تعریف جنگ
در ارائه تعریفی جامع از جنگ ابهامهای زیادی به چشم می خورد و هریک از تعاریف عنوان شده، نیازمند تفسیرند تا به درک بیشتر این مفهوم کمک کنند. در بین دانشمندان علوم مختلف بیش از همه جامعته شناسان در ارائه تعریف جنگ آغازگر بوده اند. البته آنان برخوردهای مسلحانه بین گروههای انسانی را مبنای تعریف خود قرار داده اند. جنگ می تواند از نزاع بین گروههای کوچک تا مقیاس منطقه ای و حتی جهان تعمیم یابد، لذا در تعریف جامع از جنگ توجه به این نکته ضروری است. کوینسی رایت می نویسد : «جنگ شرط قانونی است که به دو یا چند گروه متخاصم فرصت می دهد تا نزاعی را با نیروهای مسلح، احساسات مردمی، تعصبان حقوی و فرهنگهای ملی سازمان دهند» او اضافه می کند : «جنگ هنگامی آغاز می شود که دولتی نیت خود را برای توسل به آن، از طریق اعلان جنگ یا ضرب الاجل اعلام می دارد.» کوینسی رایت علاوه بر اعتقاد به جنگ در ابعاد مختلف، به دو شرط اساسی، وجود دولتف و اعلان حالت جنگی توجه می نماید.
کلازویتس می گوید : « جنگ عمل خشونت باری است که هدفش وادار کردن حریف به اجرای خواسته ماست. جنگ ادامه سیاست است، جنگ نه تنها خصیصه نظامی بلکه دیپلماتیک، روانشناسی و اقتصادی را نیز دارد.»
برداست کلازویتس از جنگ در سطحی وسیع و تا حدودی همه جانبه است، زیرا او جنگ را زمانی مجاز می داند که نتوان از راه دیپلماسی به هدف رسید. در این صورت جنگ ادامه سیاست است و برای نیل به اهداف سیاسی باید از همه ابزار کمک گرفت.
فون بوگوسلافسکی جنگ را عبارت از «منازعه گروه مشخصی از انسانها، قبایل، ملت ها ، مردم یا دولت علیه یک گروه متجانس دیگر »می داند.
اپنهایم جنگ را «جدل بین دو دولت از طریق قوای نظامی، با هدف تفوق و غلبه بر دیگری و اعمال شرایط دلخواه طرف پیروز » تعریف می کند.
وردوس جنگ را چنین تعریف می کند : «جدلی مسلحانه بین دولتها، که در آن کلیه روابط صلح آمیز معلق شده باشد»
از تعاریف ذکر شده درباره جنگ چنین برمی آید که جنگ با صلح در تضاد است و در این وضعیت، نزاع سازمان یافته آغاز می شود. اگر تعریف کلازویتس از جنگ را در کنار تعریف وردوس قرار دهیم نتیجه مناسبی از نگرشهای متفاوت از جنگ، به دست می آید.
یکی جنگ را ادامه سیاست می داند و دیگری، تعلیق روابط صلح آمیز همراه با جدال مسلحانه را جنگ می داند. اگر سؤال کنیم که کدام نوع از جنگ، تجاوزکارانه و کدام یک قانونی است، پاسخی نخواهیم داشت. گاستول بوتول می نویسد «جنگ مبارزه مسلحانه و خونین بین گروههای سازمان یافته است.» او به کارگیری اسلحه در نزاع، خونین بودن آن و سازمان داشتن گروههای متخاصم را وجوه برجسته جنگ می داند. مارکس جنگ را «مامای انقلاب» می داند و تروتسکی می گوید : « جنگ یک فن و مهارت است.»
عده ای به جای استفاده از واژه جنگ از ترکیب «برخورد مسلحانه» استفاده می کنند. در برخی از اسناد سازمان ملل نیز این جابجایی انجام شده است. عده ای معتقدند که اگر این تغییر و جانشینی تنها به خاطر تسری حقوق جنگ به جنگهای داخلی است. آیا به جا نبود که تعریف جنگ توسعه یافته و برخوردهای مسلحانه غیردولتی را هم در برگیرد؟
فارغ از مجادلاتی که در این خصوص وجود دارد، اما واژه جنگ را در این بررسی رساتر می دانیم. همچنین تعریف از جنگ را با توجه به هدفهایی که دنبال می شود جنگ از ابعاد علل وقوع بروز عینی آن و استراتژیها و تاکتیک های متداول مورد بررسی قرار می گیرد.
در حال حاضر جنگ هم از نظر مفهوم و هم از جهت شیوه های اجرای آن بسیار پیچیده شده است به نحوی که تشخیص مرز جنگ و صلح کار آسانی نیست. علل این پیچیدگی را در جای خود مورد بحث قرار خواهیم داد. با توجه به تعاریف ذکر شده، جنگ در موارد زیر وجود خواهد داشت :
حداقل دو گروه متخاصم وجود داشته باشند.
حداقل یکی از آنها از قوای مسلح استفاده نمایند.
برخورد، هرچند ساده ، برای مدت طولانی بین آنها جریان داشته باشد.
هر دو طرف به اندازه معمول سازمان داده شده باشند.
حال که دانسته ایم جنگ برخورد مسلحانه و سازمان یافته بین گروههای متخاصم است باید بگوییم این برخورد یا برخوردها نیاز به دانش و تجربه ای عمیق دارد. هرجنگ شامل چند نبرد و هر نبرد شامل چندین رزم است. طراحان و هدایتگران جنگ در سطوح مختلف برای نیل به هدف نهایی تلاش می کنند و هریک نقش مهمی را به عهده می گیرند.
بررسی تحول جنگ
بررسی تاریخ، تمدن و سیاست جوامع نشان می دهد که جنگ به مرور زمان تحول یافته و از نظر کمی و کیفی تغییر شکل داده است. مثلاً گفته می شود که جنگ در جوامع اولیه یک واقعه اتفاقی بوده و احتیاج به مقدمات، ابزار و برنامه ریزی نداشت به همین جهت به سرعت به وجود آمده و در مدت کمی خاتمه می یافت. نیروها، دامنه و میدان نبرد محدود بود. این جنگها که در جریان عادی و روزمره زندگی افراد جامعه ایجاد اختلال جدی نمی کرد، اغلب از حد چند زد و خورد مختصر یا یک حمله ناگهانی به مرزهای همسایه تجاوز نمی کرد و به همین دلیل جنگ حوزه معینی نداشت. با پیشرفت و توسعه جوامع ، جنگ هم تحول یافت. نیروهای ویژه این کار برگزیده و سازمان و تشکیلات خاصی عهده دار امر جنگ شد. از جهت علمی هم جنگ دچار تحول بوده است. برای مدتی مذهب و اخلاق ، اصول خود را بر صحنه های نبرد حاکم گردانیدند. اصول و معیارهای حقوقی، ارزشی، اخلاقی و مذهبی روابط و نتایج و سطج برخورد نیروها را تنظیم می کرد.
به عنوان انگیزه های جنگی می توان از سیاست های توسعه ارضی امپراتوریها نام برد. پیدایش سیستم های متمرکز قدرت، سبب شد که حکومت ها در پی غلبه بر دیگران باشند. در این عرصه یا غلبه می کردند یا مغلوب می شدند. جنگ در این راه ابزاری برای استقرار امپراتوریهای جدید و سرنگونی امپراتوریهای قدیم گردید. امپراتوری روم جزء اولین دولتهایی بود که در فنون نظامی تبحر داشته و در کاربرد جنگ موفق بود. در یونان هم دولت شهرهایی به وجود آمد که جنگ را مورد توجه قرار می دادند. از جمله اسپارت را می توان نام برد که در فنون نظامی و جنگی پیشرفت قابل ملاحظه ای کرد. با افول تمدن یونان دوره تازه ای در غرب آغاز شد. دین حضرت مسیح (ع) برای مدت زیادی حقوق جنگ را مورد تأیید و تفسیر قرار داده و به تدریج شاهان نیز وارد صحنه شدند تا بر مبنای نیات جاه طلبانه خود جنگها را به راه انداخته و اداره کنند.
از قرن چهاردهم به بعد که تحولات اجتماعی غرب آغاز می شود، زمینه برای استقرار ارتش حرفه ای فراهم می گردد. نظام فئودالی اروپا به تدریج جای خود را به نظامهای سیاسی متمرکز داده و پس از تأسیس ارتش های ملی (فلورانس فرانسه) جنگ نیز وارد مرحله تازه ای شد. انقلاب صنعتی با اثرات مختلف خود موجب افزایش تحرک نیروهای نظامی، دقت بیشتر آتش، وسعت بیشتر میدان نبرد و بالاخره فراگیر شدن جنگ شد. پس از این دوره لزوم برخورداری از ارتش های کار آمد مورد توجه قرار گرفت. در این مرحله با ظهور لیبرالیزم و ناسیونالیزم جنگ جهانی اول محصول برخورد نیروهای لیبرال سوسیالیست با سایرین بود. در این دوره ناسیونالیزم یکی از مهمتین انگیزه های اساسی در جنگها شد. در دوران جنگ جهانی از انگیزه های ناسیونالیستی حتی استالین و هوشی مین هم بهره گرفتند. با پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد مسابقه تسلیحاتی دو ابرقدرت وقت، موجب تغییرات اساسی در شیوه ها و فنون جنگ گردید. پس از انفجار اولین بمب اتمی عده ای فکر می کردند که این خود در جهت حفظ صلح مؤثر است اما بعد از آن نیز جنگها از صورت جهانی خارج و به صورت منطقه ای و محلی نمودار گشت. به جای جنگهای عمومی جنگ ها ی محدود در همه جای جهان رخ داد. این جنگها از نظر عده ای ناسیونالیستی، استقلال طلبانه و ضداستعماری بود.
اولین فرمان جنگ
پیامبر بزرگ اسلام همانند دیگر پیام آوران الهی در آغاز رسالتش با مشکلات و سختیهای فراوانی مواجه بود: زخم زبانها، تهدیدها، شکنجه ها برنامه عادی دشمنان اسلام نسبت به پیامبر و یارانش بود.
یاران حضرت را به شدیدترین وضع شکنجه می کردند، گاه شکنجه ها تا حد مرگ پیش می رفت. چنانکه یاسر و سمیه در زیر شکنجه به شهادت رسیدند.
گاه می شد مسلمانانی را عریان کرده در هوای گرم و سوزان حجاز بر ریگزارهای داغ خوابنده شلاق بر پیکرشان می نواختند.
در این دوران علی رغم اصرار فراوان مسلمین به قتال و جنگ با مشرکان قریش، حضرت اجازه نمی داد و فقط می فرمود : « مقاومت کنید».
دوره سخت مقاومت در مکه به پایان رسید.
پیامبر گرامی اسلام به مدینه هجرت فرمودند. و با هجرت حضرت به مدینه پایه های اساسی حکومت اسلامی ریخته شد.
پیامبر با ورود به مدینه در اولین گام «وحدت» و اتحاد بین اقشار مختلف جامعه برقرار کرده صفا و صمیمیت را حاکم ساخت و به دنبال آن حکومتی در ظاهر کوچک اما در واقع بزرگ در مدینه بنیان نهاد که مقر آن «مسجد» بود و تمامی نهادهایی که یک حکومت لازم داشت در آن مستقر کرد.
در سال دوم هجرت بود که رسماً دستور جنگ از ناحیه حضرت حق به مسلمین ابلاغ شد. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا این دستور در مکه صادر نشد؟
پاسخ روشن است : جنگ و نبرد نیازمند به نیرو و تجهیزات نظامی است و بدیهی است که بدون شرایط مساعد سیاسی و نظامی جنگ به ثمر نمی رسد. این شرایط در مکه فراهم نبود و با هجرت نبی اکرم (ص) به مدینه فراهم شد. دوره سخت مکه در حقیقت دوره سازندگی بود، حضرت در این دوره سربازانی فداکار پروراند، سربازانی که در جنگهای پیامبر اکرم افتخارات فراوانی برای اسلام و مسلمین آفریدند.
به هر حال در سال دوم هجرت بود که شیپور جنگ نواخته شد و با این آیه دستور قتال ابلاغ شد «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر» سوره حج، آیه 39