دانلود مقاله ایران باستان

Word 63 KB 415 35
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • داستان های ملی ایران که در شاهنامه وحماسه های دیگر می بینیم چنانکه گذشت مسائلی ابداعی و ابتکاری نیست بلکه اغلب و نزدیک به تمام آنها را مبادی تاریخی است که با گذشت روزگار عناصرتداستانی مختلفی بر آنها افزوده شده و آنها را بصورتهایی که می بینیم درآورده است.

    مورخان جدید که در تاریخ ایران پیش از اسلام مطالعه می کنند همواره درتحقیق تاریخ ایران از سلسله سلاطین ما در آغاز می کنند وآنجه را که در شاهنامه در باب پیشدادیان و کیان می یابیم از مقوله خرافات می شمرند.

    به عقیده من این حکم نتیجه عدم استقصاء و تحقیق است و هیچ داستان ملی و عام که از آغاز مورود قبول همگان شود و از روزگاران بسیار قدیم آثاری از آن بیابیم ممکن نیست بی اصل و اختراعی باشد.

    از اینروی به صرف اینکه از هوشنگ وجمشید و کیقباد و کاوس و کیخسرو وکتیبه ی بر صخره های جبال نمانده یا اثری از پرتوهای خاک بدست نیامده نمی توان وجود ایشان را یکباره انکار کرد و دروغ و بی اساس شمرد.

    بنابراین باید تعصب و انکار را در باب یکسو نهاد و با دقت و تحقیقی بیشتر به کار پرداخت.

    بنابر آنچه خواهیم دید بسیاری از رجال داستانی و اساطیری حماسه های ملی ما اصلاً و اساساً وجودهای تاریخی و حقیقی بوده اند که از بعضی ایشان در روایات ملی و مذهبی هندوان نیز آثاری می یابیم و وجود همه آنان بیاری قدیمی ترین قطعه اوستا ثابت و محقق میشود.

    در گاتاها که بنابر تحقیقات مشاهر خاور شناسان منسوب به شخص زردشت و بالنتیجه قدیمی ترین قطعات اوستا نام گشتاسب و چند تن دیگر از معاصران او را می یابیم و همچینن در بعضی از پشتهای قدیم که متعلق به حدود قرن نهم و دهم پیش از میلاد است اسامی بسیاری از رجال داستانی( پیشدادیان و کیان) دیده می شود و از این طریق مسلم می گرددد که داستان این مردان اصلی قدیمی تر از آنچه می پنداشتیم دارد.

    در وجود گشتاسب و درباریان و اطرافیان او که از ایشان درگاتاها سخن رفته است هیچگونه تردیدی جایز نیست و جون وجود او برای ما مسلم شود وجود نیاکان وی که مانند او عنوان کی(کوی[1] یا کو[2] در اوستا) دارند و اسامی همه آنها در یشتهای کهن مانند فروردین یشت و آبان یشت و یشتهای قدیم دیگر آمده است تا درجه یی محقق می گردد اتفاقاً از بعض سلاطین کیان که شهرت و قدرت بسیار داشتند مانند کاوس در ادبیات سانسکریت نیز یاد شده است و بهر حال وجود تاریخی زیاد که هنگام تحقیق در باب سلسله کیان بدانها برخواهیم حخورد وجود تاریخی سلسه کیان را ثابت می کند.

    از سلسله پیشدادی خاصه بعضی از رجال آن مانند جمشید و پدرش ویونگهان و فریدون و پدرش اثو به ( اثفیان) چنانگه خواهیم دید در« ودا» سخن رفته است و از اینروی محقق می شود که این مردان از رچال مشترک دو قوم هندی و ایرانی بوده اند وناگزیر روزی که هردوان بصوسرت قبیله یی واحد در نقطه یی از نقاط آسیای مرکزی می زیستند برایشان سلطنت می کرده و خدماتی بزرگ انجام داده اند چنانکه خاطره بزرگیها و مردانگی ها و خدمات مختلف ایشان دیرگاهی د راذهان هر دو قوم باقی ماند و هر یک از ایشان را مختص خود پنداشته و زندگی آنان را با اساطیر و افسانه های مذهبی و ملی خود در آمیخته اند.

    برخی از اسامی پهلوانان دیگ مانند قان و بیژن و گیوو و گودرز و فردووپلاشان و امثال ایشان را در میان بزرگان و رجال عهده اشکانی می توان دید و چنانکه ثابت خمام کرد این مردان اغلب از رجال و ملوک الطوایف اشکانیانند که هر یک به نوعی در داستانهای ملی ما راه جسته و بعهد معینی انتساب یافته اند.

    چنانکه خواهیم دید اصل و اساس تاریخی افسانه دیوان و توران و تورانیان نیز هر یک بصورت خاصی درتاریخ ملی ایران ثابت و محقق است منتهی عناصر داستانی بسیاری بر آنها افزود ه شده و بصورت فعلی درآمده است.

    همچنانکه اصل تاریخی حماسه های ملی لازم و وضرری است راه یافتن مطالب داستانی نیز در آنها حتمی است زیرا چنانکه میدانیم حفظ روایات حماسی که همواره قدیمی ترین روایات تاریخی یک فوم است، در روزگاران نخستین تمدن هر قوم، از طریق نقل صور ت نمی گرفت و میان وجود یافتن و مدون شدن آنها قرنها فاصله بود.

    با اطلاع بر این مقدمات و برای آنکه اصل و اساس روایات حماسی و داستانهای ملی ما و آنچه که میسر است روشن گردد و محقق شود که ذ هن ایرانیان قرن چهارم و پنجم در خلق این داستانها اثری نداشته من در این گفتار به دشوارترین بحقث خود می پردازم و ریشه داستان شاهان و پهلوانان رااز قدیمی ترین ایام تمدن ایرانی جست و جو می کنم و همچنین در تحقیق اسامی شاهان و پهلوانان از لحاظ فقه اللغه تا آنجا که بضاعت مزجات من رخصت می دهد می کوشم.

    مطالب این گفتار در سه فصل دیگر خواهد شد: 1 – شاهان 2- پهلوانان 3- دشمنان ایران( دیوان، تورانیان، رومیان و تازیان) داستان بیژن و منیژه نخستین و یاا جزو نخستین طبع آزمایی فردوسی برای ورود به روند طولانی و پر مرارت رنج سی ساله سرایش شاهنامه بوده است.

    این نظریه اکنون دیگر یک مدعا نیست که نیاز به اثبات داشته باشد بل ک اصلی است که هم برمبنای قرائن داخلی داستان] ساختار، زبان، منطق قکری و موضوعی نسبت به آنها با کل شاهنامه[ و هم برپایه مستنداتی بیرون از منظومه فردوسی دیری است به اثبات رسیده است.

    طرح یک نکته مهم اما در همین آغاز درباره بیژن و منیژه ضروری است و آن این است که داستان رزم بیژن گیو با گرازان و عاشق شدن او به منیژه دختر افراسیاب و باقی قضایا نیز مانند برخی دیگر از داستانهای شاهنامه و از جمله مشهورترین آنها یعنی رستم و سهراب و رستم و اسفندیار، اگرچه به لحاظ موضوع کلی در بخش حماسی شاهنامه جای می گیرند لیکن ساخت درومی و مناسبات فکری حاکم بر تار و پود حوادث آنها بگونه ای است که با ساختار هدفمند تقابل میان دو بن کهنه خیر و شر( ایران و توران) که به تقریب از نیمه پادشاهی فریدون آغاز می شود و با ناپدید شدن کیخسرو در بوران وبرف به پایان مقدر خود می رسد تناسبی ندارد.

    به نظر می رسد بن مایه های اساسی این بخش از شاهنامه که با اندکی تسامح به فصل حماسی مشهور شده است در اعصار ماقبل تاریخ به تدریج تضیج یافته و از مؤثرهای آئینی و اجتماعی دوران پرفراز و نشیب حکومت هخامنشیان و اشکانیان تأثیر پذیرفته و سپس بخشهایی از آن و بویژه بن مایه روایات شاهان در عهد ساسانیان بر مبای اوستا و مصالح سیاسی زمان با حذف و اضافه گردآوری و تدوین شده و همراه با انبوه اخبار شفاهی و کتبی دیگر به زمان فردوسی رسیده، واجد مفهومی معین است که این سه داستان هرکدام به دلایلی نمی توانند در این طرح کلی جای داشته باشد به لحاظ سبکی و فن نیز داستانهایی مانند بیژن و منیژه، رستم و سهراب و رستم و اسفندیار که دارای زیر ساختهای فکر و داستانی مستقلی هستند نمی توانند با طرح کلی تضاد میان دو اردوگاه ایرانیان و تورانیان ک تجسم حماسی هدفمند از دوران گمیزشن ( آمیختگی) در چرخه هزاره های کهن آفرینش درباور و زروانی و مزدانی است همآهنگ و یگانه شوند.

    در حقیقت عنصر اساسی مشترک در زیر ساخت هر سه این داستانها اجد انگیزه های خودجوش و درونی است که از تضاد حاکم بر نبرد موضعی موجود در آنها حادث می شود.

    داستان رستم و اسفندیار در برزخ تضاد میان منطق پهلوانان در حماسه ملی با نظام سلحشوری دین گسترانه رزدشتی فاقد تعادل موضوعی و ساحتاری دردل تضاد اساسی میان خیر و شر در منطق خاص حماسی آن است.

    عنصر پیش برنده در داستان رستم و سهراب مبین تقابل میان آرمان زمینی سهراب با وابستگی های سرزمینی رستم است؛ اگرچه این تقابل در پوشش ظاهری نبرد سپاه توران با ایرانیان شکل می گیرد، لیکن به رغم فلسفه نبردهای اساسی و طولانی شاهنامه سهراب که در جستجوی پدر ناشناخته خویش دررأس سپتاه توران به ایران آمده یکسره با انگیزه های تعارض میان دو ارودی متخاصم مبیگانه است و هرچه ا ز زمان جنگ بیشتر می گذرد منش او آشتی جویانهتر می شود تا آنجا که سرانجام خود را در سرزمین ایران عنصری خودی احساس می کند.

    درواق هم سهراب درست در همان زمانی به دست رستم کشته می شود که حتی همان اندک تمایل اولیه به نبرد نیز یکسره از وجودش رخت بربسته است.

    در داستان بیژن و منیژه نیز به نوعی دیگر تضاد حاکن بر نبرد موضعی میان دو ادروگاه، از درون منطق موضوعی خود داستان می جوشد و به حوادث شکل میدهد.

    سخن بیژن خطاب به رستم آنجا که جهان پهلوان پس ا زنحات دادن فرزند گیو از زندان افراسیاب عزم دارد او را به همراه منیژه به پشت جبهه بفرستد و سپس خود با پهلوانان ایرانی به نبرد با افراسیاب بشتابد، گویای همین معناست: بدو گفت بیژن منم پیش رو که از منی همی کیه ساز تو که این استدلال رستم را بی درنگ قانع می کند و او را نیز همراه خود به نبرد می برد.

    بدین ترتیب می بینیم که در داستان بیژن و منیژه انگیزه نبرد میان ایرانیان و تورانیان جنبه موضعی دارد و هیچگونه پیوند موضوعی و داستانی با زنجیره کلی نیروهای طولانی میان دو جبهه متخاصم که جنگ بزرگ نهایت آن است ندارد اما از آنجا که نوع حوادث و زمان کلی داستان به لحاظ فن حماسه سرائی در درون اتن مایه های اصلی دوران نبردهای فرساینده ایران و توران جای دارد، فلسفه جبهه بندی میان دو کل متعارض بر نبردهای این داستان هم سایه افکنده است.

    در ظاهر هم همین اصول کلی است که پیروزی و شکست در نبرد موجود در این داستان را توجیه می کند و نه حقانیت یا عم حقانیت موضع معارضان در منطق درونی خود داستان.

    می توان فرض کرد که فردوسی در آستانه سرودن شاهنامه و یا حتی بیشتر از آن، یعنی در زمانی که هنوز سرودن منظومه ای حماسی با هدفمندی فکری و موضوعی خاص در ذهن او مراحل اولیه خود را می گذرانده است.

    داستان بیژن گیو و عشق او به شهرزاد خانم توران را به عنوان نوعی پیش درآمد کار از روی بن مایه ای جداگاه سروده و سپس بعدها پس از پایان نظم شاهنامه و یا در حین سرودن منظومه آن را در جای فعلی مرتب کرده باشد.

    داستانهای بیژن و منیژه و رستم و سهراب در غرراخبارثعالبی( غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم) که به لحاظ الگوی اصلی روایات شاهان و پهلوانان به الگوی شاهنامه بسیارنزدیک است نیامده این خود قرینه دیگری است که ظن استقلال منبع با منابع این دو داستان را از مآخذ اصل فردوسی تقویت می کند.

    به هر حال روایت بیژن و منیژه هم( قول« مری بویس») ماندند برخی از بخشهای مهم شاهنامه و بویژه داستانهائی که به روایت اعمال پهلوانی خاندان رستم در سیستان می پردازد جدا از سنت روائی وآئین اوستا ساخته و پرداخته شده است و منشاء آن را نیز باید در سنت خنیاگری گوسان های عهد پارت جست که چکامه سرایان باستانی و مفسران داستانهای غنائی که پیش از خود بودند.

    این راویان در حقیقت با بهره گیری از تسامح و تساهل گسترده دینی و سیاسی عهد اشکانیان و کوشانیان در شرق و جنوب فلات ایران و بویژه در خراسان بزرگ بهترین ضابطان و حافظاان افسانه های کهن اقوام مختلف در نجدهای ایران بودند.

    این نظریه« بویس» در واقع مؤید قول« کویاجی» است که د رباره داستان بیژن و منیژه اعتقاد دارد و خنیاگران پارت کهن دیرزمان داستان کارزارها و پیروزیها ی نمایان اینان] گودرز، گیو و بیژن [ را می خواند ه اند و فردوسی یکی از آنها را داستان بیژن و منیژه آشکارا در حماسه خویش عرضه می کند.

    آنچه مسلم م ینماید این است که تم داستان عشق بیژن پهلوان ایرانی ] دوران پارتها؟[ به منیژه دختر پادشاه سرزمین دشمن و گرفتاری بیژن در آنجا و سرانجام نجات او بوسیله رستم جهان پهلوان] قوم دیگر؟

    سکاها[ در هیچیک از کارنامه ها خدای نامه ها و دیگر مآخذی که گردآوری و تدوین آن به روزگار ساسانیان منسوب است و جود ندارد اما نشانه های آشکار از نام شخصیت های اصلی و خطوط کلی حوادث داستان به شکل جسته و گریخته در منابع شفاهی و کتبی تاریخ و افسانه های مربوط به دوران پارتها و کوشانیان دیده شده است.

    روایت بیژن و منیژه از قول فردوسی این است: کیخسرو و برجسته ترین شاه اساطیری حماسی شاهنماه و فرمانروای آرمانی فردوسی در نظام فکری حماسه او در میانه سالهای پادشاهی خویش است.

    روزی که خسرو نشستگه رود می ساخته و بزرگان و پهلوانان را به رایزنیی و شادخواری یرخویش خوانده است سالار بار اذن دخول می طلبد و به عرض می رساند گروهی از آرمانیان که بر سر مرز ایران و توران با کشت و کار روز گار به سر م یآورند برای دادخواهی بر در سرای بپای ان.

    شاه آرمانیان را بار می دهد و اینان زاری کنان و دست بر سر زنان به حضور می رسند و ماجرای حمله گرازان وحشی به کشتزارهایشان را به سمع خسرو می رسانند.

    کی خسرو که از درد و خسران آرمانیا سخت اندوهگین شده است بی درهنک از میان حاضران در مجلس پهلوانی پر دل و دلیر می طلبد تا به فرونشاندن فتنه گرازان دامن همت بر کمر استوار سازد.

    بیژن پسر گیو و نواده کودرز گشواد، مقل همیشه بی تأمل پا پیش می نهد و اجرای این مهم را تعهد می کند.

    کی خسرو شادمان میشود و یا نثار زر و گوهر به ای جوان دلاور و دلیر او را ارج می نهد و سپس به گرگین فرزند میلاد که مردی سرد و گرم آزموده است دستور میدهد تا راهنمای بیژن در این سف ر خطیر باشد.

    بیزن و گرگین راهی سرزمین مرزی آرمان می شوند و بی درنگ آماده نبرد با گرزان می شوند گرگینم که دیو آرزو و شک بر روانش چیره است از کمک به بیژن تن می زند و جوان دلاور را در نبرد با گرازان تنها می گذارد.

    لیکن واژه ترس در فاموس فرزند گیو بی معناست.

    او به تنها تن خویش بر انبوه رمان گرازان وحشی یورش می برد و دیری نمی پاید که گرازان بع تمامی به زخم خنجر و تیر بیژن به هلاکت می رسند و او دندانهایشان را از بن برمی کند.

    تا آنها را گواه پیروزی خویش به حضور خسرو ببرد.

    گرگین که سربلندی بیژن را در مصاف با گرازان با نیت خویش دمساز نمی داند به اندیشه فرو می رود و سرانجام تنها راه چاره را در فرستادن بیژن به کام خطر کمرگ می بیند.

    برای رزم آوری جوان از پس پیروزی در میدان هول نبرد با گرازان چه چیزی پر کسش تر ازعرصه بزم و احیاناً کامیابی از عشق شهرزاد خانمی خوبروی می تواندمتصور باشد؟

    پس گرگین با توصیف جاذبه های خلوتگاه تابستانی منیژه دختر افراسیاب بیژن را به وسوسه دچار می سازد.

    افسون پیر محیل در جوان کامجو کارگر می افتد و فرزند خام طمع گیو برازنده ترین لبهاسهایش را در برمی کند و خود را به جشنگاه دختر شاه توران که در چمنزار آن سوی مرز برپاست می رساند و به کمین داری می نشیند.

    منیزه از دور بیزن را می بیند و به یک نگاه دل به عشق او می بندد و بی درنگ ندیمه خود را برای دعوت از پهلوان جوان به سوی او روانه می کند.

    بیژن دعو شهزاد ختم دلربا را می پذدیرد و به دیدار او می شتابد.

    از پس چند روز شادخواری در دامان طبیعت هنگام بازگشت به شهر فرا می رسد منیژه که در خود تاب دوری از بیژن را نمی بیند او را با داوری هوش بر بی هوش می کند و پنهانی به شهر و به دورن کاخ خویش می آورد.

    افراسیاب شاه توران بوسیله دربان خود کاخ منیژه ار ماجرا آگاه می شود.

    عصب و غیرت شاه توران را به خشمی کور دچار می سازد.

    و او برادر خود گرسیوز را مأمور می کند تا بیژن را دستگیر کند و در جا به دار آویزد.

    گرسیوز که در شاهنامه به سیاهدلی و کنیه توزی شهره است این مأموریت را به جان می پذیرد.

    کاخ منیژه به محاصره مردان گرسیوز درمی آید و بیژن که غافلگیر شده است بی درنگ آماده درگیری و نبرد می شود.

    گرسیوز که هیبت پهلوانی و تهور جوانی بیزن را می بیند با چرب زبانی و وعده دروغین نخست خلع سلاحش می کند و سپس او را به بند می کشد.

    برادر مزور اورا از جان و مان مردان خود امر می کند تا کاخ منیژه را یکسره به غارت برند و خود را از خان و مان برانند.

    دژخیم بر در سرای افراسیاب در کار سامان دادن چوبه دار است که دست سرنوشت پیران ویسه سپهسالار دلیر و نیک اندیش افراسیاب را بدانجا می کشاند.

    پیران چگونگی کار را جویا می شوند و پس از آگاهی از ماجرا به دژخیمان امر می کند تا زمانی دست از کار باز دارند تا او با فرمان دیگری از پادشاه بازگردد.

    منطق استوار و دور اندیشی نیک دلانه سپهدار پیر توران همچون آب سردی است که لهیب سوزان خشم و کینه افراسیاب را خاموش می کند و بدین ترتیب با پایمردی رادمردانه پیران بیژن از مرگی موهن و خفت بار رهایی می یابد و در چاهی ژرف زندانی می شود.

    گرگین میلاد که از درنگ دراز و نابیوسیده بیژن خطر را احساس کرده است به جستجوی او می شتابد اما هنگامی که باره پهلوان جوان را با زینی نگونسار و لگامی گسسته پیدا می کند حال را در می یابد و به ناچار به سوی ایران باز می گردد.

    کی خسرو و گیو از رویداد نامیمون گم بودن بیژن آگاه می شوند و گرگین به تاوان این خیانت بزرگ به امر شاه به زندان می افتد.

    ماه فروردین فرا می رسد و در این ایام خجسته کی خسرو با توسل به جام جهان نما از محل زندان بیژن آگاه می شود.

    گشودن گره کور رهائی بیژن تنها بازبسته دلیزی و چاره گیری رستم جهان پهلوان است.

    پس گیو بی درنگ با نامه خسرو راهی سیستان می شود و رستم را از مصیبتی بزرگ که بر او و دودمان او آوار شده است آگاه می کند.

    رستم به شتاب به همراه گیو راهی ایران می شود و به حضور کی خسرو می رسد.

    دو روز به رایزنی سپری می شود و در فرجام جهان پهلوان شاه را متقاعد می سازد که چاره این کار به تدبیر و رأی است و نه زور و جنگاوری.

    روز دیگر ر ستم به همر اه هفت پهلوان گزید ه که همه در زی بازرگان در آمده اند به سوی توران حرکت می کند.

    منیژه که از آمدن گروهی سوداگر ایرانی آگاه می شود به قرارگاه آنان می شتابد و از رستم می خواهد تا خبر زندانی شدن بیژن را به شاه و رستم و خاندان گودرزیان برساند.

    رستم در آغاز از ترس افشاء راز خویش منیژه را از خود می راند اما بعد که می بیند بیژن راز کار را بر زوار خوبروی گشاده است رستم نقشه خود را با دختر دلیز در میان می گذارد و او را به یاری میخواند.

    شب هنگام رستم در معیت هفت پهلوان ایرانی و به راهنمایی منیژه بر سر چاه بیزن می آید و نجاتش می دهد.

    پس از تیمار بیژن رستم شهزاده خانم توران را در پناه سپاهیانی چند به سوی مرز ایران می فرستد وخود به همراه بیژن و پهلوانان دیگر شبانه به کاخ افراسیاب حمله می کنند.

    افراسیاب که غافلگیر شده است نخست ایز برابر رستم می گریزد، اما اندکی بعد در رأس سپاهی انبوده به مصاف رستم می آید جنگ موضعی ایرانیان با تورانیان که در آن رجزخوانی های پهلوانی عمدتاً به مسئله ستم افراسیاب به بیژن و زندانی کردن او در چاه ژرف و تاریک خلاصه شده است این جنگ با پیروز ایرانیان و هزیمت سپا توران به فرجام می رسد.

    رستم با غنائم بسیار به ایران میآید و پس ا ز رساندن بیزن به شاه و به پدرش گیو آنجا درنگ نمی کند و به سیستان باز می گردد.

    عشق متقابل بیژن و منیژه به یکدیگر در حالی به برگ و بار می نشیند که همه اندرز مؤکد شاه خرمدار شاهنامه به بیژن در سپاس داری ازوفاداری شگرف و فداکاری بی شائبه دختر دلیر شاه توران خلاصه شده است.

    تفضیل دربار ساختار زبان و مضنون داستان بیژن و منیژه از شاهنامه فردوسی و بویژه غرض استاد توس از گنجاندن این داستان در درون ساختار منسجم و از پیش شناخته شده تضاد میان دو کلیت متخاصم ایران و توران و نیز سرشت های مقدر هر کدام در وابستگی به دو جبهه عمده حق و باطل به استقلال تصویر شده اند و مجال یمناسب و درخور می طلبد.

    طرح اجمالی مواضع برخی از شخصیت های این داستان در مقدمه حاضر تنها برای تأکید بر این نکته است که وجود داستانهائی مانند بیژن و منیژه، ر ستم و سهراب، رستم و اسفندیار و نیز داستانهایی از نوع شکارگاه رستم و ...

    که هر یک از تمامیت داستانی و کلیت فکری مستقلی برخودار بوده و ریشه در بن مایه های جداگانه دارد در داخل فلسفه تضاد در ساختار حماسی شاهنامه بجز دلایل متعدد فنی و سبکی در حقیقت خود نشانه دیگری است از نوع تلقی زیبایی شناختی شاعر و ار زشهای خاص او در بازآفرینی چگونگی تطور انسان غریزی اساطیر به انسان خرد گرای حماسه در نسبیت های واقعی و تاریخی آن.

    این خلاقیت هنری و این نگرش برحسب مقصود نه تنها ژرف ساخت مستقل داستانهائی مانند بیژن و منیژه، رستم و سهراب و ....

    را شکل می دهد بلکه در مناسبات اخلاقی و طبیعت بیرونی و درونی زندگی تمام زنان و مردان شاهنامه به اشکال مختلف حاکم است بطور مثال اگر نوع پیشقدم أن شدن زنان شاهنامه درابزارعشق انتخاب همسر برآیند دوره ای شرایط زندگی در نظام زن سالاری] مادر سالاری[ در بن مایه های کهن منظومه فردوسی باشد (: قول فرخی از اسطوره شناسان) لیکن بی گمان تصاویر هنرمندانه ای که فردوسی از شهامت و آزادگی برخی از زنان شاهنامه در ابراز عشق شفاف و بی پیرایه خویسش ارائه داده منتجه مبارزه جوئی بینش زیباشناختی شاعر قرن چهارم هجری در نقل ارز شهای جهان مردکامه زمانه اش است.

    در بیزن و منیژه به روایت فردوسی آن شخصیتی که نقش مرکزی و اصلی دارد و دیگر شخصیت های داستان بر گرد آن به حرکت و گتفار در می آیند بی تردید منیژه شهزاده خانم دلیر تورانی است.

    زنان از تیره منیژه، تهمینه، رودابه، فری گیس، کتایو ت و همسر گشتاسب و حتی سوداوه دختر شاه هامارون در آ غاز آشنای اش با کاووس برغم فلسفه وابستگی شان به دو اردوگاه متعارص به یمن اعجاز عشق از موانع تلخ و سترگ جهانی مردکامه که دلیری و جسارت در آن فضیلتی مردانه وانمود می شود در می گذرند ؛ لیکن تمامی این دلیری نامتعارف اما غریزی و بی پیرایه پس از پیوستن به معشوق به وفاداری تا پای مرگ و به ایثار همه هستی مادی و معنوی آنان تحول و تعالی می یابد.

    اگر تهور و بی باکی زنان دلیز شاهنامه با معیار اززطش های تاریخ و ادبیات مذکرم ما واجد برخی مفاهیم منفی و ناشایست پیشداوری شود این معنا حتی در درون همین جهان ارزشها نیز، در پایداری رنجبار و در وفاداری پیگیر و نجیبانه آنان تا پای جان به تنها انتخاب مرد زندگی خویش به یقین تطهیر می شود در این میان آنچه در نهایت به کرسی حقانیت می نشیند تقدس عشقی پایدار است که از کشش غریزه ای سودائی آغاز می گردد و در ادراک ارادی« دوست داشتن»و « و فاداری بی قید و شرط» شریک زندگی خویش به تعقل نزدیک می شود منیژه نیز همچون اسلاف دلیر خود رودابه، تهمینه و فری گیس به معجزه عشق باور دارد و با انتکاء بر آن یک تنه بر تقدیری قاهز و شوم دست که بر زندگی او و مرد دلخواهش چیره است پنجه در پنجه می افکند درد حقارت و بی نوادی را با سربلندی تاب می آورد تا سرانجام سودای عاشقانه خود را در ازدواج با اولین و آخرین مرد رؤیاهای زندگی خویش به برگ و بار می نشاند.

    و بیژن ....

    از آغاز ورود شاهنامه تا لحظه مرگ در بوران برف( پایان جنگ بزرگ) شخصیتی است که تاروپود و جودش ازت هور و سلحشوری عریزی تنیدشده است.

    او در همه مراحل و مراتب عمر تجسم جوانی و خامی جاوید است.

    گوئی شور و شر پهلوانی و نابردباری و جسارت جوانی در سیمای این شخصیت عمده فصل حماسی شاهنامه نتقشی همیشگی و لایزال یافته است.

    شاید بتوان گفت که جوانی شگرف و سرشت نامتعاادل و لیکن به غایت دلپذیر بیژن محمل مناسی است تا در زمینه آن فرزانگی بهرام گودرز، پهلوانی و دلیری قاطع و تعیین کننده رستم کوته بینی و سبک مغزی پیرسرانه کاووس محافظه کاری گیو و لجاج و خشک مغزی طوس نوذر تابلوی رنگین و هنرمندانه استادتوس را از گذشته باستاانی و واقعیت های زندهز مانه اش کامل و بی نقص جلوه دهد.بیژن در همه حال با منطق ساده و بدوی سلحشوری خویش با حوادق برخورد می کند.

    این منطق ساده اما اگر در داستان دوازده درخ و در مناسبات حامکم بر آن نقل دوازه پهلوان ایرانی با همآوردان تورانی آنان تجسم حماسی نبرد ایزدان با دیوان در آئین کهن مزدیسناست و جنگ آوری سخن اول و حرف آخر آن است کارائی دارد و گودرز پیر را با همه خردمندی و مصلحت گرایی سپهداری به تمکین وامی دارد در بیزن و منیژه در برخودر با گرسیوز و افراسیاب که توران روانی و بردباری پهلوانی فرزند گیو در آزمون دشوار و استخوان کوب رویاروئی با مرگی حقیر و غیرپهلوانی سنجیده می شود همین منطق ساده او را در موقعیتی مضحک و رقت بار قرار می دهد.

    برای مثال هنگامی که بیژن در کاخ منیژه بوسیله گرسیوز غافلگیر می شود نخست با دلیری و شجاه هم من مبارز می طلبد و آماده مرگی مردانه و رویارو می شود اما بلافاصله زیر فشار مهابت موقعیت پوست نازک و شکننده شجاعت دلیری ظاهری او را در هم می شکند و عدم تعادل جوانی پا به میدان می گذارد و به سخن و رفتار در می آیدو درواقع پس از آن همه رجزخوانی پهلوانی این که در برابر گرسیوز به زبونی و خواری زبان می گشاید و از بادر مزور افراسیاب می خواهد میان او و پادشاه توران پایمردی کند همین جلوه نامتعادل و خام شخصیت فرزند گیو است.

    و گرسیوز نیز با رندی و حیله گری از تلون منش و ساده لوحی بیژن استفاده می کند و با چرب زبانی و نیرنگ نخست اورا خلع سلاح می کن و سپس به بندش می کشد.

    در برابر افراسیاب هم این اپهلوان دلیر که در همه کارزارهای دشوار شاهنامه سرآهنگ سلحشور است و مرگ در برابر نس تهور و بی باکی در وجوداو همواره تسلیم محض بوده است مانند کودکان از این شاخه به آن شاخه می پرد و به نقیضه گوئی می افتد.

    او هنگامی که می بیند ترفند دروع داستان پری در شاه توران درنمی گیرد به یکباره گردن برمی افرازد و با ساده انگاری یک طفل از افراسیاب می خواهد دستهایش را بگشاید تا او در میدان نبرد و در مبارزه با هزار پهلوان گزیده تورانی، نشان بدهد که چند مرده حلاج است، درحالیکه میدانیم اندکی بیشتر در برابر گرسیوز مجالی مناسب و مردانه برای این ابراز شجاعت وجود داشت و او از آن شانه خالی کرده بود.

    اگرچه برای یک پهلوان حماسی آویخته شدن به دار کینه و نفرت دشمنی وهنی بزرگ بشمار است لیکن در جهان کردارهای پهلوانی هرگز رهایی از وهنی این چنین به بهای درغلطیدن به ورطه حقارتی بزرگتر میسور نیست.

    و در برابر منیژه که با ایثارهمه امتیازات مادی و معنوی زندگی خویش به پای عشق او نفس خاکسازی و وفاداری زن را به نمایش گذاشته است هویت رستم را پنهان می کند و با این کار بزرگترین توهین هارا به در حق شهزاده خانم بینوا روا می سازد.

    اما بلافاصله در برابر گلایه بحث و درآمیز منیژه تغییر موضع می دهد و از او پوزش می خواهد.

    جالب اینکه این کردار نادرست و ضدپهلوانی خود را نتیجه اقامت طولانی در چاه ژرف و تارکیک قلمداد می کند و نه چیز دیگر/.

    گذشته از رستم که در داستان بیژن و منیژه نیز همچن بخشهای دیگر شاهنامهع نقسی تعیین کننده و قاطع دارد و نتیجه و معنای هر نبرد با هر حادثه به یمن حخضور او گوئی از پیش مشخص و معلوم می شده است کردار و اعمال دیگر شخصیت ها جلوه های داستانی دیگری است از مطلق خاص فردوسی و معراهای معین او در بازآفرینی افسانه های کهن ایران همان منطقی که انسانهائی نیک و با منش والای پهلوانی مانند هومان، پیلسم، گلشهر، فری گیس، منیژه، جریره، پیران و حتی افراسیاب در برخی از دقایق زندگی از یکسو و آدمهای ابله، کوته بین و اسیر دیو و رشک و غرور مانند کاوس، طوس، گرگین، سوداوه و ...

    از دیگر سو بعنوان عناصری نامتجانس در دل دو جبهه متعارض خیر و شر( ایران و توران) بر مبنای آن تبیین و داوری می شوند.

    این است که لابد مواضع شخصیت های داستان بیژن و منیژه بویژه دو شخصیت اصلی آن نیز باید با معیار ارزشهای این جهان تاریخی شده حماسه فردوسی سنجیده شوند.

    شیوه کار تصحیح داستان بیژن و منیژه: هم جنانکه در« پیش گفتار چاپ اول» به آ« اشاره شد شیوه تصحیح داستان بیژن و منیژه به لحاظ رعایت اصول کلی کار بر مبنای همان سنت علمی و انتقادی تحقیق و تصحیح متون که به رهبری استاد زنده یاد مجتبی مینویی در بنیاد شاهنامه فردوسی سابق مجری بود انجام گرفته است.

    حدود سی سال تجربه و آزمایش مداوم برای تصحیح بخش هائی از شاهنامع و نیز مداقه رد نمونه هائی از متن شاهنامه که بوسیله شاهنامه شناسان، بویژه در خارج از ایران تصحیح و منتشر شده است مصحح متن حاضر را بیش از پیش به درستی و اصابت علمی اصول کار در روش مختار قبلی مطمئن ساخته است.

    لیکن در تصحیح متن داستان بیژن و منیژه دراین چند سال اخیرکوشش شده با تکمیل بری از کاستی ها در شیوه قبلی خوانند گان و پژوهندگان شاهنامه در هر مورد در جزئیات کار تصحیح قرار گیرد تا راه براجتهاد مستقل آنها باز گذاشته شود.

    نسخه های مورد استفاده: متن حاضر بر مبنای 10نسخه از اقدم و اصح دستنویس های شاهنامه به اضافه 5 نسخه دیگر که به لحاظ تاریخ کتابت به سده های بعدتر تعلق دارد، تصحیح شده است: دستنویس موزه بریتانیا] موزه 675 ه.نسخه اساس در تصحیح حاضر با رمزیم[ 2.

    دستنویس موزه طوپقاپو سرای ترکیه] مورخ 731 ه با رمز ط[ 3.

    موزه لنینگراد] مورخ 733 ه با رمز لن [ 4.

    قاهره 1] مورخ 742 ه با رمز قا[ 5.

    قاهره 2 ] مورخ 796 ه.

    با رمز قب[ 6.

    حاشیه ظفرنامه حممدالله مستوفی ] مورخ 807 ه.

    با رمز خظ[ 7.

    نسخه موزه دهلی] مورخ 831 ه با رمزهلی [ 8- دستنویس دوم موزه بریتانیا] مورخ 841 ه با رمز مب[ 9.

    دستنویس ناقص کتابخانه ملی فلورانس ایتالیا ] مورخ 614 ه(؟) با رمز ف[ 10.

    متن ترجمه عربی بنداری از شاهنامه] تاریخ ترجمه 620 ه[ .

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

مقدمه درباره شاعران ما محققان و ادیبان تاکنون سخن بسیار گفته اند و در این باب بسی دشواری ها را نیز آسان کرده اند . شک نیست که بعضی از آنچه آنها با دقت و کنجکاوی هوشمندانه بررسی و تحقیق کرده اند خود ارزش بسیار ندارد و گه گاه تحقیقاتشان مصداق واقعی « هیاهوی بسیار برای هیچ » شده است ، لیکن بسیاری از آن تحقیقات نیز ماده و زمینه است برای نقد و داوری درست در باب شاعران . نکته در ...

مقدمه حماسه از ترکیب چند عنصر تشکیل می شود که یکی از آنها اسطوره و مایه های اساطیری است و احتمالاً به سبب تشخیص یا اهمیت بیشتر این عامل نسبت به عناصر سازنده ی دیگر ، بعضی از محققان حماسه را صورت تغییر یافته ی اسطوره و برآمده از بطن آن دانسته اند. دلایل اصلی و یکی از تبدیل اسطوره به حماسه بر پایه ی روایات و منابع ایرانی (بویژه شاهنامه) عبارتست از : حرکت فکری بشر از روزگار اسطوره ...

این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل می‌گردد. در مقدمه مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوه‌ی پژوهش پروفسور دیویدسن اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمی‌تواند ما را به شاهنامه‌ی فردوسی رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بیرونی، فردوسی بخش مهمی از شاهنامه‌اش را از ...

مقدمه سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… گواهی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشه بلند و نیکش را ستایش می کند. گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان ...

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه سرای بزرگ ایرانی در سال 329 یا 330 هجری قمری در قریۀ فاز یا پاز طابران طوس به دنیا آمد او از دهگانان طوس و از خاندان قدیمی و اصیل آنجا بود . در آن روزگار، دهگانان تلاش می کردند در برابر ارزش های جدیدی که دین اسلام مطرح می کرد ، سنتها و آداب اجدادی خود را حفظ کنند و شاید بخش اعظم انگیزۀ فردوسی برای ...

شاهنامه شاهنامه با نام «جان و خرد» آغاز می‌شود، آغازی بی‌مانند در ادبیات ایران. کتابی سراسر داد و دانایی! واژه‌ها همه دانه‌های دانایی‌اند. شاه‌نامه یا خدای‌نامک، داستان پهلوانی‌ ها، پیمان‌داری‌ها، مهربانی‌ها، مدارایی‌ها نیز هست. در این روایت کم‌مانند ادبیات جهان، خرد و عشق چنان در هم آمیخته است که گویی جهان فردوسی، آمیزه‌یی از عشق و دانایی‌ست. این فرهنگ‌نامه با ستایش مردم و خرد ...

بر ورزش باستانی ایران عمری دراز گذشته و مانند همه سنت های باستانی ، اصل و منشاء آن در غبار تاریخ گم شده است و امروز اگر می کوشیم اصل آن را بازیابیم ، این کوشش تنها بر نشانه هائی استوار است که اینجا و آنجا به چشم می خورد ، ورنه ، مدرکی قطعی و صریح برای اثبات منشاء این آئین در دست نیست. در حقیق این باز یافتن نیست ، باز ساختن است! در طی چندین سال گذشته ، بجهت علاقه ای که به مطالعه ...

بارخدایا! ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ می‌زندد و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه می‌برند، و در سایبان آن آرام می‌گیرند و به روشنی بامدادش راه می‌یابند و به درخشیدن روشنایی آن اقتدار می‌کنند، از چراغ آن چراغ می‌افروزند و هدایت و رستگاری را در غیر آن نمی‌طلبد. «صحیفه سجادیه، دعا 42» ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ایرانیان است. ...

« گسترده‌ترین سرزمین های حوزه‌ی فرمانروایی شهریاران ایران باستن، از سوی خاور تا مرز قلمرو حکمرانی شاهان کهن چین کشیده شده بود. ایرانیان و چینیان، روزگاران درازی از باختر تا خاور آسیا را زیر نفوذ و چیرگی‌های خود داشتند. در درازنای آن دوران‌ها، تیره‌های قومیِ ساکن سرزمین‌های ایرانی و چینی، پیوسته با یکدیگر در پیوند و داد و ستد بودند. آشکار است که چنان همسایگی و رفت و آمد و ...

مقدمه بارخدایا! ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ می‌زندد و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه می‌برند، و در سایبان آن آرام می‌گیرند و به روشنی بامدادش راه می‌یابند و به درخشیدن روشنایی آن اقتدار می‌کنند، از چراغ آن چراغ می‌افروزند و هدایت و رستگاری را در غیر آن نمی‌طلبد. «صحیفه سجادیه، دعا 42» پیشگفتار ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول