تلخیص از دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 681
فرهاد دفترى
اسماعیلیه، یکى از فرق شیعه که در اواسط قرن 2ق/8م پدیدار گشت و سپس به شاخهها و گروههایى چند منقسم شد. اسماعیلیان، همچون شیعیان امامى، امامت را به نص مىدانستند، اما درباره سلسله امامان پس از امام صادق (ع) ، با دیگر پیروان آن امام دچار اختلاف گشتند. این فرقه نام خود را از اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) گرفته است.
اسماعیلیان و نخستین تشکلهاى فرقهاى: با رحلت امام صادق (ع) در 148ق/765م، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند که دو گروه از آنها را مىتوان به عنوان نخستین گروههاى اسماعیلى شناخت. طبق برخى روایات، امام صادق (ع) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعیل را به جانشینى برگزیده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روایت اکثر منابع، اسماعیل چند سال قبل از پدر، وفات یافته بوده است.
یکى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. این گروه را اسماعیلیه خالصه یا واقفه نامیدهاند .
گروه دوم از اسماعیلیان نخستین، مرگ اسماعیل بن جعفر در زمان پدرش را پذیرفته بودند و پس از وفات امام صادق (ع) ، فرزند ارشد اسماعیل، محمد را به امامت شناختند. این گروه به «مبارکیه» معروف شدند.
معاصران اسماعیلیان نخستین، غالبا آنان را باطنیه یا ملاحده یا قرامطه خطاب مىکردند، ولى خود اسماعیلیان نخستین نهضتشان را «دعوت» یا «دعوت هادیه» مىنامیدند.
اسماعیل و محمد بن اسماعیل: اطلاعات موجود درباره اسماعیل بسیار محدود است. منابع اسماعیلى مطالب مشروح و دقیقى درباره شرح حال او ذکر نمىکنند. از سوى دیگر، منابع اثنا عشرى که به اسماعیل اشاره دارند، به علت جانبدارى از امامت حضرت موسى کاظم (ع) ، نسبت به اسماعیل، منابعى بىطرف شناخته نمىشوند.
تاریخ ولادت اسماعیل نامعلوم است، ولى گفته شده که وى حدود 25 سال از برادر ناتنیش امام موسى کاظم (ع) بزرگتر بوده است. تاریخ وفات اسماعیل نیز روشن نیست؛ مىتوان گفت که وفات او بین سالهاى 132145ق اتفاق افتاده است.
درباره محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیه، نیز اطلاعات چندانى در دست نیست. محمد فرزند ارشد اسماعیل بوده که بنا بر روایات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوى باید در حدود سال 120ق/738م واقع شده باشد. وى اندکى پس از 148ق/765م که اکثر شیعیان امامى حضرت موسى کاظم (ع) را به امامت شناختند، از محل سکناى خانوادگى خود مدینه به عراق مهاجرت کرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همین سبب به «مکتوم» اشتهار یافت. این مهاجرت مبدأ «دوره ستر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا هنگام تأسیس خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلى به طول انجامیده است.
سلسله امامان نزد اسماعیلیان نخستین: به نظر مىرسد که با وفات محمد بن اسماعیل، مبارکیه به دو شاخه منشعب شدهاند و تنها گروه بسیار کوچکى تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعیل پذیرفتند. گروه دیگر، شامل اکثر مبارکیه، مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وى به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. این گروه بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت یافتند.
در فهرست امامان که بعدا مورد قبول اسماعیلیان فاطمى قرار گرفت، حضرت على (ع) مقام مهمترى به عنوان «اساس الامامه» یافت و در نتیجه، فهرست با نام امام حسن (ع) آغاز مىگردید و نام اسماعیل بن جعفر نیز همواره به عنوان ششمین امام در فهرست جاى داشت. این ترتیب براى شمارش نخستین امامان اسماعیلیه، هنوز مورد قبول اسماعیلیان مستعلوى است، حال آنکه اسماعیلیان نزارى که معتقد به برابرى و یکسان بودن مقام تمام امامان هستند، فهرست خود را با نام حضرت على (ع) آغاز مىکنند و سپس امام حسین (ع) را به عنوان دومین امام خود مىآورند. نزاریان نام امام حسن (ع) را در فهرست خود ذکر نمىکنند.
از تاریخ بعدى این گروههاى اسماعیلى نخستین که مرکزشان در کوفه بود و اعضاى معدودى داشتند، تا زمانى که اسماعیلیان با برپایى نهضت واحد اندکى پس از اواسط قرن 3 ق/9م ناگهان در صحنه تاریخ اسلام ظاهر گردیدند، اطلاعات قابل ملاحظهاى در دست نیست. به نظر مىرسد که طى این یک قرن، رهبرانى در خفا و به استمرار براى ایجاد یک نهضت واحد و پویا در میان گروههاى اسماعیلى نخستین فعالیت داشتهاند. این رهبران احتمالا امامان همان دستهاى بودهاند که با مرگ محمد بن اسماعیل از مبارکیه منشعب شده، و تداوم امامت را پذیرفته بودند.
کوششهاى پنهانى این رهبران، عاقبت پس از نزدیک به یک قرن در حدود سال 260ق/874م به نتیجه رسید و از همان موقع شبکهاى از داعیان اسماعیلى ناگهان در بلاد مختلف اسلامى پدیدار گشتند و فعالیت گستردهاى را براى بسط دعوت اسماعیلیه آغاز کردند. در آن تاریخ دعوت اسماعیلیه همچنان تحت هدایت رهبرى مرکزى مستقر در سلمیه قرار داشته، و هویت واقعى این رهبران نیز هنوز به گونههاى مختلف کتمان مىشده است. براى جلب حمایت بیشترین شمار از اسماعیلیان نخستین، رهبران مرکزى اسماعیلیه تا مدتها به نام محمد بن اسماعیل دعوت مىکردند که اعتقاد به امامت و مهدویت وى نظریه اصلى مبارکیه و مهمترین گروه منشعب از آنها بوده است. به عبارت دیگر، نظر به اینکه اکثر اسماعیلیان نخستین در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدى و گسترش حکومت عدل او بودهاند، رهبران مرکزى نیز بر همین نظریه تأکید داشته، و نهضت واحد اسماعیلیه را در قرن 3ق بر اساس همین نظریه درباره امامت استوار کرده بودند.
گسترش سریع دعوت در سده 3ق/9م: بر اساس منابع، نکات اصلى دعوت اسماعیلیه در قرن 3ق را مىتوان بدین شرح خلاصه کرد: در 261ق/875م، حمدان قرمط فرزند اشعث که از اهالى سواد کوفه بوده، دعوت اسماعیلیه را در نواحى اطراف کوفه و سایر نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى کرده، و داعیانى نیز براى نواحى مهم آن منطقه معین کرده است. حمدان به زودى پیروان زیادى پیدا کرد که به قرامطه (جمع قرمطى، منسوب به قرمط) اشتهار یافتهاند. در اندک مدتى واژه قرامطه به گروههاى اسماعیلى دیگر بلاد نیز که ارتباطى با حمدان قرمط نداشتهاند، اطلاق شد.
اندکى بعد، معتضد خلیفه عباسى، سیاست قاطعترى در مقابل اسماعیلیان اتخاذ کرد و با سرکوبى شدید شورشهاى بعدى آنان در طول سالهاى 287289ق/900902م از پیروزى احتمالى قیام اسماعیلیه در عراق جلوگیرى کرد.
دعوت در یمن که همواره یکى از پایگاههاى مهم اسماعیلیه بوده، و از ابتدا ارتباطات نزدیکى با رهبران مرکزى نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهاى ابن حوشب، معروف به منصور الیمن و على بن فضل بنیان گذارده شد که از 270ق دعوت اسماعیلیه را به طور علنى در آنجا ترویج نمودند.
دعوت به تدریج از یمن به مناطق مجاور، مانند یمامه، در شبه جزیره عربستان نیز بسط یافت . دعوت اسماعیلیه در سرزمین بربرهاى شمال افریقا نیز اشاعه پیدا کرد و مقدمات تأسیس خلافت فاطمیان فراهم گردید. در حدود سال 281ق/894م دعوت اسماعیلیه در منطقه بحرین در شرق عربستان آغاز گردید و ابو سعید جنابى از جانب حمدان به بحرین فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبرى کند. ابو سعید سرانجام موفق شد که تا 286ق/899م، قسمت اعظم بحرین را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنیان نهد.
اندکى پس از 260 ق دعوت اسماعیلیه در قسمتهایى از مرکز و شمال غربى ایران، منطقهاى که اعراب آن را جبال مىخواندند، آغاز گردید و سپس به خراسان و ماوراء النهر نیز بسط یافت. در ناحیه رى که مرکز دعوت در جبال بوده، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعیلیه شد. پس از خلف پسرش احمد رئیس دعوت در جبال شد و سپس دستیار اصلى احمد به نام غیاث از اهل کلین، به ریاست دعوت در جبال رسید.
در خراسان و نیز ماوراء النهر، پس از فعالیتهاى مقدماتى غیاث، دعوت در آخرین دهه قرن 3ق رسما توسط داعى ابو عبدالله خادم افتتاح شد. داعى بعدى در خراسان و مناطق مجاور، امیر حسین بن على مرو رودى بود که خود به طبقه اشراف تعلق داشت. داعى امیر حسین محمد بن احمد نسفى را به جانشینى خود برگزید. نسفى همچنین نخستین مؤلف و فیلسوف اسماعیلى بود که تفکر مذهبى این فرقه را با نوعى فلسفه نو افلاطونى رایج در جهان اسلام در هم آمیخت.
اندیشههاى مذهبى و اصول عقاید اسماعیلیان نخستین:
اسماعیلیان نخستین بین ظاهر و باطن نوشتههاى مقدس و احکام شرعى تمایز قائل مىشدند و اعتقاد داشتند که هر معناى ظاهرى و لفظى منعکس کننده یک معناى باطنى و حقیقى است. در نتیجه، در نظام مذهبى اسماعیلیه، معناى ظاهرى و باطنى قرآن مجید و شرع مقدس اسلام نیز از یکدیگر کاملا متمایز بوده است. بنا بر عقیده اسماعیلیان نخستین، ظاهر دین تغییر کرده ولى باطن دین تغییر ناپذیر مىمانده است. با اهمیت خاصى که اسماعیلیان براى باطن و حقایق مکتوم در باطن دین قائل بودند، به «باطنیه» شهرت یافتند.
اسماعیلیان نخستین معتقد بودند که تاریخ مذهبى بشر از 7 دوره تشکیل مىشده، و هر دوره را یک پیامبر شارع آغاز مىکرده است. آنها پیامبران شارع را ناطق مىنامیدند. در اصل، شریعت هر دوره منعکس کننده پیام ظاهرى ناطق آن دوره بوده است. در 6 دوره اول تاریخ، «نطقا» ، یعنى همان پیامبران اولوالعزم عبارت بودند از آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى (ع) و محمد (ص). هر یک از این نطقا براى تأویل و تعبیر حقایق نهفته در باطن شریعت آن دوره جانشینى داشته است که اسماعیلیان وى را وصى، اساس، یا صامت مىخواندهاند. در هر دوره، بعد از وصى آن دوره، 7 امام وجود داشته است و وظیفه اصلى آنان حراست از معانى ظاهرى و باطنى شریعت آن دوره بوده است. هفتمین امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدى ارتقا مىیافته که با آوردن شریعتى نو، شریعت ناطق دوره قبل را نسخ مىکرده است. این الگو تنها در دوره هفتم، یعنى آخرین دوره تاریخ، تغییر مىکرده است.
بر پایه اعتقادات اسماعیلیان نخستین، هفتمین امام در ششمین دوره، یعنى دوره حضرت محمد (ص) و اسلام، محمد بن اسماعیل بوده که اسماعیلیان مرگش را انکار کرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى بودهاند. وظیفه اصلى محمد بن اسماعیل به عنوان آخرین ناطق و اساس، بیان و وصف کامل معانى باطنى و حقایق مکتوم در تمام شریعتهاى قبلى بوده است. محمد بن اسماعیل به عنوان قائم و آخرین ناطق، حکومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنیاى جسمانى برچیده خواهد شد.
تدریجا اسماعیلیان فاطمى با پذیرفتن امامت اعقاب محمد بن اسماعیل شمار امامان خود را در دوره اسلام از 7 فزونى دادند در نتیجه این اصلاحات، اسماعیلیان فاطمى دیگر نقش خاصى براى محمد بن اسماعیل به عنوان قائم متصور نشدند و او را صرفا به عنوان هفتمین امام خود شناختند.
بخش دوم: اسماعیلیان در دوره فاطمى (تا487ق)
در این دوره اسماعیلیان خلافت و دولت مستقل و نیرومندى از خود یافتند و دعوت و تفکر و ادبیات اسماعیلیه را به اوج شکوفایى رسانیدند. در همین دوره بود که داعیان اسماعیلى رسالههاى بسیارى تألیف کردند. پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور کلى در زمینه ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نیز نقش مهمى ایفا کردند .
رابطه دعوت فاطمى با گروههاى قرمطى:
تنها در زمان چهارمین خلیفه فاطمى المعز لدین الله فاطمیان از صلح و امنیت داخلى کافى برخوردار شدند تا بتوانند سیاست توسعه طلبانهاى را براى بسط حدود قلمرو خود در سرزمینهاى شرق دنیاى اسلام دنبال کنند. در تعقیب این سیاست که با تصرف مصر و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى براى جلب حمایت جوامع قرمطى سرزمینهاى شرقى انجام داد و به ویژه برخى از نظریات آنها را رسما وارد تعالیم دعوت اسماعیلیان فاطمى کرد.
معز فاطمى از یک سو امید داشت که بتواند از نیروى قرمطیان در پیشبرد سیاستهاى توسعه طلبانهاش استفاده کند، و از سوى دیگر از نفوذ برخى از عقاید قرمطى در میان اسماعیلیان فاطمى سرزمینهاى شرقى دنیاى اسلام بیمناک بود. اکنون روشن شده است که معز فاطمى خود آثارى در اصول عقاید اسماعیلیه تألیف کرده، و همه رسالات قاضى نعمان مشهورترین فقیه فاطمى، را نیز به دقت مطالعه مىکرده، و در حقیقت اصلاحاتى در تعالیم اسماعیلیان فاطمى وارد کرده بوده است.
کوششهاى معز فاطمى براى جلب حمایت قرمطیان موفقیت آمیز بود. در نتیجه، اکثر قرمطیان خراسان و سیستان و مکران به جناح اسماعیلیان فاطمى پیوستند.
گسترش روى به شرق دعوت فاطمى:
با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یک اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در407ق پس از به حکومت رسیدن معز ابن بادیس زیرى در افریقیه، اکثریت سنى مذهب افریقیه، این اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه قتل عام کردند و تا چندى پیش از 440 ق که بنى زیرى براى همیشه در خطبه نام عباسیان را جایگزین فاطمیان کردند، دیگر تقریبا هیچ گروه اسماعیلى در افریقیه باقى نمانده بود. حتى مصر پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنى دائمى براى اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر هشتمین خلیفه فاطمى، صحنه بحرانهاى سیاسى و نظامى و اقتصادى متعددى شد که آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود، در حالى که در همین زمان، خلافت فاطمى به موفقیتهاى مهم در مناطق شرقى دست یافته، و حتى توانسته بود در کوتاه زمانى عراق را نیز تحت سیطره خود گیرد.
معروفترین داعى فاطمى در آن زمان در سرزمینهاى شرقى، حمید الدین احمد بن عبدالله کرمانى (د 411 ق) فیلسوفى برجسته بود که با زبانها و اصول عقاید مسیحیان و یهودیان، و مکتوبات مقدس آنان آشنایى کامل داشت و در مناظرات بین ادیان، متکلمى توانا بود.
از دیگر داعیان مهم فاطمى در این دوره ناصر خسرو (دح481ق) شاعر و فیلسوف و سیاح معروف است که به مقام والایى در سلسله مراتب دعوت رسید و دعوت فاطمى را در خراسان رهبرى کرد . ناصر خسرو که دعوت را از مقر اولیه فعالیتش در بلخ به نیشابور و دیگر نواحى خراسان گسترش داد، براى مدتى نیز به طبرستان رفت و در طبرستان و دیگر نواحى دیلم، جماعتى پر شمار را به مذهب اسماعیلى درآورد که آنها نیز امامت مستنصر فاطمى را پذیرفتند.
در یمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعالیتهاى دعوت، به طور محدود ادامه داشت. در 429ق داعى على بن محمد صلیحى که با مرکز دعوت اسماعیلیه در قاهره در تماس بود، در منطقه کوهستانى مسار خروج کرد و سلسله اسماعیلى صلیحیون را بنیان نهاد. صلیحیون که ریاست دعوت اسماعیلیه را در یمن بر عهده داشتند، حدود یک قرن، تا 532ق، بر بخشهاى مهمى از آن سرزمین به نیابت از فاطمیان حکومت کردند و اقتدار خود را تا اندازهاى به مناطق مجاور، مانند عمان و حضر موت و بحرین نیز بسط دادند. صلیحیون نقش مؤثرى در بسط دعوت اسماعیلیه به هندوستان نیز ایفا کردهاند. جماعت اسماعیلى جدیدى در کجرات پیدا کشت که در قرون بعدى پایگاه اصلى اسماعیلیان مستعلوىطیبى (بهرهها) گردید که هنوز در آنجا حائز اهمیتند.
خلافت عباسى و ستیز با اسماعیلیه:
در اثر فعالیتهاى حمید الدین کرمانى و دیگر داعیان فاطمى، شمارى از امراى عرب در عراق که به تشیع گرایش داشتند، مانند معتمد الدوله قرواش عقیلى حاکم موصل و کوفه و مدائن، به مذهب اسماعیلى گرویدند. این موفقیتهاى دعوت فاطمى حتى در نزدیکى مقر حکومت عباسیان، خصومت خلیفه عباسى قادر را بیش از پیش برانگیخت؛ وى در 402 ق شمارى از علماى سنى و شیعى را به بغداد فراخواند و از آنان خواست تا در بیانیهاى رسما نسب علوى خلفاى فاطمى را باطل اعلام کنند. افزون بر آن، به درخواست خلیفه عباسى شمارى از متکلمان، از جمله على بن سعید اصطخرى به تألیف رسالاتى در رد اسماعیلیه پرداختند.
موفقیتهاى دعوت اسماعیلیه در زمان مستنصر موج جدیدى از واکنشهاى ضد اسماعیلى را از جانب عباسیان و سلجوقیان سنى مذهب برانگیخت؛ چنانکه برخى از سلسلههاى محلى مانند قراخانیان ماوراء النهر، به قلع و قمع اسماعیلیان پرداختند. در همین زمینه، در 444ق، خلیفه عباسى قائم، سندى دیگرى را تنظیم کرد که به امضاى شمارى از علما و فقهاى عصر رسید و مجددا نسب علوى فاطمیان را ادعایى بىاساس و باطل اعلام کرد. اسماعیلیان در ایران، با دشمنى سرسختانه خواجه نظام الملک، وزیر مقتدر سلجوقى رو به رو شدند. نظام الملک که از بسط نهضت اسماعیلیه در حیطه قلمرو سلاجقه آگاه و بیمناک بود، فصل مهمى از کتاب خود، سیاستنامه را به رد اسماعیلیه اختصاص داد.
عباسیان نیز همچنان تألیف رسالات ضد اسماعیلى را تشویق مىکردند و در میان این نوع آثار مهمترین اثر را ابوحامد غزالى به درخواست خلیفه عباسى مستظهر به نام فضائح الباطنیه تنظیم کرد.
تعالیم مذهبى و جهانشناسى اسماعیلیان فاطمى:
اسماعیلیان فاطمى به طور کلى چارچوب تعالیم اعتقادى اسماعیلیان نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف خود بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولى بر خلاف اسماعیلیان نخستین که تأکید بر باطن و حقایق مکتوم در آن داشتند، اسماعیلیان فاطمى ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر مىدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مىشمردند. از این رو، نزد اسماعیلیان فاطمى دسترسى به «حقیقت» بدون «شریعت» امکان پذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند در نتیجه، دعوت فاطمى رسما مواضع اباحى قرامطه را که تأکید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را نفى مىکردند، باطل مىدانست.