دانلود مقاله روزگار طاهریان

Word 46 KB 479 20
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • - طاهریان و فرهنگ طاهر فرزند حسین بن مصعب بن رزیق است.

    این خاندان ایرانی، از قوالی طلحه بن عبدالله خزاعی، یکی ازچهره های برجسته قبیله عربی خزاعه بودند که زمانی حاکم سیستان بود.

    و این خود نوعی داخل شدن در نسب عربی بود.

    در این دوره 50 ساله، نشانی از اینکه آن ها به زبان فارسی توجهی کرده با زبان مزبور رشد و توسعه ای یافته باشد، وجود ندارد.

    در حالی که در دوره سامانی ها، آثار فراوانی در این باره یافت می شود.

    این زمان هنوز فارسی جدید به مرحله بلوغ نرسیده بود و زبان پهلوی نیز یارای مطرح شدن در عرصه ای فراتر از عرصه ی یک زبان خانگی و محلی را نداشت.

    بنابر این باید از داشتن هرگونه اندیشه ای در این باره که سلسله طاهری یک سلسله ایران گرا و حتی ایرانی به معنای نوعی ملی گرایی است، پرهیز کرد.

    این زمان، هنوز ایران، به تمام معنا جزء ولاینفک دنیای اسلام بود و جنبش های ایرانی گرا، همگی توسط امویان و عباسیان سرکوب شده و طاهریان در این زمینه، از یاران عباسیان به شمار می آمدند.

    این مسئله تا به آن جاست که برخی گفتند که طاهریان دستور سوزاندن برخی از کتاب های عجمی مانند قصه وامق و عذرا را دادند.

    - تمایلات مذهبی طاهریان طاهرین از نظر مذهبی سنی بودند وهیچ تمایلی به مذاهب دیگر نداشتند.

    البته آن زمان، مذهب سنی به درستی شکل نگرفته بود، اما کلیات آن چه که از زمان امویان به ارث رسیده بود، به عنوان مذهب عمومی و رایج مطرح و مورد قبول آن ها نیز بود.

    به این نکته باید توجه داشت در تاریخ این دوران، به اختلافات مذهبی به عنوان برخورد آرا و عقاید در خراسان، اشاره ای نشده است.

    طبعاً حرکت و موضع مذهبی آن ها در ادامه و امتداد مواضع خلفای عباسی بوده است.

    زمانی که مأمون اظهار عقیده معتزلی کرد یا زمانی که متوکل دفاع از جناح مقابل آن ها، یعنی اهل حدیث کرده، طاهریان نیز همان را پیروی می کردند.

    در این زمان، شیعیان امامی مذهب، در خراسان نفوذی داشته و عالمان برجسته ای از خود داشتند.

    تا اواسط قرن سوم که هنوز مسئله غیبت پیش نیامده بود، امامان (ع) وکلایی در خراسان داشتند که بیشتر در نیشابور اقامت می کردند.

    یکی از برجسته ترین عالمان شیعه در این دوران فضل بن شاذان نیشابوری است که پیش از سال 260 هجری در گذشته است.

    - برانداختن طاهریان یعقوب لیث صفاری که در سال 247 امیر سیستان شده بود، در اندیشه تصرف نیشابور برآمد.

    برای این کار به دنبال بهانه بود.

    در زمانی که یعقوب در هرات بود، فردی به نام عبدالله سگزی، به همراه برادرانش با وی درگیر شده از نزد وی گریخته و به نیشابور آمدند.

    یعقوب به بهانه باز پس گیری او به نیشابور آمد.

    عبدالله سگزی به دامغان گریخت اما یعقوب وارد نیشابور شد و همه طاهریان، از جمله محمد بن طاهر امیر خراسان را به اسارت گرفت.

    وی به همراه محمد، 160 نفر از افراد خاندان طاهری را نیز به اسارت گرفت و آن ها را هم همراه خود به سیستان برد.

    بدین ترتیب سال 295 پایان قدرت طاهری بود.

    - گرایش مذهبی صفاریان از نظر مذهبی، سیستان نیز از همان زمان فتح، بر مذهب سنت و جماعت بوده است.

    اما از سوی دیگر، پس از بیرون راندن خوارج از عراق و غرب ایران، آن ها به سیستان روی آوردند و طی چند قرن در آن جا قدرت و نفوذ داشتند.

    در عین حال علاقه به اهل بیت پیامبر (ع) در سیستان گسترده بوده است.

    نوشتند که وقتی امویان دستور دادند تا بر منابر به امام علی (ع) لعن کنند، مردمان سیستان با این دستور مخالفت کرده و هیچگاه اجازه چنین کاری را در دیار خود ندادند.

    هم چنین در خبر دیگر آمده است که چون خبر شهادت امام حسین و اسارت زنان اهل بیت، به سیستان آمد، مردمان سیستان گفتند: نه نیکو طریقتی برگرفت یزید فرزندان رسول (ع) چنین کرد، و پاره ای شورش گرفتند.

    دولت صفاری دو بنیاد خویش، بنیاد مذهبی نداشت و بیشتر بر جریان عیاری به عنوان دولتی ملی – در صورت عصبیت محلی و منطقه ای نه عنوان میهن دوستی و ملی گرایی که مفهومی نوع ظهور است- پایه گذاری شده بود.

    - زوال صفاریان دولت صفاری از عیاران خراسان پدید آمده بود.

    اما اندک اندک تنومند شده و مجموعه ای بزرگ را در اختیار گرفته بود.

    در روزهای نخست، مشروعیتش را از تیغ یعقوب به دست آورد اما این زمان، در دنیای بزرگتر، مجبور شده بود تا فرمان خلیفه را برای مشروعیت داشته باشد در غیر این صورت، جز تنی چند از سیستانیان از وی حمایت نمی کردند.

    معتضد عباسی (289-279) با زیرکی تمام، از هر حیث می کوشیدند تا با ایجاد دشمنی میان امیران مختلف، راه را برای سلطه بیشتر عباسیان هموار کند.

    نفوذ دینی عباسیان به عنوان خلیفه مشروع نیز همیشه به آن ها کمک می کرد تا از هواداری توده های مسلمان بهره مند باشند.

    به هر روی خلافت عباسی در اساس، دلخوشی از صفاریان نداشت.

    دلیلش هم آن بود که یعقوب، هیچ احترامی برای خلیفه عباسی قائل نبود و عمر و نیز، گرچه رفتار بهتری با عباسیان داشت، اما زور تیغ را بر منشور خلیفه ترجیح می داد.

    این بار مشکل اساسی صفاریان سلسله جدیدی بود که از چند دهه پیش از آن، در ماوراءالنهر به طور محدود قدرت را در اختیار داشتند.

    پیدایش سلسله جدید سامانی، زنگ خطری بود که تا جدی تر شدن خود، بانگ رحیل را برای دوست صفاری به همراه داشت.

    معتضد فرمان ماوراء النهر و بلخ را برای عمرو فرستاد و اعلام کرد که اسماعیل سامانی را به امارت نمی شناسد.

    این فرمان، عمرو را به عمق ماوراء النهر کشایند تا بتواند آن مناطق را نیز زیر سلطه خود درآورد.

    حمله عمرو به ماوراءالنهر، از نظر سامانیان و مردمان این خطه یک تجاوز آشکار خارجی بود که تنها می توانست به قصد زیر سلطه درآوردن این منطقه و بردن غنائم صورت پذیرد.

    در نبردی که به سال 287 در نزدیکی بلخ صورت گرفت، عمرو به اسارت درآمد و اسماعیل او را به بغداد فرستاد.

    در سال 289 عمرو در زندان بمرد یا کشته شد و امارت صفاری یکباره فرو ریخت.

    خلیفه که از این خبر سخت شادمان گشت فرمانی برای اسماعیل سامانی فرستاد و بخش شرقی ایران را به وی واگذار کرد.

    بدین ترتیب روشن شد که فرستادن منشور ماوراء النهر برای عمرو، دادن وی به دست شیر بوده است.

    البته خود عمرو هم در گرفتن این فرمان اصرار داشت.

    روزگار سامانیان - اسماعیل سامانی بنیان گذار سلسله اسماعیل بنیان گذار دولت سامانی است.

    وی به سال 234 در شهر فارغانه متولد شد، در سال 278 بر صفاریان غلبه کرد و پس از 8 سال امارت مطلق در شهر بخارا، در چهاردهم صفر سال 295 هجری درگذشت.

    گذشت که اسماعیل، پس از شکست دادن برادرش نصر، قدرت بی چون و چرای ماوراء النهر را بدست آورد.

    پس از درگذشت نصر، فرمان تمامی ولایات ماوراءالنهر را از خلیفه عباسی گرفت و شروع به توسعه اسلام در نواحی دور دست شرقی کرد.

    - زمانی که سامانیان به قدرت رسیدند، نزدیک به دو قرن از ورود اسلام به ماوراءالنهر می گذشت.

    در این مدت، بسیاری از مردم این منطقه به اسلام گرویده و در برخی شهر ها، مراکزی برای تعلیم و تربیت دینی ایجاد شده بود.

    بیشتر مراکز مقدسی که پیش از آن در اختیار بودائیان، مسیحیان نسطوری و زرتشتیان بود، به مسجد تبدیل شد و این نشان از کاهش پیروان آن ادیان و فزونی مسلمانان بود.

    شهر بخارا در سال 89 هجری به دست قتیبه بن مسلم گشوده شد و سپاه اعراب همراه با مسلمانان غیر عربی که از خراسان بودند، در این شهر سکونت داشته اند.

    این سکونت وسیع، سبب شد تا اسلامیت بخارا تضمین شده و به سرعت به مرکزی برای دانش اسلامی در تمامی آن نواحی تبدیل شود.

    - در آغاز فتح بخارا، مردم شهر هر بار با حضور اعراب تسلیم می شدند اما به محض آن که اعراب از آن جا دور می شدند، از اسلام بر می گشتند.

    در این باره نرشخی عبارت زیبای دیگری دارد که تقریباً درباره سایر بلاد ایران و ماوراء النهر نیز صادق است.

    وی می نویسد: " هر باری مردم بخارا مسلمان شدندی، و بازار چون عرب بازگشتندی، بازردت آورندی.

    قتیبه بن مسلم سه بار ایشان را مسلمان کرده بود، بازردت آورده کافر شده بودند.

    این بار چهارم قتیبه حرب کرده شهر را بگرفت و از بعد رنج بسیار اسلام آشکار کرد، و مسلمانی اند دل ایشان نشاند، به هر طریقی، کار بر ایشان سخت کرد و ایشان اسلام را پذیرفتند به ظاهر و به باطن بت پرستی می کردند.

    قتیبه چنان صواب دید که اهل بخارا را فرمود یک نیمه از خانه های خویش به عرب دادند تا عرب با ایشان باشند و از احوال ایشان با خبر باشند تا به ضرورت مسلمان باشند.

    بدین طریق مسلمانی آشکار کرد، و آثار کفر و رسم گبری برداشت و جد عظیم می کرد، و مسجد جامع بنا کرد و مردمان را فرمود تا نماز آدینه آورند تا اهل بخارا را ایزد تعالی ثواب این خیر ذخیره آخرت او کند" در اواخر قرن دوم هجری، هنوز در بخارا، نامسلمانی بودند که مسلمانان را آزار و اذیت می کردند اما حضور طاهریان در خراسان و پی از آن قدرت یافتن سامانیان، منطقه را به طور کامل در اختیار اسلام قرار دارد.

    آیین سودایی به دلیل آن که یک آیین بت پرستی بود به سرعت از بین رفت زیرا مسلمانان به هیچ روی بابت پرستی میانه ای نداشته و اجازه زندگی به بت پرستان را نمی دادند.

    در حالی که آیین زرتشتی و مسیحی و یهودی برای مدت بیشتری دوام آوردند.

    البته، به دلیل عدم حضور ساسانی ها در این بخش، این آیین هم از قبیل پشتوانه درستی نداشت.

    به تدریج بخارا، به دلیل اهمیت مذهبی – علمی خود، روحانیون قدرتمندی یافت که در جریان دعوت اسماعیل سامانی به این شهر، نقش فعالی را به عهده داشتند و مردم فرمانبردار آن ها بودند.

    این خصلت شهر دقیقاً با ویژگی های مذهبی امیران سامانی سازگار بود.

    از یک سو آن ها اشراف بودند و توانستند طبقات بالای جامعه را با خود همراه کنند، از سوی دیگر، سخت متدین به اسلام بودند.

    این مسئله عاملی برای حفظ وحدت و یکپارچگی میان طبقات بالا و پایین جامعه بود.

    بخارا در آستانه روی کار آمدن سامانیان، کشش تبدیل شدن به یک شهر بزرگ اسلامی را داشت، آن گونه که نامش در تمامی جهان اسلام برای قرن ها جاودانه شد.

    سامانیان، با بهره گیری از این فرصت تاریخی، و با همت خویش، بخارا را به اوج شهرت رساندند.

    در نیمه دوم قرن سوم هجری و پس از آن در نتیجه نخست قرن چهرام، اسلام به طور کامل، بر تمامی نقاط ماوراء النهر چیره گشت.

    روزگار علویان طبرستان سادات در ایران مهم ترین نکته به عنوان درآمد تشکیل دولت علویان در ایران، بحث از ورود سادات یعنی افراد وابسته به خاندان پیامبر (ص) از طریق امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) به ایران است.

    این مهاچرت، از همان قرن نخست هجری آغاز شد و در نیمه های قرن دوم هجری، سرعت گرفت.

    در اواخر قرن دوم و تا قرن سوم، گروه های زیادی از سادات، در شهر های مختلف ایران از جمله قم، ری، اصفهان و گرگان در کنار سایر قبایل عربی مهاجر، زندگی می کردند.

    چند دلیل برای مهاجرت آن ها به ایران وجود داشت.

    نخست آن که، آن ها هم مانند سایر اعراب به دنبال زندگی بهتری بودند و مهاجرت به ایران را برای رسیدن به چنین هدفی مناسب می دیدند.مهم آن بود که آن ها به دلیل محبوبیتی که به عنوان نواده پیامبر داشتند، از سوی مسلمانان با استقبال بیشتری روبرو می شندن.

    دلیل دوم نیز این بود که در دوره اموی و عباسی، آن ها در عراق و حجاز امنیت نداشتند.

    از زمان منصور عباسی که سرکوبی علویان را با شدت دنبال می کرد، علویان به اجبار به هر سوی می گریختند.

    در این زمان ایران هم محل مناسبی برای آن ها بود.

    از سوی دیگر، علوبیان در زندگی مذهبی خود، انسان هایی پرهیز گار بودند و به همین دلیل، مردم به آن ها احترام می گذاشتند.

    ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان می نویسد: " به هر وقت ساداتی را که به نواحی ایشان نشسته بودند، می دیدند، زهد و علم و ورع ایشان را اعتقاد می کردند و می گفتند آن چه سیرت مسلمانی است، با سادات است" یکی از ویژگی های این خاندان، آن بود که در برابر عباسیان ادعای خلافت داشتند درحالی که سایر قبایل عربی چنین ادعایی نداشتند.

    این مسئله برای جریان هایی که با عباسیان مخالف بودند، بسیار اهمیت داشت.

    آن ها در جستجوی رهبرانی بودند تا بتوانند مخالفت و مبارزه خود را با عباسیان مشروعیت بخشند.

    طبعاً پذیرفتن علویان به عنوان رهبر، قدم مهمی برای جلب حمایت توده های مردم در این مبارزات می شد.

    این مسئله سبب حساسیت حکومت های وابسته به خلافت نسبت به علویان بوده و در بسیاری از موارد، به آزار و اذیت علویان منتهی می شد.

    به هر روی، مهاجرت سادات به ایران از جهت سیاسی و اجتماعی تأثیر مهمی در ایران داشت، خواهیم دید که در قرون بعد، سادات در هر شهر، نقیبی ویژه خود داشتند وبه عنوان شریف، رئیس یا صدر، در تحولات اجتماعی و سیاسی شهر، نقش مهمی بر عهده داشتند.

    از جمله شهر هایی که شمار زیادی علوی در آن زندگی می کرد، شهر ری بود.

    از آثار بر جای مانده از مهاجرت سادات به آن، مرقد عبدالعظیم حسنی (ع) است که در نیمه قرن سوم هجری در این شهر گذشت.

    اصولاً شمار علویان ساکن این شهر فراوان بوده است.

    طبرستان در آستانه تشکیل دولت علوی بخش شرقی طبرستان، به ویژه گرگان، در زمان خلافت عمرو عثمان به دست مسلمانان فتح شد اما بخش غربی آن، دیر زمانی گذشت تا به مرور با مسلمانان کنار آمد.

    حتی در همین دوران، بسیاری از ساکنان گرگان از اعراب بودند.

    فهرستی از مساجد این شهر که در قرن 4 شمارش شده، همه به نام قبایل عربی است، مانند: مسجد ازد، مسجد عبد قیس و مساجد دیگر.

    زمانی که طاهریان خراسان را داشتند، طبرستان نیز تحت سیطره آنان درآمد.

    این از زمانی بود که مازیار، در پی کوشش برای احیای آیین باستانی ایران بود.

    وی به دست عبدالله بن طاهر اسیر و بساط حکومت وی برچیده شد.

    از ان پس امیران طاهری و نمایندگان آن ها، بر این سرزمین حکم رانی می کردند.

    در سال 250 جرقه تشکیل دولت علوی در طبرستان زده شد.

    این جرقه، رویدادی بود که ریشه در تحولات پیشین داشت.

    عاملان طاهری در طبرستان به مردم ستم می کردند و به تدریج خشم مردم را بر می انگیختند.

    شخصی به نام جابر بن هارون نصرانی، زمینه های بی مالک دیلم و گیلان را به نام امیر طاهری به تصرف در می آورد.

    این رخداد ها زمینه یک شورش را فراهم کرد.

    دوبرادر با نام محمد و جعفر فرزندان رستم- که به نظر می رسد پدرشان از آیین زرتشتی بریده و مسلمان شده بود- نفوذ چشم گیری در این ناحیه داشتند.

    آن ها یکی از علویان مقیم طبرستان- محمد بن ابراهیم- را به یاری خواستند.

    وی گفت که شخص قوی تری را می شناسد که بهتر می تواند آن ها را رهبری کند.

    او حسن بن زید علوی را که در شهر ری اقامت داشت به آن ها معرفی کرد.

    آن ها همراه با نامه ای از آن علوی، به سوی حسن بن زید رفتند و او را به طبرستان دعوت کردند.

    وی دعوت را پذیرفت و وقتی به طبرستان آمد، همه مردم آن ناحیه از چالوس تا رویان و مازندران را آماده بیعت با خود دید و به گفته ابن اسفندیار: " جمله مردم طبرستان بیعت قبول کردند" بدین ترتیب هیچ جیز برای ایجاد یک شورش بر ضد طاهریان فراهم شده بود.

    در ضمن طاهریان با کشتن یحیی بن عمر علوی در کوفه، زمینه دشمنی میان خود و علویان را فراهم کرده بود.

    محمد بن زید داعی کوچک حسن بن زید، برادرش محمد را به عنوان جانشین خود معین کرد وبرای او بیعت گرفت.

    محمد بن زید را داعی صغیر می نامیدند.

    وی با دشواری های فراوان روبرو بود.

    نخست آن ها درگیر شدن با داماد داعی کبیر، یعنی ابوالحسین بود که با زحمت توانست او را آرام کرده، آمل را از دست وی خارج کند اما دشمنان خارجیش فراوان بودند.

    از یک سو صفاریان، از سوی دیگر رافع بن هرثمه، از امرای وابسته به طاهریان و از سوی دیگر از کوتگین از فرماندهان ترک.

    دولت ناصر کبیر حسن بن علی ملقب به اطروش و الناصر للحق – به اختصار ناصر- از عالمان و رهبران بلند پایه دولت علویان زیدی در طبرستان است.

    او به خاطر ضربه شمشیر که در یکی از نبردها به سرش اصابت کرد – و یا به دلیل 1000 تازیانه ای که رافع بن هرثمه بر او زده بود – ناشنوا گشته بود و به همین جهت، ملقب به اطروش بود.

    وی مذهب زیدی داشت.

    و خود از فقیهان و متکلمان این گرایش مذهبی بود.

    از میان سه پسرش ابوالحسین احمد، شیعه امامی بود.

    ناصر در رویدادهای زمان محمد بن زید حضور داشت.

    پس از آن سامانیان بر طبرستان مسلط شدند، امکان اقدامی نیافت.

    وی در طول 13 سال، در دیلم و گیلان به نشر اسلام مشغول بود.

    تا این زمان اسلام در گیلان انتشار چندانی نیافته و مردم بر آیین کهن خود بودند.

    بر اثر اقدامات وی، و رفت و شد او در روستاهای مختلف، شمار فراوانی از مردم این ناحیه به اسلام گرویدند.

    نوشته اند کسانی در جبل و دیلم باقی نماند جز آن که به دعوت او به اسلام گروید.

    یکی از فرماندهان ناصر کبیر، حسن بن قاسم، عموزاده او بود که بر وی شورید ناصر را اسیر کرده و به قلعه لاریجان فرستاد اما چیزی نگذشت که ناصر بر اوضاع مسلط شد.

    او حسن را با کمال بزرگواری بخشید و به حکومت جرجان گماشت.

    جانشینان ناصر کبیر و زوال دولت علویان حسن بن قاسم که رهبری دولت علوی را به دست داشت.

    نوشته اند که وی " سیدی نیکو سیرت و عادل و عالم بود " و " مردم طبرستان به هیچ عهدی چندان امن و رفاهیت و عدل ندیدند که به ایام او و کفایت و سیاست او بیشتر از جمله سادات بود".

    ابوالقاسم جعفر فرزند ناصر، حکومت حسن را نپذیرفت و آمل را از وی گرفت.

    حسن بن قاسم به گیلان رفت.

    برخورد جعفر با مردم چندان مناسب نبود.

    به همبن دلیل با حسن بن قاسم به حکومت طبرستان بازگشت.

    امرای محلی نیز مانند اسپهبد شروین و شهریار و ندامیه پذیرفتند تا به وی خراج دهند.

    در این وقت گرگان نیز در اختیار ابو الحسین احمد فرزند دیگر ناصر بود.

    حسن بن قاسم با این دو برادر گاه در توافق و گاه در مخالفت و جنگ بود.

    مشکل دیگر، امرای محلی بودند که هر بار می کوشیدند تا یکی از این سه تن را بر دیگری یاری دهند.

    سامانیان در پی تصرف گرگان بوده و آن ها نیز لشکرکشی هایی در این ناحیه داشتند.

    به طور معمول وقتی دشمن خارجی یعنی سامانیان یا امرای آنها حمله می کردند، داعی و فرزندان ناصر با یکدیگر متحد می شدند، اما وقتی از جنگ با آن ها فراغت هر کدامم با دیگری به دشمنی بر می خاستند.

    یکی از مهمترین نبرد ها میان سیمجوردواتی امیر خراسان با علویان بود که به شکست علویان منجر شد.

    اندکی بعد، داعی موفق شد از دیلم و گیلان نیرویی به گرگان اعزام کرد و لشکر علوی توانست به فرماندهی ابوالحسین احمد، ترکان را از گرگان بیرون کند.

    به هر روی گرگان از آن احمد شد و آمل از ان داعی.

    پس از دفع دشمن خارجی، باز فرزندان ناصر با داعی به جنگ پرداختند تا آنکه وی از آمل گریخت و ابوالحسین احمد به امارت طبرستان رسید.

    او در 29 رجب سال 311 درگذشت و حکومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسید که برخوردی ظالمانه با مردم داشت، تا ان جا که به قول این اسفندیار " روزگار داعی را مردم به جان می جستند ".

    ابوالقاسم نیز سال بعد درگذشت.

    این بار، باز مردم دو قسمت شدند.

    بخش گرگان که در اختیار ماکان بن کاکی از امرای علویان بود، با اسماعیل فرزند ابوالقاسم جعفر که کودکی بیش نبود، بیعت کرد اما مردم گیل و دیلم با ابو علی محمد فرزند ابوالحسین احمد که در" نیکو سیرتی و عقل و فضل و علم و شهامت و شجاعت " " خلائق، عاشق خدمت و طاعت او بودند" بیعت کردند.

    ابو علی توانست بر ماکان فائق شده و به امارت طبرستان دست یابد.

    پس از درگذشت وی، مردم، با برادرش ابو جعفر بیعت کردند.

    اندکی بعد ماکان بن کاکی بار دیگر داعی حسن بن قاسم را از گیلان دعوت کرد و موفق شد تا آمل را ابو جعفر بستاند.

    پس از آن بود که نصر بن احمد سامانی با لشکری بیکران به طبرستان یورش برد.

    نا آشنایی سپاه وی به منطقه، سبب شد که به دام افتاده و به اسرار از دایی خواستند تا اجازه بازگشت به آن ها بدهد.

    داعی با گرفتن 20 هزار دینار اجازه بازگشت به سپاه سامانی را داد.

    در این وقت، به جز ماکان بن کاکی، اسفار بن شیرویه نیز وارد عرصه سیاسی طبرستان و خراسان شده، گاه با سامانیان و گاه با استفاده از برخی از رهبران علوی، حملاتی بر طبرستان داشت.

    در نبردی که در سال 316 هجری میان وی و داعی در نزدیکی آمل صورت گرفت، داعی و شماری دیگر از طالبیان کشته شدند.

    قاتل داعی کسی جز مرداویج بنیان گذار سلسله زیاری نبود.

    با این حال، ماکان هم چنان در صحنه سیاست طبرستان باقی ماند.

    از آن پس دولت علویان طبرستان رو به زوال رفت.

    تا مدت ها، شماری از علویان امارت بخش هایی از منطقه ای را با تزلزل در دست داشتند.

    اما حضور آل زیار در منطقه، و پس از آن تسلط آل بویه مانع شد که دولت آن ها بتواند عظمت نخست خود را به دست آورد.

    بعد از ان، نفوذ علویان در گیل و دیلم و طبرستان باقی ماند و میان انان و امرای محلی، همواره ارتباطات صمیمانه ای وجود داشت و گاه با آنان به عنوان رهبران دینی و سیاسی، بیعت می شد.

    وضعیت مذهبی طبرستان در دوره علویان گرگان نخستین شهری بود که در این منطقه به دست مسلمانان فتح شد.

    از آن جا که گرگان به خراسان نزدیک بود، و از زمان امویان در اختیار دولت اموی قرار داشت، بیشتر مردم آن ناحیه بر مذهب سنت بودند.

    با حضور علویان در منطقه تشیع در جرجان نفوذی یافت و در قرن چهارم، مسجدی مختص شیعیان در جرجان وجود داشت که سهمی مولف کتاب تاریخ جرجان از آن یاد کرده است.

    روزگار غزنویان داستان غزنویان،، با یکی از این سرداران ترک با نام الپتگین که سپهسالار خراسان بود، آغاز شد.

    وی از آن روی که در توطئه بر ضد امیر سامانی ناکام مانده بود، با سربازان تحت امر خود به غزنه رفت و در آن جا قدرت را به دست گرفت.

    این شهر که اکنون ایالتی در کشور افغانستان است، در جنوب شرقی کابل قرار داشته و هم مرز با هند از شرق و زابلستان از جنوب بود.

    پیش از آن، الپتگین، غلامی ترک با نام سبکتگین را خریداری کرده بود.

    این شخص- که اندکی بعد سرسلسله غزنویان شد- از ترکان کافر ماوراءالنهر بود که در جنگ های قبیله ای به اسارت در آمده و در این سوی به الپتگین فروخته شده بود.

    از آن جا که سبکتگین هوش و ذکاوت خاصی از خود نشان داده بود، به تدریج نزد الپتگین موقعیت بالایی یافت و به منصب ریاست حاجبان او رسید.

    او با دختر الپتگین نیز ازدواج کرد که در نتیجه آن فرزندش اسماعیل بود که بعد ها امارت بخشی از قلمرو وی را عهده دار شد.

    با مرگ الپتگین، امارت غزنه و زابلستان ابتدا به دو فرزند الپتگین، اسحاق و بلکاتگین و سپس به سبکتگین رسید.

    آن زمان غزنه در کنار کافر ستانی با نام سرزمین غور بود که نوز توده مردم آن به اسلام نگرویده بودند.

    به علاوه، هم مرز با هند بود که تا آن زمان پای مسلمانان به آن دیار باز نشده بود.

    از سوی دیگر، برای یک امیر نشین مسلمان که در مناطق هم مرز با کفار امارت می کرد، آن چه سبب افتخار بود، جنگ با کفار و توسعه اسلام بود.

    افزون بر آن این جنگ ها می توانست غنائمی به همراه داشته باشد و ثروت و دولت بیشتری را نصیب امیر و مسلمانان کند.

    به همین دلیل سبکتگین، جنگ بر ضد کافران را آغاز کرد.

    پس از آن شهر بست را به سال 367 و بعد از آن قصدار را به قلمرو خود افزود.

    پس از آن روی به دیار هند آورد.

    در نبردهای بعدی، باز سبکتگین به دیار هند تاخت و تا نواحی لمغان و دیگر نواحی از آن دیار بستد.

    به سال 383، بخارا توسط بغرا خان، امیر ترکستان- از سلسله خانیان- مورد حمله قرار گرفت.

    امیر دیگری که در این زمان طمع در کار سامانیان داشت، فائق خاصه، از وابستگان پیشین دربار سامانی بود که در نواحی خوارزم قدرتی به هم زده بود.

    که به ابوعلی سیمجور دشمن دیگر سامانیان پیوست.

    روشن بود که اتحاد دو دوشمن، تا چه اندازه برای شاه سامانی خطرناک بود.

    او می بایست دست به دامان کسی می شد که توان مقابله با سیمجور و فائق را داشته باشد.

    این شخص کسی جز سبکتگین نبود؛ کسی که این زمان شهرتی به دست آورده و قدرتی فوق العاده به هم زده بود.

    غزنویان در خراسان به تدریج کار فائق و سیمجور خاتمه یافت.

    این زمان، غزنویان با سه پدیده مختلف روبرو بودند: نخست حکومت ایلک خان در ترکستان که پس از بغرا خان، در پی تسخیر بخارا و سمرقند بودند.

    دوم سامانیان که غزنویان ادعای حمایت و صیانت دولت آن ها را داشتند؛ اما روشن بود که باید تکلیف خود را با آن ها روشن می کردند سوم آل بویه که در مرز غربی آن ها بودند و لاجرم با آن ها درگیر می شدند.

    آن ها به طور معمول حامی خاندان سیمجور در برابر غزنویان و سامانیان بودند.

    سبکتگین که از شر ابو علی سیمجور و فائق خلاص شده بود، با هجوم ایلک خان روبرو شد.

    ایلک خان ضمن نامه ای به سبکتگین، از دولت سامانی گله کرده و از این که دولت مزبور به ملاهی و شهوات مشغول شده و از جهاد روی گردانده، خواستار نابودی آن شد؛ اما سبکتگین از پذیرش خواست ایلک خان که خواستار اتحاد آن ها برای حذف سامانیان و تقسیم بلاد و آغاز جهاد بر ضد " کفار ترک و هند و اظهار حق و نصرت کلمه دین و قمع اهل شرک و عناد و قهر حزب فسق و فساد" شده بود، خود داری کرد.

    چیزی به جنگ نمانده بود که کار به صلح انجامید.

    در این مصالحه مقرر شد تا سمرقند را به فائق خاصه، که به ایلک خان پناهنده شده بود، واگذار کنند.

    در این روزگار، سبکتگین در بلخ و فرزندش محمود در نیشابور امارت می کردند.

    سبکتگین در شعبان سال 387 در گذشت.

    جانشین او به طور طبیعی، فرزندش محمود غزنوی بود.

    روابط محمود با قادر عباسی مناسبات محمود با خلیفه، بهترین رابطه ممکنی بود که امیر نشینان مستقل ایرانی می توانستند با خلفای عباسی داشته باشند.

    دلیل این مسئله، آن بود که سلطان غزنوی، به هر دلیل، سخت به خلافت عباسی احترام می نهاد و به شدت به تسنن وفادار و از هر نوع گرایشی جز آن پرهیز داشت.

    از سوی دیگر، القادر، در میان چندین خلیفه عباسی که پیش و حتی پس از وی به خلافت رسیدند، درباره تسنن، از همه سختگیر تر بودند.

    او بعد از مأمون که زمانی اعلامیه ای رسمی در برخی از عقاید کلامی داده و همه را به اجبار به قبول آن فراخوانده بود، دومین خلیفه ای بود که اعتقادیه ای رسمی صادر کرد و هر نوع گرایشی جز آن را انحراف خواند.

    نقطه مشترک القادر با محمود غزنوی در همین نکته بود و این سبب استحکام مناسبات آن ها با یکدیگر شد.

    باورهای مذهبی سلطان غزنوی گذشت که سلطان غزنوی، سخت به مذهب تسنن اعتقاد داشت.

    وی به رغم تغییر برخی از دیدگاه های مذهبی خود، در دو دهه لخیر عمر خویش، تسنن قادر عباسی را می پسندید.

    القادر سخت ضد معتزله و شیعه- اعم از امامیه، زیدیه و اسماعیلیه- بوده و نوعی نگرش اهل حدیثی و حنبلی در مسائل کلامی داشت.

    در اینجا، باید یاد اور شد که بسیاری از علمای اهل سنت آن روزگار، در مبارزه با مخالفان متعدد خود، تفاوتی میان گروه های مختلف شیعه نگذاشته و همه را با اتهام قرمطی گری مورد حمله قرار می دادند.

    سلطان غزنوی نیز که در خراسان با موج تبلیغات اسماعیلیان و نیز معتزلیان و شیعیان روبرو بود، روابطش را با عالمان اهل سنت استوار کرد و با گروه های مخالف سخت درگیر شد.

    یکی از نخستین اقدامات او در این زمینه حمله به شهر مولتان بود.

    که تحت تأثیر تبلیغات اسماعیلی به این مذهب گرویده بودند.

    وی در خراسان که آن روزگار محل رفت و شد مبلغان دولت فاطمی مصر برای رواج مذهب اسماعیلی بود، سخت گیری فراوانی کرده و بسیاری را به زندان انداخت یا کشت.

    زمانی نیز که به سال 420 به ری حمله کرد، به هدف سرکوبی تشیع و اعتزال در این ناحیه بود.

    وی پس از تصرف ری به قلع و قمع عالمان شیعه و معتزلی پرداخت و کتاب های فراوانی را آتش زد.

    روزگار سلجوقیان در آغاز راه زمانی که قراخانیان و غزنویان و خوارزمیان، خراسان و شمال شرق خراسان و ماوراء النهر را میان خویش قسمت کرده بودند، قومی تازه نفس از بیابان گردان از ترکستان به تدریج به ماوراء النهر آمدند.

    تا پیش از غزنویان دولت سامانی در ماوراء النهر و دولت خوارزمشاهیان در شمال خراسان و اندک اندک قراخانیان در ترکستان، اداره این سرزمین ها را در دست داشت.

    سامانیان در میان دولت غزنوی و قراخانی از میان رفت.

    بعد ها، غزنویان، دولت خوارزم را نیز ساقط کردند و با قراخانیان برای مدتی صلح کردند.

    در این میان، صحراگردان ترک که " به حکم انبوهی خانه و تنگی چراخوار از ترکستان به ولایت ماوراءالنهر آمدند، به زمستان، منزلگاه هاشان نور بخارا بود و به تابستان سغد سمرقند." زمانی که قراخانیان با محمود غزنوی

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

تعريف ادبيات گذشته : مجموعه آثار مکتوب و بر جامانده حال : شعر و نثر داستاني و نمايشي و نوشته هاي ادبي و شاعرانه تعريف مکتب يا سبک ادبي : ابتکار در زبان و معاني و شيوه ي بيان تعريف ادبيات مردمي فارسي : ادبيات عرفاني که با زندگي و فرهنگ مردم پ

مدخلي بر ايران شناسي بي دروغ و بي نقاب، ? نشانه هاي بقاياي ابنيه ي کاروان سرايي موجود در استان خراسان، به نقل از صفحه ي ??? منبع اين نقشه ي استان خراسان، همراه نشانه ي کاروان سراها، پيش از تقسيم بندي هاي جديد است. ??? کاروان سرا در مسيرهاي

(‌مقدمه ) تعریف ادبیات گذشته : مجموعه آثار مکتوب و بر جامانده حال : شعر و نثر داستانی و نمایشی و نوشته های ادبی و شاعرانه تعریف مکتب یا سبک ادبی : ابتکار در زبان و معانی و شیوه ی بیان تعریف ادبیات مردمی فارسی : ادبیات عرفانی که با زندگی و فرهنگ مردم پیوند دارد . درس اول خط تصویری : کشیدن تصویر چیزها به دور از ظرافت برای انتقال مفهوم مراحل خط ... خط تصویری .... علامت نویسی .... ...

مقدمه در زمانی که ساکنان حجاز واطراف آن به خاطر موقعیت جغرافیایی خود از قافله ی تمدن عرب واپس مانده بودند و به چادرنشینی روزگار می گذراندند محمد (ص) به پیامبری مبعوث گردید و عربی که گمراه عبادت بت ها بود به سوی پرستش خدای یگانه هدایت شد. اندیشه های نهفته و فکرهای بکری که در سرما بود با راهنمایی های حضرت محمد به راه صحیح ایمان به خدای لایزال افتاد و اعتقادی که این مردم نسبت به ...

ق / 1030 - 864م» با آن که قیام صفاریان و جنگ های یعقوب و عمرو، بغداد را از نزدیک مورد تهدید قرار می‏داد، شورش صاحب الزنج هم موجب تزلزل اجتماعی قدرت خلفا می‏شد؛ قیام علویان زیدی در طبرستان و گیلان منجر به ایجاد دولتی انقلابی و پر تحرک در آن نواحی شد که هدف های شیعی و زیدی را دنبال می‏کردند. از نظر خلفای عباسی این قیام، پیش از واقعه یعقوب لیث صفاری و صاحب الزنج اساس خلافت را تهدید ...

اشتیاق آدمی به دانستن سرگذشت آدمیان پیشینیان و شوق کندوکاو در شیوه زندگی انسانهای دیگر، بانی و باعث ثبت و ضبط وقایع و عامل پیدایش کتابها و مقالات متعدد تاریخی بوده و تاریخ هر ملت و شهری در حقیقت شرح رویدادها و معرف پیشینه فرهنگی، سنتها و باورهای کلی و روابط . مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم یک سرزمین است که آدمی به مقتضای نیاز به آن سرزمین روی آورده و روزگارانی را به سر ...

مشهد(استان خراسان رضوی) واژه مشهد به معنی شهود، حضور و شهادتگاه است و به این معانی به واژه «مشاهد» جمع بسته می شود. واژگان «مشهد» و «مشاهد» در عرف و اصطلاح سده 3 ه . ق، بر گور اولیاء ائمه(ع) و رجال اطلاق می شده است، چنان که در آن زمان، مشهد مرغاب در فارس، و مشهد میهنه ( آرامگاه ابوسعید ابوالخیر) و مشهد توس یا مشهد رضوی در خراسان، وجود داشته است. حضرت رضا(ع) پس از شهادت به دست ...

سامانیان منسوبند به سامان که نام قریه ای بوده است از آبادیهای نزدیک سمرقند و ایشان که در اصل زرتشتی و از امرای محلی ایرانی بوده اند در این قریه به ارث امارت می کرده اند و به همین جهت هر یک از ایشان را سامان خداه یعنی بزرگ وصاحب قریه سامان می خواندند . به گفته اکثر مورخین ، سامانیان از فرزندان بهرام چوبینه سردار معروف هرمز چهارم وخسرو پرویزند لیکن این انتساب هم مانند سایر ...

کلمات کلیدی : تاریخ، قیام، شورشهای شیعیان، عباسیان، الرضا من آل محمد، نفس زکیه، ابن طباطبا، شهید فخ، حسن بن زید "عباسیان" با ادعای انتساب به خاندان پیامبر و شعار جلب رضایت و احقاق حقوق از دست رفته آنان قدرت را به دست گرفتند. گروهی از شیعیان پس از دوران سختی که در زمان امویان پشت سرگذاشته بودند به عباسیان که با شعار "الرضا من آل محمد" بر سرکار آمده بودند، امید بستند. بعدها ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول