مقدمه:
تعزیه در لغت به معنی سوگواری ]=تعزیت[ بر پای داشتن یادبود عزیزان از دست رفته، تسلیت، امر کردن به صبر و پرسیدن از خویشان مرده است، ولی در اصطلاح به گونهای نمایش مذهبی منظوم گفته میشود که در آن عدهای اهل ذوق و کار آشنا در مناسبتهای مذهبی و به صورت غالب، در جریان سوگواریهای ماه محرم برای باشکوهتر نشان دادن آن مراسم و یا اولیای خدا به روز رستخیز، تشفی خاطر. بازیافت تندرستی و یا برای نشان دادن ارادت و اخلاصی فزون از اندازه به اولیا به ویژه اهل بیت پیامبر(ص) با رعایت آداب و رسوم و تمهیدهایی خاص و نیز بهرهگیری از ابزارها و نواها و گاه نقوش زنده برخی از موضوعات مذهبی و تاریخی مربوط به اهل بیت به ویژه واقعه کربلا – را پیش چشم بینندگان باز آفرینند.»
بی تردید تعزیه نمایش مذهبی و ملی ایرانیان است و شیعیان ایران با عشق به ائمه اطهار(ع) رویکردی درخور به این آیین تاریخی داشتهاند. اگر چه در مورد تاریخ و ویژگیهای تعزیه در ایران کتابهای ارزشمندی به چاپ رسیده است اما، تاکنون تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق مشخص نبوده است. صادق همایونی نویسنده و پژوهشگر صاحب نام که پیش از این کتابهای با ارزشی از جمله «تعزیه در ایران» و «تعزیه و تعزیه خوانی» از او منتشر شده است، در این کتاب با کاوشی درخور توجه کوشیده است که با استناد به مدارک و اسناد گوناگون تاریخی، شیراز دوران زندیه را به عنوان خاستگاه تعزیه معرفی کند.
در مورد تعزیهها و اینکه چگونه، کی، کجا و در چه زمانی پدید آمدهاند گفتگوهای زیادی شده ولی تاکنون مسلم نشده است که کدام یک از اظهار نظرها و احتمالات قریب به یقیینی که در این زمینه مطرح است بر سایرین مرحج است. به طور کلی سه نظریه در این باره وجود دارد. نظریهای پدیدآمدن تعزیه را مربوط به دوران صفویه میداند. نظریه دیگری آن را محدود به دوران زندیه میشمارد و نظر سومی، این پدیده شگرف مذهبی، ملی، هنری را به دوران قاجاریه منسوب میدارد.
ناگفته نماند که مراد و مقصود از تعزیه در این گفتار معنی و مفهوم مطلق نمایشی آن است و بس نه مفهومی که در لغت از آن استنباط میشود که عزاداری را به صور مختلف شامل است. در واقع آن امری مورد نظر ماست که در آن عناصر شعر حماسی و غنایی، حرکت، گفتگو و موسیقی – که پیوسته در کنار آن بوده – موجبات تأثیر نمایشی آن را با در آمیختن به هم فراهم کردهاند و به زبان دیگر آن زمانی که عزاداری از صورت اولیه در عین حال پر شکوه خود، یعنی گریه و زاری، سینه زنی، مرثیه خوانی و نوحه سرایی، شبیه گردانی و شبیه سازی خارج شده و جلوه خاص و زیبای نمایشی به خود گرفته.
تعزیه زمانی قادر است مفهوم خود را القا کند که شبیه با پوشیدن لباس و مجهز شدن به ابزار کارزار در صحنه حضور یابد و با طرف به گفتگو بپردازد و حرکت و جنبش ناشی از اصل ماجرا را به ببیننده القا کند. و عناصر مشکله تراژدی ارسطوئی را که عبارت از «تقلید عملی است جدی و پرشکوه که هم دارای آرایش است و هم در نوع خود کامل و از صورت بیان شفاهی و شرح ماجرا فراتر رفته و دربرگیرنده گفتگوها و حوادثی باشد که عواطف بیننده را برانگیزد و در او ایجاد رقت و وحشت کند و در نهایت تزکیه او را سبب گردد»، با خود و در خود و جوهره ذات خویش داشته باشد.
البته مسلم است که در گامهای نخستین آن توانایی و قدرت تام و تمام را ندارد.
در باره ارزش آنها «این قدر میتوان گفت که سادگی و بی تکلفی مهمترین مزیت آنها است» و در عین حال در آنها «سوزی و دردی بیاندازه هست که در کسانی که حس دینی قوی دارند تأثیر تمام دارد و این در حالی است که در همه درامهای مذهبی اقوام جهان هست…» و طی طریق آن ازمنهای دراز را طلب کرده تا به مرز تجلیل خام و ساده نمایشی رسیده است و در حقیقت «…عزاداری، روضه خوانی، سینه زنی، شبیه گردانی و مرثیه سرایی و ترکیب و تلفیق آنها با ابزار فلزی و پارچهای و گیاهی و نواهای موسیقی و نیز بهرهوری از ذوق جاری و جمعی توده واقعی مردم در شکوفایی و گسترش خود سود جسته»
«ذوق دسته جمعی همان است که در مراسم سینهزنی و عزاداری به ویژه در دهه نخست ماه محرم به صورت تزیین علم و کتل و بستن حجله قاسم و نخل و چلچراغ و استفاده از حیواناتی چون شیر و شتر و اسب و یا پوست شیر نمودار شده و با گذشت زمان طبعاً پدیدههای نو را در خود جذب میکند.»
«البته این ذوق زاده روح شاعرانه و تخیل صادقهای است که در میان همه ملل به ویژه ایرانیان وجود دارد. این نبوغ و ذوق متعالی گاه فردی است، نظیر تجلی آنها در شعر، نقاشی، کاشیکاری، معماری، موسیقی و گاه جمعی است نظیر همکاریهای اجتماعی و صمیمانه و صادقانه مردم عادی در مراسم سنتی اعم از مذهبی و ملی.» «.. نبوغ و ذوق جمعی و فردی تفاوتی دیگر نیز با هم دارند و آن این است که نبوغ فردی اوج شکوفایی فرهنگی را دربردارد که بعد از رشد و تکامل و عبور از ذهنیت عاطفی و بهرهوری از خلاقیت و استعداد بروز میکند و فقط در یک شخص با خصائص ویژه از حیث قوای ذهنی و فکری و احساس بروز میکند» و بار غنی فرهنگ گذشته و معاصر را نیز با خود دارد و«… بعد از مرگ و ای بسا در زمان حیات شخص به پایان میرسد، مثل اوج غزل و تجلی تابناک و سرمدی آن در شعر انسانی به نام «شمس الدین محمد حافظ». ولی ذوق و نبوغ جمعی هر چه هست پایا است و از نسلی به نسل دیگر میرسد و هر نسلی با تابعیت از شرایط حاکم بر زمان خود در تکامل و حفظ آنچه را که خلاقیتهای جمعی و گروهی به وجود آورده و بی آنکه بخواهد و یا نخواهد و بداند و یا نداند میکوشد…» و «… البته اگر تجلی این پدیدهها با مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، ملی و یا نظامی روبرو نشود زوال ناپذیر و مستمر است هرچند از اوج فرهنگی و خلاقیتهای وصف ناپذیر هنرمدان بزرگ طبیعتاً بهرهوری نیست.»
باری کوشش بر این است که در این گفتار نظریات گوناگون مطروحه در باره تعزیه را مورد بررسی قرار دهیم تا از میان ابهامات و احتمالات تا حدودی واقعیت امر آشکار شود.
دوران صفویه
اینکه گفته شده است تعزیه در دوران صفویه (1501م=907ه.ق 880 ه.ش) تا (1722 م= 1125ه.ق. = 1101 ه.ش) به وجود آمده است با هیچ دلیل و مدرکی همراه نیست. نوشتههای جهانگردان در این دوره صرفاً دلالت بر مشاهدات عینی آنان از عزاداری دسته جمعی، و حرکات دسته جمعی، سینه زنی، قمه زنی، زنجیرزنی، سنگ زنی، نوحه خوانی، مرثیه سرائی و احیاناً شبیه سازی و شبیه گردانی دارد و بس. احیاناً از حرکات گروهی و پوشیدن لباسهای سبز و قرمز و سوارشدن بر اسب یا شتر یا کجاوه و حرکت دادن علم و کتل سخن نیز به میان آوردهاند و تهاجمات دو گروه مخاصم به یکدیگر. البته گاه به اشتباه هر گونه عزاداری را تعزیه خوانی عنوان کردهاند که به یک تعبیر درست هم هست ولی نوشتههای آنان، با تعبیر و تفسیری که ما از تعزیه داریم و این مفاهیمی که هنر نمایشی آنها را داراست تطبیق نمیکند و هیچ گونه نسخه خطی هم که تاریخ آن زمان را با خود داشته باشد در هیچ کجا تاکنون به دست نیامده و مشاهده نشده که حداقل معیار و ملاک کار و استدلال در این بحث باشد. شادروان دکتر محمد جعفر محجوب مینویسد: «برای اثبات این که تعزیه در دوره صفوی وجود داشته هیچ مدرک داریم.» این اظهار نظر از آن حیث جالب و حائز اهمیت است که ایشان قبلاً عقیده داشتند تعزیه احتمالاً در دوره صفوی پدید آمده است و در همین مقاله یادآور شدهاند که «با اینکه هیچ گاه در طول این سالهای گذشته از تحقیق باز نایستادهام نه قادر به کشف رد واضحی از تعزیه یا متنهای متعلق به آن دوره شدهام و نه چیزی از آن شنیدهام.» پرویز ممنون با استناد به سفرنامههای «سالامون» انگلیسی و «وان کوگ» هلندی که در سالهای 1734 تا 1736 م. مقارن 1147 ه.ق. تا 1149 و 1113 ه.ش. تا 1115 به ایران آمدهاند و آن ایام منطبق با سه سال آخر حکومت صفویه است معتقدند که آنچه نامبردگان بر مبنای مشاهدات خود نوشتهاند دلالت بر وجود تعزیه در آن زمان دارد. و حال آنکه گزارشهای مزبور تنها میتوانند دلالت بر شبیهسازی یا شبیهگردانی کنند. نه شبیه خوانی یا تعزیه خوانی و تشخیص تفاوت این دو برای یک سیاح خارجی آسان نیست و اگر نام از تعزیه بودهآند مرادشان صرفاً مراسیم بوده که جنبه سوگواری داشته است و به علاوه آنچه را هم که نامبردگان نوشتهاند حکایت از انجام مراسم سوگواری روی عرابه دارد و مشاهداتشان فاقد عنصر نمایشی مورد نظر ما را از حیث گفتگو و حرکت و انتقال حرکت به ذهن و خاطر تماشاگر است. و به علت فقدان دیالوگ به نحو حماسی شبیهگردانی هرگز نمیتواند تعزیه تلقی شود. ایشان یکی دیگر از دلائل وجود تعزیه در آن زمان را، وجود تعزیه در دوره زندیه میدانند و معتقدند که دوره شاه سلطان حسین بهترین دوره برای رشد و ایجاد تعزیه بوده است و حال آنکه در دوران شاه سلطان حسین آن قدر مصائب و گرفتاریها و شورشها و قحطیها در داخل کشور زیاد بود که مجال تجلیل اینگونه پدیدهها که نیاز به محیط مساعد و حمایت حکومت دارد وجود نداشته. از آن گذشته بیان مخالفتی هم از آن زمان از ناحیه روحانیون بلند مرتبه زمان وجود ندارد و حال آنکه در دوره قاجاریه مخالفتها گاه علناً و آشکارا بوده. استدلال دیگر آقای ممنون این است که چگونه تعزیه فقط در دوره زندیه توانسته شکل نمایشی به خود بگیرد و اصولاً در دوره مذور برای رشد و گسترش تعزیه مدت کافی نبوده است که باید گفت عزاداری وجود داشته ولی شرایط حاکم بر زمان در دوره کریمخان زند به خوبی میتوانسته موجب بروز و شکفتن آن باشد و ایراد دیگری که دارند این است که تعزیه حضرت قاسم را به عنوان یک تعزیه کامل نمیشناسند و عقیده دارند باید تعزیههای اساسی به وجود آمده باشد تا این تعزیه که در دوره زندیه وجود داشته بتواند ایجاد شود، اتفاقاً قضیه بر عکس است. تعزیه حضرت قاسم به خاطر قدرت و غنای تراژیک آن و انسی و الفت حوادث عاطفی آن با مردم و ساده بودن ماجرا در عین غمانگیزی باید زودتر ایجاد شده باشد چنانکه شده است و اولین سیاحانی که تعزیه را به صورت نمایشی دیدهاند بیشتر از مشاهده این تعزیه یاد کرده و گزارش دادهاند و حال آنکه از سایر تعزیههای غنی و اصلی بعدها بالاخص در دوره قاجاریه نام برده شده است.
«سفرنامه فدت آفاناس یویچ کاتف» که در سالهای 24 و 1623 میلادی (مقارن 1033 و 1036 ه.ق. و 1002 و 1003 ه.ش.) یعنی دوره شاه عباس نوشته شده فقط گزارشی از سوگواری را دربردارد:
«روزهای عزا از اول ماه قمری (محرم) شروع میشود و تا دهم ادامه مییابد. مردان همراه با نوجوانان پای برهنه و لخت در حالی که شلواری به پا دارند و بدن خود را چون قیر سیاه کردهاند در کوچه و بازار و میدانها به راه میافتند و در دستهای خود سنگی را نگه میدارند و به یکدیگر میزنند و مدام فریاد میزنند (حسین، حسین) تابوتهای مخملدار در جلوی شترهایی که روی آنها بچههای لخت را طوری نشاندهاند که صورتشان به دم شتر است حمل میکنند و بچهها فریاد میزنند «حسین حسین» پیشاپیش تابوتها چوبهای بزرگی را حمل میکنند و نیز به همراه اسبان آنها دو طفل لخت که بدن و سر و صورت خود به خون آلودهاند سوار بر اسب در حرکتند. روی اسب دیگری مرد لختی که خود را به پوست گوسفند خاکستری پیچانده است به طوریکه پشمهای گوسفند به بدن اتو تماس دارد و قسمت بی پشم به بیرون است به آرامی با اسب حرکت میکند و نیز دراز گوشی که از پوست حیوان ساخته و از کاه انباشته از پهلو نگه داشتهاند تا نیفتد با کلاه منگوله دار و با تیر و کمانی از چوب باریکی آویزان، در جلوی این تابوتها میکشند و همه به آن ناسزا میگویند و آب دهان میاندازند. این عمل در میدانی که همه زن و مرد و بچه بدان جمع شدهاند صورت میگیرد. زنان نالهها و شیونها سرمیدهند و مردان و کودکان سرهای خود را میشکافند و خونآلود حرکت میکنند و نیز پوست دستها و سینههای خود را با تیغ میبرند و خون را به سروصورت و دستهای خود میمالند و در عاقبت آن حیوانی ساختگی را با نفت و کاهی که دارند به خارج از شهر و به صحرائی میبرند نفت به روی آن میریزند و با کاه آتش میزنند و به خود با زنجیری میکوبند. بدین ترتیب آنها به خاطر امام حسین(ع) و اصحاب او به دست ملعونهایی به شهادت رسیدهاند عزاداری میکنند. گویا منظور از بچههای خونین همان کودکان بیگناه اوست که شهید شدهاند و حیوان انباشته از کاه نیز نشانه آن کس است که او را به قتل رسانده است.»
البته به روایتی «… دیلمین که پادشاهان ایرانی و شیعی مذهب بودند مظالم خلفا و داستان جانگداز کربلا را به صورت شبیه مجسم میساختند اما این نمایشها صامت بود و افراد با نمایش مناسب سوار و پیاده خودنمائیی میکردند.»
توماس هربرت Thomas Herbert که در سالهای 1626 و 1627 میلادی (1035 و 1036ه.ق و 1004 و 1005 ه.ش.) در دوره شاه عباس به ایران آمده و ژان باتیست تاورنیه Jean Baptist Tavernier که در میان سالهای 1632 و 1638م (1042 تا 1048 ه.ق 101م تا 1017 ه.ش.) سفرهای متعددی به شرق کرده و در زمان سه تن از پادشاهان صفوی شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان به ایران آمدهاند هر چند از شبیه سازی و شبیه گردانی در مراسم عاشورا سخن راندهاند ولی هیچکدام از تعزیه نامی نبردهاند. ئولیاریوس Olearious که در سال 1637 م (1047ه.ق. 1016ه.ش.) مراسم عزاداری را در اردبیل دیده و ژان شاردن jean chardin که در فاصله سالهای 1664 تا 1667 م (1075 و 1078 ه.ق. 1043 و 1046 ه.ش.) به ایران آمده و دقیقترین و جامعترین گزارشها را از مشاهدات خود با وسواسی حیرت انگیز نوشته و سانسون Sanson که در سال 1683 م(1095 ه.ق. 1062ه.ش) در زمان شاه سلیمان صفوی به ایران آمده و اتفاقاً خود از مبلغین مسیحیت بوده هیچ یک در کتاب خود ذکری از تعزیه خوانی نکردهاند. جملی کارییر Gemellicarier نیز که در سال 1664م (1075ه.ق 1043 ه.ش) در روزگار شاه سلیمان در ایران بوده است در حالیکه به مراسمی دیگر اشاره کرده از شبیه خوانی چیزی ننوشته است.
سالامون Salamon انگلیس و وان گوک هلندی Van goch که قبلاً به نام آنان اشاره شد فقط از شبیهگردانی روی عرایه ذکری به میان آوردهاند و نیز سایر مراسم مربوط به عاشورا.
با این اوصاف چگونه و با چه تعبیری میتوان تعزیه را پدیدهای از روزگار صفویه دانست؟!
آقای مرتضی هنری که خود از طرفداران این عقیدهاند که تعزیه در دوره صفویه ایجاد شده در مقدمه کتاب «تعزیه درخور» نوشتهاند: «بنابر گفته آگاهان محلی خوریها 54 مجلس تعزیه را که از زمان صفویه به یادگار مانده بوده است به دست آوردند و 6 تعزیه دیگر بر آن افزودند و از اول محرم تا آخر ماه صفر هر روز یک مجلس از این شصت تعزیه را برپا میداشتند. در این مقوله نباید تأثیر ابوالحسن یغما شاعر گرانقدر و بزرگ خور (تولد 1196ه.ق. وفات 1276) را نادیده گرفت چه آن مرد بزرگ و فرزندان گرانمایهاش اسماعیل هنر و احمد صفایی و ابراهیم دستان (یغمای دوم) و دیگر شاعران خور مانند تاراج، کیوان، فرهنگ و دیگران صدها نوحه و مرثیه در رثاء خاندان نبوت و به ویژه در بیان فاجعه کربلا سرودهاند که هم اکنون نیز با آهنگهای محلی خوانده میشود و از حیث مضمون و مفهوم در زبان شعر اهمیت بسیار در ادبیات مذهبی ایران دارد…»
و نیز در همان جا آمده است که «حدود چهل و سه سال پیش که بین دو برادر (مقصود نویسنده فرزندان یغما است) اختلاف افتاد و کار این اختلاف به شبیه خوانی شبهای محرم کشیده شد در یکی از شب های دهه محرم یکی از برادران که نسخهها و جنگهای تعزیه در اختیار او بود همه را در حسینیه در آتش ریخت و سوزانید و بدین ترتیب آن گنجینه عظیم که همه به دست خوشنویسان و سروده شاعران گرانمایه خود بود یکسره از میان رفت و تناه به پنج تعزیه که پیش چشم است به اضافه فتح خیبر (بلغوزو) که رونویسهایشان در دست دیگران بود بر جای ماند».