امیدهای مصدق به مساعدت دولت امریکا برای مواجهه با مشکلاتی که پدرخوانده آن کشور، یعنی انگلستان، برای ایران بهوجود آورده بود، او را با شرایط دشواری مواجه نمود. مصدق گمان میکرد امریکاییها از ترس سلطه کمونیسم بر ایران، حمایت از او را بر مناسبات دوستانه با انگلیس ترجیح خواهند داد اما هم خطر کمونیسم در ایران بدانحد که مصدق درباره آن غلو میکرد نبود و هم اهمیت استراتژیک همپیمانی با انگلیس برای امریکا، کمتر از اهمیت خطر شیوع کمونیسم در ایران بهنظر نمیرسید.
بههرحال شکست مصدق در کسب مساعدت امریکا، برای آن کشور نیز یک شکست بیسروصدا و مزمن به همراه داشت و آن اینکه اعتماد و محبتی که ایالاتمتحده توانست به پشتوانه سیاست عدم مداخله در امور کشورها و نیز برخی حمایتها از ایران در برابر شوروی، در دل ایرانیان برای خود ایجاد کند، دیگر از بین رفت.
روابط ایران و امریکا در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق بهشدت تحتتاثیر مناقشه نفتی ایران و انگلیس بود اما بهنظر میرسد تحلیل نادرست دکتر مصدق از جایگاه ایران در سیاست خارجی امریکا در دوران جنگ سرد و ناتوانی از درک روابط عمیق امریکا و انگلستان، موجب شد وی در سالهای 13301332 برای مقابله با مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران، بیشازاندازه به امریکا خوشبین باشد. روش مصدق برای جلب توجه امریکاییها و فاصلهانداختن میان امریکا و انگلیس، نهتنها مفید نبود بلکه زیانهای غیرقابل جبرانی را در پی داشت. بهنظر میرسد دکتر مصدق به حمایت اقتصادی امریکا بیش از حمایت سیاسی آن دل بسته بود و تصور میکرد به پشتوانه کمکهای امریکا خواهد توانست سرانجام بر مشکلات اقتصادی ناشی از کاهش درآمدهای نفتی فائق آید. این مقاله میکوشد رفتار امریکا در برابر تقاضاهای اقتصادی دکتر مصدق را ارزیابی کند.
در سال 1325.ش درحالیکه فقط مدت کوتاهی از پایانیافتن جنگ جهانی دوم میگذشت، بروز یک بحران سیاسی در ایران، دولتهای شوروی و امریکا، یعنی دو متحد دوران جنگ را رودرروی هم قرار داد. خطر نفوذ کمونیسم و نیز فعالیت حزب توده و دیگر گروههای مظنون به طرفداری از شوروی در ایران، امریکاییها را بر آن داشت تا با حمایت از ایران در مجامع بینالمللی به مداخله دولت شوروی در ایران پایان دهند. پس از بحران آذربایجان، شاه کوشید نقش آشکارتری در امور سیاسی ایفا کند و به دلایل مختلف از جمله علائق شخصی، به گسترش ارتش اقدام نمود. از این زمان، گرایش شاه به اخذ وام و خرید اسلحه از امریکا شروع شد و تا آخرین روزهای حکومت وی ادامه یافت.
با توجه به این تمایل بود که حکیمی، نخستوزیر وقت، کوشید با ارائه لایحه خرید دهمیلیون دلار اسلحه از امریکا و تمدید قرارداد مستشاران امریکایی در ایران، بهطورهمزمان توجه شاه و امریکا را جلب کند؛[i] اما دولت او دولت مطلوب امریکاییها نبود. امریکا میخواست در شرایط بحرانی پس از جنگ، دولتی قدرتمند زمام امور ایران را بهدست بگیرد تا بتواند با مجموعهای از اقدامات اصلاحگرایانه داخلی و خارجی، در راستای سیاست کلی امریکا در برابر شوروی گام بردارد. امریکا سود خود را در یک ایران مقتدر میدید و هرگونه ضعف و بیثباتی حکومت ایران را زمینهساز دخالت شوروی میدانست؛[ii] بنابراین دولت حکیمی بهسادگی جای خود را به دولت هژیر داد که مورد حمایت دربار و اشرف پهلوی بود.[iii]
هژیر عقیده داشت اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران بدون پول کافی و کمک خارجی بهبود نخواهد یافت؛ لذا ابتدا با انگلیسیها و سپس با امریکاییها برای دریافت اعتبارات لازم جهت اجرای برنامه عمرانی هفتساله کشور وارد مذاکره شد؛ اما درنهایت پسازآنکه نتوانست رای موافق مجلس را برای تصویب طرحهایش بهدست آورد، دولتش سقوط کرد.[iv] تزلزل دولتهای پس از او، درواقع بازتاب بیثباتی وضع عمومی کشور بود. این مساله موجب نگرانی امریکا و درپیشگرفتن برخی اقدامات مقطعی از سوی آن کشور در راستای حمایت از ایران شد. دولت امریکا ابتدا یک اعتبار دهمیلیوندلاری در اختیار ایران گذاشت و سرانجام پسازآنکه رزمآرا به نخستوزیری رسید، ایران را در زمره کشورهای دریافتکننده اعتبارات اصل چهار ترومن قرار داد؛[v] درحالیکه امریکا در سالهای پس از جنگ، جز در موارد معدود، به تقاضاهای مکرر مالی دولت ایران روی خوش نشان نمیداد یا بهعبارتبهتر با احتیاط گام برمیداشت. اما اینک امریکا نمیتوانست پس از بالارفتن تشنج میان امریکا و شوروی در جنگ سرد، نسبت به قرارگرفتن ایران در جایگاه یکی از کانونهای بحران و عرصه رقابت بین دو دولت بزرگ بیتوجه باشد. بااینهمه، دولت امریکا عاقلانهترین راه برای تامین منافع خود در ایران را راه غیرنظامی میدانست؛ زیرا دولت امریکا علاقه نداشت روابط ایران و شوروی بهخاطر ارسال تجهیزات نظامی به ایران بار دیگر بحرانی شود. بنابراین دولت امریکا پس از رفع غائله آذربایجان، سیاستی را در پیش گرفت که درکل اجتناب از رویارویی رسمی و آشکار ایران و شوروی را هدف گرفته بود. ازاینرو دولت امریکا ایران را در گروه کشورهای پیرامونی امریکا و در فهرست دریافتکنندگان کمک «اقتصادی» از امریکا قرار داد.
دراینراستا در بیستوهفتم مهرماه 1329.ش/ نوزدهم اکتبر 1950.م، هنری گریدی، سفیر جدیدالورود امریکا به ایران، قرارداد استفاده از کمکهای فنی و مالی اصل چهار ترومن را با رزمآرا، نخستوزیر ایران، امضا کرد اما شروع فعالیت کارشناسان اصل چهار با بروز تحولات سیاسی و اجتماعی گسترده در ایران و بحران نفتی میان ایران و انگلیس مصادف شد. درهمینزمان رزمآرا بهدست یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام کشته شد و یکروز بعد (17/12/1329) کمیسیون نفت مجلس به ریاست دکتر محمد مصدق، ملیشدن نفت را اعلام کرد. در پی ترور رزمآرا و سقوط دولت انتقالی علا، دکتر مصدق با ابراز تمایل مجلس به نخستوزیری رسید.[vi] دراینهنگام مناقشه نفتی ایران و انگلیس به مهمترین خبر رسانهها تبدیل شده بود و ازهرسو، پیشنهادهایی برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس در جریان بود اما بهنظر میرسید ایران هیچگونه تغییری در خواستههای خود نخواهد داد و نهتنها در روابط خود با انگلیس به نقطهای حساس رسیده بود بلکه به سبب آنچه در داخل و خارج کشور روی میداد، در روابط خود با امریکا هم در مسیری لغزنده پیش میرفت.[vii]
اظهارنظرها در محافل سیاسی امریکا درباره دولت دکتر مصدق متفاوت بود. مک. گی، معاون وزیر امورخارجه، نظر مثبتی درباره مصدق داشت و مخالفان او را عناصر ارتجاعی دربار و مجلس میدانست اما آرتور ریچاردز و گریدی در سفارت امریکا، نسبت به توانایی مصدق برای فائقآمدن بر مشکلات و بخصوص بر مشکل نفت، تردید داشتند و او را غیرقابل اعتماد میدانستند.[viii] این دوگانگی در ارزیابیها تا ماهها بعد ادامه داشت؛ تااینکه با تغییریافتن دولت دموکرات امریکا و رویکارآمدن آیزنهاور، حمایتها از دولت دکتر مصدق در امریکا بسیار کمتر شد. امریکا در آغاز نسبت به نتایج هرگونه اقدام نظامی احتمالی از سوی انگلیس بر ضد ایران در منطقه استراتژیک خاورمیانه ابراز نگرانی میکرد؛ چون میتوانست بهانهای برای تحرک نظامی شوروی قرار گیرد. در چهاردهم اردیبهشت 1330، استوتزمن، دبیر دوم سفارت امریکا در تهران، گزارشی درباره موقعیت دولت مصدق تهیه کرد و توصیه نمود دولت امریکا حمایت خود را از مصدق آشکار کند. در بخشی از این گزارش آمده بود: «حمایت و راهنماییها و حتی کمکهای اقتصادی ما میتواند مصدق را از نفوذ و سلطهطلبی چپیهای رادیکال که در گذشته نفوذ بسیار بر او داشتهاند، خلاص کند. اگر ما کارتهای خود را درست بازی کنیم، میتوانیم در مصدق نفوذ واقعی پیدا کنیم و به اهداف خود نائل شویم.»[ix] درنهایت ارزیابی دستگاه سیاسی امریکا بر آن قرار گرفت که کمکهای اقتصادی به دولت مصدق مانند رزمآرا ادامه یابد.
در تیرماه 1330 شکایت انگلیس از ایران در دادگاه بینالمللی لاهه مطرح شد و دادگاه قرار موقت صادر کرد. دولت ایران قبلا اعلام کرده بود دیوان صلاحیت رسیدگی به این موضوع را ندارد. ترومن، رئیسجمهور امریکا، در اقدامی ناموفق کوشید با ارسال پیامی به مصدق، او را برای پذیرفتن رای دادگاه راضی کند اما پسازآنکه در این کار موفق نشد، کمکهای اقتصادی امریکا به ایران را قطع کرد و در برابر تقاضاهای مالی جدید ایران، سیاست دفعالوقت را در پیش گرفت.
اولین اشتباه تاکتیکی مصدق برای جلب حمایت امریکا، این بود که از دولت امریکا انتظار داشت سیاست بیطرفی دوستانه در پیش گیرد اما این تلقی او درواقع از درک نادرست وی از سیاست بینالملل ناشی میشد. مصدق به اهمیت جنگ کره، بحران برلین و دیگر بحرانهای جهانی برای امریکا بیتوجه بود و نمیدانست تاچهاندازه سیاست خارجی امریکا تحتتاثیر مبارزه با کمونیسم و افزایش نفوذ شوروی در جهان قرار دارد. همسویی منافع انگلیس و امریکا در مبارزه با کمونیسم، نکتهای اساسی بود که دکتر مصدق از آن غافل بود. هدف امریکا از هرگونه مداخله در بحران نفتی ایران و انگلیس، نهفقط تامین ثبات بازار نفت بلکه حفظ ایران در اردوگاه کشورهای غیرکمونیستی و دورساختن ایران از حوزه نفوذ شوروی بود؛ و این یعنی چنانچه دولتهای وقت ایران از خودشان در این زمینه ناتوانی و ضعف نشان میدادند، امریکا به ناچار باید در راستای چارهجویی به جایگزینساختن این دولتها با یک دولت قوی میاندیشید.
از سویی، بهتناسب کمترشدن امکان بروز توافق میان ایران و انگلیس، بر نگرانی امریکا از فراگیرشدن ایده ملیشدن نفت در کشورهای جهان سوم افزوده میشد و لذا سیاست امریکا تدریجا از بیطرفی منصفانه به میانجیگری مثبت به نفع انگلیس تغییر یافت. ترس فزاینده امریکا از حرکتهای کمونیستی در دهه 1950، موقعیت دشواری را پدید آورده بود.
سیاستمداران امریکایی همواره از خود میپرسیدند چگونه میتوان ماهیت واقعی یک جنبش ناسیونالیستی را از یک حرکت کمونیستی بازشناخت و چگونه میتوان امیدوار بود که یک جنبش کاملا ناسیونالیستی در نهایت گرایشی کمونیستی نیابد؟
این تردید درباره ایران نیز وجود داشت؛ زیرا نهتنها ایران علاوه بر داشتن مرزهای طولانی با شوروی در معرض تبلیغات دائم کمونیستی بود، سابقه فعالیت حزب توده در ایران نیز نگرانی امریکا را هرچه بیشتر برمیانگیخت. بر این نگرانیها باید علاقه روبهتزاید امریکا به نفت خاورمیانه را هم افزود.
تازمانیکه همسویی امریکا با انگلیس آشکار نشده بود، برخی ایرانیان بهخطا میپنداشتند برای حل مشکلات اقتصادی کشور، پس از تحریم اقتصادی انگلیس میتوانند به امریکا تکیه کنند. حتی هنری گریدی، سفیر امریکا در تهران، که احتمالا بهخوبی متوجه چرخش سیاسی دولت متبوع خود نشده بود، در گزارشی برای آچسون تاکید نمود کوتاهی امریکا در پرداخت وام بیستوپنجمیلیون دلاری بانک صادرات و واردات به ایران، لطمه شدیدی به اقتصاد ایران وارد خواهد کرد و این اقدام به سود انگلیس خواهد بود. اما درهمانحال، والتر گیفورد، سفیر امریکا در لندن و گروهی دیگر از کارشناسان وزارتخارجه امریکا، برخلاف او عقیده داشتند بهترین راه برای بهزانودرآوردن مصدق بهتعویقانداختن پرداخت وام است و چنانچه عدم پرداخت کامل وام ممکن نباشد، باید حتما با انگلیس دراینزمینه مشورت شود. آنها معتقد بودند ناکامی مصدق در دریافت وام خارجی، احتمالا به تغییر سیاست او منجر خواهد شد و ازاینرو توصیه میکردند دولت امریکا همچنان در برابر تقاضاهای کمک مالی مصدق ایستادگی کند.[x]
دکتر مصدق همچنان خوشباورانه برای حل مشکلات اقتصادی به امریکا امیدوار بود و در سفرش به نیویورک میکوشید نظر مساعد دولت امریکا را برای اعطای کمک به ایران جلب کند. هنگامیکه دکتر مصدق در نیویورک بود، بانک بینالمللی عمران و توسعه، طرحی را به وساطت سفیر پاکستان برای حل اختلافات ایران و انگلیس پیشنهاد نمود. در هیجدهم آبان 1330، رابرت گارنر، قائممقام بانک مذکور، با دکتر مصدق دیدار و گفتوگو کرد و سه پیشنهاد به وی ارائه داد اما ازآنجاکه دولت ایران پیشنهادها را رد کرد، دولت امریکا نیز در واکنش به این مساله، تقاضای کمک مالی ایران را رد نمود.[xi] زمانیکه سفیر امریکا در لندن درباره شکل و نحوه کمک امریکا به ایران از دولت متبوعش استفسار کرد، در پاسخ به او اطلاع داده شد که «وزارت امورخارجه امریکا تمایلی به حمایت از دولت مصدق ندارد؛ زیرا به عقیده وزارتخارجه، او با اقداماتش کشور خود را به لبه پرتگاه کشانده است.»[xii]
براساس این موضعگیری جدید، سفیر امریکا در تهران کوشید توجه دکتر مصدق را به دشواریهای امریکا در کمکرسانی به ایران جلب کند و تاکید کرد ایران به جای کمکخواستن از امریکا، بهتر است با انگلیس به تفاهم برسد و نیازهای مالی کشورش را از درآمد نفت تامین سازد اما دکتر مصدق در پاسخ تهدید کرد در صورت عدم پرداخت کمکهای مالی امریکا، مقداری از نفت ایران را به کشورهای چین، چکسلواکی و آرژانتین خواهد فروخت. وی همچنین سفیر امریکا را از فروپاشی سیاسی ایران و بروز یک انقلاب کمونیستی در کشور ترساند و با این کار اشتباهی بزرگ مرتکب شد. مصدق در دیدار بیستودوم دی 1330 با هندرسون، به وی گفته بود: «من با خلوص نیت حرف میزنم. بهخدا قسم اگر به ایران کمک خارجی نشود، از هم متلاشی خواهد شد و در عرض سی روز انقلاب کمونیستی صورت میگیرد.»[xiii] برایناساس در بیستوششم دی 1330، دفتر ارزیابیهای ملی سیا یادداشتی را برای رئیسجمهور امریکا تهیه کرد که در آن، ضمن بررسی اوضاع ایران، چنین نتیجهگیری شده بود: «کمک اضطراری امریکا، کاری بیش از بهتاخیرانداختن بحران انجام نمیدهد و وخامت اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران [همچنان] هرچند با شتابی کمتر ادامه خواهد یافت. علاوهبرآن، کمک امریکا به ایران نهتنها موجب دلسردی و کدورت انگلیس از امریکا خواهد شد بلکه شاه و جناح مخالف را هم ناامید خواهد کرد و احتمال برسرکارآمدن دولتی مطیع را کاهش میدهد.» رئیسجمهور امریکا هم پس از مطالعه یادداشت سیا، در حاشیه آن چنین نوشت: «من تصور نمیکنم لازم باشد ما درحالحاضر این وام را بدهیم.»[xiv] پاسخ منفی ترومن، در بیستویکم بهمن 1330 تسلیم مصدق شد. اما مصدق بار دیگر زبان به تهدید گشود که «بدون کمک مالی امریکا شاید فقط یکماه دیگر بتواند دوام بیاورد؛ بنابراین دولت امریکا مسئول آنچه پس از آن در ایران روی دهد، خواهد بود.»[xv]