جنگ خندق ( 17 شوال سال 5 هجری) مهمترین حادثه ی این سال جنگ خندق است به پیامبر خبر رسید که کفار قریش با هماهنگی و هم عهدی با قبایل مختلف آماده نبرد با پیامبر می شوند پیامبر مسأله را با اصحاب خود در میان گذاشتند به پیشنهاد صحابی بزرگ ایشان حضرت سلمان فارسی در اطراف مدینه خندق حفر کردند خندق به صورت یک زاویه قائمه حفر شد چون نیازی نبود که در اطراف مدینه حفر خندق به صورت دایره انجام شود یک رشته کوه در یک طرف مدینه و قلعه بنی قریضه هم در کنار آن عملاً مدینه را از دو سمت و سو محفوظ می داشت نقطه ضعف در دو قسمت دیگر مدینه بود در حفر خندق 2 هزار نفر شرکت داشتند لذا حفر خندق در مدت 6 روز انجام شد عرض خندق 4 متر و عمق آن پیش از 2متر بودت بعضی از محققین معتقدند که طول خندق 12000 زارع یعنی حدود 5/5 کیلومتر بوده است با توجه به اینکه عرض آنرا 5 متر و عمق آن نیز 5 متر تخمین زده اند با این حساب باید هر ده نفر در 6 روز 20 متر از خندق را حفر کرده باشند یعنی 500 متر خاکبرداری بعبارت دیگر 500/137 متر خاکبرداری توسط مسلمانان در عرض 6 روز صورت گرفته باشند چنانکه دیدیم ابوسفیان در سال 4 هجرت گروهی را به بدر آورد اما در وسط راه پیشیمان شد و برگشت این بازگشت موقعیت فرماندهی او را در نظر بزرگان قریش ضعیف کرد و ناچار شد به تهیه سپاه بزرگ و متعلمی بپردازد سرانجام در سال هجرت سپاهی بین هفت تا هزار تن فراهم آورد که 600 تن سواره جزء آنان بود این لشکر بزرگ رو به مدینه نهاد چون سپاه از قبیله های مختلف عرب تشکیل شده بود این جنگ احزاب نامیده اند به علاوه در این جنگ گروهی از یهودیان بنی فقیر که در خیبر به سر می بردند با قریش و قبیله غعلغان علیه پیغمب متحد شدند یهودیان بنی قریفله نیز که پیرامون مدینه سکونت داشتند و متعهد بودند که قریش را یاری نکنند پیمان شکنی کردند و با مردم مکه همدست شدند در مقابل این لشکر انبوه پیغمبر فقط 30 هزار سپاهی داش ت که به جز چند تن بقیه پیاده بودند مردم مدینه بر خلاف جنگ احد این بار پذیرفتند که شهر حالت دفاعی بخود بگیرد در این جنگ بود که به صلاح دیر سلمان فارسی برای حفاظت شهر خندقی کندند مدینه از 3 سو به وسیله نخلستان و ساختمان محفوظه بود و دشمن نمی توانست از این 3 جانب به شهر حمله برد و با کندن خندقی در شمال آن سمت نیز از هجوم سراران دشمن محفوظ ماند پیش از آنکه سپاه مکه به نزدیکی مدینه رسد کار کنمدن خندق پایان یافت چون دشمن بر انجا رسید در شگفت ماند چه تا آن رو چنان مانعی برای پیشروی جنگی ندیده بود سواران نمی توانستند از خندق بهمند و چون پیش می آمدند تیراندازان به آن ها مجال نمی دادند عمروبن عبدور و عکرمه بن آبی جمل تصمیم گرفتند از خندق عبور کند عمرو که شجاعی نامدار بود به دست علی ( ع) کشته شد به صورت ظاهر جنگ خندق برای مدینه زیان آور بود سپاه اندک مسلمانان در مقابل آن لشکر انبوه چه می توانست بکند؟
پیغمبر نخست خواست قبیله غطفان را از جمع لشکریان جدا کند بدانها پیام داد یک سوم محصول مدینه از آن شما بر شرطی که با قریش همکاری نکنید انصار مدینه از پیغمبر پرسیدند این مصالحه وحی آسمانی است؟
گفتند در این صورت ما تن به چنین شکستی نمی دهیم آن روزها که خدا ما را به دین اسلام هدایت نکرده بودجه خواری تن در نمی دادیم امروز که خدا به سبب تو ما را رستگار ساخته چگونه ممکن است خود را زبون سازیم در نتیجه آن مصالحه انجام نشد .
عسرت در حفر خندق بسیاری از مورخین و محققین وقتی می خواهند به جنگ احزاب با خندق بپردازند و اسناد و مدارک را مورد بررسی قرار دهند از شکوه شور انگیز مسلمانان در حفر خندق و مقامت چهل روزه آنان در برابر کفار و مشرکین قریش دار سخن می دهند و ناتوانمی بت پرستان و همپیمانان آنها را در نفوذ به مدافع مسلمانان مورد تجزیه و قرار می دهخند کمتر دیده و شنیده ایم که محققین به عمق فاجعه ای که احزاب در چند قدمی آنها برای همدم و نابودی حرث و نسل مسلمین تدارک دیده بودند اشاره کنند مسلمانان در شرایط بسیار سختی به لحاظ اقتصادی و معیشتی بسر می بردند شهر مدینه در محاصره بود منافقین مدینه آخرین اطلاعات ازمواضع مسلمانان و تغییر و تحولات جبهه ها را به مشرکین می دادند و یهودیان بین قرینه که با مسلمانان پیمان نامه امضا کرده بودند با نزدیک شدن قریش به نزدیک مدینه پیمان شکنی کردند و به آنها پیوستند این دو گروه اطلاعات مهمی را از مسایل مسلمانان به دشمن می دادند قریش بر مبنای این اطلاعات بهتر می توانستند برای شکست مسلمانان برنامه ریزی کنند مهمتر از همه این که حفر خندق در فصل تابستان در ماه رمضان انجام شده است از غذا و نان خبری نبود مسلمانان برای اینکه احساس گرسنگی نکنند سنگ پهنی را در دستمان قرار می دادند .
آنرا به شکم خود می بستند این سنگ به حجر مجاعه معروف شد در چنین شرایطی به حفر خندق اقدام کردن در محاصره دشمنان به دفاع از تمامیت اسلام پرداختن و با توکل بر قدرت قاهره الهی در انتظار پیروزی بودن دلیل محکم و نیرومندی برا ایمان مومنان صدر اسلام و برهان مستحکمی بر ارزشمندی جنگ خنداست مشرکین قریش در 17 شوال سال5 هجری به پشت خندق رسیدند و بسیار تعجب کردند زیرا تا آنروز چنین پدیده ای را برای دفاع از شهرها ندیده بودند قریش پی برد که فکر حفر خندق از غیر عرب است بنابراین در پشت خندق متوقف شدند و به حفر سنگر و نصب چادر پرداختند روزها طول کشید و امکان نفوذ به مدینه وجود نداشت چندین بار ابوسفیان نمایندگانی را به نزد کعب این اسد رئیس یهودیان بنی قریضه فرستاد و تقاضای کمک کرد کعب همپیمان پیامبر بوده او درآغاز تقاضای همکاری با قریش را رد کرد ولی بالاخره اصرار حی بن اخصلب رئیس قبیله بنی نضیر و دیگر شخصیت های مکه مقاومت او را شکست و حاضر شد پیمان خود را با پیامبر بکشند او 3 نوع همکاری را به قریش قول داد: 1 به قریش آذوقه و خوار و بار بدهد 2 نیروی رزمنده برای جنگیری در اختیار قریش بگذارد 3 در مدینه به ناامنی و تخریب و احیاناً ترو دست بزند و البته این یک پیروزی بزرگ برای قریش بود پیامبر از پیمان شکنی کعب آگاه شدند بر حفاظت از شهر و نظارت بیشتر بر بنی قریضه و رفت و آمدهای به داخل قلعه آنها افزودند پیامبر به منظور ایجاد رعب در دل بنی قریضه و وحشت در دل مشرکین قریش و تقویت روحیه مردم مسلمان مدینه همه روزه گروههای منظمی را به داخل شهر مدینه و کوچه های فرستاند و آنها شعار الله اکبر و لا الله الا الله را با صدای رسا و دسته جمعی سر می دادند بسیاری از یهودیان بنی قریضه از رفتار پیامبر و مسلمانان متوجه شدند که پیمان شکنه آنها را پیامبر فهمیده اند بنابراین سخت به وحشت افتادند عمر وبن عبدود شجاع معروف عرب با پریدن از روی خندق محاصره را شکست و خود را به سپاهان اسلام رساند و مبارز طلبید بهمراه عمرو چند تن دیگر فرماندهان قریش مانند عکرمه بن ابی جهل و هبیره بن وهب و نوضل بن عبد الله و...
و از عرض خندق عبور کردند.
البته نوضل بن عبد الله به میان خندق سقوط کرد حضرت امیر ( ع ) به میان خندق آمد و او را از پای در آورد .
حفظ زبان 1 سعی که در گفتن آنچه که مردم راخوش نیاید،بی پروا باشد،درباره اش خبرهایی خواهند گفت که نمی دانند 2 زبان عاقل در نهانگاه دلش قرار دارد،ودل احمق بر سر زبانش .
واز مضامین عجیب وشریفی ومنظور امام (ع) این است که: عاقل زبان را به حال خود میگذارد،تا با دل خود شور نماید و در ذهن آنرا بر میرسد،و احمق هر چه بر زبانش آید،بر تفکر وتحلیل آن پیشی دارد .پس به این ماند که زبان عاقل دنباله رو و احمق پیرو زبان اوست.
3 دل احمق در دهانش قرار دارد وزبان عاقل در دلش.{هر دو معنی یکی باشد} 4- وحشی است زبان،می گزد اگر غفلت کنند از آن.
5 وقتی عقل کمال یافت،کس به پر گویی نپرداخت.
6بر مردم زمانی میرسد که جز سخنی چنین را تحویل نگیرند،وجز بد کار را طرفه کار نخوانند،وجز منصف را ضعیف نینگارند.
7- آدمی مخفی است در زیر زبان.
8-سخنی بخردانه بر زبان نیاوردن،سودی نمی بخشد،همانطور که سخنی به نادانی گفتن.
9-ابهت آدمی در کمتر سخن گفتن حاصل می گردد،وانصاف داشتن به تعداد دوستان می افزاید،وبا بخشش قدر مرتبت آدمی بالا می رود،وبا تواضع،نعمت کامل می شود،وتحمل رنج،مرد را سرآمدمی سازد،و عدالت،دشمن را مقهور می گرداند،و بردباری مقابل فرد کم عقل،یاران را می افزاید.
10-حکیمان اگر سخنی درست گویند،درمان کنند واگر نه درد افزایند.
11-بیانگر میزان عقل توست فرستاده است،واز آنچه بر زبان می رانی رساتر است نامه ات.
12-وقتی سخنت به اوج رسید،گشایش حاصل می گردد وهنگامیکه زنجیره بلایا آدمی را در بر میگیرند،راحتی فرا می رسد.
13- اگر از دهان کسی چیزی پرید تا وقتی که میتوانی آن را به نیکی توجیه کن نباید که بر آن گمال بد بری 14 سخن به زبان توست تا به سخنش نگفته ای، و چون گفتی تو در اختیار آنی بنابراین مراقب زبان خود باش آنگونه که درهم و دینارت را مراقبی چه بسا حرفی نعمتی را به باد داد و نقمتی را بر نهاد 15 تا مرد سخن نگوید عیب و هنرش نهفته می ماند 16 چه بسا حرفی که برش آن از یورش بردن بیشتر است 17 با کسی که به تو گفتن آموخت تیز گویی مکن و در برابر آنکه آداب سخن را با تو گفت به بلاغت دم نزن 18 سکوت خوب نیست وقتی باید سخن گفت همانطور که سخن از روی نادانی صحیح نیست 19 آن کسی که در زبان هم ناخشنودی خود را بیان نمود اجر یابد و از آن نخستین برتر است 19ـ آن کسی که در زبان هم ناخشنودی خود را بیان نمود اجر یابد و از آن نخستین برتر است 20ـ بعضی مردم کار ناشایست را با دست و زبان و دل خود زشت می شمارند این چنین افرادی خصایل نیک را به غایب کسب نموده و بعضی مردم به زبان و دل زشت می شمارند ولی دست به کار نمی شوند این افراد خصلت از خصایص نیک را کسب کرده اند و یک خصلت را ضایع نموده اند و بعضی ناشایست را تنها به دل زشت می شمارند و به دست و زبان چنین نکنند این افراد در خصلت را که شریف تر است ضایع داشته اند به یک خصلت نموده اند و بعضی به طور کلی ناشایست را نه به دل و نه به زبان و نه به دست مقابله نکرده اند این افراد مردگانی میان زندگان و تمام اعمال نیک و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر تنها بازدهی است بر دریای پر خروش به واقع امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک سازند و نه از مقدار روزی کم می کنند و بهتر از همه عدالت گویی نزد حاکم ستمکار است 21ـ از راههای آمرزش گناهان سلام کردن و نیکو سخن گفتن است 22ـ خداوند متعال بهشت را حرام کرده است بر هر فحش دهنده و ناسزا گویی کم حیا که نسبت به آنچه می گوید و می شنود بی مبالات است 23ـ آنکس که زبانش راست گوید عملش نیز پاکیزه می شود و هر کس که نیتش خوب باشد روزیش زیاد می شود 24ـ قرآن فرا گیرید زیرا که بهترین سخن است و در آن بیندیشید که به راستی بهای دلهاست 25ـ نزدیک ترین شما به من در فردای قیامت راستگوترین شما در سخن و امانت دارترین شماست 26ـ آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند 27ـ آنکس که در کردار و رفتار ناخوشاید بکوشد دیگران هم سخنان ناپسندیده درباره اش می گویند 28ـ اخلاق خوب چند چیز است راستی گفتارـ عطای گدا ـ نیکی در عوض نیکی ـ حفظ امانت ـ حمایت همسایه 29ـ از دروغ جدی یا شوخی بپرهیزید 30ـ از خدا بترسید و متوجه باشید چه میگویید 31ـ از دوستی با آنکس که دروغ می گوید بپرهیز چون او همچون سرابی است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را برایت دور می کند 32ـ از سخنان بیهوده چشم بپوش سخنی که رفع حاجت کند تو را کفایت کند 33ـ اگرچه پیش خردمند خاموشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی 34ـ اگر سری دارید با کسی مگوئید در قرینه ی دل آنرا صیانت کنید 35ـ امر به معروف و نهی از منکر راستی در گفتار سه رکن کوشش است 36ـ امیدواری در سه چیز است؛ حیاء، امانت و راستی 37ـ ایمان، شناخت با قلب، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است 38ـ بحث زیاد نکن که از ارزشت کم می شود 39ـ بدانید آنچه در سینه های شماست چه نهان کنید و چه آشکار خدا می داند 40ـ بدانید شنواترین گوش آن است که برای بیداری دل سخن فرا گیرد 41ـ بد بنده ای است بنده ای که دررو داشته باشد و دو زبان در حضور برادرش بستایدن و در نبود او غیبتش کند 42ـ بدتر از شمشیر زبان اصحاب نظم و نثر است 43ـ بدترین خلقها دروغگویی و نفاق است 44ـ بدترین سخنان آن است که با هم متناقض باشد 45ـ بدگوئی و بد زبانی از صفات اسلام نیست پس اخلاقتان را نیکو سازید 46ـ برترین ادب آن است که از حدود خود خارج نشود 47ـ به کسی که تو را سخنوری آموخته و به راه راست خوانده تند زبان مکن 48ـ بهترین سخنها حقی است که در مقابل ستمکار گفته شود 49ـ بی بهاترین دانشها علمی است که زبانی باشد و گرانبهاترین علمها دانشی است که آثارش از کردگار و رفتار آشکار باشد 50- بیچاره کسی که به صحب جباران مبتلا گردد و گره عهدشان زود سست شود و رخسار وفایشان به چنگال وفا مجروع باشد 51ـ بیش از داناییت سخن مگو و هنگامیکه درباره ی دیگری سخن میگویی از خداوند بترس 52ـ پرگو بسیار خطا کند 53ـ پرهیز کنید از سخنان بیهوده اتلاف مال و خواهشهای زیاد 54ـ تنها مرگ است که دروغ نمی گوید و مرگ رهاننده است 55ـ جراحتی که به تیغ زبان به دل رسد هرگز التیام نیابد 56ـ جهاد نیز بر چهار گونه است امر به نیکی، نهی از بدی، دشمنی با بدکاران، صدق و راستی در گفتار کردار 57ـ چه بسیار حرفهایی هستند که برای گوینده اش خوف و خطر ایجاد می کند 58ـ چه بسیار زبانهایی هستند که بر ضرر صاحبانشان تمام می شوند 59ـ چه بسیار سخنانی هستند که اثرشان از زخم شمشیر بیشتر است 60ـ چه بسیار سخنانی هستند که جواب آنها سکوت است 61ـ چه بسیار سخنانی هستند که خاموشی از گفتن آنها بهتر است 62ـ چه بسیار سخنی که اثرش بسیار بیشتر از حمله و ستیز است 63ـ چه بسیار سخنانی که فقط حرفند و عمل ندارند 64ـ حکمت درختی است که بیخ آن در دل می رود و ثمره ی آن به زبان آید 65ـ خیانت برای دروغ است 66ـ دامن مطلب سخن را بدست آوردن بهتر از عبادت آراستن است 67ـ در روزه چون دهان را مهر کردی پس چشم گوش و زبان را هم مهر کن 68ـ درشتی ز کس نشنود نرم گوی سخن تا توانی به آزرم گوی 69ـ دروغ آدمی را به بدکاری می کشاند 70ـ دروغ خرابی ایمان است 71ـ دروغگو همیشه ذلیل و خار است 72ـ دروغگوی مرد همین بس که هر چه بشنود بگوید 73ـ دروغگویی موجب فرومایگی می شود 74ـ دروغی را نگویید که پشیمان شوید چرا گفتید؟
75ـ دست راستی و درستی ردای گمان را می شکافد 76ـ دلی شکر گذار زبانی ذاکر زنی پارسا بهترین چیزی است که مردم ذخیره می کنند 77ـ دو چیز ملاک و مبنای دین است؛ صداقت ـ ایمان 78ـ مراز دار باشید تا اندیشه ی شما محافظت شود 79ـ راز دل پنهان نمی ماند و از پرهیزهای رنگ و سخنان ناهماهنگ رازها افشا می شود 80ـ راستی آرامش دست و دروغ اضطراب 81ـ راستی، تو را نجات می دهد اگرچه از آن بترسی و دروغ تو را هلاک می کند اگر چه از آن ترسی داشته باشی 82ـ راستی، سخن آرایش زبان است 83ـ راستی محکمترین پایه ی ایمان است 84ـ راستی و درستی آدمی را به نیکو کاری می کشاند 85ـ رأس ایمان درستی و صداقت در کردارت است 86ـ زبانت ترجمان دلت است درویت آینه ی دلت 87ـ زبانت را نگه دار تا عزیز شوی و شیطان را زمامدار مگردان تا خوار نشوی 88ـ زبان حال راستگو تراز زبال قال است 89ـ زبان حیوان درنده ایست که اگر بی اندیشه رهایش کنی تو را تباه سازد 90ـ زبان خردمند پشت دلش و قلب بی خرد پشت زبانش است 91ـ زبان قاضی میان دو راه است یا به سوی بدیست یا خوبی 92ـ زبان گوینده ی راز عقل است 93ـ زبانهای گویا هلاک دلهای خاموش است 94ـ زبونی و ترس عیب است و نقص 95ـ زشتی و بدی بی حیائی است 96ـ سخنی که از دهان بیرون رفت و تیر که از قبضه ی کمان گذر یافت بازگشت آن ممکن نیست 97ـ سخنی که در میان جمع نمی توان گفت در پنهانی هم نمی توان گفت چ 98ـ سخن از برای مال پایمال مکن 99ـ سخن چینی، خوی و روش بی دین است 100ـ سخن در میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردنه شرم زده نشوی 101ـ سخن ماند از تو همی یادگار تو با گنج دانش برابر مدار 102ـ سخن در نهان نباید گفت که بر انجمن نشاید گفت 103سخن گویید که شناخته شوید و بدانید که شناسایی مرد به زبان و سخنش است 104ـ سزا نیست وقتی از شما سخن می پرسند و شما نمی دانید از گفتن واژه ی نمی دانم شرمگین شوید 105ـ سستی و کاهلی زبونی است 106ـ سعی کنید مردم از زبانتان در حذر باشد 107ـ سکوت حکمت است اما کمتر کسی آنرا بکار می بندد 108ـ سکوت و کم خرجی موجب سلامت می شود 109ـ سنت مردمان نیک آن است که نرم سخن بگویید در سلام گفتن پیشدستی کنند 110ـ سنت مردمان نیک حسن برخورد با دیگران است 111ـ سنت مردم لئیم آن است که همیشه بد دهن می باشند 112ـ سوگند دروغ قواعد عمرو بر اساس زندگی را زود خراب می کند 113ـ شخص منافق فقط با زبان تشکر می کند نه با عمل 114ـ شخص هیچ چیز را برای زندانی کردن سزاوارتر از زبان نداند 115ـ شخصی که زبانش حاکم بر عقل اوست پیوسته نزد خویش سر افکنده خوار و بیمقدار است 116ـ شرابخواری نکنید و بدگویی مردمان را انجام ندهید 117ـ شنونده ی سخنان بیهوده در گفتن آنها شریک است 118ـ شنونده ی غیبت در حکم غیبت کننده است 119ـ شوخی زیاد نکنید که زبان دیگران به رویتان باز می شود 120ـ شوق سوختن دل است و پاره شدن جگر و زبان زدن آتش درون 121ـ صحبت اهل دنیا آتش است ابراهیمی باید که او را آتش نسوازند 122ـ صداقت و وفا سبب زیاد شدن دوستی میان مردم می شود 123ـ صدق شمشیر خداوند است 124ـ صدق و راستی امانت است 125ـ صادح انسان در خوشی زبان و احسان به مردم است 126ـ عقلت را با ادب درخشان کن یا همانطوریکه که شعله ی آتش بوسیله ی هیزم فروزانتر می شود 127ـ علم منافق در زبانش است و علم مومن در عملش 128ـ عقل گنجینه ای است که کلیدش زبان و پاسبانش سنجیدن است که گوش شنونده همچون رهزنی به کمین نشسته و سخن بریابد 129ـ غضب را با سکوت و شهوت را با عقل مداوا کنید غیبت گو سخن حق را در غیبت نگوید 130ـ فاش کردن راز خیانت است 131ـ فقر و تنگدستی زبان گویای زیرک و دانا را گنگ و لال می کیند 135ـ قبل از کلام سلام کنید 136ـ کسی که در خود این سه صفت را دارد به او امیدوار باش حیاء امانت و راستی 137ـ کسی که بدن تأمل و اندیشه هر چیزی گوید بدون مقام و منزلت است 138ـ کسیکه سعادت نداشته باشد سخن نصیحت او را تاریک می کند و آیینه ی دل او را زنگار می گیرد 139 ـ کم سخن گفتن ننگها را می پوشاند و آدمی را از لغزش حفظ می کند 140ـ کسی که به زبان طلب آمرزش کند و در دل از گناهان خود پشیمان نباشد خود را مسخره کرده است 141ـ کسیکه تو را به مطالب باطل خشنود سازد و به بازی و سخنان غیر واقعی گدل بزند او حقایق را از تو پنهان داشته و به تو خیانت کرده است 142ـ کسیکه خویش را ادب آموزد و تربیت کند عزیزتر و گرامیتر از آنکس است که در آموزش دیگران بکوشد 143ـ گوینده را چه غم که نصحیت قبول نیست گرنامه رد کنند گناه رسول نیست 144ـ گفتار پسندیده همراه با اعمال پسندیده است 145ـ مسلمان کسی است که دیگران از زبان و دست او در امان باشند 146ـ محبت دنیا عقل را فاسد میکند و گوش دل را از شنیدن مطالب حکیمانه ناشنوا م یکند 147ـ مرد تا سخن نگفته عیبش نهفته می ماند 148ـ مسلمان کسی است که مردم از دست و زبان او سالم باشند 149ـ نداشتن ادب سبب همه ی فسادهاست 150ـ نشانه ی ایمان چنین است آنجا که راست به تو زیان رساند و دروغ تو را سود دهد و راست را بر دروغ برگزینی 151ـ نه دروغ گفتم و نه گمراه گشتم و نه دروغ شنیدم و نه کسی را گمراه ساختم 152ـ هر که سخن گوینده به حق نشنود چشمه ی زندگانی در سینه ی وی خشک شود و حکمت نزاید 153ـ هر که به جرمی متهم شد اگر دروغ هم باشد آنرا بی اهمیت نداند بلکه راه آن قسمت را برخود دفع کند 154ـ هر که به پدر و مادر خویش ناسزا گوید ملعون است 155ـ هر که گفتارش بسیار باشد خطایش بسیار گردد و سرانجام گناهش بسیار شود 156ـ هنگامیکه سخن می گویید دروغ نگویید 157ـ هر وقت در مجلسی هستید که اشخاص مختلف از آشنا و ناآشنا در آنجا حضور دارند زیاد گوش کنید و کم حرف بزنید گوینده ی ماهر همان شنونده ی ماهر است 158ـ همانگونه که به نادانی سخن گفتن پسندیده نیست با داشتن علم و حکمت پیوسته خاموش نشستن نیز زیبنده نیست 159ـ هنگامیکه خود به اوج برسد پر گویی نقصان یابد 160ـ یاد خدا بودن نور و هدایت است و از دروغ به راه راست یاری می کند حکایتی در مورد: زبان نرم خواجه شخصی برای خواجه نصیر الدین طوسی عالم پر آوازه ی شعیی نامه ای نوشت و در آن بسیار ناسزا و دشنام داد و از جمله نوشته بود( گلب بن گلب) ( سگ پسر سگ ) خواجه نصیر در پاسخ گفت: اینکه مرا سگ خوانده ای درست نیست زیرا که سگ مثل چهار پایان عوعو می کند پوستش از پشم است ناخنهای دراز دارد و من این چننین نیستم قامت من راست و تنم بی پشم و ناخنم پهن و ناطق و خندانم و فصول و خواصی که مراست غیر از فصول و خواص سگ است و آنچه در من است متناقض است با آنکه صاحب نامه درباره من گفته است با این زبان نرم به وی پاسخ داد و بی آنکه کلمه ی درشتی بر زبان آرد و فرستاده اش او را برنجاند حکایتی در مورد پاسخ فحاش مردی به پیامبر ( ص) گفت: فردی از خویشاوندانم مرا دشنام ی دهد در حالیکه از من پایین تر است آیا برای من جایز است با دشمنام پاسخش دهم؟
فرمود: دشنام دهندگان ( و به زبانان) شیطانهایی هستند که مانند دو سگ بر یکدیگر بانگ زنند و آبروی هم بریزند و فرمود خیانت مکن به کسیکه به تو خیانت کرده که اگر خیانت خودی تو هم مثل او شوی حکایتی در مورد: حفظ زبان شخصی نزد پیامبر ( ص) آمد و گفت: مرا پندی آموز فرمود: احفظ لسانک زبان خود را نگهدار بار دیگر گفت نصیحتم کن فرمود زبانت را نگهدار پس از درنگی بار سوم تقاضای اندرز نمود پیامبر جواب فرمود زبانت را نگهدار آن مرد گفت: حفظ زبان آنچنان مهم است که هر سه بار مرا فقط به آن سفارش کنی؟
حضرت محمد (ص) جواب داد آیا جزء عواقب و پیامبر زبان است که انسان را با صورت در درون شعله های آتش می افکند؟
حضرت علی(ع) میگوید المومن ملجم انسان با ایمان دهنه بر دهان دارد .
موضوع : جنگ خندق استاد : تهیه کننده :