پیشگفتار: "سالهای تجاوز ومقاومت" بحث وبررسی اجمالی تحولات خونین سیاسی، اجتماعی ونظامی دونیم دهه اخیرافغانستان است.
سالها ی دونیم دهه ی اخیر پرحادثه ترین وخونین ترین سالهای تاریخ معاصر افغانستان محسوب میشود.
حوادث خونین ومصیبت باراین سالها که باکودتای نظامی حزب دمکراتیک خلق و تصاحب قدرت سیاسی ازسوی آن حزب درثور 1357 هجری خورشیدی آغازشد، با تجاوز نظامی شوروی گسترش یافت وبعدازخروج قشون متجاوز وفروپاشی امپراطوری شوروی خونین تر ومصیبت بارترگردید.
دراین نوشته حوادث ودگرگونی های سیاسی، اجتماعی ونظامی این سالها با اختصار واجمال مورد بحث وارزیابی قرار می گیرد.
رویکرد ها وبرگرفته های مباحث را یاد داشتها، خاطرات وچشم دید های نگارنده از وقایع وحوادث واظهارات دست اندرکاران وگردانندگان آن وآثار کتبی نویسندگان، خبرنگاران ومحققین داخلی وخارجی دراین رابطه تشکیل میدهد.
مسلماً تحلیل وبرداشت هرنویسنده ومحقق درمورد حوادث ودگرگونیهای سیاسی واجتماعی سالهای مورد بحث همآهنگ ویکسان نمیباشد.
چه بسا که دربرخی موارد ارزیابی ها وبررسیها با تفاوت وتناقض ارائه می شود.
اما گاهی وقت تفاوت وحتی تناقض برداشت ها بدریافت درست حقایق می انجامد.
هرچند که بعضی مواقع بیان وتحلیل متفاوت ومتناقض حوادث وتحولات، خوانندگان را دردرک واقعیت ها به سرگردانی وتردد میکشاند.
البته دراوضاع وحالت کنونی که کشور ما و بعد ازدونیم دهه یک دوره ی خونین جنگ وبی ثباتی بسوی صلح، ثبات ، آزادی ودمکراسی قدم میگذارد هرنویسنده ومحلل این کشور حق خواهد داشت تا وقایع وتحولات جامعه ووطن خودرا به بحث وبررسی بگیرد وآن بحث را با آزادی ارائه بدارد.
آنگاه خوانندگان خود قضاوت خواهند کرد که چه مباحث وتحلیلی به واقعیت ها نزدیک است وچه برداشتها وارزیابی هایی با حقایق وراستی همخوانی دارد.
مباحث" سالهای تجاوز ومقاومت" درچهار فصل جداگانه پیشکش خوانندگان میگردد.
ازآنجاییکه جریانات واحزاب سیاسی درکشورما محور وقایع وحوادث دونیم دهه ی اخیر محسوب میشود بررسی ومطالعه ی آن حوادث و وقایع بدون شناخت وبررسی احزاب وجریانات سیاسی دخیل دراین وقایع نارساء وناقص میباشد.
معهذا فصل اول به معرفی وشناخت تحلیلی جریانات واحزاب سیاسی سه دهه ی اخیر اختصاص میابد که درحوادث سالهای مورد بحث حضور داشتند.
درفصل دوم حاکمیت حزب دمکراتیک خلق، درفصل سوم حکومت احزاب اسلامی وجهادی و درفصل چهارم حکومت تحریک اسلامی طالبان با مداخلات وتجاوزات خارجی وسلطه ی تروریزم مورد بحث وارزیابی قرارمی گیرد.
فصل اول احزاب سیاسی درسه دهه ی اخیر حزب دمکراتیک خلق: با کناررفتن محمدداود ازصدارت درسال 1342 هجری خورشیدی شرایط جدید درفضای سیاسی کشور ایجادشد که دراثر آن احزاب سیاسی با افکار وعقاید مختلف عرض وجود کردند.
قانون اساسی جدید ساخته شد.
محمدظاهر، شاه افغانستان درمیزان 1343 حین افتتاح لویه جرگه ای که غرض تصویب قانون اساسی تشکیل یافته بود حالت جدید را تحقق دمکراسی خواند.
این دوره که ده سال دوام یافت دهه ی دمکراسی نام گرفت.
دهه ی دمکراسی با تشکیل احزاب سیاسی آغاز میابد.
هرچند که قانون احزاب ازسوی شاه توشیح نگردید وفعالیت احزاب مجرای قانونی نیافت.
برخی این احزاب گردانندگان حوادث و وقایع خونین دو دهه ی اخیرمیباشند.
حزب دمکراتیک خلق یکی ازاین احزاب است که در11 جدی 1343 تأسیس گردید.
به قول یکی از اعضای ارشد حزب مذکور:« 25 نفر دراین روز به خانه ی نورمحمد تره کی واقع کارته 3 کابل گردآمدند وحزب دمکراتیک خلق را تأسیس کردند.
این گردهم آیی را اولین کنگره ی حزب خواندند وبه آن نام کنگره ی مؤسس نهادند.
درکنگره اساسنامه حزب که قبلاً ترتیب شده بود ومشابهت کامل با اساسنامه حزب کمونیست اتحاد شوروی داشت به تصویب رسید.
کمیته ای بنام پلینوم کمیته ی مرکزی مرکب ازهژده نفر انتخاب شد.
11 نفراعضای اصلی وعلی ا لبدل کمیته مرکزی حزب نیزمعین گردیدند.
اعضای اصلی کمیته ی مرکزی را نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، صالح محمد زیری، طاهر بدخشی، سلطانعلی کشتمند، شهرا لله شهپرو دستگیر پنجشیری تشکیل میدادند.
واعضای علی البدل کمیته مرکزی داکتر شاه ولی، ظاهر افق، داکتر ظاهرونوراحمد نور بود.
کمیته ی مرکزی نورمحمد تره کی را به حیث منشی عمومی حزب وببرک کارمل را به حیث معاون حزب انتخاب نمود.
میر اکبر خیبر به نسبت داشتن وظیفه درقوای مسلح آن وقت درهیچیک ازاین مقامات قرارنگرفت.
.
» ( 1 ) دستگیر پنجشیری یکی ازاعضای مؤسس حزب دمکراتیک خلق تشکیل حزب را ملهم ازمقاومت های ملی علیه استبداد داخلی واستعمار خارجی میداند:« حزب دمکراتیک خلق با الهام ازمقاومت های ریشه داروعادلانه ملی علیه تمام دشمنان آشتی ناپذیر داخلی" کشورکشایان" ونیروهای استعمارگر خارجی درکشور نیمه فیودالی ما جوانه زد، رشدکرد، نفوذ وسلطه یافت.
» ( 2 ) اما حزب دمکراتیک خلق برخلاف تحلیل وادعای دستگیر پنجشیری درالهام از مقاومت علیه استبداد داخلی واستعمار خارجی وقتی سلطه یافت وبه حاکمیت رسید مستبد ترین دستگاه حاکمیت را تشکیل داد و وسیله ای درجهت تجاوز نیروهای اشغالگر خارجی( قوای شوروی) گردید.
این حزب ازهمان آغاز تشکیل، کمونیست بودن خودرا درجامعه ی اسلامی افغانستان پنهان نکرد.
دراولین ماده اساسنامه خود که درنخستین شماره جریده حزب بنام " خلق" منتشر گردید نوشت:« حزب دمکراتیک خلق افغانستان عالیترین سازمان سیاسی وپیشآهنگ طبقه کارگر وهمه زحمت کشان افغانستان است.
حزب دمکرتیک خلق افغانستان که آیدیا لوژی آنرا مارکسیزم لنینیزم تشکیل میدهد براتحاد داو طلبانه ی مردم اعم از کارگران، دهقانان، پیشه وران وروشنفکران کشوراستوار است.» انتشار اساسنامه حزب دمکرایتک خلق با محتوای کاملاً کمونیستی درهمان روزهای اول نشان دادکه حزب مذکور پدیده ای است وارد شده ازخارج و وابسته به خارج.
زیرا آیدیالوژی را که حزب برای خود برگزیده بود آیدیالوژی حاکم درمسکو بود نه آیدیالوژی حتی یکنفر دهقان درافغانستان .
حزب دمکراتیک خلق تحت نظر سازمان جاسوسی شوروی( کی جی بی ) که فعالیت آن عمدتاً توسط سفارت مسکو درکابل پیشبرده می شد بوجود آمد ورشد یافت: « یک وزیر سابق داخله افغانستان بطور واضح گفته است که او دوسیه های مفصلی را مطالعه کرده است که دراثر نظارت فعالیت های چپی های افغانستان ازطرف پولیس مخفی کشورترتیب گردیده بود.
این اسناد بدون شک به اثبات میرساند که رهبران کمونیست افغانستان ازطرف عناصر کی جی بی سفارت شوروی درکابل مستقیماً اداره، تمویل وهدایت می شدند وبه آنها هدایت داده شده بود که چگونه پروگرام های که برای بمیان آمدن دمکراسی طرح شده بود تخریب کنند وحکومت را غصب نمایند.
» ( 3 ) "هنری برادشر" نویسنده ومحقق امریکایی که در دهه ی هشتاد میلادی به حیث متخصص امور شوروی دردولت امریکا ایفای وظیفه میکرد وقبل ازآن به حیث خبرنگار آژانس " ای پی " امریکایی در دهلی جدید مؤظف بود وبارها به کابل رفت وآمد داشته است درمورد تشکیل حزب دمکراتیک خلق وروابط رهبرآن تره کی با سفارت مسکو درکابل می نویسد:« .
الی سال 1963 وی( نورمحمد تره کی) یک حلقه ی ارتباطی را با سفارت شوروی درکابل تشکیل داده بود.
درچاپخانه ی مورد پسندش نشسته جوانان افغان را به مامورین سفارت شوروی که فکر می شد اعضای کی جی بی بودند معرفی میکرد.
بعد ازانفاذ قانون اساسی جدید حینیکه برای انتخابات پارالمانی ترتیبات گرفته شد، ولی احزاب سیاسی هنوز شکل قانونی را به خود نگرفته بود، تره کی درحدود سی نفرازجوانان را دور خود جمع وحزب دمکراتیک خلق را تأسیس کرد.
تره کی زمانیکه در بمبئی بود، تماس هایی با حزب کمونیست هند نیز داشت ونقش یک یا هردو حزب یادشده شاید درتشکیل حزب دمکراتیک خلق افغانستان نسبت به ارتباطات تره کی با کی جی بی مؤثر بوده است.
شورویها ازمدتهای مدیدی به این طرف یک حزب کمونیست خارجی را برای نظارت وکمک یک حزب کمتر انکشاف یافته ی دیگر بکار میبردند.
» ( 4 ) تمام فعالیت بلند پایگان حزب دمکراتیک خلق زیر نظر وهدایت سفارت شوروی درکابل قرارداشت.
اعضای کمیته ی مرکزی ودفتر سیاسی حزب از سفارت شوروی معاش( حقوق) دریافت میکردند.
برادرخانم ( خسربره) شرعی جوزجانی وزیرعدلیه حکومت تره کی ازقول خواهرش اظهارداشت:« اگر پنج هزار افغانی معاش ماه وار سفارت شوروی به شوهرم نمی بود ما درکابل نمیتوانستیم زندگی کنیم.
» ( 5 ) درثور 1346 حزب دمکراتیک خلق دچارانشعاب گردید.
این انشعاب ازسوی ببرک کارمل ومیراکبر خیبرصورت گرفت.
هرچند دلیل انشعاب درحزب ازسوی برخی محققین ونویسندگان به تفاوت سلیقه ها وبرداشتهای تره کی وکارمل وتشدید رقابت میان آنها درنزدیکی به مسکو ارتباط داده میشود، اما این انشعاب به منظور تأمین اهداف خاصی ازسوی شوروی انجام یافت.
نخست اینکه شورویها خواستند تا با ایجاد دوحزب کمونیست طرفدارخود از پیوستن افراد غیر پشتون به احزاب طرفدار چین ( مائوئیستها) جلوگیری کنند.
آنها معتقد بودند که روشنفکران غیر پشتون کمترحاضر میشوند درعضویت حزب کمونیستی که رهبری آنرا تره کی وافراد پشتون بدوش دارند شامل گردند.
ثانیاً برای نفوذ مسکو درخاندان سلطنتی افغانستان تشکیل حزب کمونیست میانه رو ودرباری ضروری پنداشته می شد.
پرچم ورهبرآن ببرک کارمل که پسر یکی ازجنرالان محمدظاهرشاه بود به این منظور بوجود آورده شد.
آنطوریکه تحولات بعدی نشان داد ببرک کارمل وپرچمیها درکودتای داخل قصر با داودخان همکاری کردند وازاو به عنوان پل عبوردرحاکمیت حزب کمونیست خلق وپرچم استفاده نمودند.
وثالثاً شورویها برای جلب وجذب افراد بیشتر ازمیان خانواده های حاکم، مرفه وشهرنشین به حزب کمونیست خط مسکو، ایجاد یک حزب میانه رو را ضروری میپنداشتند.
درحالیکه شاخه ی خلق تند رو واکثر اعضای آن برخواسته ازدهات وقبایل افغانستان عمدتاً پشتونها بودند.
آنها پرچم را برهبری ببرک کارمل بوجود آوردند وآنرا درمسیر یک حزب میانه رو وکمونیست وقابل قبول برای آنانی قراردادند که ازخانواده های حاکم، مرفه وشهرنشین بسوی حزب کمونیست روسی جذب می شدند.
گروه کارمل بعد ازانشعاب خود امتیاز نشرجریده ی پرچم را بدست آوردند وبا نشر این جریده به پرچمی ها شهرت یافتند.
پرچمی ها دراولین شماره پرچم، خودرا حزب دمکراتیک خلق افغانستان خواندند.
اما تره کی درشماره پنجاه جریده افغان ملت اعلامیه ای را منتشرساخت که درآن گفته شد پرچم هیچگونه ارتباط سازمانی با حزب دمکراتیک خلق ندارد.
جریده ی پرچم تا دوسال دیگربه نشر خود ادامه داد وکلیه مطالب آن به تشریح وتوضیح عقاید کمونیزم، تبلیغ سیاست خارجی شوروی وضرورت دوستی با شوروی خلاصه می شد.
درحالیکه حزب دمکراتیک خلق با استفاده از آزادی دهه ی دمکراسی به فعالیت آشکار ونامحدودی ادامه میداد، به جای همکاری درانکشاف این دوره دست به سبوتاژ وتخریب میزد.
با براه انداختن تظاهرات متعدد دربسیاری ازروزهای رسمی، جریان عادی زندگی سیاسی واجتماعی را درپایتخت مختل میکرد.
متعلمین ومحصلین درکابل ازدروس خود باز میماندند.
بسا روزها دروازه های صنوف مکاتب ودانشگاه بسته می شد که درنتیجه سطح علمی مؤسسات آموزشی سیر نزولی می پیمود.
ببرک کارمل وچند تن دیگرازاعضای حزب دمکراتیک خلق که به حیث وکیل درشورای ملی راه یافته بودند بسا روزها فضای شورا را نیز مختل میکردند.
کارآنها درشورای ملی تلاش برای انعقاد قراردادهای متعدد حکومت افغانستان درعرصه های مختلف نظامی، اقتصادی وفرهنگی با اتحاد شوروی بود تا از این طریق نفوذ شوروی درتمام عرصه های زندگی افغانستان گسترش یابد وکشوردروابستگی کامل به شوروی فرو برود.
کارمل درهمه بیانات پارالمانی خود ازشوروی نام میبرد.
به ستایش شوروی میپرداخت وبه استحکام دوستی افغانستان با شوروی تأکید میکرد: « ارتجاع راست افراطی وشعله افروزان چپ افراطی در زیر لوای انتی سوووتیزم دریک جبهه با جناح راست محافل حاکم وسازمانهای جاسوسی داخلی در تفتین وتوطئه اند تا روابط نیک وحسن همجواری افغانستان واتحاد شوروی را برهم بزنند.» ( 6 ) دهه ی دمکراسی همچنان با آغاز نفوذ حزب دمکراتیک خلق درارتش تواًم بود.
قراردادهای متعدد نظامی افغانستان وشوروی که سبب تورید سلاح روسی به کشور واعزام محصلین غرض آموزش نظامی به شوروی گردید زمینه ی این نفوذ را بسیار آسان وگسترده ساخت.
نیروی هوایی قبل از همه محل جذب وعضو گیری حزب دمکراتیک خلق شد.
چون از یکطرف انکشاف قوای هوایی ازهمان آغاز توسط شوروی ها صورت گرفت که درنتیجه این قوا کاملاً تحت نفوذ وکنترول شوروی درآمد واز طرف دیگر درنفوذ به نیروی هوایی اهمیت زیاد داده شد.
دگروال علی احمد جلالی از چگونگی نفوذ شوروی به قوای هوایی افغانستان میگوید:« زمانیکه ( 1351 ) من به قوای هوایی رفتم تا تاریخ نظامی افغانستان را تدریس کنم من احساس کردم که این کورس دریک مؤسسه ی شوروی تدریس میشود.
» ( 7 ) درنتیجه نفوذ شوروی به ارتش وتسلط فزاینده ی حزب دمکراتیک خلق به قطعات نظامی کشور ، کودتای محمدداود با نقش قاطع این حزب به پیروزی رسید.
وپنج سال بعد حزب دمکراتیک خلق با کودتای که براه انداخت حاکمیت را تصاحب کرد ودراًس فجایع خونین دودهه ی اخیرقرارگرفت.
حزب دمکراتیک نوین( شعله جاوید) : حزب دمکراتیک نوین که بعضاً آنرا سازمان جوانان مترقی گفته اند با نام نشریه خود " شعله جاوید " شهرت یافت.
این حزب یکی ازاحزاب کمونیستی طرفدارچین ومخالف کمونیستان خط مسکو بود.
حزب مذکورمانند برخی احزاب دیگر دردهه دمکراسی عرض وجود کرد.
درمورد مؤسس یا مؤسسین آن اسناد رسمی ارائه نشده است.
اما برخی نویسندگان ومحققین معتقد اند که شعله ی جاوید توسط عبدالرحیم محمودی برادرعبدالرحمن محمودی همعصر وهمرزم غلام محمدغبار تأسیس گردید.
یکی ازدلایل دراین مورد نشر جریده ی شعله جاوید از ثور 1347 تا سرطان 1348 به امتیاز ومسئولیت عبد الرحیم محمودی واعضای مربوط به این خاندان عنوان میشود.
برخی ها رهبری شعله جاوید را دردست محمد عثمان مشهور به عثمان لندی استاد فاکولته ساینس می پندارند.
هرچند عثمان بعداً ازاین حزب کنار رفت وازهرگونه فعالیت سیاسی دست کشید.
حزب دمکراتیک نوین که بعضاً آنرا سازمان جوانان مترقی گفته اند با نام نشریه خود " شعله جاوید " شهرت یافت.
" سازمان رهایی افغانستان" یکی از گروه های انشعابی شعله ی جاوید درسالهای اشغال افغانستان توسط شوروی درنشریه ی" مشعل رهایی" درمورد نخستین روزهای تأسیس شعله جاوید می نویسد:« پس ازعلنی شدن جنبش بین المللی 1963 وتأسیس باند دمکراتیک خلق نخستین هسته ی سازمان " جوانان مترقی" دربرابرریزیونیزم معاصر وتزارهای آن موضع گرفت وبا جلب برخی از روشنفکران چپ وبقایای " ندای خلق" درمیزان 1344 پلمیک جنبش بین المللی کارگرعلنی گردید.
درزمستان 1343 تقریباً اکثریت روشنفکران محافل سیاسی متمایل به چپ به مشی رویزیونیستی گرائیده بودند.
علت پیوستن روشنفکران را به باند نامبرده باید درعقب ماندگی فرهنگی سیاسی استبداد شرقی هیئت حاکمه درنخستین برآمدهای سیاسی ضدرژیم بوسیله رویزیونیستها آنهم زیرنام سوسیالیزم علمی وبا سوء استفاده ازاعتبار کشورشوراها وهم چنین باید درنطفه ای بودن جنبش مارکسیستی کشوردید.
متقابلاً روشنفکران انقلابی دربرابررویز یونیزم شوروی موضع گرفتند.
دست به افشای باند" دمکراتیک خلق" درمیان حلقه محدود روشنفکری زدند ودرخزان 1344 درجریان این مبارزات سازمان جوانان مترقی را بنیاد گذاشتند ومبارزه خودرا چنان سازمان دادندکه.
مبارزه علیه رویزیونیزم معاصر درمحراق توجه آنها قرار گرفت.
» ( 8 ) نشریه ی مشعل رهایی نیز مؤسسین شعله جاوید را معرفی نمیکند.
اما شعله جاوید با آنکه ازجمله احزاب کمونیست محسوب می شد با حزب کمونیست دمکراتیک خلق درخصومت به سر میبرد.
چون " پیکنگ" درمخالفت با " مسکو" قرارگرفته بود وبه این مخالفت رنگ آیدئولوژیک داده می شد، هواداران کمونیست چین وشوروی درافغانستان نیزازآنها تبیعت میکردند.
وقتیکه در پیکینگ، مسکو متهم به تجدید نظر طلبی در اساسات کمونیزم وانحراف از مارکسیزم ـ لنینیزم می شد، درکابل شعله جاوید نیز حزب دمکراتیک خلق را منحرف وتجدید نظر طلب می خواند:« .
پرچم پرازپروپاگند دروغین است وتا گلویش درلجنزارتجدید طلبی غرق میباشد.
» ( 9 ) شعله جاوید درتحقق رویای کمونیزم بیشترازحزب دمکراتیک خلق افکار تند وخط مشی قهرآمیز داشت.
این حزب مدعی بود که انقلاب سوسیالستی باید قهر آمیز باشد ورژیم های سلطنتی وارتجاعی از طریق زوروسر نیزه سقوط داده شوند.
آنها مبارزات مسالمت آمیز را رد میکردند ودر پیروی از مائو رهبرانقلاب کمونیستی چین خواستار آغاز انقلاب از قریه ها وسپس نفوذ به شهرها بودند.
اما در دوره حاکمیت رویز یونیستها وتجاوز نظامی شوروی به افغانستان که زمینه برای تحقق تز انقلاب از قریه بسوی شهر کاملاً مساعد شده بود، شعله جاوید نتوانست آنرا عملی بدارد.
شعله ای ها همیشه این باور خودرا حفظ کردند که فقط با خشونت وقهر انقلابی میتوان راه را برای آیدیالوژی مارکسیزم ـ لنینیزم هموار کرد.
این باور بعداً از سوی " سازمان رهایی" درنشریه مشعل رهایی چنین بیان گردید: « .
شعله جاوید که تحت رهبری سازمان جوانان مترقی انتشار یافت با رد تز های رویزیونیستی خلق وپرچم وافشای فعالیت های اعتصاب شکنانه وضد انقلابی آنها به تبلیغ اندیشه های " مائوسته دون" طی مبارزه علیه روند رویزیونیزم ورفرمیسم ودفاع از انقلاب قهری پرداخت که دراین صورت نقش مهم تاریخی درجنبش انقلابی ومارکسیستی کشورایفا کرد واز لحاظ آیدیالوژی راه را برای مارکسیزم وگسترش بعدی آن درجامعه بازکرد.» ( 10 ) البته منظورمشعل رهایی از گسترش بعدی مارکسیزم درجامعه ی افغانستان روشن نیست.
اگر گسترش بعدی مارکسیزم، حاکمیت حزب دمکراتیک خلق وتجاوز نظامی ارتش سرخ شوروی که از دیگاه مشعل رهایی حاکمیت وتجاوز رویزیونیزم است نباشد پس کدام نوع مارکسیزم در جامعه ی افغانستان گسترش یافت؟
درحالیکه شعله جاویدهرچند به ادعای مشعل رهایی با درپیش گرفتن راه اصولی وانقلابی درگسترش مارکسیزم مؤفقیتی بدست نیاورد وحتی خود نتوانست به یک حزب نیرومند، متحد، منسجم ویک پارچه ی مارکسیستی درکشور تبدیل شود چه رسد به مؤفقیت آن درگسترش مارکسیزم درجامعه.
چون شعله ی جاوید بعد از سال 1343 دچار اختلاف وانشعاب درونی گردید.
با گذشت سالهای بیشتر این اختلاف وانشعاب شاخ وبرگ بیشتر پیدا کرد وسازمان های متعدد با نام های مختلف بوجود آمد که هرکدام خودرا بدنه و وارث اصلی حزب دمکراتیک نوین( شعله جاوید) قلمدادمیکنند ودیگران را گروه انشعابی می خوانند.
محفل ا نتظار( ستم ملی) : محفل انتظار یا جریان ستم ملی با انشعاب از حزب دمکراتیک خلق بوجود آمد.
طاهر بدخشی رهبر این حزب ازمؤسسین حزب دمکراتیک خلق بود که یکسال بعد ازانشعاب ببرک کارمل حزب دمکراتیک خلق را ترک گفت وگروهی را رهبری کرد که" ستم ملی" معروف گردید.
چون این جریان معضل ومشکل ملی را درافغانستان مطرح میکرد .
از تبعیض ونابرابری با انحصار قدرت دردست قوم پشتون سخن میگفت بنا برآن درمحافل سیاسی وروشنفکری و درمیان عامه به جریان وگروه ستم ملی وستمی ها شهرت یافت.
هرچند اعضای این حزب نمیپذیرند که نام جریان ویا حزب آنها ستم ملی بوده است.
یکی از اعضای رهبری جریان مذکور درمورد چگونگی تشکیل واهداف حزب نامبرده که نام آنرا" محفل انتظار" معرفی میکند می نویسد:« .
درافغانستان افزون برتضاد طبقاتی تضاد ملی نیز وجود دارد.
ملیت برادر پشتون که پس ازاحمدشاه ابدالی در 1747 میلادی تاج وتخت کشور را تصاحب نموده است به ملت حاکم تبدیل شده وصاحب امتیازات چند گردیده است.
از پرداخت مالیات معاف است.
خدمت عسکری انجام نمیدهد.
کرسی های بالای دولتی را انحصار کرده بورس های خارج را قبضه نموده وامکانات وسیع اقتصادی به شمول زمین های زراعتی تسهیلات تجارتی وصنعتی را به اختیار گرفته است وغیره.
بدین ترتیب ملیت های غیر پشتون که ازاین همه امتیازات محروم اند از دوستم رنج می کشند: یکی ستم طبقاتی ودیگری ستم ملی.
بنا براین کانون خیزش قیام های انقلابی بدرجه اول مناطق ملیت های غیرحاکم میباشد که باید کارتهیج وسازماندهی مردم درآنجا متمرکز شود.
با این تحلیل متعصبنی چون افغان ملتی ها وشئونیستها ی مختلف نام ستم ملی را بر همراهان طاهر بدخشی برچسپ زدند و وسیعاً آنرا تبلیغ نمودند.
بعدها این محفل انتظار بدو شاخه دیگر جدا شد که بنام سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان به مخفف" سازا" ودیگری بنام سازمان فدائیان زحمتکش افغانستان به مخفف" سفزا" که دومی با پیوستنش به درسال 1360 به حزب حاکم دمکراتیک خلق درآن منحل گردید واولی تا آخرین روزها ی پیروزی مجاهدین موجود بود.» ( 11 » درتوضیحات ارائه شده ی فوق از آیدئولوژی محفل انتظار درمبارزه به خاطر امحای ستم ملی وستم طبقاتی تذکری داده نمیشود.
اما این جریان ازهمان آغاز بصورت یکی از جریانات افراطی وتند کمونیست درکشور تبارز کرد که بیشتر در خط پیکنگ بود تا مسکو.
آنها همچون شعله ی جاوید خواستار انقلاب سوسیالیستی ازراه قهر آمیز بودند وتئوری " مائو" را درشروع انقلاب ازدهات وگسترش آن بسوی شهرها از استراتیژی مبارزه خود محسوب میکردند.
ستم ملی یا محفل انتظار دراولین سال حاکمیت حزب دمکراتیک خلق به قیام مسلحانه علیه این حاکمیت در برخی ولسوالی های ولایات بدخشان، تخار وبغلان دست زد.
دراین سال برخی ازرهبران این حزب چون طاهر بدخشی، بحرالدین باعث، حفیظ آهنگر پور و تعداد دیگر توسط حکومت خلقی ها مانند هزاران زندانی سیاسی دیگر بدون محاکمه اعدام گردیدند.
بعد ازاعدام دوتن از رهبران جریان محفل انتظار یا ستم ملی، جریان مذکور بدو گروه طرفدار آنها منشعب شد.
پس از تجاوز نظامی شوروی این جریان ازمقاومت علیه قوای شوروی وحکومت حزب دمکراتیک خلق دست کشید وبه رژیم پیوست.
آنها درداخل رژیم به سازمان دهی مجدد پرداخته وبا نام سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان( سازا) به حضور وفعالیت خود ادامه دادند.
.اکنون بیشتر اعضای آن دربیرون از کشور پراگنده اند.
حزب افغان سوسیال دمکرات( افغان ملت) : حزب افغان سوسیال دمکرات در 23 حوت 1345 به رهبری غلام محمدفرهاد تأسیس شد.
فرهاد درتبلیغ اندیشه واهداف حزب خود جریده ای را بنام " افغان ملت" نشر کرد که بعداً حزب مذکور به افغان ملت شهرت یافت.
صباح الدین کشککی آخرین وزیر اطلاعات وکلتور دهه دمکراسی درمورد تشکیل حزب افغان ملت وبرنامه های آن میگوید:« افغان ملت رسماً بنام " جمعیت سوسیال دمکرات" یاد می شد.
این حزب دارای انگیزه های حاد ملیت خواهی، اصلاح طلبی وضد دستگاه برسراقتدار ( اگرچه نه به معنی مخالفت با شخص پادشاه) بود.
افغان ملت برای تقویت وعلو مقام مؤسس حزب غلام محمد فرهاد ( مشهور به پاپا) یک مرام به خصوص داشت.
این حزب ادعا میکرد که بعضی قسمت های پاکستان امروز، ایران واتحادشوروی جزء خاک افغانستان میباشد.
فرهاد درانتخابات پارالمانی 1969 ( 1348) به حیث وکیل درولسی جرگه انتخاب شد.
جناح افراطی حزب اورا متهم ساخت که دریک بیانیه اش درولسی جرگه از نکاتی انحراف ورزید که ازطرف حزب برایش تعین شده بود.
واین امر سبب انشعاب درحزب افغان ملت گردید.
درراًس انشعاب کنندگان فدامحمد فدایی قرارداشت که درسپتمبر1971( 1348) جریده ای را ازطرف خودش بنام " ملت" به نشررسانید.
حزب سوسیال دمکرات را اکثرحلقه های سیاسی افغانستان یک حزب طرفدار برتری نژادی می شناختند که به برتری پشتونها برسایر ملل واقوام افغانستان قایل بود.
اکثر اعضای این حزب پشتون بودند.
بعداً حزب سوسیال دمکرات دارای فراکسیونهایی دردهلی وپشاور بود که هرکدام دعوی میکردند درصفوف قوای مقاومت علیه اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی می جنگند.
» ( 12 ) اما دکتور محمدعثمان روستارتره کی سابق استاد فاکولته حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل که چند سالی را بنام عضو افغان ملت درسالهای تجاوز شوروی درزندان پلچرخی محبوس بود از تشکیل حزب افغان ملت چنین سخن میگوید: « بحران شدید اجتماعی که از دهه ی 60 تا دهه ی جهاد( 80) جامعه افغانی را دگرگون ساخت، موجب نا پدید شدن احزاب سیاسی گردید.
درحالیکه احزاب دیگری جدید ظهور کردند طی این مدت دفاع از ارزش های ناسیونالیزم افغانی که سخت درمعرض تهدید قرار گرفته بود به عنوان یک رسالت تاریخی باقی ماند.
حزب افغان ملت که در 8 مارچ 1966 درکابل بالوسیله غلام محمد فرهاد بمثابه عکس العمل دربرابر توطئه انتر ناسیونالیزم کمونیست بوجود آمد دربرابر دفاع از ناسیونالیزم افغانی متعهد باقی ماند .
حزب افغان ملت به مرورزمان به سنگر سیاسی قبایل مختلف پشتون( ودرمعیار کمی سائراقوام) دربرابر تعرضات اقوام مخالف تبدیل گردید که غالباً درسایه حمایت کشورهای خارجی درصدد دستیابی به قدرت سیاسی از راه توطئه برآمده بودند.
» ( 13 ) داکتر تره کی از یکطرف حزب افغان ملت را مدافع ناسیونالیزم افغانی ( ظاهراً منظورش از افغانی بمعنی تمام اقوام افغانستان است) معرفی میکند واز سوی دیگر آنرا مدافع منافع قبایل قوم پشتون می خواند.
البته درک وفهم این نکته بسیار آسان است که حزب سیاسی مدافع یک قوم وقبیله درکشوری که از اقوام متعدد تشکیل شده باشد، نمی تواند مدافع ناسیونالیزم آن ملت وآن کشورگردد.
حزب افغان ملت مانند بسیاری از احزاب دیگر بعد ازحاکمیت حزب دمکراتیک خلق مورد تعقیب وآزار قرار گرفت وبعضاً دست به قیام مسلحانه علیه حکومت مذکور زد: « .
صاحب منصبان وخورد ضابطان وابسته ومتمایل با این حزب در اکثر قیام های نظامی این دوره به خصوص درقیام فرقه جلال آباد به شکل انفرادی ودسته جمعی اما با حفظ استقلال سازمانی خود شرکت نمودند.
به اثر این اقدامات، دولت درماه میزان غلام محمد فرهاد رهبر حزب را با عده ای دیگری از سران گرفتار نمود ومؤسسین حزب را مورد تعقیب قرارداد.
» ( 14 ) حزب افغان ملت مانند بسیاری از احزاب دیگر بعد ازتشکیل خود دچار اختلاف وانشعاب گردید وبه شاخه های متعددی منقسم شد.
یکی ازگروه های افغان ملت حزب سوسیال دمکرات افغان ملت است که خودرا گروه وشاخه ی اصلی حزب مذکورمیخواند.
رهبر فعلی حزب سوسیال دمکرات افغان ملت دکتورانورالحق احدی است.
اوقبلاً درایالات متحده امریکا زندگی میکرد اکنون در دولت انتقالی اقغانستان ریاست بانک مرکزی را به عهده دارد.
شاخه های مختلف حزب افغان ملت در دوره ی حکومت طالبان از طالبان وحکومت آنهاحمایت بعمل آوردند.
طالبان برای آنها که حاکمیت انحصاری قوم پشتون را هرچند بوسیله ی جنگوجویان خارجی وشبکه ی تروریستی القاعده ی اسامه بن لادن واِعمال سیاست زمین سوخته وتصفیه ی قومی درافغانستان تحمیل میکردند، نیروی دلخواه ومورد نظر محسوب می شدند.
برخی اعضای افراطی افغان ملت در دوره ی حکومت طالبان از اروپا وامریکا به قندهار وکابل دررفت وآمد بودند تا دستگاه رهبری طالبان را با مشورت وارائه ی طرح وبرنامه درگسترش واستحکام حکومت طالبی یاری رسانند.
نگارش وانتشار نوشته ای بنام " دوهمه سقاوی" توسط این گونه اعضای افراطی افغان ملت صورت گرفت که درآن به طالبان مشورت داده شد تا به کوچ اجباری ودسته جمعی اقوام غیر پشتون از مناطق معین بپردازند.
بعد ازسقوط امارت طالبان با تشکیل حکومت مؤقت وانتقالی افغانستان برخی اعضای حزب افغان ملت وارد دستگاه حکومت شدند وبه مناصب ریاست و وزارت با کسب اقتدار روزافزون دست یافتند.
همچنان در دهه ی دمکراسی سه حزب " جمعیت دمکرات مترقی"، " حزب اتحاد ملی" وحزب " صدای عوام" بوجود آمدند اما اندکی بعد از صحنه ی سیاسی ناپدید شدند.
جمعیت دمکرات مترقی برهبری محمد هاشم میوند وال دراسد 1345 تأسیس گردید وبا انتشار جریده " مساوات" به حزب مساوات شهرت یافت.
این حزب که خواستار سوسیالیزم تکاملی از طریق دمکراسی پارالمانی بود ودر دوره صدارت میوندوال ( 1965) هواداران زیادی پدا کرد بعداً با قتل میوند وال به اتهام کودتا در دوره ریاست جمهوری محمدداود در سنبله 1352 از صحنه ی سیاسی کشور ناپدید شد.
حزب اتحاد ملی یا وحدت ملی که توسط خلیل الله خلیلی شاعرمعروف زبان فارسی در دوره ی دمکراسی تأسیس شد بعد از توظیف استاد خلیلی به سفارت در بیرون ازکشور بی رونق گردید واز میان رفت.
وحزب صدای عوام که با نام رسمی " جمیعت عوام" توسط عبد الکریم فرزان وکیل ولسوالی زنده جان هرات تشکیل گردید با انتشار جریده صدای عوام به همین نام شهرت یافت.
وبعد از دوره ی دمکراسی به سرنوشت جمیعت دمکرات مترقی وحزب اتحاد ملی روبرو شد.
این حزب به گفته ی صبا ح الدین کشککی :« برای نیل به اصلاحات طرفدار بمیان آوردن شورش درمیان مردم بود واز نظر عقیده یک گروه الحادی نبود.» نهضت اسلامی افغانستان « .
بیست و هفت سال قبل، اساس نهضت اسلامی درکشور ما گذاشته شد.
درآن زمان مؤسسین نهضت اسلامی یازده نفر بودند که ازجمله ی آنها ده نفر شهید شدند و به وعده ی که با خدای خویش کرده بودند وفا نمودند وبه لقاء الله پیوستند؛ تنها من زنده مانده ام که تا کنون با این فیض نرسیده ام.
در مرحله ی که این نهضت آغاز شد، زمینه ی فعالیت سیاسی برای جنیش های اسلامی بسیار نامساعد بود.
سازمانهای غیراسلامی وحتی ضد اسلامی با آزادی تمام فعالیت داشتند.
حکومت هم به نحوی وابسته به قدرت های بیرونی بود زمینه ی فعالیت این سازمان هارا بازگذاشته بود.
کمونیستها درپوهنتون، آیدیالوژی وافکار انحرافی خودرا دربین جوانان ومحصلین پخش میکردند.
اما برای نهضت اسلامی برعکس زمینه به هیچ صورت سازگار نبود.
ازلحاظ سیاسی ما شدیداً تحت فشار بودیم.
مامورین حکومت محصلین مسلمان را تعقیب میکردند وزندانی میساختند.
از لحاظ اقتصادی هم هیچگونه امکاناتی نداشتیم.
یک جمع محصیلنی بودیم که به اسلام ایمان داشتیم.
به ارزشها ی اسلامی معتقد بودیم ولی کاملاً فقیر ودچارتنگدستی .
» ( 15 ) درتوضیحات فوق الذکرکه گلبدین حکمتیار از نخستین روزهای نهضت اسلامی سخن میزند، مؤسس و وارث اصلی نهضت، خودرا معرفی میدارد.
به ادعای حکمتیاروهواداران او یازده نفریکه نهضت اسلامی را تأسیس کردند درنخستین جلسه ی رهبری نهضت دربهار 1348 ( 1965 ) منعقده ی ولسوالی شکردره کابل نام نهضت جوانان مسلمان را به نهضت اسلامی کشور گذاشتند.
دراولین جلسه خطوط کلی نهضت در26 ماده تدوین وتصویب شد.
واعضای این جلسه ی یازده نفری که از میان آنها تنها حکمتیار زنده مانده است وبه قول خودش فیض شهادت را نچشید عبارت بودنداز: عبدالرحیم نیازی، انجنیر حبیب الرحمن، سیف الدین نصرتیار، گلبدین حکمتیار، معلم گل محمد، معلم غلام حبیب، عبدالقادرتوانا، سید عبدالرحمن، داکتر محمدعمر، مولوی حبیب الرحمن وخواجه محفوظ .
اما جمعیت اسلامی افغانستان برهبری برهان الدین ربانی تاریخ تأسیس نهضت اسلامی را سال 1336( 1957 ) وانمود میکند که توسط غلام محمد نیازی استاد دانشکده شرعیات دانشگاه کابل تشکیل گردید.
رهبر جمیعت اسلامی درنوشته ای با عنوان" پوهاند غلام محمد نیازی، بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان" از خود وتعداد دیگر چون سید محمد موسی توانا، وفی الله سمیعی( آخرین وزیر عدلیه حکومت محمدظاهرشاه) استاد محمد فاضل، عبدالعزیز فروغ، سید احمد ترجمان وهدایت نام میبرد که با نیازی درتأسیس نهضت اسلامی همراه بودند.
به عقیده وادعای جمیعت اسلامی افغانستان، غلام محمد نیازی درسال 1351 ( 1972) از رهبری نهضت بدلایل امنیتی استعفا داد ودر پشت پرده به حیث رهبر فکری ومعنوی باقی ماند.
درهمین سال رهبری نهضت اسلامی با نام جمیعت اسلامی افغانستان بدوش برهان الدین ربانی استاد فاکولته شرعیات دانشگاه کابل گذاشته شد.
داکتر سید محمد موسی توانا استا د فاکولته شرعیات درآن سالها از نخستین جلسه ای سخن میگوید که در اوایل سال 1352 به منظورتعین رهبری وتعین برخی مسئولین جمیعت درمنزل استاد ربانی واقع خیرخانه شهر کابل صورت گرفت.
نامبرده اسامی اعضای نخستین جلسه را با مسئولیت هایشان معرفی میکند: « 1 ـ برهان الدین ربانی به حیث امیر عمومی ورئیس شورای اجرائیه 2 ـ عبد الرسول سیاف معاون امیر 3 ـ انجنیر حبیب ا لرحمن منشی ومسئول تنظیم افسران اردو 4 ـ سیف الدین نصرتیار مسئول تنظیم جوانان 5 ـ مولوی حبیب الرحمن مسئول تنظیم علماء 6 ـ سید عبدالرحمن مسئول امورمالی 7 ـ مولوی عبد الباری مسئول تنظیم دهقانان وکارگران 8 ـ سید محمد موسی توانا مسئول امورفرهنگی 9 ـ سید نور الله عماد مسئول تنظیم درهرات 10 ـ عبدالقادرتوانا مسئول تنظیم دربلخ 11 ـ استاد غلام محمد نیازی مسئول امورسیاسی ( البته درمجلس دوم) دراین جلسه استاد عنایت الله شاداب وغلام ربانی عطیش نیز شرکت داشتند.
باید گفت حکمتیار وداکتر عمر دراین زمان درحبس به سرمیبردند.» ( 16 ) برخی از نویسندگان دیگر بنیانگذاری نهضت اسلامی را همچون جمعیت اسلامی به غلام محمد نیازی ارتباط میدهند.
میرمحمد صدیق فرهنگ مؤلف کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر، نهضت اسلامی افغانستان را برخواسته ومتأثرازجنبش اخوان المسلمین مصرمیداند که توسط عده ای ازمحصلین افغانی دانشگاه ازهرقاهره افکار اسلامی هم مانند اخوان المسلمین به دانشگاه کابل انتقال داده شد.
فرهنگ، تأسیس حلقه های مشابه اخوان المسلمین مصر را درافغانستان ازسال 1968 میلادی به بعد وانمود میکند.
او نام رسمی نهضت اسلامی را به یک روایت " جمیعت جوانان مسلمان" وبه روایت دیگر" جمیعت اسلامی افغانستان" می خواند که اولین بار دردانشگاه کابل بوجود آمد.
( 17 ) صبا ح الدین کشککی درمورد نهضت اسلامی افغانستان می نویسد:« رهبرمعروف وممتازاین نهضت غلام محمد نیازی بود که ازطرف رژیم محمد داود محبوس وبعداً درحالیکه دوره ی حبس خودرا سپری میکرد ازطرف کمونیستها شهید شد.
» ( 18 )