد نخودها را در باغچه خانه اش می کاشت .
او در سال 1866، پس از 8 سال مطالعه کشاورزی علمی و تجزیه و تحلیل ؛ و سرانجام اکتشافهای خود را به چاپ رساند .
اتفاق تازهای رخ نداد و کسی تحقیقات او را ارج ننهاد ، اگر چه مندل اصول علم وراثت را بنیاد گذارد .
در سا ل 1900 ، یعنی 31 سال بعد از آن روز تاریخی و 16 سال پس از مرگش ، سه نفر دانشمند از ملیتهای مختلف که بطور مستقل روی مساله وراثت مطالعه می کردند به نظریه فراموش شده مندل بر خوردنند و پی به ارزش و اهمیت آن بردند یوهان مندل ، در ژوئیه سال 1882 در یک خانواده روستایی بدنیا آمد .
زادگاه او موراویا بود که در آن موقع جزو مستعمره های اطریش محسوب می شد .
یوهان به پدرش در کار مزرعه کمک می کرد .
او عاشق طبیعت بود و به پدیده ها و زیبائیهای آن عشق می ورزید .
کارهای زراعتی و زندگی روستایی ، او را سخت و خشن بار آورده بود .
و شاید همین چیزها بود که او را در زندگی اندکی عقب انداخت مندل ، در دهکده هاینزدورف وارد مدرسه ابتدائی شد .
به همت و پشتکار خانم هاینزدورف ، تعلیم و تربیت در این مدرسه اجرا می شد .
با وجود مخالفتی که بازرس مدرسه می کرد ، رشته علوم طبیعی نیز در این مدرسه ابتدائی تدریس می شد یوهان جوان ، از طرفداران درس طبیعی بود و آن را ضروری و مهم می دانست یوهان ، پس از پایان تحصیلات ابتدایی ، برای ادامه تحصیل از هاینزدورف به تروپا ، که از شهرهای مجاور بود ، رفت و وارد مدرسه متوسطه شد .
خانواده اش بعلت فقر و تنگدستی قادر به پرداخت هزینه تحصیلی او نبودند .
یوهان در حین تحصیل کار می کرد اما در آمدش آنقدر نبود که بتواند غذای سیری بخورد .
در نتیجه ، روز به روز ضعیف تر و لاغرتر میشد بطوری که دیگر نتوانست ادامه تحصیل بدهد و آن را رها کرد در این موقع آنتوان مندل ، پدر یوهان که از وضع جسمی و روحی پسرش آگاه شده بود تصمیم به فروش مزرعه گرفت .
پس از فروختن مزرعه مقداری از پولش را به یوهان و دخترش ترزا فرستاد .
اما خواهر سهم خود را به برادرش بخشید .
یوهان با این پول مدت چهار سال به تحصیل و تحقیق در موسسه اولوتس پرداخت .
بعدها ، بخاطر جبران کمک خواهرش ، پسران .او را تحصیل به کالج فرستاد .
اکنون یوهان راه زندگی خود را بر گزیده بود .
او که افکارش بر اثر کشمکش با مادیات دنیا دگرگون شده بود به توصیه یکی از استادانش وارد خانقاه بزرگ آلبرون شد .
یوهان در بیست و یک سالگی زندگی رهبانی پیشه کرد و لقب گریگور گرفت .
گریگور مندل ، به این زندگی آرام دل بسته بود روز بروز ، اهمیت وجودش بیشتر احساس می شد .
صومعه دارای باغ بزرگی بود که در آن گیاهان زیادی می رویید .
گلکاری و کاشتن نهالها ، انجام شده بود .
گریگور ، خود را در میان گروهی می دید که به مسایل دینی ، فلسفی ، علوم و ادبیات و باغبانی علمی علاقمند بودند .
یوهان دوره مطالعات کشیشی را در سال 1847 به پایان رساند و به درجه افتخاری کلیسا نایل آمد .
گریگور مندل ، برای مدتی صومعه را ترک کرد و در دهکده ای بهعنوان کشیش مشغول به کار شد .
مندل دارای روحی حساس بود ، از درد و غم دیگران رنج می کشند و تاب و تحمل آن را نداشت .
زمانی که به عیادت بیماران میرفت یا بازماندگان مرده ای را تسلی می داد خاطراتش سخت آزرده می شد ، و در بستر بیماری می افتاد.
پس از چندی دوباره به خانقاه بازگشت .
مدتی در مدرسه متوسطه محل تدریس کرد .
اما چون او را معلم تحصیل نکرده می دانستند حقوق کمتری برایش در نظر گرفتند .
مندل ، تصمیم گرفت که دروس معملی را امتحان دهد ، اما این بار به او اطلاع دادند که حتی شایستگی تدریس در مدرسه ابتدایی را هم ندارد .
او خیلی کوشش کرد تا به هیات داوران بفهماند که کاملاً در اشتباهند و بر خلاف عقیده آنها او شایسته این مقام است .
متاسفانه تلاش او به جایی نرسید .
مندل برای خود مکتب واژه شناسی خاصی داشت و از به کار بردن زبان علمی آن زمان خودداری میکرد .
مندل ، دوباره به کار معلمی پرداخت .
اما این بار بهعنوان دستیار انجام وظیفه می کرد .
کلاس درسش محیط دو ستانه ای بود و شاگردانش از وجود چنین معلمی احساس رضایت و خوشنودی می کردند و از .
حرفهایش لذت می بردند .
او با سخت گیری در کلاس درس مخالف بود و با گفتن داستانهای شیرین از حیوانات ، جنگلها ، بیابانها و بوستانها شاگردانش را سرگرم می کرد .
او شاگردانش را در دروس تشویق می کرد و به آنها جایزه می داد .
شاگردان هم با دیده احترام به او می نگریستند .
مندل ، اکتشافها و مشاهداتش را که از مطالعه زیاد روی گیا هان بدست آمده بود بچاپ رساند .
اما هیچ اتفاق تازه ای رخ نداد و کسی به این کار بزرگ علمی توجه نکرد .
تنها دوستانش بودند که او را مورد تفقد قرار دادند و به سرپرستی صومعه انتخا بش کردند .
او در 47 سالگی به این مقام رسید .
کار جدیدش بسیار دشوار و پر مسئو لیت بود ، بطوریکه مندل ناگزیر شد دست از تدریس بکشد و تمام وقت خود را صرف اداره این امور حساس کند .
سر پرست جدید ، مرد مشهوری شده بود .
زندگی اش بخوبی تامین می شد و اغلب اوقات از دوستانش در خانه پذ یرایی می کرد .
در عیدها یا جشنها ، در خانه اش بروی تمام اهالی دهکده باز بود .
مردم او را مردی خیر و بخشنده می شناختند .
در روز کریسمس ، جشن مفصلی در خانه اش بر پا می کرد و با دادن غذا و نو شیدنی فراوان خاطره خوشی در دلها باقی می گذاشت .
این وضع زیاد طولی نکشید و با دخالت دولت در کار کلیسا بحث و مجادله ای بین مندل و مقامات دولتی در گرفت .
در سال 1874 ، لایحه ای از مجلس گذشت که بموجب آن برای دارایی کلیسا مالیات تعیین شد .
هدف از این کار افزایش حقوق کشیشان و راهبان بود مندل ، در ابتدای امر خود را داوطلب کمک به دولت کرد ، اما دولت داوطلبی نمی خواست او این قانون را خلاف دین و آیین می دانست و بشدت با گرفتن مالیات از کلیسا مخالف بود.
مبارزه مندل با قانون دولت بی نتیجه ماند و زندگی اش را سخت تلخ و آشفته ساخت .
مندل حتی نسبت به هر کسی که از این قانون پیروی می کرد کینه می ورزید و او را خائن می شناخت گریگور مندل ، دانشمند بر جسته و ارزنده ای بود .
اکتشافها و تجربه های او نتیجه مطالعا ت عمیق و دقیقش در زمینه گیاهشناسی بوده است.
امروز ، برای هیچ کس جای تعجب نیست که از یک پدر و مادر با موهای قرمز فرزندان موقرمز متولد می شوند .
دوستان و آشنایان به دور نوزاد او جمع می شوند و می گویند : چه بچه قشنگی ، شباهت زیادی به پدرش دارد !
مندل ، نخستین کسی بود که قوانین وراثت را پی ریزی کرد .
او در باره چگونگی صفاتی که از پدر و مادر به فرزندان منتقل می شود مفصل صحبت کرده است .
اگر به پدر و مادر خواهران و برادران خود نگاه کنید می بینید که همگی با هم تفاوت دارند اما در عین حال بین همه آنها یک وجه مشترک دیده می شود .
این مساله برای زیست شنا سا ن مشکلات زیادی ایجاد کرده بود .
آنها نمی دانستند که چگونه صفات مشخصه گونا گون را از هم تفکیک کنند .
مندل در حل این مشکلات کمک بزرگی کرد ، و چه بسا آنها را بسیار ساده می پنداشت.
مندل ، برای مطالعه و بررسی اصل توارث ، کار را از گیاهان باغ ، بویژه دانه های نخود آغاز کرد .
ضمن مشاهده متوجه شد که بعضی از گیا هان دارای ساقه بلند ، و بعضی از گیاهان دارای ساقه کوتاه و بعضی تخمدان دارند .
مندل ، پی برد که اگر گیاهی فقط از تخم نر یا ماده باشد ، می توان انواع گیاه خالص را پرورش داد .
برای مثال ، گیاه ساقه بلندی که نسل به نسل گیاهان ساقه بلند می دهد ، صفت مشخصه اش بلندی ساقه است .
یا اگر گیاهی که نسل به نسل گیاهان ساقه کوتاه می دهد ، صفت مشخصه اش کوتاهی ساقه اش است .
مندل ، سپس به کار عجیبی دست زد .
او از گرده افشانی طبیعی گیاهان با یکدیگر جلوگیری کرد ، و آنها را گرده افشانی پیوندی کرد ، مثلاً ، از پیوند تخم نر و ماده ای که مشخصه شان با هم فرق داشت نخود جدیدی به دست آورد .
او این عمل را با تخم نر یا ماده که گیاه ساقه بلند یا ساقه کوتاه بودند انجام داد و از این طریق صدها گیاه بدست آورد که همه ساقه بلند بودند در اینجا این سوال برای مندل پیش آمد که چه عاملی موجب این تغییر می شود و آیا تخم گیاه ساقه کوتاه تاثیری در انتقال صفت مشخصه به گیاهان جدید را ندارد ؟
مندل ، روی این مساله تحقیق و مطالعه زیادی کرد .
و سر انجام به این نتیجه رسید که از دو صفت مشخصه در مورد نخودها همیشه یک صفت غالب است اما صفت دیگر مغلوب نیست بلکه فقط برای مد تی بی تاثیر می ماند .
همانطور که ممکن است بچه بیشتر به پدر بزرگش شبیه باشد تا پدرش .
مندل ثابت کرد که اگر بچه ای از پدر یا مادر بلند قد یا مادر کوتاه قد متولد شود ، بلند قد خواهد بود .
زیرا صفت مشخصه بلند قدی بر کوتاه قدی غالب می شود ، اما صفت مشخصه کوتاه قدی هرگز از بین نمی رود.
بلکه تا مدتی محو می شود ، و در نسلها ی بعد خود را ظاهر می کند .
مندل ، نام فرضیه را قانون تسلط گذارد .
البته ، مندل از تمام عواملی که در کار توارث دخالت دارند آگاهی نداشت و امروز دانشمندان و زیست شنا سان روی این مساله جدی و حیاتی پژوهش و مطالعه می کنند .
با وجود این ، نظریه های مندل در زمینه قانون وراثت دارای ارزش فراوانی است .
و از این نظر بیشتر اهمیت دارد که در مورد انسان هم صورت حقیقت بخود گرفته است مندل در سال 1884 از دنیا رفت , در حالی که هیچ کس ندانست جهان چه نابغه ای را از دست داد منبع : پیشگامان علم - نوشته فیلیپ کین - ترجمه پرویز قوامی - تهران انتشارات امیر کبیر 1362