بی شک دوران زمامداری رضاشاه از مقاطع حساس تاریخ ایران بوده است و تأثیرات مهم این دوره درتحولات ایران امری است غیرقابل چشم پوشی است . از این رو برای درک بهتر عملکرد دولت رضاشاه و مراحل تصمیم گیری درساختار دولت رضاشاهی و تأثیر آن برروابط خارجی ایران با دول قدرتمند می بایست در ابتدا ساخت دولت رضاشاه را موردبررسی قرار دهیم .
دراین مقاله می کوشیم درابتدا شناخت مختصری از نظریه های دولت در علم سیاست عرضه داریم و درادامه به مقایسه دولت رضاشاه با مدلهای ارائه شده بپردازیم .
الف) این کشورها نسبت به موضوعات بین المللی حساسیت کمتری دارند .
ب) روابط دیپلماتیک و اقتصادی این کشورها کم است .
ج) این کشورها نسبت به سیاست های نظامی قدرتهای بزرگ تمایلی نشان نمی دهند.
اتخاذ این سیاست درصورتی امکان پذیر است که کشور پذیرنده این سیاست به لحاظ اقتصادی احساس نیاز به کشورهای دیگر نکند . ضمنا کارائی این استراتژی به هنگام پراکندگی قدرت نظام بین المللی می باشد .
2- استراتژی بیطرفی : Neutrality
اتخاذ این سیاست ، براساس قرارداد یا توافق قدرتهای بزرگ امکان پذیر می گردد .
مانند توافق قدرت های بزرگ رد کنگره وین دایر بر بیطرفی سوئیس . البته برخی کشورها هم هستند که بدون تعهد قدرتهای بزرگ ، عملکرد بیطرفانه ای درسیاست خارجی دارند .
دولت های بیطرف نقشی انفعالی در سیاست بین المللی دارند و به نوعی طرفدار وضع موجود می باشند . این سیاست در شرایط پراکندگی قدرتهای جهانی کارائی دارد .
3- استراتژی عدم تعهد : Non-alignment
استراتژی عدم تعهد بدون تضمین به یک کشور خارجی و براساس ابتکار رهبران سیاسی یک کشور اتخاذ می شود . این استراتژی یا نشانه هایی نظیر عدم واگذاری پایگاه نظامی ، وابستگی نظامی و تعهد به قدرت های بزرگ قابل شناخت هستند .
دولتهایی که این سیاست را برمی گزینند ، برخلاف دولت های بیطرف ، نقش فعالی درصحنه بین المللی دارند و سعی می کنند وضع موجود را به نقد و پرسش بکشند .
توفیق این سیاست منوط به برقرار سیستم دوقطبی می باشد و با نیازهای کشورهای درحال توسعه سازگاری دارد .
4- سیاست اتحاد و ائتلاف : Alliance
این سیاست به هنگامی توسط یک کشور اتخاذ می شود که آن کشور به تنهایی نتواند از منافع ملی خویش دفاع کند . بنابراین سعی می کند با همکاری کشورهای دیگر از کشور خود حراست نماید .
هدف از ائتلاف دولت ها ، افزایش نفوذ دیپلماتیک و ایجاد بازدارندگی در برابر خطرات می باشد . این سیاست درچارچوب نظام دوقطبی ، کارآیی بیشتری دارد .
دولت
اشکال دولت :
به طورکلی ، دولت ها را می توان به دو صورت دموکراتیک و دیکتاتوری مورد مطالعه قرارداد . نمونه دولت دمکراتیک ، دولت کثرت گرا است و دولت های مطلقه ، اقتدارگرا ، پاتریمونیال ، بناپارتی و توتالیتر از مصادیق دولت دیکتاوری می باشند . در زیر به ساخت و ماهیت هریک از دولتهای فوق الذکر ، توجه می کنیم :
1- دولت کثرت گرا :
دولت کثرت گرا به معنای متعارف کلمه واجد حاکمیت نیست زیرا خود ترکیبی از گروههایی است که خودمختاری و استقلال نسبی آنها به عنوان جزئی از مفهوم دولت کاملا شناسایی شده است . به عبارت دیگر ، این دولت ، به عنوان دولتی تعریف می شود که در آن هیچ منبع و مرجع اقتدار واحدی وجود ندارد که ازهمه جهت صالح و فراگیر باشد . بنابراین وظیفه گروه حاکمه نه اعمال قدرت نامحدود ، بلکه تنظیم روبط میان گروهها و افراد به منظور تأمین عدالت ، نظم و آزادی است . برخی از صاحب نظران ، دولت های دو یا چند حزبی را دولت های کثرت گرا می دانند .
2- دولت اقتدارگرا :
درمورد مفهوم و ماهیت اقتدارگرایی دربین صاحت نظران همداستانی وجود ندارد .
برخی اقتدارگرایی را مرادف با همه نظامهای استبدادی ملایم و فراگیر می پندارند . عده ای به اقتدارگرایی معنایی محدود می بخشند و تصریح می ورزند که دولت اقتدارگرا دولتی است که علاقمند به ورود گروههای غیرحاکم به درون دستگاه حکومت نیست . به نظر آنها این دولت ، خود را محق به مداخله در زندگی خصوصی شهروندان نمی داند .
دربرخی از نظریات ، براین نکته اشاره می شود که دولت اقتدارگرا ، همان دولت استبدادی ملایم است که در آن احزاب سیاسی مجاز به فعالیت آزادانه نخواهند بود . البته درچنین نظامی ، مقابله بین جناحهای قدرت طلب برای افزایش قدرت خویش وجود دارند .
صاحب نظران متأخر اعتقاد دارند که این نظامها ، قابلیت استحاله به نظامهای لیبرال را دارند .
3- دولت مطلقه :
دولت مطلقه در دو سطح کلان و خرد ، قابل طرح و بررسی است :
درسطح کلان ، دولت مطلقه را باویژگیهای زیر باید شناخت :
الف) شخص حاکم ، با دولت یکسان تلقی می شود . دولت متعلق به شخص حاکم می باشد .
ب) شخص حاکم ، با دولت یکسان تلقی می شود . دولت متعلق به شخص حاکم می باشد .
ج) شخص حاکم مدعی است که براساس حکم و حمایت خداوندی حکومت می کند .
د) دستگاه های رسمی این را تبلیغ می کنند که تصمیمات شخص حاکم درجهت پیشبرد نفع و مصلحت دولت است .
درسطح خرد ، نکات روشن تر و دقیق تری از این دولت را می توان دریافت نمود . چه در این معنا ، دولت مطلقه واژه ای است که درمیانه سد ، شانزدهم در اروپا رایج شد و منظور از آن حکومتی بود که در انتقال جامعه از نظام فئودالیته به نظام سرمایه داری اولیه نقش اساسی داشت . این دولت در اروپا برخوردار از ویژگیهای (تمرکز و انحصار درمنابع قدرت دولتی . تمرکز وسایل اداره جامعه ، پیدایش ارتش جدید ، ناسیونالیسم و تأکید برمصلحت ملی) بوده همچنین این دولت ، اصلاحاتی را در حوزه های اقتصادی ، اداری ، دیوانی و مالی انجام داد .
4- دولت بناپارتی :
ایده دولت ، دراندیشه مارکس ، بیش از هرنظریه پرداز دیگر مطرح است . مارکس ، درکتاب هیجدهم برومرلوئی بناپارت ، پس از اشاره به کودتای بناپارت درسال 1851 ، درمورد علائم بناپارتیسم می گوید : بناپارتیسم عبارت از «سیاست مانور میان طبقات و استمداد عوام فریبانه از تمام طبقات جامعه برای پرده پوشی از دفاع از منافع استثمارگران می باشد» . به نظر مارکس ، استقرار این دولت در زمانی است که بورژوازی خود را در خطر ببیند و قادر به مقابله با مبارزات پرولتاریا نباشد .
5- دولت پاتریمونیال :
این دولت یکی از اشکال دولت سنتی موردتوجه ماکس وبر می باشد ، از دید وبر، دولت پاتریمونیال واجد ویژگیهای زیر است :
الف) دستگاه حکومتی دراین نظام ملک خصوصی فرمانرواست . او می تواند آن را بفروشد و یا میان وارثان خود تقسیم کند .
ب) اعضای اجتماع در این نظام رعایای شخص فرمانروایند .
ج) در این نظام ، قوانین غیرشخصی مکتوب وجود ندارد و جای آن را فرامین فرمانروا گرفته است .
د) این نظام با ساختهای اقتصادی مختلف می تواند همزیستی داشته باشد . و درعین حال رشد آن منوط به توسعه تجارت است .
برخی از صاحب نظران متأخبر ، الگوی مسلط رهبری در خاورمیانه را به دلایل زیر واجد خصوصیات پاریموینالی می دانند :
1- شخصی بودن سیاست :
دراین منطقه به رغم وجود موسسات رسمی ، سازوکار تصمیم گیری شخصی است .
2- تقرب :
نزدیکی به حاکم ، موجد کسب موقعیت سیاسی مهم می شود .
3- غیررسمی بودن :
تصمیم گیری غیرشفاف و درپشت پرده صورت می گیرد .
4- توجیه دینی :
با اتکاء به نوعی عقیده مذهبی ، حقانیت دولت توجیه می شود .