ایران و قدرتهای بزرگ در آستانه جنگ جهانی اول
از آنجا که شناخت واکنش جامعه ایران در برابر قدرتهای متخاصم در سالهای جنگ جهانی اول، با شناخت اهداف، سیاستها و مطامع دولتهای مزبور پیوند مستقیم دارد، در این گفتار کوشش میشود تا به شیوهای گذرا بر ماهیت و نوع روابط چهار قدرت بزرگ روسیه، بریتانیا، آلمان و عثمانی با ایران پرتو افکنده شود تا در این رهگذر علل و ریشههای نقض بیطرفی ایران به ویژه از وجه عوامل خارجی آشکار گردد. تنها علت پرداختن به قدرتهای فوق این است که بخش اعظم رویدادهای کشور در اثنای جنگ اول فقط در رویارویی با قدرتهای یادشده قابل تفسیر است .
1. سیاست روسیه در ایران
بی تردید قدرتی که بیش از هر عامل دیگر در ایران عصر قاجار نقش بازی میکرد، روسیه تزاری بود. این کشور که جز نواحی یخبندان شمالی یکسره در حصار خشکی قرار داشت، میکوشید تا از راه دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس و تصرف قسطنطنیه خود را از این بنبست برهاند. وجود مرزهای گسترده ایران و روسیه، بلاتکلیف ماندن سرزمینهای ماوراء قفقاز از دوران زندیه تا تأسیس دولت قاجاریه، گرایش حاکمان این نواحی به روس و برتریهای مسلم اقتصادی – سیاسی آن کشور بر ایران، زمینههای برخورد نظامی دو دولت را فرام آورد. این آغاز سیاستی بود که در راهبرد کلان آن ایران میبایست به تدریج استقلال خویش را از دست داده به قلمرو روسیه منضم گردد .
در پی جنگهای ایران و روسیه، علاوه بر از دست رفتن سرزمینهای وسیع و آباد، ایران امتیازات برجستهای از جمله حق کشتیرانی در دریای خزر را از دست داد، حقوق گمرکی پنج درصد بر کالاهای صادراتی روسیه بر ایران بسته شد، کاپیتولاسیون برای اتباع روسیه مورد تأیید قرار گرفت و از همه فاجعهبارتر اینکه ضمانت استمرار حاکمیت قاجار در خاندان عباس میرزا به روسیه محول گردید. بدین ترتیب سرنوشت ایران با حیات سیاسی تزارها سخت گره خورد .
هر چند که دوران گسترش دامنه امپراطوری روسیه در شرق و منضم ساختن سرزمینهای ماوراءالنهر و خوارزم به دلیل برخورد منافع با بریتانیا و منازعات آن کشور در اروپا متوقف گردید، اما به سرعت این سیاست از شکل تصرف سرزمین به بستر رقابتهای اقتصادی افتاد که مشخصترین جلوه آن کسب امتیازات انحصاری بود. روسها در این رهگذر با دریافت امتیازات راهسازی، ماهیگیری و به ویژه امتیازات تأسیس بانک استقراضی و بریگاد قزاق، بر کفه نفوذ خود در برابر بریتانیا افزودند. بانک استقراضی به سرعت با کسب انحصارات مالی بر قسمت اعظم اقتصاد ایران سلطه یافت. بریگاد قزاق نیز آشکارا به مثابه شعبهای از وزارت جنگ روسیه در ایران نقشهای سیاسی ایفا میکرد .
برای جناحهای مختلف در روسیه، ایران همچون منطقهای جهت استثمار اقتصادی با امکانات سوقالجیشی نگریسته میشد که میتوانست علیه منافع بریتانیا در هند اعمال فشار نماید و در عین حال کانون خطرناکی برای جدا ساختن مسلمانان جنوب روسیه از قلمرو آن کشور باشد. از این رو ایران میبایست همواره کشوری مستقل اما مطیع باقی میماند. ولی از آنجا که انقلاب مشروطه طغیانی علیه این اصل و حرکتی به سوی حکومتی دموکراتیک و ملی محسوب میشد به دلیل اثر آشوب آفرینش بر مسلمانان جنوب روسیه مورد تنفر آن کشور قرار گرفت و روسها به انهدام آن کمر بستند. در همین جهت بود که دولت روسیه همواره هوادار و پشتیبان بی بدیل مستبدین و حمایتگر آشوب و بلوا در امور دولت مشروطه تا سرحد سرنگونی آن بود. پشتیبانی از بازگشت محمدعلی شاه و اعلان اولتیماتوم به ایران جهت اخراج مورگان شوستر، مخالفت آشکار با اصلاحات مشروطهخواهان و ایجاد اختلال و ناامنی و بی ثباتی سیاسی، نمونههایی از عملکرد زمامداران پطروگراد به منظور اسارت سیاسی ایران بود. به طور خلاصه روسها به گونهای عمل میکردند که ایران نه به عنوان کشوری بیگانه بلکه جزئی از خاک روسیه مورد ارزیابی قرار گیرد. روسها سرانجام تا آنجا پیش رفتند که خواستار رسمی شدن حق خرید املاک و مستغلات برای اتباع خود در ایران گردیدند و به بهانه دفاع از امنیت اتباع خود در ایران، نیروهای فراوان نظامی در جای جای ایران مستقر نمودند .
2. سیاست انگلیس در ایران
سابقه حضور انگلیس در عرصه سیاست و اقتصاد ایران، به دوران چیرگی این کشور بر سرزمین هند میرسد. به دلیل منافع هنگفت و ثروت سرشار هند محور همه سیاستهای زمامداران بریتانیا بر استراترژی کلان حفاظت از هند بنا شده بود. ایران نیز دقیقاً از همین نقطه نظر به عنوان یکی از « شاهراههای بزرگ بینالمللی در اتصال اروپا به هند یا به تعبیر دیگر به مثابه ” دروازه هندوستان“ نگریسته میشد. بنابر این سیاست بریتانیا در ایران به سوی تضعیف هر چه بیشتر حاکمیت مرکزی ایران، پشتیبانی از یاغیان خودسر و شورشهای تجزیهطلب به منظور جلوگیری از تهاجم احتمالی این کشور به هند گرایش داشت، اما نه تا آنجا که ایران از فرط ضعف، تسلیم روسیه گردد .
تلاشهای انگلیس برای تجزیه افغانستان از ایران، تغییرات مکرر در خطوط مرزی ایران در شرق، حمایت از خوانین محلی، تسلط بی قید و شرط بر خلیج فارس، جلوه هایی از سیاستهای امپریالیستی بریتانیا در ایران بود. در عرصه اقتصادی نیز این کشور با کسب امتیازات انحصاری نظیر کشتیرانی در کارون و خلیج فارس، تأسیس بانک شاهنشاهی، تلگراف، کاپیتولاسیون و از همه مهمتر گرفتن امتیاز نفت جنوب بر بخشهای وسیعی از اقتصاد و سیاست ایران سیطره یافت. با سنگینتر شدن کفه نفوذ روسیه، انگلیس کوشید تا با نقاب آزادیخواهی به حمایت از انقلاب مشروطه برخیزد و از این رهگذر بتواند اولاً روسیه، این حریف نیرومند سیاسی، را از صحنه خارج کند و ثانیاً با افزایش کانونهای قدرت، طبقه اشراف هوادار انگلیس را بر صحنه سیاست کشور مسلط گرداند و به اصطلاح منارشی را به الیگارشی تغییر دهد. چه، عمق یافتن انقلاب مشروطه موقعیت و منافع بریتانیا را در سراسر منطقه به ویژه هند، در معرض خطر جدی قرار میداد. به همین علت امپریالیسم بریتانیا با همکاری سرمایهداری وابسته، زمینداران، سیاستمداران و خوانین وابسته با کمک لژهای فراماسونری مشروطیت را به مسیری دیگر هدایت نمودند که نهایتاً اقتصاد سیاسی و سرمایهداری ملی تضعیف گردید و اجرای متمم قانون اساسی و استقرار دموکراسی در ایران ناممکن گشت .
با استخراج نفت در ایران، دولت انگلیس به شکل غارتگرانهای که با هیچ حساب و کتابی سازگار نمینمود، به چپاول ثروت این سرزمین پرداخت. گذشته از این برای حفاظت از چاهها و تأسیسات نفتی، با زیر پا نهادن اصل حاکمیت ملی ایران، با خوانین منطقه معاهدات مختلف امضا نمود و به انحای گوناگون به رشد حکومت ملوکالطوایفی، واپس گرایی سیاسی و نافرمانی در قلمرو ایران دامن زد .
3. روس و انگلیس پس از قرارداد 1907
ظهور قدرتهای جدید در جهان و رشد اقتصادی – صنعتی فزاینده آنها و تلاششان برای دست یافتن به « جایی در زیر آفتاب» به سرعت مناسبات بینالمللی را دگرگون ساخت و آنان را به سوی بلوک بندیهای سیاسی – نظامی سوق داد. یکی از مشهورترین پیمانهای مزبور قرارداد 1907 میان روس و انگلیس بود که طی آن ایران به دو حوزه نفوذ و یک منطقه بی طرف تقسیم گردید. این قرارداد سرآغاز جولان بی مهار دو کشور در شکلی هماهنگ برای اضمحلال و اختناق کامل ایران بود که اندکی بعد با معاهده سری 1915 تکمیل گردید. این زدوبندهای پنهانی در جامعه سیاسی ایران واکنشهای تنفرآمیزی علیه دو کشور برانگیخت و مجلس، دولت، مطبوعات و محافل سیاسی و مردم طی راهپیماییهای اعتراضآمیز، شدیدآً از آن انتقاد نمودند .
روس و انگلیس پس از قرارداد 1907 به شکل بی سابقهای کوشیدند تا ضمن جلوگیری از توسعه و پیشرفت ایران در تمام عرصهها، از پاگیری و نفوذ یک قدرت سوم در ایران ممانعت به عمل آورند و با حمایت از فرمانروایان وابسته و نالایق، به سرکوب جنبش آزادیخواهی ملی و انهدام نهادهای نوبنیاد مشروطه با هدف مداخله بیشتر اقدام کنند. این اشتراک نظر در رویدادهای پس از مشروطه به ویژه در بازگشت محمدعلی شاه، فتنه سالارالدوله در غرب، اولتیماتوم روسیه به ایران، اخراج مورگان شوستر، انحلال مجلس دوم، استبداد ناصرالملک، سانسور مطبوعات، توقیف آزادیخواهان، استقراض و بازپرداخت وامها و نظایر آن آشکارا به چشم میخورد. در همین زمینه سفیر انگلیس به وزیرمختار روسیه در ایران گفته بود : « مدتی است که سفیران روس و انگلیس تقریباً ایران را اداره میکنند زیرا وزیران بدون مشورت آنها به هیچ اقدامی دست نمیزنند». در حقیقت اگر کابینهها در جهت مخالف مشی آنان حرکت میکردند به فساد و بی لیاقتی متهم میشدند و زمینه سقوط آنها فراهم میآمد .
4. سیاست آلمان در ایران
از آغاز قرن بیستم آلمانها تلاش گستردهای جهت نفوذ در شرق و یافتن جای پایی در خلیج فارس آغاز کردند. این سیاست به سرعت با تلاش برخی از زمامداران و ملیگرایان ایرانی که از دیرباز به دنبال تمسک به یک قدرت سوم بودند، هماهنگ گشت. آلمانها با اغتنام فرصت بر دامنه رقابت با روس و انگلیس از طریق صدور کالا و سرمایه به ایران افزودند. بانکهای آلمان چندین فقره وام به دولت ایران پرداختند. چند مدرسه آلمانی در ایران گشایش یافت. آلمانها به تدریج خود را یار و همدرد ملت ایران در راه تحصیل مشروطه و علاقهمند به استواری و ثبات سیاسی – اقتصادی ایران نشان دادند .