(708-550 قبل از میلاد) مادها اولین حکومت و دولت مستقل ایرانی را تشکیل دادند.
اینکه بطور دقیق چه زمانی دولت مادها تشکیل شد معلوم نیست اما آنچه مشخص شده آن است که در زمان اقتدار آشوریان، مادها دولت تأسیس کردند.
در ابتدا قبیله های ماد 6 تا بودند که از این میان «پارتاکن ها» جنگجو و دلیر بودند و بر عکس آنها مغ ها، صلح جو و آرام.
شش قبیله مادها همواره در حال نزاع با یکدیگر بودند به همین علت آشوریها می توانستند به راحتی بر آنها تسلط داشته باشند.
مادها دامپرور و کشاورز بودند.
این شش قبیله مادی تا زمانی که دیااکو پا به عرصه گذاشت همچنان اختلاف داشتند اما دیااکو آنها را متحد کرد و مقام قضاوت آن ها را بر عهده گرفت.
در واقع دیااکو اولین دولت مادها را بنیان نهاد.
دیگر پادشاهان ماد به شرح زیر هستند: فرورتیش (655-633 قبل از میلاد)، هووخ شتر (633-585 قبل از میلاد)، ایخ توویگو (585-550 قبل از میلاد).
سرانجام پارسی ها به فرماندهی کوروش سپاه ایخ توویگو را شکست داد و بدین گونه حکومت مادها به پایان رسید و دوران پادشاهی هخامنشیان آغاز گردید.
از پادشاهان ماد کتیبه و دست نوشته مستقلی بدست نیامده.
آنچه درباره مادها می دانیم از میان کتیبه های بابلی و آشوری استخراج شده است.
دیااکو (دیوکس) (708-655 قبل از میلاد) قبیله های مادها شش قبیله بودند که هیچگاه با هم اتحادی نداشته و زیر سلطه آشوریها بودند.
مادها توسط آشوریها زمانی طولانی استثمار شدند.
سرانجام یکی از بزرگان مادی به نام دیااکو که مقام قضاوت را در میانشان بر عهده داشت، قبایل شش گانه را با هم متحد کرد و اولین دولت مادها را بنیان نهاد.
بعد از مدتی دیااکو از کار قضاوت کناره گرفت.
بعداز آن دزدی و نا امنی همه جا را فرا گرفت و مادها از وی خواستند تا ریاست را بر عهده بگیرد.
دیااکو بعد از اینکه اختیارات تام از آنها گرفت ریاست قبیله اش را بر عهده گرفت.
وی ابتدا سربازانی برای حفاظت خود و خانواده اش استخدام کرد سپس در دامنه کوه الوند، شهری بنام اکباتان که همان همدان امروزی (هگمتانه) است را ایجاد کرد.
و آن را پایتخت خود قرار دادند، او هفت دیوار که هر کدام یک رنگ داشت در اطراف همدان ایجاد نمود.
برجهای دیوارها طلایی رنگ بودند.
دوران پادشاهی دیااکو با پادشاهی «سناخریب» سلطان آشوریها مصادف بود.
سناخریب که سرگرم جنگ با عیلامی ها و بابلی ها بود به مادها توجه ای نداشت.
از طرفی بدلیل طبع آرامی که دیااکو داشت، با دادن باج و خراج سرزمینش را از حمله آشوریها محفوظ نگاه می داشت.
از کارهای مهم دیااکو متحد کردن قبیله های شش گانه مادها بود.
علاوه بر آن به آبادانی شهرها و مناطق مختلف سرزمینش همت گماشت و از میانشان به جمع آوری سپاه مشغول شد تا در صورت لزوم بتواند با دشمنانش جنگیده و آنها را نابود کند.
او می خواست دشمن اصلی مادها یعنی دولت آشوری را نابود کند ولی قبل از اینکه بتواند کاری انجام دهد دار فانی را وداع گفت.
در واقع نخستین مردمی که به سرزمین ایران آمدند آریائی ها بودند.
آنها حدود 3500 سال پیش به این سرزمین آمدند و در دشتهای سرسبز و سرزمینهای آباد کوهستانی مسکن گزیدند.
از آن زمان سرزمین ما، ایران نامیده شد، آریائی ها چند دسته بودند که یکی از آن دسته ها مادها بود.
مادها در غرب و شمال غربی ایران ساکن شدند.
هووخ شتر (633-585 قبل از میلاد) بزرگترین پادشاه ماد، هووخ شتر بود.
او بعد از کشته شدن «فرورتیش» روی کار آمد.
فرورتیش که پسر دیااکو بود در تمام مدت 22 سال پادشاهی اش، آرزوی شکست دادن آشوریها را داشت اما موفق به این کار نشد.
هووخ شتر (کیاکسار) می دانست که برای شکست آشوریها نیازمند سپاهی منظم با آموزشهای جنگی لازم می باشد.
پس چنین کرد و سپس به سرزمین آشوریها حمله کرده و شهر نینوا را تسخیر کرد.
اما در همین موقع مجبور شد برای مقابله با حمله «سَکاهها» به کشورش بازگردد.
وی شکست سختی از «سَکاهها» خورد و نزدیک به 28 سال سرزمین ماد میدان تاخت و تاز سَکاهها شد.
هووخ شتر که دانست با جنگ نمی تواند از پس سَکاهها برآید پس دست به حیله زد.
با آنها به ظاهر از در دوستی درآمد و سران شان را به ضیافتی در کاخش مهمان کرد.
سپس با سم های قوی آنها را مسموم نموده و فرمان کشتنشان را داد.
بعد بدین ترتیب بالاخره سَکاهها از ایران رانده شدند.
هووخشتر وقتی خیالش از دست سَکاهها راحت شد، بار دیگر به فکر جنگ با آشوریها افتاد.
این بار با پادشاه بابل متحد شد.
و هر دو به کمک یکدیگر پادشاه آشوریها را شکست دادند.
متصرفات آشوریها در آسیای صغیر (ترکیه امروز) به تصرف مادها درآمد و بابلیها سرزمین شام و فلسطین را از آن خود کردند.
انقراض حکومت چهل ساله آشوریها یکی از حوادث مهم آن دوران بود.
از دیگر وقایع مهم روزگار پادشاهی هووخشتر، فتح «لیدی» بود.
لیدی کشوری بود که پادشاهش در آن زمان به اوج قدرت و ثروت رسیده و «سَکاهها» و یونانیها را در جنگ مغلوب کرده بود.
هووخ شتر که بعد از غلبه بر آشوریها احساس غرور می کرد با سپاهیانش به مرزهای کشور لیدی حمله برد.
اما لشکر قدرتمند لیدی در برابرش مقاومت کرد.
این جنگ که شش سال طول کشید سرانجام در 28 مه سال 585 قبل از میلاد کسوف روی داد.
طرفین دعوا کسوف را علامت خشم خداوند دانسته و صلح کردند.
با وساطت پادشاه بابل رود هالیس مرز بین دو کشور شد و پادشاه لیدی، دخترش را به پسر هووخشتر داد.
یک سال بعد هووخشتره در سال 584 قبل از میلاد درگذشت.
او یکی از پادشاهان بزرگ و با کفایت مادها بود که مردمش را از اسارت آشوری ها نجات داد، سَکاهها را از کشور بیرون راند و کشورش ایران را بزرگترین و قویترین حکومتها در دنیای قدیم نمود.
سلسله هخامنشیان (550-330 قبل از میلاد) هرودت، هخامنش را بنیانگذار این سلسله می داند، سلسله ای که 220 سال در ایران حکومت کرد.
اما از آنجایی که کوروش توانست پارسها را متحد کند و سلسله پادشاهی بزرگی را تأسیس کند او را مؤسس واقعی هخامنشیان می نامند.
هخامنش رهبر طایفه پارسها بود و چون کوروش از نوادگان او بود، این سلسله را هخامنشیان نامیدند.
پارسها طایفه ای از اقوام هند و اروپایی بودند که به فلات ایران کوچ کردند.
کم کم سرزمینی که پارسها در آن اقامت داشتند نام پارس را به خود گرفت.
آنها مردمی کشاورز و دامپرور بودند که به شش قبیله تقسیم می شدند که هخامنش سعی در متحد نمودن آنها کرد.
دولت بزرگ و با عظمتی که توسط پادشاهان هخامنشی ایجاد شد از قوی ترین و شاید بزرگترین دولت های جهان باستان بوده است.
این پادشاهان زرتشتی بودند ولی مذهب خود را به دیگران تحمیل نمی کردند و هر کس دارای دین و آئین خودش بود.
در دوران هخامنشی ایران به اوج کمال خود رسید که دیگر هیچگاه چنین اقتداری تکرار نشد.
خط دوران هخامنشی میخی بود که چهل و دو علامت داشت.
هخامنشیان به ایجاد بناهای با عظمت بسیار اهمیت می دادند.
از بناهای یادگار آن دوران پاسارگاد، شوش و تخت جمشید است.
تعداد پادشاهان هخامنشی را سیزده تن ذکر کرده اند که نام آنها چنین است.
کوروش کبیر (550-529 قبل از میلاد)، کمبوجیه (529-523 قبل از میلاد)، داریوش اول (بزرگ) (523-486 قبل از میلاد)، خشایار شاه (486-466 قبل از میلاد)، اردشیر اول (اردشیر درازدست) (466—426 قبل از میلاد)، داریوش دوم (423-404 قبل از میلاد)، اردشیر دوم (404-361 قبل از میلاد)، اردشیر سوم (361-338 قبل از میلاد)، ارشک (338-336 قبل از میلاد)، داریوش سوم (336-330 قبل از میلاد).
کورش کبیر (550-529 قبل از میلاد) آریائی ها چند دسته بودند؛ مادها، پارسها و پارت ها.
مادها با هم متحد نبودند پادشاهان آنها، مانند بسیاری از پادشاهان دیگر، هنگامی که به پیروزی می رسیدند به مردم ظلم و ستم می کردند.
مردم نیز از کمک به آنان خودداری می کردند.
کوروش رهبر پارسها از این ضعف استفاده کرد و به جنگ با مادها پرداخت.
او پادشاه ماد را شکست داد و خود پادشاه ایران شد.
کوروش هخامنشی را بنیانگذار پادشاهی 2500 ساله ایران می نامند که علاوه بر متحد کردن پارسها و مادها، کشورهای بزرگ زمان خود را از جمله «لیدی» و «بابل» را فتح کرد و آن ها را تصوف نمود.
کوروش نوه ایخ توویگو (آستایگ بور که برای فتح سرزمین ماد ها) پدربزرگش را شکست داد و با دست یافتن به گنجینه های مادها، بر نیروی رزمی خود افزود.
کوروش در تاکتیکهای رزمی و سرعت عمل همتا نداشت.
وی در نبرد از شتران جنگی استفاده می کرد.
همان کاری که نادر چندین قرن بعد در نبرد کرنال انجام داد.
کوروش نوه ایخ توویگو (آستایگ بور که برای فتح سرزمین مادها) پدربزرگش را شکست داد و با دست یافتن به گنجینه های مادها، بر نیروی رزمی خود افزود.
کوروش پس از فتح لیدی، به سراغ شهرهای معتبری در ساحل غربی آسیای صغیر رفت و آن نواحی را به تصرف خویش درآورد.
حاکمان ایرانی در آنجاها به کار گمارد.
وی در مدت 8 سال علاوه بر آنکه مناطقی را به تصرف خود درآورد، شهری نیز در کنار رود سیحون ساخت که آن را شهر کوروش نامید.
همان شهری که در حمله اسکندر ویران شد.
کوروش پس از فتح بابل بیانیه ای صادر کرد که در حفریات آن ناحیه بدست آمده است او در این بیانیه تاریخی مردم را به صلح و دوستی دعوت کرده و خدماتش را برای جهانیان بر شمرده است.
می گویند کوروش در نبرد با ماسگت ها که ساکنان بین دریای خزر و کوههای آرال بودند، در سال 529 قمری کشته شد.
گویا کوروش ملکه آنان را خواستگاری کرد ولی مورد بی اعتنایی واقع شد پس با آنان جنگید و در آن جنگ زخمی و سپس کشته شد.
سرداران او جنازه اش به پارس منتقل کرده و در مقبره اش در (مشهد مرغاب) دفن نمودند.
اروپائیان تدبیر و کاردانی کوروش را همواره ستوده اند.
کوروش برخی اوقات از خزانه اش شهرهای ویران شده را از نو می ساخت.
بطوری که شهرهای جدید اورشیلم را که توسط بخت النصر از بین رفته بود دوباره ساخت و اروپائیان کوروش را سیروش نامیده و وی را بزرگترین پادشاه ایران باستان دانسته اند.
کمبوجیه (529-523 قبل از میلاد) پسر کوروش کبیر دومین پادشاه هخامنشی است.
وی حکومت خوارزم و باختر و پارت و کرمان را داشت.
از آنجا که مردم «بردیا»، پسر دیگر کوروش، را دوست می داشتند، کمبوجیه بر او حسد برده قبل از عزیمت خود به مصر، پنهانی او را کشت.
موافق مفاد کتیبه بیستون بردیا قبل از عزیمت کمبوجیه به مصر کشته شد.
باید دانست که این ماجرا در پنهانی رخ داد و جز سه تن از محارم شاه کس دیگری از آن با خبر نگردید.
کمبوجیه سه سال پس از مرگ پدر، به مطیع کردن ایالات پرداخت و در سال 526 هجری قمری عازم تسخیر مصر شد.
لشکریان کمبوجیه از غزه (در ساحل دریای مغرب) داخل کویر شدند و در مدت سه روز آن را با کمک اعراب طی کردند.
مقارن این احوال آمازیس فرعون مصر که مرد مدبر و باهوشی بود فوت کرد و پسامتیک (فسمتیخ) سوم جانشین او شد.
سپاهیان ایران از کویر گذشته به «پلوزیوم» که بر مصب اول شعبه نیل از طرف مشرق واقع بود رسیدند و با سپاهیان مصر در نبرد شدند و آنان را به سختی درهم شکستند.
کمبوجیه در 522 قبل از میلاد از مصر به طرف ایران رهسپار شد.
در شام شنید که مغی از اهل ماد، خود را «بردیا» - پسر کوروش و برادر کمبوجیه – خوانده و به تخت سلطنت نشسته است و مردم هم به جانب او رفته اند.
کمبوجیه که می دانست بردیا را کشته و این شخص به دروغ خود را برادر وی معرفی کرده در وضع ناهنجاری قرار گرفت چون به هیچ وجه نمی توانست این مطالب را اظهار کند در حال تأثیر در شام زخمی به خود زد و در اثر آن درگذشت ولی قبل از مرگ راز خود را به خواص پارس – که در سفر مصر همراه او بودند – آشکار کرد.
البته بعضی هم می گویند وقتی کمبوجیه خواسته سوار اسبش بشود تیر زهرآلود خودش به رانش فرو رفته و در اثر آن فوت کرده.
اما طبق یکی از سنگ نوشته های داریوش، همان که بعد از او سلطنت را بدست گرفت گویا نیزه دار مخصوص و از محارم کمبوجیه هم بوده، تأکید می کند که کمبوجیه خودش مرد و می گوید که کمبوجیه قبل از مرگ به او گفته که «بردیا» برادرش را (همان که حاکم کرمان و آن طرقها بود) کشته ولی این کار را طوری انجام داده که کسی متوجه نشود.
داریوش اول (522-486 قبل از میلاد) داریوش اول پسر ویشتاسب به یاری سران طوایف پارس سلطنت را از دست گوماتا خارج کرد و خود به پادشاهی رسید.
دشمنان تاج و تخت را مغلوب کرد، در تشکیلات کشوری و لشکری ابتکاراتی پدید آورد و تسلط و نفوذ خود را از سوی شمال شرقی تا شط سیحون، از جنوب شرقی تا کنار رود سند، از مغرب تا شبه جزیره یونان توسعه داد و همه ملل آسیای غربی و آسیای میانه و مصر و حبشه را زیر فرمان خود آورد.
در زمان او جنگهای ایران و یونان – مشهور به جنگهای مادی – شروع شد و سپاهیان داریوش پس از سوزاندن شهر سارد در دو جنگ تراکیه و ماراتن شرکت کردند ولی نتیجه قطعی بدست نیاوردند.
داریوش در صدد تهیه تجهیزات کامل برای حمله مجدد به یونان بود که اجل مهلتش نداد وی پس از 36 سال پادشاهی درگذشت.
داریوش یا به قول خودش «دارَیَه وَاوش» از بزرگان پارس و در سفر مصر همراه کمبوجیه و از نزدیکان او و در بازگشت از مصر جزء سرداران طراز اول سپاه بود.
او از پارسیان بزرگ و از خاندان هخامنش بود.
که در سال 522 قبل از میلاد پادشاه شد.
یکی دو سال به سرکوبی شورش های گوشه و کنار پرداخت تا اینکه بالاخره مملکت آرام شد.
داریوش دستوری داد کارهایی را که او انجام می داد روی سنگ نقش کنند.
کتیبه های او معمولاً طولانیست.
کتیبه معروف او آن است که می گوید: «منم داریوش، شاه شاهان، شاه کشورهای بزرگ تا آن دورها.
خدای بزرگ است.
اهورامزدا که آسمان را آفریده و داریوش را شاه کرد».
وقتی داریوش می خواست ولیعهد خود را انتخاب کند تصمیم گرفت «خشایارشا» را که از زن دیگرش «آتوسا» و نوه کوروش بود برای این کار انتخاب کند.
چون می دانست مردم به کوروش و بستگان او علاقه دارند و در نتیجه برای خشایارشاه مشکلی درست نمی کنند.
می گویند اگر داریوش نبود به احتمال زیاد سلسله هخامنشی ها هم مثل مادها خیلی زود از میان می رفت.
داریوش در سال 486 پیش از میلاد درگذشت و جایش را به پسرش «خشایارشا» داد.
خشایارشا (486-466 قبل از میلاد) پسر و جانشین داریوش بزرگ بود.
مادر وی «آتوسا» دختر کوروش است.
خشایارشا به هنگام جلوس 34 سال داشت.
وی به خوشگذارانی و عیاشی و تندخویی مشهور است.
این پادشاه سرکوبی یونانیان را بر خود واجب دانست و پس از گذشتن سپاهیان ایران از داردانل (هلس پونت) وارد خاک یونان شد.
«لئوینداس» سردار یونانی با هفت هزار تن مأمور تنگه ترموپیل گردید.
ایرانیان از آن تنگه گذشتند و سیصد اسپارتی که بطور اجبار در آن تنگه بودند تا آخرین تن کشته شدند، ایرانیان پس از عبور از تنگه به طرف آتن رفتند و چون یونانیان در زمان داریوش «سارد» را آتش زده بودند ایرانیان هم برای انتقام، پس از فتح آتن ااِک و معبد آتنه را آتش زدند.
بعد از این فتح «خشاریارشا» «مردونیه» (داماد خود را) در یونان گذاشت و خود به طرف آسیا حرکت کرد تا مردونیه زنده بود استقلال یونان در معرض خطر بود ولی در جنگ «پلاته» سردار ایرانی کشته شد و یونانیان توانستند استقلال خود را محفوظ دارند.
در تابستان 465 قبل از میلاد خواجه سرای شاهنشاه با مساعدت رئیس نگهبانان سلطنتی ابتدا خشایارشا و بعد پسر ارشدش داریوش را به قتل رساند.
در آغاز سلطنت خشایارشا مصریان شورش کردند، او با شدت تمام آنها را سرکوب کرد.
رهبر شورشیان که نامش «خابیش» بود فرار کرد.
ایرانیان هم هر که را یافتند به کیفر رساندند و غنایم های زیادی را هم غارت کردند.
خشایارشا پس از مصر به سراغ شورشیان بابل رفت و آنجا را هم به وضع پیشین بازگردانید.
این بار او به جان مردم و ساختمانها افتاد و حتی معابد را هم خراب و غارت کرد و عده زیادی را به اسیری برد.
می گویند بابلیها بت بسیار مقدسی داشتند که هر کس می خواست پادشاه شود، اول باید می رفت و با او دست می داد، بعد هم که شاه می شد اول هر سال می آمد و به عنوان شکر دست او را می فشرد.
خشایارشا نبوغ به خرج داد و این بت را با خودش آورد که دیگر کسی نتواند در بابل پادشاه شود!
قاتل خشایارشا، «اردوان» رئیس نگهبانان کاخ بود که با همدستی «مهرداد» نصف شب به سراغ خشایارشا رفت و سر او را برید.
اردشیر دوم (404-361 قبل از میلاد) اردشیر دوم فرزند داریوش دوم به تخت نشست.
وی پس از «احسن» شاهنشاه گردید (383-379 قبل از میلاد) وی را به سبب حافظه قوی یونانیان خوش حافظه نامیدند.
مادرش «پریزاد» یا به قول یونانیها «پاریزاتیس» نام داشت.
داریوش دوم از این همسرش چهار پسر داشت که اردشیر بزرگترین و کوروش برادر کوچکترش بود.
کوروش سعی کرد به کمک سربازان مزدور و فرماندهان یونانی مانع جانشین کردن اردشیر از سوی پدر شود ولی سرداری که «تیافرن» نام داشت نزد داریوش رفت و دست کوروش را رو کرد.
داریوش هم او را به پایتخت احضار کرد.
ولی وقتی کوروش رسید پدرش مرده بود و اردشیر به جای او به تخت نشسته بود.
کوروش تصمیم گرفت که در حین انجام مراسم تاجگذاری اردشیر را بکشد ولی این بار هم لو رفت و دستگیر شد.
اردشیر هم که با کوروش بزرگ شده و به اخلاقش وارد بود دستور اعدامش را صادر کرد چون می دانست کوروش دست بردار نیست.
می گویند وقتی جلاد برای اجرای حکم آمده بود پریزاد گیسوانش را طوری به گردن کوروش انداخته و فرزند را چنان سفت در آغوش کشیده که جلاد بازگشته و به اردشیر گفته است مشکل است که این طوری کوروش را بکشند که به مادرش صدمه ای نرسد.
اردشیر هم از خون برادر گذشت و به خواسته مادر او را به «آسیای صغیر» فرستاد.
اما کوروش آنجا به کمک سپاهیان یونانی ضد اردشیر قیام کرد ولی در جن «کوناکسا» نزدیک بابل کشته شد و ده هزار سپاهی یونانی به رهبری «کزنفون» به یونان مراجعت کردند.
همراهی اسپارتیان، با کوروش آتن را به ایران نزدیک کرد.
عاقبت اسپارتیان چاره ای جز این ندیدند که خود را به ایران نزدیک کنند و در صلح «آنتالسیداس» (پاییز 387 قبل از میلاد) کلبه ممالک یونانی در آسیا و جزیره قبرس مجدداً بدست ایرانیان افتاد و شاه ایران بر کلیه شهرهای یونان حاکم گردید.
اردشیر توانست با سیاست و کاردانی مدت زیادی حدود چهل و هفت سال حکومت کند و در سال 361 قبل از میلاد دار فانی را وداع گفت.
اردشیر دوم از پادشاهان سلسله هخامنشی است.
سلسله اشکانیان (250 قبل از میلاد-225 میلادی) دوران سلطنت اشکانیان 475 سال طول کشید.
اولین پایتخت آنها شهر هکاتم پلیس (صد دروازه) نزدیکی دامغان کنونی بوده و بعدها «تیسفون» و «ری» شد.
تاریخ نویسان راجع به سلسله اشکانیان اختلاف نظر دارند.
عده ای معتقدند که آنها پارت آریائی و گروهی دیگر آنها را سَکاهی می خوانند، که از منطقه خود ترکستان آن روز به نواحی خراسان و گرگان هجرت کرده اند.
پارت ها بعلت تسلط حکومت های هخامنشی همیشه قبل از تشکیل سلسله تحت سلطه آنها بودند.
قوم اشکان را بدلیل نام جد آنها اشک یا ارشک اشکانیان می نامند.
آنها در ابتدای سلطنت خویش با قبایل وحشی شرق کشور و بعدها با امپراتوری روم درگیر بودند و این جنگها تا سقوط اشکانیان ادامه داشت.
پادشاهان اشکاانی دارای قدرت مطلقه نبودند بلکه بیشتر با مجلس مهستان در اداره کشور مشاوره می کردند.
مذهب آنها ابتدا پرستش مظاهر طبیعی مثل خورشید و ماه و ستارگان بود ولی بعدها پیرو مذهب زرتشت شدند و در برخی نواحی خدایان یونانی را می پرستیدند.
زبان آنها آمیخته ای بود با لغت های قوم سَکاهها که حاصل آن ایجاد زبان پهلوی بود که بعدها در ایران باستان زبان رسمی شد.
این سلسله 28 پادشاه داشت که از اشک اول شروع و تا اشک بیست و هشتم پایان یافت.
نام پادشاهان اشکانی به شرح ذیل می باشد: اشک اول 250-247 قبل از میلاد، اشک دوم – تیرداد 247-214 قبل از میلاد، اشک سوم – اردوان اول 214-196 قبل از میلاد، اشک چهارم – فری یابیت 196-181، اشک پنجم – فرهاد 181-174 قبل از میلاد، اشک ششم – مهرداد اول 174-136 قبل از میلاد، اشک هفتم، فرهاد دوم 136-127 قبل از میلاد، اشک هشتم – اردوان پنجم 127-124 قبل از میلاد، اشک نهم – مهرداد دوم 124-77 قبل از میلاد، اشک دهم – ساناتروک 77-67 قبل از میلاد، اشک یازدهم – فرهاد سوم 67-60 قبل از میلاد، اشک دوازدهم – مهرداد سوم 60-56 قبل از میلاد، اشک سیزدهم اُرد اول 56-37 قبل از میلاد، اشک چهاردهم – فرهاد چهارم 37-2 قبل از میلاد، اشک پانزدهم – فرهاد پنجم 2 قبل از میلاد – 1 میلادی، اشک شانزدهم – ارد دوم 2-6 میلادی، اشک هفدهم – وانان اول 6-16 میلادی، اشک هیجدهم – اردوان سوم 16-40 میلادی، اشک نوزدهم – واردان 40-44 میلادی، اشک بیستم – گودرز 44-48 میلادی، اشک بیست و یکم وانان دوم 48-52 میلادی، اشک بیست و دوم بلاش اول 52-72 میلادی، اشک بیست و سوم خسرو 107-130 میلادی، اشک بیست و چهارم بلاش دوم 130-148 میلادی، اشک بیست و پنجم بلاش سوم 148-191 میلادی، اشک بیست و ششم بلاش چهارم 191-208 میلادی، اشک بیست و هفتم – بلاش پنجم 208-216 میلادی، اشک بیست و هشتم – اردوان پنجم 216-226 میلادی.
اشک سوم – اردوان اول (214-196 قبل از میلاد) اردوان اول سومین پادشاه اشکانی است.
وی فرزند تیرداد اول است و پس از پدر به سلطنت رسید.
ابتدا شهر همدان را فتح کرد ولی سپس از آنیتوکوس سوم شکست خورد و پایتختش بدست سلوکیان افتاد و آنان او را تا گرگان تعقیب کردند.
آنیتوکوس که می دانست غلبه او موقتی است و در گرگان هم کاری از پیش نبرد با او معاهده بست و وی را به سلطنت ایران شناخت.
اشک سوم بعلت پیروزی در جنگ و حفظ مملکت خویش از شاهان معروف اشکانی است او بعد از 18 سال سلطنت فوت کرد.
اشک نهم – مهرداد دوم (124-76 قبل از میلاد) قوم ایرانی پارت که در خراسان و گرگان امروزی زندگی می کردند به فرماندهی رئیس خود بنام اشک با سلوکیان جنگیدند و آنان را از ایران بیرون کرده و خود حاکم ایران شدند.
پادشاهان اشکانی به احترام اشک، نام او را به نام خود می افزودند مثلاً خود را اشک اول یا اشک دوم می نامیدند و به همین جهت آنان را اشکانیان می نامند.
مهرداد دوم، اشک نهم بود.
او با آنکه جوان بود اما بدلیل شجاعت و دلیری توانست مشکلاتی را که در دوران سلطنت پدرش اردوان دوم ایجاد شده بود یکی پس از دیگری از میان بردارد.
در زمان مهرداد دوم کشور ایران بسیار گسترده شد و از طرف مشرق به شمال هند و از طرف مغرب تا سرزمین عراق کنونی رسید.
مهرداد ابتدا سَکاهها را شکست داد و طوائف صحراگرد وحشی را که از شمال به طرف اسیران سرازیر شده بودند را از ایران بیرون راند.
وی پس از آنکه خیالش از جانب آنها راحت شد به توسعه متصرفاتش همت گماشت.
وی به جانب سیستان حرکت کرد و بعد از آن بخش هایی از هندوستان را فتح کرد سپس به کشور ارمنستان حرکت کرد و آنجا را نیز متصرف شد.
مهرداد دوم پادشاه اشکانی یکی از بزرگترین پادشاهان ایران بود.
او در زمانی حساس به قدرت رسید و توانست دشمنانش را که دو تن از پادشاهان اشکانی را به قتل رسانده بودند از پای درآورد و رومیان را از سرزمینش بیرون کند.
از روزگاری که عظمت و قدرت را برای اشکانیان به همراه داشت می توان دوران سلطنت مهرداد دوم یا همان اشک نهم را نام برد.
وی نزدیک به نیم قرن سلطنت کرد.
اشکانیان در این مدت نیم قرن قدرتشان را بیش از پیش محکم نموده و ایران را بعنوان یک امپراتوری قوی و نیرومند به دنیا شناساندند.
مهرداد دوم پس از دقیقاً 48 سال سلطنت از دنیا رفت.
در دوره اشکانی تصمیم گیریهای مهم کشور به عهده مجلسی به نام مجلس مهستان بود که از بزرگان کشور تشکیل می شد.
چون مهرداد دوم فرزندی نداشت، مجلس مهستان برادر او «ساناتروک» را به سلطنت انتخاب کرد.