مقدمه
مورخان دوره قاجار بیشتر به شرح حوادث سیاسی یا شیوه زندگانی شاهان و رجال پرداخته اند و علاقه ای به تبیین زندگی اجتماعی مردم که زنان نیمی از آنها بوده اند نشان نداده اند از این رو در لابه لای تالیف های خود به صورت پراکنده و غیر مستقیم به مسائل اجتماعی مردم اشاره کرده اند و چون اکثر مورخان به دربار وابسته بوده اند بیشتر به گزارش از وضع زنان درباری و خاندانهای اشرافی پرداخته اند اما مولفان اروپایی چون با فرهنگ ایرانی بیگانه بوده وزندگی ایرانیان از هر نظر برایشان جالب بوده به جزئیات آن توجه بیشتری داشته اند و از طرف دیگر مولفین اروپایی درنگارش بسیاری از مسائل اجتماعی و درباری با آزادی بیشتری سخن گفته اند و زنان و مردان عهد قاجار را خرافاتی و به دلیل برخوردار نبودن از آموزش ، فاقد بینش سیاسی اجتماعی لازم معرفی کرده اند.
الف ازدواج
درجامعه عهد قاجار ، فاصله چندانی بین کودک و ازدواج دختران وجود
نداشت . دختران اغلب از هفت تا سیزده سالگی ازدواج می کردند و عملاً به عنوان رکن مستقلی وارد معرکه زندگی خانوادگی می شدند . درواقع عواملی چون دست یابی به استقلال اقتصادی ، رشد نسبتاً سریع دختران درآن روزگار و پایین بودن میانگین عمر به دلیل شیوع بیماریهای گوناگون و عدم رعایت اصول بهداشتی در افزایش این ازدواجهای زودرس موثربود . از طرفی باورهای اجتماعی رایج نیز در تحقق ازدواجهای بی تاثیر نبود . براین اساس ، سعادتمندترین دختران آنهایی بودن که در خانه شوهر به بلوغ می رسیدند . زیرا تصور می شدکه بدین گونه ، آنان از وسوسه های نفسانی بیشتر در امان خواهند ماند. به خاطر همین باورها بود که بسیاری از ازدواجها در سنین قبل از بلوغ دختران انجام می شد. دختران و پسران تقریباً هیچ گونه اختیاری در برگزیدن همسر آینده خود نداشتند و حتی اغلب هنگامی که هنوز درگهواره بودند ، آنان را برای هم نامزد می کردند و بار رسیدن به سن بلوغ و یا اندکی پیش از آن ، به عقد یکدیگر در می آمدند.
از طرفی بی تجربکی ، حرمت نهادن به والدین ، و گاه فقدان احساس جنسی در دختران و پسرانی که هنگام ازدواج به بلوغ نرسیده بودند ،از جمله دلایل عدم اختیار کامل زوجین درامر ازدواج بود.
رایج ترین شکل ازدواج ، عقد دائم بود. مطابق شرع ،مرد می توانست تا چهار زن عقدی داشته باشد و در صورت مرگ یا طلاق یکی از آنها ، باز قادر بود که زن دیگری را جایگزین وی کند.
عدم تناسب جمعیتی و کثری زنان برمردان ،بیماری و یا پیرشدن سریع زنان به خاطر زایمانهای مکرر و فقدان بهداشت ، مصالح سیاسی و قومی ، میل مردان ثروتمند ومتمول به کام جویی، با این دیدگاه که «زن جوان ،مرد پیر را جوان می کند .» و داشتن حرمسرا و زنان متعدد، نشانه شوکت و ثروت مرد است خود به خود ،نظام چند زنی را توجیه می کرد . افزون بر اینها ، فرزندان بسیاری که از رهگذر این ازدواجها متولد می شدند، می توانستند مایه غرور افراد شوند ،از سوی دیگر ،دختران و بیوه هایی که به دلایلی از ازدواج بازمانده بودند ،بی میل نبودند به همسری مردی تن در دهند که همسر یا همسران دیگری نیز داشت. درحقیقت دختر یا بیوه ای که از ازدواج محروم می ماند، محکوم به تحمل ملامتهای بسیار بود.
ازدیگر شیوه های رایج ازدواج ، ازدواج موقت یا صیغه کردن دختران و زنان بر اساس قرار داد و توافق بود. بدین طریق زن و مرد به مدت معینی که از یک ساعت تا نود و نه سال را شامل می شد ، با هم سپری می کردند . صیغه نود و نه ساله نوعی ترفند بود و هنگامی صورت می گرفت که مرد چهار زن عقد دائمی داشت واز لحاظ شرعی مجاز به عقد زن دیگری نبود. دراین گونه ازدواج ، مرد ملزم نبود که حتماً مدت قرارداد رابه اتمام برساند بلکه هر وقت که مایل بود ، می توانست پیش از انقضای مدت قانونی ،از زن صیغه ای خود جدا شود و با پرداخت مبلغی به عنوان مهریه ،خود را از قید او آزاد سازد.
کودکانی که از طریق این ازدواجها به دنیا می آمدند ،از جمله فرزندان مشروع محسوب می شدند و ترتبیت آنها را پدر به عهده می گرفت . البته چنانچه پدر مایل به نگهداری آنان درخانه خود نبود ، متناسب با دارایی خود مستمری لازمی در حد نیاز پیش بینی می کرد و صرف مراقبت از آنها می نمود . به همین دلیل ، زن صیغه ای تا مدتی پس از جدایی از همسرش ، حق ازدواج مجدد را نداشت ، تا در طی آن مدت معلوم شود که آیا وی در انتظار فرزندی هست یا خیر. فرزندان زنان صیغه ای از حق الارث مساوی با فرزندان زنان دائمی برخوردار بودند.
مردان معمولاً در مسافرتها و یا جنگها که از روی ناچاری به ولایات دور دست می رفتند زن دائمی خود را به همراه نمی بردند زن صیغه ای می گرفتند. در مشهد ، به دلیل فراوانی زائران ،بازار صیغه کردن پر رونق بود. درتهران ،دلالان این ازدواجها ،به سراغ خارجیان نیز می رفتند.
ازجمله مواردی که مردان اقدام به صیغه گرفتن می کردند ، هنگامی بود که نامزدشان به سن بلوغ و ازدواج نرسیده بود. درخانواده های اشرافی ، با بالغ شدن پسران در سن 17 –16 سالگی و گاه در سن ده سالگی ، بزرگترها برای آنان زن صیغه ای می گرفتند ؛ و هنگامی که کسب و کاری پیدا می کردند ، دختری از خانواده های محترم و یا دختر عمو را به عقد دائمی و ی در می آوردند و بلافاصله زن قبلی پی کار خود می رفت . و یا در خانه جداگانه ای سنی می گزید. به گزارش دالمانی ،زاعران نواحی شمالی ،برای برخوردار شدن از کار جسمی و ارزان زنان درایام زراعت ،به ازدواج موقت مبادرت می ورزیدند و پس از سپری شدن فصل برد اشت محصول ، براساس مدت قرارداد که شامل ایام برداشت محصول می شد ،از زنان جدا می شدند.
تنوع بخشیدن به فضای حرمسرا و همچنین محدودیت شرعی نیز در بسط چنین ازدواجهایی تاثیر بسزایی داشت . از طرفی ، فقر مالی نیز سبب می شد تا خانواده ها به ازدواجهای موقت دختران خویش رضایت دهند. درکرمان ، به خاطر وجود فقر شدید ،این تمایل بیشتر به چشم می خورد؛زیرا با سرگرفتن این ازدواجها از یک سو ،پدر خانواده ها تامدتی از مسئولیتهای مادی تامین غذا و پوشاک یکی ازافراد خانواده اش رهامی شد و از سوی دیگر ، به وجه مختصری که دخترش از جدایی به عنوان مهریه از همسر خود دریافت می کرد ، دست می یافت .
صیغه کردن زنان در عرف جامعه کاملاً قابل قبول بود و زنهای صیغه ای ، پس از به پایان رسیدن دوره قرارداد ، به آسانی به عقد دائمی اشخاص دیگردر می آمدند . لازم به ذکر است که مردان در گرفتن زنان صیغه ای ، از نظر تعداد هیچ محدودیتی نداشتند و این امر به توانایی مالی آنان بستگی داشت.
شکل دیگر ازدواج ، شامل دختران یا زنانی می شد که از طریق جنگها و یا دزدیده شدن و یا تجارت برده ، اسیر و فروخته می شدند ، و تحت عنوان کنیز دراختیار مردان قرار می گرفتند . د رفتوحات سال 1210 ه . ق آغا محمدخان ، سرسلسله قاجار ،در قفقاز پانزده هزار دختر به اسارت در آمدند و در بازارها به معرض فروش گذارده شدند .
تجارت بردگان در حد بسیار محدودی در جنوب ایران از طریق بنادر رایج بود. سدیدالسلطنه گزارش می دهد که با وجود ممانعتهای دولت انگلیس از ورود غلام و کنیز به جنوب ایران و مجازات خلافکاران ،بازبه صورت غیرقانونی برده وارد ایران می گشت . پولاک معتقد است که این کنیزان و غلامان ، آفریقایی هایی بودند که درکودکی از طریق بوشهر و مسقط و از راه بغداد و عربستان به ایران آورده می شدند. اما به نظر عبدالله بهرامی غلامان و کنیزان موجود درایران ، از ممالک آفریقایی نبودند ،بلکه بیشتر آنها از رعایای جنوب و بلوچستان بودند که از حیث رنگ ،اندکی با سایر سکنه ایران فرق داشتند. با تو جه به فقر رعایای ایران در عهد قاجار ، و شیوع قطاع الطریقی و جنگها که همواره به اسارت زنان و دختران منجر می شد، گفته بهرامی صحیح تر به نظر می رسد . مقارن با نهضت مشروطه ، آصف الدوله حکمران خراسان ، بابت وصول مالیات رعایا را مجبور به پرداخت مبالغی هنگفت می کرد. به دنبال آن مردم قوچان برای تهیه مبلغ مورد نظر، به فروختن دختران خود تن در می دادند.
پاره ای از قابیل کرد نیز، درازای گرفتن مبالغی ،دختران خود را به فروش می رسانیدند . حتی گاهی دختران ارمنی نیز به مسلمانان فروخته می شدند و در صف کنیزان جا می گرفتند.
وضعیت این غلامان وکنیزان ،با ذهنیتی که از بردگی در اذهان عموم وجود دارد،اساساً متفاوت بود. آنان تنها برای کار درخانه نگهداری می شدند و درواقع جزئی از اعضای خانواده به حساب می آمدند. حتی در بسیاری موراد ممکن بود به نکاح یکی از اعضای خانواده درآیند ، که در این صورت خود به خود آزاد محسوب می شدند. یک مرد، برحسب تمول خود می توانست هر تعداد کنیز که بخواهد خریداری کند. کنیز موظف بود علاوه بر انجام کارهای خانه ، به امیال جنسی ارباب خود نیز پاسخ مثبت دهد و از آنجا که جزء اموال ارباب خود محسوب می شد ،ضرورتی هم به جاری کردن خطبه عقد و اجرای مراسم نبود. همچنین درصورتی که وی از ارباب خود دارای فرزند می شد، فرزندش با فرزندان از حقوق کاملاً مساوی برخوردار می گردید.
گاهی اوقات کنیزان حرمسرا به صورت مطیع و تحت امر یکی از زنان اصلی حرمسرا در می آمدند و در کنار خانه داری ،گاه آوازخوانی یا رقاصی هم از آنان انتظار می رفت . تمایل معنوی ارباب به کنیز ، غالباً سبب حسادت زنان اصلی و تنبیه سخت بدنی کنیز از سوی خانم خانه می شد.
طرق سه گانه ازدواج ، منجر به پیدایش حرمسراهای کوچک و بزرگی می گردید که صرفاً متعلق به شاهزادگان ، حکام ولایات و متمولان بود. حتی برخی از این حرمسراها، گاه با حرمسراهای شاهی رقابت می کردند. به طوری که تعدادی از پسران فتحعلی شاه در رقابت با پدر خود ، چهل زن را در حرمسرای خویش جا داده بودند. مولف رستم التواریخ، چهار صفحه از کتاب خود را به ذکر نام فرزندان ذکوری که فتحعلی شاه از زنان متعدد خود داشت اختصاص دهد و پس از آن می افزاید :« بر دانشمندان پوشیده مباد که بسیاری از این شاهزادگان مذکور ، هر یک صاحب ده و بیست وسی وچهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود ، اولاد و احفاد می باشند. »
حاکم ایروان درعهد فتحعلی شاه به نام حسین قلی خان ، پیش از الحاق به روسیه ، دارای شصت زن در حرمسرای خود بود. ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان ،بعد از مرک نخستین همسرش،حرمسرای خود را اززنان صیغه ای انباشته کرد. حاجی آقا محسن مجتهد متمولترین فئودال سلطان آباد در عهد ناصری بیش از سی زن داشت . حرمسرای حاج شیخ نورالله در اصفهان ، از لحاظ کثرت زنان معروف بود.
هر چند نظام چند زنی درشهرها مختص به اشراف بوده ، ولی در ایلات دارای رواج عام بود. دربین ایلات بلوچ ، حتی مردان کم بضاعت نیز ،گاه هفت تا هشت زن می گرفتند. درمیان ایل سنجابی درغرب کشور، هر مردی کمتر از سه زن نداشت . تعداد زوجات در بین بختیاریها نیز عمومیت داشت و حتی افراد بی چیز هم بیش از یک زن می گرفتند.
دلیل این مسئله بسیار واضح و روشن است . زن در ایلات ، نه تنها هزینه ای را برای شوهر خود نداشت ،بلکه نیروی تولیدی کارآمدتر نسبت به مرد بود. از سوی دیگر،پیشه چپاول و راهزنی که در میان بسیاری از عشایر رایج بود ،نیاز هر چه بیشتر به اولاد ذکور را افزایش می داد.
بسیاری از اروپاییان که در دوره قاجار به ایران آمده اند ،تعدد زوجات را مختص ثروتمندان جامعه دانسته و اشاره کرده اند که :
«هر شخصی نمی تواند حرمسرایی داشته باشد و چند زن صیغه و عقدی در حرم خود گردآورد ،بلکه تنها شاهزادگان ، بزرگان و اغنیایند که به چنین عملی قادرند . طبقه متوسطین و رعایا در اثر فقر ، بیش از یک زن به نکاح در نمی آوردند . مخارج حرمسرا چنان زیاد است که حتی اصناف پیشه ور و بازرگان نیز به داشتن یک همسر اکتفا می کنند.»
درمیان عامه مردم ، تقریباً تک همسری رایج بود. و این مسئله با توجه به تنگدستی و مشغله فراوان آنان ، امری طبیعی بود. زرتشتیان بیش از یک زن نمی گرفتند.
گردآوری زنان متعدد در خانه ، که غالباً از آن به حرمسرا یا اندرون تعبیر می شد ، همواره با تشنج و اضطراب و رقابتهای بی پایان در میان آنها همراه بود. زشتی یا زیبایی، جوانی یا پیری و قابلیت با روری یا عقیم بودن، در برتری یافتن این زنان نزد صاحبان حرمسراها تاثیر فراوانی داشت . اصالت خانوادگی ، نیز از جمله اصلی ترین معیارهای تفاوت بین همسران بود. عنوانی که به زنان محترم می دادند «خانم » ، و عناوینی که به زنان درجه دوم و یا مراتب پایین تر می دادند ، به ترتیب عبارت از بیگم (باجی )و ضعیفه بود. به گزارش دروویل ، زنی که با اتکا به سابقه خود ،لقب «بیوک خانم » را دریافت می کرد ، ازاین امتیاز برخوردار می شد ،که در صورت تمایل مرد خانه ، غذا را با او صرف می کرد.
وظایف زن در خانه
مراقبت از کودکان ،از جمله وظایف مهم زنان بود. هر زن ایرانی ،غالباً فرزندان بسیاری به دنیا می آورد. در واقع ، عدم آشنایی با اصول جلوگیری از بارداری ، رواج مرگ و میر اطفال ،به خاطر فقدان بهداشت عمومی و شیوع بیماریهای مسری، و همچنین شوق داشتن پسران بیشتر به دلیل نیاز فراوان به نیروی کار ،دراین امر موثر بوده است . پولاک درباره زایمانهای مکرر زنان ایرانی چنین می نویسد :
« زنان ایرانی شش تا هفت بار می زایند. با این حساب باید گفت که جمعیت مملکت به سرعت رو به فزونی است ، زیرا بچه ها همه خوش رشد و پرقدرت هستند. اما نباید از نظر دور داشت که در بیشتر شهرها، از هر شش بچه ،به زحمت دو نفر درقید حیات می مانند و گاهی همه آنها تلف می شوند. در اغلب شهرها ، درآمار تولد و مرگ ، میزان تولد کمتر از مرگ دیده می شود. در بهار سال 1859 میلادی ، تنها دراصفهان متجاوز از هشتصد بچه به بیماری آبله جان سپردند. »
دختران به واسطه ازدواج درسن کم ، و وارد شدن د رخانواده و محیط تازه مسئولیتهای جدیدی، از جمله وظایف مادری را به عهده می گرفتند . پسران نیز از سن یازده سالگی به محیطهای خارج از اندرون راه می یافتند و یا درکنار پدر مشغول به کار می شدند . آنها حداکثر در سن شانزده - هفده سالگی ازدواج کرده مسئولیت خانواده ای را برعهده می گرفتند. آشکار است که کودکان در خانواده های معمولی ، زودتر از کودکان اشرافی با واقعیتهای اجتماعی و اشتغال آشنا می شدند.
اما پولاک ، این وقت گذرانیها را صرفاًمتعلق به زنان اشراف می داند :
« زنان اعیان تقریباً تمام اوقات خود را به حمام رفتن ، قلیان کشیدن دید و بازدید ، خوردن شیرینیهای مختلف و میوه های چربی دار ازقبیل گردو و پسته و بادام ، و نوشیدن چای وقهوه می گذرانند. »