اگر سئوال شود که اسلام چیست؟ در پاسخ می توان گفت به محراب مسجد قرطبه در اسپانیا، صحن مسجد سلطان حسن در قاهره یا گنبد شاه در اصفهان اشاره کرد. البته مشروط بر اینکه پرسش کننده قادر باشد پیام نهفته در این بناها را دریابد.
هنر سنتی اسلامی بیانگر معنویت و پیام باطنی اسلام بوسیله زبانی ازلی است که دقیقاً با همین ازلیت و تمایل پردازی بی واسطه اش مؤثرتر و بی دردسرتر از اغلب توصیفات،دین شناختی اسلام عمل می کند.
البته کسانی هستند که چنین وظیفه ای برای هنر اسلامی قائل نبوده، به سادگی شأن اسلامی آن را انکار می کنند و مدعی می شوند که چنین هنری، هرچقدر هم که زیبا، قابل فهم یا همآهنگ باشد درواقع با روح یا فرم دین اسلام چندان ارتباطی ندارد. این گروه نه تنها شامل بسیاری از مورخان غربی هنر، بلکه گروه به مراتب فزون تری از مسلمانان امروزی است که خود رانوگرایا اصلاح طلب معرفی می کنند.
آثار هنر اسلامی به واسطه پیوند درونی آنها را معنویت اسلامی، به صدور برکت ادامه می دهد برکت فیض الهی است که در شریان های عالم هستی جریان دارد حتی یک مسلمان متجدد نیز وقتی برقالی سنتی می نشیند، به یک قطعه خوشنویسی می نگرد، یا به شعر تندیسک زبان مادری خود گوش می دهد، یا تلاوت قرآن را می شنود و در محوطه یکی از شاهکارهای اسلامی که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام گسترده است نماز میگزارد. در عمق دل خود آرامش و نشاط، حتی نوعی دلگرمی و اطمینان روانی حس می کند، به نسبتی که زشتیهای جهان امروز در فضای سنتی اسلامی گسترش پیدا می کند.
روح و ذهن مسلمان، سنتی در وهله اول از گرایش های مبتنی بر آیات قرآن و سپس از امثال و اشعار، ایماژ ها و فرم های بصری که عمیق ترین وجوه ارزشها و آداب اسلامی را منعکس می سازد ترکیب یافته است. و این واقعیت به میزانی که اسلام سنتی زنده است همچنان تداوم دارد. وقتی مسلمان سنتی سخن آغاز می کرد، اشعاری که همواره بر ارزش های اسلامی صحه می گذاشت بر زبانش جاری می شد، وقتی می نوشت، این کار را را خط خوش انجام می داد، او قدر قالی زیبایی را که اشکال و رنگهایش صورت خیالی بهشت در اسلام را تداعی می کرد می دانست، روح او اثر آرامش بخش صفای مسجد یا خانه سنتی را احساس می کرد و گوش او که با زیبایی آسمانی تلاوت قرآن آشنا بود، می توانست بین آن موسیقی که از کرانه دیگر هستی از لایه های متنزّل روان صادر می شوند، تفاوت بگذارد، تمدن و فرهنگی سرشار از ارزشهای معنوی اسلامی فرد مسلمان را دربرگرفته بود و به او کمک می کرد تا اسلامی زندگی کند.
هنر اسلامی هدف و وظیفه خود را در مقام حامی و پشتیبان وحی قرآنی برای دستیابی به غاتی که اسلام به واسطه آن الهام شده است، تحقق می بخشد، آن غایت تجلی خدای یگانه از خلال زیبایی محسور کننده آن فرمها، رنگ ها و اصوات است که به مثابه جلوه های خدا، ظاهراً صوری محدودند اما از درون به لاینتاهی گشوده می شوند، و محملی برای دستیابی به حقیقی هستند که هم جلال است و هم جمال.
هنر اسلامی
تفکر اسلامی و گل و عالم آن رجوع به اسم« الله اکبر» دارد. تجلی اعظم حق تعالی به اسم الله اکبر در تاریخ اسلام چونان آخرین دوره از ادوار دینی، خاتم و ناسخ همه ادوار و تاریخ های گذشته است با ظهور اسلام همه فرهنگ ها که به عصر ممسوخیت خویش رسیده اند و به صورت مانع و رادع و حجاب تفکر حقیقی دینی درآمده اند، نسخ می شوند.
هنرمند، در چنین تفکری در مقام انسانی است که به صورت و دیدار و حقیقت اشیاء در ورای عوارض و ظواهر می پردازد. او صنعتگری است که هم عاید است و هم زایر.
از اینجا صورت خیالی هنر اسلامی متکفّل محاکات و ابداع نور جمال ازلی حق تعالی است؛ نوری که جهان در آن آشکار می شود و حسن و جمال او را چون آئینه جلوه می دهد، در حقیقت بود این جهانی، رجوع به آن حسن و جمال علوی دارد و عالم فوقانی در حدّ ذات خویش نمودی و خیالی بیش نیست.
به هر تقدیر بر جلوه گاه حقیقت در هنر همچون تفکر اسلامی عالم غیب و حق است، بعبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب برای هنرمند متجلّی است و همین جهت، هنر اسلامی را عاری از خاصیت مادی طبیعت می کند. او در نقوش قالی، کاشی، تذهیب، و حتی نقاشی که به نحوی مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است، نمایش عالم ملکوت و مثال را که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است می بیند. درا ین نمایش کوششی برای تجسم بُعد سوّم پرسپکتیو دید انسانی نیست. تکرار مضامین و صورت های همان رفتن به اصل است . هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی نه از صور محسوس بهره می جوید، بنحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت می پیوندد.
نکته اساسی، در هنر اسلامی که می باید بدان توجّه کرد عبارت است از توحید. اولن آثار این تلّقی تفکر تنزیهی[1] و توجه عمیق به مراتب تجلّیات است که آنرا از دیگر هنرهای دینی متمایز می سازد. زیرا هنرمند مسلمان از کثرات می گذرد تا به و حدت نایل آید. انتخاب نقوش و هندسی و اسلیمی و خطایی و کمترین استفاده از نقوش انسانی و حدت این نقوش در یک نقطه، تأکیدی بر این اساس است.
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه
طرح های هندسی که به نحو بارزی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمایش میدهد، و همراه با نقوش اسلیمی که نقش ظاهری گیاهی را دارند آنقدر از طبیعت دور می شوند که ثبات را در تغییر نشان می دهند و فضای معنوی خاصی را ابداع می نمایند که رجوع به عالم توحید دارد. این نقوش و طرح ها که فاقد تعیّنات نازل ذی جان هستند آدمی را به واسطه صورت تنزیهی به فقر ذاتی خویش آشنا می کند.
تفکر توحیدی چون دیگر تفکرهای دینی و اساطیری در معماری مساجد تجلّی نام و تمام پیدا می کند. معماری مساجد[2] و تزئینات آن در گنبد و مناره ها، موزائیک ها، و کتبیه ها و نقوش مقرنس کاری فضایی را ابداع می کند که آدمی را به روحانیت فضایی ملکوتی پیوند میدهد و تا آنجا که ممکن است« اسقاط اضافات» و« افنای تعینّات و تعلّقات»در وجود او حاصل کند؛
نشانی داده اند اهل خرابات که التوحید اسقاط الاضافات
فی الواقع مسلمین که به جهت محدودیت در تصویر نقوش انسانی وحیوانی نمی توانند تلّقی توحیدی و نگاهی را که بر اساس آن جهان، همه تجلّی گاه و آینه گردان حق تعالی است، در قالب توده های مادی و سنگ و فلز بریزند- که حالتی کاملاً تشبیهی دارد- با تجدید فضا و ایجاد یا تزئیناتی شامل نقش و نگار و رنگ آمیزی های تند و با ترسیمات اسلیمی این جنبه را جبران می نمایند و بنحوی نقش و نگارهای عرشی را در وصرت تنزیهی ابداع می کنند.
معماران دوره اسلامی سعی می کنند تا همه اجزاء بنا را به صورت مظاهری از آیه های حق تعالی ابداع کنند، خصوصاً در ایران که این امر در دوره اسلامی به حد اعلای خویش می رسد. در اینجا در نقشه ساختمانی و نحوه آجرچینی و نقوشی که به صورت کاشی کاری و گچبری و آینه کاری و ...... کار شده است، توحید و مراتب تقّرب به حق را به نمایش می گذارد و بنا را چون مجموعه ای متحّد و ظرفی مطابق با تفکر تنزیهی دینی جلوه گر می سازد.
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش و نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
قدر مسلّم این استکه هنر اسلامی جلوه حسن و جمال الهی است و حقیقتی است که در این هنر متحقّق شده و رجوع به ظهور و تجلّی حق تعالی به اسم جمال دارد.
هنر اسلامی با نفی شمایلهای مقدّس و نفی تجسم الهی در وجود آدمی و منبع تقلید از فعل صانع با نقاشی و پیکرتراشی، حالتی خاص پیدا کرده است که فاقد فضای طبیعی سه بُعدی، یعنی پرسپکتیو حسّی، و همچنین فاقد سایه روشن و چهره های طبیعی است، این هنرها هیچگاه مظهر، تامّ و تمام هنرهای اسلامی و جواز هنرهای تجسّمی مقدس نبوده و بالنتیجه هنرهای اسلامی به سمبلیسم و زیبایی سمبلیک گرایش پیدا کرده است[3]. و آنچه که موجب این امر شد همان تفکر تنزیهی- تشبیهی
( جمال تشبیعی با توجه به باطن جلال تنزیهی) اسلامی است که هنر تنزیهی- تشبیهی – اسلامی را به دنبال داشته است.
اما سرانجام هنر اسلامی نیز چون هنر مسیحی از سادگی نخستین به پیچیدگی گرایش می یابد و بتدریج، همانطوری که اشاره کردیم، حکمت معنوی خویش را که باطن آن است از دست می دهد و به تقلیدی صرف تبدیل می شود؛ تقلیدی که در هنر اسلامی به دلیل فقدان الگوی مستقیم از قرآن( چنان که هنر مسیحی به تصویر وقایع عهدین پرداخته و یا همانطوری که هنر ودایی و بودایی در معماری و پیکرتراشی هندی تجلّی پیدا کرده است) به اوج خود می رسد.
هنر اسلامی که مسخ شده است، بتدریج فرو می پاشد و جایش را به هنری بی ریشه می دهد که فاقد هرگونه تفکر اصیل دینی است.
در این مرتبه هنرمند مسلمان غربزده که هیچ تجربه ای ذیل تفکر تکنیکی و محاسبه گرانه و هنر آن ندارد، میان زمین و آسمان در خیالات و اوهام خویش به محاکات از محاکات های اصیل( محاکات ناشی از تجربه معنوی جدید ) می پردازد و گاه به هنر انضمامی کلاسیک و رومانتیک و گاه به هنر انتزاعی وهمی مدرن گرایش پیدا می کند و عجیب آنکه در این تجربیات ممسوخ، هنر وهمی خویش را که به تفکر صِرف و نقش و نگار غربی( بدون حضور و درک معنی آن) مبتنی است، روحانی و دینی می خواند.
1- همین ویژگی اسلامی مانع از ایحاد هنرهای تجسمی مقدس شده است.
2- ابن خلدون اغلب هنرها و صنایع را- از قبیل درودگری، ظریف کاری، منبت کاری روی چوب، گچ بری، آرایش دادن روی دیوارها با تکه های مرمر، اجر یا سفال یا صدف، نقاشی تزئینی و حتی قالی بافی که از هنر های ویژه عالم اسلام است منسوب به معماری می داند از آنجا که حتّی خوشنویسی را نیز می توان از این گروه دانست، و تنها مینیاتور از این محدوده خارج می شود.« مقدمه ابن خلدون»، ترجمه« محمدپروین گنابادی» ج 2، صفحات 9-806
3- بیشتر سمبولیسم هنر اسلامی را متأثیر از قرآن در متون عرفانی و اشراقی اعم از شعر و نثر جمع شده و به این جهت متونی نیز در حکم فرهنگ اصطلاحات عرفانی و هیئت تألیفی رموز نوشته شده است، حال آنکه در هنرهای تجسمی این رموز بسیار کاهش پیدا می کند.