مقدمه: قبل از بیان هر موضوعی در ارتباط با هنر یونانی باید بدانیم که مشکلات بسیاری در پژوهش این هنر وجود دارد.
اول اینکه باقمیانده هنر یونان که منبع معتبری است به وضع اسفناکی ناقص و نارساست، دوم اینکه کپیههایی است که در زمان رومیان از روی پیکرههای مهم و معروف ساخته شده و بدون وجود آنها بسیاری از شاهکارهای پیکره سازی بکلی برماناشناخته میماند و این کپیهها خود مشکل تازهایست که به تقین نمیتوان گفت آنها از روی اصل باشد، بخصوص در مواردی که چند کپیه از یک اصل داریم و اختلافات جزیی دارند و منبع سوم مجموعه آثار ادبی است، یونانیان نخستین قومی بودند که شرح زندگی و آثار هنرمندان خود را مفصل به نگارش درمیآورند و گزارشهای آنان که مشتاقانه توسط رومیان گرد آمد و به ما رسید معلوم میشود که آنها معماری نقاشی و پیکره تراشی را مهمترین مظاهر تمدن خود میدانستند.
در آثار هنری یونان بخصوص در پیکره تراشی آنان توجه بیشتری به هنر انسان نسبت به تمدنهای قبلی شده است، اشاره ما در این تحقیق به زن یونان است و تأثیر زن بر پیکره تراشی و معماری یونان بررش شده است.
اوضاع طبیعی و جغرافیایی یونان: ابتدا به وضعیت طبیعی و جغرافیایی یونان میپردازیم تا بتوانیم سرزمینی که از نظر حاصلخیزی زمین و معادن در وضعیت خوبی قرار نداشته چطور به اوج تکامل رسیده است، سرزمینی که فرهنگ و تمدن یونان در آن شکل گرفت از یونان و جزایر یونانی تشکیل شده بود که عبارت بودند از یونان شمالی، مرکزی و جنوی (یلوپونز) و همچنین مراحل شمالی و شررقی دریای اژه.
بطور خلاصه شبه جزیره یونان که در حدود چهارصد کیلومتر طول و سیصد کیلومتر عرض داشته اولاً بعلت کوهستانی بودن، فقط یک پنجم آن قابل سکنی و مستعد کشاوزی بوده ثانیاً بطور کلی آب و هوای گرم و خشک داشته و ثالثاً وضع سواحی آن بالنسبه مساعد و کار رفت و آمد کشتیها و مهاجرت اقوام را تسیهل میکرده است.
در چند جزیره از مجمعالجزایر مانند پاروس و آتیک علاوه بر معادن سنگ آهن، مس و نقره، کوههایی از سنگ مومر موجود است.
که قابل تراش و تغییر شکل است سلسله جبال پانتکیک و هیمت که در جزیره آتیک واقع است از این نوع سنگ تشکیل یافته است.
میان سایر ملل بویژه مصریها ممتاز بودهاند.
از لحاظ منابع زیرزمینی نیز وضع یونان خوب نیست، بنابراین صنعت و کشاوزی در آن رواجی نیافته است، زندگی مردم بیشتر از راه از لحاظ منابع زیرزمینی نیز وضع یونان خوب نیست و بنابراین صنعت و کشاورزی در آن رواجی نیافته زندگی مردم بیشتر از راه گلهداری میگذشته بعلاوه موقع جغرافیائی یونان، بتوسعه بازرگانی کمک شایانی کرده با اینحال تمام مردم زندگی کوچک و مختصری داشته و کمتر اتفاق میافتاد که کسی همه وسایل آسایش را بحد کافی در اختیار داشته باشد، این عسرت و تنگدستی و ناسازگاری طبیعت را، نبوع فکری یونانیان قدیم جبران کرد و سرزمین یونان را بصورت یک از کشورهای غنی و ثروتمند جهان درآورد.
اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی: وضعیت جغرافیایی و وجود دریا و کوه تغییراتی را بر روی اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یونان گذاشته است و باعث شده که در بخشهای مختلف یونان دولت شهرهای کوچک مستقلی شکل گیرد که از یک سو دریا و از سوی دیگر کوهستانهای صعب العبور مانع از آن بودند که این دولت شهرها مورد تهاجم قرار گیرند، امتیاز دیگر این قوم رهابودن از بند موهومات و استبداد حاکمان میباشد.
یونانیان از نخستین عصری که تاریخ از آنها نام برده است تفاوت شخصیت نمایانی با سایر ملل داشتهاند، اینان مردم آزادمنش دوستدار تنوع و تشنه تعالی و پیشرفت بودهاند و هرگز دربند و زنجیر سنتهای ظالمانه به حبس ابدی تن در ندادهاند، حتی مذهب هم نتوانست به آزادی خوای این ملت تخطی کند.
رمان یونانی همیشه حکومت خودگردان بود.
تراژدی تاریخ یونان ناشی از این بود که دولتشهرهای یونان نمیتوانستند قلمروهای سیاسی جداجدا را مطیع چنان فدراسیون ثابت دلخواهی کنند که بتواند کل جهان یونان را دربرگیرد و پایانی باشد بر جنگ و ستیزهایی مزمن که نیروی دولتشهرهای جداگانه را تحلیل میبرد و سرانجام نیز اسباب ذلت و انقیادشان را فراهم کرد.
ت ازمان اسکندر کبیر هیچ نشانی از فکر خدا – شاه، مطابق الگوی مصر با بین النهرین، در تاریخ یونان نبود.
در حالی که اهالی مصر و بینالنهرین تاریخشان را برحسب دورههای پادشاهی یا خاندانهای سلطنتی گزارش میکردند، بسی درخور توجه است که یونانیان، زمان را برحسب المپیادها محاسبه میکردند؛ یعنی فاصله چهارساله میان بازیهای المپیک که به صورت جشنوارهای قهرمانی در سراسر تاریخ قدیم یونان برگزار میشد.
کم و بیش هیچ واژهای بهتر از آتلتیکس (Athletics) واژه یونانی به معنای ورزشهای قهرمانی) نمیتوانسته نمادی از ارزشی باشد که فرهنگ یونانی برای فرد قائل بوده است، زیرا بازیهای المپیک بازیهای گروهی به معنایی که ما از آن میفهمیم، و پیش از آنچه امروز هستند، نبودند بلکه آزمونهای فردی قدرت و مهارت بدنی بودند.
این گونه مسابقهها هیچ معادلی در دنیای قدیم نداشت.
فرهنگ و هنر: هنر در یونان شامل هنر در معماری – حجاری – پیکره تراشی – سفال گری نقاشی و مجسمه سازی میباشد.
هنر یونانی با ساختن پیکر خدایان و تزئین معابد و نمایش شخصیتهای ورزشی شروع شد.
یونانیان قدیم، همچون سایر ملل ابتدایی، در مرحلهای از تکامل خود، مجسمههایی ساختند و به جای موجود زنده در گور مردگان گذاشتند.
همچنین به ساختن پیکرهای انسانی پرداختند.
پیکرهای نیاکان را در خانهها نگاه میداشتند و پیکرهای زندگان ره به معبدها هدیه میکردند تا بدین وسیله از حمایت خدایان برخورداری شوند.
دینهای قدیم کرت و موکنای مبهم و آشفته و وحشتناک بودند و از این رو با هنرهای زیبای پیوندی نداشتند.
ولی خدایان انسانی او لمپ، و معابد زمینی آنها، سبب شدند که پیکر تراشی و معماری و صدها هنر دیگر رواج یابد.
میتوان گفت که هیچ دینی، جز مسیحیت کاتولیک، به قدر آیین یونانیان در ادب و هنر تأثیر ننهاده است.
تقریباً هر کتاب یا مجسمه یا ساختمان یا گلدانی که از یونان قدیم به ما رسیده است، از جهتی صیغه دینی دارد.
هنرها کاملترین جلوههای تمدن یونانی هستند، ولی متأسفانه قلیلی از آثار هنری باقی مانده است، در جریان رمان، بر ادبیات یونانی لطمات بسیاری وارد شده است، اما این لطمات، نسبت به خدماتی که هنرهای یونانی دیدهاند، بسیار ناچیزند.
یونانیان به دستاوردهای خود، و از جمله به تاریخ کشورشان، نه به عنوان رویدادهایی صرف که به عنوان سابقه و پیشینهای از اعمال فردی انسانی سخت توجه داشتند.
هنرشان نخستین چیزی است که تاریخی واقعی – به معنایی که برای ما آشنا است – از رشد و بالندگی درونی دارد.
به نظر میرسد که هنر مصری به صورتی سراپا شکل یافته یکباره پدید آمده و به زحمت میتوان گفت که پس از آفرینشهای شکوهمند آغازین دیگر رشدی کرده باشد.
قالبها وطرحهای خاصی نیز در سراسر ترایخ هنر بینالنهرین از سومریها گرفته تا ایرانیان جریان دارد.
اما هنر یونانی تحول کند آهنگ و پیوستهای را از مراحل ساده به مراحل پیچیدهتر نشان میدهد، که بعضی از آن مراحل را به لحاظ سهولت یا اصطلاحات کهن، کلاسیک، و یونانی مآب نامگذاری کردهاند.
گرچه این پیشرفت هنر اروپایی اواخر سدههای میانی تا دورههای رنسانس و باروک، مقایسه شده است.
کل تحول هنر یونانی از آغاز تا انجام تنها حدود هفت سده طول کشید، و این کمتر از یک چهارم آن دوران طولانی است که هنر مصری کم و بیش بی تغییر دوام یافت.
عصر پریکلس (perictes)، که اغلب اوج پیشرفت هنری یونان به شمار میآید، فقط چند دهه طول کشید.
به رغم سرشت انسان مدارانه فرهنگ یونانی، یونانیان در مورد محدودیتها یا، در واقع، زوال آرزوهای بشری دچار هیچ خیال باطلی نبودند.
آنان برای انسان ارزش بسیار زیادی قائل بودند و نگاهی ژرف و عمیق به انسان داشتند که تا آن زمان هیچ تمدنی چنان نگاه عمیقی به انسان نکرده بود این توجه عمیق به انسان در پیکره تراشی و معماری آنها مشهود است، یکی از بهترین مواردی که این توجه عمیق را میتوان به خوبی در آن دید مجسمه پسر یونانی است.
پسر یونانی: هیکل باریک مردان با شانههای پهن و وضع بازوها و پنجههای مشت شدهشان و طرز ایستادنشان با پای چپ به پیش و تأکیدی که در نمایش کاسه زانویشان به کار رفته است این پیکرهها تا حدی بیشتر خشک و بیزیور و ناشیانه و دور از طبیعت به نظر میرسد.
پیکرههای یونانی امتیازاتی خاص دارند که زبان هنری و مصر از بیان و سنجش آن عاجز بود.
پیکرههای یونانی واقعاً آزاد ایستادهاند.
پیکرههای مصری در زندان سنگ باقی ماندهاند و در آنها هرگ حفره و خلائی وجود ندارد.
در حالیکه پیکرتراش یونانی به هیچ وجه از ایجاد حفره فضاهای خالی نمیهراسد.
و بازوها را از تنه و دو ساق پا را از هم جدا میسازد تنها موارد استثناء و چسبندگی کوچک میان دستهای مشت شده و رانها است.
اقدام هنرمند یونانی به رها ساختن هیکل آدمی از زندان سنگ است و رومی به آن داده است.
و یک پا از پای دیگر جلوتر است تا بتواند حرکت و آزادی را به خوبی نشاند دهد.
دین و مذهب در یونان: دین یونانی از آغاز مجموعهای از مراسم جادویی بود.
در دین یونانی، اجرای صحیحی تشریفات سنتی بیش از درستی و پاکی انسان اهمیت داشت، و خدایان آسمانی و زمینی یونانیان از لحاظ عفت و شرافت و نجابت سرمشقهایی عالی به انسان ندادند.
حتی در اسرارالئوسی، اجرای مراسم، بزرگترین وسیله رستگاری و رهایی از عذاب به شمار میرفت، و پاکی روحی و کرامت اخلاقی مطمح نظر نبود.
دین یونانی به مهمترین عناصر زندگی- مانند ولادت، ازدواج، خانواده، طایفه، و دولت – جامه تقدس میپوشانید و آنها را از صورت امروز زودگذر دنیوی بیرون میآورد.
بر اثر پرستش و بزرگداشت مردگان، میان مردم قرون متمادی رابطه و وحدتی عمیق برقرار میشد، و هر فرد خود را نه عضو یک خانواده بلکه حلقهای از زنجیره انسانهای پیشین و اکنون و آینده میانگاشت.
خانواده عاملی است برای بقای فرد در جریان نسلها.
هر کس از لحاظ دینی موظف به همسرگیری و فرزندآوری است.
کیست که مرد بیفرزند را به خاک سپارد و به زیارت قر او رود و او را به آیندگان پیوند دهد؟
دین یونانی نه تنها مردم را به تولید مثل تشویق میکرد و باعث افزایش جمعیت میشود، بلکه، با تکیه بر حفظ استمرار نسلها، آنها را به حفظ نظام اجتماعی و دفاع از وطن برمیانگیخت.
در هر شهر، خدا یا خدایان خاص آن شهر بیش از خدایان دیگر معزز بودند، و همه قوانین و سازمانهای گوناگونه جامعه در میان هالهای دینی قرار داشت.
براستی، دین، جامه را در برابر خودخواهی و سودجویی فرد چون سدی دفاعی درآورد.
در آغاز، دین از ادب و هنر و فلسفه نیرو گرفت، ولی بعداً از آنها زیان دید.
هنر فیدیاس به خدایان جلوههایی زیبا و شکوهمند داد، و شعرهای پینداروس و سوفوکل واشیل به نوامیس دینی عمق اخلاقی بخشید.
همچنین افلاطون و فیثاغورش فلسفه را با دین آمیختند و، با طرح مفهوم خلود، در پیشرفت اخلاق انسانی موثر افتادند.
اما، در برابر اینان، پروتاگوراس دین را با دیده تردید نگریست، ذیمقراطیس فایده دین را انکار کرد، اوریپید خدایان را به ریشخند گرفت، و بر روی هم فلسفه یونانی دین را، که مبنای اخلاق بود، به نابودی کشانید.
شیوههای عبادت یونانی هم مانند خدایان یونانی بسیار متنوع بود.
یونانیان برای دفع شر خدایان زمینی به عبادت آنان میپرداختند، ولی خدایان آسمانی را صمیمانه پرستش میکردند.
هیچ یک از عبادات به کاهن احتیاج نداشت؛ در خانواده، پدر نقش کاهن را داشت، و در دولت، حاکم اصلی.
زندگی در یونان چندانکه گفتهاند ناستوی نبود؛ دین در همه جا نقش اساسی بازی میکرد، و هر دولتی برای حفظ نظم اجتماعی و ثبات سیاسی خود از کیش رسمی حمایت میکرد.
لیکن، برخلاف مصر و خاور نزدیک که کاهنان بر دولت تلسط داشتند، در یونان دولت کاهنان را زیر سلطه خود داشت و رهبری مذهبی را عهده دار بود.
کاهنان صرفاً به وظایف کم اهمیت در معابد رسیدگی میکردند.
اداره اموال معابد، یعنی زمین و پول و بردگان، در دست مأموران دولت بود و آنها به حسابها رسیدگی میکردند.
کاهنان تربیت مخصوصی نمیدیدند.
میان کاهنان معبدها یا شهرها معمولاً رابطهای وجود نداشت.
در یونان، کلیسا و دیانت تعصب آمیز و خشکه مذهبی وجود نداشت؛ معنی دینداری صرفاً شرکت در مراسم رسمی بود، نه اعتقاد به عقایدی خاص.
مردم در عقاید خویش آزادی داشتند، مشروط بر اینکه علناً منکر خدای شهر نشوند و حرمت آنها را نگاه دارند.
عملا، دین با دولت یکی نبود.
اجاق خانه، مانند آتشدان بزرگ شهر که در میدان عمومی قرار داشت، محل عبادت بود.
معابد و غارها و شکافهای زمین، که مسکن خدایان زمینی محسوب میشدند، برای عبادت به کار میرفتند.
یونانیان حریم معابد را مقدس میشمردند و بدان تجاوز نمیکردند.
در آنجا مؤمنان گرد میآمدند، و تمام فراریان، حتی اگر مرتکب جنایتی خطیر هم شده بودند، میتوانستند در امان باشند.
یونیان معبد را خانه خدایان میشمردند، نه عبادت کنندگان، تندیس خدایان در معبد قرار داشت، و در برابر این تندیسها، آتش جاویدان شعله میکشید.
بسیاری از مردم، تندیس خدا را خود خدام میدانستند و، از این رو، در شستن و پوشانیدن و رعایت حال آن اهتمام میورزیدند.
هنگامی که خدا در تحقق خواستههای آنها اهمال میورزید، او را سرزنش میکردند و بسا از سرسادگی چنین میپنداشتند که تندیسها خدایان عرق میریزند و میگریند و چشمان خود را میبندند.
کاهنان، تاریخ وشرح اعیاد خدای اصلی معبد و سوابق خدا و حوادث مهم شهر را ثبت میکردند؛ این کار مبدأ و اولین شکل تاریخنگاری در یونان شد.
خدایان عقاید دینی، یونانیان را به همان اندازه که به وحدت کشانید، به تفرقه انداخت.
زیر لوای خدایان اولیه اولمپی، که همه احترام میگذاشتند و میپرستیدند، فرقهها و قدرتهای منسجمتری وجود داشت که تبعیتی از زئوس نداشتند.
جداییهای سیاسی و قبیلهای چند خدایی را دامن زد و یکتاپرستی را غر ممکن ساخت.
در یونان قدیم، هر خانواده خدایی مخصوص داشت، و به نام او آتش اجاق دایماً میسوخت و، قبل از غذا، خوراک و شراب به او تقدیم میکردند.
این مراسم مقدس، یعنی تقدیم خوراک به خدایان، اساسیترین و مهمترین رسم مذهبی در منازل بود.
ولادت و ازدواج و مرگ با مراسمی همراه بود، و این مراسم در برابر آتش مقدس خانواده صورت میگرفت؛ بدین ترتیب، مذهب با حالتی شاعرانه و رازورانه امورات اولیه زندگی انسانها را فرا گرفت و آیینی برای برقراری تعادل به وجود آورد.
هر طایقه و قوم و قبیله و شهر، مثل خانواده، خدایان مخصوص به خود داشت.
آتنه خدای شهر آتن بود، دمتر خدای شهر الئوسیس، هرا خدای شهر ساموس، آرتمیس خدای شهر افسوس، و پوسیدون خدای شهر پوسیدونیا.
در وسط هر شهر، و در بلندترین قسمت آن، معبد خدای آن شهر قرار داشت.
شرکت در مراسم نیایش خدا، نشانه، امتیاز، و لازمه شارمندی بود.
در جنگلها، اهالی هر شهر صورت خدای خود را به عنوان علامت و شعار خود، پیشاپیش لشکر به حرکت درمیآوردند و، قبل از اقدام به هر کار خطیر، با خدای خاص خود مشورت و از علم غیب او استمداد میکردند.
در مقابل، خدای آنان نیز در جنگها شرکت میکرد و، گاه بر فراز و گاه در جلوی نیزهها، پیش میتاخت.
هر گاه شهری بر شهری پیروز میشد، خدای شهر غالب هم بر خدای شهر مغلوب تفوق مییافت.
همچنانکه هر خانواده آتشدانی داشت، هر شهر نیز در قربانگاه خود آتش مقدس را فروزان نگاه میداشت.
آتش مقدس شهر نماد خدایان و قهرمانان جاویدان شهر به شمار میرفت.
اهالی گاه به گاه در پیشگاه آتش مقدس گرد میآمدند و مشترکاً خوراک میخوردند.
همانگونه که در خانواده پدر مقام راهب را نیز داشت، در شهرهای یونانی هم حاکم اصلی یا آرخون، راهب اعظم مذهب دولتی بود و خدایان تمام اقتدارات و اعمالش را موجه میدانستند.
استفاده از این مفاهیم لاهوتی، انسانهای شکارچی را برای شارمندی میتوان انبوه خدایان یونانی را به هفت گروه تقسیم کرد: خدایان آسمان، خدایان زمین، خدایان حاصلخیزی، خدایان حیوانات، خدایان زیرزمینی، خدایان گذشتگان یا قهرمانان، و خدایان اولمپی؛ چنانکه هزیود گفته است، فرا گرفتن نامهای همه این خدایان بسیار دشوار است.
(1)چنانکه از اساطیر برمیآید، خدای یونانیان مهاجم ابتدایی، مانند خدای هندوان قدیم، خدای بزرگ آسمان بود، که تدریجاً تغییر صورت داد و همواره به انسانی شبیه تر شد و عاقبت به اورانوس تبدیل گشت و سپس به هیئت زئوس، فرستنده ابر و آورنده باران و سازنده رعد، درآمد.
(2) بیشتر خدایان یونانی به جای آسمان در زمین سکونت داشتند.
زمین خود نیز در آغاز خدایی بود به نام «گه» یا «گایا».
این خدا، که مادری شکیبا و بخشنده به شمار میرفت، بر اثر هماغوشی با اورانس (آسمان) حامله شد.
در زمین، یعنی در خاک و آب و هوایی که اطراف زمین را فراگرفته بود، خدایان فراوانی که از لحاظ اهمیت به پایه گایا نمیرسیدند مستقر بودند.
(3) عجیبترین و نیرومندترین قوای طبیعی، نیروی تولید مثل است.
پس، یونانیان نیز، مانند سایر اقوام باستانی، در برابر مظاهر عمده تولید مثل انسانی نیایش میکردند.
همچنانکه حاصلخیزی خاک را میپرستیدند.
به این جهت، در مراسم دینی مربوط به دمتر و دیونوسوس و هرمس صورت عضو تناسی مرد را به عنوان مفتاح تناسل به نمایش میگذاشتند.
حتی مراسم آرتمیس پاکدامن از این نمایش بر کنار نبود.
کراراً مجسمهسازی و نقاشی یونانی به ساختن این صورت میپرداخت، و جشن بزرگ دیونیوسوس با نمایش این صورت آغاز میشد.
معمولاً مهاجران آتنی که در کوچکاهها میزیستند، به عنوان گواهی صلاح و تقوای خویش، صورتهای گوناگون از دستگاه جنسی نرینه تهیه و به شهر خود تقدیم میکردند.
به طوری که از نمایشنامههای آریستوفان مستفاد میشود، جشنهایی که برای نیایش نیروی تولید مثل برپا میشد، در آخرین ساعات خود، به فعالیتهای مضحک شرمآور آلوده میگشت.
اما، در مواردی، کار جشن به رسوایی نمیکشید و فقط غریزه جنسی زن و مرد را تحریک و به تولید مثل کمک میکرد.
جنبه ناخوشایند پرستش دستگاه تناسلی، در دوره یونان گرایی (هلنیسم) و دوره تسلط رومیان، به صورت پرستش پریاپوس، که از آمیزش دیونوسوس و آفرودیته زاده شد، درآمد.
بریاپوس خدایی بود با عضو جنسی کلان.
صورت آن روی گلدانها و دیوارهایی که در شهر مدفون پومپئی از زیر خاک بیرون آمدهاند، فراوان است.
یونانیان برای پرستش او به فعالیتهای جنسی شنیع میپرداختند.
اما برای خدایانی که رمز مادری به شمار میرفتند، مراسم خوشایندتری برگزار میکردند در آرکادیا، آرگوس، الئوسیس، آتن، افسوس، و جاهای دیگر، بیشتر خدایان مؤنث را مورد تجلیل قرار میدادند.
این خدایان مؤنث که عموماً همسر نداشتند، ظاهراً متعلق به دورانی بودند که اختیار خانواده در دست مادر بود و نسب فرزند از طرف مادر تعیین میشد.
با ظهور زئوس، پدر خدایان، و تفوق او بر سایر خدایان، دوران اقتدار مادران و مادر-خدایان به سرآمد.
به نظر محققان، چون کشاورزی به وسیله زنان ابداع شد، خدای کشاورزی، دمتر، مؤنث است.
دمتر مهمترین خدای ماده است.
مطابق مفاد سرود کهنسالی که سابقاً آن را به هومر نسبت میدادند، پلوتون خدای زیر زمین، پرسفونه دختر دمتر را دزدید و به زیرزمین برد.
دمتر پس از جست و جوی فراوان، محل او را دانست و پلوتون را راضی کرد که پرسفونه بتواند سالی نه ماه روی زمین زندگی کند.
مضمون این داستان کنایه زیبایی است از مرگ و تجدید حیات سالیانه، نباتات و تغییر فصول.
هنگامی که دمتر در غم دختر گمشده زاری میکرد، مردم الئوسیس، با آنکه او را نشناختند.
مورد محبتش قرار دادند.
از این رو، دمتر راز کشاورزی را به آنان و مردم آتن آموختی و تریپتولموس، شاهزاده الئوسیس، را فرستاد تا آن را میان آدمیان رواج دهد.
این افسانه با افسانه ایسیس و اوزیریس مصری و افسانه تموز و عشتر بابلی و افسانه آستارته و آدونیس سریانی و افسانه کوبله و آتیس فروگیایی، از لحاظ مفهوم، یکسان است.
پرستش مادر – خدا، که در یونان کلاسیک باقی ماند، سرانجام به صورت نیایش مریم، مادر خدا، احیا شد.
(4)یونانیان، در آغاز تاریخ خود، برخی از حیوانات را محترم میداشتند و آنها را نیمه خدا میشمردند، ولی البته، مانند مصریان و هندیان، به خدایان انسانی بیشتر توجه داشتند.
آثار مربوط به این دوران نشان میدهد که برخی از حیوانات در زمره خدایان بودهاند.
گاو را به دلیل زورمندی و شیر رسانی حیوانی مقدی میشمردند و، در مواردی، نماینده زئوس یا دیونوسوس یا تجسم هردوی آنها میدانستند.
خوک را هم که حیوانی کثیرالنسل است مقدس، و با الاهه نجیب، دمتر، قرین میپنداشتند.
(5)موحشترین خدایان یونانی، در زیرزمین یا در غارها و شکافهای زمین میزیستند.
روزها یونانیان توجهی به این خدایان نداشتند، ولی شبها، برای رفع وحشت خود، آنها را میپرستیدند.
این خدایان از سایر معبودها و حتی معبودهای موکنایی قدیمتر بودند و ظاهراً به وسیله مردم موکنای به یونانیان انتقال یافتند.
یونانیان آنها را ارواح کینه توز حیوانی که، بر اثر پیشرفت انسان، به جنگلها و اعماق زمین رانده شده بودند، میدانستند.
(6)یونانیان پیش از عص کلاسیک، مردگان را ارواحی میدانستند قادر به کارهای نیک و بد.
پس، برای جلب رضایت آنان قربانی میکردند و دعا میخواندند.
با آنکه ارواح، خدایانی کامل محسوب نمیشدند، یونانیان ابتدایی، مانند چینیان، اموات خود را بیش از خدایان گرامی میداشتند.
در عصر کلاسیک، ارواح مردگان بیشتر مایه ترس بودند تا موضوع ستایش.
از این رو، برای طرد آنان به دعا و قربانی و مراسمی مانند مراسم آنتستریا متوسل میشدند.
قهرمان پرستی جلوهای از مرده پرستی بود.
برای خدایان امکان داشت که بزرگان قوم و مردان و زنان زیبا را زندگی جاودانی بخشند و حتی در زمره خود آورند.
خدایانی که تاکنون از آنها سخن گفتیم، در نظر یونانیان، از لحاظ شهرت (ولی نه از نظر احترام و اهمیت) در درجه دوم قرار داشتند.
به همین جهت در اشعار هومر فقط نام بعضی از آنها آمده، و در عوض نام خدایان اولمپی مکرراً ذکر شده است.
احتمالاً خدایان اولمپی به وسیله اقوام مهاجم آخایایی و دوری به یونان آمدند و خدایان بومی و موکتایی را تحت الشعاع قرار دادند.
مثلاً در دو ناحیه، دودونا و دلفی، گایا، الاهه زمین، از نظرها افتاد و به جای آن، رئوس در دودونا، و آپولون در دلفی اهمیت یافتند.
ولی خدایان درجه دوم مورد پرستش مردم ساده قرار میگرفتند.
در رأس خدایان اولمپی، زئوس، خدای بزرگ یا خدای خدایان، قرار داشت.
زئوس از لحاظ زمانی، نخستین خدا به شمار نمیرفت.
زیرا، چنانکه دیدهایم، اورانوس و کرونوس و سای تیتانها بر او مقدم بودند.
از بین خدایان یاد شده خدای زمین (مادر) نسبت به سایر خدایان از اهمیت بیشتر برخودار بوده است در نتیجه اغلب خدایان در یونان بصورت خدایان زن مطرح شده است.
زن یونان هنگامی که جامعه کمال مییابد و به مفهوم خدایی متشخص و انساوار میرسد، کرتی این خدا را به هیئت مادری تصور میکند که پستانهایی پرمایه و تهیگاههایی برجسته دارد، و خزندگان از درون سر او زاده میشوند و گرادگرد بازوان و روی سینهاش میخزند و در گیسوانش چنبره میزنند.
این خدا نمایشگر واقعیت بنیادی طبیعت است، و میرساند که قدرت مرموز زن – تولید مثل – بر بزرگترین دشمن انسان – مرگ – غالب میآید.
در نظر انسان کرتی، این مادر لاهوتی، یا مادر خدا، نماینده سراسر حیات است – حیات نباتی و حیوانی و انسانی.
چون گیاهان و جانوران را هم مانند انسان از آیات و فیضانات او میشمارد، صورت او را با صور گیاهان و جانوران قرین میکند.
در برخی از تصاویر کرت، این مادر، خدا، کودک الاهی خود – و لخانوس – را، که در غاری کوهستانی زاده است.
در آغوش دارد.
چون در مادر و کودک الاهی تامل ورزیم، درمییابیم که این دو از کرتیان به اقوام دیگر رسیده و در میان اقوام متفاوت نامهای متفاوت به خود گرفتهاند.
در ابتدای شکلگیری یونان کار زن ابتدا این بود که وقتی مرد به شکار میرفت با چنگال خود زمین پیرامون خود را بکاود تا مگر چیزی قابل خوردن به چنگ آرد.
در اجتماعات ابتدایی قسمت اعظم ترقیات اقتصادی به دست زنان اتفاق افتاده است در آن هنگام که مردان به طریقههای کهن خود به شکار اشتغال داشتند زن در اطراف خیمه زراعت را ترقی میداد در نتیجه کشاورزی بوسیلهزنان ابداع شد و خدایانی که هم زن بودند در شکل خدایان کشاورزی و رویش بوجود آمدند مهمترین خدای کشاورزی دمتر خدای مؤنث بود.
این مجسمه از غمانگیزترین مجسمههایی است که زنان باستان به ما ارث رسیده است این پیکره الهه محصول و حاصلخیزی را نشان میدهد که بر هتک ناموس پرسفونه ناله میسراید.
احساسات دردناک را با همان سبک متعادل یونان باستان بیان میکند و مهربانی مادری و تسلیم خاموش، همه در چشم و حمیره او پیداست این مجسمه از شاهکارهای زنده مجسمه سازی قرن 4 یونان میغباشد.
اسلوب جامعهپردازی در این پیکره تودره هیبت انگیز خاص خود را بوجود آورده است گرچه پارچه آن بافتی ظریفتر دارد خمیدگی S مانند تاخوردهگیهای پارچه از یک سو به سوی دیگر سینه در برابر شکل بدن حرکتی نیکواثر بوجود آورده است دیدگان گودنشتاس با چنان حالتی از تعمق رومی به دور خیره شده است.
همانطور که گفته شد خدای عمده آنان از این نظر که بر حاصلخیزی اهمیت میدادند و از آنجایی که زمین را مادر میدانستند (به علت مشابه در باروری) رب النوع زمین را به النوع مادر بود، این ربه النوع را در تصاویر نشسته یا ایستاده، عریان یا با لباس در حالی که دور دست را بر سینه گذاشته بود نشان میداند و بعدها خدای دیگری (یک مرد) که از حیث مقام پستتر از او بود و گاه پسر و زمانی شوهر از خوانده میشد با او تصویر میکردند.
یونانیان چنانکه از تصویرهای ایشان برمیآید، به تر دودم، که از علایم دینی برجسته آنان است، شباهت غریب دارند؛ تنه مردان و زنان، بی تفاوت، به کمری باریک، که از مد عصر ما نیز افراطیتر است، ختم میشود.
همه کوته بالایند.
حرکاتشان پر لطف مینماید.
پیکرهایشان لاغر و نرم و، چون بدنهای ورزشکاران، از تناسب برخودار است.
پوست آنان به هنگام زادن سفید است.
زنان، که مظهر سایه میباشند.
طبق رسوم، سیماهایی باز و پریده رنگ دارند.
اما مردان، که در زیر آفتاد در پی روزی میکوشند، چنان سوخته و سرخ گونند که یونیان آنان (همچنین مردم فنیقیه) را، فونییکس، یعنی «مردم ارغوانی» یا «سرخ پوستان» مینامند.
طول سر انسان کرتی از عرض آن بیشتر است، و اجزای چهره او مشخص و ظریفتند.
به سان ایتالیاییهای کنونی، سیه مو و دارای چشمان سیاه درخشان هستند.
کرتیان، بی تردید، شاخهای از نژاد مدیترانهای هستند.
مردان، و نیز زنان، بخشی از موی خود را چنبروار در بالای سر یا گردن گرد میآورند؛ بخشی را به شکل طره، روی پیشانی میافشانند، و بخشی را میبافند و روی شانهها یا سینه میریزند.
زنان کلالههای گیسو را با روبان میآرایند و مردان، برای آنکه چهره را پاک نگاهدارند.
تیغهای متنوع به کار میبرند و حتی در گور هم تیغ را در خود جدا نمیکنند.
جامهها نیز مانند قیافهها غریبند.
مردان بیشتر اوقات برهنه سرند، ولی گاهی سر را با دستارها یا کلاهای گرد ته پهن میپوشانند، و زنان کلاههای مجللی به سبک کلاههای اوایل قرن بیسم بر سر میگذارند.
پاها معمولاً پوشش ندارند، اما، افراد طبقات بالا.
در مواردی، کفشهای چرمین سفید به پا میکنند.
زنان لبههای کفشهای خود را از سر ذوق قلابدوزی میکنند و از تسمههای کفشها، مهرههای رنگین میآویزند.
مردان معمولاً بالاتنه را نمیپوشانند، فقط دامن یا پاچین کوتاهی به کمر میبندند و، از روی حجب، پارچهای روی آن میکشند.
دامن مردان کارگر چاکدار است، و دامن بزرگان و مردان و زنانی که در مجالس تشریفاتی حضور مییابند تقریباً به زمین میرسد.
مردان گاه گاه، زیر جامه میپوشند و در زمستان روپوشی از پشم یا پوست در بر میکند؛ کمر را سخت میبندند، زیرا هم مردان و هم زنان اصرار دارند که لاغر شوند و به هیئت یک مثلث درآیند، یا چنان بنمایند.
زنان دورههای بعد،برای آنکه در این باره با مردان رقابت کنند، از شکمبندهای توانفرسا سود میجویند و،به این وسیله، دامن خود را با ظرافت در پیرامون کفل چین میدهند و سینه عریانشان را به سوی آفتاب بالا میآورند.
یکی از رسوم خوش کرتیان این است که سینههای زنان یا باید برهنه باشد یا فقط با زیرپوشی بدن نما پوشیده شود- این رسم هم بر کسی ناگوار نیست.
سینه بند را در زیر سینه تنگ میبندند و بالای آن را به صورت دایرهای باز میگذارند.
گاهی، برای آنکه بر جذابیت خود بیفزایند، سینه بند را به گردن میرسانند و یقهای به سبک مدیسی به وجود میآورند.
آستینها کوتاه و گاهی باد کرده است.
دامن، چیندار و به رنگهای شادیبخش است و از سرین به پایین بتدریج گشاد میشود و خود را بخوبی نگاه میدارد – تو گویی که پردههای فلزی یا چنبرهای افقی در زیر آن نهادهاند.
هماهنگی دلپذیر الوان و لطف نگاره و ظرافت سلیقه بخوی از پوشاکهای زنان و کرتی برمیآید، و میرساند که کرت از تمدنی غنی و فاخر برخوردار بوده و در زمینه هنر و زیبایی سابقه بسیار داشته است.
از این لحاظ در یونانیان نفوذی نکردند، ولی مدهای ایشان بعداً در پایتختهای اروپای جدید رواج یافت، چنانکه حتی باستانشناسان خشک یک زن کرتی را که پیکرش بر دیواری کهن نقش شده است، پاریسی نام دادند.
این زن، با سینه درخشان و گردنی خوش حالت و دهان شهوت انگیز و بین جسارت آمیز و جاذبه اغوا کننده، به حالتی ملیح نشسته و، همانند بزرگانی که در کنار او قرار دارند، به منظرهای – منظرهای که ما هیچگاه نخواهیم دید – چشم دوخته است.
آشکار است که مردان کرت قدر لطف و شوری را که زنان به زندگی میدادند درمییافتند و از این رو، برای افزایش دلربایی ایشان، وسایل گرانمایه برایشان فراهم میکردند، در میان آثار باقیمانده کرت، جواهر فراوان است-سنجاقهای زلف از مفرغ و طلا، سنجاقهای آرایشی مزین به پیکر حیوانات و گلهای زرین یا آراسته به سرهایی از بلور یا در کوهی،چنبرهها یا فنرهایی از طلای ملیله که با زلف میآمیزد، سربندها یا نیمتاجهایی از فلزات گرابنها که موها را به هم میبندد، حلقهها و آویزههایی که از گوش آویخته میشود، لوحهها و مهرهها و زنجیرهای سینه، دستبندها و بازوبندها، انگشترهایی از نقره و سنگ طلق و انواع عقیق و یاقوت و طلا.
مردان هم برخی از این گوهرها را به خود میآرایند: آنان که تهیدستند، گردنبندها و دستبندهایی از سنگهای معمولی به کار میبرند، و آنان که توانگرند، از حلقههای بزرگ منقش به نقشهای مناظر جنگ و شکار استفاده میکنند.
پیکر مشهور «ساقی» بازوبندی پهن از احجار گرانمایه بر بازوی چپ، و دستبندی عقیق نشان بر مچ دارد.
در تمام شئون زندگی کرتی، مردان خودببنترین و والاترین هیجانات خود، یعنی شوق به زیباسازی، را بروز دادند.
استفاده از لفظ «مردان» برای مشخص کردن تمام نوع بشر، گویای تعصب دوران پدر سالاری است، و بسختی برازنده حیات اجتمایع کرت، که تقریباً برمدار مادرسالاری میگشت، میباشد.
زن مینوسی هیچ نوع انزوای شرقی از قبیل پرده و حرم را نمیپذیرد؛ نشانی از محدود کردن زن در قسمتی از خانه، یا صرفاً کار در منزل، به دست نیامده است.
بی تردید، زن کرتی، مانند بسیاری از زنان کنونی، در خانه کار میکند: پارچه و سبد میبافد.
گندم میساید و نان میپزد.
اما در خارج خانه، در مزرعه و کوزهگر خانهها نیز کنار مردان تن به کار میدهد، در اجتماعات، آزادانه با مردان معاشرت میکند، در تماشاخانهها و میدانهای مسابقه در صف اولی مینشیند و ارابه سواری و شکار و حتی مشت زنی و کشتی گرفتن با گاو میپرداختند و در کل تعداد ربه النوعها بر خدایان مرد فزونی داشت و بیشتر مقامات سهم مذهبی در دست زنان بود.