خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش 1) نیاکان کوروش خاندان هخامنشی با این که در ذکر همه اسلاف صاحب اعتبار کوروش ، در نزد محققان مختلف اتحاد نظر وجود ندارد و کسانی نیز به تعداد فرمانروایان پیشین و البته محلی و منطقه ای بودن برخی از آنان تأکید ورزیده اند ، ولی شکل قابل قبول این است که پس از هخامنشی جد خاندان ، شاهان ذیل دارای نام و نشان بوده اند : چیش پش کمبوجیه کوروش چیش پش کوروش کمبوجیه کوروش سوم ( بزرگ ) به تعبیر هرودت قبایل پارسی در زمان استقرار در منطقه ای که نام آنها را بر خود پذیرفته و از کرمان تا خوزستان امتداد داشته است ، ده طایفه بوده اند که عبارتند از : پاسارگادی ها ، مرفی ها ، ماسپیان ها ، پانتالی ها ، دروزی ها و گرمان های شهرنشین ، و همچنین ساگارتی ها ، مردها ، دروپیک ها ، ودائین های شبانکاره ، این که چنین ترکیبی در همه ادوار عمر سلسله مزبور حفظ شده باشد محل تردید است ولی بی شبهه کوروش از دودمان پاسارگادی های شهرنشین بوده و در زمره نجیب ترین و برجسته ترین اقوام پارسی به شمار می رفته است .
تعلقی که شاهان هخامنشی به محیط و مسکن مألوف خویش نشان می دادند و در همان معدود کتیبه ها و آثاری که به طور مستقیم از آنان باقی مانده ، آشکار است ، کنایه از شناختی دیرپا و سازگار با کل منطقه وسیع پارس کهن دارد و از احساسات درونی شده قرن های طولانی اقامت آنان سخن می گوید .
در همان حال ، پیوستگی های تثبیت شده و هویت یافته تاریخی آنها با دیگر اقوام ایرانی جا گرفته در سرتاسر فلات ایران هم مأخوذ از پشتوانه های زبانی ، فرهنگی ، عقیدتی اخلاقی و قومی مردمی است که اگر نه پیش تر دست کم در خلال نزدیک به دو سده و نیم فرمانروایی بی چون و چرای سلسله مزبور ، یک جهتی و همداستانی و وحدت آریایی خود را کسب کرده بودند .
به عبارت دیگر ، کوروش بزرگ و سلسله ای که او جهانی شدنش را بنیاد نهاد حافظ منافع همه ایرانیان مستقر در نجد پهناور ایران و مبشر و مبین مجموعه آداب و اصول انسانی بی نظیری بود که به مرور ایام در وجود فرد فرد ایرانیان نهان و نهادینه شده بود و تنها در انتظار ناجی نیرومند و مظهر کامل عیاری می نمود که اراده و عزم ملی ایرانیان را برای قبول مسئولیت جهانداری و ارائه تصویری کامل از خصوصیات ایرانی نشان دهد .
تاریخ جانشینی کوروش را حدود سال 557 ق .
م رقم زده اند و اگر جابجایی قدرت مادها با نواده آژیدهاک را در همان محدوده سال 550 ق .
م بدانیم ، یک نکته محرز است که کوروش پیش از دست زدن به چنان اقدام بزرگی که با سهجن خونری زیعمده همراه بوده ، به مدت دست کم هفت سال ، تجربه اداره سرزمین های پارس و انزان ( انشان ) را داشته است .
کمبود منابع تحقیق مانع از آن نیست که بگوییم بدون شک توسعه متصرفات ایران در زمان کمبوجیه دوم و بعد هم دوران طلایی سازماندهی امپراتوری در عصر داریوش بزرگ ، مدیون پایه های مستحکمی است که بنیاد گذار سلسله پی افکنده است ، به تعبیر هرودت ، ایرانیان آن اندازه به مقام والای انسانی او نازش داشته اند که : « هیچ فرد پارسی تا امروز خود را در حد آن ندیده است که با کوروش برابر شود » ( ک .
سوم ، 160 ) بریان ، همان ، ص 169 ) .
2) آغاز پادشاهی کوروش نخستین کاری که کوروش پس از پیروزی بر پادشاهی ماد انجام داد ، انتخاب شهر بزرگ و با سابقه همدان به عنوان پایتخت دولت رو به توسعه خود بود .
درست است که او و خلاف او ، در تمامی دوران حکمرانی خود از پایتخت های دیگری نظیر شوش و ری و پارسه استفاده کردند و فرضاً ایام بهار را در ری و تابستان را در همدان می گذرانیدند و پاییز و زمستان را هم به تناوب در پارسه و شوش به سر می آوردند ولی اهمیت همدان به عنوان خاستگاه نخستین دولت مقتدر آریایی در شرق و آن هم با قدمتی چند صد ساله بر کسی پوشیده نبود ، و دودمان سلطنتی هخامنشی هم که خود را وامدار و وارث بر حق برادران مادی خویش می دانست ، جداً این پیوستگی ها را محفوظ می داشت .
به تعبیر دیگر با حفظ عمال مادی در مشاغل خود ، تبدیل قدرت چنان مخفیانه و زیرکانه و شاید هم بتوان گفت طبیعی و منطقی انجام گرفت که در نظر ملل غربی ، حکومت پارسی همان حکومت مادی جلوه می کرد و هرودوت و مورخان دیگر ، تا روزگار خود ، که 150 سال با آغاز کار کوروش فاصله داشت ، جنگ های پارسیان با یونانیان را جنگ های مادی می نامیدند .
البته نظیر این تحولات در حوزه های مدنی دیگری نیز که متعاقباً تحت تسلط پارسی ها درمی آمدند صورت گرفت ، چنان که بابل ، سارد ، مصر و غیره نیز حکومت جهانی ایرانیان را به رغبت پذیرا شدند و با حضور مستمر و مثبت خود در بنای امپراتوری ، آن را ، پل ارتباطی و میانی تمدن های شرق و غرب عالم کردند .
پادشاهی کوروش و فتوحات او 1) تسخیر لیدی بی گمان ظهور قدرت جوان هخامنشی به رهبری مرد با کفایتی چون کوروش ، دلواپسی های بسیاری در کشورهای همسایه ایران می آفرید .
جملگی پی بردند که دولت جوان هخامنشی با سرعت عمل و توانی که از خود نشان داده ، به صورتی ناگزیر درصدد بسط متصرفات خویش است .
بر همگان روشن بود که جنگ یک علامت استثنایی از شیوه های کارایی دولت هاست ، حتی اگر این کارایی را از نظر دامنه بسیج نیروهای مولده انسانی ، مادی ، نظامی ، فنی و 000 که ضرورت آن را تحمیل کند ، قضاوت کنیم .
حکومت و تشکیلاتی که دست به این کار می زند ، باید در مرتبه بالایی از استحکام سازمان های داخلی و انسجام ملی و قوت اراده رهبران خود باشد .
تصرف لیدی از این بابت مهم است که در متون یونانی معاصر واقعه و بعدتر به تفصیل از آن یاد شده است .
هرودوت می گوید که کوروش پس از تصرف ماد ، سازمان حکومتی و اداری خود را در شوش مستقر کرد و در اندیشه بنای شهری برآمد که بعدها ، تخت جمشید نام گرفت .
کرزوس آخرین پادشاه لیدی و متمول ترین پادشاه جهان در پایتخت ثروتمند خود سارد سلطنت می کرد و تحولات وقایع ماد را به دقت زیر نظر داشت .
مردی که به آن سرعت بر قلمرو وسیع مادها تسلط پیدا کرده بود ، به دو دلیل ، وی را اندیشناک می ساخت .
از یک سو قرابتی که خود او با خاندان ماد داشت و از دیگر سو ترس و وحشتی که وسعت یابی امپراتوری پارسی به وجود می آورد ، او را سخت مضطرب می کرد ، شکست پادشاه ماد برای او ناگوار بود ، چرا که آژیدهاک ( ایختوویگو) پادشاه آن کشور ، با یکی از شاهزاده خانم های دربار لیدی ازدواج کرده بود ، و بدین گونه ارتباطی که میان دو دولت معتبر به وجود آمده و با وصلت ، استحکام پذیرفته بود ، از میان می رفت و آن هنگام که رقیب آریایی او ، کوروش ، بر چنان قلمرو پهناوری تسلط می یافت و تمایلات جاه طلبانه اقوام تازه به دوران رسیده پارسی را به مرحله عمل نزدیک می کرد ، طبعاً کرزوس حق داشت که دچار ترس و نگرانی شود ( تواریخ ، باب 72 ، ص 58 ) .
واقعیت این است که این فقط کرزوس نبود که پس از انضمام ماد به پارس و بزرگ شدن یک قدرت نوپای توانمند و پویا دچار دلواپسی شده بود ، بلکه سه دولت نامی آن زمان یعنی لیدی ، بابل و مصر ، به توهم مشترکی رسیده بودند .
با این که درک شرایط آن روز جوامعی که بعدها ، نام خاور نزدیک و میانه را برخود گرفتند ، چندان آسان نیست .
ولی می توان این حقیقت را پذیرفت که دولت های مقتدر عصر ، خبرچینانی در سرزمین های یکدیگر داشتند که از کم و کیف حوادث عمده ای که می گذشت ، به وسیله آنان آگاه می شدند .
شاید هم سرعت عملیاتی که به فتح ماد انجامیده بود و یا نحوه فرماندهی و لشکر آرایی کوروش و آوازه فرماندهی او ، به حدی گسترش یافته بود که دول قدرتمند همسایه نگرانی های خود را ظاهر ساختند و درصدد ایجاد وحدتی نظامی – سیاسی برآمدند .
تا آنجا که معلوم است سران سه کشور بلادرنگ با یکدیگر وارد گفتگو شدند و توانستند که به توافق هایی برای جلوگیری از توسعه دولت جدید ایران دست یابند .
کرزوس به شخصه پادشاهی قدرتمند می نمود و ثروت انبوهی در خزائن سارد انباشته بود .
رونق پایتخت وی به مرتبه ای رسیده بود که آن را سارد طلایی می خواندند و اشیای نفیس و گوهرهای گرانبهای گرد آمده ، چشم حکما و خردمندان بزرگ یونانی معاصر همانند سولون و بیاس را که از حکمای مشهور هفت گانه بودند ، خیره ساخته بود .
ارتباطات نزدیکی هم که به واسطه موقعیت جغرافیایی مطلوب با دولت شهرهای یونانی و مستعمره نشینان آسیای صغیر پیدا کرده بود ، به طور روزافزونی بر ثروت و شکوه آن تأثیر می گذاشت ، به گونه ای که در شمار نخستین دولت های جهان باستان بود که به ضرب سکه مبادرت ورزید ( بختورتاش ، 1350 ، ص 22 ) .
از سویی هم بهبود وضع ساکنان سواحل خرد آسیا و بالا رفتن سطح زندگی آنان موجب شده بود که یونانیان ساکن شبه جزیره اصلی ، برای کسب درآمد بیشتر به این منطقه کوچ کنند و بدین گونه ترکیب جمعیت ساکن در خطه مزبور به مرور زمان به سود اقوام یونانی در حال تغییر بود و این امر خود نوعی حق حاکمیت بلامنازع بر تمامی آسیای صغیر برای آنان به وجود آورده بود .
بدیهی است سرزمینی که مدت ها از تعرض دشمنان برکنار بود و تلاش دولت ماد را نیز برای سلطه بر خود ، به نحوی غیرمنتظره ناکام ساخته بود ، اینک با روی کارآمدن دولت قدرتمند هخامنشی و سیاست توسعه ارضی آن به شدت در معرض تهدید قرار می گرفت و نه تنها دولت لیدی و ایونی های دیگر ، یعنی ساکنان یونانی آسیای صغیر دچار اضطراب و نگرانی شدند که بل ، دولت – شهرهای مستقر در سرزمین اصلی یونان نیز خطر را نزدیک می دیدند و تمامی توان خود را در کفه مشترک دفاع با دولت سارد نهادند .
این که کوروش ناگزیر از توسعه متصرفات ارضی خود و اجرای حکم تاریخ برای نشان دادن اراده مصلحت جوی و خیراندیشی ملتی سلحشور و نیک خواه و تمدن آفرین بود ، مسئله ای بدیهی می نمود ، دولت نوپای هخامنشی به صراحت متوجه شده بود که نه مانند سرزمین فراعنه از اقتصاد کشاورزی نیرومند و پرباری برخوردار است و نه هم چنان لیدی و بابل و دیگر دولت – شهرهای یونانی از اقتصاد تجاری و پولی قابل اعتنایی بهره می برد ، پس ، ناگزیر برای اداره امور امپراتوری پهناور و روبه توسعه و حفظ موقعیت به دست آمده در برابر سایر قدرت های دنیای کهن باید درصدد یافتن منابع دیگر برآید .
بدین ملاحظه ، مشارکت در دارایی و مکنت همسایگان ثروتمند ، از اولویت ویژه ای برخوردار بود .
چنین است که می بینیم کوروش بزرگ ، از همان آغاز کار ، به صورتی کاملاً طبیعی و غیرقابل اجتناب ، به سوی سیاست توسعه ارضی کشیده شد تا از طریق کسب خراج و اخذ درآمدهای جدید بتواند نیروهای به غلیان آمده داخل کشور را آرام نگاه دارد و از سوی دیگر ، با غلبه بر حریفان قدرتمند منطقه ، از تطاول و تجاوز مسلم بعدی آنان پیشگیری کند .
تاریخ هم نشان داده بود که تا آن روزگار ، و حتی هزاره های بعد ، دول جهان ناگزیر بودند که یا در چهره غالب ظاهر شوند یا مغلوب بمانند و تابع قدرت های برتر گردند .
درک نگرانی های یونانیان آسیای صغیر و شبه جزیره آسان بود .
چون آنها نمی خواستند به سادگی کانون های ثروتی را که در طی سالهای طولانی به دست آورده بودند و برای رونق هرچه بیشتر چنان مراکزی تلاش می کردند ، از دست بدهند .
آنها حضور ایرانیان را در آسیای صغیر ، برای آینده شبه جزیره یونان ، آنها حضور ایرانیان را در آسیای صغیر ، برای آینده شبه جزیره یونان ، خطری محتوم می شمردند و تاریخ نیز نشان داد که در این زمینه پر بی حق نیستند .
به همین صورت است که می بینیم در ماجرای لشکرکشی پادشاه ایران به لیدی نیز نظری خشماگین دارند و اساساً جز در مواردی معدود ، جانب حق را در بیان مطالب ، نگاه نمی دارند .
لیدی برای دورنگاه داشتن حریف تازه کار ولی نیرومند ، اتحاد با دول بابل و مصر را یک پیروزی می دانست ، هرچند که رقابت های اقتصادی کهن ، در میان مللی که هرکدام به یک نحو در سرنوشت منطقه دخیل بودند ، نیز در میان بود و هرگاه لازم می دیدند آتش جنگ و دشمنی را در میانشان شعله ور می ساخت .
کرزوس البته درصدد جلب همراهی شهرها و مستعمرات یونانی آسیای صغیر نیز بود و به همین دلیل ، ابتدا شهر می لِت و آن گاه شهرهای دیگر را با خود متحد کرد تا در موقع لزوم بتواند از امداد آنها بهره بگیرد .
در آن روزگار ، متداول بود که یونانیان برای جلب نظر خدایان متعددی که در فرهنگ دینی خویش داشتند ، قربانی ها کنند و از کاهنان عمده معبد دلف هم که شهرتی بسیار در پیشگویی به دست آورده بودند ، نتایج پیش آمدها را جویا شوند .
آن گاه که اخبار نگاه به غرب کوروش در افواه افتاد .
کرزوس اندیشه کرد که آیا باید منتظر بماند تا پادشاه ایران به کشور او روی آورد و در مقام دفاع از خود برآید و یا این که بهتر است پیش دست کند و به تعرض پردازد .
پس ، مردی را به معبد مزبور فرستاد تا از غیب گوهای مشهور به پی تی بپرسند که اگر کرزوس حمله کند ، چه اتفاقی می افتد ؟
جوابی که رسید ، گنگ و دو پهلو بود ، پی تی گفته بود که : « اگر پادشاه از رود هالیس ( قزل ایرماق کنونی ) بگذرد ، دولت بزرگی منهدم خواهد شد » ( پیرنیا ، 1375 ، ص 64 و 65 ) .
شاه لیدی پنداشت که منظور از دولت بزرگ ، ایران است .
پس درصدد تجهیز قوا برآمد و با سران اسپارت که دولت – شهر جنگجوی یونانی بود ، اتفاق نظر پیدا کرد ، مصر نیز صلای یگانگی سرداد و هرچند که در عمل نتوانست اقدام مهمی به نفع متحد خود کند ولی فی الجمله برای تقویت روحیه و بنیه معنوی متزلزل او مفید می افتاد .
در این بین البته بابل نیز قول مساعدت داد و دست کم این اطمینان را برای کرزوس به وجود آورد که با دشمن وی متحد نخواهد شد .
بدین سان ، شاه لیدی خود را در مقام تعرض یافت و پیش دستی در جنگ را غنیمت شمرد .
سپاه او با شتاب توانستند بر پ ت ریوم که محل پایتخت قدیم هیتی ها بود تسلط یابند و در نبردی هم که متعاقباً با ارتش ایران داشتند ایستادگی جانانه ای نشان دهند .
اتکای کرزوس بر مردمی مرفه و سعادتمند ، با جمعیتی که به مراتب بیشتر از نیروهای پارسیان بود ، و امکانات جنگاوری شایسته ، او را مغرور کرده بود .
درست است که سرزمین تحت تسلط وی از نظر مساحت ، به پای مستملکات کوروش نمی رسید ، اما همان محدوده ای که از نظر جغرافیایی از حوضه رودخانه های هرموس و کاستیر تشکیل شده بود و به وسیله رودهای پرآب تموس و دندیم و مشوری و سی پیت ، حاصلخیزی و نعمت افزایی سرزمین مردمی سلحشور و کاردان و تأمین می کرد ، کافی بود که قومیت واحد مردمی سعادتمند و پرکار را تضمین کند و بر اعتماد شاه و سران وی به تداوم خوشبختی ها صحه بگذارد .
به تعبیر هرودوت ، در آن هنگام در آسیا هیچ قومی به درجه مردمان لیدی متهور و بی باک نبودند ( تواریخ ، همان ، ص 58 ) .
همین امر دست به دست آسوده خیالی های دیگر کرزوس ، کوروش را در موقعیتی قرار می داد که از حداکثر دانایی و بصیرت نظامی – سیاسی خویش استفاده کند .
لذا به مجرد این که اخبار پراکنده ساختن نیروهای رقیب به وی رسید ، درصدد برآمد که با دولت بابل به مذاکره پردازد و قرارداد صلحی با نبونید حاکم آن دیار ببندد .
آرامش خاطری که نصیب کوروش شد ، او را مصمم ساخت که با قشون زبده و ورزیده ای که تدارک دیده بود ، به قصد تسخیر سارد حرکت کند .
کرزوس که این بار تا حدودی غافلگیر شده بود ، به عجله قشونی جمع کرد و در نزدیکی پایتخت به مصاف وی آمد .
پادشاه لیدی ، ابتدا سواره نظام نیرومند خود را که از شهرت بالایی برخوردار بود ، به پیش صفوف دشمن فرستاد ، لیکن کوروش با تدبیر عاقلانه ای ، شترهای اردو را به مقابله آنها اعزام داشت .
هیمنه ای که از دیدن آن هیون پدید آمده بود ، اسبان اردوی کرزوس را وحشت زده کرد و از حرکات عجیب و غریب شترها ، چنان سراسیمه شدند که سواران خود را برداشتند و به میان اردوی خودی دویدند .
جنگ سختی درگرفت ، چه هر دو طرف می دانستند که با مسئله بقا و فنای حتمی خود مواجه اند .
نبوغ فرماندهی و قابلیت های جنگی مردی که نقاط ضعف دشمن را به سرعت تشخیص می داد و با گزیده سواران بی باک و متهور ، مستقیم به قلب آنها می تاخت ، کار خود را کرد و سواران دلاور کرزوس را چنان درمانده ساخت که نظم اردوی او را در هم ریختند و با دادن تلفات زیاد از صحنه عقب نشستند .
فتحی بزرگ و نمایان نصیب بنیادگذار امپراتوری ایران گردید ، کرزوس و نزدیکان او که در عرصه پای فشرده بودند ، دستگیر و اسیر شدند و شهریار پارسی ، نخست را سارد را تسخیر کرد و پس از آن بر سراسر لیدی فرمانروایی یافت .
هرودوت می گوید که کوروش در ابتدای امر ، می خواست که به انتقام خشونت های بی جای کرزوس ، او را در آتش بسوزاند ولی از سخنانی که شاه شکست خورده با خود زمزمه می کرد ، متنبه شد و او را بخشید و در نزد خود عزیز داشت .
جهت تنبه را هم این دانسته است که وقتی هیزم ها را آتش زدند ، کرزوس فریاد کرد : « آخ ، سولون ، سولون » و آن هنگام که کوروش را متعجب دید ، گفت که وقتی سولون قانون گذار معروف یونان به نزد وی آمد و از همه شکوه و تجمل دربار وی آگاهی یافت ، از او پرسید که در روی زمین چه کسی را خوشبخت می شناسد و باور داشت که سولون نام کرزوس را بر زبان خواهد آورد .
اما او در پاسخ گفت که هیچ کس تا نمرده است مظنه ای از سعادت کامل را تجربه نکرده و اینک معلوم شد که این مرد چه حرف صحیحی زده است !
این سخن موجب هوشیاری کوروش شد و دستور داد آتش را خاموش کنند .
با این همه چون فرمان او اندکی دیر صادر شده بود زبانه های آتش شراره می کشید و می رفت که جسم شاه نگون بخت را بسوزاند به ناچار در حال نومیدی ، به آپولون خدای هنرها و روشنایی و اعجاز که فرزند زئوس خدای خدایان بود ، متوسط شد .
بی درنگ بارانی آمد و آتش را خاموش کرد .
در این که روایت هرودوت کذب محض است ، تردیدی نیست .
چون کوروش هیچ گاه با هیچ یک از فرمانروایان شکست خورده چنین رفتاری نکرده بود و از سوی دیگر ، مردی چنان اخلاقی و منضبط و اصولی ، اگر هم تابع دیانت خاصی نبود ، به فحوای عقاید عمومی ایرانیان ، چهارعنصر آب ، خاک ، باد و آتش را مقدس می شمرد و از آلودن آنها احتراز داشت .
مورخان یونانی و رومی هم که بعدها ، همین مطالب را تکرار کرده اند ، بی اشاره به مأخذ کهن خود ، که هرودوت است ، سخن رانده اند .
از دیدگاه دیگری هم اگر به قصه نظر شود ، معلوم است که کرزوس ایرانیان و خاصه پارسیان را تحقیر می کرده و احساسات ناخوشی نسبت به آنان داشته است .
در نظر او ، این قوم مردمان کوهستانی فقیری بودند که از فنون تجارت و مزایای آن بهره ای نداشتند وبه نوبه خود ، گروه های تاجر و پیشه ور وکاسب را بها نمی دادند .
به این ملاحظه ، اگر در رفتار او نسبت به کوروش ، احترام کافی مرعی نبوده ، شاید جایی برای تنبه ظاهری و لفظی پیدا شده است ( پیرنیا ، همان ، ص 65 و 66 ) .
باری ، کوروش رفتاری نجیبانه و مؤدب با کرزوس در پیش گرفت و چنان که معروف است ، مدتی طولانی او را محترم شمرد و در سلک مشاوران و نزدیکان خویش نشانید .
عواید مالیاتی یک شهر لیدی را نیز به عنوان تیول به او داد تا مابقی زندگی خود را به گونه ای مناسب ادامه دهد (بریان ، همان ، 112 ) .
2) تسخیر مستعمرات یونانی در آسیای صغیر پس از تمکین کرزوس و تصرف سارد که در تاریخ 15 نوامبر 546 ق .
م اتفاق افتاد ، شهرت کوروش عالمگیر شد و فتح نمایان او با مهم ترین مظهر اقتدار یونانی در منطقه ، چشم همه مدعیان اقتدار را ترسانید .
تصرف پایتخت بدون خونریزی عمده ، رأفت و انسانیت فاتحی بلندمرتبه وبرجسته را برملا ساخت و در همان پگاه کشورستانی و بنیادگذاری امپراتوری ایران ، به عنوان شیوه ای تازه از رویارویی با اعدا ، در جهان آن روز شناخته شد .
هرچند که کوروش همین معامله را کمی پیش تر با برادران مادی و پدربزرگ خود نیز معمول داشته بود ، ولی پر معلوم است که قرب خویشاوندی و حب قومی و نژادی ، نقشی مؤثر در رفتار جهانگشای بزرگ داشته است .
این بار که او با دشمنی تیزچنگ و مغرور و متکی به نفس ، و سپاه کاردیده و نیرومند و متحدانی قوی پنجه ، درافتاده بود و پس از کوششی بی وقفه و مهارتی ممتاز در جنگ و فداکاری بی قیاس ارتش ایران ، به چنان توفیق سریع و مهمی دست یافته بود ، طبعاً فصلی جدید در مناسبات جهانی گشوده می شد که وقایع بعدی ، تا پایان عمر این انسان بزرگ ، نشان داد ، از سیرت و تربیت قومی و ملی او بیشتر برخاسته است تا این که منعکس کننده رفتار مجرد یک فرد متعالی و فرهیخته قائم به ذات خود باشد .
یونانیان ساکن در آسیای صغیر که بیشتر به نام یونانیان معروفند ، از سرعتی که در تسخیر لیدی به کار رفته بود ، غافلگیر شدند و لابد به فکر دفاع از خویش افتادند ، نظیر همین امر هم البته برای یونانیان سرزمین اصلی و جزایر دریای اژه اتفاق افتاده بود ، چه با این که خطری آنی تهدیدشان نمی کرد و هنوز تا تسخیر کلیه سرزمین هایی که در شرق مدیترانه قرار داشت ، راه درازی در پیش بود و به خصوص ، با امعان نظر بر این مسئله که بدون داشتن نیروی دریایی کارآمد و قوی ، امکان گذر از تنگه های هلسپونت و داردانل میسر نبود ، ولی بازهم نگرانی خود را از قوت یابی ایرانیان و حضور آنها در آسیای صغیر ، پنهان نمی کردند ( پیرنیا ، همان ، ص 66-67 ) .
بی شک ، بعد ازاین ، سروکارآنها با دولتی می بود که بسیارقوی تر از لیدی بود و از دیدگاه های کشورداری و سازمان بندی دیوانی تفاوت های بارزی با آن داشت .
آنها این ترس را نیز تجربه کرده بودند که پیش از سقوط سارد ، پادشاه ایران پیشنهاد داده بود که علیه لیدی با وی متحد شوند و آنان درخواست وی را نپذیرفته بودند .
می گویند که وقتی کار لیدی به پایان رسید ، نمایندگانی نزد کوروش فرستادند و از وی خواستند تا قراردادهای موجود بین دولت لیدی و آنان را محترم شمارد .
پادشاه ایران به سخنان آنان تمکین نکرد و در پاسخ ، مثالی آورد که : یک بار نی زنی به ساحل دریا نزدیک شد و به خویشتن گفت که هرآینه شروع به نی زدن کنم ماهیان دریا به رقص درمی آیند ولی چندان که نشست و به نی زنی پرداخت ، اثری از رقص ندید ، پس آن گاه ناامید شد و توری برداشت و به دریا انداخت و ماهیان بی خیال را در دام انداخت .
در این موقع ، ماهیان در درون تور به جست و خیز مشغول شدند ولی نی زن به آنها خطاب کرد که : اینک کاری بیهوده می کنید ، شما می بایست آن گاه که من به نی زنی پرداختم می رقصیدید !
بدین گونه ، کوروش می خواست به آنان بفهماند که هنگام پذیرش تقاضای آنان گذشته است .
آنها به حقیقت نیروی نظامی قابل اعتنایی نبودند که شهریار ایران بخواهد در محاسبه های جنگ و صلح به اندیشه آورد .
شهر مهم و معتبری که وجود داشت و از دیگران برحسب اعتبار سر بود ، میلت بود که تقاضای مردم آن مورد پذیرش قرار گرفت و موافقت شد با همان شرایطی که با لیدی داشتند ، زندگی کنند .
پس از انجام این مهم تمامی شهرها و مراکز جمعیتی یونانی نشین آسیای صغیر و هم چنین جزایر مسکونی یونانیان همانند لسبوس و خیوس را هم تصرف کرد و مهر قاطع فرمانروایی خود را بر جبین آنها نهاد .
یونانی های دیگری نیز بودند که از باب ترسانیدن چشم های ارتش ایران و فرماندهان آن به مستقر اصلی خود و از جمله دولت – شهر اسپارت متوسل شدند ، که مشهور به جنگجویی بود .
اسپارتیان به نوبه خود سفیرانی به خدمت کوروش اعزام داشتند و سعی در ارعاب و تهدید وی کردند .
جالب است که پادشاه ایران در پاسخ تندی ها و عتاب های سفیران گفت که : من از مردمی که در میدان ها جمع می شوند تا به قید سوگند به یکدیگر دروغ بگویند هرگز بیمی نداشته ام ، اگر زنده ماندم ، چنان کنم که شما به جای سخن گفتن از ایونی ها ( ساکنان مستعمرات یونانی در آسیای صغیر ) از بدبختی های خودتان حرف بزنید .
در این موقع ، معلوم بود که کوروش تصمیمات دیگری اخذ کرده است و با ملاحظه وضع امپراتوری و دشواری های دیگری که در شرق و غرب ایران داشت – چنان که بیاید – عزم خود را برای بازگشت به وطن جزم کرده است ، ولی این تصمیم را هم البته گرفته بود که کار تسخیر کلیه نواحی آسیای صغیر را در سراسر کرانه های دریای سیاه به فرماندهان ارشد خویش واگذارد .
هنوز سالی از بازگشت پادشاه کامکار و دوراندیش نگذشته بود که سراسر خطه پهناور خرد آسیا همانند فریگیه ، کیلیکیه و لیکیه به تصرف ارتش پیروزمند درآمد و قاطعیت سرداران و فرماندهای ایرانی ، همراه با دستورالعمل های محکم و منضبطی که از سوی کوروش صادرشده بود ، اراده ایران برای تثبیت و تداوم قدرت برتر خویش را به اثبات رسانید .
روال کار بدین سان بود که برای هریک از مناطق تحت فرمان ، فرمانروای جداگانه ای انتخاب شود تا از اتصال دوباره مراکز قدرت پیشین جلوگیری به عمل آید و مجال تمرد و سرکشی به مدعیان متعدد داده نشود .
کوروش از همان آغاز مسلم ساخته بود که در زندگی داخلی وشیوه های امرار معاش و نیز آزادی های برحق انسانی هیچ شهر و جمعیت و مردمی دخالت نخواهد کرد و همان که سیادت فرمانروایی ایران را به عنوان نظام بخش جدید منطقه به رسمیت بشناسند ، برای وی کفایت خواهد کرد .
برخی از یونانیان سرکش هم ، که نمی خواستند به مقدرات جدید گردن بگذارند ، مانند اهالی شهرهای فوسه و تئوس به نقاط دیگر مهاجرت کردند و هیچ کس مانع جابجایی آنان نشد .
برخلاف احساسی که از روایت های هرودوت دست می دهد ، کشورگشایی های ارتش ایران ، چه آن مقدار که به وسیله خود کوروش انجام پذیرفت ، و چه آن بخش که به وسیله مازار و هارپاگ مادی از سرداران ایران ، تحقق یافت ، به سرعت و به آسانی به دست نیامدند ، و فرماندهان نامی سپاه اعزامی ، دست کم دو تا چهار سال برای استقرار تسلط خود بر آسیای خرد صرف وقت کردند( بریان ، همان ، ص 117) 3) عزیمت کوروش به ماوراء النهر روایت ها حکایت از آن دارند که اقوام سرکش آریایی نژاد پارتی ، هیرکانی ، سکایی و باختری بعد از فتح همدان ، نمایندگانی به خدمت کوروش فرستادند و اطاعات خود را به وی اظهار داشتند آنان همه پیش تر ها و دست کم از زمان هووخشتر فرمانبرداری از مادی ها را پذیرفته بودند و صلاح خود را نیز در نوعی وفاق نژادی می دیدند .
بالطبع زمانی نیز که کوروش ، پدر بزرگ خود و دستگاه گسترده حاکمیت او را به انقیاد درآورد ، تغییر عمده ای در شرایط زندگی هم نژادان آریایی خویش نداد ، و این مطلب ، البته در باره اقوام و گروه های مختلف دیگری که بعدها به قلمرو قدرت هخامنشیان پیوستند صادق است و سیاست های عمومی ایرانیان و خاصه پارسیان آن بود که ملل و اقوام گوناگون آزادی های انسانی خود را حفظ کنند و از سرکشی و طغیان اجتناب ورزند .
اما حضور ناگزیر کوروش در لیدی و آسیای صغیر ، با وجود دشمنی های آشکار ایونی های منطقه و یونانی های شبه جزیره ، اندک اندک شبهاتی را نیز در ذهن قدرتمندان عشایری ایران برمی انگیخت که مگر مقاومت های گاه و بی گاه دولت – شهرهای مزبور ، موجب تضعیف قدرت هخامنشیان شده باشد و مفری برای استقلال طلبی گروه های سرکش خویشاوند از دولت نوپای جدید پدید آورد .
بازگشت سریع کوروش از لیدیه ، و سپردن مسئولیت اتمام کار انقیاد ساکنان آسیای صغیر به سرداران با وفای مادی ، نشان از آن داشت که فاتح بزرگ ، به مشکلات سرزمین های وابسته به پادشاهی ماد ، وقوف دارد و زمزمه های مخالف مردم باختر ( بلخ ) و سکایی و پارتی را شنیده بود .
رسم کهنی نیز از دیرباز بر ایران حاکم بوده است که شهریار جدید ، حتی اگر با صلح وآشتی و ازطریق جانشینی اسلاف ، به قدرت رسد ، باید خود به مناطق متعدد تحت فرمان ، عزیمت کند و با سران و بزرگان هر قوم و طایفه ، دست اتحاد و یگانگی و دوستی دهد .