شور میهن پرستی و ایران دوستی فردوسی را بر آن داشت که از دانش ژرف خود در زبان فارسی برای سرودن شاهنامه بهره گیرد. او همه کوشش خود را به کار برد تا هنگام سرودن شاهنامه زبان فارسی را از آلودگی به واژه های بیگانه آن هم بیگانه ای که کشورش را به نابودی کشانده و کوشش داشت با چیرگی بر زبان فارسی ایران را برای همیشه همانند دیگر کشورهای باستانی خاورمیانه به کشوری عرب زبان و در نتیجه به سرزمین عربی دگرگون کند بزداید. اگر امروز زبان شیرین فارسی را در بیان پیوندها و اندیشه های خود به کار می بریم وامدار نخستین سرایندگان ایران به ویژه فردوسی هستیم.
در ده ها هزار بیت شاهنامه ای که او به زیور شعر آراست به ندرت به واژه های بیگانه بر
می خوریم. بدین ترتیب می توان پذیرفت که فردوسی به بازسازی زبان فارسی که پیش از او سرایندگان نخستین ایران با پشتیبانی شاهان ایران و وزیران ایران آغاز کرده بودند به نقطه ی اوج رسانید.
استادان بزرگ زبان فارسی در زمان ما که من آنان را سرداران ادب فارسی می دانم، بسیار روشن در این باره سخن گفته اند. استاد دکتر جلال خالقی مطلق که نفیس ترین و درست ترین شاهنامه را با بیرون ریختن سروده هایی که از فردوسی نبوده و در شاهنامه راه یافته به چاپ رسانیده در یک جمله می نویسند:
ً شاهنامه ی فردوسی مطلقاً بزرگترین گنجینه ی لغات و اصطلاحات و ترکیبات زبان فارسی است.ً
در بخش های اسطوره ای و حماسی شاهنامه داستان ها به گونه ای افسانه ای آمده و فردوسی به انگیزه ی امانت داری به زیبایی از روی شاهنامه منثور ابومنصوری به زیور شعر چنان آراسته و یک اندر دگر بافته که مردم خواندن آن را بسیار دوست دارند.
زنده یاد پژمان بختیاری در سروده ای اشاره ای دارد:
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانه ها را دوست دارم
ولی نبایستی آن را افسانه دانست، زیرا بازگو کنندگان تاریخ اسطوره ای و حماسی ما فرمانروایان خودکامه و نامردمی و خدانشناس را به دیو ( موجود افسانه ای ) مانند کرده اند و خواست آنان از دیو تنها این گونه کسان بوده اند و فردوسی با بیان ویژه ای این نکته را در پایان داستان رزم رستم با اکوان دیو بسیار ظریفانه روشن کرده است:
تومر دیو را مردم بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هرآن کو گذشت از ره مردمی
ز دیوان شمر مشمرش آدمی
فردوسی اندر گفتار گردآوردن شاهنامه به روشنی یادآور می شود که این داستان ها را افسانه و دروغ مپندارید. آنچه از گذشته و سالیان دور گاهی با رمز و اشاره سخن رفته است بایستی با خرد و در برش زمانی و مکانی خود نسبت به آن داوری کرد.
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هرچه اندر خورد با خرد
وگر بر ره رمز معنی بود
گذشته از بخش های اسطوره ای و حماسی ویژگی بیشتر شاهنامه در این می تواند باشد که یکی از پذیرفتنی ترین بن مایه تاریخ رزمی ملت کهنسال ایران از آغاز پایه گذاری شاهنشاهی کشورمان با همه ی فراز و نشیب های آن تا فروپاشی اندوه بر انگیز آن به دست تازیان است. شوربختانه بایستی گفت کمتر مورد نگرش تاریخ نویسان مدارس ایران بوده است. تاریخ نویسان ما رویدادهای رزمی کشور ما را از روی نوشته های تاریخ نویسان بیگانه آن هم بیگانگانی که با ایران در جنگ بوده اند نوشته اند بنابراین نمی توانند به دور از دگرگونه نشان دادن راستی ها ( حقایق ) باشد.
در این راستا به آخرین روزهای زندگی یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی و رویدادهای زمان او که همه ی کوشش خود را به کار برد تابا تدارک سپاهی به بیرون راندن تازیان از ایران بشتابد و آخر هم جان خود را در این راه گذاشت و بخشی از تاریخ سیاسی و رزمی ایران را رقم زد. از شاهنامه فردوسی بر رسیده و آنچه تاریخ نویسان بیگانه نوشته اند که شوربختانه در کتابهای درسی مدارس همان راه یافته می آورم و داوری را به خوانندگان گرامی می سپارم.
تاریخ نویسان و نویسندگان بیگانه در راستای تباه کردن شخصیت یزدگرد سوم نوشته اند که: یزدگرد سوم از تیسفون با چهار یا پنج هزار رامشگر و نوازنده و آشپز که در برخی از نوشته ها نفرات آشپز را تا هزار نفر یاد کرده اند، فرا ر کرده و به اصفهان وشیراز و کرمان رفته و با خوشگذرانی به زور از مردم باژوسا و ( مالیات) های گذشته را گرفته و آخر سر هم به خراسان رفته و به د ست آسیابانی که طمع در لباس و جواهراتش کرده کشته شده!
آقای دکتر روبرت بامبان Robert Bamban تاریخ دان و استاد تاریخ در دانشگاه های کالیفرنیا در کتاب ً The Military History of Parsiks ً وابسته به انستیتوی بررسی های تاریخ و به ویژه در رساله سودمند ً آیا می دانید که ً در این باره می نویسند: ً ....جای شگفتی است که چرا در این 0041 سال کسی از مورخان خودی و بیگانه پرسش نکرد که یزدگرد سوم هنگام ترک پایتخت که به پیشنهاد شورای کشوری انجام گرفت چه احتیاجی به هزار آشپز داشته است ؟ و یا کدام سند درست تاریخی نشان از آن دارد که در کاخ سلطنتی هزار آشپز خدمت می کرده تا یزدگرد در زمان ترک پایتخت با خود برده باشد.....ً
یادآور می شوم که یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، حتی فرزندان خود را در این سفر تدارکاتی همراه نبرد.
در تاریخ ها و نوشته ها آمده است که تازیان پس از گرفتن تیسفون و تاراج گنجینه ها، مردم تیسفون از زن و مرد و کودک منجمله فرزندان یزدگرد سوم را به بردگی و کنیزی برای فروش در بازارهای برده فروشان مکه و مدینه بردند و حضرت امام علی بن ابیطالب یکی از دختران یزدگرد سوم را برای امام حسین خرید.
اکنون آنچه در تاریخ ایران یعنی شاهنامه ی منثور ابومنصوری آمده و فردوسی آن را به زیور شعر آراسته بر می رسیم و آن این است که پس از شکست نبرد قادسیه ( که از آن سخن خواهم گفت) یزدگرد سوم دگر روز شورای کشور و بزرگان و موبدان را برای رایزنی فرا می خواند. که همگی در شهرک بغداد گرد می آیند تا راه چاره ای برای رهایی کشور بیابند.
از فردوسی بشنویم:
دگر روز برگاه بنشست شاه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
یکی انجمن کرد با بخردان
بزرگان و بیدار دل موبدان
چه بینید گفت اندر این داستان
چه دارید یاد از گه باستان
بیشتر گرد هم آیندگان شورای اداری کشور را رای بر این بود که یزدگرد سوم با گارد اندکی برای جمع آوری و تدارک سپاه و یاری خواستن از خاقان چین و فنغفور ترک به مرو در شمال خاوری ایران رفته و با یاری ماهوی سوری کارنگ ( مرزبان ) مرو سپاهی برای رویارویی با دشمن تدارک ببیند. یزدگرد سوم این رای نمی پسندد زیرا آن را پشت کردن به دشمن دانسته و می گوید ( از فردوسی بخوانیم ):
شهنشاه گفت این نه اندر خورست
مرا دل در اندیشه ی دیگر ست
بزرگان ایران و چندین سپاه
بر و بوم آباد و تخت و کلاه
سر خویش گیرم بمانم به جای
بزرگی نباشد نه مردی نه رای
که خیره به بدخواه منمای پشت
چو پیش آیدت روزگاری درشت
بزرگان کشور ماندن یزدگرد سوم را به سود کشور ندانسته و می گویند تنها بازمانده ی تخمه ی کیان هستید و اکنون تو تنها هستی و دشن صدهزار مانند فریدون برو و سپاهی تدارک دیده برگردید تا برای سرکوب دشمن آمادگی داشته باشیم.
ز تخم کیان کس جز از تو نماند
که با تاج بر تخت باید نشاند
تویی یک تن و دشمنت صد هزار
ابا آن همه چون کنی کارزار
بدان جایگه چون فریدون برو
جو آیی یکی کار بر سازنو
یزدگرد سوم رای بیشترین گردهم آیندگان را پذیرفته و می گوید: ً... ماهوی سوری کارنگ مرو پیشکار شبانان ما بود و ما او را بدین جایگاه رسانیدیم اگر چه مردی بی دانش است ولی فراوان سپاه و مردان رزم آوری دارد. در آن گردهم آیی آن گونه که در شاهنامه آمده است تنها فرخ زاد هرمزد با رفتن یزدگرد سوم به نزد ماهوی سوری مخالفت کرده و با شناختی که از ماهوی سوری داشت او را بد گوهر و اهرمن خوی می داند.
فرخ زاد بر هم بزد هر دو دست
چنین گفت کای شاه یزدان پرست
به بد گوهران هیچ ایمن مشو
که این را یکی داستانست نو
که هر چند بر گوهر افسون کنی
بکوشی کزو رنگ بیرون کنی
چو پروردگارش چنان آفرید
توبر بند یزدان نیابی کلید
فردوسی همچنانکه روش او در سرودن شاهنامه بوده هرگاه زمانی می یافت پندهایی می سرود، در اینجا نیز گویا با الهام از ابوشکور بلخی پند جاودانه ای به زیبایی سروده که با نگرشی ژرف بایستی بدان نگریست.
درختی که تلخست وی را سرشت
گرش در نشانی به باغ بهشت
گر از جوی خلدش به هنگام آب
به پای انگبین ریزی و مشک ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همانن میوه ی تلخ بار آورد
یزدگرد سوم شاه جوان ساسانی بدون ژرف نگری و ژرف اندیشی به این مطلب می گوید: او پیشکار شبانان بود. گرچه بی دانش است ولی چون جنگجویی دلاور است او را به کنارنگی مرو رسانیدم.
کنارنگ مرو است ماهوی نیز
ابا لشکر و پیل و هر گونه چیز
کجا پیشکار شبانان ماست
برآورده ی دشتبانان ماست
ورا بر کشیدم که گوینده بود
همان رزم را نیز چوینده بود
چو بی ارز را نام دادیم و ارز
کنارنگی و پیل و مردان و مرز
اگر چند بی دانش و ریمن ست
بر آورده ی بارگاه من ست
و می افزاید که از موبد شنیده ام به کسانی که نیکی می کنی امیدوار باش
ز موبد شنیدستم این داستان
که بر خواند از گفته ی باستان
بدان دار اومید کو را به مهر
سرنیستی برده ای بر سپهر
و سخن خود را دنبال کرده و به فرخ زاد هرمزد می گوید این آزمایش است که در آن زیانی نیست
بدو گفت شاه ای هژبر ژیان
که این آزمایش ندارد زیان
فرخ زاد هرمزد دگربار به سخن آمده پیشنهاد می کند به جای مرو به کوهستان های آمل و ساری و بیشه های نارون آنجا بروند زیرا در آنجا هواخواهان زیادی هستند که به یاری شاه خواهند آمد.
فرخ زاد گوید به با انجمن
گذر کن سوی بیشه ی نارون
به آمل پرستندگان تواند
به ساری همه بندگان تواند
چو لشکر فراوان شود باز گرد
به مردم توان ساخت جنگ ونبرد
ولی بیشتر بزرگان و خود یزدگرد سوم این رای را نمی پسندند شاید هم گمان می کردند با نزدیکی بسیار و پیوند خویشی که با خاقان چین و دوستی که بافغفور ترک دارند، مرو مکان استراتژیکی بهتری است. بنابراین رای شورای کشوری بر آن می شود که یزدگرد سوم به مرو برود.