پیشگفتار
در نگاه نخستین به مفاهیم آزادى و عدالت، ارتباط و هماهنگى خاصى میان این دو مفهوم نمىیابیم و آنچه را از این دو مفهوم دریافت مىکنیم دو گانگى و تا حدى بیگانگى است.
لیکن پس از بررسى این دو حقیقت و دریافت واقعیت آنها، هیچ گونه بیگانگى را در این دو مفهوم درک نمىکنیم و درمىیابیم که وابستگى میان آنها به اندازهاى است که هر کدام با نبود دیگرى، تحقق نیافته و به وجود نمىآید; آزادى از عدالتسرچشمه مىگیرد و عدالت در پناه آزادى اجرا مىگردد و در نتیجه، پیدایش یکى از آنها بدون دیگرى امکان ندارد. تلاش ما در این مقاله، روشنگرى حقیقت این دو مفهوم از دیدگاه امام خمینى قدس سره و بیان ارتباط و وابستگى میان آنها در اندیشه والاى بزرگترین مجرى عدالت و سخت کوشترین آزادى خواه و آزادى بخش معاصر بنیانگذار جمهورى اسلامى امام راحل قدس سره است که در گفتار و کردار خود، این دو مفهوم را روشن کرده و با تلاشى همه جانبه، خواهان اجرا و پیاده ساختن آنها در جامعه اسلامى بود و روشن است که سخن ما، در روشنگرى مفهوم سیاسى آزادى و عدالت است، نه مفهوم کلامى و فلسفى و دیگر مفاهیم آنها.
مفهوم آزادى
آزادى از مفاهیم بسیار روشنى است که هر کس آن را مىشناسد و نیازى به مراجعه به کتابهاى لغت و آوردن شواهد و نمونهها از نثر و شعر و محاورات مردم و اهل سخن ندارد.
اگر به کتاب لغت مراجعه کنى، همان را مىبینى که از مردم کوچه و بازار مىشنوى و همگان در پرسش از این مفهوم، پاسخ مىگویند: آزادى به معناى رهایى، در قید و بند نبودن و با اراده و اختیار خود کارها را انجام دادن است و بر همین اساس، زمانى که از امام خمینى درخواست مىشود معناى آزادى را بیان کنند، در پاسخ چنین مىگویند:
«آزادى یک مسالهاى نیست که تعریف داشته باشد، مردم عقیده شان آزاد است. کسى الزامشان نمىکند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید. کسى الزام به شما نمىکند که حتما باید این راه را بروید. کسى الزام به شما نمىکند که باید این را انتخاب کنید. کسى الزامتان نمىکند که در کجا مسکن داشته باشید یا در آنجا چه شغلى داشته باشید. آزادى یک چیز واضحى است». (1)
در این سخن، امام به جاى پرداختن به تعریف مفهوم آزادى، به برخى از مصادیق آن اشاره مىکند; زیرا مفهوم آن نیاز به بیان ندارد و بر همگان روشن است و از بدیهیات است. آنچه مهم است، پیاده کردن این مفهوم در عینیتخارجى و بیان پیش نیازها و شروط آن و چگونگى و همین طور شکلگیرى آن در زمانها و مکانها و دیگر نیازمندىهاى آزادى است که باید مطرح شود.
آزادى از مفاهیمى است که براى شناخت آن، در آغاز، باید مفهوم مقابل آن را درک کرد تا بتوان گستره این مفهوم را دریافت نمود. زمانى که مىگوییم آزادى، اگر هیچ کدام از مفاهیمى که در برابر آن قرار گرفتهاند را درک نکنیم، نمىتوانیم حقیقت و گستره این مفهوم را نیز دریافت کنیم. در آغاز باید مقید بودن به یک قیدى را در نظر بگیریم، سپس حدود و مرزهاى آن قید را مشخص نماییم، آنگاه رهایى از آن قید را تصور نماییم و نام آزادى را بر آن قرار بدهیم، مقید بودن به سکونت در یک محل، خلاف آزادى است و رهایى از این قید، آزادى نسبى است که در برابر آن قرار گرفته است. محدود بودن در گفتار و یا در کردار و یا در اندیشه، خلاف آزادى است و رها بودن از محدودیتها، آزادى است.
و بر همین اساس است که عنوان آزادى در هر جایى به کار برده شود، نمىتوان آن را به معناى رهایى از هر قید و بندى تلقى کرد; بلکه باید گفت که این کلمه در برابر چه قید و بندى منظور شده است. اگر در کلام خدا و یا در سخن پیامبر خدا و یا یکى از امامان معصوم علیهم السلام و یا یکى از بزرگان و اندیشمندان دینى و غیر دینى، این واژه آمده باشد، نمىتوان آن را به معناى رها بودن از هر قید و بند و تکلیف و عادت و رسم استفاده کرد و مفهوم مطلق آن را به کار گرفت. این سخن نه تنها در مورد خداپرستان و اهل ادیان صادق است; بلکه در مورد اندیشمندانى که عقیده به خدا و دین ندارند نیز چنین است و هیچ اندیشمندى هر چند خداپرست نباشد و دینى را در زندگانى خود انتخاب نکرده باشد، آزادى را رهایى مطلق و بى بندوبارى بى حد و مرز ندانسته و گستره مفهوم آزادى را هر چند وسیع تلقى کند، در آخر براى آن حد و مرزى هر چند کم و کوتاه در برخوردها، رفتارها، پوشیدن لباس و دیگر نیازها قرارداده است و در هیچ زمانى و هیچ ملتى آزادى مطلق و بى بندوبارى از هر حد و مرزى اراده نشدهاست. هیچ آزادیخواهى از آغاز آفرینش تا امروز پیدا نشده است که بگوید انسان از حیوانات دیگر پستتر است و به هیچ گونه عادت و رسمى براى زندگانى نیاز ندارد و مىتواند در رهایى بى حد و مرزى زندگى کند.
پس در هر موردى که واژه آزادى به کار گرفته شده است، باید گفت که این واژه در برابر چه مفهوم مخالفى از آزادى به کار گرفته شده است و رهایى از کدام قید مقصود بوده است.
آزادى سیاسى در اسلام
از دیدگاه اسلام، انسان آزاد است، آزاد آفریده شده و آزاد زندگى مىکند و از بهترین و بالاترین نوع آزادى برخوردار است، لیکن آزادى به شکل درست و معقول آن و در حد و مرز قانون. قانون براى تامین آزادى تمام افراد جامعه آمده است نه براى محدود ساختن و در تنگنا قرار دادن و گرفتن آزادى.
اگر قانون نباشد، جامعه از آزادى محروم خواهد شد; زیرا اگر خواستها و خواهشها در افراد بدون مرز به کار گرفته شود، همه ناکام خواهند ماند و آرزوها در نزاع و کشمکش از میان مىروند و یا زورمند، ضعیف را پامال کرده و حق زندگانى را از او مىگیرد و گاهى همه افراد نابود خواهند شد. رانندگى در جادههاى یک کشور براى رانندگان آزاد است و راننده حق رانندگى آزاد را در جادهها دارد; لیکن این آزادى با قوانین راهنمایى و رانندگى مرز بندى مىشود.
قانون رانندگى سرعتها را کنترل مىکند، حرکتها را منظم مىکند، حق تقدمها را روشن مىسازد و در نتیجه، رانندگى سالم و آزادى را در اختیار رانندگان قرار مىدهد. قوانین اسلام براى کنترل خواهشها و تنظیم خواستها آمده است تا هر انسانى در سایه قانون از حق آزادى بهرهمند گردد. آزاد اندیشه کند; آزاد، زندگى کند; آزاد، نیازهاى خود را به کار گیرد و از هر قید و بندى رها بوده و تنها در سایه قانون قرار گیرد.
امام خمینى در موضوع آزادى در اسلام چنین مىگوید:
«شما اگر چنانچه به احکام اسلام اعتقاد دارید، این احکام اسلام است. اسلام، انسان را آزاد قرار داده است. انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش ساخته است و مىگوید; هر انسانى در مسکن آزاد است، در مشروب و ماکول، آنچه خلاف قوانین الهیه نباشد، آزاد است. در مشى آزاد است. [این] حکم اسلام است [که] اگر کسى به منزل کسى حمله برد، براى آن کسى که مورد حمله واقع شده است، کشتن حمله کننده جایز است. [آیا] اسلام که این قدر با آزادیها موافق است، ارتجاع سیاه است؟...
اگر اسلام را که همه ما تابع او هستیم قبول دارید و اسلام سرمنشا همه آزادیها و همه آزادگیها، همه بزرگیها و همه استقلالهاست ; اگر اسلام را قبول دارید، این احکام اسلام است. کجایش ارتجاع است؟.» (2)
و هم ایشان در موضوع محدود بودن آزادى در قانون چنین مىگوید:
«آقایانى که اسم از آزادى مىآورند; چه آقایانى که در داخل مطبوعات هستند و چه قشرهاى دیگرى [که] فریادى از آزادى مىزنند، اینها آزادى را درستبیان نمىکنند ویا نمىدانند در هر مملکتى، آزادى در حدود قانون است. مردم آزاد نیستند که قانون را بشکنند و معناى آزادى این نیست که هر کس بر خلاف قانون اساسى یک ملتبر خلاف قوانین ملت هر چه دلش مىخواهد بگوید.» (3)
پس آزادى در اسلام تنها به قانون خدا محدود شده است و جز قانون خدا براى آن، حد و مرزى نیست. زمانى که مىگوییم آزادى اسلامى ; یعنى رهایى از تمام قیدها و بندها جز قانون خدا، رهایى از بردگى در برابر زورمندان، رهایى از وابستگیهاى مادى، رهایى از شهوت و خواست نفس، رهایى از ستم پذیرى و چاپلوسى، رهایى از اندیشه، رهایى از عقیده، رهایى از انتخاب در سایه قانون خدا و حکم اسلام که تنظیم کننده تمام این رهاییها و آزادیها است.
اما رهایى از همه چیز حتى قانون خدا، آزادى سالم نیست ; بلکه حقیقت و واقعیت آن آزادى نیست ; خدا خواسته که انسان از این قید و بندها رها باشد و سرورى و سیادت و عزت را افتخار و سربلندى و کرامت داشته باشد; چنانچه مىفرماید: «و لقد کرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات.» (4) «به تحقیق فرزندان آدم را گرامى داشتیم و به آنها کرامتبخشیدیم و در خشکى و دریا وسیله سوارى براى آنها قرار دادیم و روزى آنها را از نعمتهاى پاکیزه و گوارا قرار دادیم.»
انسان آزاده و با کرامت، آزادى را به معناى بىبند و بارى و رهایى از قانون خدا نمىداند و آن را به معناى پیروى از خواست و خواهش نفس قرار نمىدهد ; بلکه آزادى را در حد قانون خدا محدود مىداند.
امام خمینى قدس سره در معناى صحیح آزادى چنین مىگوید:
«حالا که من آزادم که هر کارى مىخواهم بکنم، آزادم که هر که را مىخواهم اذیتبکنم، آزادم که هر چه مىخواهم بکنم ولو به ضد اسلام باشد، ولو به ضد منافع مملکتباشد; [آیا] این آزادى است؟[آیا] این را ما مىخواستیم؟ ما آزادى مىخواستیم در پناه اسلام، ما مىخواستیم... اسلام هم آزادى دارد; اما آزادى بىبندوبارى نه، آزادى غربى ما نمىخواهیم، بىبندوبارى است او.» (5) و در موضوع آزادى غلط در غرب، چنین مىگوید:
«باید همه بدانیم که آزادى به شکل غربى که آن موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود، از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح کشور حرام است. و برهمه ما و مسلمانان، جلوگیرى از آنها واجب است و از آزادى مخرب باید جلوگیرى شود.» (6)
مفهوم عدالت
راغب اصفهانى در مفردات، عدل و عدالت را به معناى مساوات قرار داده و گفته است:
«عدل، تقسیم کردن به طور مساوى است و بر این اساس، روایتشده است که آسمان و زمین بر پایه عدالتبرقرار شده است، براى آگاهى دادن به اینکه اگر یک رکن از چهار رکن جهان بر دیگرى بیشتر و یا کمتر باشد، بر مقتضاى حکمت جهان با نظم نخواهدبود.» (7)