مقدمه: تعزیه در لغت به معنی سوگواری ]=تعزیت[ بر پای داشتن یادبود عزیزان از دست رفته، تسلیت، امر کردن به صبر و پرسیدن از خویشان مرده است، ولی در اصطلاح به گونهای نمایش مذهبی منظوم گفته میشود که در آن عدهای اهل ذوق و کار آشنا در مناسبتهای مذهبی و به صورت غالب، در جریان سوگواریهای ماه محرم برای باشکوهتر نشان دادن آن مراسم و یا اولیای خدا به روز رستخیز، تشفی خاطر.
بازیافت تندرستی و یا برای نشان دادن ارادت و اخلاصی فزون از اندازه به اولیا به ویژه اهل بیت پیامبر(ص) با رعایت آداب و رسوم و تمهیدهایی خاص و نیز بهرهگیری از ابزارها و نواها و گاه نقوش زنده برخی از موضوعات مذهبی و تاریخی مربوط به اهل بیت به ویژه واقعه کربلا – را پیش چشم بینندگان باز آفرینند.» بی تردید تعزیه نمایش مذهبی و ملی ایرانیان است و شیعیان ایران با عشق به ائمه اطهار(ع) رویکردی درخور به این آیین تاریخی داشتهاند.
اگر چه در مورد تاریخ و ویژگیهای تعزیه در ایران کتابهای ارزشمندی به چاپ رسیده است اما، تاکنون تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق مشخص نبوده است.
صادق همایونی نویسنده و پژوهشگر صاحب نام که پیش از این کتابهای با ارزشی از جمله «تعزیه در ایران» و «تعزیه و تعزیه خوانی» از او منتشر شده است، در این کتاب با کاوشی درخور توجه کوشیده است که با استناد به مدارک و اسناد گوناگون تاریخی، شیراز دوران زندیه را به عنوان خاستگاه تعزیه معرفی کند.
در مورد تعزیهها و اینکه چگونه، کی، کجا و در چه زمانی پدید آمدهاند گفتگوهای زیادی شده ولی تاکنون مسلم نشده است که کدام یک از اظهار نظرها و احتمالات قریب به یقیینی که در این زمینه مطرح است بر سایرین مرحج است.
به طور کلی سه نظریه در این باره وجود دارد.
نظریهای پدیدآمدن تعزیه را مربوط به دوران صفویه میداند.
نظریه دیگری آن را محدود به دوران زندیه میشمارد و نظر سومی، این پدیده شگرف مذهبی، ملی، هنری را به دوران قاجاریه منسوب میدارد.
ناگفته نماند که مراد و مقصود از تعزیه در این گفتار معنی و مفهوم مطلق نمایشی آن است و بس نه مفهومی که در لغت از آن استنباط میشود که عزاداری را به صور مختلف شامل است.
در واقع آن امری مورد نظر ماست که در آن عناصر شعر حماسی و غنایی، حرکت، گفتگو و موسیقی – که پیوسته در کنار آن بوده – موجبات تأثیر نمایشی آن را با در آمیختن به هم فراهم کردهاند و به زبان دیگر آن زمانی که عزاداری از صورت اولیه در عین حال پر شکوه خود، یعنی گریه و زاری، سینه زنی، مرثیه خوانی و نوحه سرایی، شبیه گردانی و شبیه سازی خارج شده و جلوه خاص و زیبای نمایشی به خود گرفته.
تعزیه زمانی قادر است مفهوم خود را القا کند که شبیه با پوشیدن لباس و مجهز شدن به ابزار کارزار در صحنه حضور یابد و با طرف به گفتگو بپردازد و حرکت و جنبش ناشی از اصل ماجرا را به ببیننده القا کند.
و عناصر مشکله تراژدی ارسطوئی را که عبارت از «تقلید عملی است جدی و پرشکوه که هم دارای آرایش است و هم در نوع خود کامل و از صورت بیان شفاهی و شرح ماجرا فراتر رفته و دربرگیرنده گفتگوها و حوادثی باشد که عواطف بیننده را برانگیزد و در او ایجاد رقت و وحشت کند و در نهایت تزکیه او را سبب گردد»، با خود و در خود و جوهره ذات خویش داشته باشد.
البته مسلم است که در گامهای نخستین آن توانایی و قدرت تام و تمام را ندارد.
در باره ارزش آنها «این قدر میتوان گفت که سادگی و بی تکلفی مهمترین مزیت آنها است» و در عین حال در آنها «سوزی و دردی بیاندازه هست که در کسانی که حس دینی قوی دارند تأثیر تمام دارد و این در حالی است که در همه درامهای مذهبی اقوام جهان هست…» و طی طریق آن ازمنهای دراز را طلب کرده تا به مرز تجلیل خام و ساده نمایشی رسیده است و در حقیقت «…عزاداری، روضه خوانی، سینه زنی، شبیه گردانی و مرثیه سرایی و ترکیب و تلفیق آنها با ابزار فلزی و پارچهای و گیاهی و نواهای موسیقی و نیز بهرهوری از ذوق جاری و جمعی توده واقعی مردم در شکوفایی و گسترش خود سود جسته» «ذوق دسته جمعی همان است که در مراسم سینهزنی و عزاداری به ویژه در دهه نخست ماه محرم به صورت تزیین علم و کتل و بستن حجله قاسم و نخل و چلچراغ و استفاده از حیواناتی چون شیر و شتر و اسب و یا پوست شیر نمودار شده و با گذشت زمان طبعاً پدیدههای نو را در خود جذب میکند.» «البته این ذوق زاده روح شاعرانه و تخیل صادقهای است که در میان همه ملل به ویژه ایرانیان وجود دارد.
این نبوغ و ذوق متعالی گاه فردی است، نظیر تجلی آنها در شعر، نقاشی، کاشیکاری، معماری، موسیقی و گاه جمعی است نظیر همکاریهای اجتماعی و صمیمانه و صادقانه مردم عادی در مراسم سنتی اعم از مذهبی و ملی.» «..
نبوغ و ذوق جمعی و فردی تفاوتی دیگر نیز با هم دارند و آن این است که نبوغ فردی اوج شکوفایی فرهنگی را دربردارد که بعد از رشد و تکامل و عبور از ذهنیت عاطفی و بهرهوری از خلاقیت و استعداد بروز میکند و فقط در یک شخص با خصائص ویژه از حیث قوای ذهنی و فکری و احساس بروز میکند» و بار غنی فرهنگ گذشته و معاصر را نیز با خود دارد و«… بعد از مرگ و ای بسا در زمان حیات شخص به پایان میرسد، مثل اوج غزل و تجلی تابناک و سرمدی آن در شعر انسانی به نام «شمس الدین محمد حافظ».
ولی ذوق و نبوغ جمعی هر چه هست پایا است و از نسلی به نسل دیگر میرسد و هر نسلی با تابعیت از شرایط حاکم بر زمان خود در تکامل و حفظ آنچه را که خلاقیتهای جمعی و گروهی به وجود آورده و بی آنکه بخواهد و یا نخواهد و بداند و یا نداند میکوشد…» و «… البته اگر تجلی این پدیدهها با مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، ملی و یا نظامی روبرو نشود زوال ناپذیر و مستمر است هرچند از اوج فرهنگی و خلاقیتهای وصف ناپذیر هنرمدان بزرگ طبیعتاً بهرهوری نیست.» باری کوشش بر این است که در این گفتار نظریات گوناگون مطروحه در باره تعزیه را مورد بررسی قرار دهیم تا از میان ابهامات و احتمالات تا حدودی واقعیت امر آشکار شود.
دوران صفویه اینکه گفته شده است تعزیه در دوران صفویه (1501م=907ه.ق 880 ه.ش) تا (1722 م= 1125ه.ق.
= 1101 ه.ش) به وجود آمده است با هیچ دلیل و مدرکی همراه نیست.
نوشتههای جهانگردان در این دوره صرفاً دلالت بر مشاهدات عینی آنان از عزاداری دسته جمعی، و حرکات دسته جمعی، سینه زنی، قمه زنی، زنجیرزنی، سنگ زنی، نوحه خوانی، مرثیه سرائی و احیاناً شبیه سازی و شبیه گردانی دارد و بس.
احیاناً از حرکات گروهی و پوشیدن لباسهای سبز و قرمز و سوارشدن بر اسب یا شتر یا کجاوه و حرکت دادن علم و کتل سخن نیز به میان آوردهاند و تهاجمات دو گروه مخاصم به یکدیگر.
البته گاه به اشتباه هر گونه عزاداری را تعزیه خوانی عنوان کردهاند که به یک تعبیر درست هم هست ولی نوشتههای آنان، با تعبیر و تفسیری که ما از تعزیه داریم و این مفاهیمی که هنر نمایشی آنها را داراست تطبیق نمیکند و هیچ گونه نسخه خطی هم که تاریخ آن زمان را با خود داشته باشد در هیچ کجا تاکنون به دست نیامده و مشاهده نشده که حداقل معیار و ملاک کار و استدلال در این بحث باشد.
شادروان دکتر محمد جعفر محجوب مینویسد: «برای اثبات این که تعزیه در دوره صفوی وجود داشته هیچ مدرک داریم.» این اظهار نظر از آن حیث جالب و حائز اهمیت است که ایشان قبلاً عقیده داشتند تعزیه احتمالاً در دوره صفوی پدید آمده است و در همین مقاله یادآور شدهاند که «با اینکه هیچ گاه در طول این سالهای گذشته از تحقیق باز نایستادهام نه قادر به کشف رد واضحی از تعزیه یا متنهای متعلق به آن دوره شدهام و نه چیزی از آن شنیدهام.» پرویز ممنون با استناد به سفرنامههای «سالامون» انگلیسی و «وان کوگ» هلندی که در سالهای 1734 تا 1736 م.
مقارن 1147 ه.ق.
تا 1149 و 1113 ه.ش.
تا 1115 به ایران آمدهاند و آن ایام منطبق با سه سال آخر حکومت صفویه است معتقدند که آنچه نامبردگان بر مبنای مشاهدات خود نوشتهاند دلالت بر وجود تعزیه در آن زمان دارد.
و حال آنکه گزارشهای مزبور تنها میتوانند دلالت بر شبیهسازی یا شبیهگردانی کنند.
نه شبیه خوانی یا تعزیه خوانی و تشخیص تفاوت این دو برای یک سیاح خارجی آسان نیست و اگر نام از تعزیه بودهآند مرادشان صرفاً مراسیم بوده که جنبه سوگواری داشته است و به علاوه آنچه را هم که نامبردگان نوشتهاند حکایت از انجام مراسم سوگواری روی عرابه دارد و مشاهداتشان فاقد عنصر نمایشی مورد نظر ما را از حیث گفتگو و حرکت و انتقال حرکت به ذهن و خاطر تماشاگر است.
و به علت فقدان دیالوگ به نحو حماسی شبیهگردانی هرگز نمیتواند تعزیه تلقی شود.
ایشان یکی دیگر از دلائل وجود تعزیه در آن زمان را، وجود تعزیه در دوره زندیه میدانند و معتقدند که دوره شاه سلطان حسین بهترین دوره برای رشد و ایجاد تعزیه بوده است و حال آنکه در دوران شاه سلطان حسین آن قدر مصائب و گرفتاریها و شورشها و قحطیها در داخل کشور زیاد بود که مجال تجلیل اینگونه پدیدهها که نیاز به محیط مساعد و حمایت حکومت دارد وجود نداشته.
از آن گذشته بیان مخالفتی هم از آن زمان از ناحیه روحانیون بلند مرتبه زمان وجود ندارد و حال آنکه در دوره قاجاریه مخالفتها گاه علناً و آشکارا بوده.
استدلال دیگر آقای ممنون این است که چگونه تعزیه فقط در دوره زندیه توانسته شکل نمایشی به خود بگیرد و اصولاً در دوره مذور برای رشد و گسترش تعزیه مدت کافی نبوده است که باید گفت عزاداری وجود داشته ولی شرایط حاکم بر زمان در دوره کریمخان زند به خوبی میتوانسته موجب بروز و شکفتن آن باشد و ایراد دیگری که دارند این است که تعزیه حضرت قاسم را به عنوان یک تعزیه کامل نمیشناسند و عقیده دارند باید تعزیههای اساسی به وجود آمده باشد تا این تعزیه که در دوره زندیه وجود داشته بتواند ایجاد شود، اتفاقاً قضیه بر عکس است.
تعزیه حضرت قاسم به خاطر قدرت و غنای تراژیک آن و انسی و الفت حوادث عاطفی آن با مردم و ساده بودن ماجرا در عین غمانگیزی باید زودتر ایجاد شده باشد چنانکه شده است و اولین سیاحانی که تعزیه را به صورت نمایشی دیدهاند بیشتر از مشاهده این تعزیه یاد کرده و گزارش دادهاند و حال آنکه از سایر تعزیههای غنی و اصلی بعدها بالاخص در دوره قاجاریه نام برده شده است.
«سفرنامه فدت آفاناس یویچ کاتف» که در سالهای 24 و 1623 میلادی (مقارن 1033 و 1036 ه.ق.
و 1002 و 1003 ه.ش.) یعنی دوره شاه عباس نوشته شده فقط گزارشی از سوگواری را دربردارد: «روزهای عزا از اول ماه قمری (محرم) شروع میشود و تا دهم ادامه مییابد.
مردان همراه با نوجوانان پای برهنه و لخت در حالی که شلواری به پا دارند و بدن خود را چون قیر سیاه کردهاند در کوچه و بازار و میدانها به راه میافتند و در دستهای خود سنگی را نگه میدارند و به یکدیگر میزنند و مدام فریاد میزنند (حسین، حسین) تابوتهای مخملدار در جلوی شترهایی که روی آنها بچههای لخت را طوری نشاندهاند که صورتشان به دم شتر است حمل میکنند و بچهها فریاد میزنند «حسین حسین» پیشاپیش تابوتها چوبهای بزرگی را حمل میکنند و نیز به همراه اسبان آنها دو طفل لخت که بدن و سر و صورت خود به خون آلودهاند سوار بر اسب در حرکتند.
روی اسب دیگری مرد لختی که خود را به پوست گوسفند خاکستری پیچانده است به طوریکه پشمهای گوسفند به بدن اتو تماس دارد و قسمت بی پشم به بیرون است به آرامی با اسب حرکت میکند و نیز دراز گوشی که از پوست حیوان ساخته و از کاه انباشته از پهلو نگه داشتهاند تا نیفتد با کلاه منگوله دار و با تیر و کمانی از چوب باریکی آویزان، در جلوی این تابوتها میکشند و همه به آن ناسزا میگویند و آب دهان میاندازند.
این عمل در میدانی که همه زن و مرد و بچه بدان جمع شدهاند صورت میگیرد.
زنان نالهها و شیونها سرمیدهند و مردان و کودکان سرهای خود را میشکافند و خونآلود حرکت میکنند و نیز پوست دستها و سینههای خود را با تیغ میبرند و خون را به سروصورت و دستهای خود میمالند و در عاقبت آن حیوانی ساختگی را با نفت و کاهی که دارند به خارج از شهر و به صحرائی میبرند نفت به روی آن میریزند و با کاه آتش میزنند و به خود با زنجیری میکوبند.
بدین ترتیب آنها به خاطر امام حسین(ع) و اصحاب او به دست ملعونهایی به شهادت رسیدهاند عزاداری میکنند.
گویا منظور از بچههای خونین همان کودکان بیگناه اوست که شهید شدهاند و حیوان انباشته از کاه نیز نشانه آن کس است که او را به قتل رسانده است.» البته به روایتی «… دیلمین که پادشاهان ایرانی و شیعی مذهب بودند مظالم خلفا و داستان جانگداز کربلا را به صورت شبیه مجسم میساختند اما این نمایشها صامت بود و افراد با نمایش مناسب سوار و پیاده خودنمائیی میکردند.» توماس هربرت Thomas Herbert که در سالهای 1626 و 1627 میلادی (1035 و 1036ه.ق و 1004 و 1005 ه.ش.) در دوره شاه عباس به ایران آمده و ژان باتیست تاورنیه Jean Baptist Tavernier که در میان سالهای 1632 و 1638م (1042 تا 1048 ه.ق 101م تا 1017 ه.ش.) سفرهای متعددی به شرق کرده و در زمان سه تن از پادشاهان صفوی شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان به ایران آمدهاند هر چند از شبیه سازی و شبیه گردانی در مراسم عاشورا سخن راندهاند ولی هیچکدام از تعزیه نامی نبردهاند.
ئولیاریوس Olearious که در سال 1637 م (1047ه.ق.
1016ه.ش.) مراسم عزاداری را در اردبیل دیده و ژان شاردن jean chardin که در فاصله سالهای 1664 تا 1667 م (1075 و 1078 ه.ق.
1043 و 1046 ه.ش.) به ایران آمده و دقیقترین و جامعترین گزارشها را از مشاهدات خود با وسواسی حیرت انگیز نوشته و سانسون Sanson که در سال 1683 م(1095 ه.ق.
1062ه.ش) در زمان شاه سلیمان صفوی به ایران آمده و اتفاقاً خود از مبلغین مسیحیت بوده هیچ یک در کتاب خود ذکری از تعزیه خوانی نکردهاند.
جملی کارییر Gemellicarier نیز که در سال 1664م (1075ه.ق 1043 ه.ش) در روزگار شاه سلیمان در ایران بوده است در حالیکه به مراسمی دیگر اشاره کرده از شبیه خوانی چیزی ننوشته است.
سالامون Salamon انگلیس و وان گوک هلندی Van goch که قبلاً به نام آنان اشاره شد فقط از شبیهگردانی روی عرایه ذکری به میان آوردهاند و نیز سایر مراسم مربوط به عاشورا.
با این اوصاف چگونه و با چه تعبیری میتوان تعزیه را پدیدهای از روزگار صفویه دانست؟!
آقای مرتضی هنری که خود از طرفداران این عقیدهاند که تعزیه در دوره صفویه ایجاد شده در مقدمه کتاب «تعزیه درخور» نوشتهاند: «بنابر گفته آگاهان محلی خوریها 54 مجلس تعزیه را که از زمان صفویه به یادگار مانده بوده است به دست آوردند و 6 تعزیه دیگر بر آن افزودند و از اول محرم تا آخر ماه صفر هر روز یک مجلس از این شصت تعزیه را برپا میداشتند.
در این مقوله نباید تأثیر ابوالحسن یغما شاعر گرانقدر و بزرگ خور (تولد 1196ه.ق.
وفات 1276) را نادیده گرفت چه آن مرد بزرگ و فرزندان گرانمایهاش اسماعیل هنر و احمد صفایی و ابراهیم دستان (یغمای دوم) و دیگر شاعران خور مانند تاراج، کیوان، فرهنگ و دیگران صدها نوحه و مرثیه در رثاء خاندان نبوت و به ویژه در بیان فاجعه کربلا سرودهاند که هم اکنون نیز با آهنگهای محلی خوانده میشود و از حیث مضمون و مفهوم در زبان شعر اهمیت بسیار در ادبیات مذهبی ایران دارد…» و نیز در همان جا آمده است که «حدود چهل و سه سال پیش که بین دو برادر (مقصود نویسنده فرزندان یغما است) اختلاف افتاد و کار این اختلاف به شبیه خوانی شبهای محرم کشیده شد در یکی از شب های دهه محرم یکی از برادران که نسخهها و جنگهای تعزیه در اختیار او بود همه را در حسینیه در آتش ریخت و سوزانید و بدین ترتیب آن گنجینه عظیم که همه به دست خوشنویسان و سروده شاعران گرانمایه خود بود یکسره از میان رفت و تناه به پنج تعزیه که پیش چشم است به اضافه فتح خیبر (بلغوزو) که رونویسهایشان در دست دیگران بود بر جای ماند».
و نیز در همان جا آمده است که «حدود چهل و سه سال پیش که بین دو برادر (مقصود نویسنده فرزندان یغما است) اختلاف افتاد و کار این اختلاف به شبیه خوانی شبهای محرم کشیده شد در یکی از شبهای دهه محرم یکی از برادران که نسخهها و جنگهای تعزیه در اختیار او بود همه را در حسینیه در آتش ریخت و سوزانید و بدین ترتیب آن گنجینه عظیم که همه به دست خوشنویسان و سروده شاعران گرانمایه خود بود یکسره از میان رفت و تناه به پنج تعزیه که پیش چشم است به اضافه فتح خیبر (بلغوزو) که رونویسهایشان در دست دیگران بود بر جای ماند».
این ادعا در مورد وجود پنجاه و شش تعزیه از زمان صفویه به چند دلیل نمیتواند دست باشد یکی اینکه هیچ کدام از سیاحان نامی از تعزیه در دوره صفویه نبردهاند و هیچ کدام کسی را به عنوان تعزیه خوان معرفی نکردهاند و هیچ تذکرهای نامی از شاعری تعزیه گو نبوده است.
دیگر این که اگر تاریخ تولد و فوت یغما درست باشد که قطعاً درست است، او بعد از فوت کریم خان زند که در سال 1913 هـ.ق.
(1799م و 1144 هـ.ش.) بوده است متولد شده است.
بنابراین اگر تعزیهای هم سروده باشد مربوط به اوایل دوره قاجاریه است که این خود عدم وجود تعزیه را در دورهصفویه تأیید میکند از آن گذشته اولاً چه مدرکی در دست است که ادعای وجود 54 تعزیه درست باشد؟
ثانیاً از کجا معلوم است که تعزیههای سوخت شده همانها بوده؟!
زیرا اگر چنین بود باید پنج تعزیه باقیمانده به نحوی از انجام ثابت شود که مربوط به دوره صفویه است که دلیل بر این مدعا وجود ندارد.
البته سرودن نوحه و مرثیه به وسیله فرزندان یغما دلیل وجود تعزیه نمیتواند باشد.
نکته دیگر این که وجود شصت تعزیه و اجرای آن در مدت 60 روز آن هم در آن زمان که هنوز تعزیه اصل و اساسی نداشته و مدرکی آن را تأیید نمیکند بعید به نظر میرسد!
بالاخص که کاملترین مجموعه تعزیهای که در دوره فتحعلی شاه وجود داشته «مجموعه خوچکو» است که در باره آن سخن خواهیم گفت.
از همه گذشته چگونه است که از شصت تعزیه نام حداقل پنجاهتای آنها به یاد کسی در خور نمانده است و در کتاب مذکور فقط از 38 تعزیه نام برده شده؟!
و این که در همانجا آمده است که «اسماعیل هنر فرزند ارشد یغما شبیه فرنگی را ساخت که در آن تعزیه یزید در مجلس عام به لب و زبان حضرت حسین(ع) چوب میزد و نماینده یا کنسول دولت روم که عیسوی بود و در آن مجلس حضور داشت پس از شنیدن آیات «سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» «از دو لب سربریده امام حسین علیهالسلام به اسلام گروید و یزید را ملامت گرد» که اولاً در مورد سرایندگان تعزیهها و نام و ناشن هر یک سخن بسیار است که جای گفتگوی آن، در این مقال نیست.
ثانیاً به فرض که درست باشد با توجه به ترایخ وفات یغما و سن این فرزند، سرودن آن به دوران قاجاریه میرسد و این امر هم نمیتواند چیزی را از نظر وجود 54 تعزیه ادعایی به اثبات برساند، بخصوص که بعد از صفویه و به ویژه در دوره افشاریه کار عزاداری و مراسم سینهزینی به افول گرائیده زیرا حکومت افشاریه علناً مخالفت خود را با برگزاری آن عنوان کرده بود چه این واقعیتی است که «با پشتیبانی قشرهای مرفه و حاکم جامعه است که شبیه خوانی به صورت یک سنت کاملاً نمایشی درآمده است زیرا برای پیشرفت یک هنر نمایشی امکانات اجرایی مانند فضای مناسب برای اجرای نمایش، مسائل نمایشی، استقبال عمومی و غیره لازم است که در مجموع به بنیه مالی و پشتوانه قدرت یا قدرتهای اجتماعی نیاز دارد.» «آخرین گزارش مهم از مراسم محرم در عهد صفویه به قلم یک هلندی است به نام کورنی یل لابرون در سال 1704 که گواه شکوه فزونی یافته مراسم مزبور است، لابرون از شمار عزادارانی سخن میگوید که از راه ادا و بازی بدون کلام صحنههای حزنانگیز متنوعی از مصیبت امام حسین(ع) و اهل بیت او در مدت محاصره و جنگ کربلا و نیز صحنههای به اسیری رفتن زنان و کودکان پس از شهادت امام را نمایش میدادهاند.
این صحنهها که بر سکوهای سیار و ساکن بازی میشده بسیار مشکل بوده و با توالی تقویمی نمایش داده میشدند از شرح و توصیف لابرون معلوم میگردد که شرکت کنندگان در فراهم آوردن البسه مناسب نهایت سعی خود را به کار میبستند ضمن آن که بعضی از آنها نیز برای نشان دادن ضربات و جراحات وارده پیکر خود را رنگ سرخ و سیاه میزدند…» «… اما به رغم این تظاهرات هنوز نمایش درامی پدید نیامده بود بنابر گزارش لابرون جای اشعار غنایی خالی بود..» بنابر این قاطعانه میتوان گفت که وجود تعزیه در دوران صفویه به کلی منتفی است و بر این ادعا جای هیچ گونه شک و شبههای وجود ندارد و احتمالی سوای این بسیار بعید مینماید.
دوره زندیه با استقرار حکومت زندیه 1765م (1179هـ.ق.
و 1144 هـ.ش.) که کریمخان زند زمام امور را به دست گرفت اجرای مراسم مذهبی به شیوه دوران صفویه که تا آن روزگار راکد شده و اگر مراسیم هم صورت میگرفت بسیار ساده بود وصرفاًجنبه عزاداری داشت نضج گرفت.
چه به روایتی نادر شاه چنانکه گفته شد، به عللی که به مسائل اجتماعی و سیاسی زمان ارتباط مییافت و عقاید مذهبی نیز بی تأثیر در آن نبود مخالفت خود را با برگزاری مراسم به آن گونه که قبل از او رواج داشت ابراز داشته بود ولی کریم خان گرچه متظاهر به مذهب نبود و تعصب شدیدی ابراز نمیداشت ولی این واقعیتی است که آرامش و ثباتی که به وجود آورده بود محیط را مستعد توجه بیشتر به مراسم مذهبی و نیز سایر پدیدههای اجتماعی کره بود.
«… در زمان او با پیروان کلیه مذهب یکسان رفتار میشد، انسانی مؤمن به اصول دینی و پرهیزگار بود.
در جوار کاخ خود مسجد باشکوهی ساخت و برای خدام آن ماهیانهای تعیین کرد همچنین در دوران سلطنت خویش (که خود را همیشه وکیل میخواند) وجوه فراوانی را صرف امور خیریه کرد و به عنوان یک پادشاه مذهبی شهرت یافت…» این پادشاه محبوب پس از آن که قدرت را به دست گرفت و قیامها و شورشهای مخالف خود را فرو نشاند تمام قدرت و امکانات خود را در جهت عمران و آبادی شهر محبوبش یعنی شیراز و برقراری نظم و حکومتی همراه با عدل و انصاف در سایر شهرها که در تحت سلطه او قرار داشتند به کار گرفت… کریم خان سلوکی همراه با آزادگی و مهربانی داشت.
بسیاری از بناهایی که در دوره او ساخته شدن و به اتمام رسیدند فقط به این دلیل به عاطل و باطل نماند.
یک چنین طرز فکر و رفتاری موجب شرف و افتخار این انسانترین و با فرهنگترین پادشاهان میباشد.
او به سادگی از خطاها چشم میپوشید و حتی بسیاری از کوششهایی را که علیه جانش به عمل آمد نادیده گرفت، در حالی که اطرافیانش او را تشویق میکردند تا هرچه شدیدتر خطاکاران را تنبیه کند..
گرچه کریم خان به کلی بی سواد بود ولی فکر خلاقه و شناخت او از انسانها جبران بیسوادیش را میکرد.
او را باید از مشوقین بزرگ هنر دانست…» «… وی به وضعیت اقتصادی و تجاری توجه فراوان داشت، طمع کار و خسیس نبود مالیاتی که اخذ میکرد ناچیز بود و داد و ستد خارجی را شدیداً حمایت میکرد…» او در زمان حکومت خود بسیاری از بقاع متبرکه و مساجد را تعمیر کرد و اینها در کل میتواند وضعیت اجماعی زمان او را به وضوح مشخص سازد و جامعه از هر حیث مستعد و آماده هر گونه خلاقیت هنری و غیر هنری بدارد.
بطور کلی به قول نویسنده فارسنامه «خوبیهای او هزار و بدیهای او یکی بود» ولی افسوس که بعد از مرگ کریمخان 1779م (1193هـ.ق.
1158هـ.ش.) جانشیانش برای حکومت جنایاتی آن چنان هولناک مرتکب شدند که ننگ و نفرین به همراه دارد.
قدیمیترین مدرک مستندی که در باره تعزیه خوانی در دست است سفرنامه ویلیام فرانکلین است که حاوی مشاهدات وی در طی سفر، از دیدهها و نیز شنیدهها است.
این سفر در فاصله سالهای 1787-1786م (1201-120هـ.ق.) و 1165 و 1166هـ.ش.) صورت گرفته است که در حدود نه سال از مرگ کریم خان زند گذشته بوده نامبرده در 27 فوریه 1786 و 27ربیع الثانی 1200هـ.ق.
به طرف ایران حرکت کرده و به شیراز آمده و تخت جمشید را نیز دیده است.
خود وی مینویسد: «… روز 29 مارس برابر نهم جمادیالثانی 1201هـ.ق.
در ساعت 9 صبح به لطح الهی به شهر شیراز که مقصد من بود رسیدیم…» راهی که وی برای رسیدن به شیراز طی کرده از بمبئی به بوشهر و از بوشهر به چغادک، دالکی، کمارج، کازرون، دسترجان، خانه زنیان و چنار راهدار بوده.
وی در این مسیر مشاهداتش را دقیقاً نوشته است.
از تخت جمشید، ارگ کریمخانی، بازارها، مسجد کریم خان، مسجد نو، زورخانهها و باغها دیدار کرده و از بسیاری از آداب و رسوم مردم شیراز نظیر مراسم گلریزان و خون بها و ازدواج و تدفین یاد کرده و همه را به رشته تحریر درآورده.
آرامگاههای سعدی و حافظ و نیز باغ دلگشا را چنانکه دیده توصیف کرده است.
از مراسم ملی، مذهبی و عقاید مردم و علاقمندی آنان به ائمه معصومین و نیز حضرت شاه چراغ (ع) و سینهزنی و عزاداری ماه محرم به دقت و وضوح یاد نموده.
وی در پایان کتاب خود ضمن شرح ماجرای بازگشت خود که روز 11 اکتبر 1787م(1302هـ.ق.
1166هـ.ش.) گوشههای جالبی از تاریخ دوران زندیه را که خود شاهد و ناظر آن بوده به اختصار ولی با دقتی درخور نوشته و چه بسیار که از کریم خان زند و شیوه حکومت و روش ملک داری او و سادگی و صداقت رفتار و کردارش زبان به تمجید گشوده است.
وی مینویسد:«..مرگ کریم خان در سال 1779م.
به هنگامی که هشتاد سال از عمرش میگذشت اتفاق افتاد.
این واقع موجب تألم و تأثر عموم مردم مخصوصاً اهالی شیراز گردید که از آن پس هرگز نام او را جز به احترام و دعا بر زبان نراندند و هرگاه نامی از وی به میان میآید اشک تحسر و سپاس فرو میریزند…» و در جایی دیگر مینویسد:«… مردم یاد او را به عنوان افتخار ایران گرامی میدارند…» فرانکلین از وضع اجتماعی و سیاسی آن زمان که خود در شیراز بوده و چنانکه یاداوری شد و خود وی نیز نوشته است موشکافانه نکاتی را یادآور شده و برای اعتبار بخشیدن به گزارش و خاطرات خود در جایی نوشته است که مشاهداتش، مشاهدات عینی اوست و میتواند سندیت داشته باشد..» و نیز هم او در مورد منابع گزارشهایش از زمان کریمخان مینویسد که: «… من این اطلاعات را از وقایع و اتفاقاتی که از زمان مرگ کریم خان تا به حال که نه سال از آن میگذرد در ایران به وقوع پیوسته از زبان افسران ارتش و سایر افرادی که در جریان این وقایع بودهاند و اینک در شیراز به سر میبرند به دست آوردهام…» وی در مورد لطفعلی خان زند مینویسد:«… جعفرخان دارای فرزندان متعدد است که بزرگ ترینشان لطفعلی خان جوانی است 19 ساله بسیار برومند و مورد علاقه خاص افرادی که تحت حکومت پدرش قرار دارند، او اخریاً بیگلربیگ فارسی و حاکم شیراز شده است..» و نیز یادآوری میکند که در ایران دو رقیب داعیه حکومت دارند یکی آقا محمد خان و دیگر جعفر خان و اگر این یکی (مراد، جعفر خان پدر لطفعلی خان است) موفق شود و بر آن دیگری غلبه کند احتمال آنکه بتواند ایرانی آزادتر و سعادتمند تر به وجود بیاوری خیلی زیاد است.
اما بدون شک از بین بردن اثرات و جبران خساراتی که ناشی از انقلابات و شورشهایی که طی چند سال اخیر در کشور به وقوع پیوستهاند سالهای متمادی وقت لازم خواهد داشت.
چه کشوری شرقی که استعاره (بهشت عدن) نامیده میشد و سرزمینی بود مصفا و حاصلخیز اینک به واسطه انتقام جوییهای بیرحمانه و جنگهای پی در پی به مخروبهای بی حاصل تبدیل شده است…» در آخر کتاب آمده است که: «… در طی مدتی که مطالب فوق را تنظیم میکردم و برای چاپ آماده میساختم نامههایی از ایران دریافت داشتم که در آنها نوشته شده است جعفر خانه با حمله به شهر لار آن جا را فتح کرده و آخرین خبر حاکی از آن است که آقا محمدخان با بیست هزار سرباز به حوالی تخت جمشید رسیده است…» ویلیام فرانکلین در مورد سینهزنی و سایر مراسم خاص محرم بدواً اشاراتی راجع به اعتقاد شدید مردم به اسلام و علاقمندی زائد الوصف آنان به حضرت علی(ع) و دوازده فرزند وی،نکاتی را یادآوری میکند و ماجرای دهم محرم را بیان کرده و سپس مینویسد: «تمام وقایعی را که فوقاً شرح داده شد ایرانیها طی ده روز اول ماه محرم به نمایش درمیآورند.
در روز بیست و هفتم ماه قبل از محرم که ذی الحجه نام دارد در مساجد منبرهایی برپا میکنند و دیوارهای مسجد را با پارچههای سیاه میپوشانند.
از روز اول محرم آخوندها و پیش نمازها به منبر میروند و به ذکر «واقعه» میپردازند و به شرح زندگانی و اعمال حضرت علی(ع) و پسرانش حسن(ع) و حسین(ع) پرداخت و مصیبت وارده بر امام حسین(ع) را بازگو میکنند.
عزاداری با صدای موقر و آرام و محزونی شروع میشود و حقیقتاً روی انسانی تأثیر عمیقی میگذارد و این زبان شیرین و رسای فارسی است که میتواند از عهده انجام چنین کاری بربیاید.
بین دو نوحه خوانی مردم با دستهای خود محکم به سینههایشان میکوبند و در عین حال گریه میکنند و جملاتی نظیر (وای حسین) و (حیف از حسین) را ادا میکنند.
قسمتهایی از واقعه نیز به شعر است که با آهنگ محزونی خوانده میشود.
هر روز قسمتی از ماوقع کربلا توسط افرادی که برای این منظور انتخاب شدهاند نمایش داده میشود.
شمایلها و تصاویری نیز وجود دارند که توسط دستهها حمل میشوند و به محلات مختلف برده میشوند و در بین آنها تصاویری از رودخانه فرات که آن را «آب فرات» مینامند دیده میشود دستههایی از پسربچهها و مردهای جوان که نمایش دهنده سپاهیان ابن سعد و یا امام حسین(ع) و همراهانش میباشند در کوچهها و خیابانها میدوند و با هم به نزاع میپردازند هر یک از این گروهها و دستهها دارای علائم و نشانههای خاص خود میباشند.
در یکی از این نمایشها بارگاه یزید خلیفه نشان داده میشود که بر تختی زیبا نشسته و اطرافش را محافظین متعدد احاطه کردهاند و در کنار او سفیر اروپائی قرار دارد.
یکی از مؤثرترین صحنههایی که به نمایش گذارده میشود صحنه عروسی قاسم جوان پسر امام حسن(ع) و برادرزاده امام حسین(ع) وبا دختر حسین(ع) است.
این ازدواجی است که هرگز به فرجام نمیرسد، زیرا قاسم در روز هفتم محرم در کنار رود فرات به شهادت میرسد.
در این نمایش به پسر بچهای لباس عروسی زنانه میپوشانند و او را به شکل نوعروسی جوان درمیآورند.
این پسر توسط زنان خانواده که نوحه سرائی میکنند احاطه شده است و در این نوحه سرائی سرنوشت دلخراش شوهر او که توسط بیدینان به وجود آمده است بازگو میکنند.
جدایی بین این نو عروس و شوهرش نیز نشان داده میشود و به هنگامی که شوهر جوان به صحنه نبرد میرود زن به مؤثرترین وجه ناراحتی خود را نشان میدهد وقتی شوهر ترکش میکند، زن کفنی به وی هدیه میکند و آن را به دور گردنش میبندد.
با نشان دادن این صحنه، تماشاچیها به شدت متأثر میشوند و به شدت به شیون و زاری میپردازند و تمام کسانی را که در قتل عام خاندان پیامبر(ص) دخالت داشتهاند به شدیدترین وجه مورد لعن قرار میدهند.
در این نمایش کبوترهای مقدس که بنا به اعتقاد ایرانیها خبر شهادت امام حسین(ع) را از کربلا به مدینه رساندند (و برای این کار منقارهای خود را به خون حسین(ع) آغشته کردند تا تأییدی باشد بر خبری که بردهاند) نیز نشان داده میشوند.
اسبهایی که حسین(ع) و برادرش عباس(ع) بر آنها سوار بودهاند نیز به مردم نشان داده میشوند روی بدن این اسبها، لکههایی که نشان دهنده زخمهایی است که برداشتهاند و شکل تیرهایی که بر بدن آنها فرو رفته است نقش میشوند… در روز دهم محرم تابوت شهداء که آغشته به خون است، همراه با شمشیرها و عمامههای ایشان که با پرهای حواصیل تزیین شدهاند، آورده میشوند و با تشریفات خاص به خاک سپرده میشوند و پس از آن آخوندها، یک بار دیگر به منبر میروند و به ذکر «واقعه» میپردازند.»