تلخیص از دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 681 فرهاد دفترى اسماعیلیه، یکى از فرق شیعه که در اواسط قرن 2ق/8م پدیدار گشت و سپس به شاخهها و گروههایى چند منقسم شد.
اسماعیلیان، همچون شیعیان امامى، امامت را به نص مىدانستند، اما درباره سلسله امامان پس از امام صادق (ع) ، با دیگر پیروان آن امام دچار اختلاف گشتند.
این فرقه نام خود را از اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) گرفته است.
اسماعیلیان و نخستین تشکلهاى فرقهاى: با رحلت امام صادق (ع) در 148ق/765م، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند که دو گروه از آنها را مىتوان به عنوان نخستین گروههاى اسماعیلى شناخت.
طبق برخى روایات، امام صادق (ع) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعیل را به جانشینى برگزیده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روایت اکثر منابع، اسماعیل چند سال قبل از پدر، وفات یافته بوده است.
یکى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند.
این گروه را اسماعیلیه خالصه یا واقفه نامیدهاند .
گروه دوم از اسماعیلیان نخستین، مرگ اسماعیل بن جعفر در زمان پدرش را پذیرفته بودند و پس از وفات امام صادق (ع) ، فرزند ارشد اسماعیل، محمد را به امامت شناختند.
این گروه به «مبارکیه» معروف شدند.
معاصران اسماعیلیان نخستین، غالبا آنان را باطنیه یا ملاحده یا قرامطه خطاب مىکردند، ولى خود اسماعیلیان نخستین نهضتشان را «دعوت» یا «دعوت هادیه» مىنامیدند.
اسماعیل و محمد بن اسماعیل: اطلاعات موجود درباره اسماعیل بسیار محدود است.
منابع اسماعیلى مطالب مشروح و دقیقى درباره شرح حال او ذکر نمىکنند.
از سوى دیگر، منابع اثنا عشرى که به اسماعیل اشاره دارند، به علت جانبدارى از امامت حضرت موسى کاظم (ع) ، نسبت به اسماعیل، منابعى بىطرف شناخته نمىشوند.
تاریخ ولادت اسماعیل نامعلوم است، ولى گفته شده که وى حدود 25 سال از برادر ناتنیش امام موسى کاظم (ع) بزرگتر بوده است.
تاریخ وفات اسماعیل نیز روشن نیست؛ مىتوان گفت که وفات او بین سالهاى 132145ق اتفاق افتاده است.
درباره محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیه، نیز اطلاعات چندانى در دست نیست.
محمد فرزند ارشد اسماعیل بوده که بنا بر روایات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوى باید در حدود سال 120ق/738م واقع شده باشد.
وى اندکى پس از 148ق/765م که اکثر شیعیان امامى حضرت موسى کاظم (ع) را به امامت شناختند، از محل سکناى خانوادگى خود مدینه به عراق مهاجرت کرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همین سبب به «مکتوم» اشتهار یافت.
این مهاجرت مبدأ «دوره ستر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا هنگام تأسیس خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلى به طول انجامیده است.
سلسله امامان نزد اسماعیلیان نخستین: به نظر مىرسد که با وفات محمد بن اسماعیل، مبارکیه به دو شاخه منشعب شدهاند و تنها گروه بسیار کوچکى تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعیل پذیرفتند.
گروه دیگر، شامل اکثر مبارکیه، مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وى به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند.
این گروه بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت یافتند.
در فهرست امامان که بعدا مورد قبول اسماعیلیان فاطمى قرار گرفت، حضرت على (ع) مقام مهمترى به عنوان «اساس الامامه» یافت و در نتیجه، فهرست با نام امام حسن (ع) آغاز مىگردید و نام اسماعیل بن جعفر نیز همواره به عنوان ششمین امام در فهرست جاى داشت.
این ترتیب براى شمارش نخستین امامان اسماعیلیه، هنوز مورد قبول اسماعیلیان مستعلوى است، حال آنکه اسماعیلیان نزارى که معتقد به برابرى و یکسان بودن مقام تمام امامان هستند، فهرست خود را با نام حضرت على (ع) آغاز مىکنند و سپس امام حسین (ع) را به عنوان دومین امام خود مىآورند.
نزاریان نام امام حسن (ع) را در فهرست خود ذکر نمىکنند.
از تاریخ بعدى این گروههاى اسماعیلى نخستین که مرکزشان در کوفه بود و اعضاى معدودى داشتند، تا زمانى که اسماعیلیان با برپایى نهضت واحد اندکى پس از اواسط قرن 3 ق/9م ناگهان در صحنه تاریخ اسلام ظاهر گردیدند، اطلاعات قابل ملاحظهاى در دست نیست.
به نظر مىرسد که طى این یک قرن، رهبرانى در خفا و به استمرار براى ایجاد یک نهضت واحد و پویا در میان گروههاى اسماعیلى نخستین فعالیت داشتهاند.
این رهبران احتمالا امامان همان دستهاى بودهاند که با مرگ محمد بن اسماعیل از مبارکیه منشعب شده، و تداوم امامت را پذیرفته بودند.
کوششهاى پنهانى این رهبران، عاقبت پس از نزدیک به یک قرن در حدود سال 260ق/874م به نتیجه رسید و از همان موقع شبکهاى از داعیان اسماعیلى ناگهان در بلاد مختلف اسلامى پدیدار گشتند و فعالیت گستردهاى را براى بسط دعوت اسماعیلیه آغاز کردند.
در آن تاریخ دعوت اسماعیلیه همچنان تحت هدایت رهبرى مرکزى مستقر در سلمیه قرار داشته، و هویت واقعى این رهبران نیز هنوز به گونههاى مختلف کتمان مىشده است.
براى جلب حمایت بیشترین شمار از اسماعیلیان نخستین، رهبران مرکزى اسماعیلیه تا مدتها به نام محمد بن اسماعیل دعوت مىکردند که اعتقاد به امامت و مهدویت وى نظریه اصلى مبارکیه و مهمترین گروه منشعب از آنها بوده است.
به عبارت دیگر، نظر به اینکه اکثر اسماعیلیان نخستین در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدى و گسترش حکومت عدل او بودهاند، رهبران مرکزى نیز بر همین نظریه تأکید داشته، و نهضت واحد اسماعیلیه را در قرن 3ق بر اساس همین نظریه درباره امامت استوار کرده بودند.
گسترش سریع دعوت در سده 3ق/9م: بر اساس منابع، نکات اصلى دعوت اسماعیلیه در قرن 3ق را مىتوان بدین شرح خلاصه کرد: در 261ق/875م، حمدان قرمط فرزند اشعث که از اهالى سواد کوفه بوده، دعوت اسماعیلیه را در نواحى اطراف کوفه و سایر نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى کرده، و داعیانى نیز براى نواحى مهم آن منطقه معین کرده است.
حمدان به زودى پیروان زیادى پیدا کرد که به قرامطه (جمع قرمطى، منسوب به قرمط) اشتهار یافتهاند.
در اندک مدتى واژه قرامطه به گروههاى اسماعیلى دیگر بلاد نیز که ارتباطى با حمدان قرمط نداشتهاند، اطلاق شد.
اندکى بعد، معتضد خلیفه عباسى، سیاست قاطعترى در مقابل اسماعیلیان اتخاذ کرد و با سرکوبى شدید شورشهاى بعدى آنان در طول سالهاى 287289ق/900902م از پیروزى احتمالى قیام اسماعیلیه در عراق جلوگیرى کرد.
دعوت در یمن که همواره یکى از پایگاههاى مهم اسماعیلیه بوده، و از ابتدا ارتباطات نزدیکى با رهبران مرکزى نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهاى ابن حوشب، معروف به منصور الیمن و على بن فضل بنیان گذارده شد که از 270ق دعوت اسماعیلیه را به طور علنى در آنجا ترویج نمودند.
دعوت به تدریج از یمن به مناطق مجاور، مانند یمامه، در شبه جزیره عربستان نیز بسط یافت .
دعوت اسماعیلیه در سرزمین بربرهاى شمال افریقا نیز اشاعه پیدا کرد و مقدمات تأسیس خلافت فاطمیان فراهم گردید.
در حدود سال 281ق/894م دعوت اسماعیلیه در منطقه بحرین در شرق عربستان آغاز گردید و ابو سعید جنابى از جانب حمدان به بحرین فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبرى کند.
ابو سعید سرانجام موفق شد که تا 286ق/899م، قسمت اعظم بحرین را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنیان نهد.
اندکى پس از 260 ق دعوت اسماعیلیه در قسمتهایى از مرکز و شمال غربى ایران، منطقهاى که اعراب آن را جبال مىخواندند، آغاز گردید و سپس به خراسان و ماوراء النهر نیز بسط یافت.
در ناحیه رى که مرکز دعوت در جبال بوده، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعیلیه شد.
پس از خلف پسرش احمد رئیس دعوت در جبال شد و سپس دستیار اصلى احمد به نام غیاث از اهل کلین، به ریاست دعوت در جبال رسید.
در خراسان و نیز ماوراء النهر، پس از فعالیتهاى مقدماتى غیاث، دعوت در آخرین دهه قرن 3ق رسما توسط داعى ابو عبدالله خادم افتتاح شد.
داعى بعدى در خراسان و مناطق مجاور، امیر حسین بن على مرو رودى بود که خود به طبقه اشراف تعلق داشت.
داعى امیر حسین محمد بن احمد نسفى را به جانشینى خود برگزید.
نسفى همچنین نخستین مؤلف و فیلسوف اسماعیلى بود که تفکر مذهبى این فرقه را با نوعى فلسفه نو افلاطونى رایج در جهان اسلام در هم آمیخت.
اندیشههاى مذهبى و اصول عقاید اسماعیلیان نخستین: اسماعیلیان نخستین بین ظاهر و باطن نوشتههاى مقدس و احکام شرعى تمایز قائل مىشدند و اعتقاد داشتند که هر معناى ظاهرى و لفظى منعکس کننده یک معناى باطنى و حقیقى است.
در نتیجه، در نظام مذهبى اسماعیلیه، معناى ظاهرى و باطنى قرآن مجید و شرع مقدس اسلام نیز از یکدیگر کاملا متمایز بوده است.
بنا بر عقیده اسماعیلیان نخستین، ظاهر دین تغییر کرده ولى باطن دین تغییر ناپذیر مىمانده است.
با اهمیت خاصى که اسماعیلیان براى باطن و حقایق مکتوم در باطن دین قائل بودند، به «باطنیه» شهرت یافتند.
اسماعیلیان نخستین معتقد بودند که تاریخ مذهبى بشر از 7 دوره تشکیل مىشده، و هر دوره را یک پیامبر شارع آغاز مىکرده است.
آنها پیامبران شارع را ناطق مىنامیدند.
در اصل، شریعت هر دوره منعکس کننده پیام ظاهرى ناطق آن دوره بوده است.
در 6 دوره اول تاریخ، «نطقا» ، یعنى همان پیامبران اولوالعزم عبارت بودند از آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى (ع) و محمد (ص).
هر یک از این نطقا براى تأویل و تعبیر حقایق نهفته در باطن شریعت آن دوره جانشینى داشته است که اسماعیلیان وى را وصى، اساس، یا صامت مىخواندهاند.
در هر دوره، بعد از وصى آن دوره، 7 امام وجود داشته است و وظیفه اصلى آنان حراست از معانى ظاهرى و باطنى شریعت آن دوره بوده است.
هفتمین امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدى ارتقا مىیافته که با آوردن شریعتى نو، شریعت ناطق دوره قبل را نسخ مىکرده است.
این الگو تنها در دوره هفتم، یعنى آخرین دوره تاریخ، تغییر مىکرده است.
بر پایه اعتقادات اسماعیلیان نخستین، هفتمین امام در ششمین دوره، یعنى دوره حضرت محمد (ص) و اسلام، محمد بن اسماعیل بوده که اسماعیلیان مرگش را انکار کرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى بودهاند.
وظیفه اصلى محمد بن اسماعیل به عنوان آخرین ناطق و اساس، بیان و وصف کامل معانى باطنى و حقایق مکتوم در تمام شریعتهاى قبلى بوده است.
محمد بن اسماعیل به عنوان قائم و آخرین ناطق، حکومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنیاى جسمانى برچیده خواهد شد.
تدریجا اسماعیلیان فاطمى با پذیرفتن امامت اعقاب محمد بن اسماعیل شمار امامان خود را در دوره اسلام از 7 فزونى دادند در نتیجه این اصلاحات، اسماعیلیان فاطمى دیگر نقش خاصى براى محمد بن اسماعیل به عنوان قائم متصور نشدند و او را صرفا به عنوان هفتمین امام خود شناختند.
بخش دوم: اسماعیلیان در دوره فاطمى (تا487ق) در این دوره اسماعیلیان خلافت و دولت مستقل و نیرومندى از خود یافتند و دعوت و تفکر و ادبیات اسماعیلیه را به اوج شکوفایى رسانیدند.
در همین دوره بود که داعیان اسماعیلى رسالههاى بسیارى تألیف کردند.
پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور کلى در زمینه ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نیز نقش مهمى ایفا کردند .
رابطه دعوت فاطمى با گروههاى قرمطى: تنها در زمان چهارمین خلیفه فاطمى المعز لدین الله فاطمیان از صلح و امنیت داخلى کافى برخوردار شدند تا بتوانند سیاست توسعه طلبانهاى را براى بسط حدود قلمرو خود در سرزمینهاى شرق دنیاى اسلام دنبال کنند.
در تعقیب این سیاست که با تصرف مصر و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى براى جلب حمایت جوامع قرمطى سرزمینهاى شرقى انجام داد و به ویژه برخى از نظریات آنها را رسما وارد تعالیم دعوت اسماعیلیان فاطمى کرد.
معز فاطمى از یک سو امید داشت که بتواند از نیروى قرمطیان در پیشبرد سیاستهاى توسعه طلبانهاش استفاده کند، و از سوى دیگر از نفوذ برخى از عقاید قرمطى در میان اسماعیلیان فاطمى سرزمینهاى شرقى دنیاى اسلام بیمناک بود.
اکنون روشن شده است که معز فاطمى خود آثارى در اصول عقاید اسماعیلیه تألیف کرده، و همه رسالات قاضى نعمان مشهورترین فقیه فاطمى، را نیز به دقت مطالعه مىکرده، و در حقیقت اصلاحاتى در تعالیم اسماعیلیان فاطمى وارد کرده بوده است.
کوششهاى معز فاطمى براى جلب حمایت قرمطیان موفقیت آمیز بود.
در نتیجه، اکثر قرمطیان خراسان و سیستان و مکران به جناح اسماعیلیان فاطمى پیوستند.
گسترش روى به شرق دعوت فاطمى: با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یک اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در407ق پس از به حکومت رسیدن معز ابن بادیس زیرى در افریقیه، اکثریت سنى مذهب افریقیه، این اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه قتل عام کردند و تا چندى پیش از 440 ق که بنى زیرى براى همیشه در خطبه نام عباسیان را جایگزین فاطمیان کردند، دیگر تقریبا هیچ گروه اسماعیلى در افریقیه باقى نمانده بود.
حتى مصر پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنى دائمى براى اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر هشتمین خلیفه فاطمى، صحنه بحرانهاى سیاسى و نظامى و اقتصادى متعددى شد که آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود، در حالى که در همین زمان، خلافت فاطمى به موفقیتهاى مهم در مناطق شرقى دست یافته، و حتى توانسته بود در کوتاه زمانى عراق را نیز تحت سیطره خود گیرد.
معروفترین داعى فاطمى در آن زمان در سرزمینهاى شرقى، حمید الدین احمد بن عبدالله کرمانى (د 411 ق) فیلسوفى برجسته بود که با زبانها و اصول عقاید مسیحیان و یهودیان، و مکتوبات مقدس آنان آشنایى کامل داشت و در مناظرات بین ادیان، متکلمى توانا بود.
از دیگر داعیان مهم فاطمى در این دوره ناصر خسرو (دح481ق) شاعر و فیلسوف و سیاح معروف است که به مقام والایى در سلسله مراتب دعوت رسید و دعوت فاطمى را در خراسان رهبرى کرد .
ناصر خسرو که دعوت را از مقر اولیه فعالیتش در بلخ به نیشابور و دیگر نواحى خراسان گسترش داد، براى مدتى نیز به طبرستان رفت و در طبرستان و دیگر نواحى دیلم، جماعتى پر شمار را به مذهب اسماعیلى درآورد که آنها نیز امامت مستنصر فاطمى را پذیرفتند.
در یمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعالیتهاى دعوت، به طور محدود ادامه داشت.
در 429ق داعى على بن محمد صلیحى که با مرکز دعوت اسماعیلیه در قاهره در تماس بود، در منطقه کوهستانى مسار خروج کرد و سلسله اسماعیلى صلیحیون را بنیان نهاد.
صلیحیون که ریاست دعوت اسماعیلیه را در یمن بر عهده داشتند، حدود یک قرن، تا 532ق، بر بخشهاى مهمى از آن سرزمین به نیابت از فاطمیان حکومت کردند و اقتدار خود را تا اندازهاى به مناطق مجاور، مانند عمان و حضر موت و بحرین نیز بسط دادند.
صلیحیون نقش مؤثرى در بسط دعوت اسماعیلیه به هندوستان نیز ایفا کردهاند.
جماعت اسماعیلى جدیدى در کجرات پیدا کشت که در قرون بعدى پایگاه اصلى اسماعیلیان مستعلوىطیبى (بهرهها) گردید که هنوز در آنجا حائز اهمیتند.
خلافت عباسى و ستیز با اسماعیلیه: در اثر فعالیتهاى حمید الدین کرمانى و دیگر داعیان فاطمى، شمارى از امراى عرب در عراق که به تشیع گرایش داشتند، مانند معتمد الدوله قرواش عقیلى حاکم موصل و کوفه و مدائن، به مذهب اسماعیلى گرویدند.
این موفقیتهاى دعوت فاطمى حتى در نزدیکى مقر حکومت عباسیان، خصومت خلیفه عباسى قادر را بیش از پیش برانگیخت؛ وى در 402 ق شمارى از علماى سنى و شیعى را به بغداد فراخواند و از آنان خواست تا در بیانیهاى رسما نسب علوى خلفاى فاطمى را باطل اعلام کنند.
افزون بر آن، به درخواست خلیفه عباسى شمارى از متکلمان، از جمله على بن سعید اصطخرى به تألیف رسالاتى در رد اسماعیلیه پرداختند.
موفقیتهاى دعوت اسماعیلیه در زمان مستنصر موج جدیدى از واکنشهاى ضد اسماعیلى را از جانب عباسیان و سلجوقیان سنى مذهب برانگیخت؛ چنانکه برخى از سلسلههاى محلى مانند قراخانیان ماوراء النهر، به قلع و قمع اسماعیلیان پرداختند.
در همین زمینه، در 444ق، خلیفه عباسى قائم، سندى دیگرى را تنظیم کرد که به امضاى شمارى از علما و فقهاى عصر رسید و مجددا نسب علوى فاطمیان را ادعایى بىاساس و باطل اعلام کرد.
اسماعیلیان در ایران، با دشمنى سرسختانه خواجه نظام الملک، وزیر مقتدر سلجوقى رو به رو شدند.
نظام الملک که از بسط نهضت اسماعیلیه در حیطه قلمرو سلاجقه آگاه و بیمناک بود، فصل مهمى از کتاب خود، سیاستنامه را به رد اسماعیلیه اختصاص داد.
عباسیان نیز همچنان تألیف رسالات ضد اسماعیلى را تشویق مىکردند و در میان این نوع آثار مهمترین اثر را ابوحامد غزالى به درخواست خلیفه عباسى مستظهر به نام فضائح الباطنیه تنظیم کرد.
تعالیم مذهبى و جهانشناسى اسماعیلیان فاطمى: اسماعیلیان فاطمى به طور کلى چارچوب تعالیم اعتقادى اسماعیلیان نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف خود بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولى بر خلاف اسماعیلیان نخستین که تأکید بر باطن و حقایق مکتوم در آن داشتند، اسماعیلیان فاطمى ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر مىدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مىشمردند.
از این رو، نزد اسماعیلیان فاطمى دسترسى به «حقیقت» بدون «شریعت» امکان پذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند در نتیجه، دعوت فاطمى رسما مواضع اباحى قرامطه را که تأکید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را نفى مىکردند، باطل مىدانست.
اسماعیلیان فاطمى به طور کلى چارچوب تعالیم اعتقادى اسماعیلیان نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف خود بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولى بر خلاف اسماعیلیان نخستین که تأکید بر باطن و حقایق مکتوم در آن داشتند، اسماعیلیان فاطمى ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر مىدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مىشمردند.
علماى فاطمى آثار بسیارى در زمینههاى علوم ظاهرى و علوم باطنى، و علم تأویل تألیف کردند، ولى اسماعیلیان فاطمى به علم تفسیر هیچگونه توجهى نداشتند و در آن زمینه تنها به تعالیم امامان خود اکتفا مىکردند.
فقه اسماعیلیه، تشابهات بسیارى با فقه امامیه دارد، ولى اختلافاتى نیز بین این دو مذهب شیعى، خاصه در زمینههاى توارث و نحوه اجراى بعضى از فرایض دینى، پدیدار گشته است.
اسماعیلیان فاطمى بینش ادوارى اسماعیلیان نخستین را درباره تاریخ مذهبى بشر حفظ کردند، ولى به علت آنکه فاطمیان مدعى امامت بودند، به تدریج تغییراتى در نظریه اسلاف خود در زمینه امامت پدید آوردند.
به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاریخ، یعنى دوره اسلام، شمار امامان آن دوره را مورد تجدیدنظر قرار دادند، به طورى که تداوم نامحدود در امامت و وجود بیش از 7 امام در دوره اسلام امکانپذیر گردد.
اسماعیلیان فاطمى معتقد بودند که در آخرالزمان یکى از امامان اسماعیلى از اعقاب محمد بن اسماعیل و مستنصر فاطمى به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرین دوره تاریخ بشر خواهد بود همانطور که پیشتر یاد شد، داعى نسفى مبتکر نوعى جهان شناسى نوافلاطونىـاسماعیلى (قرمطى) بود این جهان شناسى بعدا توسط ابو یعقوب سجستانى تکامل یافت و از قرن 4 ق/10 م مورد پذیرش تمام گروههاى قرمطى سرزمینهاى شرقى واقع شد.
در این جهان شناسى نوافلاطونىـاسماعیلى، پروردگار که هستى بخش عالم و مبدع همه چیزهاست، متعالى و ناشناختنى است.
موضع کلامى درباره صفات الهى در اینجا ضد تشبیهى و ضد تعطیلى بوده است.
فلسفه نوافلاطونى در رسائل اخوان الصفا نیز به وضوح انعکاس یافته است.
ارتباط گروه مؤلفان موسوم به اخوان الصفا (ه م) و مجموعه 52 رساله معروف آنها با نهضت اسماعیلیه اکنون دیگر قابل تردید نیست، اگر چه ماهیت خاص این ارتباط هنوز مبهم مانده است.
جهان شناسى اخوان الصفا نیز همانند نظامهاى نسفى و دیگر داعیان قرمطى آن زمان، مبتنى بر فلسفه نو افلاطونى بوده است.
رسائل اخوان الصفا هیچ گونه تأثیرى بر ادبیات دوره فاطمى بر جا نگذاشت و مؤلفان اسماعیلى آن دوره نیز اشارهاى به این اثر عظیم ندارند؛ ولى از حدود دو قرن بعد از زمان تألیف، این رسائل اهمیت ویژهاى در آثار اسماعیلیان طیبى در یمن پیدا کرد.
آغاز افتراقات و پایان خلافت فاطمى: پس از مرگ خلیفه مستنصر، افضل پسر بدر الجمالى که در مقام وزارت، اقتدارى تمام داشت، توانست به قصد مستحکم ساختن موقعیت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را که نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم کند و در عوض جوانترین برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جایگزین وى سازد.
افضل به سرعت مقامات عالى رتبه دولت و دعوت فاطمیان را وادار کرد تا با مستعلى بیعت کنند و او را به جانشینى مستنصر بشناسند.
این اقدام بىسابقه، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدى مواجه ساخت و اسماعیلیان که تا آن زمان نهضت واحدى را تشکیل مىدادند، به زودى به دو شاخه اصلى مستعلویه و نزاریه منقسم شدند.
در اواخر سال 488 ق نزار همراه یکى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسید.
افتراق در جماعت اسماعیلیه به دو شاخه که از همان ابتدا رقباى متخاصم یکدیگر شدند، به تضعیف کلى و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید.
اکثر اسماعیلیان مصر و تمامى جماعت اسماعیلى یمن و گجرات و بسیارى از اسماعیلیان شام امامت مستعلى را پذیرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعیلیان شام و تمامى اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالا بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول کردند.
در قرون بعدى، مستعلویان و نزاریان به ترتیب در قسمتهاى غربى و شرقى دنیاى اسلام به بسط دعوتهاى مستقل خود پرداختند و مسیرهاى مذهبىـسیاسى کاملا مجزایى را طى کردند.
در این میان، اکثر اسماعیلیان در مصر و بسیارى در شام و تمامى جماعت اسماعیلى در یمن مستعلى را به جانشینى مستنصر قبول کرده بودند.
با قتل جانشین مستعلى، الآمر باحکام الله در 524 ق مستعلویان با بحران جدیدى مواجه شدند که منجر به انشعاب مستعلویه به دو شاخه حافظیه و طیبیه گردید.
آمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندى به نام طیب شده بود که تنها پسر او بوده است، اما در وقایع پس از مرگ آمر، عملا نامى از طیب در میان نیست.
عموزاده آمر، ابو المیمون عبدالمجید که عضو ارشد خانواده فاطمیان، و مدعى قدرت بود، پس از یک سال کشمکش با مخالفان، بر مسند حکومت قرار گرفت.
او که ابتدا با عنوان ولیعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربیع الآخر 526، مدعى خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدین الله را براى خود برگزید.
امامت حافظ مورد تأیید رسمى مرکز دعوت مستعلویه در قاهره قرار گرفت و اکثر اسماعیلیان مستعلوى در مصر و شام، و گروهى از مستعلویان یمن که حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهاى حافظیه و مجیدیه اشتهار یافتند.
از طرف دیگر، گروههایى از مستعلویان مصر و شام، و شمار کثیرى از مستعلویان یمن ادعاهاى حافظ را باطل دانستند و امامت طیب را پذیرفتند که ابتدا با نام آمریه، و پس از تأسیس دعوت مستقل طیبى در یمن، به طیبیه شهرت یافتند.
بخش سوم: اسماعیلیه پس از افتراق نزارى ـ مستعلوى دعوت ناپایدار مستعلوىـحافظى: سلسله فاطمیان رسما در محرم 567/سپتامبر 1171 به دست صلاح الدین ایوبى، منقرض شد و صلاح الدین بىدرنگ مذهب اهل سنت را به مصر بازگردانید؛ وى اسماعیلیان آن دیار را سخت قلع و قمع کرد و تشکیلات مرکزى دعوت حافظى برچیده شد و عاضد آخرین خلیفه فاطمى نیز چند روز پس از شکست، در پى بیمارى کوتاهى درگذشت.
تا حدود یک قرن پس از مرگ او، شمارى از اخلاف وى مدعى امامت حافظیه بودند و هر چند گاه یک بار حرکت و شورشى را در مصر سامان مىدادند؛ ولى از آن پس بساط مذهب اسماعیلیه و سازمان پنهان دعوت آن کلا از مصر برچیده شد و در همان زمان، در شام نیز اثرى از اسماعیلیان حافظى یافت نمىشد.
دعوت حافظیه در یمن نیز پیروانى پیدا کرده، و براى مدتى از حمایت رسمى بعضى از حکام و امراى محلى آن گوشه از جنوب عربستان، خاصه بنىزریع و همدانیان برخوردار شده بود، ولى با انقراض این حکومتها در یمن و با ظهور صلاح الدین ایوبى، دعوت حافظیه و پیروانش در آن دیار نیز دوامى نیافت.
در هند به نظر نمىرسد که حافظیان هرگز توانسته بوده باشند پایگاهى به دست آورند و مستعلویان هند که با صلیحیون روابط نزدیک خود را حفظ کرده بودند، مانند آنها، کلا به جناح طیبى دعوت مستعلویه پیوسته بودند.
با توجه به از بین رفتن کامل جماعت حافظى در بلاد اسلامى، از آثار اسماعیلیان مستعلوىـحافظى هیچگونه نمونهاى بر جاى نمانده است.
پایگیرى و دوام دعوت مستعلوىـطیبى: دعوت مستعلوىـطیبى پایگاه اصلى و همیشگى خود را در یمن و سپس در شبه قاره هندوستان پیدا کرد.
به هنگام انشعاب حافظىـطیبى در دعوت مستعلویه پس از مرگ آمر، ملکه سیده که زمام امور دولت صلیحى در یمن به دست داشت، اسماعیلیان مستعلوىـطیبى معتقدند که امامت آنها در اعقاب طیب که همچنان در استتار ماندهاند، تداوم یافته است و سرانجام، در پایان دوره فعلى ستر در تاریخ مذهبى بشر، یکى از همین امامان ظهور خواهد کرد و آغازگر دوره کشف خواهد گردید.
در زمینه اصول عقاید و تفکر، مستعلویان طیبى ادامه دهنده تعالیم و سنن اسماعیلیان فاطمى بودهاند.
براى ظاهر و باطن دین و احکام شرعى اهمیت یکسانى قائل بودهاند، ولى طیبیان اصلاحاتى نیز در تعالیم مذهبىـفلسفى خود وارد نمودند که به نظام حقایق آنها ویژگیهاى خاصى مىبخشید.
از هنگام ورود نخستین داعیان اسماعیلى به گجرات جماعت اسماعیلى در غرب شبه قاره هند به تدریج گسترش یافت و این جماعت از هندیان اسماعیلى که عمدتا اصل و نسب بومى داشتند، به زودى با نام «بهره» شهرت یافتند.
جماعت طیبى خود از انشعابات فرقهاى مصون نماند و با مرگ داعى مطلق داوود بن عجب شاه، مستعلویان طیبى بر سر جانشینى وى اختلاف پیدا کردند و به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه منشعب شدند.
اکنون کل جمعیت داوودى جهان در حدود نیم میلیون نفر است که چهار پنجم آنها در هندوستان سکنى دارند.
جمعیت سلیمانیان در یمن نیز، در حال حاضر حدود 70 هزار نفر است که عمدتا در نواحى شمالى، خاصه حراز و مرز عربستان سعودى، متمرکز هستند.
گروههاى کوچکى از بهرههاى سلیمانى نیز در هندوستان، خاصه شهرهاى بمبئى، بروده، احمدآباد و حیدرآباد یافت مىشوند.
نزاریه در دوره الموت: در دوره 171 ساله الموت، اسماعیلیان نزارى توانستند با رهبریهاى اولیه حسن صباح، دعوت مستقل خود را که دیگر هیچگونه ارتباطى با قاهره و حکومت فاطمى و دعوت مستعلویه نداشت، بنیان گذارى کنند و در نواحى مختلف، خاصه ایران و عراق و شام، بسط دهند.
در زمینه تفکر و نظام نظرى، نزاریان کمتر از مستعلویان ادامه دهنده سنن و تفکر اسماعیلیان فاطمى بودند .
در واقع، اسماعیلیان نزارى ایران که از فارسى به عنوان زبان مذهبى خود نیز استفاده مىکردند، رفته رفته با آثار دوره فاطمى بیگانه شدند.
به رغم فشارها و حملات ممتد سلجوقیان به قلاع و پایگاههاى نزاریان، دعوت نزاریه با موفقیت کم و بیش در شهرها و نواحى کوهستانى ایران اشاعه مىگردید و دامنه نفوذ آن گاه تا اصفهان، مقر حکومت سلجوقیان گسترش مىیافت.
حسن صباح که مؤسس دولت و دعوت مستقل نزاریه بود و سیاستها و شیوههاى کلى مبارزاتى نزاریان را شخصا طراحى مىکرد، متفکر برجستهاى نیز بود و آثار مهمى در زمینه تعالیم این شاخه از اسماعیلیه تألیف کرده بود.
حسن صباح خود رسالهاى به زبان فارسى به نام فصول اربعه تألیف کرده بود که اکنون نایاب است.
نزاریه پس از سقوط الموت: امامت و کل جماعت اسماعیلیان نزارى در ایران به دست مغولان منهدم نگردید؛ بلکه گروههاى پراکندهاى از نزاریه همچنان در دیلم و قهستان باقى ماندند و شمار بسیارى از نزاریان خراسانى که از تیغ مغول رهایى یافته بودند، نیز به نواحى مجاور در افغانستان و سند مهاجرت کردند.
جماعت نزاریه براى حفظ بقاى خود مجبور بوده است تا به شدیدترین وجهى تقیه کند و به تدریج هویت واقعى خود را در پوشش ظاهرى تصوف کتمان نماید .
با مرگ شمس الدین محمد، بیست و هشتمین امام نزارى که در حدود 710 ق اتفاق افتاد، اولین انشعاب در جماعت نزاریه پدیدار گشت.
مؤمن شاه و قاسم شاه، فرزندان شمس الدین محمد بر سر جانشینى پدر اختلاف پیدا کردند و امامت هر یک از آنها مورد پذیرش گروههایى از نزاریان قرار گرفت و در نتیجه جماعت نزاریه به دو شاخه مؤمن شاهى (یا محمد شاهى) و قاسم شاهى منقسم گردید.
اکنون جماعت چند میلیونى اسماعیلیان نزارىـقاسم شاهى عمدتا در کشورهاى آسیایى، مانند هند، پاکستان، بنگلادش، چین (در یارکند و کاشغر) ، افغانستان، ایران، سوریه و تاجیکستان (خاصه بدخشان) ، و در کشورهاى افریقایى، خاصه کنیا و تانزانیا، به صورت اقلیتهاى کوچک مذهبى پراکنده هستند.
در شبه قاره هند خوجههاى نزارى عمدتا در نواحى سند، کاچ (1) ، گجرات و بمبئى زندگى مىکنند و گروههاى دیگرى از نزاریان قاسم شاهى در نواحى چیترال (2) ، گلگیت (3) و هونزا (4) در شمال جامو و کشمیر، و شمال غرب پاکستان یافت مىشوند که در منطقه با نام محلى مولایى شهرت دارند.
افزون بر آن، از حدود سال 1970 م، شمار بسیارى از خوجههاى نزارى از هند و پاکستان و نیز افریقا به کشورهاى غربى، خاصه آمریکاى شمالى و انگلستان مهاجرت کردهاند در نتیجه، اسماعیلیان نزارى پیرو آقاخان اکنون متعلق به یک جامعه بین المللى و بسیار پراکنده با نژادها و زبانهاى مختلفند که تنها از لحاظ اصول عقاید مذهبى و میراث تاریخى فرقهاى صاحب وجوه مشترکى هستند.
فرقه اسماعیلیه در ترشیز اسماعیلیان1 در ترشیز/ شهر ترشیز که پیش از اسماعیلیان از مناطق تابع نیشابور محسوب میشد اما با توسعهی قدرت اسماعیلیان در قهستان و رواج آن در نواحی هم جوار در تقسیم بندی های گذشته از توابع قهستان محسوب گردید.با گسترش تبلیغات اسماعیلیان در قهستان، ترشیز کانون حضور رهبران بزرگ اسماعیلی چون حسین قاینی بود و هم او دعوت اسماعیله را از ترشیز به اقصا نقاط ایران گسترش داد.
بر طبق گزارش حمدالله مستوفی، زمانی که حسن صباح دعوت خویش آغاز کرد: « … حسین قاینی حاکم ترشیز قهستان بود و حکام دیگر قلاع خراسان دعوت او قبول کردند و عازم قزوین شد وداعیان را به الموت فرستادو مردم آنجا به دعوتش درآمدند در سنهی ثلاثه و ثمانین و اربع مائه (483)بر قلعهی الموت رفت.
نام قلعه اول اُلهُ امُوت بود یعنی آشیانهی عقاب و از عجایب حالات، به حساب جُمل عدد حروف اله اموت به تاریخ غرب سال صغود اوبر قلعه در آن وقت است.1 از لابلای جستارهای تاریخی، چنین مشخص میشود که: در زمان سلطان سنجر؛ شهر ترشیز آماده خصومت با مراجع قدرت قهستان بود.1 در دورهی فوق الذکرترشیز کانون حضور رهبران بزرگ اسماعیلی چون «حسین قاینی» بود.
«حمدالله مستوفی» در این ارتباط می نویسد: زمانی که حسن صباح دعوت خویش آغاز کرد « حسین قاینی» که حاکم ترشیز قهستان بود و حکام دیگر قلاع خراسان دعوت او قبول کردند و عازم قزوین شده، داعیان را به الموت فرستاد و مردم آن جا به دعوتش درآمدند و در سنهی ثلاثه و ثمانین و اربع مائه(483) بر قلعه الموت رفت»1 گرچه «یاقوت حموی» ورود فرقهی اسماعیلیه را به این نقاط در سال 530 می داند و روایت میکند که رئیس این ناحیه منصوربن الزور آبادی برای جلوگیری از ورود اسماعیلیه از ترک ها کمک خواست ولی قبایل ترک به جای مقابله با اسماعیلیه خود به غارت آن نواحی پرداختند.4 پس از آن نیز در سال 545 پسرش علاءالدین محمود به خلفای عباسی نزدیک شد ولی نتوانست در برابر اسماعیلیه مقاومت کند و به نیشابور گریخت.
از آن پس اسماعیلیه نفوذ خود را در نقاط دیگر ایران و به ویژه قهستان گسترش دادند.
اما دیگرمنابع تاریخی نیز بر این نکته گواهی میدهند که ترشیز در قرن پنجم هجری به دست اسماعیلیان افتاد و به هنگام خروج حسن صباح،از قلعه های مستحکم ملاحده بود7 علیرغم اینکه در سال 494/1101 بین برکیارق در غرب ایران و سلطان سنجر در خراسان توافقی صورت گرفت مبنی بر اینکه اسماعیلیان را از این پس بهعنوان یک گروهک به حساب نیاورده بلکه تهدید بزرگی علیه امپراطوری سلجوقی بهشمار آورده، علیه آنان وارد عمل شوند