تعاریف لغوی و اصطلاحی تعادل در لغتنامه دکتر محمدمعین یعنی با هم برابر شدن، راست آمدن، همتا بودن.
هنگامی جسمی در حال تعادل است که نتیجه همه نیروهای وارد بر آن صفر باشد.
در اجسام متکی تا وقتی که خط قائم از مرکز ثقل آنها داخل سطح اتکا باشد، جسم به حال تعادل خواهد ماند.
تعادل بر وزن تفاعل و ریشهاش عدل است.
عدل عدل سبب زندگانی است.
(العدل حیاه)- عدل و داد باعث افزایش انسانیت است.
(العدل فضیله الانسان)- ملاک کارها عدل وداد است.
(العدل ملاک)- عدل احکام را زنده کننده است.
(العدل حیاه الاحکام)- عدل اصلاح کننده کار بشر است.
(العدل یصلح البریه)- عدل نگه دارنده ملت است.
(العدل قوام الرعیه)- عدل اساس پایداری مردم است.
(العدل قوام البریه)- عدل نیرومندترین بنیان است.
(العدل اقوی اساس)- عدل و داد برترین روش است.
(العدل افضل السجیه)- عدل سر و ریشه ایمان و گردآورنده نیکی و احسان است.
(العدل رأس الایمان و جماع الاحسان) [1] عدل به معنای میل و مشتق از عدل به معنای مال است.[2] و در اصطلاح عبارت است امری متوسط بین افراط و تفریط.
و گفتهاند عدل مصدر است به معنی عدالت و آن اعتدال و استقامت و میل به حق است.[3] عدل نهادن هر چیزی است به جای خود.
العدل شدید العقاب ذی الطول صفت حق است.
عقوبت او ایجاب جناح خوف کند و فضل و عدلش ایجاب جناح رجا و امید.
عدل در اخلاق عبارت است از امری که میان دو طرف افراط و تفریط باشد.
عدلش آراسته جهان چون ارم هم به انصاف و هم به جود و کرم (عراقی ) چون دور فلک یکسره بر منهج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل (حافظ) احمد بن عاصم انطاکی گفت: عدل دو قسم است: عدلی است ظاهر میان تو و میان خلق و عدلی است باطن میان تو و حق تعالی و طریق عدل استقامت است و طریق فضل طریق فضیلت است.
گفت: ما دین خدای تعالی مبتنی بر سه رکن یافتیم: بر حق و بر عدل و بر صدق، حق بر جوارح است و عدل بر قلوب و صدق بر عقل.[4] در کشف الاسرار ذیل آیه (ان الله یأمر بالعدل والاحسان) آمده است عدل اعتدال دل است با حق و احسان معاملت است بر دیدار حق.
[5] الله تعالی بنده را به عدل میفرماید در معاملت با حق و درمعاملت با خلق و در معاملت با نفس، معالمت با حق به اعتراف است و معاملت با خلق به انصاف است و معاملت با نفس به خلاف است، با حق موافقت باید و باخلق مناصحت و با نفس مخالفت.[6] ابوبکر کتانی گفت: ما دین خدای تعالی بر سه رکن یافتیم: بر حق، برعدل و بر صدق.
حق بر جوارح است و عدل بر قلوب و صدق بر عقل.
یعنی حق جز به ظاهر نتوان دید و عدل بر دل است و قسمت به عدل دل تواند کرد بحسب هر یکی و صدق به عقل تعلق دارد که فردا از صدق سؤال کنند عاقلان را کنند.[7] عدل در لغت استقامت است و در شریعت عبارت است از استقامت بر طرق حق، به اجتناب از آنچه که از نظر دینی ممنوع و نهی شده است.
عدل، نهادن هر چیزی به جای خود است.
[8] بقای عالم منوط و متعلق به عدل است که «بالعدل قامت السموات و الارض».
و عدل دو نوع است یکی صوری و آن، آن است که قوت عامله به آن تمام شود، چه نفس را دو قوه است عالمه و عامله.
اما عالمه به عقل و خرد کامل گردد، و عامله به عدل و راستی تمام گردد و این عدل امری است نسبی و صفتی اضافی که در نهاد همه کس باید باشد از پادشاه تا رعیت و از خاص تا عام.
دوم معنوی و آن، آن است که سالک در مقام قلب مستقیم شود.
در مثنوی عدل عبارت است از نهادن هر چیزی به جای خود و همه کس باید آن را دارا شود تا به راحتی زندگی کند و روی رستگاری بیند.
و سالک هم باید در طی طریقت با تمام وجود به عدل گراید و از افراط و تفریط در امور خاصه قوای بشری خود بپرهیزد تا بتواند این راه بی زنهار عشق را به سلامت بگذراند.
مدار هستی بر عدل است.
و گردش زمین و افلاک و آنچه در آن پدید میآید به میزان عدل سنجیده شده است، رستگاری بشر نیز به مراعات این قانون ازلی است تا جسما و روحا سالم ماند و رستگار گردد.[9] خاک امین و هرچه در وی کاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی این امانت زان امانت یافتست کافتاب عدل بر وی تافتست معنای اعتدال مفهوم قرآنی و دینی عدل، اعتدال است،یعنی میانهروی و میانه حال بودن درهر چیزی.
نسفی گوید در مزاجها باید گفت: قریب به اعتدال، چون اعتدال حقیقی وجود ندارد.
در شرح گلشن راز اعتدال را هم در ظاهر و هم در باطن از محسنات به حساب آورده و گفته است:[10] ظهور نیکویی در اعتدالست عدالت جسم را اقصی الکمالست که چون ظهور نیکویی و حسن در اعتدال و حد وسط است، در فضایل و کمالات اخلاقی و مزاج طبیعی در عبادات و ایمان و همه چیز دیگر هم اعتدال حسن است.
زیرا که هرگاه که انسان به فضایل ملکات مکارم اخلاق متحقق شد حسن و نیکویی در باطن و ظاهر او ظهور مییابد، در باطن معرفت که حسن نفس است و آرایش آن که ایمان است پیدا میآید و در ظاهر عبادت و طاعت که حسن بدن است و آرایش آن که دین اسلام است ظاهر میشود.
پس هر آینه ظهور حسن و نیکویی ظاهر و باطن منوط به اعتدال باشد، عدالت جسم را اقصی الکمال است چو عدالت مساوات است و مساوات بی اعتبار وحدت صورت نمیبندد پس غایت کمال اجسام آن باشد که اجزای متباعده متضاده ایشان متقارب و متسالم شوند و ماده و صورت ایشان به واسطه تصغر و تماس متداخل گردند و تضاد کیفیات هر یک کسر و انکسار یابد و با هم متحد شوند و صورت وحدانی به ظهور آید و آن صورت وحدانی عدالت است که در مرکب به صورت بسیطی پیدا آمده است.[11] شجاع جان سوی تن وقت تعدیل چو خورشید زمین آید به تمثیل[12] چون ثمره و نتیجه اعتدال قرب و رحمت حضرت ربّ است.امام علی (ع) برای تأکید در حفظ اعتدال در خطبه 127 میفرماید: بهترین مردم در مورد من گرده میانه رو هستند، از آنها جدا نشوید.«و خیر الناس فیّ حالا النّمط الاوسط فالزموه» در حدیثی از آن حضرت میخوانیم که فرمود: «الّا انّ خیر شیعتی النّمط الاوسط الیهم یرجع الغالی و بهم یلحق التّالی» بهترین شیعیان من گروه معتدل و میانه رو هستند، غلّو کننده باید به سوی آنها بازگردد و مقصر و عقب افتاده باید به آنها ملحق شود.[13] ارسطو عدالت را اصل همه فضایل میدانست و میگفت که هر یک از صفات بشری دارای سه مرحله است: افراط، تفریط، اعتدال.افراط که تجاوز از حد است و تفریط که نشانه عجز است هر دو نکوهیده هستند و اما اعتدال در هر صفت پسندیده است و فضیلت عبارت است از حفظ اعتدال و دوری از افراط و تفریط.[14] معنای عدالت عدالت یعنی میانه روی، انصاف.
به نزد سالکان «عدل» بر دو ضرب است.
یکی آن است که در استطاعت بنده درآید و یکی نه.
اما آنچه در استطاعت بنده درآید آن است که بنده را فرمودند:« انّ الله یأمر بالعدل» (نحل/90 ) و «امر ربی بالقسط» (اعراف/29) و این عدل نقیض جور است که هر دو در توان بنده آید.
اما آنچه در استطاعت و توان بنده نیاید راست داشتن دل است در مهر و دوستی با همه خلق.
عدالت چون شعار ذات او شد ندارد ظلم از آن خلقش نکوشد همه اخلاق نیکو از میانه است که از افراط و تفریطش کرانه است میانه چون صراط مستقیم است ز هر دو جانبش قعر حجیم است که عدل حد وسط و میانه است در همه اوصاف.[15] صورت عدالت میزان و صراط بر صراط حق گذر با احتیاط انحراف از هر دو جانب دوزخ است اعتدال اندر وسط چون برزخ است راه اوسط رو که شد خیرالامور کی رسی در جنت و حور و قصور مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب مقامات العلیه فی سعادت الابدیه عدالت را این گونه تعریف کرده است: عدالت افضل فضایل و اشرف کمالات است زیرا که عدالت ملکهای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر میشود بر تعدیل جمیع صفات و اعمال و جمیع اخلاق فاضله مترتب بر عدالت میشود.[16] افلاطون ضمن بحث مفصل از عدالت، «عدالت اجتماعی» را در صورتی قابل تحقق میداند که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد»[17].
ارسطو در تعریف عدالت میگوید: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد».[18] علامه طباطبایی عدالت را چنین تعریف نموده است: «وهی اعطاء کل ذی حق من القویّ حقّه موضعه فی موضعه الذّی ینبغی له»[19] .
هم او در جای دیگر حقیقت عدالت را برپاداشتن مساوات دانسته و موازنه بین امور به گونهای که هر چیز سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد و در همه امور که در این نکته در جایگاه مورد استحقاق خویش هستند متساوی گردند.
[20] استاد مطهری نیز با استفاده از روایتی از امیرالمؤمنین (ع) عدالت را «وضع الامور فی موضعها» تعریف کرده است.[21] در جای دیگر عدالت را عبارت از «اعطاء حق به ذی حق یا عدم تجاوز به ذی حق»[22] دانسته است.
امام خمینی در کتاب شرح جنود عقل و جهل بیان داشته است: عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است، بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است، زیرا که عدل مطلق، مستقیم به همه معنی است: چه در مظهریت اسماء و صفات و تحقق به آن، که استقامت مطلقه است و مختص به انسان کامل است.
انسان کامل، عدل مطلق است و بر اعتدال تام سیر میکند.
عدالت، بر معنای متعددی اطلاق میشود، عدالت در اخلاق نفسانی به معنای اعتدال در قوای نفسانی است.
عدالت، در عقاید و حقایق ایمانی، یعنی درک حقایق هستی، در دو قوس نزول و صعود همان طور که هستند.
عدالت، از نگاه اهل معرفت به معنی «عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق» است و یا به تعبیر دیگر «رؤیت وحدت در کثرت و کثرت در وحدت»میباشد.
به اعتقاد امام خمینی رعایت اعتدال، یعنی حدّ وسط بین افراط و تفریط وجه مشترک همه این معانی و اساس تمام فضایل است.
عدالت در اخلاق نفسانیه، که اعتدال قوای ثلاثه است، یعنی، قوه شهویه و غضبیه و شیطانیه...
همان طور که طرف افراط این قوای سه گانه،مفسد مقام انسانیت است و انسان را گاه از حقیقت انسانیت و گاه از فضیلت انسانیت خارج کند، همان طور طرف تفریط و قصور آنها نیز، از مفسدات مقام انسانیت و از رذایل ملکات به شمار میرود.[23] پس عدالت که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط است از فضایل بزرگ انسانیت است و از فیلسوف عظیم الشأن ارسطاطالیس منقول است که: «عدالت جزوی نبود از فضیلت، بلکه همه فضیلتها بود»[24].
و به همین اطلاق است که عدالت عبارت است از: تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه.
اگر از نقطه عبودیت تا مقام قرب ربوبیت تمثیل حسی کنیم، بر خط مستقیم وصل شود.
پس طریق سیر انسان کامل از نقطه نقص عبودیت تا کمال عزّ ربوبیّت، عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است.
چنانچه صراط مستقیم که انسان در نماز طالب آن است همین سیر اعتدالی است.
این که در احادیث شریفه است که صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، برای همان است که حدّ اعتدال وسطیت حقیقت دارد.
و از رسول خدا منقول است که خط مستقیمی در وسط کشیدهاند و خطهای دیگری در اطراف آن و فرمودند: این خط وسط، خط من است.[25] و اعتدال حقیقی، جز برای انسان کامل که از اول سیر تا منتهی النهایه وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای کسی دیگر مقدور و میسر نیست و آن به تمام معنی خط احمدی و خط محمدی است و دیگران از سایرین، سیر به تبع کنند، نه به اصالت و چون خط مستقیم واصل بین دو نقطه، پیش از یکی نیست.
از این جهت فضیلت به قول مطلق و سیر بر طریق عدالت وبر سبیل اعتدال، بیش از یکی نیست.[26] واژههایی که با عدل پیوند معنایی دارند استقامت – قصد- قسط - وسط- توسط در بخشهای زیر به بررسی لغوی و اصطلاحی این واژهها میپردازیم: استقامت: یکی از مقامات معاملات است .قال الله تعالی: فاستقیموا الیه(فصلت / 6) جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید استقامت مصدر باب استفعال و ثلاثی آن به معنی اعتدال است: قام الامر اعتدل – راست شد کار.
اعتدال در طریق حق به معنی اعتدال در قصد است.لازمه سلوک اعتدال است، سالک در راه حق از اعتدال خارج گردد، خروج او از اعتدال سبب انحراف و دوری او از حق است.
آن سالکی که در امور خود رعایت اعتدال را میکند اودر طریق حق استقامت میورزد و مصداق آیه شریفه: فاستقیموا الیه قرار میگیرد.
چنانچه ما بخواهیم پایه و ستونی را در جایی نصب کنیم که استقامت آن زیاد باشد آن را باید به طور مستقیم نصب نماییم، در حال استقامت و اعتدال مقاومت پایه زیاد است، هر فشاری که بر آن وارد گردد، تحمل میکند.در حال استقامت و اعتدال، نیروی مقاومت پایه در یک جهت متمرکز است.
علت ایستادگی و مقاومت همین تمرکز قوا است.
چنانچه مایل شود نیروی آن تجزیه میشود و مقاومت اولیه از دست میرود.
امری که در مورد استقامت به ما رسیده به همین منظور است که اعتدال از دست نرود، منحرف نشویم، نیروی ما تجزیه نشود.
آنکه خلاف راه حق در پیش دارد، از اعتدال خارج شده و زیر فشار هواهای نفسانی خوابیده است.
استقامت برزخ است بین پرتگاههای مخوف عالم تفرّق و صدره المنتهای عالم جمع، همان طوری که استقامت موجب فزونی و زیادتی عمل عامه است، روحی است که احوال سالکان بدان زنده و باقی است.
سالک اگر از طریق اعتدال و استقامت خارج گردد در وادی مخوف مشتهیات نفس واقع شده گرفتار مشکلات عالم تفرّق میشود، از مسیر اصلی منحرف گشته و به مقام جمع راه نخواهد یافت[27] .
قصد راغب میگوید: معنای قصد استقامت در طریق است.
قسط راغب میگوید: قسط را معرب قسطاس میدانند که عبارت است از ابزار بازیافتن تعادل و توازن.
و نیز قسط بهره عادلانه را گویند مثل نصف یا نَصَفه به معنای میانه روی و ترک افراط و تفریط.
وسط مقام وسط را روزبهان از مقامات واصلان شمرده و میفرماید:مقام وسط آن است که واصل بر استوار کردن سرّ در معرفت صدیق بوده، و احکام تمکین بر او منطبق باشد، و خدای را به نشانههای توحید بشناسد.
بر او احکام شطح غالب نشود، و در همه مقامات درحد وسط باشد و در حالات زیاده روی نکند و درمقامات کوتاهی نورزد.
خدای تعالی فرماید: «امه وسطا»( بقره/ 143) پیامبر فرمود: خیرالامور اوسطها (بهترین کارها حد میانه آنها است).
عارف گفت: مقام وسط سرّی میان جمال و جلال است.[28] توسط به فتح اول و تشدید و ضم سین درلغت به معنی میانه روی و اعتدال و واسطه کردن است.
و در اصطلاح انسان کامل را سه برزخ است: اولی را برزخ بدایت نامند و آن تحقق اوست به اسماء و صفات، دوم را توسط نامند و آن رهایی از رقایق بشریت است به حقایق رحمانیت و کسی که شاهد این درجه باشد عالم بر متمکنات شود و بر هر چه خواهد از مغیبات مطلع گردد، برزخ سوم معرفت انواع حکمتها و اختراع امور قدریه است و در این مقام پیوسته خدای تعالی خرق عادات او کند تا بدین حکمت تواند رسید.[29] تعادل تعالی و ارتقاء جان آدمی به حیات طیبه الهی با ایجاد تعادل فردی در بستر تعامل جمعی است.
تعادلی در مبدأ، در مسیر و در مقصد معرفت و عرفان اسلامی.
تعادلی در شریعت، طریقت و حقیقت.
ملاهادی سبزواری معرفت را در سه بخش میداند: «اول خداشناسی که منشعب گردد به آغاز شناسی و انجام شناسی.
دوم خودشناسی، سوم فرمان خداشناسی.
که آن دو بخش میشود به حسب فرمان: یکی فرمان شریعتش و دیگری فرمان طریقتش.
خودشناسی که عین آغاز شناسی است، مقدمه انجام شناسی است و شناختن فرمان طریقت و شریعت موقوف است بر معرفت نبی و امام و چه نبی آورنده فرمان و امام حافظ فرمان است.»[30] از آنجا که نقطه آغاز در دایره سیرو سلوک انسانی همان نقطه پایان میباشد، و غایات عین بدایات است [31] «کما بداکم تعودون»(اعراف/ 29) بنابراین میتوان گفت مبدأ همان مقصد است.
همان طور که جنید گفت: «نهایت بازگشت به بدایت است»[32] (تعادل در مبدأ و مقصد) و اعتدال نهایی فقط مخصوص رسول خدا (ص) است که انسان کامل است که حضور در عندالله او را از حضور در خلق بازنمیدارد و بالعکس.
سالک با پیمودن مسیری که انسان کامل آن را قبلا طی کرده است و برای وی ارائه کرده است میتواند به مقام قرب الهی و نهایت معرفت دست یابد.
(تعادل در مسیر) به نظر میرسد برای رسیدن به تعالی و توسعه وجودی در سه حوزه مبدأ، مسیر و مقصد سیر و سلوک عرفانی باید توأما تعادل وجود داشته باشد و اگر یکی از حوزهها فاقد تعادل باشد، تعالی میسر نخواهد شد.
به نظر میرسد برای رسیدن به تعالی و توسعه وجودی در سه حوزه مبدأ، مسیر و مقصد سیر و سلوک عرفانی باید توأما تعادل وجود داشته باشد و اگر یکی از حوزهها فاقد تعادل باشد، تعالی میسر نخواهد شد.
تعادل در مقصد: (تعادل در خداشناسی) عدل الهی ربّ انسان کامل، که حضرت خاتم رسل (ص) است، بر صراط مستقیم و حد اعتدال تام است و مربوب او نیز بر صراط مستقیم و اعتدال تام است، منتهی ربّ- تعالی شأنه- بر سبیل استقلال، و مربوب (ص) بر سبیل استظلال.
ربّ انسان کامل اسم الله الاعظم است که بر صراط مستقیم حضرات اسمایی است.
چنانچه فرماید: «و ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم» (هود/56).
چنانچه عدالت را از زندگی حذف کنیم، وجودی برای هستی باقی نخواهد ماند که عدل پایه و بنیانی است که قوام و استواری جهان به او است.
«العدل اساس به قوام العالم».
در آغاز عدالت، کلمه و سخن خدا بود که «تمّت کلمه ربکّ صدقاً و عدلاً لا مبدل لکلماته»(انعام / 115).
پس عدالت، سنت خدا درهستی و اساس آن و «نیرومندترین اساس و بنیان» است.
زیرا عدل ترازویی است که خداوند آن را برای مردم نهاد و برای اقامه حق بر پای داشت.
و هر گونه تخطی از عدل، مخالفت با میزان و ترازوی خداوند و ستیز با سلطنت و قدرت اوست.
عدل خدا در خلقت جهان فیزیک هستی بر اساس مرکزگرایی متمرکز است.
یعنی همه نیروها بر اساس ذات خود حرکت میکنند.
در شرایط معمولی و عادی نیروی مرکزگرا به شکل یک قانون و یک سنت الهی در دایره هستی اعمال میشود.
یکی از مزایای قوانین انرژی این است که در حرکت دورانی به نسبت حرکت مستقیم، انرژی کمتری صرف خواهد شد.
بنابراین در هستی با کمترین انرژی، بیشترین فعالیتها صورت میگیرد.
بنابر قانون سوم نیوتن در فیزیک، در برابر نیروی مرکزگرا نیرویی است برابر و مخالف جهت آن به نام «نیروی گریز از مرکز».
همه موجودات اعم از اشیاء، انسانها، حیوانات و ...
همگی بالفطره از قانون مرکزگرا تبعیت مینمایند و دور محور اصلی و مرکزیت ذات باریتعالی در حال طوافند.
در واقع تداوم حیات ایشان منوط به تبعیت از این نیرو است.
عدل و حق مخلوق به عبارت است از اول موجودی که خدای تعالی آفرید چنان که فرماید:« و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهملا الا بالحق»( حجر/85) حق و حقیقت فقط نزد خداست.
«فعلموا انّ الحق الله»(قصص / 75) هر که تابع و گوش به فرمان الهی باشد و آنها را اجرا کند، پیروز و موفق خواهد بود و جزو حزب الله که حق میباشد خواهد بود «فانّ حزب الله هم الغالبون»(مائده / 56) و هر که بر خلاف حق و حقیقت با خدا، با فطرت و با خودش و ...
مخالفت کند، بر اساس نیروی گریز از مرکز از دایره چرخش هستی خارج خواهد شد و باطل میباشد و باطل نابودشدنی است.
«انّ الباطل کان زهوقا»(اسرا/81) باطل ابعاد ندارد، نه اول دارد و نه آخر.
بین ما آدمیان، مخالفت با رعایت حقوقی و حدودی، حق بر همه، همان نیروی گریز از مرکز است و با عذاب و ادب و ...
درمان خواهد شد.
این یکی از مستندات عقلی است.
تمام هستی در مدار هستی در حرکتند.
«کلّ فی فلک یسبحون»(انبیا / 33).
هرگاه نظر به آسمان و زمین، نگاهی به ماه و آفتاب و تدبر در ستارگان و کرات لایتناهی و دقت در پیدایش شب و روز نماییم،همه را به طرز دلنشین و زیبا و خوش منظر و روح افزا و دارای تعادل و توازن و حکمت می یابیم ، که همه در مرز و مدار خود در حرکت و اداء وظیفه مینمایند، و هنوز آنی غفلت از اوامر خالق جهان ننموده و تخلف از وظایف خود نکرده اند.
خداوند میفرماید: «والشمس تجری لمستقر لها...
کلّ فی فلک یسبحون»(یس /38).
یعنی: خورشید تابان در مدار معینی که برای آن مقدر شد دائم بدون هیچگونه اختلافی در گردش است و این تقدیر که مرتبط با توازن کل جهان و تناسب تمام هستی از جانب خدای غالب بر همه چیز و دانا به جمیع امور است و نیز گردش ماه را در منازل معین ما مقدر کردهایم، تا همانند شاخه خرما زرد و لاغر به منزل اول ماه بازگردد، نه آفتاب در گردش منظم خود سزاوار است که بر ماه پیشی جوید و نه شب بر روز سبقت گیرد، همه در مدار معین در گردش و شناورند.
آری اگر توازن و تعادل و تناسب در خلقت جهان نبود، آفتاب و ماه، ستارگان و کرات آسمانی و شب و روز نیز راه بی عدالتی را در پیش میگرفتند و از مدار خود خارج میشوند و حیات بشر و حیات همه موجودات زنده را به فنا و نیستی مبدل میساختند.
مقدار و نوع گازهای موجود در هوا کاملاً تناسب و تعادل دارند و اگر در این تناسبها کوچکترین تغییری رخ دهد حیات از روی زمین معدوم میشود.
اکسیژن مثال و نمونه کاملی است از نظام عالم خلقت.
تناسب عجیب و تعادل بسیار دقیقی که بین اکسیژن و اسید کربونیک برقرار گردیده تا حیات حیوانی و نباتی به وجود آید جلب توجه همه متفکرین را کرده و آنها را به اندیشه واداشته است.
اما اهمیت حیات اسید کربونیک هنوز در نظر بسیاری از مردم مکتوم است.
اکسیژن و هیدروژن و اسید کربونیک و کربن چه به تنهایی و چه در حال ترکیب و اختلاط با همدیگر از ارکان اولیه حیات جانداران به شمار میروند اساساً مبنای زندگانی در زمین بر آنها استوار است.
از میان میلیونها احتمال حتی یک احتمال هم نمیرود که همه این گازها در آن واحد در سیارهای جمع شوند و مقدار و کیفیت آنها هم به طوری متعادل باشد که برای حیات کافی باشد.
تعادل در خلقت انسان «والذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ...
هل تری من فطور»(الملک / 3) یعنی: خدایی که مرگ و زندگی را به وجود آورد تا شما بندگان را بیازماید که کدام یک از شما نیکوتر در عمل و به صواب نزدیکتر خواهید بود و آن خالق یکتا غالب بر همه چیز و آمرزنده گناهان توبه کنندگان است، خدایی است که هفت آسمان را یکی پس از دیگری به گونه طبقاتی پدید آورد.
نمیبینی تو ای بیننده متدبر در خلقت جهان بی تناسبی و بی توازنی وبی تعادلی را، پس تیز کن دیدهات را در خلقت جهان که آیا میبینی در آن نقص و بی تناسبی را؟!
هرگاه در خود نظر کنیم و در تناسب اعضا و جوارح ظاهری و درونی، قوای مادی و معنوی خود تدبر نماییم، که خدای عادل چگونه هر عضو و هر نیرویی را درما به طور متناسب پدید آورده و هر کدام را به کاری واداشته تا از حدّ و حدود خود تجاوز ننماید به عدل خالق خود پی خواهیم برد.
رسول خدا (ص) فرمود: «من عرف نفسه فقه عرف ربه» یعنی: هر کس خود را بشناسد، خدایش را خواهد شناخت.
معنی عدل خدا گذاردن هر چیزی در جایی که لایق شأن و مناسب او است، مثلاً در خلقت انسان اگر گوش را در ران و چشم را در ناف و دماغ را در زیر کف پا قرار میداد و بی تناسب بود و اگر خدا انسان را میآفرید ولی نیازمندیهای او را که در ادامه حیات او مؤثرند فراهم نمیساخت عادل نبود.
و همچنین اگر شرایط سیر تکاملی انسان را از ارسال رسل و نزول کتب آسمانی و هدایت آنان را فراهم نمیساخت از عدالت خارج بود.
امام علی (ع) فرمود: «اعجبوا لهذا الانسان ینظر بشحم و یتکلم بلحم و یسمع بعظم و یتنفس بخرم».
یعنی: در خلقت این انسان شگفتیها وجود دارد که باید به طور دقیق در آن تفکر نمایید که چگونه این انسان با یک مقدار از پی این جهان پهناور را مینگرد و با کمی گوشت سخن میگوید و با استخوانی صوتها را میشنود و از مجرای دماغ تنفس میکشد.
آیا هرگز بی تناسبی در این اعضا و دیگر قوا و جوارح خود میبیند؟
کیست که دو نیروی عظیم در وجود هر انسانی قرار داد که همه حال به مدافعه یکدیگر برخیزند تا در نتیجه آن تعادل برقرار شود.
یکی قوه شهوت و دیگری قوه عقل تا انسان به آسانی زندگی کند و از هیچ چیز محروم نماند آری هر آنچه در این جهان پهناور مینگریم عدل خالق آن را در آن جاری میبینیم و همه را به ادای وظایفی که به آنها واگذار شده بدون هیچ گونه ظلمی مشغول ساخته است.
در تفسیر شریف لاهیجی در ذیل آیه 7 سوره مبارکه انفطار آمده است: «الذی خلقک فسوئک فعدلک» (الذی) آن رب کریمی که (خلقک) بیافرید تو را و از عدم به وجود آورد (فسونک) پس راست کرد تو را و تمام گردانید اجزا و اعضای تو را (فعدلک) پس اعتدال بخشید اعضای تو را به این معنی که دست و پای تو را درازتر از دیگری یا کوتاهتر از آن خلق نکرد.
در هر سیستم فرایندهای متعادل سازی چندانی وجود دارد.
مراد از «فرایند» در اینجا مجموعه روابطی است که تمام و یا بخشی از یک زنجیره تغییر را تشکیل میدهد.
فرایندهای متعادل سازی خود نوعی سیستمهای فرعی کنترلی میباشند.
این فرایندهای تعادل آفرین گاهی سیستم را به سوی پیچیدگی و تعالی بیشتر و زمانی به سمت تجزیه و رسیدن به سادگی بیشترسوق میدهند.
تجزیه یک سیستم به سیستمهای فرعی مؤلفهای آن در کالبد مراتب سیستمی خودگونهای متعادل سازی به شمار میآید.
تفکر اتمی و باور به این که پدیدارها از اتمها یعنی واحدهای بنیادین جمع شونده و در اصل بی ارتباط تشکیل یافتهاند در رشتههای دیگر معرفت شناسی نیز تأثیر دیرپایی داشته است.
از این روی بوده که درعلم روانشناسی عناصر رفتاری اتمهای شخصیت میشده و در جامعه شناسی مکانیستی فرد اتم اجتماع میگردیده و در همان جاها سخن از «تعادل قوا» و «توازن شخصیت» به میان آمده است.
قرآن کریم میفرماید: «و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها قدافلح من زکّاها و قد خاب من دسّاها» (شمس/7-10)یعنی: سوگند به نفس آدمی و آن کسی که نفس را به طور متعادل در رسیدن به کمال و انحطاط خلق کرد، پس خیر و شرش را به او الهام کرد، به تحقیق رستگار شد آن کس که نفسش را در مسیر سعادت و کمال سوق داده و از رذالت و پستی برهاند و به تحقیق ضرر وزیان برد آن کس که نفسش را در تمایلاتش رها ساخته و به کفر و گناه گرایش دهد.
تعادل در مبدأ (تعادل در خودشناسی) تعادل مبنایی است، یعنی در حرکتی باید پایههای اولیه دارای سطح ثابت و استوار و قابل اطمینانی باشد والّا متزلزل بوده و هیچ گونه ثمری دربر نخواهد داشت.
در واقع هیچ حرکت مثبتی انجام نخواهد شد و اگر حرکتی هم باشد رو به نابودی و اضمحلال خواهد بود، به همین دلیل گفتهاند: بار کج به منزل نمیرسد.
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج انسان نیز در حرکت و سیر خود به سوی کمال بی نهایت و رشد و تعالی خود نیازمند است، پایههای وجودی خود را در سه حوزه جسمانی و عقلانی و روحانی متعادل نماید و پس از اطمینان از ثبات و استقامت از وجود خود امید داشته باشد که میتواند حرکتی رو به سوی تعالی و خدایی شدن داشته باشد.
انبیا و اولیای الهی همه تلاششان بر این بوده است که انسان را در صراط اعتدال که استوارترین راهها است، ببرند و به فلاح و رستگاری رهنمون شوند که تربیت الهی چنین است و خداوند رحمان در کتاب مبینش، انسان را به همین راه دعوت میکند و اساساً سیره مؤمن، اعتدال و میانه روی است، چنانکه علی (ع) میفرمایند: «المؤمن سیرته القصد و سنه الرشد» در قرآن کریم آیاتی متعدد با این جهتگیری تربیتی آمده است و خداوند مؤمنان را در امور مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی به رعایت اعتدال فراخوانده است.
هدف آن است که انسان شاکله اعتدال یابد و در نتیجه مشی متعادل در همه امور حاصل آید.
«فأی جسد عتدلت فیه هذه الأخلاط، کملت صحته و اعتدلت بینته.
فأن زادت واحده منهن علی الاخری و قهرتهن، دخل السّقم علی الجسد بقدر مازادت و اذا کانت ناقصه، ضعفت عن مقاومتهن، فدخل السّقم بغلبهن ایاها و ضعفها عن مقاومتهن.
فعلم الطب هو أن یزید فی الناقص، أو ینقص من الزائد طلب الاعتدال.» بدن معتدل درترکیباتش، سلامتیاش کامل و بنیهاش معتدل است.
هرگاه یکی از آنها بر دیگری زیاد باشد، جسم بیمار میشود به اندازهای که زیادی دارد و هرگاه کم شوند، مقاومتش ضعیف میشود، پس بیماری بر آن غلبه میکند.
علم طب آن است که کم را زیاد میکند یا زیاد را کم میکند در جهت طلب اعتدال.
طی درجات سلوک از تخلیه و تحلیه و تجلیه و فنا در حضرت علم حق توقف دارد بر اعتدال تام مزاج و تحمل ریاضات و مشقات اعتدال بدن را از بین میبرد و با عدم اعتدال، روح نیز از فنا در غیب وجود سرباز میزند.تمثلاتی که در نفس انسانی تحقق مییابد چه در خواب و چه در بیداری، همه آنها به قوه مانی خیال است، بلکه قوه خیال چیره دست.
چنان معنی به صورت میکشاند که صد مانی در او حیران بماند هر چه مراقبت و حضور عندالله کاملتر باشد و مزاج انسانی به اعتدال ممکن نزدیکتر باشد و قوه خیال و دستگاه وی قویتر و صحیحتر باشد، تمثلات درلوح نفس صافیتر و سالمتر است.
سالک نباید تارک دنیا گردد و فکر کند با نخوابیدن به مقام قرب میرسد.
یک استاد اخلاق باید به شاگرد خویش تعلیم دهد که عشق به الله همان عشق به صفت عدل باید باشد و در همین رابطه حضرت علی (ع) فرمودهاند: اوج ایمان عدالت است.یعنی هم بخوابند و هم بوی خوش استعمال کند و از رهبانیت بپرهیزد.
چون که اگر کسی به مقام محو برسد و نتواند از آن بالاتر برود، او را نمیتوان انسانی کامل دانست.
چرا که قرآن فرموده: «جعلناکم امه وسطا» بنابراین ما باید تعدیل قوای خویش را به نحو احسن بر عهده گیریم و آنها را بر استواری حق عرضه نماییم تا به مرز انسان کامل برسیم.