تاریخچه قاجاریه فکر ایجاد لباس ، ناشی از احتیاج انسان به دفاع از عوارض طبیعی ، به خصوص در مقابل سرما بوده است .
لیکن لباس نیز ، شامل هرگونه وسیله زندگی که از دایره رفع احتیاج ابتدائی بیرون می کذارد ، حالت تفننی (سرگرمی) به خود می گیرد ، درطول زمان از صورا ابتدایی بیرون آمده ، اقوام مختلف روی زمین ، هر یک بنا به مقتضیات اقلیتی و آداب و رسوم درجه و تمدن خود ، به ایجاد لباسهای گوناگون پرداخته و در دوخت و شکل و تزئین آن ، ابتکارات گوناگون به وجود آورده اند ، به طوریکه کم کم ، لبای نیز مثل تمام وسایل زندگی ، جلوه گاه ذوق و هنر بشر گردیده و مظهر درجه لطافت و ذوق و تکامل سلیقه افراد و ملل بشری است .
مطالعه و نمایش قطورات لباس های یک ملت امروزه نه تنها از لحاظ تعقیب سیر تاریخی و درک زیبایی و تنوع آنها قابل تعمق است ، بلکه از نظر فهم روانشناسی و عادات و رسوم مختلف آن ملت نیز ، شایان توجه می باشد .
بنابراین ، از مطالعه و شکل و انواع لباس ها در زمانها و مکانهای مختلف ، می توان به روحیات یک قوم نیز پی برد شرایط سیاسی و اقتصادی در هر یک از این دوره ها متفاوت است تحول میان اولین دوره و آخرین دوره بسیار قابل توجه است .
اما زیر بنای همه این دوره ها طرز تلقی نسبت به زندگی فرد در جامعه بود که تا مدت زیادی چگونگی عمل حکومت شکل آن را تعیین می کرد بنابراین گرچه تغییر در اشکال ظاهری چشمگیر بود ، اما در ساختار احتماعی کمتر نمود می یافت .
آقا محمد خان در مارس 1783 میلادی با استقرار در پایتخت در تهران به پادشاهی رسید .
در این زمان با وقوع جنگ در سالهای 1795 – 1702 میلادی دول اروپایی در نتیجه شرکتهای تجارب محصول نساجی کمتر به ایران و مشرق زمین نفوذ کردند .
آقا محمد خان تاجی بر سر می گذاشت و شال و کلاه نادری و کریم خانی را به رجال مملکت داده بود لباسی رسمی برای تمام رجال و طبقات ، جبه و شال بود ، مؤلف کتاب ( شرح زندگی من ) با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه از آقا محمد خان تا آخر ناصرالدین شاه نیز به همین مسئله چنین اشاره کرده است .
بعد از استیلای غرب به ایران تقلید از قوم غالب ، کلاه اعیانی ایرانیها تبددیل به عمامه کرد ، مردمان با حیثیت به خصوص اهل علم همه عمامه بر سر می گذاشتند ، حکومت بعضی از سلسله ها که اصلا ترک بوده اند شاید تغییری در سر پوش داده باشند .
در زمان آقا محمد خان به غیر از شال و کلاه ، جبه ، ترمه ،چاقچوری از ماهوت آتلی و کفش ساغری تمام لباس رسمی بود .
از آنجا که حبه لباس روپوش راحت و پردوامی بود تمام ایرانیان آن را اتخاذ کردند و در موارد رسمی و نیمه رسمی به طور کلی در مواقع احترام می پوشیدند .
در دوره قاجاریه به جای اینکه بیشتر وقت به رفاه و عمران مملکت ، صرف عیاشی می گذشت .
در این دوره فرصتی مناسب برای تجار و سودگران اروپائی داد تا نفوذ خود را در گمرکات ایران و بازار نساجی کامل نماید .
نسبت قاجاریه ( قاجاریه در تکاپوی زمامداری ) حمله مغول راه ورود بلامانع عده کثیری از قبایل ترک و تاتار را به ایران باز کرد و قبایلی که راه مقاصد چنگیز دست به کشتار نظامی مغول و سپس در سایه خدمتگذاری به ایلخانان مغول بسیاری از دشتها و دامنه های سبز و خرم کوهستانهای فلات ایران و قفقازیه را برای سکونت خود اختیار کردند و در مدت دو قرن حکومت ایلخانان در ایران با نقل و انتقالهایی که در محل سکونت این قبایل داده شد نژادهای مختلف تاتار و ترک بهم آمیخته و نامهای جدیدی از جمله ترکمان و ازبک را می توان ذکر کرد .
دوره اول سلطنت قاجاریه سلطنت قاجاریه به سه دوره تشکیل می شد دوره اول سلطنت قاجاریه آقا محمد شاه و لشگر کشی به خراسان دوره اول سلطنت قاجاریه که قریب 40 سال به طول انجامید آقا محمد خان ( 1210 ذیقعده 1211 ) و فتحعلیشاه ( 1212 – 1250 ) به ترتیب زمام سلطنت را در دست داشتند .
این دوره با مهم ترین وقایع تاریخ دنیا مثل انقلاب کبیر فرانسه و ظهور ناپلئون اول و توجه خاص بعضی از دول اروپائی با ایران مصادف می شود .
و در این میان قاجار بعض ا زمنافع و مصالح کشور را به نفع بیگانگان از دست داده و تنها به فکر حفظ مقام سلطنت بودند .
زنجیره اصطلاحات مؤثر در تغییر لباس الف : اصطلاحات نظامی : در واقع اولین قشر اجتماعی که لباس سنتی خود را ( به اجبار) از تن خود در آورده اند و لباس نظامیان اروپائیان را به تن کرد ، سربازان بودند .
پولاک که از سال 1850 تا 1880 در ایران اقامت داشت در این زمینه می نویسد : هر چند که روی هم رفته مدل لباس شرقیها و برش ، دگرگونیهایی در آن رخ می دهد به خصوص در این دو دهه اخیر تماس بیشتر با اروپائیان تأثیر خود را به جا می گذارد .
از آن هنگام نه تنها کوششی برای متحد الشکل کردن لباس نظامیان به عمل آمد بلکه این تماس در سر وضع غیر نظامیان نیز مؤثر بوده و به این ترتیب بعضی از پرسشهای اروپایی در ایران به نام ، ( دخت نظامی ) رواج یافت ، به همین ترتیب هم جنس و هم نوع پارچه تغییر کرد ، بسیاری از پارچه های داخلی از نظر زیبایی و قیمت با منسوجات از نظر جنس به پستی کرایید یا به کل از بازار خارج شد .
ب : اصطلاحات اجتماعی : اکثر مورخان اروپایی سعی کردند که اطلاحات عصر قاجار را ناشی از مسافرتهای پی در پی ناصرالدین شاه و درباریان به ممالک فرنگ اطلاق کنند .
حتی عمده ای از مورخان ایرانی سعی کرده اند که عامل اساسی اصلاحات در ایران را سفر شاه قلمداد کنند .
از آن جمله ( ایوانف ) نویسنده روسی اشاره کرده است که شاه پس از مسافرت به خارجه ، تصمیم گرفته که پاره ای از تغییرات در دولت و دربار به وجود آورد که نتیجه آن دستکاه دولتی و درباره شکل اروپایی به خود بگیرد .
هر چند که نمی توان منکر این مطلب شد که شاه قاجار تأثیر بسزایی در این تغییرات داشته است شاه ایران سه مسافرت به اروپا کرد که به ترتیب در سالهای 1873 ، 1878 ، 1889 میلادی بود و به تقلید اروپائیها ، وزارتخانه های جدید امورخارجه ، امور داخله ، عدیله ، معارف ، پست ،تلگراف و … تأسیس شد به دنبال آن لباسهای درباریان نیز کم و بیش اروپائی گردید .
پ : اصطلاحات طبقاتی : اگر بخواهیم طبقه بندی درستی از طبقات اجتماعی عصر قاجار ( ناصرالدین شاه ) ارائه بدهیم ناچاریم که از دو قطب طبقاتی عمده آن زمان نام ببریم : طبقه برتر ( فرا دست ) جامعه بود که از لحاظ موقعیت سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ، بر طبقه مخالف و مقابل خود برتری داشت که در آن طبقه اقشاری مانند شاه و شاهزادگان ، زنان حرمسرا ، درباریان و کارکنان تجار ، بازرگانان و نظامیان عالیرتبه ، امرای محلی خوانها و فئودالها جا داشتند .
اما طبقه دوم طبقه فرودست را را عموما باید شامل ( کلاه نمدیها ) دانست طبقه کارگر ، کلاه نمدی تنگی بر سر می گذاشتند .
از آنجا که این طبقه پاسدار حفظ سنتهای اجتماعی به شمار می رفت در مقابل دگرگونیهای تند و ناگهانی مثل تغییر و تبدیل لباس سنتی به لباس فرنگی ، حساسیت نشان داده و مقاومت می کرد به خصوص که این طبقه تحت نفوذ روحانیون بود .
تربیت و اخلاق عمومی تربیت خانوادگی بر اساس آشنا ساختن اطفال به تکالیف شرعی و اجرای دستورهای مذهبی و انجام عبادات و حفظ مهارت و عفت و ناموس پرستی و گریز از منامی مانند : شرابخواری ، قمار و زنا به طور کلی هدف تربیت در خانواده این بود که کودکان و جوانان از سقوط اخلاقی محفوظ بمانند و به همین منظور بود که پدران و مادران به محض رسیدن پسران به سن و رشد جسمانی آنان را به ازدواج وا می داشتند و دختران را به سن 9 سالگی با بالا شوهر می دادند .
تمدن ایران در زمان قاجار جامعه ایرانی در فاصله بین انقراض سلطنت صفویه و تأسیس سلطنت قاجاریه با همان خصایص روحی و اخلاقی خود باقی ماند و جامعه عصر قاجاریه نیز وارث همان خصایص گردید .
اکثریت جامعه ایرانی یعنی قریب به 97 درصد مردم بی سواد بودند و غیر از آنانی که با علوم جدید سر وکار داشتند و با تمدن غرب آشنا بودند ، بقیه باسوادان در حدود خواندن و نوشتن و حساب کردن را می آموختند و از همان آغاز ورود به مکتب به فرا گرفتن قرآن و شرعیات می پرداختند و بطور کلی هیچگونه وسیله پرورش و رشد فکری برای اکثریت جامعه وجود نداشت .
معتقدان مذهبی که پایه و اساس تعلیم و تربیت عمومی بود ، چنانچه گفته شد ، در پرورش وجدان اخلاقی و حسن تعاون اجتماعی مردم کاملا مؤثر و برای حفظ و فرار از خطا و لغزش و آلودگی به فساد و تباهی مفید و ضروری بود زیرا جز مکتب مذهب هیچگونه مکتب دیگری برای پرورش اخلاقی مردم وجود نداشت .
قسمتی از این معتقدات به صورت شعائر مذهبی در جامعه رواج داشت که مهمترین آنها را باید روضه خوانی ، شبیه خوانی ، تعزیه گردانی ، و تظاهرات دسته جمعی حزن انگیز مردم در ایام ماه محرم و بعضی از روزها عزای عمومی دانست .
و افراد این جامعه سخت پاینده آداب و سخن و رسوم ملی و شمائر مذهبی خود و بدون تردید از هر گونه نفوذ تأثیر شیوه جدید زندگی و تمدن غرب بر کنار مانده بودند .
شاهزادگان و اعیان زادگان معمولا به مکتب نمی رفتند و معلم اقتصادی یا به اصطلاح آن روز معلم سر خانه آنان تدریس می کرد .
به خاطر ان اعتقادات عمیق مذهبی که مانع ازدواج فساد و فحشا در جامعه میان دختران و پسران شده بود .
اقتصاد پول و نقش بانکها واحد پول ایران قران بود که نقره ضرب می شد و هر قران معادل بیست شاهی و هر شاهی برابر با پنجاه دینار و در حقیقت هر قران برابر با هزار دینار بود .
دو شاهی را صد دیناری و چهار شاهی را عباسی می خواندند و ده قران مساوی بود با یک تومان .
اصطلاح ریال در بعضی از شهرستانها معمول بود و در مورد یک قران و پنج شاهی گفته می شد و به این ترتیب دو ریال برابر بود با دو قران و پانصد دینار ( 5/2 ) قران ، در بعضی از ولایات ایران ده شاهی را شهی بناباد ( بناه آباد یا چمن آباد ) می خواندند و مدتها سکه های سیاه کم ارزش به نام پول و قاز نیز رایج و یک شاهی معادل بود با دو پول یا پنج قازولی و مرور زمان پول و قاز از گردش خارج گردید .
رد اوایل دوره قاجاریه با آنکه ضرابخانه دولتی وجود نداشت و سکه های مورد احتیاج بازار در هر ولایت و ایالت به وسیله خود مردم و با نظارت عمال دولت ضرب می شده ، در صحت عیار سکه ها دقت و اهتمام کافی بکار می رفته ولی به مرور زمان سود جویان در امر ضرب سکه ها وارد و در عیار آن تقلباتی مرتکب شده اند و حتی بعضی از عمال و رجال بزرگ درباری نیز در این امر دخالت داشته اند .
در خارج از محیط خانه فعالیت و کوشش اجتماعی منحصر به مردان بود و هیچگاه زنان در فعالیت شرکت نداشتند .
مکتب تربیتی بعد از خانواده بود که هم مرکز اجتماع و آشنائی مردمان با یکدیگر و هم کانون ارشاد اخلاقی و مذهبی بود .
تعلیم و تربیت اختصاصی یعنی آموختن سواد خواندن و نوشتن فارسی و قرآن شرعیات برنامه کار مکتبخانه بود و این وظیفه نیز اکثر نقاط ایران به عهده ملاها و روحانیون و بدین ترتیب تعلیم و تربیت و فرهنگ جامعه ایرانی تقریبا به طور درست در اختیار طبقه متنفذ روحانی ول یکسب سواد فارسی هم از لحاظ کیفیت و هم حیثیت بسیار محدود بود.
وضع اقتصادی طبقه کشاورز ، اعم از ده نشینان و چادر نشینان در حدود هفتاد درصد جمعیت ایران را تشکیل می دادند و مهمترین و مشخص ترین طبقه مولد ثروت کشور بودند .
اما در شرایط خاص ناشی از سیستم ارباب و رعیتی استعداد تولید در این طبقه چنانچه لازم بود بکار نمی افتاد .
در رشته کشت و زرع بر اساس دو روش کشت دیم و کشت آبی ، غلات ( گندم و جو و ارزن ) برنج ، پنبه ، توتون ، تنباکو ، حبوبات ، بقولات ، محصولات صیفی ، میوه و تریاک بدست می آمد و ا زمنابع طبیعی نباتی محصولات جنگلی و کتیرا و انواع دیگر فراهم می شد .
در رشته دامپروری نگهداری و پرورش گاو و گاو میش و گوسفند و شتر و پرورش مرغان خانگی واج داشت و ایلات و عشایر فارسی و آذربایجان و خراسان مهمترین مولد محصولات حیوان از قبیل پشم و پوست و گوشت و لبنیات بودند .
و به مقتضای فصل به علت کثرت گله ها در منطقه معینی تغییر مکان می دادند تا همیشه از چراگاههای طبیعی برای تغذیه دامها استفاده کنند .
کشاورزی همانطور که پایه و اساس ثروت مملکت را تشکیل م یداد با اجرا ی سیستم مالیات بر اراضی مزروعی ، یکی از منابع مهم در آمد دولت بود .
صنایع درباره صنایع این اصل بطور خلاصه می توان گفت که تولیدات صنعتی مانند محصولات کشاورزی تقریبا تمام نیازمندیهای ساده زندگی و اکثریت جامعه ایران را تأمین می کرد و جز در مواردی محدود نیازی به کالاهای بیگانه در پیش نبود .
صنایع ایران عموما دستی بود و ابزار آلات ساده و مختصر در صنعت بکار می رفت و نیروی اساسی مولد عبارت بود از نیروی فکری و قوه محرک عبادت بود از نیروی جسمی کارگران کارگاه در کارگاههای ریسندگی و نساجی ، برای ریسندگی دوک دستی یا پایی برای بافندگی نیز دستگاههای ساده پایی و دست بکار می رفت و هیچگونه نیروی طبیعی در کار صنعت دخالت نداشت .
صنایع این دوره بطور اجمال عبارت بود از : بافندگی شامل : بافت قالی ، قالیچه ، سنج ، کرباس و متقال و شال برگ ، زری بافی و ترمه بافی و مخمل بافی ، موتایی مواد اولیه بافندگی از قبیل پنبه و پشم و ابریشم در داخل کشور تهیه و تمام محصولات این صنایع نیز در ایران معروف می شد .
در گیلان و مازندران تقریبا در جمیع خانه ها تخم ابریشم تربیت می شد ابریشم خام ایران سه قسم بود : که قسم اول بهترین ابریشم نامیده می شد ، درجه دوم آن کرک و درجه سوم لاس نامیده می شد و ابریشم خشن و پست به نام خرواری ، ابرسشم کدخدا پسند از دیگر اقسام ابریشم بود .
از سویی آنچه که بعدها به نام طلای سفید (پنبه مصطع گردید سطح تولید ایران بقدری بالا بود که بخشی ازمازاد نیاز به خارج کشورها صادر می شد) نامیده شد .
وضعیت اشتغال در بخش نساجی بخش عظیمی از نفوس کشور در بخش تولید مواد خام نساجی ، تولید منسوجات ، توزیع و فروش لباس و صادرات و واردات منسوجات اشتغال داشتند .
زنان نیز در این مجموعه به خصوص در تولید منسوجات ، دوخت و درز لباس حتی فروش آن کار می کردند .
زنان ایران همچنین نه تنها در امردوخت و دوز بلکه در زمینه کشت و کار پنبه نیز سهم زیادی داشتند در طبقات فقیر کلیه کارهای منزل را زنان انجام می دهند و بقیه اوقات را به پشم ریسی می پرداختند آنها دوک زیر بغل نگاه می دارند و رشته های پشم از قرقره ای که آزاد است به پایین در حرکت می آورند .
از این نخ پشم که رشته اند جوراب ، فرش ، می بافتند اما زنان اعیان تقریبا تمام اوقات خود را به حمام رفتن ، قلیان کشیدن ، دید و بازدید ، خوردن شیرینیهای مختلف و میوه های چربی در می گذراندند .
تعداد مردانی که در صنعت نساجی و تولید لباس ، طراحی ، رنگ زنی و کلمات زنجیره تولیدی توزیع آن اشتغال داشته اند در قهی قابل توجه بود .
هنر صنعت نساجی در عصر قاجار آنچه مسلم است در ایران در آن زمان ماشین در صنعت ایرانی جایی نداشت و تولید محصولات با دست صورت می گرفت در این دوره همچنان صنایع دستی شکوفا بود ، زیرا به علت ادامه جنگهای داخلی و خارج صنایع ایران همچنان پر رونق باقی بماند اما در این امر دوام چندانی نیافت .
تولیدات نساجی در آن زمان شامل انواع : مختلف ابریشم ، پارچه های پنبه ای ضخیم ، پارچه ها ی کم رنگ و پر رنگ ، شال کرمان ، پارچه های زری و غیره می باشد .
شهرهایی که بیشتر این موارد در آنها تولید می شود عبارت از : اصفهان ، یزد ، کاشان ، شیراز ، تهران ، رشت ، قزوین ، کرمانشاه بجز گوسفند و پوست بره که ماده اصلی پوشاک ایران است هنوز کالای تولید مهمی ندارد .
در اصفهان کالای تولیدی آن عبارتند از : پارچه های زری دوزی شده ، کالاهای دوست بره ای و پارچه های پنبه ای ضخیم پررنگ و کم رنگ ، یزد : ابریشم ، قالی ، نمد ، شالی که از پشم کرمان درست می شود ، پارچه ها ی ضخیم پنبه ای ، پشم و ابریشم تولید می کند ، کاشان هم به خاطر کالای ابریشمی و قالی معروفیت دارد .
از بین رفتن صنعت نساجی در عصر قاجار در حالیکه هر روز به تعداد کارخانجات نساجی اروپا و تدریجا آمریکا مؤسسات گوناگون مد لباس افزوده می شد صنعت نساجی ایران در آن عهد رو به کسادی می رفت و همان چیزی بود که موجب شد تجار صنعتی روسیه ، اروپا و آمریکا بتوانند بازارهای پر رونقی برای وارد کردن منسوجات خود به ایران فراهم سازند .
با جانشینی منسوجات روسی و اروپایی به تنهاییی صنایع نساجی ایران را رو به ویرانی و رکود رفته بلکه صاحبان صنایع و عده زیادی از جمعیت ایران که در این رشته مهم اشتغال داشتند بیکار شدند و دست از این حرفه شستند .
اعزام دانشجو و تغییر لباس بعد از موافقت نامه دو جانبه بین عباس میرزا و پسر سالار فود جو جوننر منعقد شد اولین گروه از جوانان اعیان برای کسب علم و معرفت همراه جوننر راهی انگستان شدند .
و ظاهرا مهمترین بخشی که در انگلستان مطرح بود تغییر دادن لباس و آداب و رسوم این گروه دو نفری بود و دومین گروه که شامل 5 نفر بود توسط عباس میرزا به منظور تقویت فنون و فراگیران فنونی از ارتش و مردم بدان نیاز داشتند به انگلستان اعزام شدند .
و این اقدام خواه نا خواه گاهی به حهت انتقال آداب و رسوم از اروپائیان به جامعه ایرانیان بود .
پوشاک اصیل اوائل دوره قاجاریه کلاه پوستی نوک تیز که کلگی فرو رفته آن به حفظ وضعیت مخروطی خود ، از ماهوت الوان و اغلب قرمز رنگ پوشیده شده و شکل عمومی کلاه چنان است که بعد از پیشانی تدریجا به عقب و بالای سر بلندی گرفته است .
( 243 ، 242 ، 241 ، 239 ، 238 ) پیراهن زیر که با یقه گرد است ، در طرف راست سینه چاک دارد و در پهلوی راست گردن بسته می شود .
( 243 ، 238 ، 237 ) پوشاک ایرانیان در دوره قاجاریه برخی مدارک از اوائل دوره قاجاریه هست که همبستگی و نزدیکی تامی با پوشاک دوره زندیه دارند و در مقام مقایسه ، هیچگونه اختلافی میان پوشاک آن دوره به نظر نمی رسانند جز در کلاه ( که از این دوره از نوع پوستی بلند بوده و کلگی آن نیز که معمولا از جنس ماهوت الوان انتخاب می شده ، بر وسط تا می خوره و در نتیجه کلاه به صورت نوک تیز در می آورده است ) .
بقیه پوشاک همانست که در گذشته نزدیک معمول بوده و فقط دوز پشت ها و برخی جزئیات طبقه نمایی بیشتری شده است .
چهار نقش از بهترین نمونه های پوشاک اوائل دوره قاجاریه ( که به عالیترین وجهی هیئت عمومی مردان آن زمان را نشان می دهند ) در اینجا آورده می شود .
یک پره نقاشی که در مجله روزگار نو درج شده فیروز میرزا را ایستاده نشان می دهد ( 237 ) که قبائی ساده و بدون زینت و بلند تا مچ پا پوشیده .
لبه قبا مانند همه قباهای دوره پیش حاشیه باریک بر کنار لبه پیش سینه دارد ، و دم آستین سبنوسه دارش نیز همین حاشیه را دارد ، ولی چاک دامن را در جلو نشان نمی دهد ، و نشان می دهد که طبق معمول باید در پهلوی راست قرار داشته باشد و بنابراین شکل آن در محل کمر باید برشی افقی با طول کوتاه داشته باشد .
در زیر قبا قبای نازک را ( که با آن آشنایی داریم ) پوشیده و پیراهن زیر پوش نیز با یقه گرد سجاقدار و چاک سمت راست که بر روی شانه راست رفته دیده می شود .
جورابی در پا دارد که پنجه آن منقوش است و طبق رسن شالی به کمرش بسته است و کلاه او پوستی و نازک و نوک تیز می باشد و کلگی پارچه ای نمایان است .
نقش دیگر از همین مجله که با شماره ( 238 ) آورده شده و چهره حضرت یوسف را می نماید ، قبائی با حاشیه چین پوشیده که سر تا سر لبه های جلو و پائین و چاک دو پهلو دامن قبال را پوشانده است زیرا پیراهن او که از نوع یقه گرد است و چاک آن در سمت راست قرار دارد بر شانه راست و کنار گردن بسته می شود .
خط افقی قبا زیر او نیز در جلوی سینه و میان دو لبه یقه قبای روئی نمایان است .
در نقش دیگری از مجله روزگار نو عباس میرزا معرفی شده او در وضع نشسته ساخته اند .
تاجی از نوع یکی از تاجهای نادری بر سر دارد و چاک حاشیه دار قبای او در پهلوی راست دیده می شود که همچنان تا انتهای دامن سرازیر است ، تمامت دور دامن ، حاشیه مروارید دوزی شده دارد ، و چون دوره های گذشته ، دارای سر دوشی و یقه جواهر نشان است ، و بر آستین و محل باز و نقش باز بندی مروارید نشان ساخته اند و بر ساعد نیز به همین اسلوب طرح هائی بوجود آورده اند .
در انتهای آستین ( پر پشت دست ) سنبوسه دم آستین نمایان است .
از لایه دو لبه یقه قبا ، زیر پیراهنی سنجاقدارش نیز پیداست و کمربند قلابدار ( از نوع کمر بند دروه صفویه ) بر میانش بسته است .
دورو ویل در سفرنامه خود نوشته است : که ایرانیان به جای پوشیدن البسه گشاد و راحت ، معمولا لباسهای تنگی که شکل بدن مخصوصا ستبری بازوانشان را نمایان سازد بر تن می کند .
مردان ایرانی معمولا قباهای بلند دارند مه تا زیر کمر بسیار تنگ و چسبان است از کمر به پایین قبا عریض است و تا پاشنه پا کشیده می شوند .
در زیر قبا نیم تنه ای بلند از چسب آستردار می پوشند .
دو لبه نیم تنه مزبور در جلو رویهم می افتد .
سینه آن باز است در صورتیکه پیش سینه قباها تمام بسته می باشد .
پیراهن مردان ایرانی از پارچه حریر ، به رنگهای گوناگون و بسیار گوتاه بدون یقه است.
سمت راست پیش سینه پیراهنشان شکاف دارد و با رنگ روشنی نقره دوزی شده است .
( 241 ) ایرانیان به کمر خودشان کم و بیش گرانبها می بندند .
مردم عادی ، شال پشمی یا پنبه ای و نجیب زادگان و اعیان و ثروتمندان ، شال کمر بسته و دشنه ای به پر آن می گذارند .
مردان ایرانی ، در فصل سرما خود را در بالا پوشی گشادی به نام پوستین (که از پوست گوسفند تهیه می شوند ) می پیچند .
مردان و زنان ثروتمند در فصل سرما لباسهای پوستی اعلائی ( که از هشترخان وارد می شود ) بر تن می کنند .
اما افراد طبقات پایین در زمستان فقط نیم تنه کوتاهی با پوست گوسفند ( که جلوی آن باز و آستین نصف است ) می پوشند .
مردان ایرانی در لباس کاستی مخمل در شکل آمده که جلوی سینه قبا باز است و فقط محل کمر تنگ بسته شده و دامنه ها روی هم آمده است .
پیراهن زیر کوتاه بوده و شکافی در محاذی راست سینه داشته است و بر شانه راست با دکمه بسته می شود .
( 242 ) سولیتکوف ( الکسیس ) نیز از نقاشان بوده و در دوره محمد شاه قاجار به ایران آمد نقاشی هائی تهیه کرده که از لحاظ عرضه پوشاک معمول اواسط دوره قاجاریه بسیار با ارزش و مغتنم است .
زیرا پوشاک این زمان ، صورت تازه ای به خود گرفته و رفته رفته بسوی دگرگونی می رفته است .
در یکی از نقاشیهای کتاب خود ( مسافرت به ایران) سولیتکوف آن را عرضه کرده ( 243 ) که عده ای از شخصیتهای آندو را نشان می دهد پسر دوم پادشاه دیده می شود که قبائی آستین کوتاه پوشیده و کناره های یقه و دامن و سر دست آستین کوتاهش پوست دوزی شده است .
و بلندی قبا نیز به زانو می باشد ، و از زیر آن شلوار فراخش با دمپای حاشیه دار پیدا شده است و همچنین یقه گرد زیر پیراهن او که سفید است ، نمایان است .
مردی که دست پسر شاه را گرفته است ، قبائی از نوع قباهای یقه مال پوشیده ولی جهت یقه بر خلاف دوره های گذشته کاملا به سوی زیر بغل نرفته و از حد میان زیر بغل و کمر شروع شده است .
دامن قبای او تا پشت پا است و دم آستین پیراهن سفیدش دارای سنبوسه کوچکی است و دم آستین قبایش نیز برگردان گوشه دار دارد .
صدر اعظم نیز که در سمت راست نقش نشان داده است عصائی در دست دارد و در روی قبای زیری خود که شالی بر پشت بر میان آن بسته ، بالا پوشی فراخ پوشیده و دست چپش را در جیب آن داخل کرده است .
کناره این بالا پوش در محازی کمر ، عقب رفتگی دارد ، و بالا پوش نفر پشت سر او نیز که پوستین کوتاهی از زیر آن نمایان است ، دارای چندین عقب رفتگی می باشد .
شخصیت دیگری که کلاه عهد زندیه را بر سر دارد بالا پوشی بلند پوشیده و نفر سوم است راست نقش ، پیراهنی دارد که جلوی سینه اش را تا زیر گردن پوشانده است .
این تنوع پوشاک در نقش مزبور ، علاوه بر اینکه خود نماینده یک تحول در زمینه پوشاک است ، از گفته سلیتکوف نیز ( محمد شاه با لباس نیمه جدید و بسیار نا مناسب و بسیار زشت وارد شد ) بر می آید که از این زمان تحول پوشاک بوسیله درباریان فراهم می گردیده است .
یر حسب آنچه ( رنه دالمانی ) از مردم دوره اواخر قاجار نشان می دهد دانسته می شود که مردم نقاط نختلف ایران گرچه همچنان از پوشاک سده های پیش استفاده می کردند و در استعمال آنها اکثریت داشته اند .
ولی وضعیتی در حال تغییر تدریجی پوشاک نیز داشته اند .
مادام ( دیولا فو آی ) که اواخر دوره قاجاریه را درک کرده عکسهائی از مردم مناطق مختلف در سفرنامه خود ارائه داده که توجه را به اختلاف پوشاک قدیم و جدید جلب می کند .
تغییر کلاه پوستی نوک تیز به کلاه تخم مرغی و گرد ،با استفاده از کلاه با کلگی همواره ، و پوشیدن سرداری و کمر چین و کوتاه شدن پیراهن ها ، و رسیدن قرانها زا مچ پا تا به زانو و تنگ تر گرفتن شلوار ، همه نتیجه تحول تدریجی در اواخر دوره قاجاریه است که خود زمینه ، و مایه کار پوشاک در حال تغییر دائم دوره جدیدی است که بخش جداگانه دارد .
انتقال تدریجی آداب و رسوم اروپائیان همانطور که از اوضاع و احوال سیاسی آن زمان پیدا بود شاه و درباریان و اعیان خود باختگی گرفته که آداب و رسوم فرهنگشان باعث شده ملتی رشد یافته و عقب مانده باشد از سویی دیگر با اعتقادات دو سری از افراد معاشرت دایمی اهزادگان ایرانی آنها را با آداب و رسوم انگلستان و روسیه آگاه ساخت .
لباس طبقات و اقشار مخالف مردم ، لباس زنان الف ) لباس بیرونی زنان ایرانی زن حق داشت در برابر شوهر و چند تن از نزدیکترین خویشاوندان که به او محرم بودند بدون حجاب ظاهر شود و هر گاه در کوچه بر اثر تصادف حجاب زنی از سرش می افتاد رسم چنین بود که مردی که با او روبرو می شد رو بر می گرداند تا باز آن زن دوباره حجاب خود را مرتب کند حتی زن پیر و گدای کوچه و بازار نیز بدون نقاب دیده نمی شد .
فقط صورت زنان چادر نشین باز بود .
اما آنها نیز از اینکه در برابر غریبه ها ظاهر اجتناب می کردند .
علاوه بر پولاک که لباس بیرونی زنان ایرانی را توصیف کرده است ( چارلز ویلس ) نیز در همین زمینه داده است .
زن های ایرانی همیشه در چادر های سیاه مستور شده اند و به هیچ وحه شخص خارجی را ممکن نمی شود که صورت آنها را ببیند و اگر یکی از نسوان آنجا در کوچه ها ی ایرانی غفلتا صورت خود را بر عابرین مشکوف دارد به اعتقاد ایرانیان اسباب بی احترامی را فراهم آورده است و چون معلوم گردید که نسوان ایران به هیچ وجه در وقت عبور و مرور در خیابان ها و در سایر اماکن بلاد ایران مکشوفا تردید می نمایند لهذا می توان گفت که انسان را ممکن نمی گردد که در چنین مملکتی اظهار تعسق نمایند .
زیرا نسوان آنجا وقتیکه از خانه خود بیرون می آیند خود را در پارچه آبی رنگ که آن را چادر می نامند مستور می دارند و از جهت حفظ صورت چیزی دیگر وضع نموده اند که نه شباهت به آن روبند های با شکوه مملکت ما و نه شباخت جزئی به آن روبندهای نازک مملکت عثمانی دارد ، بلکه همین چیز که بواسطه آن صورت زنهای ایرانی مستور می شود عبارت است از یک پارچه چلوار کلفت بادامی است که اغلب طول آن تا یک آرشین محدود و معین شده است و از جهت ملاحظه و دیدن از وراء آن قطعه طرف علیای پارچه مزبور را متری بریده و بر روی آن سوراخهای مشبک ترتیب داده اند و بواسطه همان سوراخها زنان ایرانی می توانند که تمام اشخاص و اشیاء را ببینند و هنگام استعمال آن در وقت خروج از خانه است که در سر خود هنب تعبیه نموده و اسم آن را روبند می نامند و معلوم است در چنین حالت که تمام نسوان ایرانی ملبس به چادر سیاه رو بند سلیق الذکر باشند .
چیزی که ملاحظه می شود این است که تمامی آنها به یک شکل و به یک لباس مستور گشته اند .