مقدمه مترجم
در انقلاب ایران اگر در یک طرف قضیه ، امام خمینی و مردم ایران بودند ، در طرف دیگر آن شاه و رژیمش قرار داشتند . بنابراین در یک بررسی و تحقیق عالمانه پیرامون حرکتی که به « انقلاب اسلامی » انجامید و سرانجام باعث سقوط شاه و رژیمش شد ، باید به هر دو طرف قضیه توجه کرد .
در مورد طرف اول قضیه ، تقریباً همه چیز در اختیارمان قرار دارد و همه ناگفته ها گفته شده است .
ولی در مورد طرف دوم قضیه ، که شاه و رژیمش باشد ، مدارک ما هنوز تا کامل و مدون شدن خیلی فاصله دارد . زیرا اگر چه در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب ، خاطرات چند تن از دست اندرکاران رژیم شاه منتشر شده ( از قبیل خاطرات : ارتشبد فردوست ، اسدالله علم ، پرویز راجی ، فریدون هویدا ، ابوالحسن ابتهاج و ... ) و هر یک نیز به سهم خود برای آگاهی به جریان فکری آن دوران حائز اهمیت بوده است ، لیکن هنوز این مدارک کافی نیست و باید به انتظار نشست .
و اما مهمترین و قابل قبول ترین مدرکی که می تواند به تمام معنا جنبه عصاره دیدگاههای شاه را داشته باشد و نیز عمق اندیشه هایش را بنمایاند ، طبعاً چیزی نیست جز آخرین نوشته او . بخصوص اینکه آخرین نوشته او ، کتاب ( مطالبی که ارائه شده است ) در دوران پس از سقوط شاه به رشته تحریر در آمده و کم و بیش ، هم حالت تعدیل شده ای نسبت به سه کتاب قبلی او ( انقلاب سفید ، مأموریت برای وطنم، به سوی تمدن بزرگ ) دارد ، و هم در آن نوعی حالت « خود مشت و مالی » به چشم می خورد .