بحران اقتصادی در نظر اول عبارت است از پیدا شدن "اضافه تولید" یعنی پرشدن بازار از کالاهائی که مشتریِ قادر به پرداخت ندارد. وقتی در بازار مشتری نباشد و کالاها فروش نرود طبعاً تولید کالاها نیز کاهش یافته و متوقف میشود و به دنبال آن تعطیل کارخانهها و بیکاری وسیع و میلیونی کارگران بیش میآید که به نوبه خویش فروش کالاها را باز هم دشوارتر کرده و بر عمق بحران میافزاید. سیستم اعتباری سرمایه داری از کار باز میماند، بدهکاران توان پرداخت بدهی خود را در سر موعد از دست میدهند. بهای سهام شرکتها در بازار تنزل میکند، موسسات سرمایه داری یکی پس از دیگری ورشکست میشوند.
به این ترتیب آنچه در نظر اول و گام نخست به صورت وجود کالای "زیادی" در بازار تظاهر کرده بود در سیر تکاملی خویش مجموعاً اقتصاد را درهم میریزد و فاجعهای پدید میآورد که به مراتب از شدیدترین سوانح طبیعی ویرانگرتر است.
در بحران بزرگی که در سالهای ۱۹۳۳ - ۱۹۲۹ در گرفت، حجم تولید در جهان به ۴۴% رسید (کمتر از نصف میزان قبل از بحران شد) و بزرگترین کشورهای سرمایه داری از نظر حجم تولید به سطح ۲۰ یا ۳۰ سال پیش از بحران برگشتند. چهل میلیون نفر کارگر از کار بیکار شده به خیابانها ریخته شدند، هزاران مؤسسه ورشکست گردید. زیانی که از این بحران به اقتصاد جهانی وارد شد بیش از خسارات ناشی از جنگ اول جهانی بود. لبهٔ تیز بحران و نیروی ویرانگر آن علیه کارگران و تولیدکنندگان و سرمایه داران کوچک متوجه است
تاریخ بحرانهای اقتصادی
تاریخ بحرانهای اقتصادی سرمایه داری معلوم است. نخستین بحران بزرگ اقتصادی در ۱۸۲۵ در انگلستان پدید آمد و سپس هر ۸ تا ۱۲ سال یکبار تکرار شد و هر کشوری را که وارد مرحله سرمایه داری شده بود فرا گرفت. از بحران ۲۹ - ۱۹۳۳ به بعد بر اثر تنظیم دولتی – انحصاری اقتصادی کوتاه تر شده ولی در ادواری بودن باز تولید سرمایه داری تغییری رخ نداده است. بحران اقتصادی بر فقیرترین کشورهای جهان بیشتر تأثیر میگذارد. در حال حاضر به دنبال بحران اقتصادی، بسیاری از کشورهای در حال توسعهی آفریقایی، در مقایسه با کشورهای آسیایی با مشکلات بسیار بیشتری روبرو هستند. هر دور باز تولید سرمایه داری از چهار فاز یا مرحله میگذرد که عبارتاند از: ۱- بحران ۲- رکود اقتصادی یا کسادی ۳- آغاز رونق نوین ۴- رونق
بررسی علل رکود اقتصاد جهانی
کشورها باید به ترکیب مناسبی از سرمایه داری و مداخله دولت دست یابند
واشنگتن- بر اساس اعلام جیمز بارت[1] از موسسۀ میلکن[2]، مشکلات موجود در بازار مسکن، ساختارهای تنظیم کننده و گردش سرمایه در رکود اقتصاد جهانی موثر بوده است.
بارت در گفتگوی اینترنتی با America.gov در 12 نوامبر برخی از این مشکلات را که به سقوط بازار مالی آمریکا و به ویژه بحران وام مسکن به صورت خطرناکی سرعت داده، توضیح داد. این وام ها که به افرادی با اعتبار قابل تردید اعطا می شود اغلب تضمین شده بدین معنی هستند که به اوراق بهادار تبدیل شده و سپس در سطح بین المللی فروخته می شوند. زمانی که ارزش وام ها به دلیل ناتوانی مالکین خانه ها در پرداخت این وام ها کاهش می یابد، ارزش اوراق بهادار نیز کمتر شده و مشکلاتی برای سرمایه گذاران به وجود می آید.
بارت می گوید:" شرکت هایی که دارای سرمایه کم و دارایی زیاد هستند در صورت کاهش ارزش این دارایی ها حتی به میزان نسبتا کمی در معرض خطر جدی ورشکستگی قرار خواهند گرفت. به همین دلیل مقام های ناظر مالی می بایست میزان مناسب سرمایۀ مورد نیاز موسسات مالی را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند."
امروزه، جامعۀ بین الملل به دنبال یافتن راهکارهایی برای بهبود بخشیدن به وضعیت مالی جهان است. در 14 و 15 نوامبر گروهی 20 نفره، از رهبران جهان به منظور بحث در مورد علل شرایط کنونی و راه های بهبود سیستم مالی جهان در واشنگتن گرد هم خواهند آمد. مراجعه شود به:
(آمادگی واشنگتن برای نشست اقتصاد جهانی)
بارت گفت که چین، اندونزی و هند که در این نشست حضور خواهند داشت، کمک های مهمی به رشد اقتصادی جهان کرده اند. سرمایه داری و مداخلۀ دولت هر دو از شیوه های ترویج رشد اقتصادی در این کشورها و دیگر کشورهای جهان بوده اند. اما دانستن سطح مناسب برای هر یک دشوار است. او اضافه کرد: "دشواری این موضوع، در انتخاب ترکیب مناسب برای این دو رویکرد در زمان مناسب به منظور ایجاد رشد با ثبات و طولانی مدت بوده است که به شرایط هر کشور بستگی خواهد داشت."
در حالی که بارت، استاد اقتصاد در دانشگاه آبرن[3] آلاباما، پیش بینی می کند که بازار مسکن در آمریکا تا اواسط سال 2009 بهبود نخواهد یافت اما اعتقاد دارد که دورنمای اقتصادی به سرنوشت دوران رکود اقتصادی، آخرین بحران مالی در مقیاس وسیع در آمریکا دچار نخواهد شد. حدود 9 درصد از وام های مسکن امروز در آمریکا معوقه هستند که این مقدار در مقایسه با دوران رکود اقتصادی آمریکا نصف بوده است. بارت هم چنین اضافه می کند که میزان بیکاری 6.4 درصدی کنونی بسیار پایین تر از میزان 25 درصدی در زمان "رکود اقتصادی بزرگ" است
رکود اقتصادی; روندی که ادامه دارد
دوران رکود اقتصادی آغاز شده است. روزنامه نگاران همچنان از اقتصاددانان می پرسند که آیا جهان با رکود اقتصادی بیشتری مواجه خواهد بود. برای یک دقیقه هیچ خبری را باور نکنید.مقاله ای از ایمانوئل والراشتاین دوران رکود اقتصادی آغاز شده است. روزنامه نگاران همچنان از اقتصاددانان می پرسند که آیا جهان با رکود اقتصادی بیشتری مواجه خواهد بود. برای یک دقیقه هیچ خبری را باور نکنید. ما در حال حاضر در یک رکود اقتصادی همه گیر با بیکاری گسترده در جهان مواجه هستیم. چنین شرایطی یک مدل کلاسیک تورم زدایی لازم است که پیامدهای منفی زیادی برای مردم عادی دارد. و یا می توان مدل دیگری انتخاب کرد که کمتر مورد علاقه است و در آن ارزش ها خالی می شوند و این حتی از روش قبل نیز برای مردم عادی بدتر خواهد بود.این طبیعی است که هر کسی بپرسد سبب این رکود اقتصادی چیست؟ دلیل آن فرآمدها است که وارن بوفه به آن سلاح های مالی برای خرابی توده وار می خواند؟ یا وام های اولیه؟ یا دلالان نفت؟ در این بازی هر کسی دیگری را مقصر می داند و اهمیت واقعی ندارد. بهتر است نگاهی به دو عامل دیگر که واضح تر نیز هستند بی اندازیم. یکی از آنها نوسانات تناوبی کوتاه مدت است و دیگری روند ساختاری طولانی مدت. دنیای اقتصادی سرمایه داری چند صد سال است که دو مدل اصلی در نوسانات تناوبی دارد. یکی از این مدل ها، مدل کوندراتیف]1[ است که مدت آن 60-50 سال است. دیگری دوره تسلط است که مدت آن طولانی تر است. در مدل دوره تسلط، امریکا از سال 1973 به عنوان یک رقیب بزرگ در عرصه بین المللی برای تسلط بر جهان شناخته شد که توانست در سال 1945 تسلط کامل خود را اعمال کند و از دهه 1970 به آهستگی از این تسلط امریکا کاسته شد. اشتباهات جورج بوش سبب شد تا این روند کند، به روندی تندتر تبدیل شود. و اکنون ما تسلط بی چون و چرای امریکا در جهان را از دست داده ایم و به دنیای چند قطبی وارد شده ایم. هرچند که امریکا همچنان به عنوان یکی از قدرت ها است و بدون شک بزرگ ترین قدرت جهان به شمار می رود اما در دهه های آینده باید با قدرت های دیگر همکاری کند. مدل کندراتیف زمانبندی متفاوتی دارد. جهان در سال 1945 از روند B این تئوری خارج شد و وارد مرحله A این تئوری در سیستم مدرن جهانی شد. حدود سال های 1967 تا 1973 به بالاترین حد خود رسید و پس از آن روند نزولی را آغاز کرد. مرحله B در حال حاضر بیش از مرحله B سری قبل دوام آورده است و همچنان ادامه دارد. خصوصیات مرحله B به خوبی شناخته شده است و دنیای اقتصاد از دهه 1970 آن را تجربه می کند. میزان سود نسبت به فعالیت های تولیدی کاهش پیدا کرده است، بخصوص در محصولاتی که بیش از همه سوده بودند. در نتیجه سرمایه دارانی که می خواهند بیشترین میزان سود را به دست آورند به صحنه مالی توجه کردند و مناطق مرکزی به سایر بخش های سیستم جهانی روی برگرداندند و به سمت دستمزد های کمتر و قراردادهای ارزان تر تغییر جهت دادند. به همین دلیل است که این سرمایه داران از دیترویت و اسن و ناگویا رفتند و کارخانه های خود را در چین و برزیل و هند گسترش دادند. این یک خیال واهی است اما برخی از مردم از همین خیال واهی پول های زیادی به دست می آورند. اما این خیال های واهی دیر یا زود می ترکند. اگر یکی بپرسد که چرا مرحله Bنظریه کندراتیف این دوره طولانی تر بود باید این جواب را بدهیم که قدرت هایی مانند بانک فدرال امریکا، صندوق بین المللی پول و سایر همکاران آنها در اروپای غربی و ژاپن همواره در بازار مداخله کرده اند. آنها درس هایی از مرحله Bاین نظریه گرفته اند. اما محدودیت های ذاتی در این مداخله ها وجود دارد. اکنون دیگر مداخله در بازار آسان نخواهد بود و حتی می توان گفت که غیر ممکن است. در گذشته وقتی رکود اقتصادی ویرانی بزرگی را به بار می آورد، اقتصاد جهانی دوباره با تکیه بر چند ابتکارات و نوآوری ها دوباره به پا می خواست. بنابراین، زمانی که مردم می گویند که بازار بورس می تواند دوباره رشد کند، این آن چیزی است که آنها فکر می کنند که اتفاق خواهد افتاد. ممکن است که چنین اتفاقی هم در چند سال آینده و یا بیشتر بیافتد. مسلما یک چیز جدیدی وجود دارد که بتواند در این روند جای گیرد و سیستم سرمایه داری را برای حدود 500 سال سرپا نگه دارد. نمای اصلی ساختاری سرمایه داری به عنوان یک سیستم جهانی توسط قوانین مشخصی اجرا می شود که می توان آنها را در یک جدول قرار داد که در یک ترازمندی به سمت بالا در حرکت هستند. مشکل این است که ساختار متوازن تمامی سیستم ها، بعد از گذشت زمان، منحنی ها از فضای تعادل فاصله می گیرند و برگرداندن آنها به سیستم تعادل قبلی غیر ممکن می شود. چه چیزی موجب دور شدن سیستم از تعادل می شود. بسیار واضح است. پس از گذشت 500 سال هزینه های اصلی تولید در سرمایه داری یعنی نیروی کار، پول مصرفی و مالیات، با افزایش قیمت فروش افزایش پیدا می کنند. امروز غیر ممکن است که بتوان سود تولیدات نیمه انحصاری را مانند گذشته به دست آورد. این بدان معنا نیست که سرمایه داری در حال سقوط است. بلکه به این دلیل است که راه خود را به خوبی پیش رفته است که در آخر به پایه های تجمع آتی ضربه زده است. زمانی که سیستم دو شاخه می شود چه اتفاقی می افتد؟ پیامد فوری آن آشفتگی و هرج و مرج است که ما رد حال حاضر این شرایط را تجربه می کنیم و به 20 تا 50 سال دیگر نیز با این شرایط دست و پنجه نرم خواهیم کرد. در چنین شرایطی همه به دنبال راه جدیدی هستند تا بتوانند از این شرایط بیرون بیایند.