مقدمه
• همانگونه که بنای یک ساختمان عظیم مستلزم پایه¬های سترگ و ستون¬های محکمی است بنای هر شاهنشاهی و حکومتی بر ستون-های قابل اتکایی استوار است. در بررسی علل انقراض سلسله ساسانی ابتدا باید معین گرداند که پایه¬های شکل¬گیری این نظام سیاسی چه بود و این پایه¬ها و مایه¬ها در طول سالیان چه مسیری را گذرانده و چه آسیب¬هایی را پشت سر گذاشته که سرانجام سنگینی تنه عظیم خود را تاب نیاورده و به سراشیبی سقوط افتاده است.
• در خصوص ظهور و سقوط حکومت¬ها یک نظریه عمومی وجود دارد که ابن خلدون آن را به خوبی تشریح کرده و از نظر نگارنده بسیار قابل اعتنا می¬باشد.
• به نظر ابن خلدون نبرد و تنازع میان دو شیوه اساسی معیشت بادیه¬نشینی و یکجانشینی ریشه تحولات تاریخی و پیدایش و استقرار دولت و طبقه حاکم بشمار می¬آید. چنانکه می¬گوید: «زندگی بادیه¬نشینی کهن¬تر و پیشتر از زندگی شهرنشین است و بادیه¬نشینی به منزله گهواره اجتماع و تمدن است و اساس تشکیل شهرها و جمعیت آنها از بادیه¬نشینان بوجود آمده است.» [1]
• مضمون نظریه وی این است که در حالیکه طوایف دامدار و صحرانشین در جستجوی مرتع در حرکت هستند مردم یکجانشین در روستاها و شهرها سکونت گزیده¬اند. در شرایط سکونت در یک محل فساد و تن-آسانی و تجمل¬پرستی و تنزل اخلاق اجتماعی توسعه یافته و موجب تباهی می¬شود در اثر همین رخوت و سستی مردم دلاور و جنگ¬جوی قبایل بر شهرنشینان غلبه می¬یابند و خود آنها نیز سرانجام به تن¬آسانی و تجمل روی آورده و مغلوب و مقهور طوایف صحراگرد می¬شوند.
• در واقع نیروی این اقوام صحراگرد و دلاور بازوی نظامی این سرزمین به حساب می¬آمد که با نام¬های گوناگون همچون «مادها، هخامنشیان، سلوکیه، پارت¬ها، ساسانیان، اعراب مسلمان، ترکان غزنوی، ترکان سلجوقی، ایلخانان مغول، ترکان تیموری، ترکمن¬های صفوی، پارسیان زند و ترکمن¬های قاجار» [2] در پهنه سرزمین ایران آشکار شده و بترتیب جای خود را به دیگری دادند.
• از سویی دیگر شاهنشاهی¬های ایران از یک روند ظهور و سقوط خاص خود نیز پیروی می¬کنند که شاید ویژگی بسیاری از حکومت¬های سلطنتی باشد. برای روشن¬تر شدن این نظر حکومت هخامنشیان را به عنوان نمونه بررسی می¬کنیم.
• با ظهور کورش و مبارزات و جنگ¬های مشهورش بنای یک حکومت و امپراطوری عظیم در فلات ایران شکل می¬گیرد. امپراطوری که نه تنها تمام حوزه فرهنگی ایران را در سیطره خود می¬گیرد بلکه سرزمین¬های وسیعی چون مصر، یونان و ... را زیر چتر خود قرار می¬دهد.
• معمولا بنای اولیه چنین حکومت¬هایی چنان استوار است که چند پادشاه بعد از بنیانگذار و نخستین شاه مقتدر با دشواری زیادی روبرو نمی¬شوند.
• بنای مستحکم کوروش در زمان کمبوجیه، داریوش کبیر با همان قوت و قدرت پایدار می¬ماند همین استحکام حتی در زمان خشایارشاه نیز با وجود دراز دستی¬های وی برقرار است؛ اما فتور و سستی و علائم اولیه زوال در زمان شاهان بعدی نمودار می¬شود.
• بعد از این مانند بسیاری از شاهنشاهی¬های ایرانی قدرت جنگاوری در شاهان دیگر کمتر می¬شود تا جایی که همچون گرگ پیری که در سنین کهنسالی به مکر و چاره¬اندیشی روی می¬آورد به «سربازان طلایی» خود روی می¬آوردند مثلا بجای روبه¬رو شدن با یونان می¬کوشند با اختلاف¬افکنی بین آتن و اسپارت مانع از وحدت یونان شده و در نتیجه از نگاه و درازدستی آنها به قلمرو خود جلوگیری نمایند.
• اما این ترفند هم تا جایی کاربرد دارد که آرمان¬های بلندپروازانه، جنگاوری و انتقام¬جویی سردار مقدونیه مطرح نباشد. بعد از این می¬بینیم هخامنشیان نیز پایه¬های رفیع حکومت خود را در اثر سستی، فساد و تسویه حساب¬های خونین برای رسیدن به سلطنت، حذف همه شاهزادگان و نخبگان سیاسی و اقتدارطلبی گروههای مختلف قدرت و نیز کم شدن روحیه جنگاوری فرو افتاده می¬بینند. ویژگی که وجه مشترک بسیاری از شاهنشاهی¬های ایران محسوب می¬گردد. همین اتفاق در اکثر سلسله¬های بعدی ظهور و سقوط یافته یعنی اشکانی، ساسانی و حتی سلسله¬های معاصر یعنی صفویه، افشاریه، زندیه و قاجار مشاهده می¬شود.
• اقدامی که جانشینان شاه اسماعیل به خصوص شاه عباس اول و شاهان قبل و بعد وی انجام می¬دهند بسیار حائز اهمیت است، یعنی کشتن هر کس که به نوعی خطری احتمالی برای شاهنشاه داشته باشد مباح است حتی اگر آن شخص فرزند و جگرگوشه بی¬گناه وی باشد؛ اگر هم شاهزاده¬ای زنده می¬ماند مجبور بود با زنان حرمسرا و خواجه¬سرایان زندگی کند.
• بدین ترتیب حکومت و شاهنشاهی از نخبگان سیاسی و شاهزادگان جنگاور و مقتدر خالی می¬شود و افراد ضعیف¬النفس هم که عمدا در حرمسرا پرورش یافته¬اند دیگر به کار حکومت و مدیریت کلان کشور بزرگی چون ایران نمی¬آیند.
• اما ظهور و سقوط ساسانیان علاوه بر این¬که از همین نظریه¬های عمومی پیروی می¬کند دارای مشخصه خاص خود نیز هست چرا که برای نخستین بار یک شاهنشاهی در ایران بنا می¬شود که ستون¬های نگاهدارنده آن با سلسله¬های قبل متفاوت است.
• سخن و عقیده نگارنده این است که این پایه¬های رفیع در مسیر چهارصد ساله ساسانیان دچار فسادها و آسیب¬هایی می¬شود که کم¬کم با قدرت¬یابی عوامل خارجی دچار زوال تدریجی می¬شود. اما این ستون¬ها چنان قوی بوده که بعد از حمله اعراب این شاهنشاهی و عناصر مهم آن بسیار آرام و تدریجی فرو می¬ریزد چرا که از زمان حمله اعراب و تسخیر تیسفون پایتخت ایران و شکست بزرگ نهاوند و نیز مرگ یزدگرد در مرو بیش از دو دهه طول می¬کشد.
• شکی نیست که ماهیت و شعارهای دینی نهفته در آئین اسلام خود در این روند زوال موثر بوده است. این ماهیت دین اسلام علاوه بر آن که در خود اعراب چنان شجاعتی ایجاد می¬کند که مفهوم ترس از مرگ را از بین می¬برد، از طرفی دیگر شعارهای برابری طلبانه و انسانی آن را در برابر دین سیاسی شده زرتشتی که سخت¬گیریهای روحانیون آن قرون وسطایی واقعی را برای اندیشه¬های سترگ ایرانیان ترسیم کرده بود، دارای جذابیتی خاص نیز میشود.
•
• فرضیه تحقیق
• فرضیه نخستین این تحقیق این است که در میان عوامل داخلی انقراض ساسانی همان پایه¬هایی که دولت ساسانی بر آن بنا شده بود در طول سال¬های متمادی و در اثر فساد، انحراف، اقتدارطلبی، وابستگی و ... موجب انقراض سلسله ساسانی می¬شود.
• فرضیه دومین این است که سلسله ساسانی در کنار سایر امپراطوری-های عظیم ایرانی از یک نظریه عمومی زوال نیز پیروی می¬کند. که در طول تاریخ سرنوشت تمامی شاهنشاهی¬های ایرانی بوده است و آن تن¬آسانی شاهان و نیز عدم دخالت مستقیم در جنگ¬ها، کشتار اکثر شاهزادگان قابل حکمرانی، شهرنشینی و در نتیجه شهرزدگی و رخوتی است که رگ¬های شاهنشاهی ساسانی رسوخ کرده و زوال آن را سبب می¬شود.
• فرضیه سوم تأثیر عوامل خارجی در انقراض سلسله ساسانی است فرضیه این است که شکست¬هایی که برخی همسایگان بر ساسانیان تحمیل کردند آسیب جدی بر پیکره نظام ساسانی وارد آورد. بخصوص هیاطله که قباد را به اسارت و گروگان گرفتند و باج سنگینی به ایران تحمیل نمودند. از طرفی اعراب که همیشه در زیر سایه قدرت ایران بودند در چند جریان به خصوص در به تخت نشاندن بهرام گور با حمایت نظامی با ایران زورآزمایی کردند و این کم¬کم ابهت ساسانیان را در نزد همسایگان و نیز امپراطوری روم کم¬رنگ کرد تا جایی که در اواخر حکومت خسروپرویز و پس از مرگ وی ضربات مهلکی را به پیکره این شاهنشاهی بزرگ وارد میآورد.
• فرضیه چهارم انقلاباتی است که در طول سلطنت ساسانیان رخ داد همچون نهضت مزدک و نیز دعوی مانی که پایه¬های عقیدتی موبدان و هیربدان و در نتیجه دین زرتشتی را را برابر عقاید دیگر همچون مسیحی و بعدها اسلام که دارای تعالیم بسیار ساده و همه فهمی بود سست کرد و قرون وسطایی را که موبدان زرتشتی بوجود آورده بودند و در نتیجه سخت¬گیری¬هایی که از طرف شاهان به این روحانیون تفویض شده بود هم به مشروعیت دین زرتشتی که باید مثل همه ادیان اقناعی باشد آسیب زد و هم قدرت¬های شاهان ساسانی را تقلیل داد.
•
• دین¬مداری دولت ساسانی
• یکی از پایه¬های سترگ شاهنشاهی ساسانی دین¬مداری آن است. ساسانیان از همان ابتاد بنای سلسله خود را بر ایدئولوژی دین زرتشتی قرار دادند. دلایل زیادی بر این عقیده وجود دارد که اشاره خواهد شد. در قسمت قبلی اشاره شد که این پایه و ستون نظام ساسانی در ادامه حکومت دچار آفت¬هایی گردید و ستون محکمی که می¬بایست برپادارنده این نظام شود مقدمات سقوط آن را در اثر قدرت فزاینده روحانیون زرتشتی و دست¬درازی آنها به ادیان دیگر و دخالت در عزل و نصب شاهان و نیز مواجهه با نهضت¬های بزرگ همچون نهضت مزدک و نیز آزار عیسویان ایران و ارمنستان و همچنین سرکوبی و قتا مانی و پیروانش تضعیف گردید و سرانجام ایران را آماده پذیرش آئینی نو نمود.
• دلایل دین¬مداری
• ساسانیان
• بنای اولیه و نخستین کسی که از او در ابتدای برآمدن ساسانیان یاد می¬شود ساسان است که مردی از نجبای قوم خود بود. چنان¬که بسیاری از محققان ذکر کرده¬اند «ساسان در معبد اناهید در شهر استخر سمت ریاست داشت» [3] بنابراین نام این سلسله از مقامی دینی حکایت دارد.
• اردشیر پسر بابک که قبلا با رسیدن به مقام عالی اگبدی دومین پایه حکومت خود را بنا نهاده بود پس از نبردهایی که در این تحقیق نمی-گنجد در سال 226 تاج شاهنشاهی ایران را بر سر نهاد.
• در اینجا دومین علائم دینی بودن ساسانیان آشکار می¬شود بر اساس عقیده اکثر محققان این دوران اردشیر تاجگذاری را در زادگاه خود پارس انجام داد یعنی یا در معبد آناهیتا (ناهید واقع در شهر استخر که روزگاری جد او ساسان موبد بزرگ آن بود) [4]