بخش اول مباحث نظری عمومی مطالعه پیرامون گروهها وارتباط فردی، دواصل را نشان می دهد که ارتباطی تنگاتنگ و وابسته به یگدیگر دارند واز این رو باید پیش از هر موضوع دیگری، مورد بحث قرار گیرند، در اینجا پیداست که اگر الویت را به یکی از آنها بدهیم، تقدمی موقت ومنطقی برای مقایسه ایجاد کرده ایم.
بنابراین بهتر، است د رآغاز، روابط بین اشخاص را تبیین کنیم،زیرا بر اساس این افراد و کنشهای متقابل آنهاست که گروه تشکیل می شود.
ازآنجا که اکثریت قریب به اتفاق روابط بین اشخاص در چارچوب یک گروه انجام میگیرد، از این رو بخش نخست را به مطالعه گروهها، حوزه ها و چگونگی شکلگیری آنها اختصاص می دهیم و سپس به گونه ای غیر مستقیم به بررسی روابط بین اشخاص می پردازیم.
(آن ماری روشبلاو- ادیل بورونیون؛ترجمه دکتر سید محمد دادگران،روانشناسی اجتماعی، چاپ دوم 1371 ) بعضی از روانشناسان اجتماعی مدعی شده اند که واقعیتی به نام گروه وجود خارجی ندارد.
فلوید آلپورت[1]همیشه می گفت :« پای شما نمی تواند بهیک گروه گیر کند».
ومعنی گفته اوآن بود که گروه ها تنها در ذهن افراد وجود دارند و وجود خارجی ندارند.
به گفته آلپورت، گروه ها چیزی بیش از مجموعه مشترکی ار ارزشها، عقاید، اندیشهها و عادتها که همزمان در ذهن چند نفر حضور دارند، نیستند.
صاحبنظران دیگر به نوبه خود و به شکلی موجه اظهار داشته اند که گروهها جوهرهایی مستقل اند که باید به آنها به صورت اشیا یا پدیده هایی مستقل و یگانه درمحیط نگریست(دورکیم،1898، وارینر[2]، 1956) این صاحبنظران این اندیشه را که همه رفتارهای اجتماعی رامی توان در سطح فردی تبیین کرد، رد میکنند.
آنان به جنبه ها و وجوه منحصر به فرد ویگانه گروه که مستقل از افراد هستند، تأکید دارند.
روشن است که دراین مورد دیدگاههای متعددی وجود دارد که فرد می تواند با اتخاذ آن دیدگاهها، تأثیرات بیش از یک فرد را دریک مجموعه مورد توجه قرار دهد.
بیشتر ما احتمالاً موافقیم که بسیاری از فعالیتهای زندگی ما متضمن تعامل با افراد دیگر است.[روانشناسی اجتماعی ، نظریه ها ، مفاهیم و کاربردها ، تألیف کریمی ، یوسف ، (ویرایش دوم ، تهران ، نشر ارسباران ،1378)] تعریف بدون تردید، همه گمان می کنند که می دانند گروه چیست.
زیرا برخلاف پیچیدگی مفاهیم فرهنگی، روانی یا اجتماعی، در اینجا یک مفهوم وجود دارد که به سهولت قابل فهم و به واقعیت نزدیک است و آن این است که گروه مجموع کل یا بهتر بگوییم عبارت از اجتماع تعدادی از افراد است.
اما در اینجا این پرسش مطرح میشود که این «تعداد» یعنی چه؟
یعنی یک گروه از چند نفر تشکیل می شود یا به عبارت دیگر چه تعداد افرادی می توانند یک گروه را تشکیل دهند.
در این زمینه میان برخی مؤلفان، اختلاف نظر جدی وجود دارد.شماری مؤلفان برآنند که گروه دست کم از دو نفر تشکیل می شود.
بنابراین، این تعریف دارای دو مرحله خواهد بود.
درمرحله نخست میان این دونفر می تواند روابط گوناگونی وجود داشته باشد و هریک برای ایجاد ارتباط با دیگری باید از خود خارج شود و در مرحله دوم،حتی دریک ارتباط دونفره، گروه به عنوان نفر سوم الزاماً حضور خواهد داشت.
ارتباط منحصر بین دو نفر، دقیقاً غیر قابل تصور است؛ زیرا این نوع ارتباطی بسته درخود، غیر پویا و حتی مرده به حساب می آید؛ اگر درآن فرد سوم ولو به عنوان وجود 3/1 نیرو بالقوه مطرح نباشد.
در واقع، موقعیت ومعنی گروه ها در صورتی که ازدو یا سه نفر تشکیل شده باشد، با یکدیگر متفاوت خواهد بود( حتی اگر وجود نفر سوم درمجموعه دونفری گروه الزامی باشد) بنابراین، می توان گفت که وجود فرد سوم، وضعیت زوج را تغییر می دهد و به روابط بین آنها بعد تازه ای می بخشد.
جامعه شناسان ورود فرد سوم را در یک مجموعه همبسته مورد بررسی قرار داده اند.
زیمل[3] در سال 1902، تغییرات قابل توجهی را که براثر مورد فرد سوم پیش می آمد، به خوبی نشان داده است.
در مقابل دونفر قبلی گروه، فرد سوم می تواند خنثی بماند و از آن دو نفر بهره مند شود ویا با ایجاد تفرقه بین آنها، بر آنان حکومت کند.
در حدود سال 1956 میلز[4] پژوهشی تجربی بر روی گروه های سه نفره انجام داد.
او دراین پژوهش، به مطالعه ساختار چیزی پرداخته که آن را «نقش رفتاری»[5] نامیده است.( او این اصطلاح را به کاربرد تا آن را از نقش های اجتماعی نهادی شده[6]متمایز سازد) او همچنین، تقسیم بندی گروه به سه نفر، یعنی « یک زوج دونفره» و « یک نفره» را تأیید میکند.
او بر آن است که این جدایی بر اساس میزان نوع عملکرد آنها متفاوت میشود.
از دیدگاه دیگر میبایست وضعیت گروه را در اجتماع مشخص کرد، زیرا گروه از شماری افراد تشکیل یافته است؛ که در ظاهر جنبه عینی و ملموس ندارد.
و ما میتوانیم فقط با در نظر گرفتن پاره ای از احکام گروه، از خارج به توصیف آن بپردازیم و همچنین از درون و درکنار گروه های محدود که ما در بطن آنها جای داریم، می توانیم به موجودیت آن پی ببریم.
این امر نشان میدهد که اگر بخواهیم به این تعداد از افراد، عنوان گروه اطلاق کنیم، تعداد افراد آن نباید پیش از حد معینی باشد.
هومنز[7] گروه را چنین تعریف می کند:« معدودی افراد که اغلب به مدت طولانی با یکدیگر ارتباط دارند و به همین دلیل هریک از آنها میتواند بدون واسطه و به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط چهره به چهره داشته باشد».
تعریف هومنز که ]لازم است بیشتر] به آن بپردازیم پیش از حد بر ارتباطات یعنی برکنشهای متقابل میان افراد تکیه دارد.
بنابراین در ابتدا، می توانیم، گروه را از تجمعات دیگر مجزا سازیم؛ زیرا برخی از افراد این گونه تجمعات را با گروه اشتباه میگیرند.
و همچنین، برخی مؤلفان از گروه های سنی وجنسی سخن به میان می آورند.
بدیهی است که این افراد اعم از مرد و زن با هر سن و سال با یکدیگر را نمی شناسند و هیچ گونه روابطی میان آنها وجود ندارد.
(آن ماری روشبلاو- ادیل بورونیون؛ترجمه دکتر سید محمد دادگران،روانشناسی اجتماعی روانشناسی اجتماعی)، چاپ دوم 1371 ) شاید یک تعریف ساده و عملی از گروه این باشد که بگوییم:«گروه عبارت است از دو فرد یا بیشتر که با هم تعامل دارند به نحوی که هریک میتواند در دیگری تأثیرگذاشته و از آنان متأثر شود»(شاو[8]1981).
یک تعریف جامعتر ازاین اصطلاح، شامل ویژگیهای زیر است:« تعامل بین افراد، داشتن درک و تصور از دیگر اعضاء، ایجاد پیوندهای عاطفی و وابستگی متقابل یا نقشهای متقابل» (دولاماتر[9]، 1974).
به عبارت دیگر، اعضای یک گروه دارای نوعی روابط با یکدیگرند واین روابط غالباً پیچیده بوده و در طول زمان ادامه دارد.
ما می توانیم واژه انبوهه (تجمع)[10]را برای مجموعه هایی از افراد که با یکدیگر در تعامل نیستند، به کار ببریم نظیر اشاخصی که پشت چراغ قرمز در جلوی خط عابر پیاده ایستاده و منتظر سبز شدن چراغ برای عبورند، افرادی که داخل یک آسانسور با هم هستند، تماشاچیان یک فیلم واز این قبیل، این گونه افراد نوعاً با یکدیگر تعامل یا اشتراک احساسات و عواطف، به میزانی که یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهند، ندارند.
در اینجا ابتدا شیوه های عمل گروه ها را در نظر می گیریم،یعنی،اینکه افراد گروه چگونه دور هم جمع می شوند، چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار می سازند، و چگونه عمل می کنند.
نفوذ اجتماعی بررسی خود را با طرح یک سؤال ساده آغاز میکنیم.حضور دیگران چگونه رفتار فرد را تحت تأثیر قرار میدهد؟
اگر به تاریخ روانشناسی اجتماعی برگردیم به یاد میآوریم که در آنجا آزمایش نورمن تریپلت،نشان دهنده نفوذ و تأثیر افراد دیگر بر روی عملکردفرد بود این آزمایش نخستین کوشش عملی برای نشان دادن صرف تأثیر حضور دیگران برعملکرد فرد را آشکار ساخت که حضور دیگران حتی اگر عملاً به صورت یک گروه عمل نکنند نیز می تواند در رفتار فرد مؤثر باشد.
از آن پس، آزمایش تریپلت با تعداد قابل توجهی از تحقیقات دنبال شده است.
مشخصه های گروه ما بررسی گروهها را با تعامل افراد در موقعیتهای نسبتاً ساده که در َآنها فرد به وسیله یک نفر یا بیشتر مورد مشاهده یا همراهی قرارمی گیردآغاز میکنیم.
اما یک گروه بیش از عده ای افراد در حال انجام یک فعالیت یکسان در یک زمان یا مکان خاص است.
گروهها می توانند شامل تعامل،ایجاد ادراکهای مشترک و پیوندهای عاطفی و وابستگی متقابل نقشها باشند.
می توان گفت که گروهها به همان تنوع و گوناگونی افراد هستند.
وقتی ما بخواهیم ویژگیهای یک گروه خاص را توصیف کنیم، می توانیم چندین مشخصه را درنظر بگیریم: نخست می توانیم درباره ترکیب گروه[11] بحث کنیم.در اینجا به ویژگیهایی نظیر اندازه توجه داریم که می توانند توضیح دهند گروه به چه شبیه است.
جنبه های دیگر گروه که ممکن است مورد توجه باشد ویژگیهایی هستند از قبیل: جنس افراد، قومیت ونژاد اعضا یا تواناییها و شخصیتهای افراد در داخل گروه.
راه دوم، نگریستن به گروه برحسب ساختار[12]آنهاست،مثلاً در داخل گروه چه کانالهای ارتباطی برقرار است، یعنی، کی باکی می تواند ارتباط برقرار کند؟
چه نوع نظامهای طبقاتی در داخل گروه تشکیل میشود؟
رهبری گروه به دست کیست؟
سومین موضوع در بررسی گروهها، فرایند عملی گروه است که گاهی پویایی گروه[13]نامیده میشود.
این بدان معناست که اعضای یک گروه چگونه به یکدیگر پاسخ داده وچگونه بر یکدیگر نفوذ وتأثیر دارند؟
پیوندهای عاطفی که سبب انسجام و نگهداری گروه اند،کدام اند؟
و بالاخره چهارمین موضوع در مورد گروهها عملکرد گروه است؛ یعنی، گروه در رسیدن به هدف خود تا چه اندازه خوب یا بد عمل می کند؟
اگرچه برای بحث روی موضوعها در اینجا همه آَنها را بیان نمی کنیم اما به برخی از این مشخصه ها اشاره خواهیم کرد.
اندازه این امکان وجود دارد که گروه را از نظر تعداد افراد از یک زوج تازه ازدواج کرده تا کل نفرات و مجلس قانونگذاری یا مجموعه افراد هیئت دولت یا همه اعضای یک دانشکده یا دانشگاه در نظر بگیریم.
اما بیشتر تحقیقات آزمایشی روی گروه های کوچک که از سه تا 10 نفر را شامل میشدند، متمرکز بوده است.
در این بیان، موضوعی که بیش از همه مطالعه شده، رابطه بین اندازه گروه وعملکرد آن بوده است.
کوششهایی به عمل آمده است تا اندازه ایده آل گروه را برای یک گروه حل مسئله مشخص کنند.
به عنوان مثال اسلیتر[14](1958) به این نتیجه رسیده است که گروههای مرکب از پنج نفر مناسب ترین تعداد برای انجام کارهای فکری است که در آنها اعضای گروه به جمع آوری و مبادله اطلاعات پرداخته وبه تصمیم گیری برمبنای ارزشیابی آن اطلاعات مبادرت میکنند.آزبورن[15](1957)مبتکر اصطلاح بارش مغزی(سیلان فکر[16])معتقد است که اندازه مطلوب برای چنین گروههایی بین 5 تا 10 نفر است.
با این همه این گونه نتیجه گیریها در مورد اندازه ایده آل گروههای حل مسئله احتمالاً نوعی ساده انگاری است.
نخست، معیارهای متنوعی برای تعیین موفقیت وجود دارد.گروههای کوچکتر ممکن است از نظر شرکت کنندگان راضی کننده تر باشد؛ زیرا آنان در گروههای کوچکتر فرصت بیشتری برای ارائه کامل نظرهای خود دارند.
اضافه شدن چند عضو دیگر ممکن است مهارتهای ضروری گروه را افزایش داده و راه حلهای بهتری برای مسئله فراهم کند؛ اما میتواند به میزان شرکت اعضای دیگر و روحیه آنها لطمه وارد کند.
دوم، ساختار خود تکلیف میتواند با اندازه گروه تعامل داشته باشد.
برخی از تکالیف ممکن است تنها وجود یک نفر را ایجاب کند.
حال آنکه تکالیف دیگر تنها به وسیله چندین نفر قابل انجام باشند.
سوم اینکه میزان سازمان یافتگی تکلیف مورد نظر با اندازه آن تعامل میکند.
هرچند گروههای بیش از پنج نفر غالباً ثمر بخشی کمتری ازگروههای کوچک دارند،گروههای بزرگ نیز می توانند مؤثر باشند بدون آنکه صدمه ای به روحیه گروه وارد شود به شرط آنکه تکلیف مشخصاً سازمان یافته باشد.اثرات اندازه گروه در زندگی روزمره نیز دارای اهمیت است.
امکانات ارتباط وقتی اعضای گروه از نظر برقراری ارتباط دچار دشواریهایی باشند، اندازه گروه بی معنی جلوه میکند.
بعضی مواقع، گروههای جهان واقعی کانالهای مشخص ومحدودی تعیین میکنند که پیام فقط از آن کانالها میتواند عبور کند.
به عنوان مثال،ممکن است اعضای هیئت علمی یک دانشگاه حق نداشته باشند مستقیماً با رئیس دانشگاه تماس بگیرند و برای این کار مجبور باشند که فقط از طریق رئیس دانشکده اقدام کنند.
روابط بین افراد ممکن است کانالهای ارتباطی را تحت تأثیر قرار دهد؛ مثلاً ممکن است دوعضو یک گروه بزرگ (به عنوان نمونه یک دانشگاه) هرگز با هم صحبت نکرده باشند.
قرار گرفتن بعضی از اعضای گروه در ساختمان دیگر ممکن است مانع ارتباط بین آنها شده باشد.
به الگوهای تجویز شده ارتباط، شبکه های ارتباطی[17] گفته میشود.
سلسله مراتب سازمانی غالباً نماینده شبکههای ارتباطی پیچیده اند.
این شبکه ها اغلب شامل صدها نفرند، اما معمولاً میتوان آنها را به این الگوهای ساده تر تقسیم کرد.
شبکه های ارتباطی بسیار اهمیت دارند؛ زیرا این شبکه ها فرایندهای مختلفی را در گروهها ایجاد میکنند.
شبکه های ارتباطی شامل چرخی، رنجیری، شکل Y، دایره ای، و هم پیوند می شوند شبکه های ارتباطی « زنجیری » و «Y» شکل هر دو منجر به سازمان متمرکز میشود؛ زیرا فرد مرکزی به صورت محور درخواهد آمد.
برعکس، «دایره ای» امکان ایجاد یک رهبر مسلط را تسهیل نمیکنند.
در گروههایی که دارای شبکه ارتباطی دایره ای یا هم پیوند هستند، و در آن هر عضو میتواند با هریک از اعضای دیگر ارتباط برقرار کند، نمیتوان پیش بینی کرد که کدام یک از موقعیتها وافراد به رهبری و تسلط منجر خواهد شد.
در این شبکه ها، شخصیتهای فردی ومهارتهای اعضای گروه عوامل گروه تعین کننده هستند.
شبکه های ارتباطی « زنجیری » و «Y» شکل هر دو منجر به سازمان متمرکز میشود؛ زیرا فرد مرکزی به صورت محور درخواهد آمد.
شبکه های ارتباطی چه تأثیراتی بر مولد بودن گروه خواهند داشت؟
کدام یک از شبکهها بیشترین رضایت خاطر را برای اعضای گروه ایجاد خواهندکرد؟
به سوال دوم به سادگی می توان پاسخ داد.
شبکه هایی که امکان ارتباطات غیر متمرکز را فراهم کنند ( مثل شبکه های دایره ای و هم پیوند) روحیه بالاتری به افراد در همه موقعیتها اعطا می کنند.
اما کار آمد بودن شبکه های ارتباطی مختلف، بستگی به تکلیفی دارد که گروه با آن مواجه است.یک شبکه متمرکز مانند « چرخ»یا«Y» وقتی بر حسب زمان صرف شده برای حل یک مسئله، تعداد خطاهای انجام شده، وتعداد پیامهای رد و بدل شده، مورد قضاوت قرار گیرد، دارای بیشترین کارآیی خواهد بود.
انسجام( چسبندگی) روح نزدیک بودن- یا عدم وجود آن- در یک گروه میتواند اثر مهمی روی رفتار اعضای آن داشته باشد.
به عنوان مثال،برخی ازمفسران ورزشی از تیمهایی نام میبرند که بهترین مواد (یعنی بهترین نفرات) را در اختیار دارند،اما «نمیتوانند این مواد را به هم بچسبانند».
درچنین مواردی، این احتمال وجود دارد که فقدان نزدیکی- یا حتی وجود دشمنیها- در میان اعضای تیم ، در عملکرد رضایت بخش تیم اختلال ایجاد کند.
برای توصیف این ویژگی، یعنی، نزدیک بودن افرادگروه به یکدیگر، اصطلاحهای متعددی به کار رفته است از جمله احساس ما بودن و اقلیم عاطفی.
اما اصطلاحی که بیشتر از همه مورد استفاده قرار گرفته، انسجام گروه است که به صورت « یک ویژگی گروه که در آن نیروهای اعمال شده بر اعضاء،برای ماندن در گروه بیش از کل نیروهایی است که می کوشد آنها را به ترک گروه وادار کند»، تعریف شده است( دیویس، 1969) .
به عبارت دیگر، گروههایی که در آنها اعضا یکدیگر را دوست دارند و می خواهند درحضور یکدیگر باقی بمانند، گروههای منسجم اند.
گروههایی که اعضای آن ها به یکدیگر جذب نشده و گروههایی که از هم پاشیده اند از نظر انسجام در سطح پایینی هستند.
از آنجا که اعضایی که جذب گروه شوند سخت تر کار میکنند تا به هدفهای آن برسند، انسجام معمولاً به باروری بیشتر گروه منجر می شود البته این در صورتی است که هدف گروه باروری بیشتر باشد.
اگر هنجار گروهی اجتناب از کار کردن باشد، میتوان انتظار داشت که گروه قویاً منسجم،باروری کمتری داشته باشد.
اعضای گروههای کاملاً منسجم درمقایسه با اعضای گروههای دارای انسجام کمتر، امکان بیشتری دارد که با هدف مشترک گروه توافق داشته باشند.
یک دلیل برای این موافقت این است که همگونی درگروههای منسجم مورد سازش با عقاید آنها داشته باشید واین باور را خواهید داشت که هماهنگی ،احساسات خوبی را که در گروه وجود دارد، افزایش خواهد داد.
.[روانشناسی اجتماعی ، نظریه ها ، مفاهیم و کاربردها ، تألیف کریمی ، یوسف ، (ویرایش دوم ، تهران ، نشر ارسباران ،1378)] انواع گروه گروهها دارای ماهیت گوناگون هستند از این رو میتوانیم آنها را بر اساس معیارهای گوناگون مانند حجم، هدف و درجه سازماندهی وغیره مورد بررسی قرار دهیم.
(آن ماری روشبلاو- ادیل بورونیون؛ترجمه دکتر سید محمد دادگران،روانشناسی اجتماعی روانشناسی اجتماعی)، چاپ دوم 1371) 1- انبوه خلق ( Crowd) انبوه خلق یا جماعت به گرد هم آمدن موقتی افرادی اطلاق می شود که دارای مقصد یا علاقه مشترکی هستند واز لحاظ فیزیکی در تماس با یکدیگر قرار دارند.
این دو ویژگی، یعنی قصد یا علاقه مشترک و تماس فیزیکی، از وجوه تشابه جماعتها وگروهها محسوب می شود.تجمع در انبوه خلق بدون برنامه ریزی قبلی صورت میگیرد.
تراکم جمعیت به مقیاس انبوه ممکن است علل مختلف داشته باشد.
از قبیل استماع سخنرانی،زیارت، خرید، مسافرت، دیدن نمایش یا مسابقه، شرکت در«لینچ» سیاهپوستان و مانند آن.
عاملی که باعث این ازدحام می شود؛ ممکن است یا ازنوع عوامل اجباری اجتماعی باشد، مانند ازدحام زندانیان و اردوگاه پر ازدحام اسرای جنگی ویا از انواع عوامل اجباری طبیعی، مثل سیل وزلزله.در این صورت کسانی که از این قبیل حوادث جان سالم به در برده اند؛ در یک مکان امن ولی محدود به گونه ای انبوه تجمع میکنند.
مشخصات روانشناختی انبوه خلق انبوه خلق از نظر روانشناسی مختصاتی دارد که مواردی از آن را به شرح زیر میتوان ذکر کرد: 1- بی اعتنایی نسبت به راه حلهایی که به فوریت نتواند نیاز انبوه خلق را بر طرف نماید.
2- فقدان یا ضعف روابط اجتماعی و انسانی.
در انبوه خلق افراد به ندرت با اطرافیان روابطی دارند واگر هم چنین روابطی وجود داشته باشد؛ جنبه همگانی ندارد.
3- سرایت هیجانها وانتشار سریع آشوبی که در یک نقطه ظاهر شده به همه نقاط گردهمایی.
4- تحریک ضمنی که از حضور دیگران دریک مقیاس وسیع ناشی میشود.
تحریکی که میتواند تا آستانه شورش یا شیفتگی پیش رفته یا اینکه برعکس موجب بی حسی جمعی شده که افراد را درمقابل تقریباً هرنوع دخالتی از حرکت باز دارد.
2- دسته یا باند دسته یا باند عبارت از تجمع معدود کسانی است که از با هم بودن لذت می برند.
مانندباند جوانان ویا تبه کاران که اولی را جامعه بنا به مقتضیات دوران نوجوانی با تسامح میپذیرد؛ ولی دومی مطلقاً یک گروه نابهنجار است.
تنها عاملی که باعث تشکیل باند می شود همسانی و همانندی اعضای آن است.
تشکیل باند یا دسته مخصوص انسان نیست؛ بلکه حیوانات نیز چنین اند، منتهی عاملی که موجب تشکیل باند در حیوانات میشود؛ جاذبه های متقابل (Interattaction ) است.ولی اعضای باند انسانی چنانکه گفته شد از نظر فکری و احساسی شبیه یکدیگرند.
یکی از مشهورترین انواع باندها، باندکودکان ونوجوانان اعم از بهنجار و نابهنجار است.
در مورد اخیر لذت بردن از بودن در باند ار آنجا ناشی می شود که نیاز به خود سازگاری با دنیای اجتماعی وقبول معیارهای فکری ورفتاری آن در اعضای باند یا از بین رفته و یا معلق مانده است.به علاوه باند به اعضای خود امنیت خاطر می دهد و ار نظر عاطفی آنها را حمایت می کند.
بچه های سر راهی، شخصیتهای نابهنجار( بچه ها و بزرگترها)،افرادی که رابطههای عاطفی وخانوادگی را قطع کرده اند، کسانی که از محافلی با انضباط بسیار شدید خارج شده ونیازهای عاطفی آنان به خوبی برآورده نشده؛ طبیعتاً برای عضویت درباند آمادگی بیشتری دارند.
درمیان بزرگترهای سازگار یافته، مانند باندهای دوستان، خوشگذرانان و.....
که به کارهایی دست میزنند یا کارهایی را تجویز میکنند که در مرز قوانین اخلاقی واجتماعی هستند که از مصادیق باند محسوب میشوند.
میخوارگی، بی بندباریهای جنسی، بازی با ایجاد مزاحمت درمعابر عمومی، وغیره از رفتار باندهای به ظاهر سازگار یافته است.
با این همه کارهایی که آنان به طور مشترک انجام میدهند.
به عنوان هدف اساسی باند تلقی نمیشود؛ بلکه هدف چیز دیگری است.هدف، بودن با کسانی است که از بسیاری جهات با آنها شبیه هستند.
انجام پارهای کارها با یکدیگر فقط برای یک موقعیت بوده و وسیله ای است برای اثبات با هم بودن و این مطلب ممکن است از راههای دیگری نیز عملی شود.
مثلاً گوش دادن به صفحه یا نوار، نقل داستان ومانند آن.
باند ازلحاظ کمی افراد معمولاً شامل چند نفر یا چند ده نفر می شود واز لحاظ وابستگی اعضا به تجمع خود و دوام نسبی با انبوه خلق بسیار فرق دارد.
اما باند نسبتاً کم دوام وموقتی است به این معنی که یا پس از مدتی از حرکت باز میماند و به اصطلاح به خواب میرود و مجدداً برای گردهماییهای تقسیم شده بعدی خود را میسازد.
و اگر باند از نوع خرابکار باشد،توقیف سران باند موجب متلاشی شدن آن میشود.
باند در صورتی که به صورت یک گروه اولیه در آید، حالت با دوام به خود میگیرد؛ اما درچنین صورتی مشخصات آن هم تغییر میکند و بر بعضی از ارزشهای مشترک تاکید میکند.
مثل ضد اجتماعی بودن، وفاداری واتحاد با اعضا،تعداد نقشها و داشتن هدفهایی غیر از لذت بردن از با هم بودن را توصیه می کند.
از جمله باند کوچک ولگردان که به یک دسته (Gang) تبدیل میشوند و باند همکلاسی های مدرسه ای یا هم محلهایهایی که مبدل به مؤسسه ای میشود با مسؤولیت محدود در این زمینه نیز قابل ذکر است.
اعضای باند میخواهند از لحاظ ظاهری هم شبیه یکدیگر باشند.
آنان نوع لباس (کاپشن سیاه) نوع آرایش و واژههای خاصی برای مفاهیم بکار میبرند.از اشیای واحدی نظیر اتومبیلهای اسپرت، موتور سیکلتهای خاص و مانند آَن استفاده می کنند.
3- گروهه (Groupement) هنگامی که اشخاص دور هم جمع میشوند وعده آنان معدود، متعارف یا زیاد است (دهها،صدها وندرتاً هزاران نفر) وهمدیگر را در مواردی خاص، درمجالس کم و بیش بزرگی ملاقات میکنند و طی گردهماییها هدفهای نسبتاً ثابتی راتعقیب میکنند؛ چنین گردهمایی را گروهه میگویند.
هدف گروهه پاسخ گویی به منافع مشترک همه اعضای آن است و خود اعضا هم این را میدانند؛ اما همگان در تأمین این منافع راساً فعالیت نداشته؛ میتوانند و یا باید آن را به نمایندگان خود واگذار کنند یا به رهبران خود و حتی به حوادث واتفاقات می سپارند.
اعضای گروهه خارج از حیطه این هدفها هیچ گونه رابطه و برخوردی بایکدیگر ندارند.
مانند انجمنها، مجالس،اتحادیهها،مجامع، اطاقها،محفلها.
گروهه بر حسب حیطه فعالیت،اسامی خاصی پیدا میکند: - در زمینه های کارهای فکری و هنری: آکادمی، حلقه،باشگاه،مکتب.
- در زمینه های مذهب: مسجد،کلیسا، تکیه،هیأت، دسته و....؛ - در زمینه های سیاسی، اجتماعی و تعاونی: اتحادیه، دفتر، بلوک، سلول،کلاس، فدراسیون، جبهه، نهضت، حزب، بخش، مؤسسه،شورا، سندیکاو ...نامیده میشوند.
گروهه بنا به موقعیت گاه به توده یا انبوه خلق نزدیک میشود وگاه به گروههای دومین و همین طور گروهه میتواند زاینده گروههای نخستین باشد.
4- گروه نخستین وگروه دومین تفاوت گذاری بین گروه نخستین وگروه دومین از جامعه شناس آمریکایی (C.H.Cooley) است.
وی میگوید:« غرض من از گروه نخستین مفهومی است که با همکاری تعاون صمیمانه وچهره به چهره اعضای آن مشخص می شود، نتیجه چنین همکاری و یاریگری صمیمانه از دیدگاه روان شناسی،ترکیبی ار فردیتها در یک جمع است؛ به نحوی که زندگی مشترک و هدف گروه، زندگی و هدف هریک از اعضای آن میگردد.
ساده ترین شیوه بیان این "جمع"،استعمال ضمیر « ما»به جای ضمیر« من» است.
این امر نشان دهنده روح جذابیت وهمانندی متقابل است که «ما» اصطلاح به حق و طبیعی آن است.
هریک از اعضای این گروهها در احساس همه زندگی میکند ودر این احساس هدفهای اساسی ای یافت میشود که خواست همه آنان است.
به چنین گروههایی به این علت نخستین اطلاق میشود که تجربههای اولیه و بنیادی فرد در آن فراهم میشود ونیز به این مفهوم که در مقایسه با روابطی که بعداً حاصل شده نسبتاً پایدار میباشند که بقیه روابط از آنها سرچشمه میگیرد.
به این ترتیب این گروهها نه تنها سرچشمه زندگی برای فرد هستند؛ بلکه برای نهادهای اجتماعی نیز میباشند.
گروه نخستین بر اساس روابط شخصی صمیمانه عمیق مشخص میشود : روابطی گرم، آکنده از احساس در میان همه اعضای آن مشاهده میشود واستحکام روابط و بدست آوردن امتیازات متقابل در آن بالبداهه است،نه حساب شده.
برعکس در گروه دومین روابط بین اعضا سرد، غیر شخصی، عقلایی،قراردادی و رسمی است.
در این گروهها ارتباطات کتبی مقدم بر ارتباطات شفاهی است.
تفاوت میان گروههای نخستین وگروههای دومین مسامحتاً به فرق گذاری انجام شده توسط تونیس(Tonnies) شباهت داردکه بین اجتماع و جامعه (Gemenschaft &Gesellschaft) به عمل آمده است.
خانواده بر اساس مبادلات ژرفی که در بین اعضای آن پیدا می شود، نمونه ای از گروه نخستین است.
اما خانواده درعین حال به دلیل آن که یک نهاد اجتماعی است و مقررات حقوقی خاص دارد؛ میتواند یک گروه دومین نیز به شمار آید و به دلیل هدف آن،یعنی پرورش کودک و روابط بین اعضای آن یک حوزه انسانی خاص تلقی شود.
(دکتر منصور قنادان، مقدمه ای برشناخت پویایی گروه،چاپ اول،1375 ) ابعاد گروه می توان گروهها را بنا به گفته مزون نوبر اساس حجم وگستردگی آنها، از یکدیگر تفکیک کرد: الف- جوامع کل ب- گروه بندیهای پنهان ج- جمع سازمان یافته د- گروههای محدود هـ- گروههای چهره به چهره درجه سازماندهی با درنظر گرفتن درجه سازماندهی میتوانیم گروهها را از یکدیگر تفکیک کنیم: الف- گروههای نهادی یعنی گروههای سازمان یافته ای که در آنها موقعیتهای اجتماعی و پایگاهها از پیش تعیین شده و تقریباً غیر قابل تغییرند( آتلیه – دفتر وسندیکا) ب- گروههای ارادی که از سازمان ضعیفی برخوردارند و اغلب به این خاطر به وجود می آیند که اعضای آن مایلند دور هم جمع شوند « باهم بودن».
افراد در این گروه دارای نقش ساده ای هستند که از ساختار ضعیفی برخوردارند و در ساخت نهادهای اجتماعی جایی ندارند.
3- هدف گروهها را میتوان براساس هدفهای آنها یعنی مفهوم یا ارزشی که دارند، از یکدیگر تفکیک کرد.
الف: گروههای بیولوژیکی :به ویژه گروههای خویشاوند که از طریق شبکههای خونی به هم وابسته اند.
ب- گروههایی که بیون آنها را « تهاجم – گریز» مینامد،یعنی گروههایی که بر اثر تهاجم دشمن یا یک عامل خارجی مخالف که هدف آن متوقفساختن تلاشهای آنها باشد، تشکیل می شود.
ج- گروههای وابسته :در این گروهها ،اعضاء به دنبال امنیت هستند.
و فکر میکنند که رئیس یا «رهبر » میتواند امنیت آنها را تضمین کند.
د- گروههای کار :در اینجا گروه به خاطر انجام کاری تشکیل میشود و فرایند تحول درونی آن بر جستجو و دستیابی به راه حلی استوار است.در این گروه، شیوه اندیشیدن کمتر بر مبنای احساس است وبیشتر از گروههای دیگر،جنبه عقل گرایانه دارد.
ه- گروههای متمرکز برگروه :گروههایی هستند که هدفشان « باهم بودن» است.
در اینجا منظور گروههای موافق (مثلاً گروههای دوستان)است.
و از سوی دیگر گروههایی که برای اهداف گموناگون پژوهشی ساخته میشوند( پویایی گروهها).
این نوع اهداف پژوهشی در درون یک گروه میتوانند به نوبت، مبنای فعالیتهای گوناگون باشند.» شیوه ورود به گروه بر اساس شیوه ورود به گروه، میتوانیم گروه ها را از یکدیگر متمایز کنیم؛گروههایی که ورود به آنها به طور طبیعی و خودکار، براساس عوامل زیستی یا روان شناختی انجام میگیرد.( مانند خانواده ویا گروههایی که عضویت درآنها آزادانه و به دلخواه صورت میگیرد مانند کلوپ و...
نیز برخی گروهها که جنبه واسطه ای دارند مانند گروههای شغلی).
این نوع تقسیم بندی، شباهت زیادی به تقسیم بندی دوگرفجرم شناس بلژیکی دارد.
او میان محیط فرد جنایتکار، یعنی «محیط اجتناب ناپذیر»خانواده او که فرد را بدون در نظر گرفتن اراده و خواسته اش انتخاب کرده و « محیط انتخاب شده» یعنی باند و دستهای که نشانگر افکار باطنی وتمایلات شخصی فردی است که آن را انتخاب کرده است فرق میگذارد.
پدیده های گروه اگر این اصل، یعنی گردهم آمدن، انگیزش های خاصی در فرد داشته باشد( تمایل به شباهت پیدا کردن با دیگری، نیاز به امنیت، میل به از خود گذشتن) قدرت گروه سبب میشود تا تغییرات خاصی در او پدید آید( این امر نشان میدهد که گروه،بیشتر در یک محصول دسته جمعی است تا یک مجموعه صرف افراد) و میتوان گفت در یک گروه فرایندهای خاصی وجود دارد که نمیتوان آنها را به روانشناسی فردی نسبت داد.
در اینجا پیش از هر چیز، تأثیر گروه را روی فرد به عنوان پدیده آسان سازی مورد بررسی قرار می دهیم.
1- آسان سازی: بدیهی است هنگامی که فرد در گروه باشد، پارهای پدیدههای فرد به آسانی تحریک میشوند.
حتی در اینجا میتوانیم از برخی سرایتهای روانیهنگام اندیشیدن سخن بگوییم.
برای نمونه، حرکتی مانند خندیدن وحتی اعمال مانند خوردن و آشامیدن، معمولاً اگر در جمع باشیم، تحریک کننده اند، ولی فقط نباید سرایتهای روانی را در نظر داشت.
همچنین، گفت و شنود در گروه، الزامات بسیاری را برای افراد پدید میآورد و اثر قابل توجهی بر روی رفتار اعضای گروه دارد؛ به ویژه بر روی فرایند تصمیم گیری که آن را برای فرد آسان می سازد.
2- هنجارهای گروه : گروه، شخصیتهای فردی و مکانیزم های شخصی گوناگون را از طریق انطباق افراد با یکدیگر تغییر میدهد.
این امر، هنجارهای مشترکی را پدید میآورد و افراد سعی میکنند خود رابا هنجارهای گروه منطبق سازند.
از این رو شگفت آور نیست که توانسته باشیم از تلقین پذیری درمورد فرد از طریق گمروه یا از همنوایی او سخن گفته باشیم.
این امر از دگرگونی ادراک یا خاطرات بنابراین تغییرات تغییرات واختلافات ارزش یکسان گروه شروع میشود وبه فراهم آمدن هنجارها ومقررات رفتارهای جمعی که مورد قبول همه اعضای گروه هستند، منتهی میشود.
حتی در یک سطح ابتدایی که هنوز گروه به معنی دقیق کلمه تشکیل نیافته است، میتوان پدید آمدن هنجار مشترک را به ویژه د رآزمایش مشهور شریف، مشاهده کرد.هدف از این آزمایش آن است که اهمیت حدود وثغوری که گروه به فرایند فردی می دهد، نشان داده شود.
شریف از چیزی در این مورد استفاده کرده است که آن را پدیده خود جنبشی مینامند.
او میگوید: «اگر افرادی را برای آزمایش دریک اتاق تاریک قرار دهیم و روی دیوار اتاق یک نقطه نورانی ثابت دیده شود، چنین به نظر میرسد که نقطه نورانی در جهت های مختلف جا بهجا میشود، به طوری که این فکر پیش می آید که فردی آن را از این سو به آن سو حرکت میدهد.
به این حرکت که در اثر خطای ادراک پدید میآید « پدیده خود جنبشی» گفته میشود.
شریف همچنین افرادی را جداگانه مورد آزمایش قرار دادوتوانست برای هرکدام، تصاویر حرکت نقطه نورانی وهمچنین موقعیت گروهی را که قبلاً وجود داشت، ایجاد کند.او توانست دراین وضعیت جدید، دیدگاه اصلی هریک را مورد ارزیابی قرار دهد.
نتایج به دست آمده نشان داد که افراد مورد آزمایش، قضاوتی را که در وضعیت پیشین داشتند در موقعیتهای گروهی نیز حفظ کرده بودند.
این امر نشانگر اثر گروهی بود که در آزمایش اول پدید آمده بود وسبب شده بود که افراد مورد آزمایش، در هنگام تنهایی نیز قضاوتشان در مجموع به یکدیگر شباهت یابد.
در گروههای پیچیده تر، بدون شک متغیرهای دیگری مداخله می کنند، ولی در همه میتوان هنجارهای مشترک گروهی را مشاهده کرد.
این امر میتواند به طرز خاصی بیان شود.
برای مثال، درگروههای فراماسونری ،آداب مذهبی با تشریفات خاصی در قالب یک زبان سمبولیک(مانند اسکوتیسم) انجام میبرد وهمچنین، قواعد وهنجارهای خاصی در این گروهها حاکم است که سبب می شوند حتی اشیاء واجسام مفهوم خاصی داشته باشند.