مکتب لهستان حاصل ذوق و دیدگاههای متنوع جمعی از نقاشان و طراحان گرافیک و به اعتقاد منتقدان دهه 50 تا 70 دوران طلایی پوسترهای لهستانی بود.
اگرچه این آثار هنری تبلیغی محسوب می شد، اما به هیچ یک از آثار ارائه شده در غرب شباهت نداشت جهان بینی غیرمتعارف و منحصر به فرد این آثار از میان سبک های غربی نظیر آرنوو، سوررئالیسم و پاپ آرت تکامل یافت.
طراحان لهستانی با بی قیدی نسبت به قوانین طراحی غربی، از نقاشی، عکاسی و حروف دستی در ترکیبی بی سابقه، غیرمعمول و به شیوه ای کاملاً جدید بهره جستند.
این مکتب اگرچه عمر کوتاهی داشت ولی توانست تأثیرات زیادی بر هنرمندان کشور های دیگر بگذارد و به نوعی سطح سواد بصری و دیدگاه های هنرمندان جهان را ارتقاء دهد.
بهرحال با اینکه دوران این مکتب به پایان رسیده است ولی مطالعه و تماشای آثار هنرمندان بی تأثیر نیست و به قول والترون وَن اپزیلند[1]، منتقد هلندی،« این پوستر ها آینه ای شفاف از فرهنگ و سنت لهستان هستند، شاید در نظر اول مرموز و بی روح و غیرقابل درک به نظر برسد اما پس از کمی تأمل، دری به دنیای جدید بر روی شما خواهند گشود.» هنر پوستر سازی لهستان در دوره « لهستان جوان» [2] آغاز شد که از حدود 1890 تا 1914 ادامه داشت.
تا پیش از آن، از مهمترین آثار هنری لهستان چوب بری های بود که هنرمندان مردمی از مناظر روستایی و نقاشی ها می ساختند.
بنابراین تعجبی ندارد که نخستین پوسترها اثر نقاشان بوده اند و به شدت نیز از هنر فولکلور لهستان تأثیر گرفته اند.
البته هنرمندان آن دوره به وقایع دیگر کشور ها نیز نظر داشته اند.
در آن زمان، آرنوو، در سراسر اروپای غربی محبوبیت فراوانی یافته بود.
هنر لهستان به احیای نوگرایی لهستانی و پیروی آرمانهای هنر جدید( آرنوو) تمایل داشت.
با نگاهی به اشتوکا [3] اثر تئودر آکسنتوویچ[4] (1859-1938) متوجه اشتباهات فراوان سبک آن به آرنوو خواهیم شد.
استانسیلاو ویسپیانیسکی[5]( 1807-1869) نیز از نخستین هنرمندان پوسترساز لهستان بود.
نقاش مذکور به سراسر اروپا سفر کرده بود.
پوسترهای او اساس هنر پوسترسازی لهستان را بنا نهادند.
یکی از پوسترهای او برای نمایشنامه ای طراحی شده بود که تنها دو بار در لهستان به روی صحنه رفت.
نقاشی و متن پوستر مذکور به تصاویری از نمایشنامه محدود نمی شد، بلکه به بررسی محتوا نیز می پرداخت.
شاید نمایش وقایع داستان نمایشنامه کاری بسیار سهل باشد اما وجه تمایز آثار ویسپیانیسکی در این است که او قادر بود بوسیله تصاویر و متونی ساده به کنه معانی نمایشنامه دست یابد.
کارول فریش[6] (1836-1887) طراح صحنه تئاتر و نقاش نیز از پایه گذاران هنر پوسترسازی در لهستان به شمار می رود او در 1902 پوستری را برای پرونده ملپومن[7] طراحی کرد آن هم به شدت از هنر جدید الهام گرفته بود.
دهه های 1920 و 1930 طوفان جنگ جهانی اول به دوره « لهستان جوان» پایان بخشید.
لهستان که بین کشورهای روسیه، اتریش و وپروس تقسیم شده بود، در 1918 استقلال خودرا بازیافت.
با استقلال دوباره این کشور پوسترسازی نیز جایگاه خود را به عنوان یک قالب هنری بدست آورد.
لهستانی ها بتدریج به اهمیت پوستر بعنوان یک ابزار تبلیغاتی پی بردند و دریافتند که پوسترها قادرند ارتباطات را گسترش دهند.
تادئوش گرونوفسکی[8] (1894-1990) اولین هنرمند لهستانی بود که خود را کاملاً وقف پوسترسازی کرد.
او تأکید داشت که هنرمند پوسترساز نباید شخصیت خود را در اثرش نمایان سازد، زیرا پوستر« ارتباطی است میان فروشنده و مردم» تصویری ساده و هندسی از یک گربه سیاه که وارد تشت شده است و سفیدرنگ از آن خارج می شود و جمله « رادیون کار نظافت را به جای شما انجام می دهد!» در 1993، والدمساز اشویژری[9] از همین موضوع برای پوستر تبلیغاتی نمایشگاه آثار گرانوفسکی استفاده کرد، و در 1917 نیز اداره پست لهستان تمبری براساس همین پوستر منتشر ساخت.
در این دوران(اوایل دهه 1920) یکی از برجسته ترین نقاشان و تصویرسازان لهستان به نا ادموند بارتلومیشک[10]( 1855-1950) به اکتشاف هنر پوسترسازی پرداخت.
سبک علمی و صریح او نماد هنر پوسترسازی اولیه در لهستان است.
در 1935 بارتلومیشک در دانشکده هنرهای زیبای ورشو تدریس می کرد، که نسبت به سبک هندسه گرایی مؤسسه پلی تکنیک اهمیت بیشتری در شیوه های نقاشی می دادند.
تصاویر آنها بسیار واقع گرایانه و الگوبردار بودند اما شیوه دیگر، که بوسیله تادئوش گرانوفسکی پایه ریزی شد، بُعدی هندسی بود که هنرمندان آن به کوبیسم تمایل پیدا کرده بودند.
در طول پنج الی ده سال بعد، اکثر آثار هنر پوسترسازی لهستان به کوبیسم متمایل شد.
در 1937 بود که یکی از تأثیرگذاران پوسترسازان لهستان وارد صحنه هنر شد.
تادئوش ترپکوفسکی[11](1912-1954) که هنرمندی خود ساخته بود، در پوستر های خود زیبایی ساده ای را به نمایش گذاشت که به مفهوم واقعی اشیاء می پرداخت و هیچگونه تمایلات تاریخی یا سبکی نداشت او یک پوستر برای خدمات عمومی طراحی کرد که در آن سه دست که حاوی چکش بودند بطور متقارن در سراسر پوستر قرار داشتند و دست چهارم مجروح به نمایش درآمده بود، بدین معنا که دست مصدوم قادر به کارکردن نیست.
اندکی بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد.
لهستان در سالهای1938-1945 اشغالگری قوای نازی و شوروی را تحمل کرد.
در این سال ها لهستان از نابودی امکانات ارتباطی، حمل ونقل و صنعتی خود به ستوه آمده بود و جمعیت آن نیز به 40 درصد کاهش یافته بود.
پس از 1945 با پایان یافتن جنگ هنر جانی تازه گرفت.
دستگاه تبلیغاتی کمونیسم به استفاده از پوستر بعنوان یک ابزار بسیار تأثیرگذار پی برد.
بسیاری از هنرمندان برجسته این رشته، کار خود را در اواسط دهه چهل با طراحی پوستر برای حاکمان جدید کشور آغاز کردند.
تادئوش ترپکوفسکی پیشتاز هنر پوسترسازی لهستان پس از جنگ به شمار می رفت.
او از 1945 تا زمان مرگش در 1954 برخی از خاطره انگیزترین پوسترهای لهستان را خلق کرد.
در 1945 پوستر های شگفت انگیز او جامعه را به ریشه کن کردن دشمن نازی ترغیب می کرد.
مشخصه آثار او سادگی و تأکید به زبان نمادین بود که به سرعت شهرت یافت.
اثر کوچک و دستی او، آخرین مرحله( 1948)، یکی از نخستین فیلم های سینمایی سالهای پس از جنگ لهستان را تبلیغ می کرد، که درامی تکاندهنده از بقاء و نابودی در ارودگاه های زمان جنگ بود گل میخک خم شده تذکری است آرام و اضح از گلی که در لهستان بسیار خاطره انگیز است و در این تصویر بر لباس راه راه زندانیان سایه افکنده است.
بازوبند و شماره شناسایی نیز شرایط تلخ اردوگاهها را به یاد می آورد.
در این اثر تنها نام فیلم و گروه سازنده ذکر شده است، زیرا در کشوری که اشیای کوچک معانی نمادین و تاریخی فراوانی دارند نیاز چندانی به روایت کلامی نیست.
تادئوش ترپکوفسکی باز هم در 1952 در طراحی پوسترهای نه!
و ورشو از ترکیب صریح و رنگ های خالص[12] استفاده کرد.
او تصاویر را به مطالب مهم خلاصه کرد، که عبارت بودند از یک شهر جنگ زده در درون خطوط، یک بمب که حاوی پیام ساده نه!
بود، و یک جرثقیل که در حال بلند کردن ورشو بود تا بر نیاز به بازسازی شهر تأکید ورزد.
شیوه کار او« کمتر به معنای بیشتر است»، که الگوی بسیاری از پوسترسازان دیگر و شیوه ای جدید برای ارتباطات مؤثر شد.
تأثیر مستقیم گرونوفسکی بر آثار ترپکوفسکی در اینجا به خوبی نمایان است.
هر دوی آنان با استفاده از تصاویر ساده و رنگ های خالص مفاهیم موردنظر خود را ارائه می دادند.
در سالهای 1946- 1948 حکومت کمونیست در حال مبارزه با مخالفان قانونی خود بود.
پوسترهای این دوره، سیاستمداران جبهه مخالف را به تمسخر گرفته، آنها را ضدلهستانی، و دست نشانده قوای نازی و سرمایه داران امریکایی می خوانند، گاه نیز خصلت تصویری گمراه کننده و توهین آمیز در سطح گرافیکی بسیار بالایی عرضه می شد.
در اوایل دهه پنجاه شاهد حکومت دیکتاتوری تمام عیاری بودیم.
در این دوره بود که دست اندرکاران فرهنگی حزب نظریه واقع گرایی اجتماعی را به وجود آوردند: هنر باید در محتوا سوسیالیست و در قالب خود واقع گرا باشد.
هنرمندانی که از شرایط مذکور تبعیت نکنند مجبور به رهاکردن طراحی پوستر و شرکت در نمایشگاه ها خواهند بود.
پوسترهای دوره مذکور پر بودند از کارگرانی شادمان از اینکه وظیفه خود را به خوبی انجام داده اند، زنان راننده تراکتور که از شادی در پوست خود نمی گنجند، سربازانی که محکم اسلحه های خود را چسبیده اند، و جوانانی که به طور مساوی شامل دانش آموز، کارگر و کشاورز هستند.
این گونه صحنه ها قرار بود دوستی های اجتماعی را به تصویر بکشاند.
با این حال، پوسترهای فراوانی نیز به تمسخر دشمنان نظام پرداخته، یادآور دوستی بی پایان لهستان و شوروی، سرکوب امپریالیسم امریکا، موجودات کثیف و بی مصرف، و نیز سگ مزدور امپریالیسم، ژوزف تیتو[13]،بودند.
این نظریه در سیاه ترین سالهای حکومت وحشت انگیز استالین به اوج خود رسیده بود.
عمده ترین هنرمندان این سبک لوتسیان یاگوجینسکی[14]، ولادیسلاو یانیشفسکی[15]، الزبیتا[16]، ولوجیمیِش زاکشفسکی[17] ، و ویتولد اخمیلوفسکی[18] بودند.
مرگ استالین و بیروت،دیکتاتور لهستانی و نیز سخنرانی مشهور خروشچوف[19] موجب تحولات سیاسی در لهستان شدند.
کمونیست ها قصد نداشتند قدرت خود را با دیگران شریک شوند اما با این حال به دنبال روش هایی آرام و در نتیجه مقبول تر برای حکمرانی بودند.
با به پایان رسیدن دهه 1950 واقع گرایی سوسیالیست جای خود را در هنر لهستان از دست داد.
دانشکده هنر های گرافیکی دانشگاه هنرهای زیبای ورشو گرایش های هنری زیبا، ارتباطات تصویری، هنرهای کاربردی و هنر پوسترسازی را بنا نهاد.
بدین ترتیب « مدرسه پوسترسازی لهستان» شکل گرفت.
در این دوره است که تأثیرگذارترین طراحان – هنریک توماشفسکی، رومان چیسلویچ، ژوزف مروشچاک، که به« پدران بنیانگذار» مکتب پوسترساز لهستان مشهور شدند- به مطرح ساختن مسایل اجتماعی و سیاسی در کارهای بی نظیر خود پرداختند.
هنرمندان پوسترساز لهستانی اوایل دهه 1960 با سبک نسلهای پیشین خود آشنا بودند.
واقع گرایی که زمانی کفایت می کرد، و نمادگرایی حاصل از جنگ دیگر نمی توانست نسل جدید هنرمندانی را که هنر پوسترسازی لهستان را به شهرت رساندند راضی سازد.
آنان تصویرسازی استعاری را بکار گرفتند که مستلزم مشارکت فعالانه بیننده نیز بود.
یکی از« پدران» این نسل جدید هنریک توماشفسکی ( متولد 1914) بود.
پوستری که او برای نمایشگاه مجسمه های هنری مور در 1957 طراحی کرد، فضایی کودکانه را به تصویر می کشید که در آن نام مور به شکل دستنویس در زمینه ای آبی به چشم می خورد و یکی از مجسمه های مور نیز در بالای اسم دیده می شود.
این بیان فروتنانه و آرام، خصلت فراگیر آثار مجسمه ساز را مطرح می سازد و از بیننده می خواهد دقت بیشتری را صرف تصویر کند.
توماشفسکی، پوستری خلق کرد برای مطالعه، نه برای تماشا!
هنرمندان جوان تر مکتب لهستان( که در دهه های 1920 و 1930 متولد شده بودند) در آثارشان از سبک های متنوعی مانند(اکسپرسیونیسم، رئالیسم، سوررئالیسم و ......) بهره جستند.
ماجی اوربانیتس(1925) که در دوران حکومت کمونیسم پوسترهای مربوط به خدمات عمومی را طراحی می کرد، در این دوره تصمیم گرفت بیننده را با تطابق آثار تاریخی با صحنه هایی از سیرک آشنا سازد.
یکی از پوستر های مطرح او که در 1970 طراحی کرد، پوستر سیرک(مونالیزا) است.
یکی دیگر از برجسته ترین طراحان پوستر لهستان یان لنیتسا (1928- 2001) است.
او در ابتدا به موسیقی علاقمند بود و در جوانی نوازندگی پیانو را آغاز کرد، اما بعدها به هنرهای تجسمی گرایش پیدا کرد.
او علاوه بر طراحی گرافیک از انیماتورهای بنام عصر خود بود.
اکسپرسیون در آثار او از اهمیت فراوان دارد، و آثارش در مجموع متعلق به نوعی آرنوو است.
لنیتسا با پوستر ووچک که برای آلبان برگ طراحی کرد، آرنوواکسپرسیونیسم را دوباره در دهه 1960 احیا کرد.
او در مصاحبه ای می گوید:« می خواهید بدانید من کیستم؟
من آدمی هستم که هرگز نتوانسته است در فرم های اداری، فضای خالی جلوی کلمه شغل را با رضایت پر کند!
آیا باید بنویسم طراح؟
این لغتی است که ادارات را دلخور می کند و هیچکس هم واقعاً معنای آن را نمی داند.
بعلاوه کار من تنها طراحی پوستر نیست، من فیلم هم می سازم، پس بنویسم کارگردان فیلم؟
نه، من تنها کارگردانی نمی کنم، من فیلمهایم را از سرتا ته خودم می سازم، سناریو را خودم می نویسم، خودم آنرا طراحی می کنم، خودم طرح ها را برای بدست آوردن نقاشی متحرک تکرار می کنم و خودم فیلم را مونتاژ می کنم.
من در ورای مرزهای هنرهای تجسمی، فیلم و ادبیات عمل می کنم و در فرهنگ های مختلف لغات، برای چنین کاری، لغتی وجود ندارد!».
والدمار اشویرژی( 1931) که بیش از هزار طرح ازاو برجای مانده است سبک های نقاشی را به طرح پوستر بازگرداند، که در تنوع گسترده سبک های آثار اولیه او نمایان است.
همانند بسیاری دیگر از آثار پوسترسازان لهستانی در دهه 1970 آثار اشویرژی نیز خصلت تصویری زیادی داشت و در واقع قرار بود تصاویر، خود، پیام را برسانند.
قدرت اشویرژی در شفافیت و خصلت کاریکاتوری آثار او نهفته است.
او قادر است ماهیت موضوع را در یک حمله فراگیر خلاصه کند.
فرانچشیک استاروویسکی متولد 1930، از پیشروترین پوسترسازان لهستان است.
او در تصویرسازی و انتقال احساس توانایی فوق العاده ای دارد و در خلق فضاهای سوررئال استاد است.
در آغاز کار به روش های مشخص فردی کار می کرد، ولی رفته رفته تحت تأثیر استادان نقاشی هنر ایتالیا و هلند قرار گرفت و فضای آثارش تغییر کرد.
او هرگز این تأثیر را پنهان نکرد، چنانکه اغلب آثار خود را به جای 1982 به تاریخ 1692 امضا می کند.
او پوسترهایی می آفرید که سلایق و عواطف خودش را ارضاء کند و اصراری به اینکه همگان بتوانند آثارش را درک یا متن آنرا به راحتی بخوانند نداشت و از طراحی آناتومی در کا رهایش بسیار بهره می گرفت.
یکی دیگر از مهمترین پوسترسازان مکتب لهستان رومان چیسلویچ (1930- 1966) است او فارغ التحصیل آکادمی هنرهای زیبا کراکف در 1955 بود.
در 1962 به فرانسه مهاجرت کرد و تا آخر عمر در این کشور مطرح مکتب لهستان می توان به میچسلاوگوروسکی اشاره کرد.
او متولد 1941 و فارغ التحصیل آکادمی هنرهای زیبارکراکف در 196 است.
گوروسکی که طراحی چیره دست است تمامی آثارش را با دست می کشد و توانسته هنر پوسترسازی در معرض انقراض را تا اواسط دهه 1990 زنده نگاه دارد.
او از رایانه استفاده نمی کند و به جز یک مورد استثنایی، تمامی پیشنهادهای تجاری را رد کرده است.
با این حال، هنوز هم همان تعداد سفارش کار را که در ده سال پیش دریافت می کرد، دارد.
در 1982، یک سال پس از برقراری حکومت نظامی با هدف سرکوبی جنبش مخالفان، گوروسکی بی پروا عقاید خود را آشکار کرد.
او در پوستری که برای نمایشنامه پلیس اثر اسلاویز مورشک طراحی کرد، طرحی دراماتیک با زمینه قهوه ای مایل به سرخ بوجود آورد که در آن صورت مردی رنجور در یک طناب حلقه شده است، طناب وارد چشمان، گوش ها و دهان او شده و له دور گردنش نیز پیچیده است.
پیام گوروسکی درباره اسارت و محرومیت مردم از دیدن، شنیدن، و حرف زدن کاملاً نمایان بود.
در آن زمان، پوسترها بایستی در ابتدا از اداره ممیزی حزب کمونیست جواز انتشار دریافت می کردند.
گوروسکی به یاد دارد که پس از بردن نسخه اولیه پوستر به دفتر ممیزان از او خواسته شد 15 دقیقه صبر کند که چندان معمول نبود.« مسئول ممیز بازگشت و گفت به یک شرط جواز انتشار به پوستر داده خواهد شد، پوستر بایستی در درون فضای تأثیر بر دیوار نصب شود نه در فضای بیرون آن، و سپس افزود مایل است چند نسخه از پوستر را نیز داشته باشد.» پوستر پلیس مقام اول نمایشگاه بین المللی پوستر کلورادو را در 1983 گورروسکی به ارمغان آورد.
این پوستر به نوعی فلسفه او را نیز از هنر پوسترسازی بطور خلاصه بیان می دارد.
به قول یک هنرمند فرانسوی« یک پوستر نمی تواند بیطرف یا ممتنع باشد اگر شخصی از جلوی آن بگذرد و توقف نکند، آن را باید یک ورقه کاغذ دانست، نه یک پوستر».
به هرحال پوستر پلیس واکنشهای زیادی را برانگیخت.
برخی مردم از آن اظهار تنفر می کردند و آن را بیش از حد جسورانه می دانستند.
از دیگر هنرمندان پوسترساز لهستانی که در رشد مکتب لهستان نقش به سزایی داشتند می توان از ویکتور گورگا، دویچه زامچینیک، ویسوا روسوها، رافائواولبینسکی، استایس ایدریگویچیوس، آندژی پاگوفسکی و ......
نام برد.
پوستر های فیلم در لهستان در طول دو دهه 1960 و 1970 فیلم در لهستان نقش بی نهایت مهمی داشت.
سینما چه مستند و چه غیرمستند به وجدان اجتماعی مردم تبدیل شده بود، زیرا فیلم شیوه ای از زندگی را تصویر می کرد و کمونیست ها انکارش می کردند.
تأثیر فیلم مستقیم و بصری بود و در عین حال پیام های ناگفته و نهفته همچنان از چشم سانسورچی ها پنهان می ماند.
نوعی زبان رمزی سینمایی شکل گرفته بودکه تماشاچی براحتی می فهمیدند، ولی سانسورچی ها نمی توانستند، روی آن انگشت بگذارند.
این مسئله در مورد پوسترها نیز صادق بود.
یک شورای ممیزی بر پوستر های منتشر شده نظارت داشت و از آنجا که در لهستان کمونیست تنها مشتری موجود، خود دولت بود، بدون شک پیروی همگانی از یک چارچوب خاص الزامی بود.
اما چگونه جامعه ای چنین مهار شده زمینه ای مساعد برای خلق یک قالب هنری بسیار نیرومند شد؟
چندین عامل مؤثر بودند.
ویرانی ورشو در جنگ جهانی دوم و در پی آن ظهور کمونیسم، زمینه ای محدود در لهستان بوجود آورد.
دسترسی به تلویزیون، رادیو و کتاب بسیار محدود و به قول فلوریان ژلینیسکی، جمع آوری کننده و کارشناس پوستر اهل پوزنان، همه چیز خاکستری رنگ بود.
نه تنها تبلیغات، نه تنها رنگ های گوناگون حتی لباس ها نیز خاکستری شده بودند.
در 1947 دو طراح به نام های اریک لیپینسکی و هنریک توماشفسکی در فیلم پولسکی ، یک سازمان توزیع فیلم دولتی شروع به همکاری کردند.
دیگر هنرمندان نیز به آنها پیوستند و به زودی فیلم های سینمایی دستمایه اصلی آثار پوستر هنرمندان برجسته در دهه های 1950 و اوایل 1960 شدند.
پیوند گروهی از هنرمندان بسیار مستعد یا سازمانی همچون فیلم پولسکی به پیدایش پدیده ای در لهستان منجر شد.
با توسعه و تکامل پوسترهای لهستانی بعنوان یک قالب هنری، جایگاه آن در مسابقات بین المللی نیز برتری یافت.
دولت به قدرت آنها در تبلیغات فرهنگی پی برد، و آنها را« مهمترین صادرات هنر های بصری لهستان» خواند.
پوستر های فیلم های سینمایی به هنرمندان لهستانی فرصت داد تا با ایده های خود، به شیوه ای بی سابقه به اکتشاف بپزدازند.
از آنجا که سینما های دولتی نیز وابسته به فروش بلیت نبودند، زمینه اکتشاف برای هنرمندان لهستانی بسیار وسیع شد.
هدف پوسترها نه افزایش فروش فیلم، بلکه تقویت ذهنیت بیننده بود.
هنرمندان توانستند به پرورش سبک های شخصی خود و خلاقیت های مخاطره آمیز بپردازند، آن هم در ساختار ظالمانه ممیزی دولت وقت.
در این پوسترها کاربرد روشن استعاره ها و نمادها از عوامل کلیدی بشمار می رفت.
در آن سالها خیابانهای خاکستری رنگ ورشو برخلاف دیگر شهرهای بلوک شرق، پر از پوستر های رنگارنگ و زیبا شده بود.
صدها اعلامیه اپرا، تئاتر، کنسرت فیلم سینمایی و جشنواره های گوناگون خیابانها را رنگارنگ کرده بود به گفته استاسیس ایدریگوویچیوس، برای هنرمندی که از لیتوانی به لهستان می آمد، خیابان به موزه ای می ماند که بدون نیاز به تهیه بلیت در هر زمان از شبانه روز برای تماشای پوستر آماده بود.
به اعتقاد ماریوش نوروفسکی، مورخ پوسترشناس، گویی نوعی« تغییر چهره کمونیستی» توانسته بود خیابانهای خاکستری رنگ را به سرعت و بدون صرف چندان هزینه ای اصلاح کند.
اما نیاز به تغییر چهره تنها به خیابانهای لهستان محدود نمی شد.
پوستر ها به محض نصب ناپدید و به ساختمان دولتی افزوده می شدند.
در 1980 جنبش اتحاد همبستگی شکل گرفت.
برای نخستین بار در طول سالهای گذشته پوسترهای سانسورشده در معرض دید عموم قرار گرفتند.
با اندک نگاهی به آنها، مشارکت واقعی و صمیمی طراحان در نیازها و انگیزه های مردم احساس می شود.
صدها پوستر، بروشور و آگهی علیرغم تمامی موانع موجود چاپ و توزیع شدند.
کیفیت هنری آنها نیز بسیار متفاوت بود.
از هنرمندان حرفه ای و برجسته گرفته تا آماتورهای تازه کار که به سبب موج پرشوری که در کشور به راه افتاده بود قلم و مداد به دست گرفته بودند.
دیوارهای ساختمان ها به صحنه نبرد علیه تبلیغات دولت مبدل شد.
نماد اتحادیه همبستگی که به وسیله یژی یانیشفسکی طراحی شده بود به بارزترین سلاح تصویر این نهضت بدل شد.
حزب اتحاد همبستگی، که از حمایت اغلب هنرمندان برجسته رشته های گرافیکی بهره مند بود، برتری خود را برروی صفحه کاغذ نیز تثبیت می کرد.
با این حال اندکی بعد این نهضت اجتماعی گسترده مغلوب حکومت نظامی شد.
از ابتدای سرکوب وحشیانه حقوق بشر به وسیله آنان،دستگاه تبلیغاتی کمونیسم، با تمام قوا بکار افتاد و صدها پوستر علیه رهبران حزب اتحادیه همبستگی و نیز دیگر نهادهای مخالف منتشر کرد و بازهم، مثل دهه 50، یک دشمن خارجی نیز مورد نیاز بود.
معمولاً مرسوم بود که ایالات متحده و دیگر کشور های غربی این نقش را ایفا کنند.
وضعیت اقتصادی اسفبار لهستان، تغییرات شوروی، و نیز فعالیت مداوم جناح های مخالف منجر به اولین انتخاب تقریباً دموکراتیک در نیم قرن اخیر شده است.
تبلیغات انتخاباتی نیز، که از حمایت هنرمندان پوسترساز برخوردار است، بسیار خوب پیش می رود.
پیش بینی اینکه حزب اتحاد همبستگی حریف خود را به شدت سرکوب کند چندان هم به بیراهه نمی رود.
از میان تمام پوستر های 1989، پوستر توماس سارنکی محبوبیت بیشتری به دست آورد.
در این پوستر، دستمایه های فیلم های وسترن-یک کلانتر عادل با چهره گری کوپر در فیلم صلات ظهر- به گونه ای بسیار موفقیت آمیز بکار گرفته شده است.
در حدود ده الی پانزده سال گذشته که نظام چند حزبی پدیدار شده است، پوسترهای سیاسی جدیدی در حال ظهور هستند.
همانطور که طراحان پوستر آسوده خاطر تمایلات سیاسی خود را بروز می دهند، رأی دهندگان نیز سرانجام می توانند شاهد شرایط یک رقابت سالم باشند، و نمایندگان خود را با آزادی انتخاب کنند.
به هر حال آنچه بطور فشرده به آن اشاره شد چگونگی شکل گیری این مکتب بود، مکتبی که هنرمندان آن در دوران سختی و در زمان جنگ جهانی دوم توانستند بازتاب های ذهنی و تفکرات خود را، شاید بعنوان نوعی مبارزه و مقاومت به تصویر بکشند و مکتبی جهانی بوجود آورند، مکتبی که اساساً بر پایه ایده و تفکر پایه ریزی شده و هر پوتسر بیانی است واقعی از عواطف هنرمند درباره موضوع مربوط، نه تنها یک شعار تجاری یا تصویری جذاب!
منابع ''some Like Itred- polish political posters (1944-1989)''.www.theavt of poster Polishposter Art by KristinnR.
Rzepkowski''.www.poland/classroom/poster/poster.htlm '' The Polish Poster.
Freedom in oppression by Andrea Marks''.
www.American center for Design.
1- Psychedelic به معنای توهم زدایی است.
هنرمندان مکتب ؟؟؟؟
درصدد ابداع سبکی با استفاده از تصویرسازی کمپک – استریپ، منابع تاریخی و تم های شرقی بودند .
این مکتب برای مدت کوتاهی در دهه 60 در امریکا بوجود آمد.
TUESDAY, AGUST 30,2005 پوستر فیلم Graphic(Polish Poster Design) از دهه بیست به بعد طراحان گرافیک، لهستان انقلابی در طراحی پوستر فیلم براه می اندازند.
ویژگی بارز این پوسترها در این است که صرفاً کالای تبلیغاتی برای فیلم نیستند، بلکه بعنوان اثر هنری مستقلی دیده می شوند که حتی جدا از فیلم میتوان به نقد آن پرداخت.
اجرای این آثار پیوند تنگاتنگی با نقاشی دارد.
در دهه هفتاد میلادی بعد از اینکه انحصار توزیع فیلم در لهستان برداشته می شود، کمپانی هایی مثل وارنر و پارامونت، سیستم توزیع فیلم را به دست می گیرند و همین سبب نابودی طراحی پوستر طی سالهای بعد می شود.
پوسترهایی که شرکت های آمریکایی برای فیلم هایشان طراحی می کنند، معمولاً فتومونتاژهایی از چهره ستارگان فیلم است و از منظر گرافیک، بیشتر به کالای تبلیغاتی می ماند تا شناسنامه ای هنری برای معرفی فیلم.
امروز بسیاری از طراحان آن سالها، همچنان به شیوه سابق کار می کنند، اما از پوستر های آنها برای تبلیغ فیلم در سطح شهر استفاده نمی شود و فقط د گالری ها نمایش داده می شوند.
عامل دیگری که به افول این صنعت در لهستان یاری می رساند ورود کامپیوتر به زندگی انسان است.
تسلط کامپیوتر از اواخر دهه هفتاد بر زندگی انسان، تعزیرات بنیادی نیز درعالم هنر پدید آورد.
خصوصاً تأثیرات عمده ای که رشته گرافیک از آن پذیرفت به کلی مفاهیم این رشته را دگرگون کرد.
از آن روز به بعد کلیه کار های گرافیکی به رون ماشینی کشیده شد که توسط شخصی به نام هنرمند هدایت می شد و این باعث تغییر تعریف های ما از هنرمند شد.
حالا دیگر لازم نیست در دانشگاه و کارگاهها بر ای تحصیل در این رشته( گرافیک) ثبت نام کنند.
بجای آن باید خود را با یک ماشین وفق دهند.
وسیله ای که از شما هنرمند خواهد ساخت.
بدین ترتیب رابطه گرافیک با نقاشی بریده شد.
قبلاض یک طراحی گرافیک یک نقاش بود، ولی اکنون الزاماً گرافیک نقاش نیست وی سلاو والکوسکی از طراحان پوستر لهستان، از دهه هشتاد شروع به کار کرده است.
جدای از یک عده پوستر با موضوعات سیاسی، بیشترکارهای والکوسکی مربوط به طراحی پوستر برای فیلم، تئاتر و اپرا بوده است.
او تا به حال 200 پوستر برای فیلم ها و تئاتر ها و اپراهای مشهوری چون تئاتر کالی گولا، آلبرکامو، ابله – ف داستایوفسکی، لارس فون- Idioci اپرای رومئو و ژولیت – سرگنی پروکفیف، فیلم تریه و ......
طراحی کرده است.
با وجود این که این پوسترها برای آثاری با درون مایه های مختلف طراحی شده اند اما رشته ای نامرئی طوری آنها را به هم پیوند می دهد که انگار هر اثر سرگذشت دیگری است.
در یک عده از پوسترها ویسلاووالکوسکی، نیم تنه هایی از موجوداتی شبیه به انسان می بینیم.
با چشمانی بسته، یا زل زده به نقطه ای خارج از قاب.
پوشیده نیم تنه هایی از موجوداتی شبیه به انسان می بینیم.
با چشمانی بسته، یا زل زده به نقطه ای خارج از قاب، پوشیده در جامه هایی مندرس، با عضلاتی کشیده و پیچ خورده و به دور بدن.
به نظر می رسد این انسان در ابدیت رنج آوری فرو رفته اند.
انگار همگی منجمد در زمان، با یک چشم باز و یک چشم بسته کابوسی بی انتها را نظاره گرند.
نمایشنامه ای از آلبر کامو، نیم، Caligual بعنوان مثال در پوستر تنه موجودی شبیه انسان ردایی قرمز دور بدنش، شبیه کفنی سرخ، پارچه ای نخ نما شده چهره اش را از پیشائنی تا دهان طوری در برگرفته که گویی جزئی از پوست صورت است.
عضلات صورت به هم ریخته.
دهان به گودالی تاریک باز می شود.
هر انسان از گوشه چشم، به چیزی زل زده است.
نمیدانم چرا فکر میکنم این موجود خود را در آینه می بیند.
لارس فون تریه چهره ای از IDIOCI در پوستر دیگری برای فیلم درون تاریکی بیرون آمده که پوستی ماسک مانند توسط دکمه هایی روی پوست اصلی اش دکمه شده است.
یکی از دکمه ها از چشم بیرون آمده.
چشم دیگری شخص فرو رفته در تاریکی و لبخندی تصنعی بر لبان مرد نقش بسته است.
دکمه ای باز بر پیشانی مرد.
آیا این دکمه بسته خواهد شد تا چهره شخص به تمامی پشت ماسک پنهان شود یا بعداً باز شده.
از طرف دیگر اگر باز شود آیا پشت ماسک چیزی بنام چهره انسانی وجود خواهد داشت؟
همانند اکثر آثار سوررئالیستی در این پوستر ها با پرسش های متعددی روبرو می شویم که پاسخ دادن به آنها فقط با دیدن یا خواندن اثری که پوستر برایش طراحی شده، ممکن نیست.
بلکه باید از، CALIGULA دیگر آثار وی نیز کمک گرفت.
مثلاً پوستر های شباهت بسیاری از لحاظ تکذیب اجزا و BURZLIWY ، CHETTO مضمون به دیگری دارند و با جمع بندی همه این آثار است که میتوان به مفهوم تک تک شان رسید.
در جهان وی سلاو و الکوسکی، ما غریبه ای مزاحمیم که با شگفتی به اشیاء و موجودات دوروبرمان نگاه می کنیم.
طوری که به چشمان این موجودات زل زده ایم که انگار چهره ی واقعی خود را می بینیم.
مطمئناً همه ی ما موجودات مسخ شده ای هستیم و لی آن قدر ناتوان از ادراک که نمی توانیم در این چهره حقیقی خود را بشناسیم.
شاید کاراکترهای پوستر های والکوسکی به این حقیقت تن داده اند.
آنها یا چشمان خود را بسته اند، یا با یک چشم نظاره گرند.
هراس در تک چشم ها موج می زند انگار این تک چشم ها با ناباوری جسم مسخ یافته خود را می بیند.
تأثیر سوررئالیسم بر اکثر طراحان پوستر لهستان مشهود است.
این تأثیر در کار های والکوسکی چشمگیر است.
بطوریکه اگر نوشته ها را از روی پوستر ها حذف کنیم، با یک نقاشی سوررئال روبرو خواهیم شد.
وی متولد 1956 بیبالی ستوک است.
سال های 1976-1981 در آکادمی هنر وارساو زیر نظر یک طراحی پوستر و یک نقاش تحصیل کرده و از 1981 بعنوان طراح گرافیک برای فیلم های متعددی پوستر طراحی کرده است.
اکنون در زادگاهش به نقاشی و طراحی پوستر مشغول است.
او جوایز بین المللی متعددی برای پوسترهایش دریافت کرده است.
یان لنیتزا طراح لهستانی یان لنیتزا از بانیان مکتب پوستر لهستانی و کارگردان فیلم های متحرک، طراح صحنه و تصویرساز، در روز پنجم اکتبر 2001 در سن هفتادسالگی در برلین در گذشت وی در روز چهاردهم ژانویه 1928 در شهر پوزنان لهستان بدنیا آمد.
در دهه 1950 به ورشو نقل مکان کرد و از سال 1963 در پاریس زندگی کرد او پروفسور دانشگاه های شهرهای کاسل و برلین بود و دهه پایانی زندگی اش را در برلین سپری کرد.
در سال 1947 ابتدا موسیقی و پیانو را آموخت، سپس به تحصیل در رشته معماری پرداخت و در سال 1952 از مدرسه معماری پلی تکنکیک ورشو فارغ التحصیل شد.
لنتیزا از سال 1935 تصویرسازی و طراحی در مجلات را آغاز کرد و در سال 1950 اولین پوسترهای خود را برای تئاتر و سینما خلق کرد.
او برای کتابهای کودکان تصویرسازی می کرد و طراح صحنه تئاتر نیز بود.
لنیتزا همیشه به فرمهای کوچک گرافیک، مانند طراحی تمبر علاقه فراوان داشت.
در سال 1975 اولین فیلم های انیمیشن خود را ساخت و ابتدا در لهستان و سپس در فرانسه و آلمان و ایالات متحده نمایش داد.
فیلم« خانه» او برنده جایزه اول مسابقه بین المللی فیلم های تجربی بروکسل 1958 شد.
بین سال های 1954- 1956 دستیار هنریک توماشفسکی در آکادمی هنرهای زیبای ورشو بود و بعدها در سمت استاد در دانشگاه های کیمبریج و هاروارد به تدریس پرداخت.
او در سالهای 1979- 1985 مدیر دپارتمان فیلمهای انیمیشن در مدرسه کاسل آلمان و چندسال بعد در سالهای 1986- 1994 استاد مدرسه هنر برلین بود.
لنیتزا در سال 1963 لهستان را ترک کرد و در پاریس سکونت گزید او نمایشگاههای متعددی از آثار خود از جمله در ورشو، کراگوف، پوزنان، پاریس، برلین، مونیخ، هامبورگ، وین،لندن، شیکاگو، نیویورک و توکیو برپا کرد.
جوایز متعددی برای طراحی پوستر دریافت کرد که از میان آنان می توان جایزه« تولوزلوترگ: در سال 1961 جایزه اول بیتال بین المللی پوستر ورشو در سال 1966 جایزه«ژول شره» در سال 1983 جایزه بنیاد یورژیکوفسکی و یک جایزه در شهر نیویورک در سال 1987 را نام برد.
در رشته فیلم سازی نیز جوایز مهمی از جشنواره های مختلف بین المللی دریافت کرد که از میان آنان جایزه« ماکس ارنست» در سال 1966 جایزه« اسموک اسموکوف» در کراکوف در سال 1999 و بزرگترین جایزه هنری کشور آلمان قابل ذکر است او که از سال 1986 در برلین زیست در سال 1998 استودیوی فیلم های مینیاتوری را پایه گذاری کرد.