تعابیر بسیار بلندی از همه انبیاء، از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسیده و تقریباًَ جزء اجتماعیترین موضوعات، بین همه ادیان الهی و ابراهیمی، بشارت موعود و وعده منجی است و همه گفتهاند که کار نیمهتمام و ناتمام انبیاء (ع) و ادیان، به دست این مرد بزرگ، کامل خواهد شد.
گفتهاند که بزرگترین تکلیف تاریخ، کار بزرگترین مرد تاریخ است.
حتی مکاتبی که الوهیتزدایی و الهیتزدایی شدهاند باز به نوعی و به نحوی به این مسئله اندیشیدهاند، و گرچه نام ایشان را نبردهاند، اما همه بشارت ایشان را دادهاند و حتی مکاتب الحادی چون مارکسیسم نتوانستهاند به مسئله آخرالزمان، بیتفاوت بمانند.
بودیزم، مسیحیت و یهودیت نیز که غالب بشریت را زیر پوشش گرفتهاند، در این خصوص، اعلام کردهاند.
یهود، هنوز منتظر مسیح (ع) است و مسیحیت، منتظر ظهور مجدد مسیح (ع) است.
همه انبیاء، همه مذاهب و ادیان و فرق، منتظر گشایشی بزرگ در آینده یا در پایان تاریخ هستند و اشاره خواهم کرد که حتی امروز مکتبی که چند دهه برای نفی پایان تاریخ و نفی غایت از تاریخ، دست و پا زد و مدعی شد که اصلاحیات و تاریخ بشر، مبدأ و منتهای روشن ندارد و جهت اصولی خاصی بر آن حاکم نیست، یعنی لیبرالیزم که در واقع پنجاه، شصت سال تئوری بافت که تاریخ غایت نداشته و ندارد، آخرین نظریهپردازانشان چون فوکویاما از پایان تاریخ سخن میگویند، منتها پایان تاریخ با روایت خودشان که تثبیت و تبلیغ نظام لیبرال سرمایهداری است.
در روایات از حضرت مهدی (عج) تعبیر به بهار روزگاران شده است و جزء سلامهایی که به محضر حضرت میشود آوردهاند: السلام علی ربیعالانام و نضره الایام درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.
کسانی که ایشان را دیدهاند، توصیفاتی از شمایل ظاهری او کردهاند و توصیفاتی را نیز پیامبر اکرم (ص) یا ائمه دیگر از این بزرگوار کردهاند و در آثار محققان، چنین منعکس شده است: چهرهاش گندمگون، ابروانش هلالی و کشیده، چشمانش سیاه، درشت، جذاب و نافذ، شانهاش پهن، دندانهایش براق، بینی کشیده و زیبا، پیشانی بلند و تابنده، استخوانبندی او صخرهسان، گونههایش کمگوشت و از فرط بیداری شبها، اندکی متمایل به زردی، بر گونه راستش خالی سیاه، عضلاتش پیچیده و محکم، موی سرش بر لاله گوشها ریخته و نزدیک به شانهها، اندامش متناسب و زیبا، قیافهاش خوشمنظر و رخسارش در هالهای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند پنهان، هیئتش سرشار از حشمت و شکوه رهبری، نگاهش دگرگون کننده و فریادش همهگیر و دریاسان است.
انتظار را گفتهاند که سنتز تضاد بین واقعیت و حقیقت است.
واقعیت یعنی آنچه هست و حقیقت یعنی آنچه نیست ولی باید باشد.
گفتهاند که انتظار، سنتزی ناشی از تضاد بین واقعیت و حقیقت است، کوبیدن جاده آنچه هست تا آنچه باید باشد.
پس نکته نخست این است که دو زاویه دید برای تفسیر تاریخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن، تعبیر به اصل مسیانیزم یعنی مسیحیگرایی و موعودگرایی کردهاند و در اینجا، مسیح به معنی موعود است و مسیانیزم، دعوت به انتظار است.
انتظار برای ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشری که توأم است با وعده پیروزی قاطع حق و عدل در پایان تاریخ و از آن نیز به اصل فتوریزم تعبیر کردهاند.
فتوریزم، آیندهگرایی و نگاه به آینده است؛ ایدئولوژیای معطوف به فردا که میگوید همه خبرها در آینده است، جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأیوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادی و عدالت و آگاهی، از مبارزاتشان پشیمان نشوند.
آنها که دوباره، چهاربار، در نهضت جهانی اجرای عدالت شکست خوردهاند نگویند که همه چیز تمام شد.
به آینده نگاه کنید، سرتان را بالا بگیرید.
شهید دادید، صدمات خوردید، ضایعاتی دادید، در بعضی از جبههها عقب نشستید، اما سرتان را بالا بگیرید.
فتونیزم یعنی چشمهایتان را قاطعانه و امیدوارانه به آینده بدوزید و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور کنید و با تصور آن، مبتهج بشوید.
این ایدهای برای اغوای افکار عمومی نیست.
همچنین برخلاف آنچه بعضی جناحهای پراگماتیست گفتهاند که امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفید است، باید گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقیقت است و هم اعتقاد به او مفید است.
هم حقیقت دارد و هم فایده.
آنها که میتوانند حقیقت مهدویت را بفهمند و باور کنند و درگیر دگماتیزم تجربهگرایی و جزمیات عالم حس هستند و حاضر نشدند از پنجرهای که به دست انیباء (ع) به فراسوی عالم ماده و ماورای طبیعت، باز شده به بیرون نگاه کنند، ممکن است پدیده امام زمان(عج) را فاقد حقیقت و حداکثر، مفید فایده بدانند.
در حالیکه واقعیت امر، این است که قصه امام زمان (عج)، اسطوره نیست و نباید متهم به نگاه اساطیری مذهبی شود.
قصه امام زمان (عج)، حقیقت و فایده هر دو توأم با یکدیگرند.
پس یک خط در نگاه به آینده انسان و نگاه به تاریخ است که در غرب، از آن تعبیر به مسیانیزم و فتوریزم کردند و آن را با همین کوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یک موجود ذیشعور، هدایت میشود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوشبین و معتقد است که از پس همه ستمها و بیعدالتیها و دروغهایی که به بشرگفتهاند و میگویند، خورشید حقیقت و عدالت، طلوع خواهد کرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد که از طرف تفکر لیبرال و سرمایهداری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آکادمیها و دانشگاهها پمپاژ میشود و در سطح افکار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا میشود و نفی ایده غایت تاریخ است.
وقتی میگوییم غرب، مردم مغربزمین، مراد نیستند.
مردم مغربزمین، آنها که مذهبی و مسیحیاند به موعود، معتقدند و علیرغم همه بمبارانهایی که علیه فطرت آنان اعمال شده - ولو یک قشر اقلیت در غرب، در آمریکا و اروپا هستند – ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ کردهاند.
من به یادم میآورم که با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از کلیسایی که بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت کلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن کلیسا یک دختر دانشجوی آمریکایی را دیدم ایستاده، نی میزند و اشک میریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد که برگشتیم این دختر را دیدم که همچنان ایستاده و نی مینوازد.
صبح یکشنبه بود.
جلو رفتم و از او پرسیدم که تو را چه میشود؟
گفت: نذر کرده که در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یکشنبه، تا زنده است، بر در کلیسا، نی بزند.
این جامعهای است که معنویت، انسانیت و عدالت را در آن، شبانهروز بمباران میکنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمیآیند.
پس وقتی از غرب، سخن میگویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و ساده مغربزمین، به خصوص محرومین که حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست.
مراد هژمونی سرمایهداری لیبرال و حاکمیت هستههای سرمایهداری یهود است که امروزه بر آمریکا و از طریق آمریکا بر دنیا حکومت میکنند، همانها که در انتخابات اخیر که مملو از تقلب بود برای انتخاب یکی از این دو نفر، که هر دو هم حافظ منافع آن هسته سرمایهداری هستند، خرج مغزشویی افکار عمومی کردند و همه این میلیارها دلار از پول همین شرکتها در واقع، سرمایهگذاری و ارباب واقعی غرب و دنیای امروز است و سیستم بردهداری مدرن را همینان رهبری میکنند و محافظهکارترین هسته قدرت در طول تاریخ بشر، همین هسته تفکر لیبرال است که آمریکا و غرب را رهبری میکند.
حال چرا محافظهکار هستند؟
زیرا وضع موجود در دنیا باید به نفع آنان حفظ بشود.
این وضع چگونه حفظ شود؟
ابتدا باید بباورانند که وضع موجود در جهان و اتفاقی که در دهههای اخیر در دنیا افتاده و ایدئولوژی لیبرالیزم در ذیل منافع سرمایهداری جهانی و صهیونیزم، معادله قدرت و ثروت را تعریف میکند، عین عقلانیت است و همه هم باید باور کنند و به ما بباورانند که اتفاقی که اسم آن را مدرنیته میگذارند، آخر خط تاریخ است.
میخواهند بگویند که هیچ مدینه فاضلهای برتر و پیشروتر از وضع کنونی در جامعه جهانی که ما آن را رهبری میکنیم، نه فقط وجود خارجی ندارد، بلکه حتی وجود ذهنی هم نمیتواند داشته باشد.
پوپر در مصاحبهاش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت امروز مدینه فاضله در کل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است.
مصاحبهگر از او پرسید در جامعهای که هر 8 ثانیه، یک قتل و هر 9 ثانیه، یک تجاوز جنسی صورت میگیرد و جامعهای که بزرگترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاحهای کشتار جمعی هستهای، شیمیایی و میکروبی است چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟
او پاسخ میدهد که اصل ضرورت فکر کردن به مدینه فاضله دروغ بزرگی بوده که به ما گفتهاند.
هیچ مدینه فاضلهای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فکر کرد و این فکری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است، یا فوکویاما، نظریهپرداز سرمایهداری آمریکا، گفت: اگر تاریخ پایانی هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلی ایالات متحده آمریکاست.
این تفکر محافظهکاری است.
در روایت آمده است که امام زمان (عج) فاصلههای طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد.
در روایت داریم که در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنهای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد.
این آن مهدویتی است که ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ کس به اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است.
و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشتهاند.
شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز میداند، روش حکومت او را توصیف کرده است و شاید در هیچ مکتب دیگری چنین نباشد.
شما در اُپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را میبینید، ولی هیچ جا به اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرفها، شعارها و نحوه انقلاب و حاکمیتش بحث نشده است.
هدف عمده نظام لیبرال سرمایهداری که میگوید ما با مدینه فاضلهسازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیکالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم.
و با هر نوع اصولگرایی، حتی غیردینی آن مبارزه میکند، این است که در افکار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاههای شرقی و اسلامی، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید که عجب!!
پس مدرنیته سرمایهداری، آخر خط نیست؟
و باید منتظر بود؟
این پرسش نباید در افکار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!!
آنها میخواهند بگویند که هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است.
میگویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند.
توجه داشته باشید نمیگویند که همه بشریت در سطح ما زندگی کنند و امکانات مردم آمریکا را در اختیار داشته باشند.
که اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابریها بردارند.
چون اگر معنی جهانی شدن این باشد که توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یکسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن که آنان میطلبند به معنی آمریکایی شدن است؛ جهانی شدن از نوعی که در رأسش، سرمایهداران حاکم بر آمریکا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند.
گلوبالیزیشن غربی، توجیه ستم غربی بر جهان است.
اینان با گلوبالیزیشن مهدوی مخالفاند و به گلوبالیزیشن سرمایهداری آمریکا فراخوان میکنند.
اگر گلوبالیزیشن، عبارت باشد از جهانی کردن آمریت آمریکا و منافع سرمایهداری حاکم بر آمریکا، صهیونیزم و انگلیس، این گلوبالیزیشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج میکنند، این جهانی شدن همه فرهنگها و ایدئولوژیهای مقاومت را میبلعد و هضم میکند، اما اگر بگوییم که ما گلوبالیزیشن را قبول داریم، اما نه با معیارهای سرمایهداری یهود، بلکه با معیارهای امام مهدی (عج) که میگوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنهای نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچههای یازده ساله وزنشان به اندازه بچههای شش ماهه واشنگتن و نیویورک باشد و نباید استخوان دندهها و پهلوهایشان پوست آنها را بشکافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این گلوبالیزیشن مهدوی یعنی عدالت جهانی را پس میزنند و آنگاه توهم و یوتوپیا میدانند، چون امام مهدی (عج) امنیت را برای همه، نه فقط برای سرمایهدارهای غرب، میخواهد.
روایت داریم که در زمان حکومت جهانی امام مهدی (عج) امنیت بدان حد بر جهان، حاکم میشود که یک دختر نوجوان بدون کمترین توهین و تهدیدی به تنهایی از این سوی عالم به آن سوی خواهد رفت.
این در روایات ماست.
گلوبالیزیشن مهدوی یعنی امنیت برای همه، امنیت برای دخترهای آفریقا، مکزیک، غنا و افغانستان، نه فقط برای دختران سرمایهداران نیویورک.
اما تفکر جهانی شدن از آن نوع که لیبرالسرمایهداری میگوید و میخواهد، در واقع عین محافظهکاری است، لذا این در مقیاس جهانی، با اصولگرایی، با مدینه فاضلهسازی، با ایدئولوژی و حاکمیت ارزشها مخالفاند و میگویند که ارزشها اصولاً مفاهیم غیرعلمی و مقولات غیرعقلانیاند و لذا مسائلی شخصی بلکه جزء وسایل شخصی!!
است و ارزشها، شخصی و نسبی است پس ربطی به حکومت و امر عمومی (پابلیک) ندارد و سکولاریزم همین است.
خط تبلیغاتی آنان، این است که سخن گفتن از مهدویت و گلوبالیزیشن و وعده عدالت جهانی، خیالبافی است و ممکن نیست.
در بحثهای دانشگاهیشان همین را بلغور میکنند تا تز کنسرواتیستی را جهانی کنند و نیز میگویند این ایده، اساساً ایدئولوژیک، توتالیتر و تمامیتطلب است و یعنی چه که یک نفر به نام مهدی (عج) میخواهد بر کل دنیا حکومت واحد برقرار کند؟!
چون در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاکمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیله انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال میکند و برای هیچ کس، عذر و بهانهای نمیگذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد میشوند و آنها که لجاجت میکنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
جهانی سازی و جهانی شدن جهانی شدن یا جهانی سازی، پدیده ای انکار ناپذیر در عالم امروز است و با پیشرفتهای روزافزون بشری بویژه در عرصه علوم، فناوری، ارتباطات و اطلاعات، حمل و نقل و...
جهان هر روز بیش از پیش به سوی تحقق تدریجی این امر گام بر می دارد.
نوشتار حاضر در سه گفتار اصلی، با تبیین مفهوم و برداشتهای مختلف از این فرایند، معتقد است که در حال حاضر، ماهیت اصلی پدیده جهانی شدن، «غربی»وبویژه «آمریکایی» است که در بطن آن سلطه گری، استکبارورزی، استثمار و امپریالیسم جدید نهفته است و اگرچه نمی توان از بسیاری جوانب مترقی و ایجابی آن چشم پوشید اما تبعات و پیامدهای منفی و ویرانگر آن نیز برای بشریت و آحاد جامعه جهانی غیرقابل انکار است.
جهانی شدن یا جهانی سازی، پدیده ای انکار ناپذیر در عالم امروز است و با پیشرفتهای روزافزون بشری بویژه در عرصه علوم، فناوری، ارتباطات و اطلاعات، حمل و نقل و...
طرح حکومت حضرت مهدی و جهانی سازی مهدوی نیز در حقیقت راهبرد آرمانی و نهایی جهان وطنانه اسلامی و نسخه درمان جامعه بشری از آلام، حرمانها و تنگناهای بی شمار خویش است.
مقاله حاضر، با مقارنه جهانی سازی مهدوی با جهانی سازی غربی، ویژگی ها و شاخصه های هر دو ـ بویژه عصر مهدوی ـ را تبیین نموده و با استدلالهای لازم، برتری بی چون و چرای الگوی جهانی سازی مهدوی را برای نجات بشریت و حیات هستی، نمایان می سازد.
در این راستا پژوهش حاضر قصد دارد به پرسش های زیر پاسخ گوید: جهانی شدن یا جهانی سازی به چه مفهومی است و چه برداشتهایی از آن وجود دارد؟
تبعات مثبت و منفی آن کدام است؟
و ماهیت واقعی جهانی سازی امروزی چیست؟
آیا اسلام و ادیان الهی نیز دارای رسالت جهانشمول و جهانگرا بوده اند؟
3.
نهضت وآموزه جهانی سازی مهدوی واجد چه ویژگیها وشاخصه هایی است؟
و وجوه تمایز و برتری آن نسبت به سایر آموز ه های جهانی سازی در چه شاخصه ها و خصائصی نهفته است؟
مفروض این نوشتار را نیز به اجمال می توان اینگونه طرح نمود: «با وجود جوانب مثبت پدیده جهانی سازی، ماهیت اصلی و فعلی این پدیده؛ غربی و بخصوص آمریکایی، سلطه ورزانه و استکباری است، در حالیکه نهضت و آموزه جهانی مهدوی، الگوی آرمانی و راهبردی برتر و متعالی است و نجات بشریت و حیات هستی را با خواست و اراده الهی به ارمغان خواهد آورد».
جهانی شدن بدون شک یکی از متداولترین اصطلاحات دهه حاضر در جهان و پدیده ای جدی، جاری، در عرصه کنونی و دهه های آینده است.
روزنامه نگاران، سیاستمداران، مدیران تجاری، دانشگاهیان و سایرین با به کار بردن این اصطلاح قصد دارند نشان دهند که پدیده ای ژرف در حال وقوع است، جهان در حال تحول است و نظمی نو در عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ جهانی ظهور می یابد.
اما به کارگیری این اصطلاح در موارد بسیار مختلف، توسط افراد متفاوت و برای اغراض گوناگون، چندان فراوان است که تعیین موضوع مورد بحث در جهانی شدن، کارکردهای این اصطلاح و اثراتش بر نظریه و سیاست معاصر را دشوار نموده است.
بنابراین به رغم تداول مصطلح جهانی شدن یا جهانی سازی، هنوز تعریف جامع و مانع و با زوایا و ابعاد روشن و محسوس برای این مفهوم جدید و دستخوش تحول که عمر آن نیز کمتر از دو دهه است ارائه نشده است.
البته تعاریف متعددی در این باب عرضه شده مثلاً در تعریفی بسیط، جهانی شدن را با چرخش آزاد سرمایه، نیروی کار و اطلاعات تعریف کرده اند یا آن را برای توصیف روندی به کار می برند که در آن اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کره زمین را زیر نفوذ قرار می دهند و به خلق یک بازار تازه جهانی، سازمانهای سیاسی فراملی و فرهنگی جهانی تازه دست می زنند.
به نظر اینان دورنمای جهانی شدن، گسترش بازار جهانی سرمایه داری، زوال دولت ملت، گردش پرشتابتر کالاها، انسانها، اطلاعات و قالبهای فرهنگی است و از منظری دیگر، به معنای شکوفایی جوامع مدنی، عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و تعمیق وابستگی متقابل است و به یکسان سازی و یا مشابه کردن کشورها و فرهنگ های جهان می انجامد.
در این راستا با توسعه ماهواره ها، گسترش نظام های ارتباطی و الکترونیکی و افزایش رسانه ها و کاربرد اینترنت و ازدیاد کانالهای تلویزیونی و نفوذ فرامرزی آنها، مرزهای ملی از بین رفته و یا کمرنگ می شود.
کشورها نقش گذشته خود را از دست می دهند و به جای قوانین داخلی، قوانین بین المللی حاکم می شود.
طی همین فرایند، قید و بندهای جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و...
که بر روابط انسانی سایه افکنده، از بین می رود.
بدین ترتیب می توان جهانی شدن را به فرایندهایی تعریف کرد که بر اساس آن همه مردم جهانی در جامعه ای واحد و فراگیر به هم می پیوندند و این مفهوم در نمایی عام عبارت است از «در هم ادغام شدن» بازارهای جهانی در زمینه های تجارت و سرمایه گذاری مستقیم و جابه جایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب آزادی بازار و شکافته شدن مرزهای ملی، رقابت بی قید و شرط در سطح جهانی، بویژه در سطح قدرت های بزرگ، گسترش نوآوریهای تکنولوژیک، رشد روز افزون تجدد و نوگرایی، جهانی شدن تولید و مبادله و در این راستا گذر از اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی، حرکت از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی، تمرکز زدایی، توسعه فضای رقابتی مبتنی بر ائتلاف و ادغام، یکپارچگی بازارهای مالی جهانی و گسترده شدن مبادلات تجاری، مقررات زدایی و برداشته شدن ضوابط حمایت گرایانه بازرگانی داخلی و ملی.
بدین ترتیب می توان جهانی شدن را بر حسب تعاریف موجود، شکل گیری شبکه ای دانست که در چارچوب آن، اجتماعاتی که پیش از آن در کره خاکی دور افتاده و منزوی بودند، بر پایه وابستگی متقابل و وحدت جهانی ادغام می شوند و ارتباط آنها با یکدیگر چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، بسیار نزدیک و متقارن و حتی چهره به چهره می گردد و هویت انسانها از سیطره یک جامعه و یک ساختار اجتماعی ثابت خارج شده و هر یک از هویت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در عرصه بین المللی متأثر خواهد گشت.
کوتاه سخن آنکه بسیاری از صاحب نظران، ویژگی های عصر جهانی شدن را در مفاهیمی چون ظهور دهکده الکترونیکی جهانی، انقلاب اطلاعاتی، فشردگی زمان و مکان، گسترش جهان آگاهی، پایان جغرافیا و عصر سیبرنیتیک خلاصه کرده اند.
دوره ای که روابط «فراملی» جایگزین «روابط بین المللی» می گردد و جامعه مدنی جهانی به عنوان شبکه ای از سازمانهایی که اهداف و آرمانهایش مرز نمی شناسد، به عنوان مظهری از روابط فراملی آشکار می گردد.
برداشتهای مختلف از جهانی شدن دیدگاهها و دریافتهای متنوعی درباره مسأله جهانی شدن وجود دارد.
برخی جهانی شدن را چیزی فراتر از مرحله ای گذرا و موقت در تاریخ بشر نمی دانند.
برعکس، عده ای دیگر آن را تبلور رشد سرمایه داری غرب و نوسازی تلقی می کنند.
گروه سوم، جهانی شدن را یک تحول اساسی در سیاست جهانی قلمداد می کنند که فهم آن نیازمند تفکر جدیدی است.
از منظر برخی صاحب نظران، در رهیافت های مختلف، سه نوع جهانی شدن ملحوظ است: یکی جهان گرایی راستین، کامل که هم مادی و هم معنوی است و علاوه بر توسعه اقتصادی، تعادل سیاسی و اجتماعی و تعالی فرهنگی و انسانی را در بردارد.
دیگری جهانی گرایی ناقص و نارسا که صرفاً اقتصادی و تک ساحتی است و سوم جهانی گرایی کاذب و سلطه جویانه و تنازعی که همان جهانی سازی آمریکایی با ماهیتی سیاسی و سلطه جویانه و انحصارطلبانه است که با لحاظ آمریکا در رأس قدرت جهانی، یکه تازانه به دنبال افزایش قدرت این کشور و افزایش وابستگی جهانی به آمریکا است.
اما شاید بتوان گفت که درباره فرایند جهانی سازی یا جهانی شدن دو دیدگاه اساسی وجود دارد: یکی دیدگاه مثبت نگر و دیگری منفی نگر.
از دیدگاه مثبت، جهانی سازی می تواند با استفاده از عرصه فن آوری اطلاعات (IT) همانند پلی تمام دنیا و شهروندان آن را متحد کرده و محرومیت های علمی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را از بین ببرد یا کاهش دهد.
هنجارهای پسندیده دینی، اخلاقی یا دست کم انسانی را بر جهان حکمفرما کند و نوعی وحدت بهینه، مثبت و متکامل را در میان بشریت ایجاد نماید.
جهانی سازی می تواند مردم دنیا را هم پیکر نماید تا همانند یک اندامواره در فکر صلاح و اصلاح یکدیگر برآمده و در سنگری واحد علیه تمام عوامل مُخل تکامل بشری مبارزه کنند.
اما بر مبنای دیدگاه دوم، متأسفانه فرایند جهانی سازی فعلی اگرچه دارای برخی فواید از موارد پیش گفته بوده است، ولی در حقیقت هدف اصلی آن، چیزی نیست جز یکپارچه کردن جهان و ادغام آن در بازار مشترک جهانی به رهبری دنیای سرمایه داری به سردمداری آمریکا.
بازاری که همه مؤلفه های حیات اجتماعی، از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ، به زبان منفعت طلبی و استکبارورزی ترجمه می شود و سلطه بی چون و چرای تمدن غرب و استیلای بیش تر کشورهای دارا علیه کشورهای فقیر را به دنبال دارد.
امروزه حتی برخی از اندیشمندان غربی از جهانی شدن به عنوان یک خطر و تهدید بالفعل و بالقوه در راستای «آمریکایی شدن» جهان، نام می برند.
به همین دلیل، برخی همانند والرشتاین، دان دویچ ولستی، با نگاهی بدبینانه، جهانی سازی را اقتصادی سازی جهان و استثمارگری ـ استعمار شوندگی جهانی می دانند، چرا که نظریه آنان به جوهره هژمونیک، تنازعی و هابسی ـ داروینیستی این فرابرد معطوف شده است؛ فرایندی که در حقیقت، داروینیسم جهانی را ترویج می کند.
نظریه «سیاست قدرت» هانس مورگنتا، نظریه و بلکه راهبرد و دکترین تنازع تمدنهای هانتینگتون، سیاست جنگ صلیبی نو محافظه کاران آمریکایی، اشغال، یکه تازی، یک جانبه گرایی، نظامی گری آنان تحت عنوان مبارزه با تروریسم، تهدید و ارعاب نظامی و امنیتی و براندازی یا اشغال گری و تجزیه کشورها و دولت ها از جمله آثار و عوامل تحقق جهانی سازی غربی است که مدعی جامعه جهانی تک قطبی و سرمایه سالارانه با سلسله مراتب قدرت و سلطه بوده و علاوه بر استفاده از میلتیاریسم، از شیوه ها و ابزارهای تازه تحمیق علمی و فرهنگی و تطمیع اقتصادی و تکنولوژیکی بهره می گیرد بی دلیل نیست که اندیشمندانی مانند پولانی، اسکات گری، هوتن و فرکلا نیز از این فرابرد جهانی سازی، با تعابیری مانند غربی سازی، آمریکایی سازی، وگاه نئوامپریالیسم در قالب نظام تازه تک قطبی و دهکده جهانی یاد کرده اند.
جهان گرایی و جهانشمولی اسلام جهانی سازی یا جهان گرایی علاوه بر اینکه همواره یکی از اهداف مصلحین بزرگ بشری بوده است اساساً ریشه در تعالیم و رسالت ادیان بزرگ الهی دارد و می توان آن را یکی از اصلی ترین آرمان های همه انبیاء و ادیان بزرگ الهی و از جمله اسلام به شمار آورد بنابراین، این اصطلاح، واژه جدیدی نیست و در حقیقت در عصر حکومت مهدوی، حضرت مهدی علیه السلام این رسالت نبوی و هدف اولیاء الهی و ائمه را به بهترین شکل ممکن محقق خواهد ساخت و این طرح جهانی را تکمیل خواهد:طاهرین نمود زیرا در غیر این صورت، خاتمیت دین اسلام معنای حقیقی خود را از دست داده و به واژه ای بی معنا تبدیل خواهد شد.
ریشه های جهانشمولی دین اسلام در مبتنی بودن آن بر فطرت، انعطاف پذیربودن آموزه های آن، و حرکت و تطابق اجتهاد آن بر مبنای مقتضیات زمان و مکان نهفته است.
باید اذعان نمود که اسلام و دستورهای آن با فطرت انسانی که همان بعد ثابت حیات انسانی است هماهنگ است و به همین خاطر اسلام دین جامع و فراگیر بوده و می تواند جهانشمول گردد از سویی عناصر جهانی شدن نیز در مذهب تشیع به وفور دیده می شود از جمله شیعه بیشترین ملازمت را در بین مذاهب با خرد ورزی دارد لذا این عناصر را می توان در عقلانیت، اجتهاد، عدالت، مهدویت و فرازمانی و فرامکانی بودن پیام تشیع ملاحظه نمود و تمام این عناصر مورد تأکید و تصریح تشیع می باشد.
در اینجا شایسته است قدری به آیات و قرائن دال بر جهانشمولی اسلام پرداخته شود.
از جمله در تعالیم اسلامی از کره زمین، به «بیت» و خانه تعبیر شده و انسان به طور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان و ملیت و طبقه ای مالک این خانه به حساب آمده است.
در تفکر قرآنی، انسان، ـ از هر نژاد و جنسیّت و طبقه ای ـ نماینده و خلیفه خداوند در زمین است: و هو الذی جعلکم خلائف فی الارض .
«اوست خدایی که شما را جانشین (خلیفگان) قرار داد».
این مضمون دستکم در سه آیه دیگر در سوره های یونس (آیه های 14 و 73) و فاطر (آیه 39) آمده است که رسالت کلی همه افراد انسانی را در این زیستگاه که زمین نام دارد، تبیین می کند.
پیامبران و رسولان الهی نیز راهنمایان برای همه انسان ها هستند و تعلیم و تربیت و نظام بخشی به زیست فردی و گروهی انسانها را بر عهده دارند تا مدیران جامعه بشری در همه ابعاد باشند.
قرآن کریم در رسالت اولین رسولان الهی چنین گفته است: و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه .
«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت».
و در خطاب به داود پیامبر علیه السلام چنین آمده است: یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض .
« ای داود ما تو را در زمین به خلافت و جانشینی گماردیم».
این آیات بیانگر آن است که رسول حق نماینده و مدیر منصوب الهی در کل پهنه زمین، مأموریت می یابد و نه در بخش خاص یا نژادی ویژه.
درباره پیامبر اسلام؛ این رسالت جهانی و فراگیر با صراحت بیشتری مطرح گردیده است: تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً .
«بزرگوار است پاک خداوندی که قرآن را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند».
قل یا ایهاالناس انی رسول الله الیکم جمیعا .
«بگو: ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم.» و ما ارسلناک الا کافّهً للناس بشیراً و نذیراً .
«و ما تو را جز مژده آور و هشدار دهنده برای همگی مردم نفرستادیم.» این آیات بیانگر آن است که هدف اسلام همانند سایر ادیان بزرگ الهی، اصلاح کلیت جامعه انسانی در فراخنای گیتی و بدون توجه به حدود جغرافیایی و مرزهای ساختگی است به همین خاطر این ادیان و از جمله اسلام همه حکومت و دولت ها را ورای مرزها و نژادهایشان به یک دین و دولت واحد و مرکزیتی یگانه فرا می خواند همچنانکه در آغاز رسالت اسلام، پیامبر به حکام ایران، مصر، حبشه، یمن، روم و...
نامه می نویسد و آنان را به یگانگی و تن دادن به مدیریت واحد در جامعه انسانی دعوت می کند.
برای تبیین این اصل محوری، واژه های «الانسان» و «الناس» در قرآن بارها به کار رفته است.
نزدیک به 240 بار کلمه «الناس» در قرآن آمده است و نزدیک به 65 بار کلمه «الانسان» تکرار شده است که واژه ای عام برای همه افراد انسانی می باشد و در بسیاری از موارد، عمومیت و کلیت خطاب ها بسیار روشن است چون: قل یا ایها الناس انما انا لکم نذیر مبین .
«بگو: ای مردم!
من برای شما فقط هشدار دهنده ای آشکارم.» و یا انی جاعلک للناس اماماً .
«من تو را پیشوای مردمان قرار دادم.» در این خطاب های قرآنی، هدایت الهی و آموزش های پیامبران برای همه انسان ها ضروری شمرده شده است؛ و فرق ها و امتیازهای موهوم که ممکن است یگانگی و یکپارچگی جامعه انسان را بگسلد، باطل و پوچ معرفی گشته است.
و بدین گونه نگرش قرآنی به انسان و رهبران جامعه انسانی، فراگیر و جهانی است که هیچ مرز و مانعی را در راستای اهداف بلند جهانشمول و جهان وطنانه خویش نمی شناسد.
در آیه 143 سوره بقره به صراحت بر مسأله جهان سازی تأکید شده و آن را مسئولیت خطیر جامعه اسلامی به شمار آورده و از آنها می خواهد با تمام توان خود در ساخت و ساز ملت ها و اصلاح جوامع بشری در سراسر جهان بکوشند آنجا که می فرماید: و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً.
«و ما همچنان شما مسلمین را به آیین اسلام هدایت کردیم به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید تا نیکی و درستی را سایر ملل عالم از شما بیاموزند چنانکه پیغمبر را گواه شما کردیم تا شما از وی بیاموزید.» همچنانکه قرآن در آیه 28 سوره فتح فرموده است: هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و کفی بالله شهیداً.
«و او خدایست که رسول خود را با قرآن و دین حق به عالم فرستاد تا او را بر همه ادیان دنیا غالب گرداند و بر حقیقت این سخن، گواهی خدا کافیست».
در این آیه، به برتری فرهنگ اسلامی اشاره شده تا شایستگی هیمنت بر دیگر فرهنگها را در راستای جهانی سازی اسلام و ایجاد حیات طیبه برای همه عالمیان را مبرهن سازد.
از دید آیات الهی در چنین حیات مؤمنانه ایی برکات الهی جهان را فرا خواهد گرفت: ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض .
«چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آنها می گشودیم.»