جامعه ما به علل بسیار گرفتار نوعی ناکارایی ملی است . علل ناکارایی فرهنگی ، قدیمی ، ریشه دار و متعدد است . از آنجا که کشورهای پیشرفتهجهان با تمام امکانات و سرعت به سوی بیشترین کارایی پیش می روند، در ارتباط جهانی ابعاد این ناکارایی وسیع تر و آثار آن عمیق تر می شود. برای نجات از این گرفتاری باید از همان راهی رفت که دیگران رفته و مکرراً آنرا تجربه کرده اند وآن راه فقط تفکر عملی است .
به کار گیری تفکر عملی و هدایت جامعه به سوی آن از طریق سازمان و مدیریت سرعت فزاینده به خود می گیرد و از این جهت دانش مدیریت به عنوان ارائه دهنده الگو ، روش و اندیشه یا نرم افزار پیشرفت معرفی گردیده است.(مدیریت دولتی/1368)
نگاهی به تاریخ فلسفه و توجه به سیر اندیشه دانشمندان در پیدا کردن تعریفی جامع و مانع برای شناساندن انسان نشان می دهد که فلاسفه جهان در غالب موارد نطق و بیان را یکی از امتیازات آدمی دانسته و در کوتاهترین کلام گفته اند : «انسان حیوانی است ناطق» اما این بدان معنی نیست که تنها مایه برتری آدمی بر دیگر حیوانات سخن گفتن است. آنچه انسان را در بالاترین درجات آفریده شدگان قرار می دهد و از دیگر موجودات متمایز می سازد ، قدرت اندیشه و نیروی تفکر است. انسان اندیشمند تفکر می کند ، مدل می سازد و مدل خود را پیاده می کند . انسان اولیه برای کندن خاک فکر کرد و مدلی از وسیله انگاشت بعد کوشش کرد این مدل را از سنگ بسازد و نهایتاً کلنگی سنگی یا سخت افزار مربوط را تهیه کرد. انسان امروزی نیز همین طور است . می اندیشد و بر اساس اندیشه خود مثلاً مدلی از ابزار به کارگیری اشعه لیزر را در فکر خود خلق می کند و سس می کوشد این تصور فکری خود را عینیت بخشد .(محمد علی طوسی/1369)
نکته قابل توجه در این جریان آن است که بین مدل یا الگو سازی جهت ساخت یک ابزار سنگی در ده هزار سال قبل و مدل سازی جهت ابداع یک دستگاه جراحی با اشعه لیزر تفاوت چندانی نداردو تنها اختلاف اساسی مربوط به الگوهای مقدماتی است که از طریق کسب دانش در اندیشه خطور می کند و بر مبنای این مقدمات مدل پیچیده تر از گذشته ساخته می شود و مجدداً مجموعه مدلهای فکری بصورت اطلاعات منظم و سازمان یافته یا دانش به دیگری منتقل می گرددو زمینه فکری جهت مدل سازی کاملتر از قبل میگردد.مجموعه اندیشه ها ، الگوها ، نظریه ها و روشها انسان یا جامعه را نرم افزار فرد یا جامعه می نامیم. یک جراح قلب مجموعه اندیشه ها ، الگوها، نظریه ها و ورشهای خاص یا نرم افزار کاری را قبلاً می آموزدو سپس تمرین میکند تا مهارت یابد و جهت عمل واقعی آماده گردد. برعکس یک کارگر ساده نیازی به یادیگری این نوع نرم افزار ندارد بلکه جهت کار خود به اندیشه و آموزشی ساده نیازمند است. همانطوری که هر فرد به تنهایی دارای نرم افزار خاص خود است و این نرم افزار سیستم شخصی خاص به فرد می دهد . هر گروه و هر جمعیتی نیز یک سیستم نرم افزاری خاص دارد . بر اساس این نرم افزار است که الگوهای مختلف از جوامع یا از فرد می یابیم. فردی اقتصادی است ، دیگری اجتماعی ، انسانی متدین است و دیگری بی دین.
همچنین بر اساس این نرم افزار است که جامعه ای پیشرفته و جامعه ای دیگر عقب افتاده محسوب می شود. سیستم نرم افزاری جامعه ژاپن است که ژاپن را به این صورت درآورده و یا مردم دانمارک است که با دارا بودن وضع آب و هوایی شبیه مازندران و با همان وسعت سه برابر نیاز غذایی خود تولیدات دارد. آیا اگر امکانات سخت افزاری مردم دانمارک را عیناً در اختیار مردم مازندران قرار دهیمبه همان درجه از تولیدات می رسند؟ به طور قطع خیر.
مورد جالب دیگر اینکه نرم افزار راستگوشه ای[1] که هم اکنون در تمام تقسیمات کشوری و شهری در ایالات متحده امریکا مشهود است در سال 1785 میلادی یعنی در زمانی که در ایران بین علی مراد خان برادرزادن کریم خان زند و دیگر مدعیان حکومت جنگ خونین خانمان برانداز جریان داشت به صورت مقررات تفصیلی تقسیمات کشوری و شهری تصویب و به اجرا گذاشته شدو به همین علت است که در این کشور پهناور غیر از مناطقی که توسط سلسله جبال و یا رودخانه ای از یکدیگر جدا شده و تقریباً خط کجی وجود ندارد . نتایج و آثار پیشبینی شده و پیش بینی نشده ، آشکار و پنهان یک چنین تفکری از جهت منافع ملی و آسایش عموم غیر قابل باور است.
از جهت دیگر ازدید منفی در کشورهای صنعتی نیز مشکلات اخلاقی و اجتماعی بعد از اشاعه افکار غیر اخلاقی ظاهر گردید. مثلاً گرفتاریهای وسیع اجتماعی و اخلاقی امروز امریکا مولد اندیشه هایی بود که در دهه 1960 رواج یافت. در این دوره بود که عده ای به این فکر افتادند که در مفهوم ازدواج و خانواده تجدید نظر به عمل آورند و یا ضرورت وجود این نهاد اجتماعی را مورد تردید قرار دهند. این افکار باعث گردید که روابط خانواده سست شود و در بسیاری موارد از هم بگسلد. هم اکنون ما شاهد آن هستیم و البته این جریان به همین جا ختم نخواهد شد و احتمالاً آثار ناگوار بسیاری از خود به جا خواهد گذاشت.
بدیهی است به منظور اصلاح این جزء سیستم می باید از طریق اشاعه نرم افزار یا اندیشه های مناسب اقدام کرد. از دیدی دیگر ، نرم افزار جوامع بشر به طور کلی به دو دسته تقسیم می شود . نرم افزار فیزیکی و نرم افزار متا فیزیکی . هر جا که تفکر و اندیشه روابط علت و معلولی را شناسایی و کاربرد آن را در طبیعت ملاحظه کند ، نرم افزار فیزیکی است . دانش انسان درباره علت زلزله ، بیماریها و تولید مثل جزء نرم افزار فیزیکی انسان می شود. در هر جا که روابط نا معلوم و مبهمی و یا غیر محسوس باشد، جزء نرم افزار متا فیزیکی محسوب می شود. هر قدر که دانش پیشرفت کند از مجموعه نرم افزارهای متا فیزیکی کاسته می شود و به مجموعه نرم افزارهای فیزیکی اضافه می گردد. مثلا انسان قرنها بیماری را به یک دست نامرئی مربوط میدانست که با شناخت علمی جزء نرم افزار فیزیکی درآمد.
استفاده از یک چنین زیر بنای فکری (ارتباط دادن علت پدیده های فیزیکی به عوامل متا فیزیکی ) در دوره قرون وسطی رواج داشت و به همین علت بود که در این دوره کسب علم فقط در انحصار طلاب علوم دینی بود. پدیده های فیزیکی ( عینی) توجیهمی شد. کسب علم جنبه جزمی یا دگماتیستی داشت به این صورت که علم فقط در تایید آن چیزی که قبلاً مورد قبول قرار گرفته بود، مورد استفاده قرار می گرفت. طرز تفکری که هنوز فقط طلبه علوم دینی را عالم می داند ، از یک چنین ریشه فکری سرچشمه میگیرد. (حسین عظیمی/1368)
تحولات فیزیکی و یا پیشرفتهای صنعتی از زمانی آغاز گردید که بشر به این راز پی برد که مشکلات فیزیکی را باید با نرن افزار فیزیکی رفع کند نه متا فیزیکی؛ «آمانوئل کانت»[2] در این حرکت نقش اساس ی داشت که در این جریان راه افراطی آن نقش« کارل مارکوس»[3] اشاعه یافت.
آنچه مسلم است انسان مشکلاتی از قبیل پی بردن به سرنوشت خود بعد از مرگ یا کشف راز آفرینش و مسائلی از این دست دارد که نرم افزارهای فیزیکی جواب گوی آن نیست. نکته مهم در این تحلیل این است که با توجه به زمینه فرهنگی و حفظ بقای جامعه از طریق هماهنگی با پیشرفتهای فیزیکی نقطه تعادل بین نرم افزار فیزیکی و متا فیزیکی حفظ شود و برای ایجاد زمینه تحول با اشاعه دانش تعادل جدیدی در به کار گیری نرم افزارهای فیزیکی و متا فیزیکی بوجود آورد نه فقط حفظ تعادل بین نرم افزار فیزیکی و متافیزیکی ضروری است ، بلکه باید بین فرهنگ مرگ وعزا و خشنودی و امید نیز تعادل ایجاد کرد . بشر هم غم دارد و هم خوشی . ولی فطرت بشر همیشه به سوی خوشی است نه رنج و الم. همانطور که یک جامعه آلوده به غم و اندوه نمی تواند پیشرفت کند . یک جامعه خوش گذران نیز نمی تواند ترقی کند .سازندگی معلوم خوشنودی از زندگی و امید به آینده است. یک فرد یا جامعه ناامید نه فقط قدرت سازندگی خود را از دست می دهد ، بلکه گرفتار مرگ زودرس نیز میگردد.[4]( عظیمی/ 1368)
استفاده غیر واقعی و نامتعادل ازنرم افزار های فوق الذکر باعث عدم تعادل روانی، اشاعه فساد، احساس تحقیر، به هم خوردن روابط منطقی اجزا، سیستم جامعه و سردرگمی نظام حاکم می شود. همانطوری که یک کارخانه بدون تفکر،مطالعه ، محاسبه و برنامه ریزی صحیح امکان موجودیت نمی یابد. یک نظام اجتماعی نیز بدون اندیشه ، مطالعه ، محاسبه و برنامه ریزی درست امکان پیشرفت پیدا نمیکند.همانطوری که اولین نرم افزار فکری بصورت رنسانس و سپس سخت افزار آن بصورت انقلاب صنعتی ظاهر شد. به همین علت است که کشورهای صنعتی به منظور سرعت بیشتر در تحولات کشور خود در ابداع و اختراع از طریق تحقیق ، توسعه و آموزش سرمایه گذاری می کنند و درصد بسیار بالایی از درآمد ملی را جهت آموزش و تحقیق مصرف می کنند یا به عبارت دیگر این مبلغ صرف تقویت بنیه نرم افزار جامعه می شود . پس از رشد نرم افزار به طور طبیعی سخت افزار شکل می گیرد.
بطوریکه ملاحظه می شود، نرم افزار جامعه دارای مفهومی وسیع می باشد و شامل تمام افکار و ارزشها ، عقاید ، اطلاعات و دانش فنی یک جامعه می گردد و چنانچه آگاهانه بخواهیم در آن نفوذ کنیم، باید از راه نرم افزارهای کلیدی وارد سیستم فکری شویم تا امکان تحول و پیشرفت حاصل گردد. در غیر این صورت جامعه گرفتار دور و تسلسل باطلی می شود که نه فقط نمی تواند پیشرفت کند ؛ بلکه از طریق گرفتار شدن در تضادهای شبکه بسیار گسترده غیر محسوس دچار ، عقب ماندگی مزمن می شود.
به همان ترتیب که از طریق شناخت و ایجاد تحول در نرم افزار های خاص کلیدی به اهرم تحول می توان دست یافت، در جهت مخالف نیز از راه اشاعه و تقویت نرم افزار های نابجا و نادرست می توان جامعه ای را به هم ریخت. به همین علت است که کشورهای سلطه جو اول از طریق فرهنگ نفوذ پیدا می کنند و سپس نظام را بی هویت و اسیر و تابع خود می سازند.
به هر حال ، در ارتباط با نرم افزار کلیدی لازم است که از مفهوم دانش مدیریت سازمان سخن به میان آید. دانش مدیریت
در تعریف انسان ذکر گردید که انسان حیوانی است متفکر و عاقل. انسان عاقل دارای رفتاری عقلانی است. زیرا مجموعاً کوشش می کند که امور مربوط به خود را به طور عقلانی انجام دهد . یعنی در راه نیل به اهداف خود کوتاهترین راه را که در عین حال بهترین آن نیز می باشد، انتخاب کند. و طبیعی است که مسیر کوتاه بهترین را هبا توجه به قدرت اندیشه و تفکر و نیل به نوآوری همیشه یکسان نیست و به همین علت است که هر روز تکنولوژی جدیدی نزدیکتری را در اختیار انسان قرار می دهد.
تکنولوژی که وسیله عقلانی کردن امور [5] انسان است در مفهوم خاص خود در ارتباط با ماشین مورد استفاده قرار می گیرد و مفهوم آن مکانیزه کردن وسایل تولید و خدمات و به کار گیری ماشین به جای انسان می باشد مظاهر عینی این نوع تکنولوژی هواپیما ، ماشینها الکترونیکی ، وسایل حمل و نقل و وسایل گوناگون رفاهی می باشد .در مفهوم عام خود تکنولوژی عبارت است از شکل و ترکیب و کاربرد دانش که جهت نیل به اهداف عملی با کسب حداکثر کارایی مورد استفاده قرار می گیرد. در مجموعه هدف تکنولوژی تغییر یا کنترل محیط است.
از دیدگاه تفکر سیستمی تکنولوژی عبارت است از مجموعه اطلاعات ، وسایل و روشهایی که به منظور تبدیل درونداد یا ورودی یک سیستم به برونداد یا خروجی لازم می باشد. این سیستم ممکن است کارخانه ، بانک ، بیمارستان، مرکز پژوهش و یا مرکز خدمات کامپیوتری باشد . از این دید به همان اندازه که خود کامپیوتر نوعی تکنولوژی است ، کارخانه تکنولوژی است،سازمان آن نیز نوعی تکنولوژی است، تکنولوژی هم نرم افزار است و هم سخت افزار. (حسین عظیمی/1368)
پیشرفت در تکنولوژی سازمان به حدی رسیده است که به علت دست یابی حکومتها به این تکنولوژی ضعیف ترین حکومتهای امروزی به مراتب از قویترین حکومتهای یک قرن قبل قویتر می باشند. علت اصلی این برتری تسلط حکومتها به نوع پیشرفته تری از تکنولوژی سازمان است. وجود سازمانهای بزرگ و پیچیده و دانش فنی اداری آن برای هر نوع تحول و پیشرفت الزامی است و این الزام علی رغم سیستم های مختلف فرهنگی، اقتصادی و ایدئولوژیهای سیاسی بطور یکسان وجود دارد . تکنولوژی مدیریت سازمان با پیشرفت و تحولات تکنولوژی فیزیکی تکامل یافته و همواره با آن هماهنگ و پیشگام بوده است. مثلا وقتی ماشینهای الکتورنیکی ابداع گردید و به خدمت سازمان درآمد ، نرم افزار مربوط نیز تحت عنوان مدیریت سیستم اطلاعات ساخته و پرداخته شد و این سخت افزار و نرم افزار ساخت و کار سازمانها را در روند افزایش کارایی تغییر داد . در جریان این تحول کنترل سازمانها متمرکز و در عین حال تصمیم گیری غیر متمرکز گردید . زیرا از طریق وسایل الکتورنیکی ترتیبی داده شد که اطلاعات به سادگی در اختیار هر فرد د سازمانی که به مشکل نزدیکتر باشد ، جهت اخذ تصمیم قرارداده می شود و تصمیم اتخاذ شده از طریق ماشینها الکترونیکی ردیابی می گردد و هر نوع نحراف از برنامه و اهداف سازمان در اختیار مدیر گذاشته می شود.
به هر حال ، دانش ایجاد سازمانها عظیم و نحوه مدیریت آنها از پدیده های قرون اخیر است. زمانی که ، «مارکس» در اواسط قرن نوزدهم به نگارشکتاب معروف خود «سرمایه»[6]اشتغال داشت، پدیده مدیریت در مفهوم امروزی خود ناشناخته بود . بزرگترین واحد تولیدی آن روز که یک کارخانه ریسندگی بود، به«فردریک انگلس» همکار مارکس تعلق داشت که با کمتر از سیصد کارگر کار می کرد و ضمناً پر سودترین نیز بود . در این کارخانه هیچ مدیری وجود نداشت . کارگران زیر نظر سر کارگران کار می کردند.
در طول تاریخ به ندرت نهادی چون مدیریت ظاهر گردیده استک هیک چنین آثار سریع و عظیمی داشته باشد، زیرا در کمتر از 150 سال بافت و ساخت اقتصادی و اجتماعی جهان را دگرگون کرده است. از ابتدای رشد پدیده مدیریت وظایف اصلی ثابت مانده است زیرا وظایف اصلی مدیر عبارت است از قدرت بخشیدن به کار جمعی ، از طریق اهداف مشترک ، ارزشهای مشترک ، ساخت صحیح سازمانی و آموزش و پرورش افراد جهت شناخت و پاسخ مناسب به تحولات محیط . اما کیفیت کار به کلی تغییر کرده است . زیرا نیروی کار افراد غیر ماهر به نیروی کار افراد بسیار تحصیل کرده و متخصص تبدیل شده است .
یک بررسی تاریخی دیگر نشان میدهد که در حدود هشتاد سال قبل در آستانه جنگ بین الملل اول که توجه به دانش مدیریت شروع شده بود ، تقریباً چهار پنجم از مردم کشورهای صنعتی امروز ، از سه شغل امرار معاش میکردند . یک سوم از نیروی کار ، خدمتکار نیمی از چهار پنجم در کار کشاورزی و بقیه کارگران سرگرم امور صنعتی بودند که در 1925 تعدادشان در کشور امریکا به چهل درصد نیروی کار بالغ گردیده بود .
امروز خدمتکاران ( نوکران و کلفتان ) تقریباً وجود ندارند . کشاورزان بین سه تا پنج در صد از جمعیت کارگر را تشکیل میدهند که تولیداتی بین چهار تا پنج برابر هشتاد سال قبل دارند . کارگران صنایع به هجده در صد تقلیل یافته اند که آخر این قرن پیش بینی میشود ضمن افزایش تولید تا 50 درصد به 10 درصدتقلیل یابند . بزرگترین نیروی کاری که در این بین ظاهر گردیده است مربوط به طبقه مدیران و متخصصان میشود که یک سوم کل نیروی کار را تشکیل میدهند . (عظیمی/1368)