حجم بزرگ مغز در انسان در مقایسه با نخاع با نخاع حاکی از این موضوع مهم است که تاثیرات تعدیل کننده نزولی در انسانها از سایر موجودات مهم تر هستند. در انسان مغز 85 درصد و نخاع 2 درصد حجم سیستم عصبی مرکزی را تشکیل می دهند در حالی که در موش ها این مقادیر به ترتیب 44 و 35 درصد می باشند. راه کورتیکوسپانیال انسان شامل تقریباً یک میلیون فیبر می شود در حالی که مثلاً راه اسپانیونالامیک فقط چند هزار فیبر دارد. متعاقباً تاثیر مغز روی نواحی پاین تر به نظر نقش بسیار مهمی در انسان بازی می نمایند. تصویربرداری از مغز فعالیت نقاط فوق نخاعی از ساقه مغز تا مغز قدامی را نشان می دهد. پردازش فوق نخاعی اطلاعات مربوط به حس ناخوشایند درد باعث فعال شدن رفلکس های اتونوم و سوماتیک، پاسخ های نورواندوکربن، هوشیاری، بیداری، ارزیابی خصوصیات فضای زمانی[1] و فیزیکی تحریک، تجارب لذت بخش، فعالیت های یادآورنده، پروسه هعای شناختی و نیز سیستم های کنترلی صعودی و نزولی که واسطه گر و نیز تعدیل کننده این فعالیت ها و تداخلات هستند، خواهد شد. برای درک این مساله که چگونه تجمعات متعدد عصبی منجر به پاسخ های مشخصی و متمایز مربوط هب حس ناخوشایند و درد می شوند و این که چگونه آنها پیوسته و پاسخ های جامع و هماهنگ ایجاد می کنند، احتیاج به آنالیز مشترک رفتارهای هوشیاری[2] و نیز فعالیت های تجمعات سیلاپتیک متعدد دارد.
توصیربرداری از دردهای پاتولوژیک
اکثر دردهای حاد با ترمیم و التیام زخم تسکین می یابند اما در بعضی از جراحات مانند درد سندروم های درد مزمن موضعی کمپلکس (CRPS) [3] درد ممکن است تغییری پیدا نکند. در مدل های حویانی، فعالیت های مداوم آوران بطور خودبخود در فیبرهای عصبی آسیب دیده و اجسام سلولی آنها در گانگیون ریشه خلفی ایجاد می شوند. شواهد موجود همچنین حاکی از تغییرات بلند مدت در فیزیولوژی اعصاب نخاعی و یا فوق نخاعی است که احتمالاً در اثر ورودی های غیرطبیعی از اعصاب محیطی مجروح و آسیب دیده می باشند. آرایش فعالیتی مجدد اعصاب حسی در نخاع، تالاموس و قضر مغز در حیوانات پس از جراحات محیطی چه با و یا بدون تخریب عصبی بوجود می آید. Flor و همکارانش نشان دادند که مدت درد اندام مجازی که توسط افراد دچار قطع عضو تجربه می شود متناسب با آرایش فعالیتی مجدد قشر لوماتونسوری مغز می باشد. شواهد در بیماران دچار دردهای مرکزی نشان داده اند که ضایعات مرکزی می توانند بدون هیچگونه ورودی مربوط به حس ناخوشایند درد باعث بوجود آمدن درد مزمن شوند. این مثالها در واقع تاکیدی نیاز به اطلاعات بیشتر در رابطه با سیستم های فوق نخاعی شامل مغز برای شناخت بهتر مقوله درد مزمن پاتولوژیک با منشاء محیطی و یا مرکزی می باشند.
انواع روش های ثبت فعالیت
تصویربرداری فانکشنال شامل انواع روش های زیر می باشد:
SPECT[4]، بررسی های متابولیزم گلوکز و یا میزان اتصال به گزینه ها توسط PET[5] و روش های المتروفیزیولوژیک مانند MEG[6] و یا EEG با دانسیته بالا[7]، و ECD[8] می شود. این مقاله بطور خلاصه روی PET و FMRI[9] و استفاده آنها جهت کشف تغییرات جریان خون موضعی مغز (rCBF) می پردازد.
اساس فیزیولوژیک روش های SPECT و PET و FMRI
تغییرات مغز که در تصاویر مشهورند با فعالیت گروهها و دسته های مختلف سیناپس ها در مغز هم خوانی و مطابقت دارند. نیاز به انرژیفعالیت های سیناپسی باعث افزایش جریان خون موضعی جهت عرضه گلوکز و اکسیژن بیشتر می شود. تجارب متعددی ارتباط نزدیک موجود بین ترشح سیناسی نوروترنسیمترذ، بازیافت، و مصرف گلوکز را اثبات کرده اند. یک قرن پیش، Ray و Sherrington نشان دادند که جریان خون کامل مغز در طی فعالیت مغزی افزایش پیدا می کند. امروزه حس گرهای نوری مخصوص می توانند ضریب انعکاس طول موج های مختلف نور را در گروههای مختلف سیناپسی در حین پاسخ به یک محرک کنترل نمایند. سیگنال هایی که توسط این روش تصویربرداری شناسایی می شوند از فاصله حدود چند میکرونی فعالیت سیناپسی شروع شده و بهمین دلیل می توان برای آن حد و مرز آناتومیکی در محوطه و محدوده سیناپس تعریف کرد. افزایش جریان خون در ابتدا بسیار موضعی است اما در طی 2 تا 3 ثانیه در سطحی جد.د چندین میلی متر گسترش می یابد. روش های تصویربرداری نوری تطابق بین فعالیت سیناپسی و افزایش CBF، را نشان می دهند.
فعالیت سیناپسی ناشی از اتفاقات حسی، حرکتی و یا شناختی[10] باعث افزایش در rCBF می شوند. این افزایش متناسب با موارد قابل اندازه گیری و لمسی مانند قدرت حرکتی، نیازهای شناختی[11] و نیز درک شدت و نیز درک شدت و نیز میزان نامطبوع بودن تحریک دردناک است. افزایش rCBF در طی 2 تا 3 ثانیه پس از تحریک ایجاد می شود. در اکثر بررسی های فعالیتی توسط PET، از مولکولهای نشان داده شده آب و یا دی اکسید کربن استفاده شده و میزان تجمع فعالیت رادیویی در طی مدت زمان حدوداً یک دقیقه ای انجام اسکن، تخمینی از برفیوژن موضعی مغز بدست می دهد. این میزان در شرایط مختلف (مانند وجود یا عدم وجود درد) سنجیده و اطلاعاتی در رابطه با تغییرات مربوط به هدف[12] و یا مختصل محرک[13] در rCBF نشان دهد.
هنگامی که گروهی از سیناپس های فعال اکسیژن مصرف می کنند اکسی هموگلوبین بطور منطقه ای و در همان موضع تبدیل به واکسی هموگلوبین می شود. تفاوت موجود در سیگنالهای رزونانس مغناطیسی[14] این دو نوع هموگلوبین امکان انجام FMRI را فراهم می نماید. دامنه سیگنال های فوق متناسب با rCBF است که آن نیز به نوبه خود متناسب با فعالیت های عصبی است. از برتری های روش fMRI یکی این که احتیاج به اشعه و یا تابش پرتوهای یونیزان ندارد و می توان آنرا بطور متناوب انجام داد. تفکیک فضایی روش fMRI از دو روش PET یا SPECT بالاترز است. از نکات منفی روش fMRI اینکه هیچ وسیله فلزی ای را نمی توان نزدیک مگنت اصلی دستگاه قرار داد. چنین موادی در اکثر وسایل الکتریکی و تجهیزات ثبت اطلاعات یافت می شوند. بهمین دلیل ارفادی که دارای پروتزهای فلزی فرومگنت و یا مشابه آن هستند را نمی توان با این روش مورد مطالعه قرارداد. از نکات دیگر این که تصویر fMRI از فعالیت مغز تحریک نشده و در حالت استراحت و نیز آنالیز آماری پاسخ های کل مغز نسبت به روش PET کمتر تثبیت شده است. بعلاوه امکان انجام تحریکات دارویی برروی گیرنده ها و بررسی توزیع آنها توسط fMRI هنوز فراهم نشده است.
روش های بررسی کمیتی رادیواتوگرافیک روی جریان خون موضعی و برداشت موضعی گلوکز در حیوانات که اخیراً ابداع شده اند امکان مقایسه بین مطالعات انسانی و حیوانی را امکان پذیر ساخته اند. این روش ها قدرت تفکیک فضایی در سطح بافتی دارند. در حال حاضر امکان انجالم چنین امری با fMRI وجود ندادر.