انقلاب بهمن 57 ایران سرآغاز فصلی تازه در تاریخ کشور ما بود. این انقلاب توانست برای نخستین بار و در وسیعترین سطح میلیونها زن و مرد و پیر و جوان را به عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی وارد کند. بر اثر این انقلاب ، بویژه بدلیل خصلت تودهای آن و از خلال مبارزات ، تضادها و تناقضها، شرایط گذار آرام جامعه ما به دورانی نوین پدید آمد، که نشانههای آن، اکنون در جنبش اصلاحات انقلابی، موسوم به جنبش دوم خرداد خود را نشان میدهد. شاید کسانی نخواهند و یا نتوانند پیوندهای جنبش اصلاح طلبی انقلابی کنونی ایران را با انقلاب 57 بپذیرند، اما این نخواستن و یا نتوانستن در واقعیت این پیوند تغییری نمیدهد. تشدید توطئهها علیه اصلاحات انقلابی و جنبش کنونی مردم ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور، که هم انقلاب 57 و هم جنبش کنونی را شامل شده، خود به نوعی دیگر در تائید این پیوند است. این توطئهها، تنها در مقاومت خونین سرمایهداری بزرگ تجاری و زمینداران بزرگ و مافیای وابسته به آن خلاصه نشده است. در عرصه ایدئولوژیک و روانی نیز توطئههائی که از ابتدای انقلاب 57 و با هدف تحریف مضمون این انقلاب به راه افتاده بود ، اکنون علیه جنبش اصلاحات تشدید شده است.
نکته مرکزی در این کارزار ایدئولوژیک و ظاهرا علمی عبارتست از طرح نظریه هایی، که ظهور و بروز و پیروزی انقلاب بهمن 57 را در چارچوب به اصطلاح تقابل تاریخی سنت و مدرنیته جای داده و این انقلاب را به عنوان واکنش سنت در برابر مدرنیته و یا بعضا انتقام سنت از مدرنیته تعبیر مینماید. بر اساس این نظریهها، گویا سرعت نوسازی و مدرنیسم یا به گفته برخی دیگر غربی شدن جامعه ایران در دوران دیکتاتوری شاه چنان شتاب گرفته بود که اقشار و لایه های سنتی یا توده های مسلمان جامعه توان انطباق یا تحمل آن را نیافتند و در نتیجه به واکنش در برابر آن پرداختند و به انقلاب روی آوردند!