مقدمه
مسیحیت ، همانند بسیاری از کیشهای خاورزمین ، دینی بود که مخصوصا ادعای نجات بشریت را داشت ، توفیق بی مانند این دین در گرواندن جمعیت های انبوه شهرهای بزرگ روم در عصر امپراتوان به خود ،توجه مقامات رومی را به آن جلب کرد . مسیحیان چون از به رسمیت شناختن دین دولتی یا کیش پرستش امپراتور سر باز می زدند ، و چون از شرکت جستن در مراسم نسبتا سهل انگارانه آن خودداری می کردند ، خرابکار سیاسی به شمار می رفتند و شدیداً تحت پیگرد قرار می گرفتند . تاسیتوس ضمن بحث دربارۀ گرایشهای روزگار خویش ، مسیحیان را معتقدان به یک آئین فاسد و عمل کنندگان به مراسمی گمراهی آور و زشت می نامیدند ، که به گمان وی از مختصات کیشهای خاورزمین به شمار می رفته اند .
سوء تفاهم بنیادی میان رومی معتقد به دین روم و رومی معتقد به دین مسیح ، میتواند بازتاب ژرفتری از جهان نگریهای ایشان پنداشته شود ؛ به بیان درست تر ، و به گفته فردیناند لات : (( میان انسانهای عصر جدید با و انسانهای روزگار باستان ، دیگر فکر مشترکی وجود نخواهد داشت . )) تضاد بنیادی بین روح شرقی و غربی آنچنان که در کتاب زکریای نبی اعلام شده – ((حال که پسرانت را ، ای صهیون ، بر ضد پسرانت پرورانده ام .))یک بار دیگر خشمگینانه در کلام ترتولیانوس مسیحی (متاله رومی)که پیش از 197 میلادی به مسیحیت گروید چنین طنین افکن میشود: ((چه وجه مشترکی بین آتن و اورشلیم وجود دارد ؟
چه وجه مشترکی بین آکادمی {افلاطون }و کلیسا وجود دارد؟)) با آنکه همه مسیحیان به هیچ وجه خصومت مطلق ترتولیانوس را نداشتند ، خصومت بین خاور زمین سامی کهن و دنیای هلنی که آن را به تصرف در آورده بود اجتناب ناپذیر و زایل نشدنی بود .ناتورالیسم وخرد گرائی یونانی به جز لاینفک فرهنگ دنیای روم غربی تبدیل شده بود ودر همان حال ضمن تماس با تمدن کهن خاور میانه دگر گونیهای پیدا کرده بود . کیشهای سری ، با ان مراسم سری ملهم بد گمانی ، خدایان نجات دهنده ،پیامهای رهایی بخش وعلوم سری ، افسانه های خورشید – مدار وباروریشان ، شدیدا تحت تاثیر فرهنگهای سرزمین های چون مصر ، بابل ، ایران و حتی هندوستان بودند :و با انکه بسیاری از عناصر خود را از دستگاه فکری فلسفه هلنی به عاریت گرفته بودند ، این دستگاه را به یک دستگاه رمزی تبدیل کردند وگونه ای فرمول نامه جادویی ورازهای عرفانی از بطنش فراهم اوردند که فقط تعداد انگشت شماری محرم راز از انها خبر داشتند . مسیحیت با انکه بر تعالیم وسنت های یهود مبتنی بود و با بسیاری از کیشهای خام که رومانی چون تاسیتوس با ان درامیختند تفاوت داشت، در واکنش تاریخی وطولانی خود علیه غرب هلنی – هم علیه جهانگردی ان ، هم علیه مظهر مادی ان یعنی امپراتوری پیوسته ستمگر شونده ی روم – با همان کیشها متحد شدند . در نظر مسیحیان ، امپراتوری با ان اخاذیها ، قساوتها ، ماده پرستیها ، جنگها ، وخدایان دروغینش، ((قلمرو امپراطور ، یا قلمرو شیطان )) نامیده می شد . ولی وقتی کنستا نتین در سال 325میلادی به مسیحیت گروید وان را دین رسمی کشور اعلام کرد ، امپراتوری روم برای مسیحیان به ارث گذاشته شد . در سده ی هیجدهم ، گیبون در کتاب عظیمش به نام زوال وسقوط امپراتوری روم مسیحیت را علت اصلی ان فاجعه تا زمان خودش اعلام کرد . امروزه ما معتقد نیستیم که مسیحیت چنین نقشی داشته است. بلکه در اوایل سده÷نجم میلادی ، اوگوستین کتاب شهر خدای خود را برای دفاع از کلیسادر برابر این اتهام معتقدان به دین روم نوشت که می گفتند غارت شهر روم (سال410به دست گوتها ) مجازاتی بوده است که خدایان باستانی به دلیل مسیحی شدن این شهر بر ان نازل کرده بودند فروپاشی امپراتوری که با تجزیه اسمی ان به امپراتوری های شرقی وغربی در اواخر سده سوم اغاز شد ÷دیده بسیار بغرنجی بود ونمی توان گناهش را به پای مسیحیان یا بر بر ها – قوایل سلط ،ژرمن ،اسلاو ودیگر ملتهایی که از هزاران سال پیش در جهت دستیابی به حوضه دریای مدینترانه به حرکت درامده بودند – نوشت ( اسلاف اینان را در مهاجر ت های بزرگی که اوضاع مصر – بین النهرین ، اسیای صغیر کرت ویونان را اشفت دیده ایم ) به هر حال از اواخر سده سوم به بعد بخش هایی از امپراتوری یعنی نه ان امپراتوری یکپارچه بلکه بقایای تکه تکه شده ان تدریجا به تصرف قوایل پیش گفته در می آمد غلبه روحی و ایده ئولو ژیک مسیحیان به شکل گرایش توده ای مردم به دین مسیحی موازات رخنه و اسکان تدریجی بربرها یی پیش میرفت که از این لحاظ مدتها پیش در ساخت اداری و نظامی وتصرف رسمی سرزمینهای امپراتوری حاظر شده بودند اقدامات بعدی این بربرها که در اواخد سده پنجم مسیحی شده و بر امپراتوری روم غربی مسلط شده بودند تاریخ سده های میانه در جهان غرب را تشکیل می دهد امپراتوری روم شرقی که عملا ولی نه رسما در اوایل سده پنجم از امپراتوری روم غربی جدا شد وبا نام امپراتوری بیزانس به راه نا گسسته خویش ادامه میدهد و به زبان و سنتهای یونانی اش که در این دوره به مراتب خاور ماب تر شده بور بازمیگردد دنیای بیزانس به گونه ایی ادامه شیوه زندگی امپراتوری پسین و فرهنگ برخاسته از مسیحیت اولیه ای به شمار میرفت که در ان دمیده شده بود امپراتوری بیزانس با ان محافه کاری شرقی اش که تا اندازه ای تمدت های خاور نزدیک را به یاد می اورد تا مدت هزار سال یونانی ارتدوکس میماند و تغییری نمی کند شکلهای پیدایشش را حفظ میکند عنصر نوین را به طاق نسیان میسپارد و از آن جدا می افتد .
در سده هفتم ، دین اسلام به صورت یک نیروی معنوی جدید از عربستان بر می خیزد و با شتابی درنگ ناپذیر و حیرت آور سراسر خاورنزدیک و حوضه دریای مدیترانه را در می نوردد . اسلام تمدن نوینی پی افکند که با مسیحیت رقابت کرد و شدیدا در اروپای سده های میانه مؤثر افتد . ترجمه های عربی آثار ارسطو و دیگر نویسندگان یونان باستان ، مشتاقانه از سوی اندیشمندان مسیحی سده های دوازدهم و سیزدهم مورد مطالعه قرار می گرفت ؛ غزلهای عاشقانه و توصیفات شاعرانه طبیعت به زبان عربی ، الهامبخش نخستین تروبادورها شاعران و خنیاگران دوره گرد فرانسوی شدند دانشمندان عرب و مسلمانان دیگر پایه های حساب را به شکلی که در مدارس امروزی تدریس می شود نهادند و کمکهای ایشان به نجوم پزشکی و علوم طبیعی ، تاثیری جاودانه بر فرهنگ و تمدن غربی کرده است . با آنکه هنر اسلامی را نمی توانیم دقیقا در چهار چوب هنر غربی به مفهومی محدود تر بگنجانیم شایستگی آن را دارد که در این مرحله از پژوهشمان توجهی بدان بکنیم ، مخصوصا از این جهت که یادمانهای اولیه این هنر با یادمانهای اولیه هنر مسیحی و هنر بیزانسی به عنوان مشتقی از سنتهای کهن تر هنری خاورنزدیک و حوضه مدیترانه ، وجه مشترک دارند بدین ترتیب کهن ترین یادمانهای هنر اسلامی به دوره جایگزینی هنر رومی پسین ، هنر اولیه بیزانسی ، و هنر ایرانی توسط این هنر مربوط می شود ، هرچند چیزی نگذشت که نیازهای گوناگون اجتماعی و دینی ، نخستین الگوها یا نمونه های مشابه را به شکلهای اساسا متفاوت با شکلهایی که در عالم مسیحیت به خود گرفتند ، تبدیل کردند .
هنر مسیحیت آغازین
سبکی را که مسیحیت پیشین می نامیم می توانیم بی آنکه خطایی مرتکب شده باشیم سبک رومی پسین ، یا آنچنان که در عرف تاریخ هنر رایج است سبک باستانی پسین بنامیم آثار متعلق به دوره مسیحیت را فقط از روی موضوعشان می توانیم از آثار متعلق به دوران رواج دین روم تشخیص دهیم نه از روی سبکشان . بر روی هم ، مسیحیان آن زمان درست به اندازه معتقدان به دین روم ، ((رومی )) بودند ،هنرها و صنایع دستی گذشتگان را می آموختند در محیطی ایشان تربیت می شدند و به زبان ایشان سخن می گفتند خود کلیسای مسیحی ، از لحاظ سازمان و فلسفه اش ، شدیدا به ساختار زندگی یونانی – رومی مدیون بود . ودر هنر مسیحیت آغازین ، با تحول ساده ای از مضامین متعلق به دین روم به دین مسیحی ، و آزادانه ترین نوعاریت گیری از موضوعات و شیوه های پیش از مسیحیت روبرو می شویم . شکلهای مختلط یا دورگه در سراسر امپراتوری مسیحی شده روم ، به بیشترین تعداد ممکن و با بیشترین حد در آمیختگی سبک های محلی تولید می شوند و تشخیص یک سبک واحد – یا چندین سبک را که قطعا بشود عنوان مسیحیت پیشین بدان داد یا بشود آن را نمونه منحص بفرد آن چیزی دانست که ما هنر مسیحیت پیشین می نامیم غیر ممکن می سازد . آنچه در هنرهای تجسمی رخ می دهد گونه ای ((طبیعت زدایی )) از ناترالیسم یونانی – رومی ، یا همان چیزی است که مقدمات پیدایشش را در ستون تریانوس و پیشرفتش را در نقشهای برجسته طاق کنستانتین از نظر گذرانده ایم شیوه های کهن گرایانه ، به ناگاه در مسیر ناترالیسم قدیمی ظاهر می شوند و شباهت آفریده های هنری به الگوهای اولیه یونانی – و رومی که منشا نهایی این آثار هستند رفته رفته کمتر می شود : این روند طبیعت زدایی ، که به درجات متفاوت تحت تاثیر سبکهای بربرها بود . تا دوره های سده های میانه در دنیای غرب ادامه پیدا می کند این پدیده به هیچ وجه نباید صرفا به معنی نفی سبک یونانی – رومی یا مثلح سازی ناشیانه آن توسط انسانهایی تلقی شود که حس تشخیص آن و مهارتدستی لازم برای آن را از دست داده بودند بلکه پدیده مزبور حاصل جهان نگری سراپا تازهای بود که باعث دگرگونی سنت ناترالیستی می شود هنر مسیحیت پیشین بازتاب این دگرگونی در جریان عمل است دوره مسیحیت آغازین ، به طرز ساده ای به دوره پیگرد – از تاسیس نخستین اجتماعات در سده نخست میلادی – و دوره بازشناسی – از 325 میلادی یعنی وقتی کنستانتین مسیحیت را دین رسمی امپراتوری روم قرار داد ، تا حدود 500 میلادی یعنی و قتی ایالتهای غربی امپراتوری زیر سیطره شاهان بربر قرار گرفته بودند تقسیم می شود در دوره آغازین همچنان که دیده ایم ، مسیحیان در نظر رومیان فرقه ای مزاحم و حتی خطرناک به شمار می رفتند که می بایست مهارمی شدنددر طی این دوره ، احتمال زیاد می رود که مسیحیان پس از عقب نشینی در زیارتگاه های جالب توجه همگانی ، در خانه های خصوصی ثروتمندترین هم خویشان خویش و احتمالا در خانه های مجلل و دهلیز سرگشاده دار – از آنچه در پومپئی دیدیم – به پرستش ادامه دادند این احتمال نیز وجود دارد که جلو خان دهلیز سرگشاده در کلیساهای متاخر همگانی یا با سیلیکاها از رابطه آئینی این کلیساها با دهلیز قدیمی در خانه های خصوصی تقلید شده باشند .
مقابر دخمه ای
ارزشمندترین یادمانهای دوره پیگرد ، ناپیدا ترین یادمانهای رم هستند ، این یادمانها تماما در زیر زمین قرار گرفته اند و به همین علت ، مقابر دخمه ای نامیده می شوند. این مقابر، شبکه های گسترده ای از دالانها و اتاقکهای زیرزمینی در زیر شهر رم و شهرهایی هستند که به عنوان گورستانهای پنهانی برای دفن مردگان مسیحی – که بیشترشان در ردیف شهدای اولیۀ مسیحیت به شمار می روند – طراحی شده بودند .
مقابر دخمه ای از سدۀ پیوسته مورد استفاده بوده اند ، و تخمین زده می شوند که فقط در در مقابر دخمه ای رم نزدیک به چهار میلیون جسد دفن شده باشد . این مقابر در روزهای پیگرد به عنوان مخفیگاهی برای پناهندگان مورد استفاده قرار می گرفتند ؛ مدرک اثباط این سخن ، پلکانهای مسدود و مجزا ، تورفتگیها و گذر گاههای مخفی و درهای مخفی نگه داشته شده ورودی و خروجی است . بدون تردید در این دخمه ها آیینهای سری مسیحی نیز اجرا می شده است و نقش اصلی آنها جای دادن مردگان است در رم ، مقابر دخمه ای به صورت تونلهایی در دل لایه متخلخل خاک توفا که که سازندگان قدیمی شهرهای مردگان در دوره اتروسکها از خواص عالیش بهره ها گرفته بودند ساخته می شده اند پس از آنکه قطعه زمینی براتی گورستان برگزیده می شد (مطابق قوانین رومی ، مسیحیان می توانستند مالک زمین باشند )دالانی به پهنای 90 تا 120 سانتی متر و فاصله مناسبی از سطح زمین ، دورتا دور آن :
نقشه مقابر دخمه ای کالیکتوس ،رم ، سده دوم ب م ؛ و مقطه دالان اصلی کهن ترین منطقه .
حفر می کردند در سطح دیوارهای جانبی این دالانها ، تورفتگیهایی به موازات محور دالان برای نگهداری از اجساد مردگان گشوده می شد؛ این تورفتگی ها که لوکولوس نامیده می شدند ، مانند تاقچه هایی بر روی یکدیگر کنده می شدند غالبا اتاقکهای کوچکی به نام کوبیکولوم به عنوان نمازخانه تدفینی در دیوارها ساخته می شدند و طاق بندی متفاوتی داشتند . وقتی دالانهای پیرامونی اولیه پر از لوکولوس و کوبیکولوم می شدند دالانهای دیگری عمود بر این روند تا جایی که فضای جانبی اجازه می داد ادامه پیدا می کرد .آنگاه سطوح یا لایه های پائین تر را حفاری و از طریق پلکانهایی به یکدیگر متصل می کردند .و تعداد لایه های مزبور در بعضی از شبکه ها تا پنج طبقه می رسید .
تصویر(1)
وقتی محوطه های تدفینی مجاور متعلق به اعضای یک انجمن اخوت مسیحی ، یا اهدایی یا خریداری شده در اختیار عده واحدی قرار می گرفت ، میان گورستانهای مربوط راههای ارتباطی گشوده می شد و گورستانهای مزبور بداین طریق از جناحین گسترش می یافتند و تدریجا بر وسعتشان افزوده می شد . پس از اعلام رسمیت دین مسیحی ، ساختن مقابر دخمه ای از رواج افتاد و از آنچه ساخته شده بود به عنوان مکانهای مقدس ،یادگار شهدای بزرگ ، و زیارتگاهی برای دینداران استفاده می شد.
بسیاری از کوبیکولومها را با نقاشیهای دیواری به شیوه باستانی پسین (دین روم ) ،حتی از لحاظ موضوع ، تزئین می کردند ،و در تفسیر این نقاشیها می گفتند که با اعتقادات ایشان سازگار هستند .
طرحهای هندسی سقف نقاشی شدۀ مقبرۀ دخمه ای دو قدیس به نامهای سان پیترو و سان مارچلینو در رم (تصویر 2 )به معنی قبه فلک(دایره بزرگ ) به کار گرفته شده و درونش را نقش صلیب یعنی مظهر اصلی ایمان مسیحی فرا گرفته است .بازوهای چلیپا به نیمدایره هایی ختم می شوند که درونشان صحنه هایی بر گرفته از کتاب عهد عتیق درباره زندگی یونس شرح داده شده که در سمت چپ به دریا پرتاب می شود و در سمت راست از کام نهنگ بیرون می آید و در قسمت پایین بار دیگر سالم وتندرست بر زمین خشک دیده می شود که از معجزۀ نجات خودش و رحمت خداوندگاری غرق در اندیشه شده است .
فضاهای بین این نیمدایره ها با پیکره های اورانوس با اعضای انجمن مسیحی که دستهایشان را به نشانه نیایش بهآسمان بلند کرده اند اشغال شده است ؛ این حالت کشیش وار امروزه نیز در مراسماعشای ربانی کاتولیکهای رومی تکرار می شود و احتمالا به همان گذشته های دور و دراز مربوط می شود . در قاب مدور میانی ،مسیح را در لباس چوپانی نیکوکار و جوان می بینیم که حضورش در صحنۀ داستان یونس حکایت از منجی بودنش دارد . موضوع چوپان نیکوکار را می توان پیگیری کرد و به هنر کهن یونانی و مصری رسید ، ولی در اینجا چوپان نیکوکار به نگهبان وفادار گوسفندان مسیحی تبدیل می شود که به حواریون خویش می گوید ((بره هایم را تغذیه کنید ،گوسفندانم را تغذیه کنید .))در اینجا شایان تذکر است که در مقابل دخمه ای متعلق به دوره پیگرد ، مسیح تقریبا همیشه یا در لباس چوپان نیکوکار شلبیه سازی می شد یا در لباس یک آموزگار .