تاریخ اسلام
نهضتی که پیامبر اسلام پایه گذار و رهبر آن بود به مانند هرنهضت انقلابی دیگری با یک جنبش و انقلاب ارتجاعی مواجه شد.
نهضتهای انقلابی سایر پیامبران هم از این جنبش های ارتجاعی در امان نمانده اند،قرآن و تاریخ بسیاری از این نمونه ها را بیان می کند.همانند رجعت قوم موسی در بازگشت به گوساله پرستی به هنگام غیاب چهل روزه موسی و یا اشاره حضرت عیسی در بیان لزوم بعثت خود به رجعت قوم یهوداز تعالیم موسی و یکتا پرستی.همچنین خداوند در آیه شریفه 253سوره بقره می فرماید:
"....ولوشاءالله مااقتتل الذین من بعدهم من بعد ما جاءتهم البینات و لکن اختلفوا فمنهم من امن ومنهم من کفر و لوشاءالله مااقتتلوا ولکن الله یفعل ما یرید"
"....واگر خدا می خواست پس از فرستادن پیمبران و معجزات آشکار مردم با یکدیگر در مقام خصومت و قتال بر نمی آمدند لیکن بعد از آن برخلاف و دشمنی باهم برخاستند که برخی ایمان آورده و بعضی کافر شدند و اگر خدا می خواست باهم بر سر جنگ و نزاع نبودند و لیکن خدا به مصلحتی که داند هر چه مشیتش تعلق گیرد خواهد کرد".
در این آیه شریفه ارتجاع در بالاترین حد خود یعنی جنگ و کشتار میان مومنین بیان شده است.
همچنین جنبشهای ارتجاعی درانقلابهای اخیر نیز به وضوح قابل مشاهده است ،همانند جنبش ارتجاعی که پس از انقلاب فرانسه رخ داد و به بازگشت استبدادطلبان و رجعت جامعه فرانسه به وضعیت قبل از انقلاب انجامید.
البته باید در نظر داشت انقلابهای ارتجاعی با توجه به وسعت و ابعاد هر انقلاب با انقلابهای دیگر متفاوت است.عمق هرجنبش ارتجاعی به ابعاد و عمق انقلاب تکاملی آن جامعه بستگی دارد .بعنوان مثال در انقلابی همانند انقلاب فرانسه که جنبه سیاسی و آزادیخواهانه داشت جنبش ارتجاعی محدودتر از جنبش ارتجاعی است که در انقلابی که پیامبر اسلام پایه گذار آن بودکه تحول ژرفی در کلیه ابعاد جامعه بر جای نهاد می باشد .
ما همواره در تاریخ شاهد این فراز و نشیبها می باشیم .وباید توجه داشته باشیم که از ثمره این سنت تاریخ است که جوهره انسانیت نمایان می شود.این شکست ها و رجعتها جزو طبیعت تاریخ است زیرا اگر خط تکاملی تاریخ بدون فراز و نشیب تداوم داشته باشد ،عنصر انتخاب و کوشش جهت رسیدن به آن از بین خواهد رفت. و این امر به این معنی است که در تاریخ اصالت به کار انسانهااست و اگر خط تکاملی تاریخ همواره باقی باشد ،آن وقت دیگر کار انسانی و تلاش و زحمت و رنج انسانها دیگر بی معنا می شود.
پس وجود اصل رجعت در تاریخ برای ما انسانها پیام دارد و آن اینست که :"این انسانها هستند که با کار خود تاریخ را می سازند".
در این مقاله سعی می کنیم به جنبه ها و گوشه هایی از ماهیت و دلایل و ابعاد رجعت در تاریخ اسلام بپردازیم و در مقاله های بعدی با الگو گرفتن از تجربه جنبش ارتجاعی که در" انقلاب اسلامی پیامبر اکرم" صورت پذیرفته است به مکانیزم های رجعت در انقلاب اسلامی ایران که در حقیقت با الگو برداشتن از انقلاب پیامبر اسلام به پیروزی رسیده است می پردازیم.
1) معنی و ماهیت ارتجاع و مراحل عملی شدن آن :
ارتجاع،گریز از رویه و نظام اسلامی و رجعت به رویه و نظام جاهلی است.رویه اسلامی از قرآن و سنت گرفته می شود.قرآن رویه مکتوب و سنت رویه معمول است . گاه از ارتجاع به تخطی از احکام الهی و سنت پیامبر نیز یاد شده است.
در زمان پیامبر رجعت نمی توانسته است به صورت یک جریان اجتماعی نیرومند و مقتدر در دستگاه و حکومت وجود داشته باشد ،بلکه در شکل رجعت فردی پدیدار می گشت.
رجعت در فرد با بازگشت به اعمال و عادات و پندارهای جاهلی صورت می پذیرد.
"ان الذین امنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا/ بشرالمنافقین بان لهم عذابا الیما" ( سوره نساء آیه 137و138)
"آنان که ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس ایمان آورده و باز کافر شدند و آنگاه بر کفر خویش افزودند خداوند نه می آمرزدشان ونه راه می نمایدشان. منافقان را مژده ده که برایشان عذابی دردناک است."
اما فرد مرتجع در بحث ما بیشتر بر مرتجعی اطلاق می شود که می کوشد اجتماع را به جاهلیت باز گرداند یا عملا باز می گرداند،کسی که علاوه بر گرایش شخصی به سنن و عادات و رسوم جاهلی در رجعت سایرین و در نتیجه رجعت جامعه موثر و سهیم است.
اینان برای تسریع و توفیق بیشتر در تبهکاری نخست بر مقامات عالیه دست انداخته و پس از چیرگی بر مردم و بدست آوردن قدرت نظامی و نفوذ و آمریت سیاسی شروع به دگرگونسازی سیاست و اقتصاد و قضا، بتدریج نظامات جامعه را دستخوش تحول انحطاطی می گردانند.
رجعت سیاسی نقطه عطفی در جنبش ارتجاعی محسوب می شود،زیرا تسلط رجعت طلبان برقدرت سیاسی و حکومت ،عوامل چندی را بخدمت جریان رجعت می گمارد و جریان آن را به طرز وحشتناکی تشدید می کند:
الزام موسسات اجرایی،تهدیدو اعدام،تطمیع بوسیله پول و جاه و مقام و شهرت،اغوای ناشی از رفتار مقامات برجسته و...عواملی هستند که رفته رفته کردار و خوی اشخاص را دگرگون می سازد و مایه تثبیت متقابل اعتقاد و رفتار اجتماعی ،معتقدات و جهان بینی مردم با رفتار جاهلانه حاکمان تجانس و توافق می یابد.
در تاریخ اسلام نیز همان گونه که بعدا اشاره خواهیم کرد ،امویان که پیش قدم وگرداننده وعامل جنبش وانقلاب ارتجاعی بودند،ابتدا دست به رجعت سیاسی زدند و سپس رجعت اقتصادی را به اتمام رساندند و کار رجعت اقتصادی را به بعد از تحقق این دو موکول کردند.این کار بسیار هوشمندانه بود.زیرا هر گاه با عقاید اسلامی به ستیزه بر می خواستند مشتشان واشده و پرده نفاق از چهره شان دریده می شد و باعکس العمل مسلمانان مواجه می شدند و نه تنها نمی توانستند جنبش ارتجاعی را به پیروزی برسانند بلکه در رسیدن به سلطنت و مقام هم ناکام می ماندند.در صورتی که دگرگونی اعتقادی پس از قبضه کردن حکومت و شریان های اقتصادی کشور ناممکن وناشدنی نبود.
در حدیثی هم که از پیغمبر بیان شده است مراحل جنبش ارتجاعی کاملا بیان شده است:
"اذا بلغ بنوالعاص ثلاثین رجلا اتخذوا مالالله دولاو عبادالله خولا و دین الله دغلا"
"هنگامی که پسران عاص به 30تن برسند اموال عمومی را که متعلق به خدااست به ثروت شخصی تبدیل کرده دست به دست خواهند گردانید،و بندگان خدا را برده خویش خواهند ساخت و دین خدا را مایه فریب و خیانت خواهند کرد."
در این حدیث 3مرحله مهم اقتصادی،سیاسی و عقیدتی بیان شده است.دررجعت اقتصادی رابطه حکام و مردم با ثروت عمومی تغییر یافته و بشکل جاهلی در می آید.تعبیر "اتخذوا عبادالله خولا" بیان رجعت سیاسی و تغییر رابطه حکام با مردم از همسانی به عبودیت مردم و حاکمیت مطلقه است.رجعت اعتقادی نیز با تعبیر "اتخذوا دین الله دغلا"بیان گشته است و آن تغییر نقش دین در معتقدات مردم از عامل سعادت و رستگاری به ابزار تحمیق و بدبختی است.
2)دلایل وجود ارتجاع در هر نهضت انقلابی و تکاملی:
در هر انقلاب،تحول در نیروی اجتماعی یعنی انسانها روی می دهد و هر گونه تغییر و تحول بر تحول در خوی و اخلاق و عادات مردم مبتنی می شود و نیروی اجتماعی تربیت شده و تحول پذیرفته بعنوان ضامن اجرا و ادامه نظامات اجتماعی تلقی خواهد گشت.از طرفی تحول اعتقادی و اخلاقی امری نسبی است نه مطلق.بعبارت دیگر،در هر نهضت انقلابی،اولا:تحول اساسی اعتقادی-اخلاقی در فرد بکمال نمی رسد و ثانیا همه افراد مشمول تحول نمی شوند.درنتیجه هم بقایای دوران کهن و آثار اعتقادی،روانی،اخلاقی،فکری پیشین تا اندازه یی در فرد باقی می ماند و هم برخی افراد اصلا تحول نمی پذیرند و همچنان اعتقادات و اخلاق گذشته را در خویش نگه می دارند.عناصر تحول ناپذیرفته و بقایای عقاید و خوی و عادات قدیم در افراد عامل اصلی و عمده گرایش جامعه به عهد کهن و نظام پیشین است.
الف)عناصر تحول ناپذیرفته:
این عناصر که در اصطلاح اسلام ،کافر نامیده می شوند به 2 دسته تقسیم می شوند:کفار ومنافقین.
کفار خصومتشان را نسبت به اسلام و مسلمانان تصریح می نمایند و به همین دلیل خطر تاثیرشان بر جامعه اسلامی کمتر است،اما منافقین کفاری هستند که چون با استتار و تظاهر به مسلملنی بدرون جامعه رخنه کرده اند نقش ارتجاعی خطیری بازی می کنند بطوریکه نقش کفار در این زمینه در مقایسه با آنان ناچیز است . در قرآن هم خطر منافقین بیشتر از خطر کفار مورد تاکید قرارگرفته است.همچنین کفار در بیرون منطقه اسلامی ساکن اند و منافقین در درون جامعه اسلامی مقیم اند و همین امر باعث ارتقایشان به مقامات و موقعیت ها می شود و خطرشان را به بی نهایت می رساند.
ب)بقایای عقاید و خوی و عادات قدیم:
ترک عقاید و خوی و عادات قدیم حتی برای افرادی که مشتاقانه به اسلام ایمان آورده بودند نیز میسر نبود.تا رسوبات روانی عهد کهن در شخصیت افراد باقی بود و تحول مطلوب اعتقادی و اخلاقی در ایشان بکمال نرسیده بود دگرگونی نظامات اجتماعی به نقطه مطلوب نمی رسید و هر دم بصورت منکرات و کردار نا پسند سر می زد و این امر جریان رجعت را تقویت می کرد.
3)تعیین رهبر برای جریان ضد رجعت:
پیامبر اسلام می فرماید:
"لست اخاف علی امی غوغاء تقتلهم و لا عدوا یجتاحهم و لکنی اخاف علی امتی ایمه مضلین ان اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم " (نهج الفصاحه 472)
" برملت خویش از آشوبی که آنان را به خون بکشد نگران نیستم و نه از دشمنی که بر میهنشان بتازد،بلکه بر ملت خویش از پیشوایان گمراه گری بیمناکم که اگر از آنان فرمان برند ایشان را به کفر می گروانند و اگر از فرمان آنان سر پیچند می کشندشان."
همچنین خداوند در سوره مائده که آخرین سوره ایست که بر پیامبر نازل شده است می فرماید:
" ...الیوم ییس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون..." (آیه 3 سوره مائده)
"اکنون دیگر کافران از دین شما نا امید شده اند. باید از چیز دیگری بترسید و آن ترس از من است."
یعنی خطر از درون شما را تهدید می کند نه از بیرون. از خدا ترسیدن،ترس از قانون خداست.ترس از اینکه مبادا خطایی مرتکب شود وبا عدل خدا طرف شود. پس ترس از خدا یعنی ترس از خود و تخلفات و جرایم خود.
اهمیت مساله ولایت در این است که "ولی" ادامه دهنده نهضت و جهاد پیامبر است. ولایت به این معنی متمم و مکمل و حافظ رسالت بشمار می آید.اینکه در آیه شریفه"الیوم اکملت دینکم و اقمت علیکم و رضیت لکم الاسلام دینا ..." (مائده ،آیه 3) ،از تعیین ولی بعنوان تکمیل واتمام دین تعبیر شده است به همین دلیل بوده است.
رجعت خواهان چون راهی برای محو ونابودی قرآن- سنت نداشتند منافقانه تحت عنوان دفاع از دین و دلسوزی برای آن بتاویل قرآن پرداختند تا از این راه به تغییر تدریجی آیین اسلام دست بزنند.
وظیفه ولی وجانشین پیامبر جلوگیری از این سوء تاویل ها و انحراف ها در مسیر انقلابی است که پیامبر پایه گذار آن بوده است .
به همین دلیل پیامبر قبل از رحلت خودش بارها به این مسیله اشاره فرمودند از جمله در روز عید غدیر خم که با صراحت به این مساله اشاره کردند و یا حدیث منزلت که در آن مقام علی (ع) را نسبت به خود همانند مقام هارون نسبت به موسی می داند غیر از اینکه بیان می دارد پس از من پیامبری نخواهد آمد.ویا روایتی که در آن از علی (ع) بعنوان کسی که بر سر تاویل قرآن خواهد جنگید و رهبر جهاد داخلی است نام می برد.و...
جانشینی علی انتصاب به مقام رهبری ضد رجعت بود.
حال به رجعت در سه مرحله اقتصادی،سیاسی و اعتقادی در جامعه پس از پیامبر می پردازیم.
رجعت اقتصادی:
در چندین آیه از سوره مبارکه بقره پس از بیان شمه ای از تحول انقلابی اقتصادی که صورت پذیرفته،رجعت اقتصادی منع شده است. مهمترین خصلت تحول تکاملی اقتصادی تحریم ربا و تایید دادوستدومبادله است.
"....احل الله البیع و حرم الربوا فمن جائه موعظه من ربه مانتهی فله ما سلف وامره الی الله ومن عادفاولی کاصحاب النار هم فیها خالدون"
سوره بقره آیه275
"....خداوند تجارت را حلال کرده و ربا را حرام ،هرکس پس از آنکه پند و اندرز کتاب خدا بدو رسید از این عمل دست کشد از گذشته او در گذرد و عاقبت کار او باخدای مهربان است و کسانی که از این کار دست نکشند آنان اهل جهنم اند و درآن جاوید معذب خواهند بود."
همچنین پیامبر در سخنرانی حجه الوداع می فرماید:"ربای دوران جاهلیت از بین رفت ...سرمایه و در آمدتان از خود شماست.نه ظلم (اقتصادی)کنید و نه ظلم (اقتصادی) ببینید."
کعب بن عیاض از قول پیامبر اکرم (ص) می گوید : "ان لکل امه فتنه و فتنه امتی المال"
"هر ملتی عامل گمراه گر و رجعت بری دارد و عامل گمراهی و رجعت بر ملت من ثروت است"
حال رجعت اقتصادی را در دوران خلفا و حکومت امویان بررسی می کنیم:
1)دوره ابوبکر : دشواری رجعت اقتصادی
تصور و انتظار عامه از حاکم و حکومت هنوز تغییر نیافته بود. حاکم همچنان خدمتگذار دین و ملت و عهده دار یک وظیفه سنگین شمرده می شد نه صاحب یک امتیاز عمده و ویژه.ازاین رو ،حاکم نمی توانست مقامش را وسیله تنعم و عشرت نامشروع خود سازد.
در دوره ابوبکر،نظام اقتصادی اسلام بهمان حال اولیه باقی ماند.رجعت خواهانی که در توطیه سقیفه دست داشتند یا با اغماض از آن ،امام را در ضعف و عجز از تعرض نگهداشتند بر آن شدند که تا مزد خویش را باز گیرند و نظم اقتصادی را بسود خویش بگردانند ولی با بی میلی و بیمناکی ابوبکر روبرو شده و کاری از پیش نبردند.
همه مسلمانان از خزانه سهمی داشتند و در این حق کسی بر دیگری امتیاز و رجحانی نبود.عمر ابن خطاب در راس جمعی از اصحاب که از آثار روانی دوران جاهلیت هنوز پاک نشده بودند یک پیشنهاد ارتجاعی در مورد تقسیم درآمد دادند دایر بر تفضیل کسانی که در تدین به اسلام پیشی گرفته بر کسانی که بعدها و مثلا بعد از فتح مکه به اجبار و اضطرار و بدون رغبت به آن گرویدند.لیکن ابوبکر پیشنهادشان را نپذیرفت و گفت:"اینها چیزهایی هستند که پاداشش بعهده خداست و بس . ولی این معاش است ووسیله زندگانی و در تقسیم آن،رعایت مساوات بهتر است تا امتیاز دادن افراد بر یکدیگر."
ابوبکر به استانداران و فرمانداران دستور می داد تا در منطقه ماموریتشان از دستبرد قدرتمندان به اموال مردم یا عواید عمومی جلوگیری کنند و توانگرانی که به خوش گذرانی و عیش و نوش بسر می بردند نکوهش می کرد.
اما رویه ابوبکر در این زمینه از انحراف و ارتجاع خالی نبود.تخلف وی از حکم قرآن در مورد ارث فاطمه (س) از فاحش ترین اقدامات ارتجاعی او بود.وی از حکم خدا انحراف جست تا خاندان پیامبر را از لحاظ اقتصادی و احتمالا به سازش و معامله سیاسی وا دارد.
ابوبکر با تاویل قرآن دست زد و میراث دهی را که در قرآن عمومی است و اطلاق آن بر میراث دهی مالی مقدم و اولی بر میراث دهی علمی می باشد را بر میراث علمی و معنوی تخصیص داد.
همچنین در کنار رجعت هایی که در رویه اقتصادی حکومت به ظهور پیوست رجعت های انفرادی چندی جسته و گریخته بانجام رسید ودر تحول ارتجاعی جامعه اثر گذاشت.این رجعت ها بیشتر در زمینه کسب مال بود و اصول اسلامی در این خصوص زیر پا نهاده می شد.مانند:خالدابن ولید که از سرداران حکومت بود به منظور تسلط یافتن بر مال و ناموس "مالک بن "بطرز ظالمانهای او راکشت اما ابوبکراز گناه او در گذشت و مواردی از این دست بسیار است.