دانلود تحقیق ازبکان

Word 71 KB 401 18
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • با مرگ شاهرخ در سال 850 ه¨ .

    ق .

    1446 م جنگهای داخلی میان نوادگان تیمور درگرفت که با تجزیه کامل امپراتوری تیموری پایان یافت‌.

    از سوی دیگر، روی کار آمدنطوایف ترکان قره‌قویونلو و آق‌قویونلو در باختر ایران و بسط نفوذ اوزبک‌ها در آسیای‌مرکزی‌، حیات و بقای تیموریان را به خطر انداخت‌.

    در نهایت‌، دولت توسعه‌طلب‌اوزبک‌، خراسان را ضمیمه ماوراءالنهر ساخت و در مجاورت مرزهای دولت قزلباش‌قرار گرفت‌.

    از جانب دیگر، قدرت و ضعف تیموریان بر اعمال حاکمیت آنان دربخشهای غربی ایران تأثیر بسزایی داشت‌.

    ضعف آخرین شاهزادگان این خاندان باتوسعه فزاینده قدرت قبایل ترکمن ارتباط داشت که نتیجه آن از میان رفتن تسلط حکام‌ایران شرقی بر سرزمینهای ایران غربی بود.

    آق‌قویونلو در ناحیه دیار بکر و قره‌ قویونلو در سرزمین وان بودند.

    در ابتدا، قدرت قره‌قویونلو، خاندان آق‌قویونلو را تحت‌الشعاع‌خود قرار داد.

    لیکن کشمکشهای میان دو خاندان به سود تیموریان و به زیان‌قره‌قویونلوها تمام شد.

    شیخ بهایی شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است.

    اصل وی از جبل عامل شام بود.

    بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.

    مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.

    شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است.

    شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند.

    از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه".

    سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.

    تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه ای تیره غمت را دل عشاق نشانه استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی در سرگذشت‌نامه خود می‌نویسد: «حقیر سال 1304 خورشیدی در قصبه‌ آشتیان (که اکنون به شهری مبدل شده) از مضافات سلطان‌آباد عراق (اراک) متولد شدم.

    دوره‌ ابتدایی را در دبستان خاقانی آن‌جا به‌پایان رساندم و در مکتب‌خانه‌ قدیم، گلستان سعدی، نصاب‌الصبیان، تاریخ معجم و جامع‌المقدمات در صرف، نحو، قسمتی از دره‌ نادری و نیز قسمتی از کتاب شرح سیوطی را قرائت کردم.» به‌گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، علامه در ادامه یادآور می‌شود: «نگارنده در سال 1323 خورشیدی به تشویق و راهنمایی و مساعدت روحانی آشتیان به دارالعلم قم مسافرت کردم و آن‌جا کتاب مغنی و مطول و قسمت زیادی از شرح لمعه را خدمت مرحوم آقای صدوقی یزدی، که دارای استعداد و هوشی قابل توجه و حافظه‌ای قوی و بیانی روان و جذاب بود، خواندم.

    جلد اول کفایه و چند سال قبل از آن، شرح شمسیه را خدمت آیت‌الله حاج میراز عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی، که (به تمام معنی مرد خدا بود) قرائت کردم.

    سپس به معرفی مرحوم "آقا میرزا مهدی آشتیانی"، خدمت مرحوم "حاج شیخ مهدی مازندرانی"، که در معقول از شاگردان "آقا میرزا حسن کرمانشاهی " و "آقا میرشهاب‌الدین تبریزی" و در منقول از شاگردان "حاج شیخ فضل‌الله نوری" و آقا "سیدعبدالکریم مدرس" و "آقا سیدمحمد کاظم یزدی" و "شیخ الشریعه اصفهانی" بود، شروع به قرائت شرح منظومه‌ حکیم سبزواری و مکاسب شیخ اعظم انصاری کردم و تا اواخر الهیات منظومه و قمست زیادی از شوارق را و بعد قسمتی از امور عامه اسفار را نزد آن مرحوم فراگرفتم.

    حاج شیخ مهدی خیلی منظم و مرتب درس خوانده بود و آن‌چه را که خوانده بود، از عهده‌ تدریس آن برمی‌آمد و از بیانی فصیح نیز برخوردار بود.

    بنده قسمتی از امور عامه اسفار را خدمت آن مرحوم قرائت کردم.

    ایشان درس تفسیری هم داشت که قابل استفاده بود.

    او با دقت شفا، اسفار، شرح فصوص و شرح اشارات را نزد اساتید نامی قرائت کرده بود و دروس منقول را نیز نزد بهترین اساتید فراگرفته بود.

    شخصا مردی متقی و پرهیزگار و بی‌علاقه به شهرت و خودنمایی بود.

    اسلام و تشیع در عمق روح او ریشه دوانده بود، لذا با تمام هویت معتقد به مبدا، معاد، متحقق به قواعد عقلی، فلسفی، عقاید دینی و متمحض در سلک توحید، اهل عبادت و پای‌بند به نوافل و ادعیه و اوراد بود.

    چون منزوی از خلق بود، بدبین بود و شاید چیزهایی می‌دانست و می‌گفت که ما نمی‌دانستیم.

    به قول "مرحوم استاد علامه آقای مطهری"، مثل این که حرف‌های حاج شیخ مهدی روی میزان بوده است و راست از کار درمی‌آمد.

    البته انزوا، خود بدبینی می‌آورد، بخصوص در او که عوامل خارجی نیز در افکارش موثر بود.

    نگارنده، مدت هشت سال به درس فقه و اصول خاتم‌الفقها "آیت‌الله العظمی بروجردی - اعلی‌الله قدره فی النشات الالهیه" و مدت یک سال به درس عالم مجاهد مظهر صفات ربانی، "آقا سیدمحمدتقی خوانساری" حاضر شدم.

    در مدت دو سال اقامت در نجف از دروس مرحوم فقیه ربانی آقای حکیم - اعلی‌الله قدره - و استاد محقق و عالم عادل و مجتهد بارع آقای "سیدعبدالهادی شیرازی"، که در علم و عمل از نوادر بود، استفاده کرده‌ام؛ ولی مرتب و بدون وقفه در درس فقیه و اصولی نامدار و حکیم الهی، "آقا میرزا حسن بجنوردی خراسانی" حاضر می‌شدم که سرعت انتقال و فهم مستقیم را با حافظه‌ای حیرت‌آور توام کرده بود.

    آقا میرزا حسن، ادبیات را نزد "میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری" فراگرفته بود.

    اغلب قصاید شعرای خراسان را در حفظ داشت.

    از حکیم صفای اصفهانی و شعرای معاصر آن زمان مثل ملک‌الشعرا بهار اشعار زیاد در حافظه داشت و اشعار فکاهی ایرج را نیز برای ما می‌خواند.

    مرحوم "علامه مظفر آقاشیخ محمد رضا" می‌فرمود: «میرزا شاید حدود صدهزار شعر از شعرای عرب، آن هم قصایدی که در مدح حضرت رسول [ص] و حضرت امیر مومنان [ع] گفته شده است، حفظ دارد.

    در حکمت و فلسفه از شاگردان برجسته‌ آقا بزرگ حکیم و حاج فاضل خراسانی و در منقول از افاضل حوزه "آقا ضیاء‌الدین عراقی" و "آقا میرزا حسین نائینی" بودند.

    آقا میرزا حسن تمامی مواردی را که سعدی از متنبی متاثر شده است، حفظ بود و قرائت می‌کرد و اثبات می‌کرد که سعدی بهتر مطالب را ادا کرده است.

    در حکمت و فلسفه، حدود پنج سال به درس استاد علامه، "حاج میراز محمد حسین طباطبائی تبریزی" حاضر شدم و چند سال از درس تفسیر و اصول فقه آن مرحوم استفاده کردم.

    مرحوم آقای طباطبایی کفایه را به انضمام حواشی استاد خود "حاج شیخ محمدحسین اصفهانی" برای حقیر و جمعی از دوستان تدریس فرمودند.

    آقای طباطبائیی علاوه بر جامعیت در علوم معقول و منقول، انسانی تمام‌عیار بود.

    مدت‌ها در علم سلوک و اخلاق به سبک اساتید فن در اعتاب مقدسه، مثل "آقا میرزا علی اقای قاضی" و "حاج میراز حببی ملکی" و اساتید طبقات بعد از آن‌ها، روح و سرشت پاک طبیعی و ذاتی خود را با علم و عمل و اخلاق کسبی، توام کرده بود.

    لذا شخصی سلیم‌النفس، دارای اعتدال روح و به اخلاق ارباب معرفت متخلص بود.

    به حقیر لطف فراوان داشت و در تمام مدتی که به درس ایشان می‌رفتم و یا در منزل و گاهی در ییلاقات مدتی حسب‌الامر او در خدمت‌شان بودم، ذره‌ای هوا و هوس و مختصری انحراف از جاده عدالت و معنویت در ایشان ندیدم.

    ملکی بود، در صورت انسان.

    قوی‌الایمان، سلیم‌الجنبه و مامون‌الناحیه و درواقع عمل و رفتار او، خود به‌خود انسان را به‌طرف معنویات سوق می‌داد، که از معصوم وارد است: «کونوا دعا بغیر السنتکم.» حقیر برخلاف آن‌چه که شهرت دارد، از محضر استاد مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی استفاده نکرده‌ام.

    ایامی که آن مرحوم تدریس داشت، نگارنده استعداد استفاده از او را فاقد بودم و این اواخر که اسفار و شفا می‌خواندم، آقا میرزا مهدی بستری بود.

    برخی از مشکلات فلسفی و عرفانی را آن محروم برای حقیر تقریر می‌فرمودند.

    ایشان نیز مردی بسیار سلیم‌النفس بود.

    کلیه مبانی حکمای مشاء و اشراق و حکمت متعالیه ملاصدرا را از حفظ داشت.

    در عرفان احاطه ‌حیرت‌آور داشت و اگر عرض کنم، تمامی فصوص ابن عربی و مصباح‌الانس، شرح بر مفتاح قونوی، را به یاد داشت و آن‌چه را که نزد اساتید فراگرفته بود، به واسطه‌ سرعت انتقال و حافظه‌ عجیب، در حفظ داشت؛ اغراق گویی نکرده‌ام.

    حقیر حدود یک سال در درس اسفار استاد نامدار و عالم متقی "آقا میرزا احمد آشتیانی" حاضر شده است.

    اگرچه کثرت سن و ضعف ناشی از کهولت مانع بود که آن‌چه را می‌داند، تقریر کند؛ ولی استاد مسلم بود.

    مرحوم آقا میرزا احمد در نجف که اسفار تدریس می‌کرد، یک صفحه اسفار چاپ سنگی را یک هفته تدریس می‌کرد.

    در این اواخر به حافظه و حضور ذهن او مطلقا خللی راه نیافته بود.

    مشکل‌ترین مباحث اسفار را بدون مطالعه‌ قبلی برای انسان حل می‌کرد.

    شرح فصوص قیصری و تمهید القواعد و نصوص قونوی و شرح مفتاح الغیب را نزد آقا میرزا هاشم قرائت کرده بود و استاد این فن بود.

    نگارنده بعد از قرائت الهیات و امور عامه‌ اسفار و الهیات شفا، تابستان به تهران مسافرت کردم.

    یکی از دوستان حقیر (مرحوم حاج میرزا تقی آجیلی) از تجار تهران که در قزوین کارخانه خشکبار داشت، پیشنهاد کرد که به قزوین برویم.

    نگارنده تا آن زمان مرحوم استاد اعظم (سیدسادات اعاظم الحکما) آقای "حاج میرزا ابوالحسن قزوینی" را زیارت نکرده بود.

    بعد از ورود به قزوین، بعدازظهر آن روز رفتم، مدرسه التفاتیه طلاب، گفتند: آقای رفیعی نیم ساعت دیگر تشریف می‌آورند.

    خدا رحمت کند "حاج شیخ علی‌اصغر تاکندی" را که در حال کهولت سن به‌سر می‌برد و اخلاق محمدی داشت.

    از بنده دعوت کرد و در جلو حجره‌ فرزندش، که در آن زمان طلبه بود و فعلا از فضلاست، با قلیان و چای پذیرایی کرد.

    آقای "حاج سید ابوالحسن" وارد شد.

    دارای هیبت و وقار خاصی بود.

    پیشانی بلند، نظری گیرا داشت.

    خوش‌صحبت و بااطلاع و نیک‌محضر بود.

    تاریخ ایران را بعد از دوران اسلامی حفظ داشت.

    بحارالانوار مجلسی را مکرر مطالعه کرده بود و به تمام نقاط ضعف آن آشنا بود.

    در فلسفه در بین اساتید تهران "آقا میرزا حسن کرمانشاهی - اعلی الله مقامه"، را درک کرده بود.

    سفر نفس اسفار و الهیات شفا را از قرار اظهار خود و مرحوم "آقا میرزا محمود آشتیانی"، نزد‌ "آقا میرزا حسن" قرائت کرده بود و منظومه را نزد "حاج فاضل تهرانی".

    مقدمه‌ قیصری و قسمتی از فص آدمی را نزد "آقا میرزا محمد قمی" خوانده بود، ولی در فن عرفان تسلط نداشت.

    هنر او در آثار ملاصدرا ظاهر و بارز بود.عرفان کار قلندری است که در وادی دیگر سیر کند.

    کتاب اسفار و حواشی ملاصدرا و مفاتیح الغیب و حواشی ملاصدرا بر حکمت الاشراق را در حافظه داشت و خداوند گویا او را برای تدریس اسفار خلق کرده بود.

    نگارنده بعد از چند جلسه گمشده خود را یافتم.

    آن مرحوم عنایت خاص به حقیر داشت.

    بعد از نماز مغرب و عشا حدود سه ربع ساعت منبر می‌رفت و یکی از آیات قرآنیه را تفسیر می‌کرد.

    آن زمان حدود شصت سال داشت و بسیار قوی‌البنیه و بانشاط بود.

    از کتاب‌هایی که همیشه در دست مطالعه داشت، اسفار بود؛ لذا "آقا سید ابوالحسن" آن زمان غیر از "آقا سید ابوالحسن قزوینی" بود که سی‌ سال قبل از آن در قم فلسفه درس می‌داد.

    از طلاقت لسان و عذوبت بیانی بی‌نظیر برخوردار بود.

    وقتی که حال تدریس داشت، با بیان سحار خود هنگام تقریر مبانی صدرالمتالهین نفس انسان را در سینه حبس و اعجاز می‌کرد.

    آن‌چنان احاطه داشت که وقتی مباحث اسفار را عنوان می‌کرد، حقیر که شرح حکمت‌الاشراق با تعلیقات آخوند ملاصدرا را و شفا را با حواشی آخوند و شرح اشارات را قبلا مطالعه می‌کردم، به عیان می‌دیدم که به همه مشارب فلسفی احاطه و اشراف فوق‌العاده دارد و درس او ناظر بر تمام مشارب فلسفی است.

    استاد - اعلی‌الله درجاته - در عرفان تخصص نداشت.

    ایشان از حوزه آقا میرزا هاشم استفاده نکرده بود.

    نگارنده و چند نفر از دوستان که در خدمت‌شان سفر نفس اسفار می‌خواندیم، ‌استدعا کردیم مقدمه‌ قیصری تدریس بفرمایند.

    در همان ابتدا ورود در مقام تقریر فصل اول مقدمات قیصری معلوم شد که استاد در عرفانیات توانایی ندارد و آن عذوبت بیان در این مقام و مشهد از او دیده نمی‌شود، بنده احساس کردم مرد میدان فصوص ابن عربی نیست.

    مرحوم رفیعی به خواهش حقیر، ایام تعطیلی نوروز به قم مشرف شدند.

    حقیر و مرحوم استادعلامه حاج آقا مصطفی و برخی از دوستان سفر نفس اسفار را خدمت ایشان شروع کردیم و درس خارج اصولی هم برای ایشان قرار دادیم، به این عنوان که مدتی در قم از محضر ایشان استفاده کنیم.

    حضرت امام مدظله فرمودند: «دو سال هم بتوانید آقای "حاج سید ابوالحسن" رادر قم نگه دارید، غنیمت است»؛ ولی ایشان بعد از یک ماه مصمم شد که به قزوین مراجعت کند.

    نگارنده این سطور و آقای "آقا مهدی کنی" و برادرشان "آقای مهدوی کنی" و "آقای امامی کاشانی" برای ادامه‌ استفاده از محضر ایشان به قزوین رفتیم.

    به صراحت تمام باید عرض کنم که او در بین اساتید ما مرد میدان اسفار بود و لاغیر.

    ادعایی هم نداشت.

    برای آن که روزی خدمتشان عرض کردم: شما کتابی در حکمت متعالیه بنویسید که به‌جای منظومه تدریس شود.

    فرمودند: «منظومه بهترین کتاب است برای کسی که بخواهد به فلسفه‌ ملاصدرا آشنا شود و بعد از آن اسفار بخواند».

    صراحتا فرمودند: «من خودم را می‌شناسم.

    بعد از صرف مدتی وقت اگر بخواهم اثری جامع و متوسط بین کتب مفصل ملاصدرا و آثار موجز او به وجود آورم، قهرا سه درجه از شواهد ربوبیه نازل‌تر خواهد بود.» همین که حس می‌کرد ما او را مرد میدان اسفار می‌دانیم، خوشحال بود.

    مرحوم "شیخ غلامعلی شیرازی" و "آقا میرزا علی محمد اصفهانی" نیز مانند دیگر شاگردان "آقا محمد رضا" و "آقا علی"، مدرس و استاد ماهر بودند.

    "آقا شیخ غلامعلی" خیلی زودتر از معاصرانش به سرای باقی شتافت.

    آقا میرزا علی محمد به نجف مشرف شد و در آن‌جا به تدریس پرداخت.

    او را تکفیر کردند، به ایران برگشت و مطلقا از برای ارباب عمامه درس نگفت و در مدرسه، علوم سیاسی تدریس می‌کرد و در سال 1304 خورشیدی به سرای باقی پیوست.

    آقای قزوینی در علوم نقلی استاد بود و اطلاعات متفرقه وسیعی داشت، که حاضران در مجلس علمی را متوجه خود می‌ساخت.

    ادیبی ماهر بود.

    کلیه آثاری که در مشروطیت نوشته‌اند، دیده بود ...».

    ستارخان ستارخان در سال 1292 هجری شمسی در گذشت.

    ابن حاجی حسن قرچه داغی معروف به ستارخان اصلا از اهالی قرچه داغ و ارسباران کنونی است، اما فامیل او به تبریز کوچ کردند.

    او نیز از جوانمردان محله‌ی امیرخیز تبریز بود.

    وی از جمله مردانی بود که برای دفاع از مشروطیت و حقوق ملت دست به سلاح برد و به سبب شجاعت‌ها و فداکاری‌هایی که در مبارزه علیه نیروهای استبدادی محمد علی شاه قاجار از خود نشان داد، از طرف آزادی خواهان به سردار ملی ملقب شد.

    وی پیش از مشروطیت از لوطیان تبریز بود.

    پس از اعلام مشروطیت نیز به شهر آمد و به اسب فروشی اشتغال ورزید و سپس جزو مجاهدین مسلح گردید.

    پس از بمباران مجلس، دعوت انجمن ایالتی آذربایجان را قبول کرد.

    او در دوران مشروطه نیروهای آزادی خواه آذربایجان را به یاری باقرخان برای گشودن تهران بسیج کرد و در این فتح با نیروهای جنوب و گیلان همکار شد.

    پس از فتح تهران به دست ملیون، مجاهدین تهران به منزل ستارخان، سردار ملی جمع شده و بنای مقاومت را گذاشتند.

    در سی‌ام رجب سال 1328 هجری در پارک اتابک که منزلگاه وی و مجاهدان ایشان بود جنگ سختی بین قشون دولتی که می‌خواستند او را خلع سلاح کنند، درگرفت و عاقبت قشون دولتی غالب آمده 30 تن را کشته و 300 تن را اسیر کردند.

    در نتیجه تیراندازی‌ها تیری به پای او اصابت کرد.

    در اثر آن تیر مزاج ستارخان علیل شد.

    مرگ سردار ملی را عصر روز سه شنبه 25 آبانماه 1293 شمسی مطابق به 28 ذیحجه 1332 قمری نوشته‌اند.

    سردار هنگام پیوستن به جاودانگی 48 سال داشت.

    پیکر وی را در مقبره طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم در شهرری به خاک سپردند.

    عظمت کار سردار ملی هنگامی درک می‌شود که بدانیم، وقتی وی و تفنگداران محله امیرخیز تبریز به مقاومت علیه استبداد برخاستند، تمام ایران در سکوت و رکود کامل بود و مشروطه خواهان یا از ایران رفته بودند یا کنجی گزیده بودند و البته عده‌ای در تبریز همراه وی بودند.

    مقاومت ستارخان و باقرخان و تفنگداران شجاع آنان در محله امیرخیر و خیابان چنان جانانه و مخلصانه و مجاهدانه بود که در سرما و گرما و در محاصره شدید شهر از سوی هزاران تن لشکر مستبدان از تهران و منطقه و نداشتن سلاح و آذوقه، ماه‌ها مقاومت و دفاع و حمله کردند تا آرام آرام در گیلان و اصفهان و خراسان، آن هم به نام ستارخان حرکت‌های مسلحانه شکل گرفت و استبداد محمدعلی شاهی عقب نشینی کرد و سرانجام به روسیه پناهنده شد.

    اما، سرگذشت و پایان کار ستارخان و مجاهدانش در پایتخت، غم افزا و جانگداز است.

    از راه رسیده‌ها و در خلوت خزیده‌ها و همدستان دول خارجی و استبداد داخلی و برخی آزادیخواهان به نوا رسیده، عرصه را بر مجاهدان تنگ کردند و بلای جان مشروطه خواهان واقعی شدند، زیرا ستارخان‌ها را خار راه خود برای برخی اقدامات ناموجه می‌دیدند.

    زندگی آیت الله کاشانی سید ابوالقاسم کاشانی در سال ۱۲۶۰ شمسی در ایران یا بین النهرین متولد شد.

    بعد از گرفتن حکم اجتهاد به خاطر مخالفتش با اشغال بین النهرین توسط انگلیسی ها شهرت پیدا کرد.

    در جنگ جهانی اول در مبارزه علیه استعمار فعال بود و جایزه ای برای کسی که او را دستگیر کند در نظر گرفته شد.

    در سال ۱۲۹۹ موفق به فرار و ورود به تهران شد.

    در مبارزات ضد جمهوری خواهی به همراه آیت الله مدرس شرکت کرد(5) سپس وی به اتهام هواداری از آلمان در جنگ جهانی و همچنین دست داشتن در سو قصد به جان شاه دستگیر و در بهمن ماه ۱۳۲۷ به لبنان تبعید شد.

    با آزاد تر شدن فضای جامعه و جنبش آزادیخواهان و جبهه ملی در اوایل سال ۱۳۲۹ به ایران بازگشت.

    در روز ورود او به ایران دکتر مصدق ملت را به استقبال از او دعوت کرد و شخصا به فرودگاه رفت.

    در روز ورود وی از فرودگاه تا محله او "پامنار" ۲۷ طاق نصرت بسته شد.(6) در روز ۳۰ تیر اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه می افتد و مردم را به حضور در خیابان ها تشویق و تهییج کرد.

    او تا قبل از ۳۰ تیر به حق نقش خود را به عنوان یکی از دو رهبر جنبش ضد استعماری به خوبی ایفا کرد.

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

مقدمه سکه شناسي بخشي از تاريخ هنر هر دوران پژوهشگران توانسته اند با استفاده از مجموعه عناصر موجود در سکه برخي از گوشه هاي تاريک و مبهم و تاريخ و فرهنگ جهان را روشن نمايند. سکه هر دوره نمادي از مذهب، آداب و رسوم، خط و زبان، چگونگي وصعيت اقتصادي و اجت

استان کرمان در جنوب شرقي ايران واقع شده است. از شمال با استانهاي خراسان و يزد، از جنوب با استان هرمزگان،‌از شرق با سيستان و بلوچستان و از غرب با استان فارس همسايه است. مساحت اين استان حدود 175069 کيلومتر مربع است و بين 55 درجه و 25 دقيقه تا 32 درجه

صفویان تبریز اول « ایران از سال ( 850 ه.ق) سال مرگ شاهرخ تیموری، عملا به دو بخش مهم شرقی و غربی تقسیم شد . در بخش شرقی بازماندگان تیمور، به خصوص از سال (875 ه.ق) به بعد سلطان حسین بایقرا (حک 911 -875 ه) حکومت می راند و بخش غربی آن نیز به دست ترکمنان (قراقویونلوها و آق قویونلو) اداره می شد. هرات و تبریز دو تختگاه مطرح شرق و غرب ایران بود. در زمانی که ترکمنان و تیموریان از سال ...

صفویان شاه اسماعیل صفوی تشکیل دولت صفوی در اوایل قرن دهم هجری قمری ( ابتدای قرن شانزدهم میلادی ) یکی از رویدادهای مهم ایران محسوب می شود . پیدایش این دولت که باید آن را سرآغاز عصر تازه ای در حیات سیاسی و مذهبی ایران دانست موجب گردید استقلال ایران بر اساس مذهب رسمی تشیع و یک سازمان اداری بالنسبه متمرکز ، تامین گردد . گذشته از آن تاسیس و استقرار این دولت زمینه ای را فراهم ساخت تا ...

مقدمه سکه شناسی بخشی از تاریخ هنر هر دوران پژوهشگران توانسته اند با استفاده از مجموعه عناصر موجود در سکه برخی از گوشه های تاریک و مبهم و تاریخ و فرهنگ جهان را روشن نمایند. سکه هر دوره نمادی از مذهب، آداب و رسوم، خط و زبان، چگونگی وصعیت اقتصادی و اجتماعی و هنری آن دوره بوده است. به معنی دیگر می‌توان گفت که سکه شناسی به عنوان یکی از شاخص های شناسایی میراث فرهنگی ملل همواره از ...

مقدمه تیموریان یا گورکانیان ایران (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍. ق.) (۱۳۷۰ - ۱۵۰۶ م.) دودمانی مغول تبار بودند. بنیادگزار این دودمان تیمور گورکانی بود که در آسیای میانه می‌زیست و سمرقند پایتختش بود. امیر تیمور کشوری گسترده و دولتی سترگ ایجاد کرد و سرزمین فرارود را به مقامی از اهمیت رسانید که تا آن زمان هیچگاه بدان پایه نرسیده بود. او مرزهای خود را نخست در سرتاسر آسیای میانه و آنگاه سرتاسر خراسان ...

گنبد های اسلامی از دوره تیموریان تا دوره صفویه قبل ازبررسی گنبد ها در این 2 دوره ابتدا با سلسله تیموریان وصفویان آشنا می شویم: تیموریان لشگرکشی تیمور : مقارن انحطاط و اضمحلال ایلخانان و حکومت های محلی بازمانده از آن دوران, امواج یک سلسه مهاجمات تازه ای, از ماوراءالنهر با لشگر خونریز تیمور به سوی ایران به حرکت درآمد که تمام خراسان, جبال یا همان منطقه غرب ایران و فارس و قسمتی از ...

دوره اول دوره اول حوزه علمیه مشهد خاص این شهر نیست، بلکه به خراسان بزرگ اختصاص دارد. چرا که این دوره عصر حضور امام رضا(ع) را دربر مى‏گیرد و امام تنها در یک شهر ساکن نبودند بلکه از مدینه تا خراسان در طى عبور از شهرهاى مختلف به نشر معارف علوى اهتمام داشتند و حدیث «سلسله الذهب‏» (1) که در نیشابور ایراد شه یکى از آن موارد است. این حوزه علمى سیار در حالى به ایفاى نقش پرداخته که امام ...

حسين بن منصور بن بايقرا، از نوادگان بايقرا پسر عمر شيخ تيمورى بود که بعد از ابو سعيد در هرات به فرمانروايى نشست «875 ق / 1470 م». دربار هرات : دربار او يک مرکز درخشان از ادب و هنر عصر بود . به طورى که هرات کانون بزرگى از فرهنگ و دانش عصر به شمار م

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول