دانلود مقاله سوسیالیسم - از دوران غارنشینی تا ظهور تورات

Word 52 KB 486 42
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • سوسیالیسم غارنشینی آیا بحث درباره وجود سوسیالیسم از دورانهای بشر اولیه، بمنزله تحقیر آن است یا تجلیل از آن؟

    اگر بپذیریم که سوسیالیسم اصالتش را از دورانهای بشر اولیه نمی‌گیرد، در این صورت دیگر نمی‌توان آن را آخرین راه پیشرفت بشرتلقی کرد.

    لغت سوسیالیسم جوان است زیرا فقط درقرن هجدهم پایدار شده و صفت سوسیالیست از آن هم جوانتر است زیرا در سال 1822 در انگلستان، و در1831 درفرانسه عنوان گردیده است.

    معنی لغوی آن جامعه‌گرائی است و از ریشه «سوسیوس»[1] به معنی شریک و همراه مشتق‌شده ولی بازهم می‌توانیم عقب‌تر برویم و در زبان‌شناسان ریشه اروپائی آن را به صورت «سکو»[2] بیابیم که به‌نظر زبان‌شناسان ریشه لغت‌ «سوسیته» یا اجتماع، و مبین کسانی است که باهم زندگی می‌کرده‌اند.

    پس جای‌شگفتی نیست که ریشه ‌ سوسیالیسم درجوامع اولیه انسانی وجود داشته باشد.

    نوعی سلطه مذهبی برآنان داشت.

    سوسیالیسم غارنشینی از سازمان تقسیم‌کار بسیار منظمی برخوردار بود و به‌هرکس طبق ذوق و استعدادش کاری محول می‌شد.

    به زنان سبزیکاری و به مردان شکار و صیدماهی و جستجوی مواد معدنی محول شده بود زنان و کودکان به جمع‌آوری میوه و سبزیهای ریشه‌دار (مانند پیاز و هویج و چغندر) و احتمالا قارچ و گردو و عسل و تخم‌پرندگان وحشی می‌پرداختند.

    مردان نیز کار جمع‌آوری هیزم و میوه کاج و سنگ چخماق و ساختن اسلحه و ادوات سنگی دیگر را انجام می‌دادند و با استخوان و شاخ حیوانات، وسایل تزئینی می‌ساختند.

    عده‌ای دیگر به شکار و ماهیگیری مشغول بودند و حیوانات وحشی مانند اسب و گاو و گوزن و آهو و شیر و روباه و پرندگانی مانند کبک و دراج را تعقیب و شکارمی‌کردند.

    جمعی دیگر گوشت شکار را قطعه قطعه می‌کردند و پوست آن را می‌‌کندند و با افروختن آتش به تهیه خوراک می‌پرداختند.

    سهم‌هرکس براساس نیازش تعیین می‌شد نه براساس کاری که انجا می‌داد، بطوری که حتی اگر کسی موفق به شکار نشده بود، مانند سایرین سهم می‌گرفت.

    نگهبان آتش و تهیه‌کننده سنگ چخماق نیز حق استفاده از عسل و تخم‌مرغ را داشتند.

    همه‌چیز، از جمله کار و تولید و مسکن، مشترک و دسته جمعی بود زیرا یک فرد منزوی و تنها که حاضر به تقسیم‌ محصول کارخود یا مبادله ‌ آن با دیگران نبود، می‌توانست در چنین جامعه‌ای زندگی کند.

    آیا این سوسیالیسم اجباری نقائصی هم داشت؟

    می‌توان تصور کرد که کسی که کار جمع‌آوری میوه را به عهده داشته، بخشی از آن را در خفا می‌خورده، یا دختری که پوست یک شکارچی نیزه نوک‌تیز را به خودش اختصاص می‌داده است.

    از این زمان بود که مالکیت خصوصی بطور پنهانی و غریزی به وجود آمد و آغاز مالکیت مواد مصرفی قابل نگهداری مانند فندق وبلوط و پوست حیوانات، به مالکیت وسایل تولید مانند نیزه و سلاح انجامید و سرانجام منتهی به سرمایداری شد.

    از طرفی، وقتی غار واحد زندگی دسته‌جمعی بشمار می‌رفته، احتمالا غار دیگری هم در نزدیکی آن وجود داشته که رقیب و حتی دشمن غار اولی بوده است.

    معمولا یک غار از وجود غار دیگر بی‌خبر بوده چه درغیر این صورت هردوغار باهم دشمنی می‌کردند و به زدو خورد می‌پرداختند.

    بدین ترتیب سوسیالیسم به فضای یک غار محدود می‌شد.

    زمین برای همه وقتی آب و هوا معتدل‌تر شد، انسانها توانستند از درون این پناهگاههای زیرزمینی خارج شوند و کلبه‌هائی در نور آفتاب بنا کنند.

    شکار و ماهیگری جای خود را به طرز زندگی داد و افراد به صورت شبان و کشاورز درآمدند و به‌جای تحمل سختیهای طبیعت آن‌را مهار کردند و مورد استفاده قرار دادند.

    انسانها اهلی کردن حیواناتی مانند سگ و گاو و گوسفند و خوک و گوزن رافراگرفتند و به دامداری پرداختند، اما گله متعلق به همه افراد خانواده یا قبیله بود.

    کشتزارها یا اصولا به کسی تقلق نداشت و یا متلق به همه بود زیرا اراضی بقدری وسیع و پراکنده بود که هیچکس به فکر تصرف و یا کشمکش برسر آنها نمی‌افتاد.

    دراین دوره شبانی، گروههای انسانی دائماً درحال تغییر مکان بودند و بارمه‌های خود چراگهای سرسبزتری را جستجو می‌کرند و در عین حال به شکار و صیدماهی می‌پرداختند.

    در‌ آغاز، دامداری فقط نوعی کمک به منابع غذائی آنها بشمار می‌رفت، ولی بعد که متوجه شدند این کار می‌تواند آذوقه ‌ مرتب برایشان تأمین و از کمبود و قحطی جلوگیری کند گوشت دامها را خشک و برای روز مبادا ذخیره می‌کردند.

    باین ترتیب رمه‌ و چراگاه به صورت سرمایه درآمد.

    بتدریج خشک کردن میوه و دانه را هم‌فرا گرفتند و شاید دراثر یک تصادف این دانه‌ها به‌صورت بذر روی زمین پاشیده و موجب رویاندن گندم و غلات دیگر شد و انسان را به کشاورزی علاقه‌مند ساخت.

    اقتصاد کشاورزی با توجه به وضع اقلیمی و آب و هوا، بموازات اقتصاد شبانی پیشرفت کرد ولی هنوز کشاورزان دائماً درحال تغییر مکان بودند و از اراضی بکر و دست نخورده استفاده می‌کردند زیرا زمین بکر آنقدر زیاد بود که کسی به فکر کشت و زرغ در زمینهای سابق نمی‌افتاد.

    اما پس از چندی انسانها برآن شدند که دریک جا سکنی گزینند ولی محل کشاوزان خود را تغییر بدهند.

    باین ترتیب درمرکز دایره‌ای از زمینهای مزرعی مستقر شدند و به زندگی بیابانگردی خود خاتمه دادند.

    اما این عمل مستلزم تقسیم‌کار و وضع قواعد و مقررات جدید بود.

    کشت گندم و جو و ارزن و پنبه د زمینهای بایر و بیشه‌ها به کارگرا قوی و سخت‌ و وسایل خوب وگاوان زورمند نیاز داشت و اینها را فقط اجتماع می‌تونست فراهم کند.

    ابزارهای سنگی صیقلی و تراشیده کشاورزان معمولا در کارگاههای کوچک ده ساخته می‌شد.

    مثلا سنگ چخماق در دهکده گران پرسینیی[3] واقع در مرکز فرانسه استخراج و به سویس و برتانی[4] و حتی بلژیک حمل و دره رودخانه ‌لوئن[5] واقع در نزدیکی پاریس تیز و صیقلی می‌شد.

    بدین‌سان کارگاههائی که ابزار و ادوات مزبور را می‌ساختند و دراختیار کشاورزان قرار می‌دادند، خودشان هم در تولیدات اشتراکی عصر حجر سهیم‌ بودند.

    دراین دوران، زمین‌ به همه تعلق داشت واعتقاد عمومی براین بود که این ثروت مقدس دراصل از آن خدایان است و افراد بشر فقط حق استفاده و بهره‌وری از آن را دارند.

    کارل مارکس درکتاب نقد اقتصاد سیاسی می‌نویسد: «دنیا آزمایشگاه و زرادخانه بزرگی است که در‌آن واحد وسایل کار و مواد اولیه و اقامتگاه اصلی اجتماع را فراهم می‌آورد.» زمین برای همه است، شاید از آن‌رو که ثروت مقدسی است که به خدایان و مردگان تعلق دارد و زندگان فقط از ثمره آن برخوردارند.

    اگر پیشوای مذهبی نماینده خدا باشد، دراین صورت زمین از آن جادوگر است و اگر جادوگر در عین‌حال رئیس قبیله نیز باشد، زمین تعلق به همه افراد قبیله است.

    زمین‌برای هرکس این فقط زمین نبود که شیطان مالکیت خصوصی ار از خواب بیدار کرد.

    این شیطان از دیرباز در سرنوشت انسان ماقبل تاریخ خفته بود.

    و از وقتی که نشانه‌های مالکیت در زبان محاوره‌ پدیدار شد، بکار رفت، و همین که کلمات «مال من»، «مال‌تو» و «مال او» به وجود آمد و غارنشینان به گفتگو درباره «زن من»، «بچه ‌تو»، «پوست خزمن» و «لباس زن‌تو» پرداختند،‌آثار مالکیت هویدا شد.

    اما بدون شک وقتی غارنشینان می‌گفتند «غارمن»، مقصودشان غاری بود که قبیله بطور دسته‌جمعی در آن زندگی می‌کرد.

    هنگامی که کلبه و چادر جایگزین غارشد، صفت تملیکی معنی وسیع‌‌تری پیدا کرد، زیرا آنان با خود می‌اندیشیند: من که غار را احداث نکرده‌ام، طبیعغت در اختیار من قرار داده است، ولی کلبه وچادر را من با دست خودم بنا کرده‌ام و در آن فقط با اعضای خانواده‌ام زندگی می‌کنم نه با همه افراد قبیله واگر جای آنار تغییر دهم و درجای دیگری برافرازم، وسایل اصلی آن، یعنی دیرک و طناب و پارچه‌هائی را که من و زن و بچه‌ام تهیه کرده‌ایم، همراه خواهیم برد.

    پس این چادر به من متعلق دارد.

    وانگهی حال که من نسبت به این چادر حقوقی مخصوص دارم، چرا به زمینهای اطراف آن کشت و زرع کرده‌ام حقی نداشته باشم؟

    در این هنگام احساس مالکیت نسبت به زمین رفته رفته پدیدار شد و بتدریج که انسان دریک محل مستقر می‌شد، این احساس نیز تشدید می‌یافت.

    کلبه و زمین از پدر به فرزند به ارث رسید و باین ترتیب انسان به صورت مالک درآمد و نخستین شکاف در سوسیالیسم اولیه پدید آمد.

    گذار از اراضی اشترای به اختصاص آسان‌ است.

    همانطور که قطع درختان جنگل واستفاده از زمینهای آن برای کشت‌ و زرع نیازبه‌جوانان قوی و برومند دارد، شخم‌زدن و بذر پاشیدن و دروکردن نیز محتاج نیروی کار است.

    به این جهت، پس از مدتی اراضی اشتراکی تکه تکه شد و هرکس درسهم خود به کشت و زرع پرداخت و پس از چندسال آن را متعلق به خود داشت و برای فرزندانش به ارث باقی گذاشت.

    دراین حال چگونه ممکن بود از تبدیل تدریجی اراضی اشتراکی به اختصاص جلوگیرذی کرد؟

    شخصی که روی یک قطعه زمین کار کرده است نسبت به آن علاقه‌مند می‌شود و آن را ملک طلق خود می‌داند و زمین هم با دادن محصول خوب به علاقه او پاسخ می‌گوید.

    بنابراین، اگرچه زمین اساساً به صورت اشتراکی باقی می‌ماند، وی هرکس خانه و باغچه و زمین اختصاصی خود را داشت و از محصولات آن استفاده می‌کرد.

    زمین متعلق به همه بود ولی بین اشخاص تقسیم می‌شد و با کار و تولید از آن بهره‌برداری می‌کردند.

    کارل مارکس که جماعتهای اولیه را بدقت مورد بررسی قرار داده است، درچرکنویس پاسخ به ورازاسولیچ براین نکته تأکید می‌ورزد که حتی اگر مالکیت زمین قابل شخم اشتراکی باقی بماند، هرکس خانه و زندگی خودش را دارد.

    مارکس می‌افزاید: «ثمره بهره‌برداری از زمین متعلق به کسی است که برروی آن کار می‌کند.» زمین‌ به همه تعلق دارد اما تقسیم‌شده، چنانچه کار و محصول کار نیز فردی شده است.

    این فقط زمین نبود که شیطان مالکیت خصوصی ار از خواب بیدار کرد.

    و از وقتی که نشانه‌های مالکیت در زبان محاوره‌ پدیدار شد، بکار رفت، و همین که کلمات «مال من»، «مال‌تو» و «مال او» به وجود آمد و غارنشینان به گفتگو درباره «زن من»، «بچه‌تو»، «پوست خزمن» و «لباس زن‌تو» پرداختند،‌آثار مالکیت هویدا شد.

    پس کار، کاراست و زمین واحد کار: کاری که یک فرد می‌تواند طی یک روز انجا بدهد.

    درفرانسه قدیم واحد کار روزانه عبارت از مقدار زمینی بود که یک نفر می‌‌توانست طی یک روز شخم‌بزند وبه آن «ژورنال» می‌گفتند.

    درانگلستان و فلاندرAcre بود که از ریشه Ager یعنی مزرعه مشتق شده است.

    بزودی واحد کار طول و عرض معین پیدا کرد: طول آن به اندازه‌ای بود که یک کشاورز قادر بود با نیروی بازوانش بذر بیفشاند.

    این مقیاسها و تعاریف درزمان ادوارد خستوانپادشاه انگلیس (66-1042) به تصویب رسید و در آن کشور به عنوان طول و عرض واحدهای کشاورزی شناخته شد.

    اما شیارهای هر مزرعه در زیر پای دهقان بوجود می‌آید، بذر به دست او پاشیده می‌شود و آثار دست و پای او درهمه جا دیده می‌شود.

    به همین جهت مزارع به صورت انفرادی درمی‌آید.

    این پیروزی مالکیت خصوصی، در کشورهای مختلف بتدریج به شکل زمین و ملک ومزرعه تسجیل شد.

    درحالیکه مالکیت‌ رودخانه‌ها و جنگل‌ عمومی بود، زمین به کسی تعلق داشت که آن را تصرف و کشت کرده‌باشد.

    درعصر فلزات وقتی دوران کشف مس و برنز و سپس آهن فرا رسید، سوسیالیسم و مالکیت در تمدنهای نوپا باهم جور بودند.

    به ‌آسانی نمی‌توان آنچه را که در این دروه از اقتصاد سوسیالیستی باقی‌مانده و آنچه را که اقتصاد لیبرال بوجود آورده بود ازهم تفکیک کرد.

    فقط می‌توان حدس زد که سوسیالیسم اولیه بتدریج رو به زوال گذارد و آغوش دنیای جدید به روی شیو‌ه‌های فردی بازشد.

    مطمئناً تمدن عصر فلزات هنوز جامعه به هم‌پیوسته را اقتضا می‌کرد زیرا نه یک فرد و نه یک خانواده به تنهائی قادر به ساختن و حمل و نقل تخته‌سنگهای عظیمی که از ایرلند و پرتغال در اروپا تا هند و اندونزی در آسیا برای بنای آرامگاهها و معابد و بناهای یادبود بکار رفته نبود.

    طبق محاسبه‌ای که شده، حمل یک تخته سنگ نودتنی برروی غلطکهای چوبی درزمین مسطح دست کم به پانصدنفر کارگر نیاز دارد درحالیکه درمورد زمینهای پرفراز و نشیب این تعداد کافی به مقصود نیست.

    برای بنای یک آرامگاه باید هزاران کارگر را بسیج کرد؛ ومعلوم نیست برای حرکت دادن بعضی تخته‌سنگهای ایالت برتانی که 23 مترطول و350 تن وزن داشته، چه می‌کرده‌اند؟

    در معادن نیز برای کندن فلزات و استخراج از چاهها و راهروهای زیرزمینی به گروههای متعدد احتیاج بود و مسلماً یک خانواده به تنهائی نمی‌توانست چنین‌کاری انجام بدهد.

    دست است که جنگ بسیاری از مسائل را حل می‌کرد و فاتحان اسیران جنگی را به اینگونه کارها وا می‌داشتند، ولی در این مورد هم یک تفاوت عمده بین جوامع سوسیالیست وکاپتالیست وجود داشت.

    جوامع سوسیالیست می‌‌توانستند فقط از افراد خود به صورت برده استفاده کنند و از آنها بیگاری بکشنتد، حال آنکه جوامع کاپتالیست پیش‌از دوران مزدوری مجبور بودند از طریق جنگ با سایر قبایل و طوایف و گرفتن اسرای جنگی، بردگان مورد نیازشان را فراهم آورند.

    علت این امر هم این بود که در پاره‌ای از نقاط زمین جمعیت بیشتر و دربرخی کمتر و پراکنده است.

    قانون همچشمی و رقابت دست به‌کار می‌شود و بر سر بهترین زمینها و چراگاهها و معادن سنگ و فلزات رقابت درمی‌گیرد.

    قویترین افراد و قبایل، یعنی کسانی که قبل از دیگران اسلحه و ابزارهای فلزی را کشف کرده‌اند، موفق‌ترین بشمار می‌روند.

    در این زمان انسان موفق به کشف وسایل حمل و نقل شد و به جای آنکه اجناس و محصولاتش را به دوش بگیرد یا به دنبال خود بکشد، آن را برپشت بردگان و حیوانات اهلی‌‌ جابه‌جا می‌کرد.

    الاغ و شترهای یک کوهانه و دوکوهانه و سپس گاو در این کار نقش مهمی داشتند.

    اختراع چرخ در این دوره و پیوند آن با اسب برای ساختن گاری و ارابه درحکم معجزه است.

    انسان نخستین قایقهای چوبی را می‌سازد و در رودخانه‌ه و دریاها به آب می‌افکند، از راههای آبی که طبیعت به وجود آوردخ و از راههای زمینی که به دست خودش می‌سازد، استفاده می‌کند و باین ترتیب ارتباط میان قبایل گوناگون برقرار می‌شود.

    انسانها بتدریج به مبادله کالا می‌پردازند و می‌توانند در مقابل گوشت‌شکار، پارچه و اسلحه، در برابر م واد معدنی، کوزه‌های سفالی، و درعوض طلا و نمک، و در مقابل عنبر ات بدست بیاورند.

    بزودی انسانهای این عصر درمی‌یابند که بهتر است در مبادلات بازرگانی خود وسیله‌ی به‌کار ببرند که با‌ آن بتوان ارزشها را تعیین کرد، و به این ترتیب است که پول اختراع می‌شود.

    پول در ابتدا به صورت بذر وپوست حیوانات و دندان سگ و گاو و گوش ماهی بود ولی بعداً به قطعات آهن و برنز و طلا و نقره بتوانند آن را نزد خود نگه دارند و مبادله کنند.

    آیا در انیجا با مرگ سوسیالیسم روبرو نمی‌شویم؟

    از این لحظه دیگر زندگی دسته جمعی اولیه وجود ندارد و جای خود را به رژیم و ثروت داده است.

    بدین ترتیب سوسیالیسم رو به انحطاط می‌‌گذارد و به جای‌ آن اقتصاد متکی به بازار مستقر می‌شود.

    هرچند افزایش جنگها و پراکندگی انسانها در نقاط مختلف زمین، و پیشرفت وسایل حمل و نقل و ایجاد معاملات پایاپای به این انحطاط کمک کرد ولی بیشک اختراع پول عامل قاطعی و سرنوشت‌ساز بود.

    آنچه بعدها سلطه پول نامیده شد، در اصل چیزی بجز وسیله مبادله نبود و در آن زمان هنوز هیچکس به ارزش آن پی نبرده بود، ولی همین وسیله‌ بی‌ارزش و ناشناس باعث نابودی سوسیالیسم اولیه گردید.

    با این همه، بسیاری از آداب و رسوم این دوران در بین پاره‌ای از قبایل سرخ‌‌پوست امرکیائی تا هنگام کشف دنیای نو در بین بعضی از قبایل افریقائی تا قرن بیستم مشاهده می‌شود.

    زندگی اشتراکی اولیه و توزیع محصولات هنوز مرسوم است و به این ترتیب، دنباله سوسیالیسم و قوانین آن مانند اطاعت از رئیس خانواده، همیاری و تولید مشترک غارنشینی تا دشتها و جنگلها و استپها و مرغزارها ادامه داشته است.

    در آستانه جهان باستان درطول هزاره‌های عصر دیرینه سنگی انسانها امکان انتخاب بین مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی را نداشتند.

    سوسیالیسم آب و هوای معتدل‌تر شد، آنان به علت شرایط زندگی گوناگون خود، در انتخاب این دوراه تردید ورزدند و غالباً آندو را براساس نیازهای خود با هم ترکیب کردند.

    حال باید دید در دورانی که تاریخ آغاز شده آیا انسانها واقعاً بطور کامل در انتخاب یکی از این دورراه آزاد بوده‌اند؟

    چه وسوسه‌انگیز می‌ بود اگر قانونی وجود می‌داشت که پیروزی فرد یا جمع را مشخص می‌ساخت و چقدر برا ی نویسندگان و مورخان رضایت‌ بخش می‌ بود اگر می‌توانستند طبق مفروضات و معلومات خود به نفع این یا آن سیستم نتیجه‌گیری کنند.

    همچنین چه خوب بود اگر می‌شد گفت فلان شرایط جغرافیائی، فلان کوهها، فلان رودخانه‌ها، فلان‌ آب و هوا به سوسیالیسم انجامیده‌اند یا برعکس طرز زندگی و شرایط اقلیمی برخی از جوامع مانع از ظهور سوسیالیسم شد‌ه‌اند.

    اما این اظهار نظر هرقدر فریبنده و دلچسب باشد، نادرست و تهی از واقعیت است.

    نه عامل مؤثر تاریخ است که هرچه درباره آن بتوان گفت باید اذعان کرد که نه قاعده‌ای دارد و نه معنائی … بی‌‌‌‌آنکه بخواهیم منکر استعدادها وعوامل آفریننده وقایع تارخی شویم، باید بپذیریم که حوادث وتصادفات و وقایع غیرمنتظره و پیش‌بینی نشدنی، نقش م همی در بوجود آوردن تاریخ دارند و در حقیقت تاریخ به قوانینی که جامعه‌شناسان برایش وضع کرد‌ه‌اند پوزخند می‌زند.

    به همین دلیل بعضی از اقوام برحسب حوادثی که به ثابت بودنت قوانین طبیعت دهان کجی می‌کنند، گاه از سوسیالیسم به لیبرالیسم و گاه از لیبرالیسم به سوسیالیسم می‌‌گروند.

    مورد مصر باستان از همین مقوله است کهبا تغییر هر سلسله امپراطوری و هر فرعون و بدون توجه به اینکه رود نیل همچنان هست و طغیانهایش طی قرون متمادی به یکدیگر شباهت دارد و آفتاب همچنان برصحرا و دره نیل می‌تابد، از یک سیستم به سیستم دیگر گرایش می‌یابد.

    به چه دلیل امپراتوری جدید مصر باید سوسیالیست‌تر از امپراتوری میانه باش؟

    باید هوسبازی افراد بشر را درنظر داشت که همواره برآن بوده‌اند که فوائد و مضرات هر سیستمی را خودشان بیازمایند و آن را بمیل خود قبول یا رد کنند، چرا که ثابت شده تجربه دیگران بندرت مورد استفاده قرار می‌‌گیرد.

    اگر فقط فقدان پول به عنوان وسیله مبادله را موجب شکوفائی سوسیالیسم و وجود آن را باعث شکست و عدم تکامل آن بدانیم، باز درمی‌یابیم که این شرایط برای تشخیص کامیابی یا ناکامی سوسیالیسم کافی نیست.

    زیرا جوامعی را می‌بینیم که بدون وجود پول به لیبرالیسم متمایل می‌شوند و جوامع دیگری هستد که پول در آنها در گردش است ولی به سوسیالیسم گرایش دارند.

    مصر یک نمونه بارز تناوب این دو سیستم است.

    ولی چون بسیار دیر به سیستم اقتصاد پولی درسیده، می‌توان گفت که در آن سوسیالیسم برتری داشته است.

    رود‌نیل نظم می‌طلبد کشور مصر، نخست، رودنیل است: رودخانه‌ای پربرکت و ضمنا پرتوقع در ماههای تابستان، یعنی از ژوئن تا سپتامبر، برآب آن افزوده می‌شود و طغیان آن لایهای با ارزشی همراه می‌آورد که به دهقان مصری اجازه می‌دهد در پائیز بذر پاشی و در بهار سال بعد محصول خود را درو کند.

    مصریهای قدیم به اوزیریس خدای خود می‌گفتند: « تو نیل، فرزند زمین و آسمان هستی، تو آب پاک یعنی آب سیلابها هستی، خدایان وافراد بشر از برکت تو زندگی می‌کنند.» اما طغیالنهای رود نیل می‌بایست تحت نظارت و مراقبت قرار بگیرد تا خرابی ببار نیاورد و هرز نرود، زمینهای پست را سیلاب فرانگیرد و زمینهای مرتفعت خشک و بی‌آب نماند.

    بنابر این تشکیلاتی لازم بود که به مراقبت آب رودخانه‌، تراز کردن اراضی، حفر جدولهای آبیاری و تقسیم آب بین مزارع بپردازد.

    رود نیل قدرت و نظم می‌طلبد و از این طریق به مصریها شکل و سازمان می‌دهد.

    قدرت همان فرعون است و نظم می‌‌تواند با یک رژیم سوسیالیستی پیوند خورد.

    نظم همچنین می‌تواند از تشکیلاتی مبتنی بر سلسه‌مراتب پدید آید که مالکیت خصوصی را نفی نمی‌کند.

    درواقع مصر، دختر رود نیل، به نظام زندگی جمعی روی آورد و این نظامی بود که طی قرنها متمادی کم و بیش انسجام و استحکام یافت و فقط گاهگاهی در برابر مالکیت فئودالی و خصوصی سرفرود آورد ولی بزودی درچهارچوب سوسیالیسم دولتی دوباره قد علم کرد.

    مصر به برکت وجود رودخانه‌اش، یا بواسطه طغیانهای آن، رسالتی سوسیالیستی یافت.

    بهره‌برداری از واحه‌های کناره نیل، مهار کردن طغیانهای رودخانه که هر زمان می‌توانست به فاجعه بینجامد، وایجاد سدها و کانالهای زده‌کشی از جمله کارهائی نیست که فقط از عهده افراد یا خانواده‌های برآید، بلکه مستلزم یک کار منظم و دسته‌جمعی است.

    هرزمان که قدرت مرکزی تضعیف می‌شد و نظم اجتماعی بهم می‌خورد امور فوق نیز نظم و ترتیب خود را از دست می‌داد و یا بکلی رها می‌شد و هرج و مرج مستولی می‌گردید.‌آب روخانه کشتزارها را نابود می‌کرد و همه جا را قحطی فرامی‌گرفت.

    بعضی از کتیبه‌های معبد ابوسمبل شاهد این مدعا است که می‌گوید: «غله نایاب و کشتزار خشک شده، کودک می‌گرید و جوان نیز از پای درمی‌آید.

    قلب پیرمرد اندوهگین است، درهای معابد بسته و محراب زیر پرده گرد و غبار پوشیده است، و زمین و زمان در ماتم غرق است.» اما برعکس، هروقت نظم برقرار بود وافراد با یکدیگر تشریک مساعی و همیاری می‌کردند، رودنیل، این دشمن خطرناک، به صورت دوست مصریان درمی‌آمد.

    درواقع می‌توان گفت هوسبازیهای رودنیل باعث انسجام جامعه مصری گردید.

    هرگاه درفصل پر آبی طغیان رودخانه‌ تشدید می‌یافت، می‌بایست بسرعت به تحکیم‌ سدها بپردازند و سکنه‌‌ و دامهائی را که درمعرض خطر سیل قرار داشتند به مناطق امن نقل مکان دهند؛ وقتی آب رودخانه‌ کم می‌شد، می‌بایست سدها را بگشایند و سعی در گسترش آب داشته باشند؛ و زمانی که آب رودخانه به حداقل می‌رسید ناچار بودند آن را در حوضچه‌هائی ذخیره کنند.

    همین که آب رودخانه‌ به بسترش بازمی‌گشت، دهقان مصری می‌بایست بیدرنگ به بذرپاشی در زمینهای مرطوب و سیاه‌رنگ که دراثر آفتاب سله‌می‌بست بپردازد.

    درهمه این مراحل، کارشناسان کشاورزی کشور، کارها را طبق ضرورت و نیاز تقسیم می‌کردند.

    بذر را در انبارها ذخیره و بموقع بین دهقانان توزیع و دستگاههای شخم‌زنی و خیش‌ و گاو‌آهن و قلاده‌های گاو را تعمیر می‌کردند و در اختیارشان می‌گذاشتند.

    یک ضرب‌المثل قدیمی مصری می‌گوید:« تاوقتی به پشت کسی شلاق نخورد، اطاعت نخواهد کرد.» ضرورتهای اهرام بدیهی است تنها رود نیل نبد که مصریها را وادار به کار دسته‌‌جمعی و منظم می‌کرد.

    استخراج سنگهای معدنی مانند مرمر و خارا و طلا نیز مستلزم کار سازمانی بود.

    چگونه می‌شد تکه‌های بزرگ سنگ را از معابد الاقصر و اسوان، بدون کمک گروههای منظم و متشکل جابجا کرد؟

    چگونه ممکن بود در راهروهای زیر زمینی بین رود نیل و بحراحمر صخره‌ها را کند و تکه‌های آن را چرخ‌ دستی ریخت و درجای دیگر آنها را خرد کرد و ذرات آنها را شست و از آنها طلا بدست آورد، بدون ‌آنکه کار به صورت زنجیره‌ای و با روش بسیار دقیق و منظمی تقسیم‌شده باشد؟

    به همین ترتیب، ساختمان بناهای عظیمی مانند اهرام نیز بدون یک سازمان دقیق و منظم غیرممکن و منظم غیرممکن بود.

    درآن زمان مصریها طناب و قرقره و جراثقال و اسب نداشتند و برای ساختن آرامگاه فراعنه می‌بایست صدهزار کارگر راکه سالی چهار بار تعویض می‌شدند، بسیج کنند.

    به گفته هرودوت، ده‌سال صرف ساختمان جاده‌‌ای شد که تخته‌سنگهای عظیم‌ را می‌بایست از کنار رود نیل به محل بنای اهرام برساند، و بیست‌سال دیگر طول کشید تا اهرام سر به فلک کشید.

    کارگران مزبور را می‌بایست از نقاط مختلف گردآورد، آموزش و اسکان داد و تغذیه کرد.

    می‌بایست آنها را به گروههائی تقسیم کرد و برایشان رؤسائی معین داشت، مراقبشان بود و در صورت لزوم آنها را به اطاعت واردار کرد.

    برای اجرای این کارها، معماران و مهندسان دولتی ناچار بودند که معادل شش برنامه پنجساله را به انجام رسانند.

    همچنین وقتی نخائو فرعون در دوهزار و پانصدسال پیش از فردینان دولسپس تصمیم‌گرفت آرزوی دیرین سزوستریس فرعون دیگری ار مبنی‌بر حفر کانالی بین رود نیل و بحر احم جامه تحقق بپوشاند تا بتواند کالای منطقه اقیانوس هند را بی‌وقفه به دریای مدیترانه برساند، به قول هرودوت این طرح به بهای جان یکصد و بیست‌هزار کارگر و عمله تمام شد.

    اینگونه طرحهای بزرگ را نمی‌شد به دست بردگان واسرای جنگی اجرا کرد، مضافاً که مصر در آن زمان کمتر به جنگ مبادرت می‌ورزید و تعداد اسرای جنگی پاسخگوی چنین کار عظیمی نبود.

    لذا می‌بایست کارگارن مورد نیاز را از میان مردم آن کشور جمع‌آوری کنند و به بیگاری وادارند که کار چندان آسانی نبود.

    زیرا دهقانان مصری به انجام این نوع کارها تن در نمی‌دادند و در پاره‌ای موارد رفتار مستبدانه و اعمال زور و خشونت نسبت به آنان با مقاومت روبرو می‌شد.

    اما کار روزمره و ساده دهقانان مصری در زمینهایشان نیز مستلزم یک سازمان گروهی بود تا از‌ آنان نه فقط در برابر رودخانه، بلکه در برابر آفاقی طبیعی نیز دفاع کندکه حتی قبل از حضرت موسی و «سفرخروج» به سرزمین فرعونیان هجوم می‌آوردند و بصورت میلیونها ملخ و مگس و پشه آسمان را تیره و تار می‌ساختند و به‌صورت پرنده و کرم و موش و اسب آبی به مزارع و انبارهای غله آسیب‌می‌رساندند.

    دهقانان مصری به‌جای اینکه در برابر هجوم مکرر این آفات تسلیم شوند، از تشکیلات دولتی یاری می‌طلبیدند و دستگاه فراعنه مسؤلیت مبارزه با این آفات را به عهده داشت و غلبه برآنها را به حساب خود می‌گذاشت.

    سوسیالیسم فرعونی در رأس تشکیلات دولت مصر، فرعون پسر آفتاب قرار داشت که به عقیده‌ مصریها برخاستنش ازخواب طلوع آفتاب را به همراه داشت.

    او ضامن طغیانهای رود نیل، فراوانی محصول، حافظ وحدت بین مصرعلیا و دلتای نیل و برقرارکننده صلح با دنیای خارج بود.

    جامعه مصریان نیز تحت یک سلسله مراتب منظم که خواست خدایان بود زیرنظر فوعون قرار داشت.

    هرفرد مصری صرفنظر از شغلی که داشت عملا کارمند و مأمور دولت بشمار می‌رفت.

    نزدیکان فرعون عبارت بودند از اشراف و اعیان و نجبا و خانواده و دوستان فرعون که از انبار گندم و آشپزخانه شاهی استفاده می‌کردند.

    زیردست آنان یک گروه انبوه تکنوکرات و کارمند اداری امور کشور را اداره می‌‌کرد، از قبیل: دبیران، آمارگران، معماران، مهندسان آب و کانال‌کشی، مأموران وصول مالیات، متخصصین کشاورزی و دامداری و ماهیگیری و معادن، سربازان و مأموران انتظامی.

    روحانیون هم تحت نظارت شخص فرعون انجام می‌کردند.

    ازطریق این تشکیلات بود که فرعون، ارباب و صاحب اختیار مصریان، براقتصاد مصر که برکشت و زرع مبتنی بود حکومت می‌کرد.

    زمین به فرعون تعلق داشت و درصورتی به مالکیت معابد درمی‌آمد که از طرف شاه به خدایان پیشکش می‌شد.

    دهقان وابسته به زمین بود ولی فرعون می‌توانست جای او را تغییر دهد و یا زمین را از او پس بگیرد و مصادره کند.

    بقیه اصناف و پیشه‌وران نیز همین وضع را داشتند.

    کارگران ساختمانی و صنعتگران و معدنچیان و ماهیگیران برای دولت کار می‌کردند و دولت وسیله معاش و مسکن آنها را تأمین می‌کرد.

    درهر صنفی معمولا پسر جانشین پدر می‌شد مگر اینکه فرعون تصمیم می‌گرفت اورا به کاردیگری بگمارد.

    تجارت خارجی در انحصار دولت بود چوب و مس و گیاهان معطر و سنگهای شیشه‌ای را از کشورهای دیگر وارد و پاپیروس و پارچه و اشیاء ساخته شده از شیشه و سنگهای قیمتی را صادر می‌کرد.

    ناوگان بازرگانی و بنادر متعلق به دولت بود و ملوانان دولتی برای یافتن طلا، گاهی تا آن سوی اقیانوس هند هم سفر می‌کردند.

    اما تجارت داخلی تا اندازه‌یی آزاد بود، زیرا فرعون نمی‌توانست در مبادلات کالا درسطح دهات مداخله کند.

    یک قطعه نان شیرینی در مقابل یک جفت کفش‌صندل، یک کوزه سفالی دربرابر یک ماهی، و چنددانه پیاز درمقابل یک بادبزن حصیری مبادله می‌شد و معمولا مبادلات در بازارهای داخلی بسیار محدود بود.

    با این اوصاف چگونه می‌توان سوسیالیسم فرعونی را تعریف کرد؟

    سوسیالیسم فوعونی هم بسیار خالص بود و هم بسیار ناخالص.

    خالصی آن به علت فقدان هرگونه ابزار پولی بود و دادوستد به صورت جنسی انجام می‌گرفت.

    دستمزدها با سهمیه گندم و جو و لوبیا و روغن، حتی پارچه و هیزم پرداخت می‌شد و مالیاتها نیز غالباً به صورت گندم و آرد تأدیه می‌‌گردید.

    دردورانهای بعد استفاده از قطعات مس در اندازه‌ها و اوزان معین برای شمارش‌ کالاهعا و اجناس، و نیز مبادلات خارجی متداول شد.

    این بی‌خبری از پول، بی‌اندازه‌ به سود نظام سوسیالیستی بود زیرا جلوپس اندازهای نقدی را می‌گرفت.

    از اینها گذشته، سوسیالیسم مصری از این جهت ناب و خالص می‌نمود که از تشکیلات آماری کارآمدی برخوردار بود.

    این تشکیلات دارای هزاران دفتر و شعبه‌ و تعداد بیشماری منشی و دبیر بود که دائماً مشغول ثبت و ضبط و آمارگیری بودند تا فرعون بتواند همیشه از تعداد اتباع خود و موجودی اموال امپراتوری اطلاع دقیق داشته باشد.

    تولد هرطفل یا بره و گوساله بلافاصله از طریق دفتر حوزه ایالتی به اطلاع تشکیلات مرکزی می‌رسید.

    وقتی طغیان رودنیل سراسر دره‌ها را فرا می‌گرفت و گله‌ها به مناطق مرتفع رانده می‌شدند، از آنها سرشماری می‌شد و وقتی آب رودخانه‌ فرو می‌نشست، مأمورین دولتی به مساحی زمینهای کشاورزی می‌پرداختند.

    بدین ترتیب دولت کلیه‌ اطلاعات و آمار مفید درباره افراد و چهارپایان و انواع کشت وزرع را دراختیار داشت و می‌توانست به بهترین وجهی درمورد تولید ومصرف برنامه‌ریزی کند.

    اینگونه اطلاعات برای هر رژیمی که خود را سوسیالیست می‌نامد، ضروری است.

    اما سوسیالیسم مصری جنبه‌های ناخالص هم داشت، نخست آنکه مساوات طلب نبود، آزادی را زیرپا می‌گذاشت، و امتیازات طبقاتی را رواج می‌داد- شاید به این اعتقاد که خدایان و طبیعت اینطور خواسته‌اند و فرعون نمی‌خواهد این قوانین آسمانی را بهم بزند.

    شخص فرعون امتیازات فراوانی داشت، او حق داشت پس ازمرگش با روش خاصی مومیائی شود و آرامگاه باشکوهی برایش بنا گردد.

    کارمندان عالیرتبه دولت که طبقه‌ اعیان و نجبا را تشکیل می‌دادند نیز در دوران زندگی و پس ازمرگ، از شمول قوانین مستثنی بودند.

    پائین‌ترین طبقه اجتماعی، یعنی دهقانان، مکلف به اطاعت از قوانین و پرداخت مالیات بودند و زیردست آنان بردگان قرار داشتند که وظایف بسیار پست و حقیر به عهده‌شان واگذار می‌شد.

    سوسیالیسم مصری از لحاظ توزیع مسکن نیز ناخالص بود.

    بعضی در کاخهای مجلل با اهروها و تالارهای وسیع و رواقها و سالنهای ستون‌دار، و برخی درکلبه‌های گلی و چوبی زندگی می‌کردند که خاص اکثریت خانواده‌های فقیر روستائی بود.

    نابرابری در توزیع اسباب و اثاث منازل نیز به غایت چشم‌گیر بود و درمقابل تخت‌خوابها و صندلیهای طلاکاری طبقات برگزیده، روستائیان حصیر روی زمین می‌گستردند و روی آن می‌خوابیندند.

    از نظرخوراک نیز نابرابری وجود داشت، ثروتمندان گوشت چهارپایان و پرندگان ومواد خوراکی کمیاب را مصرف می‌کردند در حالیکه فقرا بجز نان و خرما و انجیر چیزی بدست نمی‌آوردند.

    بررسی آرامگاههای مصریان و تابوتهای مومیائی شده نشان از وجود نابرابر دیگر دارد و آن اینکه ثروتمندان حق مومیائی شدن و قرار گرفتن در تابوتهای سنگی را داشتند اما بینوایان در گودالهای ساده ئو با کفنهای عاد به خاک سپرده می‌شدند.

    اما از لحاظ لباس فرق عمده‌ای بین توانگر و فقر وجود نداشت، و بجز فرعون و کاهنان و جنگاوران، لباس بقیه مردم ساده و کتانی بود.

    اینگونه نابرابری در وضع زندگی و مرگ مصریان قدیم نشان می‌دهد که سوسیالیسم آنان بر سلسله‌ مراتب استوار بوده است.

    مرحل سوسیالیسم مصری اما همین سوسیالیسم هم دائمی نبود و گاهی زیرپرده استتار قرار می‌گرفت.

    تاریخ مصر، تاریخ خودکامگی و حاکمیت مطلقه‌ دولت است.

    با این همه هراز گاه جهشهائی در راه فردگرائی درمصر باستان صورت می‌گرفت.

    هرگاه فرعون مقتدر بود سلطه دولت بیشتر می‌شد و هروقت از بعضی امتیازات خود و طبقه نجبا و روحانیون چشم می‌پوشید از قدرت دولت کاسته می‌شد.

    دراین حال بتدریج هرج و مرج مستولی و علائم و آثار آزادی درجامعه مصری پدیدار می‌گشت.

    دردوران نخستین (پیش‌ از سال 2780 قبل از میلاد) فرعون مظهر خداوندی به شکل شاهین بود که هوروس نامیده می‌شد و جنبه الوهیت داشت.

    همه اقتدارات در وجود او متمرکز بود و همو بود که برجسم و روح اتباعش استیلا داشت، طبقات اجتماعی را همسطح می‌کرد، مأمورینش زندگی مردم ولایات و ده‌نشینان را تنظیم می‌کردند و حفارانش به کندن کانالها می‌پرداختند و نقش مهندسان کشاورزی را ایفا کردند و بطور خلاصه سرنوشت مردم مصر دست او بود.

    در دوران امپراتوری قدیم (پیش‌ از 2280 قبل از میلاد) نیز رژیم جنبه مذهبی خود را حفظ کرد و زمین و هرچه دردل آن نهفته بود به فرعون تعلق داشت که خداوندگار کشور و مردم آن بود.

    در این دوره جامعه مصری مانند یک خانواده پیرامون خداوندگار روی زمین جامع شده بود و درخدمت او بود.

    درهمین دوره‌بود که اهرام ثلاثه‌ بنا شد و برای نخستین‌بار هیئتهائی به بحراحمر اعزام شدند و استخراج معادن آغاز گردید.

    دراین زمان مصر به اوج استبداد و قدرت خود رسید چندانکه می‌توانست از شاهکار عظیمش و سیستم‌ کامل بردگیی که بوجود آورده بود برخود ببالد.

    دراواخر دوران امپراتوری قدیم، یعنی طی دوقرن (از 2280 تا 2080 قبل از میلاد) که قدرت مرکزی تضعیف گردید، سوسیالیسم مصری هم سلطه خود را از کف داد.

    فرمانداران از حکومت مرکزی فاصله گرفتند و مأموران دولت از محصولات زمینهائی که زیرنظر داشتند سهمی می‌برند، و این سهم به صورت مورثی درآمد.

    ضمناً فراعنه طی فرامینی املاکی را به بزرگان کشور می‌بخشیدند و این خودنشان می‌دهد که هنوز فرعون مالک اصلی زمین بشمار می‌رفت.روحانیون نیز از حیطه حاکمیت فرعون خارج شده و مصونیتهائی بدست آوردند.

    صنعتگران از قبیل زرگر و کوزه‌‌گر و آهنگر و درودگر بمیل خود به دور یکدیگر جمع شده صنفهائی تشکیل دادند و تعهد کردند که به دولت مالیات بپردازند و درعوض حق تغییر شغل و خروج از صنف را برای خود محفوظ نگه داشتند.

    اما نیل به استقلال شغلی برای پیشه‌وران مترادف با از دست دادن امنیت شغلی بود.

    در دوران امپراتوری میانه (از 2080 تا 1785 قبل از میلاد) یکبار دیگر جامعه مصری منظم و دارای سلسله‌مراتب شد ولی دیگر فرعون مقام خدائی نداشت و بیشتر یک قانونگذار بشمار می‌رفت.

    او دارای یک وزیر، یک فرمانده سپاه، یک دبیر وبایگان و یک مهردار بود که در ضمن مقام خزانه‌دار امپراتوری را برعهده داشت.

    فرعون حقوق موروثی فرمانداران را برسمیت می‌شناخت و خود را رابط بین خدایان و اتباعش معرفی‌ می‌کرد.

    اما رود نیل همچنان جاری بود و لذا به وجود مهندسان آبیاری احساس نیاز می‌شد.

    درواحه فیومسدی احداث شد و به صورت مخزن تنظیم کننده آب مورد استفاده قرارگرفت.

    کارسرشماری و بررسی مرتباً انجام می‌گرفت و بدین‌‌سان دستگاه دولتی را قادر می‌ساخت که اطلاعات دقیقی درباره امکانات و احتیاجات کشور داشته باشد.

    آیا در این هنگام، زمان اصلاحات ارضی فرارسیده بود؟

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

در بررسي موضوع عدالت، نگاهي گذرا به آراي کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسياليستي سده¬ي نوزدهم مي¬افکنيم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفه¬ي روشنگري اروپا و انديشه¬ي اعتقاد به پيشرفت در آن و بويژه ايده¬هاي راديکال دمکراتيک انقلاب فرانسه بود

حزب چپ (سابقاً: حزب سوسياليسم دموکراتيک) حزبي سوسياليست و دست چپي در آلمان است. اين حزب خلف قانوني حزب اتحاد سوسياليستي آلمان است که تا ???? حاکم آلمان شرقي بود. اين حزب تا پيش از اين‌که تغيير نام دهد و در زماني که با نام «حزب سوسياليسم دموکراتيک»‌

حزب چپ (سابقاً: حزب سوسياليسم دموکراتيک) حزبي سوسياليست و دست چپي در آلمان است. اين حزب خلف قانوني حزب اتحاد سوسياليستي آلمان است که تا ???? حاکم آلمان شرقي بود. اين حزب تا پيش از اين‌که تغيير نام دهد و در زماني که با نام «حزب سوسياليسم دموکراتيک»‌

به طور ساده مي توان گفت جهاني شدن بر سطح در حال افزايش، دامنه رو به رشد و تاثير پرشتاب، فزايند و عميق جريان هاو الگوهاي فراقاره اي تعامل اجتماعي دلالت مي کند. جهاني شدن به تغيير يا دگرگوني در سطح سازماندهي بشري اشاره دارد که جوامع دور را به يکديگر م

انقلاب, پدیده اى غربى یا جهانى؟ پیش درآمد؛ انقلاب، مقوله اى نوپدید در جامعه انسانى است که علل مختلف و تبعات فراوانى برای آن قابل تبیین است. تضاد اقتصادى، عدم تعادل میان ساختارها، نهادها و روابط اجتماعى و بحران در کارکرد جامعه از یکسو و نیز بسیج سیاسى، سازماندهى و رهبرى و ایدئولوژى خاص در فرصت سیاسى مناسب از دیگر سو، وضعیت یک جامعه را انقلابى مى کند و عدم مدیریت صحیح حاکمان و ...

دوران لنين: 1917 - 1924 شکي نسيت که لنين، رهبر بلشويک ها، در انقلاب پيروز شد. تاکتيک هاي پيروزمندانه اش شامل انحلال يکجانبه مجلس نمايندگان، دادن وعده هاي دروغين، و بالاخره پشت سر گذاشتن مخالفانش بود. لنين وعده دموکراسي داد، و رژيمي توتاليتر و س

مقدمه: میراث فکری و نظری گروهی از روشنفکران برجسته آلمانی که می‌کوشیدند، یک‌گونه فلسفی انقلابی از مارکسیسم غربی را که با عنوان نظریه انتقادی(Critical Theory) شناخته می‌شد، پدید آورده و بسط دهند، را مکتب فرانکفورت می‌گویند. به دنبال عدم تحقق پیشگویی‌های "مارکس"، مبنی بر وقوع انقلاب کارگری علیه نظام تولید سرمایه‌داری و شکل‌گیری سوسیالیسم و در پی ناکامی جنبش‌ های مارکیستی در اروپا ...

نظریه سیستم ها به مفهوم عام خود در واقع کاملترین و جدیدترین چارچوب فکری است که بشر امروزی در راه کشف حقایق و تمیز خطا از صواب برای خود ساخته است . این منطق محصول عمر انسان متمدن است که مرحله تکامل خود را از دوران قبل از میلاد شروع کرده است . اگر چه اصولاً پیشرفت نحوه تفکر : سیر تکاملی داشته است ، ولی به منظور توجیه موضوع از سه مرحله جهشی به ترتیب زیر می توان سخن به میان آورد : 1 ...

سیاست جدید و نقش تاریخی ادیان در جهان بعد از 11 سپتامبر عده ای عقیده دارند که بعد از 11 سپتامبر جهان عوض شده و مثل سابق نیست. در واقع باید سیاست جهانی دگرگون و با مفهومی نو همراه با تلاشهای جدید و منطبق با توقعات کنونی دنیا ارائه گردد. هدف از این اظهار نظر کوتاه ارائه‏ی خطوط اصلی و دگرگونی سیاست قبلی و پیشنهادات جدید سیاسی است که منطبق با توقعات بوجود آمده بعد از چالش های ناشی ...

بخش اول تحولات بورژوایی، مدرنیته و زنان در خانواده در جهان سوم مدرنیته در بیان و توضیح نیروهای سیاسی جهانی به کار می رود که پس از عصر روشنگری منشاء تحولاتی مانند انقلاب صنعتی در اروپا و آمریکای شمالی، انقلابات بورژوایی در غرب و تحولات سیاسی مانند انقلاب کبیر فرانسه شدند. مدرنیته روبنای سیاسی، فکری و فرهنگی کاپیتالیسم بود. روند مدرنیته مبتنی بر مدرنیزاسیون تشکیل دولت های ملی، ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول