مکتب لهستان حاصل ذوق و دیدگاههای متنوع جمعی از نقاشان و طراحان گرافیک و به اعتقاد منتقدان دهه 50 تا 70 دوران طلایی پوسترهای لهستانی بود. اگرچه این آثار هنری تبلیغی محسوب می شد، اما به هیچ یک از آثار ارائه شده در غرب شباهت نداشت جهان بینی غیرمتعارف و منحصر به فرد این آثار از میان سبک های غربی نظیر آرنوو، سوررئالیسم و پاپ آرت تکامل یافت. طراحان لهستانی با بی قیدی نسبت به قوانین طراحی غربی، از نقاشی، عکاسی و حروف دستی در ترکیبی بی سابقه، غیرمعمول و به شیوه ای کاملاً جدید بهره جستند.
این مکتب اگرچه عمر کوتاهی داشت ولی توانست تأثیرات زیادی بر هنرمندان کشور های دیگر بگذارد و به نوعی سطح سواد بصری و دیدگاه های هنرمندان جهان را ارتقاء دهد.
بهرحال با اینکه دوران این مکتب به پایان رسیده است ولی مطالعه و تماشای آثار هنرمندان بی تأثیر نیست و به قول والترون وَن اپزیلند[1]، منتقد هلندی،« این پوستر ها آینه ای شفاف از فرهنگ و سنت لهستان هستند، شاید در نظر اول مرموز و بی روح و غیرقابل درک به نظر برسد اما پس از کمی تأمل، دری به دنیای جدید بر روی شما خواهند گشود.»
هنر پوستر سازی لهستان در دوره « لهستان جوان» [2] آغاز شد که از حدود 1890 تا 1914 ادامه داشت. تا پیش از آن، از مهمترین آثار هنری لهستان چوب بری های بود که هنرمندان مردمی از مناظر روستایی و نقاشی ها می ساختند. بنابراین تعجبی ندارد که نخستین پوسترها اثر نقاشان بوده اند و به شدت نیز از هنر فولکلور لهستان تأثیر گرفته اند.
البته هنرمندان آن دوره به وقایع دیگر کشور ها نیز نظر داشته اند. در آن زمان، آرنوو، در سراسر اروپای غربی محبوبیت فراوانی یافته بود. هنر لهستان به احیای نوگرایی لهستانی و پیروی آرمانهای هنر جدید( آرنوو) تمایل داشت. با نگاهی به اشتوکا [3] اثر تئودر آکسنتوویچ[4] (1859-1938) متوجه اشتباهات فراوان سبک آن به آرنوو خواهیم شد.
استانسیلاو ویسپیانیسکی[5]( 1807-1869) نیز از نخستین هنرمندان پوسترساز لهستان بود. نقاش مذکور به سراسر اروپا سفر کرده بود. پوسترهای او اساس هنر پوسترسازی لهستان را بنا نهادند. یکی از پوسترهای او برای نمایشنامه ای طراحی شده بود که تنها دو بار در لهستان به روی صحنه رفت. نقاشی و متن پوستر مذکور به تصاویری از نمایشنامه محدود نمی شد، بلکه به بررسی محتوا نیز می پرداخت. شاید نمایش وقایع داستان نمایشنامه کاری بسیار سهل باشد اما وجه تمایز آثار ویسپیانیسکی در این است که او قادر بود بوسیله تصاویر و متونی ساده به کنه معانی نمایشنامه دست یابد. کارول فریش[6] (1836-1887) طراح صحنه تئاتر و نقاش نیز از پایه گذاران هنر پوسترسازی در لهستان به شمار می رود او در 1902 پوستری را برای پرونده ملپومن[7] طراحی کرد آن هم به شدت از هنر جدید الهام گرفته بود.
دهه های 1920 و 1930
طوفان جنگ جهانی اول به دوره « لهستان جوان» پایان بخشید. لهستان که بین کشورهای روسیه، اتریش و وپروس تقسیم شده بود، در 1918 استقلال خودرا بازیافت. با استقلال دوباره این کشور پوسترسازی نیز جایگاه خود را به عنوان یک قالب هنری بدست آورد.
لهستانی ها بتدریج به اهمیت پوستر بعنوان یک ابزار تبلیغاتی پی بردند و دریافتند که پوسترها قادرند ارتباطات را گسترش دهند. تادئوش گرونوفسکی[8] (1894-1990) اولین هنرمند لهستانی بود که خود را کاملاً وقف پوسترسازی کرد. او تأکید داشت که هنرمند پوسترساز نباید شخصیت خود را در اثرش نمایان سازد، زیرا پوستر« ارتباطی است میان فروشنده و مردم» تصویری ساده و هندسی از یک گربه سیاه که وارد تشت شده است و سفیدرنگ از آن خارج می شود و جمله « رادیون کار نظافت را به جای شما انجام می دهد!» در 1993، والدمساز اشویژری[9] از همین موضوع برای پوستر تبلیغاتی نمایشگاه آثار گرانوفسکی استفاده کرد، و در 1917 نیز اداره پست لهستان تمبری براساس همین پوستر منتشر ساخت.
در این دوران(اوایل دهه 1920) یکی از برجسته ترین نقاشان و تصویرسازان لهستان به نا ادموند بارتلومیشک[10]( 1855-1950) به اکتشاف هنر پوسترسازی پرداخت. سبک علمی و صریح او نماد هنر پوسترسازی اولیه در لهستان است. در 1935 بارتلومیشک در دانشکده هنرهای زیبای ورشو تدریس می کرد، که نسبت به سبک هندسه گرایی مؤسسه پلی تکنیک اهمیت بیشتری در شیوه های نقاشی می دادند. تصاویر آنها بسیار واقع گرایانه و الگوبردار بودند اما شیوه دیگر، که بوسیله تادئوش گرانوفسکی پایه ریزی شد، بُعدی هندسی بود که هنرمندان آن به کوبیسم تمایل پیدا کرده بودند. در طول پنج الی ده سال بعد، اکثر آثار هنر پوسترسازی لهستان به کوبیسم متمایل شد.
در 1937 بود که یکی از تأثیرگذاران پوسترسازان لهستان وارد صحنه هنر شد. تادئوش ترپکوفسکی[11](1912-1954) که هنرمندی خود ساخته بود، در پوستر های خود زیبایی ساده ای را به نمایش گذاشت که به مفهوم واقعی اشیاء می پرداخت و هیچگونه تمایلات تاریخی یا سبکی نداشت او یک پوستر برای خدمات عمومی طراحی کرد که در آن سه دست که حاوی چکش بودند بطور متقارن در سراسر پوستر قرار داشتند و دست چهارم مجروح به نمایش درآمده بود، بدین معنا که دست مصدوم قادر به کارکردن نیست.
اندکی بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد. لهستان در سالهای1938-1945 اشغالگری قوای نازی و شوروی را تحمل کرد. در این سال ها لهستان از نابودی امکانات ارتباطی، حمل ونقل و صنعتی خود به ستوه آمده بود و جمعیت آن نیز به 40 درصد کاهش یافته بود.
پس از 1945
با پایان یافتن جنگ هنر جانی تازه گرفت. دستگاه تبلیغاتی کمونیسم به استفاده از پوستر بعنوان یک ابزار بسیار تأثیرگذار پی برد. بسیاری از هنرمندان برجسته این رشته، کار خود را در اواسط دهه چهل با طراحی پوستر برای حاکمان جدید کشور آغاز کردند.
تادئوش ترپکوفسکی پیشتاز هنر پوسترسازی لهستان پس از جنگ به شمار می رفت. او از 1945 تا زمان مرگش در 1954 برخی از خاطره انگیزترین پوسترهای لهستان را خلق کرد.
در 1945 پوستر های شگفت انگیز او جامعه را به ریشه کن کردن دشمن نازی ترغیب می کرد. مشخصه آثار او سادگی و تأکید به زبان نمادین بود که به سرعت شهرت یافت.
اثر کوچک و دستی او، آخرین مرحله( 1948)، یکی از نخستین فیلم های سینمایی سالهای پس از جنگ لهستان را تبلیغ می کرد، که درامی تکاندهنده از بقاء و نابودی در ارودگاه های زمان جنگ بود گل میخک خم شده تذکری است آرام و اضح از گلی که در لهستان بسیار خاطره انگیز است و در این تصویر بر لباس راه راه زندانیان سایه افکنده است. بازوبند و شماره شناسایی نیز شرایط تلخ اردوگاهها را به یاد می آورد.
در این اثر تنها نام فیلم و گروه سازنده ذکر شده است، زیرا در کشوری که اشیای کوچک معانی نمادین و تاریخی فراوانی دارند نیاز چندانی به روایت کلامی نیست.
تادئوش ترپکوفسکی باز هم در 1952 در طراحی پوسترهای نه! و ورشو از ترکیب صریح و رنگ های خالص[12] استفاده کرد. او تصاویر را به مطالب مهم خلاصه کرد، که عبارت بودند از یک شهر جنگ زده در درون خطوط، یک بمب که حاوی پیام ساده نه! بود، و یک جرثقیل که در حال بلند کردن ورشو بود تا بر نیاز به بازسازی شهر تأکید ورزد. شیوه کار او« کمتر به معنای بیشتر است»، که الگوی بسیاری از پوسترسازان دیگر و شیوه ای جدید برای ارتباطات مؤثر شد. تأثیر مستقیم گرونوفسکی بر آثار ترپکوفسکی در اینجا به خوبی نمایان است. هر دوی آنان با استفاده از تصاویر ساده و رنگ های خالص مفاهیم موردنظر خود را ارائه می دادند.
در سالهای 1946- 1948 حکومت کمونیست در حال مبارزه با مخالفان قانونی خود بود. پوسترهای این دوره، سیاستمداران جبهه مخالف را به تمسخر گرفته، آنها را ضدلهستانی، و دست نشانده قوای نازی و سرمایه داران امریکایی می خوانند، گاه نیز خصلت تصویری گمراه کننده و توهین آمیز در سطح گرافیکی بسیار بالایی عرضه می شد. در اوایل دهه پنجاه شاهد حکومت دیکتاتوری تمام عیاری بودیم. در این دوره بود که دست اندرکاران فرهنگی حزب نظریه واقع گرایی اجتماعی را به وجود آوردند: هنر باید در محتوا سوسیالیست و در قالب خود واقع گرا باشد. هنرمندانی که از شرایط مذکور تبعیت نکنند مجبور به رهاکردن طراحی پوستر و شرکت در نمایشگاه ها خواهند بود. پوسترهای دوره مذکور پر بودند از کارگرانی شادمان از اینکه وظیفه خود را به خوبی انجام داده اند، زنان راننده تراکتور که از شادی در پوست خود نمی گنجند، سربازانی که محکم اسلحه های خود را چسبیده اند، و جوانانی که به طور مساوی شامل دانش آموز، کارگر و کشاورز هستند. این گونه صحنه ها قرار بود دوستی های اجتماعی را به تصویر بکشاند. با این حال، پوسترهای فراوانی نیز به تمسخر دشمنان نظام پرداخته، یادآور دوستی بی پایان لهستان و شوروی، سرکوب امپریالیسم امریکا، موجودات کثیف و بی مصرف، و نیز سگ مزدور امپریالیسم، ژوزف تیتو[13]،بودند. این نظریه در سیاه ترین سالهای حکومت وحشت انگیز استالین به اوج خود رسیده بود. عمده ترین هنرمندان این سبک لوتسیان یاگوجینسکی[14]، ولادیسلاو یانیشفسکی[15]، الزبیتا[16]، ولوجیمیِش زاکشفسکی[17] ، و ویتولد اخمیلوفسکی[18] بودند. مرگ استالین و بیروت،دیکتاتور لهستانی و نیز سخنرانی مشهور خروشچوف[19] موجب تحولات سیاسی در لهستان شدند. کمونیست ها قصد نداشتند قدرت خود را با دیگران شریک شوند اما با این حال به دنبال روش هایی آرام و در نتیجه مقبول تر برای حکمرانی بودند.
با به پایان رسیدن دهه 1950 واقع گرایی سوسیالیست جای خود را در هنر لهستان از دست داد. دانشکده هنر های گرافیکی دانشگاه هنرهای زیبای ورشو گرایش های هنری زیبا، ارتباطات تصویری، هنرهای کاربردی و هنر پوسترسازی را بنا نهاد. بدین ترتیب
« مدرسه پوسترسازی لهستان» شکل گرفت. در این دوره است که تأثیرگذارترین طراحان – هنریک توماشفسکی، رومان چیسلویچ، ژوزف مروشچاک، که به« پدران بنیانگذار» مکتب پوسترساز لهستان مشهور شدند- به مطرح ساختن مسایل اجتماعی و سیاسی در کارهای بی نظیر خود پرداختند.
هنرمندان پوسترساز لهستانی اوایل دهه 1960 با سبک نسلهای پیشین خود آشنا بودند. واقع گرایی که زمانی کفایت می کرد، و نمادگرایی حاصل از جنگ دیگر نمی توانست نسل جدید هنرمندانی را که هنر پوسترسازی لهستان را به شهرت رساندند راضی سازد. آنان تصویرسازی استعاری را بکار گرفتند که مستلزم مشارکت فعالانه بیننده نیز بود.