مقدمه: اصولاَ بینش های بنیادی و اجتماعی که در یک جامعه پدید میآید.
تحولات زیادی در سطوح مختلف آن جامعه بوجود آورد.
در میان کشورهای اسلامی این تأثیرپذیری بیشتر است.
شاید بدلیل مشترکات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که میان این کشورها وجود دارد.
از میان کشورهای اسلامی، کشور ما ایران،؟
زیادی در انتظارات بسیاری از کشورهای اسلامی گذاشته است.
در حقیقت باید گفت انقلاب اسلامی ایران الگویی برای بسیاری از بینش های اسلامی شد.
محور مورد بررسیها در این تحقیق تأثیری است که کشورهای شمال آفریقا ( الجزایر- مراکش – سودان لیبی و تونس) از انقلاب اسلامی ایران پذیرفتند.
در این میان تأکید عمده ما بر تحولات ؟
اجتماعی کشور مصر است که اهمیت بیشتری دارد.
همچنین در این تحقیق کشورهای شمال آفریقا بصورت Case Study مورد بررسی قرار گرفتهاند.
در واقع سعی شده است با توجه به گستردگی موضوع: از یاوهگویی و مطالب زاید مربوط به موضوع مورد بررسی جلوگیری شود.
«فصل اول» وقوع انقلاب اسلامی در ایران مهمترین عامل رشد فزاینده گروههای اسلامی در جهان عرب دهه 1980 است.
گرچه جنبش اسلامی با تأسیس اخوان المسلمین توسط حسنالبنا در 1928 به شکل سازمانی در مصر و دیگر کشورهای عربی شروع به رشد کرد اما سرکوب این سازمان توسط رژیمهای عرب و علاوه بر آن خط مشی ملاحظه کارانه رهبران آن در قبال قدرت سیاسی حاکم از جاذبیت جنبش اخوان المسلمین کاست.
وجود انشعابها و شکافهای متعدد در اخوان المسلمین و ظهور جریانهای نوپای اسلامی از میان آنها این مسئله را ثابت میکند که جوانان طرفدار گرایش اسلامی با تأثیر پذیرفتن از الگوی انقلاب ایران روش قهرآمیز در برابر رژیمهای حاکم را در پیش گرفتند.
وقوع انقلاب اسلامی در ایران و ظهور گروههای اسلامی در سراسر جهان اسلام در دهه 1980 باعث شد تا محققان و روزنامه نگاران ، کتابها و مقالات متعددی پیرامون رستاخیز اسلامی معاصر و جنبشهای اسلامگرا به رشته تحریر درآورند.
مصر مهد بنیادگرایی اسلامی جنبش اخوان المسلمین اصولاَ باید زائیده اوضاع سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر مصر در پی و از سویی دیگر بر یک ؟
مسلمانان در برابر استعمارگران غرب که کشورهای اسلامی را مورد تجاوز قرار داده است.
دورهای که اصول قرآن مورد ملاحظه قرار میگرفت و اسلام تنها ملیت محسوب میشود.
به نظر او بین جوامع کنونی اسلامی و اسلام واقعی فاصلهای بود که این فاصله موجب عقب ماندگی امت یا جامعه مسلمانان شده بود.
همچنین او معتقد بود که مإموریت اخوان المسنلیمن این است که انسان ه ا را به سوی حقیقت هدایت کند ،ابناء بستر را به راه خدا فراخوانده و تمامی جهان را با نور اسلام روشن نماید.
جامعه اخوان المسلمین در طی سالها گسترش پیدا کرد، فعالیتش گسترده شد و در صحنه سیاست جهانی نقش عمدهای بازی میکرد.
اما با توجه به اتفاقاتی که افتاد(در این جا مجال شرح آنها نیست) ،طی دستوری در سال 1948 منحل شد.
انحلال اخوان المسلمین در پی این بود که جامعه در تدارک یک انقلاب قریب الوقوع است.
همچنین به دلیل برخوردهای نوینی که از 1945 مصر به لرزه درآمده بود، نقش اخوان المسلمین از دیدگاه دولت مهمترین خطر بالقوه تلقی میشد.
به طور کلی بعد از تحولاتی که صورت گرفت از جمله ترور حسن انبیاء و بسیاری از مسائل دیگر اخوان المسلمین چارهای جز تأکید بیشتر بر عملیات زیرزمینی نداشت،ولی در عین حال روابط گوناگونی با سایر سازمانهای مخفی و گروههایی که در صدد ایجاد تغییراتی در مصر بودند برقرار نمود.
تا اینکه بهتر بتوانیم تإثیر انقلاب ایران را بر تحولات این کشورمورد بررسی قرار دهیم.
مصر از جمله کشورهای مسلمانی بود که بیش از یک قرن و نیم هدف حملات نیروهای ضد انسانی استعمارگران قرار گرفته بود.
بیداری در این کشور بیش از هر کشور عربی دیگر صورت گرفت.
جنبش انقلابی ایران با محتوای اسلامیاش محرک جدیدی برای بیداری گروههای اسلامی در مصر بود.
مراکز فعالیتهای اسلامی در مصر بدین ترتیب بود: الف) مراکز رسمی ب) وزارت اوقاف ج) مسجد- دانگشاه الازهرا و مراکز وابسته به آن – مجمع بررسیهای اسلامی – آموزشگاههای یعنی الازهر د) سازمانها و انجمن های مذهبی ه) جمعیتهای مذهبی – دانشگاهها و مساجد دانشگاهها مراکز اصلی و اساسی پیدایش نهضتهای اسلامی و انقلابی است.
بزرگترین جمعیت اسلامی مصر همان جمعیت اخوان المسلمین بود که در مورد آن مبحث شد.
انقلاب ایران همه مراکز مذهبی مصر را به تکاپو و فعالیت انداخته و آنها را به مطالعه و بررسی قیام مسلحانه و ایجاد تشکیلات و تکوین مسأله رهبری واداشته بود.
به دنبال حوادث ایران دستگاههای لیستی مصر شدیداَ احساس خطر کرده و با به کار بردن حیلهها و نیرنگها به سرکوب هرگونه جنبش- اسلامی پرداختنتد.
در زمان عبدالناصر جمعیت اسلامی ایران موجی از شادی را درمیان مردم مصر برانگیخت و آنگونه اثری در مصر داشت که اغلب خبرگزاریها و مطبوعات خبری اعلام نمودند که بعد از ایران نوبت مصر است.
اوضاع مصر از لحاظ اقتصادی و سیاسی در این زمان درگیر بحرانهایی است.
چه در سطح داخلی و چه در سطح خارجی و بینالمللی .
در سطح بینالمللی سادات کوشید تا از زمان پییشی گیرد و هر چه سریعتر پیمان صلح اعراب و اسرائیل را امضاء کند.
این پیشیگرفتن از زمان کاملاَ آگاهانه صورت گرفته، زیرا سادات میداند که انقلاب ایران تا چه حد موزنه قوا در منطقه را بر هم زده است.
از طرف دیگر سادات تا آن زمان سعی کرده بود تا فلسطینیها و بویژه یاسر عرفات را در دایرده تنگ محصور له دارد و از این راه مجبورشان کند تا به اسرائیل صلح کنند.
در این میان انقلاب ایران باعث شد که این دایره از بین برود.
از تاثیرات انقلاب اسلامی ایران بر انقلاب مصر میتوان انعقاد پیمان صلح اسرائیل و مصر را بیان کرد.
انعقاد این پیمان به کاهش ناگهانی میزان حمایت آن دولت از مصر شد و به کدورت با عربستان منجر شد.
این پیمان مخالفتها و شورش هایی را در میان طبقات مردم آغاز کرد.
حتی گروههای میانه رو و معتدل و یا سازمان هایی که اصولاً معتقد به براندازی و سرنگونی رژیم سادات نیستند همگی با پیمان صلح مصر و اسرائیل مخالف بودند از جمله: مخالفت گروه اخوان المسلمین، تظاهرات مسلمانان در دانشگاه الازهرا و… در همین سال یعنی سال 1979 ظهور چشمگیر اسلام در ایران تاثیرات زیادی بر تحولات مصر داشت.
در این سال سادات با آگاهی از نقش دانشجویان در انقلاب ایران، اتحادیه ملی دانشجویان را مخل کرد و به شدت دامنه کانون های دانشجویی را در دانشگاهها محدود کرد.
همچنین کمک های دولتی که قبلاً سازمان های اسلامی را قادر می ساخت تا اردوهای تابستانی برپا کرده، مجلات و نشریات مختلف چاپ کنند و فعالیت های فوق برنامه داشته باشند به میزان زیادی قطع گردید.
به احتمال زیاد کمک سادات به شاه برکنار شده ایران و پناه دادن به وی در مصر سبب گردید که بر مخالفت جناح های اسلامی نسبت به او افزوده شود.
پیمان صلح مصر و اسرائیل آثار و نتایجی را در برداشت از جمله: الف- این پیمان 4/3 از سرزمین های فلسطینی ها را در اختیار اسرائیل قرار می داد.
ب- این پیمان حقوق سه میلیون آواره فلسطینی را نادیده می گرفت و به آنها اجازه بازگشت به فلسطین را نمی داد.
در صورتیکه آوارگان ویتنام می توانستند به فلسطین بودند و در آنجا سکنی گزینند.
ج- مساله خود مختاری بعضی مناطق که از طرف اسرائیل پیشنهاد داده شد اما این حکم در مورد فلسطینی ها قابل اجرا نبود.
د- بیت المقدس که از 6 هزار سال قبل یک شهر عربی بوده و همچنین نواحی اطراف فلسطین چون سینا و جولان در اشغال اسرائیل قرار داده شد.
همه این عوامل روز به روز باعث برانگیخته شدن هرچه بیشتر خشم اعراب تشدید حملات آنها به مصر می شد.
نمونه هایی از پی آورد انقلاب ایران در مصر 1- پیام تبریک: خانم زینب الغزالی، رئیس سازمان زنان مسلمان قاهره- که در زمان ناصر به جرم فعالیتهای اسلامی به 25 سال زندان محکوم شده بود- با پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیام تبریکی برای رهبر انقلاب اسلامی ایران فرستاد، اما ماموران مخابرات مصر از ارسال آن خودداری کردند.
پس از مدتی این پیام توسط یکی از دانشجویان به ایران فرستاده شد و به حضور رهبر انقلاب تقدیم گردید.
2- توطئه سادات: در این اوضاع متشنج سادات طی نطقی در اوائل ماه مارس 1979 اعلام داشت: «دین ازسیاست جدا و سیاست از دین جدا است.
هر که میخواهد فعالیت مذهبی داشته باشد به مسجد برود و هر کس می خواهد فعالیت سیاسی بکند به حذب برود.» این سخن باعث ایجاد جنبش هایی در میان مسلمانان و دانشجویان شد.
3- تظاهرات دانشگاه قاهره: بدنبال سخنرانی سادات تظاهراتی علیه او در روز 6 مارس 1979 در دانشگاه قاهره بر پا شد.
تظاهر کنندگان با دادن شعارهایی انقلاب ایران را تایید نموده و بر رژیم سادات تاختند.
4- تظاهرات دانشکده فنی: با آنکه قانون مجازات حبس ابد در سال 1977 به تصویب مجلس مصر رسیده بود اما در روز 7 مارس 1979 دانشجویان دانشکده فنی نیز به خیابانهای ریختند و با جانبداری از انقلاب ایران علیه سادات شعار دادند.
5- نماز عزا برای شهدای ایران: در روز 15 مارس 1979 در تمام مساجد پس از اقامه نماز جمعه دو رکعت نماز عزا برای شهدای ایران گذارده شد.
6- اعلامیه حزب تجمع ترقی خواه: در روز 18 مارس 1979 حزب تجمع ترقی خواه طی اعلامیه ای مخفی ضمن طرفداری از انقلاب ایران به رژیم سادات حمله کردند.
7- تظاهرات شهرها: همچنین در شهرهایی چون اسکندریه- منصوره- طنطا- طولون… تظاهرات بر پا شد.
8- اعلامیه انجمن اسلامی دانشگاه قاهره: انجمن اسلامی دانشگاه قاهره ضمنم تائید انقلاب اسلامی ایران نشریه ای تحت عنوان «درس هایی از انقلاب ایران» منتشر ساخت.
در یک جمع بندی کلی اگر بخواهیم حوادث پس از انقلاب اسلامی ایران را در مصر بررسی کنیم باید چنین دست بندی کنیم: 1) 1979-1980: انعقا رسمی قرارداد صلح با اسرائیل- برقراری مناسبات نزدیک با غرب بویژه آمریکا- دوری گزیدن اجباری از اعراب- انصراف از پان عربسیم و مشارکت همه جانبه در حل مسئله فلسطین- ادامه تاکید بر جنبه های «مصری» و «غیرغربی» مصر.
2) 1981: ترورسادات در مراسم نظامی سالگرد جنگ 1973 به دست مجاهدان اسلاحی- شروع ریاست جمهوری حسنی مبارک.
3) 1982-1984: ادامه برنامه های سیاسی و اقتصادی سادات- کوشش برای نزدیک شدن به کشورهای عربی- برگشت تدریجی به «جامعه عرب» تجدید رابطه با اردن و عراق.
در یک بررسی اجمالی می توان تمام این وقایع را در قالب تاثیرپذیری از انقلاب ایران توجیه کرد.
آرمان برپا ساختن یک نظام اجتماعی اسلامی طی قرن های دراز، برای مسلمانان مطرح بوده است اما معمولاً در جریان بحران های ملی یا خوار شدن به دست خارجی هاست که این آرمان سرکش می شود.
این آرمان تا زمانی که دست کم یکبار تجربه نشده هرگز به حدود متناسب خود محدود نخواهد شد.
از همین رو انقلاب اسلامی ایران در تحولات بنیادین جوامع اسلامی واجد اهمیت فراوان بوده است.
مصر در سالهای اخیر: نگاهی به ریشه های بحران و ناآرامی های مصر.
ریشه های بحران در کشور مصر را در سه بعد فرهنگی- اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مورد بررسی قرار می دهیم.
1- فرهنگی، اجتماعی پس از امضای موافقتنامه صلح کمپ دیوید بین مصر و رژیم صهیونیستی و تحریم مصر بوسیله کشورهای عربی و اسلامی، سعی انور سادات رئیس جمهور وقت مصر در برابر انزوای این کشور در جهان عرب و اسلام هدایت گرایشهای حاکم بر مجموعه سیاستهای فرهنگی و البته سیاسی و اقتصادی- مصر به سمت غرب بود اما پس از امضای موافقتنامه صلح با اسرائیل این گرایش شتاب بیشتیر یافت و به ابعاد دیگر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نیز سرایت کرد و بصورت سیاست های برنامه ریزی شده جهت تغییر بافت فرهنگی و آداب و رسوم مردم ظاهر شد.
2- اقتصادی علی رغم استمرار تزریق کمک های خارجی مصر از لحاظ اقتصادی از نیمه دوم دهه هشتاد همواره سیر نزولی داشته است.
معضلات اقتصادی مصر را می توان اینگونه بیان کرد: رواج وسیع فساد اداری و مالی- فقرعمومی رشد شهرها و پیدایش محله های فقیر نشین و زاغه نشین- شیوع بیکاری و… 3- سیاسی: طبیعت نظام و نهادهای سیاسی حاکم بر مصر را باید مهم ترین عامل ناآرامی و بیثباتی کشور دانست.
در رابطه با ساختار سیاسی حاکم بر مصر وجود ناهمگونی و عدم تناسب بین نهادهای سیاسی غیر توسعه یافته حاکم بر این کشور با سطح رشد و درک سیاسی و بلوغ فرهنگی جامعه است.
باید گفت جو حاکم بر دانشگاههای مصر جوی انقلابی و مخالف دولت و نهادهای حاکم بر آن است.
در چنین جامعه ای دولت و نهادهای سیاسی غیر توسعه یافته آن فاقد مشروعیت و شرایط لازم برای ادامه حیات شمرده می شود.
گروههای اسلامی نسبت به سیاست خارجی کشورشان بویژه در رابطه با رژیم اشغالگر قدس بسیار خشمگین هستند و معتقدند دولت مصر با اسرائیل همدست شده است تا به انتفاضه مردم فلسطین ضربه بزند و همواره اراده ملت و ارزشهای عربی و اسلامی آنرا زیر پا می گذارد.
در مجموع برای بعضی از گروههای سیاسی در مصر، نظامی سیاسی حاکم بر این کشور فاقد مشروعیت است و به نظر طیف وسیعی از جناح های سیاسی از جمله اخوان المسلمین نظام سیاسی حاکم حداقل غیر سالم مستبد و وابسته به غرب است.
آخرین عامل تشدید بحران در مصر در سال 1992 علی رغم اتخاذ سیاست سرکوب و قلع و قمع شدید نیروهای اسلامی و هواداران آنان و علی رغم بازداشت های وسیع و اعدام های متعدد، دولت نتوانسته است فعالیت های مسلحانه گروههای اسلامی را متوقف کند بلکه برعکس این سیاست ها تا کنون بطور مشخص نتایج معکوسی داشته است.
نتیجه گیری بحران مصر معلول مجموعه ای از عوامل فرهنگی- اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داخلی است که منجر به ایجاد نارضایتی عمومی در جامعه شده است و نمی تواند نتیجه دخالت های کشورهای خارجی به مفهوم بیان شده توسط مقامات مصری باشد.
مطالعه دقیق رفتار سیاسی و تصریحات مقامات رسمی این کشور این حقیقت را آشکار می کند که اظهارات خصمانه علیه جمهوری اسلامی ایران عمدتاً زمانی مطرح می شود که مسئولان یاد شده در آستانه یا در خلال سفر به اروپا و آمریکا بوده و یا در مصاحبههای مطبوعاتی با رسانه های خارجی بخصوص مطبوعات منتشره در آمریکا و کشورهای خلیج فارس شرکت داشتند.
به عبارت دیگر طرح مسئله خطر بنیادگرایی اسلامی در منطقه و انتساب حمایت از گروههای مسلح اسلامی به ایران برای تعقیب اهداف خاص آن به عنوان اهرم فشادی در برابر غرب بخصوص آمریکا برای کسب حمایتهای مالی و سیاسی بیشتر برای خود است تا به این وسیله به تحکیم موقعیت خود و جلب توجه به نقش حکومت مصر در منطقه برای دفاع از منافع غرب بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی بپردازد.
دلیل دوم بعد امنیتی و داخلی قضیه است.
گروههای مسلح اسلامی در مصر علی رغم عملیات سرکوب گرایانه بی سابقه رژیم و بازداشت های وسیع و حتی اعدام های متعدد همچنان به ضربات خود ادامه می دهند.
به همین جهت نه تنها روند تصفیه مقامات امنیتی مصر کمتر نشده بلکه شدت نیز یافته است.
از اینرو دولت مصر برای توجیه اقتدار نیروهای اسلامی، عجز و ناتوانی خود را برای پایان دادن به عملیات مسلحانه این گروهها حمایت و آموزش این گروهها را توسط قدرتهای خارجی مطرح می کند.
در پایان باید اشاره کرد که با توجه به موازنه قدرت بین گروههای اسلامی و دولت مصر پایان نزدیکی برای درگیری های مسلحانه و ناآرامی های این کشور مقصور نیست.
آنچه مسلم است شعار تنها داخل اسلام نیست.
به صورت یک شعار فراگیر مردمی در آمده است.
«فصل دوم» اکنون در یک بررسی اجمالی به 5 کشور شمال آفریقا می پردازیم: 1- الجزایر از دیدگاه جغرافیایی الجزایر کشوری است واقع در شمال آفریقا که از ساحل مدیترانه تا صحرا، بین مراکش و تونس قرار گرفته است.
تاریخ این کشور سرشمار از انقلاب است.
هرچندسال یکبار قیام هایی در مناطق مختلف الجزایر صورت گرفته است.
تاریخ نشان داده است که مردم الجزایر در راه مبارزه با سلطه گران لحظه ای درنگ کرده باشند.
اما تمامی این قیام ها توسط فرانسه سرکوب می شد.
استقلال، مردم الجزایر یکی از رویدادهای با اهمیت در تاریخ مبارزان استقلال طلبانه و ضد استعماری مردم کشورهای زیر سلطه به شمار می رود.
الجزایر در سال 18360 مستعمره فرانسه بود.
قبل از آن نیز این کشور زیر سلطه رومیان و عثمانیها بود.
همین طور بارها تحت هجوم اسپانیا، انگلیس، هلند و فرانسه قرار گرفت.
از همان روز آغاز سلطه استعمار فرانسه مردم الجزایر به شورش پرداختند که در طول تاریخ بارها سرکوب شدند.
انقلاب الجزایر بدون یک تئوری مشخص رهبری به موفقیت رسید.
فقدان این تئوری در دوران هشت ساله جنگ به وحدت تمامی اقشار مردم در نبرد علیه استعمار کمک زیادی کرد ولی فقدان این تئوری پس از صلح باعث ایجاد جلا می شود که خطراتی در پی دارد.
شرکت فعال مردم الجزایر در طی سالهای 61-1960 پایه های استعمار را به لرزه در آورد.
مبدا این تحول فکری و تغییر استراتژی سیاسی، سال 1945 است.
قدرت استعماری فرانسه پس از جنگ جهانی دوم در سال 1945 صدها نفر از مردم الجزایر را به قتل رساند.
از این تاریخ به بعد مردم مسلمان الجزایر با اعتقادی راسخ به جهاد مسلحانه پرداختند.
9 سال طول کشید تا اینکه در سال1954 جنگ مسلحانه علیه استعمار رسماً از طرف جبهه آزادیبخش ملی الجزایر اعلام گردید.
سرانجام جنگ الجزایر بعد از سلطه یکصد و سی ساله استعمار به استقلال و حاکمیت ملی خویش دست یافت.
می توان گفت انقلاب الجزایر در نظر داشت این کشور را دوباره بسوی عربیت بازگرداند.
زیر استعمار هویت آن را زدوده بود.
بنای سوسیالیسم را جز با تحقیق عربیت امکان پذیر نمی دانست.
استقلال الجزایر در 1962 سرآغاز اختلافات آن کشور و مراکش است.
ملی گرایان مراکش پیوسته در فکر بازگرداندن «مراکش بزرگ» که شامل بخشی از الجزایر نیز می شد بودند.
پس از انقلاب استقلال رهبران الجزایر تمایلی به حل اختلافات مرزی نشان ندادند که در نهایت به یک جنگ مرزی معروف به جنگ شن ها در سال 1963 منجر شد که نتیجهای در پی نداشت.
به رغم تشابهات فراوان بین مراکش و الجزایر این دو واحد سیاسی شمال آفریقا در دو مسیر مختلف سیاسی و اقتصادی گام برداشتند.
در نظام دو قطبی بین الملل در دهه 50 و 60، مراکش به غرب و الجزایر به شرق تمایل پیدا کردند.
الجزایر شروع به تشویق نهضت های آزادیبخش در جهان کرد و خود را مهد استقلال و آزادی در جهان سوم قلمداد کرد.
در داخل، رهبران الجزایر، یک نظام اقتصادی مبتنی بر اصول سوسیالیستی بنا نهادند و خود را پرچمدار نهضت ایجاد نظام جدید اقتصادی بین الملل نامیدند.
الجزایر تحت عنوان سخنگوی جهان سوم در دهه 70 ، رهبری مذاکرات و تفکرات ممالک تازه استقلال یافت را در اختیار گرفت.
سال 1977، سالیکه بومدین به ریاست نهضت غیر متعهدها انتخاب شد، اوج قدرت الجزایر در آفریقا و جهان سوم بود.
2- مراکش برخلاف مصر که غالباً به تسخیر درآمده است مراکش به طورکلی استقلال خود را حفظ کرده است.
تکامل سیاسی الجزایر و مراکش به رغم تشابهات عمیق فرهنگی و اجتماعی آنان کاملاً متفاوت بوده است.
مراکش برخلاف الجزایر در هیچ مقطعی مستعمره نبوده است و در 1906 بصورت یک کشورتحت الحمایه فرانسه در آمده است، در حالیکه در الجزایر به مدت 132 سال بشدت مورد هجوم استعمار فرهنگی و سیاسی و استثمار اقتصادی فرانسه واقع شد.
الجزایر در تمام این مدت به مثابه جزئی از خاک فرانسه تلقی میشد.
در مقایسه با احاطه همه جانبه بر اوضاع الجزایر، استعمار فرانسه اجازه بعضی آزادیهای فرهنگی، مذهبی و اقتصادی را در سطح محلی به مردم مراکش می داد.
سرانجام رهبران ملی مراکش، در دوران استقلال طلبی دهه 1950، برسر میز مذاکره نشسته و استقلال نسبی خود را با روشهای مسالمت آمیز کسب کردند.
اصولاً استقلال خواهی و کسب هویت بین المللی از اهداف درجه اول یک کشور است، همچنین عوامل تشویق کننده در جهت رسیدن به هدف نقش بسیار مهمی دارد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دهه 70 به همه کشورهای شمال آفریقا از جمل مراکش (که در اینجا مورد بحث ماست) این حقیقت را ثابت کرد که ملتهای دیگر نیز خواهند توانست در جهت استقلال و آزادی خود بپاخیزند.
از جمله تحولاتی که در کشور مراکش رخ داد مسئله اختلاف صحرای غربی بود.
«پولیساریو» با حمایت الجزایر، در دو جبهه شمالی با مراکش و جنوب با موریتانی به مقابله برخاست.
در 6 آوریل 1979 متعاقب کودتایی در موریتانی، دولت جدیدی برمسند قدرت نشست و بعد از یکماه خود مختاری پولیساریو را پذیرفته و عهدنامه صلحی با این جبهه آزادیبخش منعقد کرد.
بعد از این عهدنامه، مراکش تمام سرزمین صحرای غربی را متعلق به خود می دانست و مراکز مهم نظامی جنوب صحرا را که در گذشته در اختیار موریتانی بود تسخیر کرد.
بدین وسیله اختلاف صحرای غربی از این تاریخ به بعد میان مراکش از یکسو و نهضت آزادیبخش پولیساریو از سوی دیگر ادامه یافت.
یکی از ابعاد اصلی اختلاف صحرا این بود که منافع واحدهای سیاسی بسیاری در آن دخیل هستند.
اختلاف صحرای غربی را به 3 مرحله می توان تقسیم کرد: الف) سالهای 1978-1976، مرحله تقابل نظامی: پیروزیهای نظامی پولیساریو و شکست های پی در پی نیروهای مراکشی در صحرای غربی.
ب) سالهای 82-1979، مرحله مذاکرات: مراکش مجموعه ای از پیشنهادهای صلح آمیز را در مجامع بین المللی و ممالک ثالث مطرح می کند تا با وقت کشی نیروهای نظامی خود را تجهیز کند و اقدام به احداث دیوارهای دفاعی در صحرای غربی کند.
پ) سالهای ….-1983، مرحله سیاسی: پیروزی نظامی مراکش در صحرای غربی و بوجود آمدن عدم تعادل قوا میان مراکش و پولیساریو.
پولیساریو با کنار گذاشتن استراتژی نظامی به روش های دیپلماتیک جهت پیروزی خود متوسل می شود.
خلاصه کلام آنکه پیروزی نظامی در صحرا از آن مراکش شد.
موقعیت مراکش در 88-1987 در مقایسه با اواخر دهه 1970 به کلی تغییر کرد.
در حالیکه در دهه 70 سیاست خارجی مراکش تحت الشعاع مسئله صحرا بود در سالهای آخر ده 80 رفتار حکومت شاه حسن به نحوی بود که گویی در جنوب آن کشور جنگی وجود ندارد.
در یک جمعبندی کلی اگر بخواهیم در صدد مقایسه جنبه هایی از انقلاب ایران با تحولات مراکش برآئیم، باید بگوئیم همانطور که ایران خواستار از بین رفتن نفوذ خارجی در کشور بود و سعی داشت دست سلطه گرایی و تجاوز گران را از میان بردارد، مراکش نیز برای حفظ سرزمین و حاکمیت ملی خود تا جایی که می توانست تلاش کرد.
اختلاف صحرای غربی یکی از تحولاتی بود که در این رابطه بعنوان نمونه مورد بررسی قرار گرفت.
3- سودان در نوامبر 1958 با یک کودتای نظامی ژنرال عبود بر سر کار آمد.
او قانون اساسی را لغو و حکومتی استبدادی تاسیس کرد که آن هم در اکتبر 1964 با یک انقلاب عمومی سقوط کرد.
تا 25 مه 1968 یک حکومت غیر نظامی سر کار بود تا اینکه یک کودتای نظامی قدرت را بدست جعفر نمیری سبیرد.
در مه 1973 با تصویب قانون اساسی که در اکتبر 1972 تنظیم شده بود، به نواحی جنوبی در مجموع حکومت سودان خود مختاری اعطا گردید و به منازعات غم انگیز شمال و جنوب خاتمه داده شد.
مقاومت مردم سودان در برابر استعمار بویژه پس از جنگ جهانی دوم رو به درخشندگی گذاشت.
جنبش مردم سودان بگونه ای مستقیم از پیکار مردم مخمراثر پذیرفت.
پیمانی در 1953 بین مصر و انگلیس بر سر سودان بسته شده بود مبنی بر اینکه در این کشور یک دوره انتقالی سه ساله آغاز گردد و طی این مدت پارلمانی گذرا و حکومتی ملی بر پا شود و فرماندار کل در این فقوت همچنان نیروی بالای فرمانروایی را در دست داشته باشد.
انگلستان که می خواست سودان را در استعمار خود داشته باشد پیمان خود با مصر را زیر پا گذاشت و عاقبت در ژانویه 1956 سودان یک جمهوری مستقل اعلام شد.
در بررسی تحولات سودان باید گفت که نمیری طی کودتایی در آوریل 1958 برکنار شد.
علت این امر را می توان رشد اسلام گرایی و ناتوانی دولت در حل مشکلات داخلی دانست.
بعد از آن صادق المهدی، نخست وزیر سابق سودان سر کار آمد.
او که جاوید گاههایی نو درباره اسلام سر کار آمده بود نیز نتوانست برنامه های مورد نظر خود را دنبال کند.
او همچنین از انقلاب اسلامی ایران تاثیر زیادی پذیرفته است.
از جمله این تاثیرات را می توان در قالب سه ویژگی دفاع از مستضعفین، تاکید بر منافع ملی و عدم وابستگی به قدرتهای بزرگ بررسی کرد.
سودان تحت رهبری ژنرال عمرالشیرو با حمایت دکتر حسن الترابی انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار داده و در صدد حل مشکلاتی از قبیل فقر، عقب ماندگی، قطع نفوذ خارجی و مبارزه با استعداد برآمد.
این مسئله حساسیت کشورهایی چون آمریکا و همچنین عربستان و مصر وابسته را برانگیخت.
حرکتهایی چون سرکوب جبهه نجات اسلامی الجزایر علی رغم پیروی قانونی آن در انتخابات، تشدید سرکوب جنبش گرایش اسلامی تونس و حرکتهای اسلامی در مصر و سایر مناطق شمال آفریقا، مداخله نظامی آمریکا در سودان تحت پوشش سازمان ملل متحد و کشتار مردم بی دفاع آن، اعطای استقلال به اریتره جهت تبدیل آن به پایگاه استعماری علیه سودان و… مگی حرکتهایی در راستای جلوگیری از تجربه ایران و سودان است.
4- لیبی ما در کشور لیبی از دید باز شاهد جنبش های اسلامی هستیم.
اصولاً جنبش های اصلاحی و قیامدهای مسلمانان شمال آفریقا ریشه در طریقه های صوفیانه داشت که عمدتاً در چهارچوب سنتی و متاثر از جریانهای گذشته صورت می پذیرفت.
می توان آغاز جنبش هاس اسلامی در لیبی را سال 1873 دانست.
در این سال جنبش «سوسی» به رهبری سید محمدبن علیط السنوسی ادریسی بوجود آمد.
این جنبش نیز با اهداف متعادل و اصلاح طلبی دینی همانند بسیاری دیگر از جنبش ها به سر منزل مقصود نرسید ودر نهایت شکست خورد.
بررسی این جنبش در حیطه زمانی پژوهش ما مورد سافتاده قرار نمی گیرد و بلکه ذکر آن تنها مقدمه ای دور برای رسیدن به سوابق جنبشهای این کشور است.
در اوایل سپتامبر 1969 سروان مفهر تذافی که همان شب به درجه سرهنگی ارتقا یافته بود، با گروهی از افسران آزاد قدرت را بدست گرفت.
این جوان بیست و هفت هشت ساله چالاک که از طریق «صدای اعراب» رادیوی قاهره آموزش دیده بود، ناصر را به عنوان پدر، برادر، دوست و متحد خود تلقی می کند.
3 رویداد در او تاثیر گذاشته بود: 1- تجاوز علیه مصر (قضیه سوئز 1956) 2- انقلاب اول نوامبر الجزایر در سال 61-1956 3- ایجاد جمهوری متحد عربی در سال 61-1958 از سوی مصر و سوریه این رویدادها همه سوءظنی شدید نسبت به غرب و حس آزادیخواهی را در او ایجاد کرد.
قذاقی اصرار بر اتحاد با مصر دارد.
او شعار «آزادی» سوسیالیسم، وحدت را از مصر الهام می گیرد.
بطور کلی باید گفت تحرکاتی که پس از انقلاب اسلامی ایران در لیبی صورت گرفت از مصر و ایران تاثیر پذیرفت.
5- تونس تونس کشوری است که هر یک از اقوام رد پای خود را روی خاکش باقی گذاشتند اما رد پای اعراب از همه عمیق تر بوده است.
این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی و سیاسی خود را در شمال آفریقا نقش مهمی را در سیاست کلی آفریقا و کشورهای عربی برعهده دارد.
در تونس ب علل مختلف از جمله نزدیکی جغرافیایی با اروپا، آشنایی اکثریت مردم به زبان فرانسه، گستردگی سیستم آموزش، وجود مراکز متعدد آموزش عالی، قدرت و دو میلیون ها توریست خارجی بخصوص اروپایی، گستردگی فعالیت مطبوعات و در دسترس نبودن مطبوعات خارجی، رشد و آگاهی مردم نسبت به سایر کشورهای جهان سوم بیشتر است و مفاهیمی از قبیل حذب و سندیکا و آزادی مطبوعات شناخته شده می باشد.
دهه 1970 نقطه عطفی در تاریخ تونس بود.
در این زمان اتحادیه عمومی کارگران تونس رهبر خود را از دست داده و بی ثبات شده بود اما نهضت گرایش اسلامی جای خود را باز کرده بود.
این موج اسلام گرایی متاثر از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود.
فعالیت هایی از جمله: اقدامات زیرزمینی- پایگاه شدن مسجد- با حجاب شدن زنان مسلمان و… بر این تاثیر مبحه گذاشتند.
این اقدامات سبب اشاعه بیشتر اسلام در کشور تونس شد.
لازم به ذکر است که در تمام جنبشهای اسلامی مخالفین نقش ثابت خود را حفظ می کنند.
عمل به اصول ثابت جنبش هاست که دوام آنها را مشخص میکند.
نتیجه گیری: در یک جمع بندی کلی باید گفت جنبش های اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا در دو دهه اخیر، ریشه در جریان های فکری انقلاب اسلامی ایران داشته اند.
می توان تشاباهتی را که میان این کشورها در زمینه تحولات آنها، وجود دارد را اینگونه مورد بررسی قرار داد: 1- الگو قرار دادن انقلاب ایران بعنوان بهترین نمونه مبارزه با امپریالیسم جهانی 2- تلاش برای مبارزه با استعمار و حفظ استقلال 3- اعتقاد به اصولی چون عدالت، آزادی، وحدت و… 4- وجود رهبری واحد 5- حمایت توده ها و پایگاه عظیم مردمی در گزارشات آنها همواره تفاوت هایی هم وجود دارد از جمله: 1- انشعاب گروههای مبارزه در میان راه 2- عدم اتخاذ یک برنامه مشخص و استراتژی بلند مدت 3- فاصله گرفتن توده ها و از دست رفتن پایگاههای مردمی با وجود همه این عوامل باید گفت ایران در دهه 70 خاطره خویشاوندی را میان کشورهای شمال آفریقا به جای گذاشته است، بطوریکه تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم این اتفاق بزرگ را می توان بصورت ملموس احساس کرد.
منابع و ماخذ: 1- دکمجیان، هرایر؛ جنبشهای اسلامی در جهان عرب؛ ترجمه حمید احمدی؛ تهران: انتشارات کیهان، 1366.
2- نجاتی، غلامرضا؛ جنبش های میل مصر؛ تهران: شرکت سهامی انتشار، 1366.
3- منتظمی، علی؛ پی آوردهای انقلاب اسلامی ایران اپران در مصر؛ تهران: چاپ طلوع آزادی.
4- شیخ نوری، محمدامیر؛ پژوهش دربارهی وحدت های رهایی بخش؛ تهران: انتشارات نوکر روز، 1378.
5- امیر شاهی، ذوالفقار؛ تونس: تهران، وزارت امور خارجه، 1373.
6- تاژرون، روبر؛ تاریخ معاصر الجزایر، ترجمه دکتر منوچهر بیات مختاری؛ مشهد: موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
7- فانون، فرانتس؛ انقلاب آفریقا؛ ترجمه محمدامین کاروان؛ تهران: انتشارات خوارزمی، 1354.
8- آقایی، بهمن؛ اخوان المسلمین؛ تهران: شرکت سهامی انتشار، 1365.
9- فوده رارو، سالواتوره؛ آفریقای آزاد؛ ترجمه مهندس محسن خادم؛ تهران: نشر جاوید.
10- ازغندی، علیرضا؛ انقلاب الجزایر؛ تهران: شرکت سهامی انتشار، 1365.
11- شهری، محمد حسین (مترجم)؛ تاریخ معاصر ده کشور عربی؛ تران: نشر کاوه.
12- میر حیدر، دره (مترجم)؛ جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، 1369.
13- بالتا، پل؛ مغرب بزرگ؛ ترجمه عباس آگاهی؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، 1370.
14- غالی، پطرس؛ جنبش آفریقا- آسیایی؛ ترجمه دکتر فرج الله ناصری؛ تهران، نشر فرمند، 1349.
15- همایون پور، هرمز؛ ترس، امید و پیشدلوری؛ تهران: نشر کتاب سرا، 1364.
16- سریع القلم، محمود؛ نظام بین الملل و مسئله صحرای غربی؛ تهران- دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1369.
17- موثقی، سید احمد؛ جنبش های اسلامی معاصر؛ تهران: انتشارات سمت، 1380.
18- مجله مطالعات آفریقا؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373.
19- جزوه درسی جنبش های اسلامی معاصر؛ دکتر بیژن اسدی.
20- جزوه درسی خاورمیانه و سیاست بین المللی؛ دکتر بیژن اسدی.